سيما و سيره ريحانه پيامبر (صلى الله عليه و آله )

على كرمى فريدنى

- ۳۳ -


آرى ، ويژگى ((حيا)) از سويى انسان را به كسب ارزش ها و انجام نيكى ها و رعايت مقررات اجتماعى بر مى انگيزد و از دگر سو مانع مهم روانى براى قانون شكنى و قانون گريزى و قانون ستيزى است .
پيامبر گرامى درباره بازدارندگى روانى ((حيا)) از ستم و گناه و خودكامگى فرمود:
الحياء يصد عن فعل القبيح (534)
((شرم و حيا، انسان خردمند و خردورز را از كارهاى زشت باز مى دارد.))
و فرمود:
(( اذا لم تستح فافعل ماشئت .))(535)
((هنگامى كه ويژگى انسانى شرم و حيا را كنار نهادى ، ديگر هر آنچه مى خواهى انجام ده ؛ چرا كه ديگر از هيچ زشتى و بيدادى باك نخواهى داشت .))
اميرمؤمنان فرمود:
من قل حياءه قل ورعه (536)
((آن كس كه شرم و حيايش در زندگى اندك باشد، پرواى او از گناه و ستم نيز همان گونه خواهد بود.))
و نيز فرمود كه :
من كساه الحياء ثوبه لم ير الناس عيبه .(537)
((آن انسان خردمندى كه جامه رويين زندگى اش حيا باشد، عيب ها و لغزش هاى او نهان مى ماند.))
يازدهمين امام نور فرمود:
من لم يتق وجوه الناس لم يتق الله .(538)
((آن كسى كه شرم و حيا نداشته باشد و از افكار عمومى پروا نكند، ايمان و پروا نيز نخواهد داشت و از خدا نيز حيا نخواهد كرد.))
و فرمود:
احسن الحياء استحياؤ ك من نفسك (539)
((بهترين و نيكوترين حيا آن است كه تو انسان از كرامت و شخصيت خويش ‍ حيا كنى و با گناه و خودكامگى به خود اهانت روا ندارى و خود را درخور نكوهش و كيفر نسازى .))
ريحانه پيامبر و ويژگى انسانى حيا و وقار
...و ريحانه پرشكوه پيامبر، در زندگى انسان ساز و درس آموز و الهام بخش ‍ خويش ، تجسم حيا و وقار و متانت خداپسندانه ، اين ويژگى اخلاقى و انسانى ،
اين نشان كمال و معنويت ،
اين علامت خردمندى و خردورزى ،
اين سرمايه سعادت و نيكبختى ،
اين كرامت و شرافت ،
و اين خلق و خوى ماندگار، جاودانه پرجاذبه و خدايى بود.
آن حضرت در زندگى الهام بخشش ، از آفريدگارش حيا و پروا مى كرد كه در بندگى و عبادت ،
اخلاص و امانت ،
نماز و نيايش ،
خداپرستى و مردم خواهى ،
پروا و تقوا،
عدالت و حق طلبى ،
عفاف و اخلاق ،
وقار و متانت ،
آراستگى به ارزش ها و پيراستگى از نقاط منفى ،
دقت در واجبات و رعايت مستحبات و مقررات اجتماعى و تخلق به اخلاق الهى ، در اوج قرار نگيرد.
او از پدرش پيامبر احساس شرمسارى مى كرد كه دختر او باشد اما در همه ميدانهاى افتخار و معنويت ، پيشتازترين نباشد و با عملكرد شفاف و پرجاذبه و روشن و نورافشانش ، به صورت سند صداقت دعوت ، درستى رسالت ، كارايى دين و دفتر و نمونه تمام عيار پرورش يافته راه و رسم قرآن و پيامبر تجلى نكند.
او در زندگى مشترك با اميروالايى ها نمى پسنديد و پروا مى كرد و خجالت مى كشيد كه چيزى فراتر از امكانات اقتصادى آن حضرت از او بخواهد.
او از افكار عمومى و تاريخ و نسل هاى آينده احساس مسئوليت مى نمود و خجالت مى كشيد كه مسئوليت اجتماعى خويش را واگذارد و بر ضد ستم و بيداد و خودكامگى و قانون شكنى ، خروش برندارد و روشنگرى نكند و اجازه دهد تا آفت تاريك انديشى ، جمود، خشونت ، سركوب ، اختناق ، حق كشى ، ناامنى ، آفت مرگبار انحصار و ميكرب قتال استبداد، بى سر و صدا، همه جا را جولانگاه خويش سازد و در پيكر جامعه لانه كند و بر خرمن هستى آنان بتازد.
خودش به همتا و همپرواز زندگى اش فرمود:
يا ابا الحسن انى لاستحيى من الهى ان اكلفك بما لا تقدر عليه .(540)
ريحانه سرفراز و سربلند پيامبر، در اوج پروا و حيا و وقار بود و تجسم آراستگى به اين ويژگى انسانى و اين خلق و خوى الهى و خردمندانه ، اما از خجالتهاى نابجا، كم روييهاى ناپسند، انزوا و گسستن و بريدن از مردم ، يگانگى از سير تاريخ و روند جامعه خويش سخت بيگانه بود؛ چرا كه در نگرش آن بانوى متفكر، آن حيا و پروا و احساس شرم و آراستگى به آزرمى - كه انسان را از قانون شكنى و گناه و بيداد باز مى دارد و ضامن رعايت مقررات و حقوق و آزادى و حرمت ديگران گردد - پسنديده و زيبنده است و در خور شاءن انسانهاى آزاده و خداجو و حق پو؛ نه كم رويى ها و خجالت هاى بى مورد و ناپسند.
از ديدگاه فاطمه ، اينها از خصلت هاى نكوهيده مى باشد و از ضعف نفس ، عدم احساس كرامت و شخصيت و از عقده حقارت سرچشمه مى گيرد؛ كه ممكن است بر اثر تربيت نادرست ، عيوب طبيعى ، تزلزل خانوادگى و از انواع ناهنجارى هاى اجتماعى و اقتصادى و سياسى و فرهنگى ، گريبانگير انسان گردد و راه رشد و تعالى را بر او ببندد.
در فرهنگ آزاده پرور فاطمه و خاندان سرفراز او، اين گونه كم روييها و خجالت ها و اين گونه انزواها و يا پرواهاى گريز، نوعى بيمارى و نشان عدم سلامت روانى است و از اين گونه خجالت ها و گوشه گيرى ها و مردم گريزيها، در روايات به ((حيا))ى بى خردانه و احمقانه تعبير گرديده و سخت مورد نكوهش قرار گرفته است .
الحياء حياءان : حياء عقل و حياء حمق .(541)
((حيا بر دو قسم است : حياى خردمندانه و حياى احمقانه و بى خردانه .))
ريحانه ارجمند پيامبر به دليل ريشه و تبار پرافتخار، تربيت آسمانى و الهى ، آموزگاران شايسته و بى نظير، خاندان سرفراز و بى بديل ، شكوه و زيبايى وصف ناپذير سيما و سيرت ، معنويت و عظمت سيرت و استحكام و استوارى خانوادگى و محيط مساعد آن و ديگر عوامل شايسته و شخصيت ساز شناخته شده و ناشناخته ، در اوجى از قوت قلب و علو روح و غناى نفس و خرد و هوشمندى سرشار و آراستگى و برازندگى و كمال و جمالى قرار داشت كه در كران تا كران وجودش ، جايى براى احساس ضعف و حقارت نفس و يا كم رويى و حياى نكوهيده و منفى و يا پرده نشينى و انزواگزينى و گريز از جامعه و وانهادن مسئوليت هاى فرهنگى و اجتماعى و سياسى و انسانى يافت نمى شد.
از اين رو، آن افتخار جهان انسانيت را اين گونه مى نگريم كه :
1- با تخلق به اخلاق الهى ، از بيان حق و حقيقت و روشنگرى و خيرخواهى و دلسوزى و خروش و فرياد بجا از حق كشى و بيداد، نه مى هراسد و نه احساس شرم و مى كند بلكه با همه سانسور و اختناق و جو سازى حكومت نيز نداى حق طلبى خويش را در گستره تاريخ طنين افكن مى سازد.
چرا كه او بر اين باور است كه :
والله لا يستحيى من الحق (542)
خدا از بيان حقيقت ، حيا و پروا نمى كند؛ از اين رو بندگان راستين او نيز نبايد از بيان حق و فرياد از ستم و حق كشى ، احساس خجالت و كم رويى كنند بلكه بايد از گفتار باطل و بيهوده و ظالمانه و ناروا پروا دارند.
2- در زندگى درس آموز و شكوهبارش ، هرگز از تلاش و روشنگرى و پيكار با آفت جهل و خرافات و ستم و مظاهر انحطاط باز نمى ايستد و در راه انجام وظيفه و اداى رسالت انسانى خويش از سرزنش بى خردان و ناآگاهان و سم پاشى شيطان استبداد و ارتجاع ، نه دستخوش كم رويى و خجالت و احساس شرم مى گردد و نه دچار ترس و دلهره ؛ چرا كه او پيشواى راستينى است كه در راه حق از سرزنش و نكوهش نكوهشگران نمى ترسد؛ تا آنجايى كه در اين راه به همراه همتاى گرانقدرش در خانه تك تك سران مهاجر و انصار مى رود و آنان را به رويارويى با ستم فرامى خواند.
يجاهدون فى سبيل الله ولا يخافون لومة لائم (543)
((و با آنان گفتگو و مناظره مى كند و روشنگرى مى نمايد و دين خود را بهتر از هر پيشواى انسان دوست و نگران سرنوشت جامعه اش ادا مى كند.))
3- او هرگز از بهره ورى علمى و معنوى از وحى و رسالت و امامت راستين و فرشتگان بارگاه خدا و حتى تجربه زندگى برخى شاگردان و دوستانش ‍ كوتاهى نمى كند و دستخوش حيا و كم رويى و خجالت نابجا نمى گردد؛ چرا كه بسان همتا و همسنگر زندگى اش بر اين باور است و اين درس را مى دهد كه : هيچ انسان توحيدگرا و سعادتخواهى نبايد از فرا گرفتن دانش و تجربه و يا آموختن و پرسيدن چيزى كه نمى داند احساس شرم كند.
و لا يستحين احد اذا لم يعلم الشى ء ان يتعلمه .(544)
4- و اين درس رشد و تعالى را به رهروان راه خويش مى داد كه : هيچ كس ‍ هنگامى كه از او چيزى مى پرسند و مى خواهند و او آن را نمى داند، نبايد از اين كه به ندانستن خويش اعتراف كند و بگويد: ((نمى دانم !))، دستخوش ‍ كم رويى و خجالت گردد؛ چرا كه چنين صراحت صادقانه و شهامتمندانه اى ، از قوت قلب و سلامت نفس و توسعه شخصيت خبر مى دهد و نه از ضعف آن .
و لا يستحين احد منكم اذا سئل عما لا يعلم ان يقول لا اعلم .(545)
با اين بيان ، سيره و روش ريحانه پيامبر، بايد الهام بخش زنان و دختران كمال جو و روشنفكر و آزاده عصرها و نسل ها قرار گيرد تا بدين وسيله ، هم خويشتن را به گوهر عفاف و پاكى و دانش و بينش ژرف و پروا و صداقت و شهامت و ديگر ارزش هاى انسانى آراسته سازند و خود را در عرصه هاى گوناگون زندگى به عنوان يك انسان آراسته مطرح كنند و به پشتوانه معنويت و دانش و كارايى و ايفاى نقش هاى حساس در مديريت و فرهنگ و ديگر ابعاد، جايگاه و موقعيت و حقوق و آزادى خويش را بخواهند و با ستم تاريخى در مورد خويش به پيكار برخيزند و هم بكوشند تا به كم رويى ها و خجالت هاى منفى و حياى نكوهيده و بازدارنده و تباهى هاى آن گرفتار نگردند؛ بايد سخت به هوش باشند تا هم به بهانه عفاف و خجالت و پوشش و قداست زن ، به عضوى بريده و گسسته و بيگانه از جامعه و دنياى خويش و عاطل و باطل و پادو و ابزار جمود و تعصب و مروج تاريك انديشى و اسارت تبديل نشوند و هم با وا نهادن عفاف و حيا و پرواى واقعى كه باعث سلامت نفس و قوت قلب و پيروزى و سرافرازى و پاكى و پيشتازى انسان مى گردد، از دگر سو از آنان عروسك نسازند و بدانند كه عروسك ، عروسك است ؛ خواه به بهانه روشنفكرى و مدپرستى و نوجويى دروغين و خواه به بهانه دروغين حيا و عفاف و نجابت و پرده نشينى و انزواگرى .
آرى ، سيره و سبك ريحانه پيامبر، نه كم رويى و خجالت بيجا و انزوا و گوشه گيرى و پرده نشينى و پرده گزينى و ضعف و ناتوانى از رويارويى با مشكلات بود و نه پرواى گريز و تقواى منفى ؛ نه وانهادن مسئوليت هاى اجتماعى ، سياسى ، حقوقى ، فرهنگى ، هنرى فكرى و رهبرى مترقى جامعه بود و نه رها ساختن مديريت خانه و آموزش و پرورش نسل نوخاسته و اداره شايسته و بايسته و عادلانه آزادمنشانه اين جامعه كوچك ، اما مهم و سرنوشت ساز.
آن حضرت در قلب جامعه حضور داشت و در پيشاپيش روند تاريخ و رويدادها؛ همان گونه كه محور كانون خانه و مدار خانواده بود.
آن پيشواى والاييها در اوج آراستگى به پروا و حياى واقعى و در اوج رعايت مقررات و حقوق و حرمت انسانها و تلاش در تاءمين و تحقق و گسترش و توسعه حقوق بشر، از ترس و كم رويى و حياى نكوهيده و گريز از رسالت اجتماعى و سياسى و رهبرى و انسانى ، پاك و پيراسته بود و بر خلاف پندار بسيارى از مدعيان دوستى و پيروى از آن انسان نمونه ، كه او را بريده و گسسته و بيگانه از درد و رنج مردم و روند جامعه و مسئوليت هاى سياسى و اجتماعى و رهبرى خويش ، به صورت منزوى و در صندوقخانه و در پرده گزينى مى پندارند و با كج انديشى ، همه جاذبه هاى علمى ، فرهنگى ، هنرى ، معنوى ، اجتماعى ، سياسى و مردمى او را از زندگى الهام بخش و پرافتخارش نفى نموده و با ناديده انگاشتن نا آگاهانه و تعصب آميز و موهوم راز ماندگارى و محبوبيت و جاودانگى اش ، از آن سيماى پرفروغ و زيبا و پرمعنويت ، چهره و الگويى بى رنگ و منفى ارائه مى كنند، آن نمونه شايستگى ها و يگانه والايى ها و رادى ها چنين نبود؛ بلكه سبك و سيره اى مترقى ، انسانى ، ماندگار، زنده ، پرنشاط و الهام بخش داشت و همين شيوه و روش پرجاذبه نيز راز محبوبيت و رمز جاودانگى آن حضرت است .
با اين بيان ، چگونه مى توان به نام او و به بهانه پيروى از راه و رسم انسانى و مترقى و آزادمنشانه او، زن را از حقوق طبيعى انسانى و اجتماعى خويش ‍ محروم كرد و با بازى با واژه ها و مفاهيم مقدس و در ستار مذهب ، در عمل او را به انسان درجه دوم و يا سوم تبديل ساخت ؟
درست است كه برابر بيانى كه از آن حضرت آورده اند، نزديكترين حالت زن به خدا، هنگامى است كه آموزگار و مربى آگاه و با كفايت خانه اش باشد و نسل شايسته بپرورد؛ و يا برابر بيانى ديگر از او، بهترين چيز براى زنان ، آن است كه با مردان بيگانه نشست و برخاست خصوصى نداشته باشند و آنان را نبينند و آنان نيز اينان را.
و درست است كه آن حضرت خود را از مردان بيگانه مى پوشانيد؛ اما كسانى كه با نگرش سطحى به اين چند روايت و عدم دريافت صحيح پيام آنها و با قشرى گرى و جمود و تعصب بى جا و شيوه عقب مانده و خشونت بار و بيمار گونه ، يا سلطه جويانه در دنياى اسلام در اين انديشه اند كه زن ، يا نيمى از پيكر جامعه را به انزوا كشند و اگر بتوانند كوچه و خيابان و شهر آنان را نيز جدا سازند و پياده شدن اسلام را در گرو اين كار مى پندارند، نه در گرو رعايت حقوق بشر،
به رسميت شناختن حق حاكميت مردم بر سرنوشت خويش ،
جا به جايى خردمندانه و متمدنانه و مسالمت آميز قدرت با انتخاب آزاد،
بها دادن به راى و نظر و حقوق شهروندان ،
تحقق دمكراسى و مردم سالارى ،
حاكميت عدل و داد،
برابرى قدرتمند و ناتوان در مقابل قانون ،
آزادى بيان و قلم ،
وجود نظارت ملى با مطبوعات آزاد و مستقل و متنوع ،
آزادى احزاب و اجتماعات ،
آزادى انتقاد و چون و چرا،
رعايت امانتدارى از سوى صاحبان قدرت و امكانات ،
پاسخ ‌گو بودن در برابر وعده ها و گفتار و عملكرد و...
آيا اينان به راستى به سبك و سيره ريحانه پيامبر و عملكرد الهام بخش او در زندگى انديشيده اند؟
آيا به ياد دارند كه سبك و سيره آن حضرت اين گونه بود:
1- به ياد دارند كه ريحانه پيامبر از مكه تا مدينه و از بعثت تا هجرت و از هجرت تا رحلت پدر گرانقدر و آزادى بخش خويش ، هماره در اوج پروا و حيا و عفاف و معنويت ، دوشادوش او و همسنگر و همراز و رهرو راستين او و در قلب جامعه بود و براى تحقق عدالت و آزادى ، با اهريمن جهل و خرافه و شرك و استبداد و انحصار و سركوب و اختناق و سانسور در مبارزه بود؟!
2- آيا مى دانند كه آن بانوى الهام بخش از آغاز زندگى مشترك با امير والايى ها مشاور و معاون و همتا و همپرواز و همسنگر او در زندگى بود و در عرصه هاى گوناگون و سرنوشت ساز به راستى حضور داشت نه ابزارى ؟!
3- آيا به ياد دارند كه آن حضرت در ميدان آموزش و روشنگرى و در عرصه تلاش و كوشش ، مديريت و تربيت نسل ، سياست و اجتماع ، و هنر و ادب ، به راستى پيشتاز و پيشاهنگ بود و نه نمايشى و تشريفاتى و براى بستن دهان ها؟!
4- اگر به راستى فاطمه بريده و گسسته از جامعه و مردم و دنياى اطراف خويش بود، آن خطابه حماسه سازش در مسجد پيامبر و در برابر قداره بندان خلافت چه مفهومى دارد؟!
5- آن رفتن به در خانه هاى انصار و مناظره انديشاننده با آنان يعنى چه ؟!
6- حضور در مسجد و مناظره هاى روشنگر و شجاعانه با ابوبكر يعنى چه ؟!
7- گفتگوهاى متعدد با عمر و باران دليل و برهان بر حقانيت موضع خويش ‍ يعنى چه ؟!
8- عيادت رهبر نظام سقيفه و وزيرش با او چرا؟!
9- عيادت سلمان ، ابوذر و جابر از او چه پيامى دارد؟
10- عيادت انبوه نمازگزاران از آن حضرت يعنى چه ؟!
11- روشنگرى آن حضرت به ((محمود بن لبيد)) در مورد حقانيت موضع خويش و امامت اميرمؤمنان يعنى چه ؟!
12- اگر منظور آن حضرت جداساختن شهر زنان و مردان از هم بود و نه پاكى و عفاف اخلاقى و انسانى و رعايت متمدنانه مرز مقررات ، پس ‍ نشست و برخاست فاطمه با مردان شايسته كردار و پرواپيشه اى چون سلمان ، ابوذر، مقداد، عمار جابر، بلال ، ابن مسعود و مشورت با آنان در امور گوناگون ؛ يا تشرف آنان به محضر پرمعنويت فاطمه براى فراگرفتن دانش و بينش و اخلاق و ايمان و پروا و معنويت ؛ يا دعوت از اين چهره ها و اين گونه شخصيت هاى درست كردار و امانت پيشه و مؤ ثر و توحيدگرا به وسيله اميرمؤمنان براى گفت گو با حضور جدى فاطمه ؛ يا گسيل آنان به خانه فاطمه از سوى پيامبر براى رساندن پيام يا آوردن چيزى يا تقديم امانتى به شخص آن حضرت چرا؟!
مگر نه اين است كه به پندار اين دريافت بسته و سنگواره اى از اسلام و سيره ريحانه پيامبر، او بانويى است كه نه مردى او را ديده است و نه او مردى را؟
آيا به پندار اين جريان ، اين چهره هاى بزرگ و برجسته ، فرشته اند كه ريحانه پيامبر برابر مقررات و موازين انسانى و سبك و سيره خردمندانه و عفاف و پوشش بايسته و خداپسندانه و منطقى خويش با آنان گفتگو مى كرد يا اين كه اينها بيگانه نبودند و همگى برادر و پدر و فرزند او بودند؟
آيا اين انبوه روايات ، ساختگى و بى اساس است يا پيام و مفهوم آن دو روايت ، به آن گونه نيست كه گروهى مى پندارند و دانسته و يا ندانسته ، روى غرض ها و هواها و منافع گروهى و فردى و خطى و يا مرض و غرض آن گونه تفسير مى كنند و آن گاه در عمل دچار بن بست و ضد و نقيض ‍ مى گردند و در عمل از همان چيزى كه به ظاهر هشدار مى دهند و ديگران را به استفاده ابزارى از حضور زن در جامعه متهم مى كنند، خود به شدت بدان آلوده مى گردند؟
چرا كه استفاده ابزارى از زن و جاذبه جنسى او، هم براى پيشبرد اهداف تبليغاتى و اقتصادى و اجتماعى و...ناجوانمردانه و شيوه اى پليد است و چه براى پيشبرد هدف هاى سياسى و حتى مذهبى ؛ كه شايد اين يكى زشت تر و ناجوانمردانه تر هم باشد!
و يا اين كه مى توان همان دو روايت را نيز در كنار اين انبوه روايات قرار داد و از همه آنها تفسير و برداشتى انسان گرايانه و خردمندانه و مترقى ارائه كرد؟ كدام يك ؟
به باور نگارنده ، ديدگاه سوم درست به نظر مى رسد؛ چرا كه روح و جان پيام آيات و روايات حجاب و عفاف و حيا و وقار، گسستن و بريدن و منزوى ساختن زن از جامعه و بيگانه ساختن او از رشد و روند و توسعه و شكوفايى آن نيست ؛ همچنان كه نبايد آن را بهانه پايمال ساختن حقوق ، آزادى ، استقلال ، برابرى انسانى ، كرامت و پيشرفت او ساخت و با دستاويز ساختن آن ،! ساختن شهر زنان پرداخت ...؛ بلكه روح و جان پيام اين مفاهيم زنده و زيبا و دلپذير اين است كه :
1- زن مترقى و شايسته بايد در انديشه و باور و گستره دل ، در اوج عفاف و پاكى و پروا و معنويت باشد.
2- بايد در گفتار و حركات و سكنات و اشارات و نشست و برخاست ، آراسته به وقار و متانت و حيا و پروا و آگاهى باشد.
3- بايد با پوشش انسانى و منطقى و برابر با مقررات خردپسند دينى ظاهر گردد.
4- بايد از نشست و برخاست خصوصى با مردان بيگانه اجتناب كند.
5- بايد از رويارويى با مردنمايان زشت كردار و پليد، در همه جا دورى جويد؛ به گونه اى كه اگر ممكن باشد، نه او آنان را ببيند و نه آن ديو سيرتان ، قامت و چهره او را حتى از روى پوشش بنگرند.
اما گفتگو و مشاوره ، نشست و برخاست و فراگيرى و آموزش ، برخورد و رويارويى انسانى و عادى و خردمندانه زن در جامعه با مردان درست انديش ‍ و يا عادى ، با رعايت مقررات خردورزانه و خداپسندانه ، نه تنها ناپسند نيست كه اين كار و اين سبك و سيره در حقيقت به دوش كشيدن قهرمانانه و دليرانه بار مسئوليت اجتماعى و رسالت انسانى است و وانهادن آن ، نه بر مرد رواست و نه بر زن .
بر اين باور، زن آگاه و روشنفكر و با شخصيت بايد از سبك و سيره ريحانه انديشمند و آزاده پيامبر درس استقلال انديشه ، عقيده ، روش و خط مشى فردى ، خانوادگى ، اجتماعى و سياسى و دينى و عبادى و اخلاقى و انسانى بگيرد؛ نه بازيچه زور و زورمداران و نه زر و زرداران گردد و نه بازيچه تزوير و عوام فريبى و مقدس بازى و عوام زادگى و عوام زدگى و نه عناصر لذت جو و ولنگار؛ بلكه با الهام از آن سمبل والايى ها به وقار و حيا و آگاهى و ژرفنگرى و خردمندى و خردورزى و نوانديشى و پروا و پاكى آراسته گردد و توانمندانه در جامعه حضور يابد و نه تنها حقوق و كرامت و آزادى و امنيت و حق دفاع و استقلال و عزت و سربلندى را براى خويش - كه فراتر از نيمى از جامعه را مى سازد - بخواهد و به چيزى جز آن حقوق انسانى رضايت ندهد، بلكه براى برادران و فرزندان جامعه خويش نيز اينها را بخواهد و نيك بداند كه هر دعوت و پيام و سيستم و روشى در گفتار و كردار به راستى طرفدار روح دين يا هدفهاى والاى آن كه عدالت و آزادى و حق حاكميت بر سرنوشت و توسعه و بهروزى و بهزيستى و رفاه و صلح و دوستى و مردم خواهى و بشردوستى و خردمندى و خردورزى و دموكراسى و حقوق بشر مى باشد، و از خشونت و جمود و تعصب و انحصار و سركوب و گردن زدن و زبان بريدن و داغ و درفش و بازيچه ساختن حقوق ، كرامت و باورهاى مقدس مردم به راستى به دور است ، از آن انديشه و دعوت و دريافت از دين ، سخت جانبدارى كند و به آن راءى دهد و به سوى آن راه گشايد.
آرى در اين صورت است كه زن مسلمان و مترقى مى تواند مباهات كند كه از سبك و سيره ريحانه پيامبر الهام گرفته و از آن قهرمان راستين عدالت خواهى و حق طلبى و بزرگ پرچمدار مفاهيم هماره زنده و آن سمبل مقاومت و اعتراض در برابر ددمنشى و دجالگرى و بيداد درست آموخته است ؛ چرا كه سبك و سيره ريحانه پيامبر ميزان و ملاك حضور زن و نقش ‍ سازنده آن در ساختار جامعه است .
22- بر بلنداى قله پاكى و عفاف
از آموزش هاى اصيل و سازنده اى كه دخت فرزانه پيامبر در بينش و سيره و عمل خود به آن بسيار بها مى داد، رعايت شرف و كرامت زن و پاسدارى از هويت و حرمت و پاكى و قداست او، از راه وقار و متانت و پوشش شايسته و معتدل در پرتو عفاف و پاكدامنى و آراستگى درونى و اخلاقى و انسانى بود؛ چرا كه آن انسان انديشمند و اصلاحگر بر اين انديشه والا و سيره مترقى رهنمون بود كه مردان و زنان جامعه بايد از نعمت آرامش روح و اعصاب سالم و چشم و گوش پاك و ظاهر و باطنى آراسته و به دور از هيجانها و جنگ اعصابها برخوردار باشند و محيط جامعه بايد از هر گونه خودآرايى و خودنمايى بدانديشانه و جلوه گر ساختن جاذبه هاى جنسى و ايجاد هيجان و دامن زدن به هواها و هوس ها و به نمايش نهادن روابط دو همسر به دور باشد.
بايد زندگى خانوادگى از قداست و استحكام و شكوه و عشق پاك و پايا آكنده گردد و كانون خانواده بسان تار عنكبوتى به آسانى و سرعت از هم نپاشد و با فرو ريختن آن در برابر بادها و توفانهاى زندگى ، كودكان معصوم به درد بى سرپرستى گرفتار نشوند.
بايد زن ، انسان درجه اول و داراى حقوق و آزادى و امنيت و حق انتخاب و حاكميت بر سرنوشت فردى ، خانوادگى و اجتماعى خويش و صاحب امكانات رشد و ترقى باشد و به راستى در همه ابعاد و ميدانها و صحنه ها و عرصه هاى زندگى ، نيمى از جامعه را بسازد و اداره كند و از نظر فكرى ، عقيدتى ، فرهنگى ، هنرى ، سياسى و اجتماعى و اقتصادى و مديريت و تشكيلات به راستى وزنه اى سنگين به حساب آيد و به موجودى مصرف كننده ، منزوى ، گوشه گير، رانده شده به حاشيه زندگى ، سربار و طفيلى خانواده و يا وسيله كامرانى و كامروايى و تجمل و تشريفات تبديل نگردد.
بايد شرايط خانواده و جامعه و تمدن بشرى به گونه اى باشد كه زن به ويژگى هاى علمى و اخلاقى و انسانى خويش مباهات كند و به وفا، امانت ، راستى ، نجابت ، عفاف ، شرافت ، كرامت ، پاكدامنى ، درايت ، كارآيى ، كفايت ، هوشمندى ، قداست و ديگر ارزش هاى انسانى خود ببالد و در پرتو دانش و بينش ، آگاهى و ژرف نگرى ، و ابتكار و خلاقيت و هنرمندى و ابداع ، پله هاى رشد و كمال را بپيمايد؛ نه اينكه تنها افتخار او بسان پاره اى ، جوانى و طراوت ظاهرى و عشوه گرى و خودنمايى و خودآرايى جلف و زننده باشد.
بايد در ميدان آزادى بيان و قلم ،
آزادى سياسى و اجتماعى ،<