سيما و سيره ريحانه پيامبر (صلى الله عليه و آله )

على كرمى فريدنى

- ۳۱ -


تمايل به خويشتن يا خوددوستى از كشش هاى مشترك ميان انسان و حيوان است و بسان ديگر تمايلات حيوانى ، به خودى خود رشد مى كند، به تدريج شكوفا مى گردد و نيازى به حمايت از آن نيست ، بلكه بايد رهبرى و تعديل گردد.و نقش آن اين است كه باعث صيانت و حراست انسان و تضمين گر حقوق و شئون فرد است .او را به خود توجه مى دهد تا با خردورزى و هوشمندى هر آنچه برايش مفيد است ، جلب و زيانها را از خود دور سازد.اما دگردوستى از كشش هاى عالى و ويژه انسانهاست و بسان ديگر تمايلات عالى كم فروغ است و بدون تربيت و حمايت و تدبيرسازنده ، نيرومند و شكوفا نمى گردد و اين رسالت پدران و مادران ، آموزگاران و مربيان ، رهبران راستين و روشنفكران ، نويسندگان و گويندگان و رسانه هاى گروهى است كه اين كشش اوج بخش را با تدابير شايسته و ارائه الگو رشد دهند و آن را به تدريج شكوفا و به گل و ميوه و بنشانند تا در پرتو شكوفايى آن ، نسيم مهر و محبت ، دگردوستى و مردم خواهى ، آزادى و برابرى ، امنيت و سلامت ، حق گويى و عدالت ، صلح و مسالمت در جامعه جريان يابد و آفت هاى مرگبار خودكامگى ، خودپرستى ، استبداد، انحصار، سركوب و پايمال شدن حقوق و آزادى انسانها قوس نزولى بپيمايد چرا كه اين كشش ‍ دگردوستى است كه باعث مهر و محبت به ديگران مى شود و با توجه دادن انسان به مردم ، او را از كمند خوددوستى و خودكامگى نجات بخشيده و زندگى را مهر و صفا مى بخشد.
احياى اين كشش انسانى است كه روح مهر را در كالبد جامعه مى دمد،
نسيم جان بخش دگردوستى را به جريان مى اندازد،
تعاون و همكارى در قلمرو حق و عدالت را تعميق مى بخشد،
و مردم را بسان اعضا و اندام هاى يك پيكر سالم و زنده ، در غم و شادى و درد و آسايش ، با يكديگر شريك مى سازد.
درست از اين زاويه است كه در هر جامعه اى خوددوستى و شخص پرستى مورد تشويق و حمايت قرار گيرد، آن جامعه به آفت خودپرستى ، خودكامگى ، استبداد، خشونت ، بى رحمى ، پايمال ساختن حقوق و آزادى ديگران سقوط مى كند و در هر تمدن و دنيايى كه دگردوستى مورد تشويق و پرورش جدى قرار گيرد، درنده خويى خودكامگى تضعيف و انسان به آزادى و امنيت و رعايت حقوق و آزادى ديگران اوج مى گيرد و رشته هاى صلح و دوستى تقويت مى شود.
و ريحانه ارجمند پيامبر، بزرگ پرچمدار اين راه و رسم و سمبل اين دگردوستى و نمونه اين مردم خواهى و معمار چنين جامعه و دنيايى بود؛ همان گونه كه خردمندترين بانوى جهان هستى و پيشتازترين آنان در كرامت و كمال و داناترين شان در ابعاد گوناگون علمى و عقيدتى و فرهنگى ، و شجاع ترين انسانها در برابر هجوم حوادث و كوشاترين آنان ؛ بندگى خدا بود و در زندگى پرافتخار خويش ، مردم دوست ترين و مردم خواه ترين بانوى گيتى نيز بود و به انسان و انسانيت بها مى داد و مهر مى ورزيد و ارزشى فراوان قائل بود.
او به راستى دخت پيام آور رحمت و مهر و محبت بود و در دگردوستى و مردم خواهى و مهر به انسانها پرتوى از مهر خدا و نسخه اى از وجود پيامبرش بود.از وجود همو كه خدا درباره اش فرمود:
فبما رحمة من الله لنت لهم ولو كنت فظا غليظ القلب لانفضوا من حولك (504)
((از پرتو رحمت خدا در برابر مردم نرمخو و پرمهر شدى ، و اگر خشن و سنگدل بودى ، مردم از گردت پراكنده مى شدند؛ از اين رو آنان را مورد عفو قرار ده و برايشان از بارگاه خدا آمرزش بخواه و در اداره امور جامعه با آنان مشورت كن .))
آرى ، او هديه اى آسمانى ،
روحى بزرگ ،
الهام بخشى دلسوخته ،
توحيدگرايى شوريده ،
اميدآفرينى نستوه ،
و نمونه صفا و صداقت و بشردوستى بود،
رنج ها و دردهاى مردم را حس مى كرد،
از مشكلاتشان آگاه بود، و خود را شريك غم و اندوه آنان مى دانست .
جز به سود مردم سخن نمى گفت و جز براى تقرب به خداى آنان گام نمى سپرد و جز در راه نيكى و نجاتشان تلاش نمى كرد.
هر زيانى به مردم مى رسيد، براى او دردناك بود و هر آفتى كه حقوق و آزادى آنان را تهديد مى كرد، براى او تحمل ناپذير، و بر هدايت و نجات همگان ، سخت كوشا و بى قرار و ناآرام و خستگى ناپذير بود.
او درست گويى نسخه اى از پدرش پيامبر بود و شعله اى از آن مشعل و فروغى از آن خورشيد.
يكى از دانشمندان مى گويد: او بسان پدر، آموزگار و مربى والاى خويش ، رنج مردم او را رنج مى داد و درد آنان او را دردمند مى ساخت .گرفتارى مردم بر او سخت مى نمود و فشار روزگار بر آنان ، گويى فاطمه را مى فشرد.او از گرسنگى آنان احساس گرسنگى مى كرد.در فراز و نشيب ها، يار و مددكار و غمخوار زنان و دختران و همه مردم رنجديده بود و بر مشكلات آنان حساس بود و گره گشايى مى كرد و آنجا كه رفع گرفتارى و مشكلات مردم در توانش نبود، برايشان از ژرفاى جان دعا مى كرد و از بارگاه خدا براى آنان مدد مى خواست و درس مردم دوستى و مردم خواهى را در قالب دعا و نيايش به ديگران مى آموخت .
پرتوى از مردم دوستى و مهر او در مورد گرسنگان ، بينوايان ، درماندگان ، يتيمان ، اسيران و احترام به همسايگان را كه چگونه از همه امكانات خويش ‍ براى آنان مايه مى گذارد، همه را مى توان از دعاى نيمه شب او به همسايگان نگريست ؛
و نيز از انفاق گردنبند اهدايى فاطمه ، دوست و دخت عموى شهيدش ، حمزه ، به سالمندى گرسنه و محروم ؛
و نيز از انفاق پيراهن شب عروسى اش به زنى بينوا؛
و از انفاق افطار خود و فرزندانش در راه خدا كه سوره ((انسان )) نشانگر آن است ؛
و نيز از خطبه اش در برابر بيداد و فريب ، و نيز سخنانش با زنان مدينه كه بسان پيامبر نگران آينده جامعه بود، نگريست .
ريحانه پيامبر، دگردوستى و مردم خواهى را يكى از رازهاى صعود جامعه ها و يكى از عوامل رشد و نيكبختى مردم مى نگريست و خودخواهى و خوددوستى و خودپرستى را از آفت هاى تعالى و تكامل و از عوامل انحطاط مى دانست ؛ درست همانگونه كه فرزندش امام كاظم (عليه السلام) فرمود:
ان اهل الارض لمرحومون ما تحابوا و ادوا الامانة و عملوا الحق .(505)
((مردم روى زمين تا زمانى كه دوستدار يكديگر باشند و امانت ها را گرامى شمارند و بر اساس حق و عدالت رفتار كنند، در مهر و رحمت خواهند زيست .)) او دگردوستى و مردم خواهى را يك وظيفه اسلامى مى شمرد؛ درست همان گونه كه پدر گرانمايه اش فرمود: كسى كه شب را به بامداد آورد و در انديشه اصلاح امور و تدبير شئون جامعه و مردم نباشد، از اسلام بيگانه است .
او دگردوستى را نشانه ايمان و توحيدگرايى مى دانست ؛ درست همان گونه كه پدر و آموزگارش فرمود:
ليس بمؤمن من بات شبعانا و جاره طاويا.
((كسى كه خود، شب را سير بخوابد و همسايه اش گرسنه باشد، از ايمان آوردگان و ايمان داران نيست .))
و به همين دليل بود كه سه روز را بدون افطار روزه مى گرفت و غذاى خويش را به بينوا و پدر مرده و اسير انفاق مى كرد و پرده خانه اش را به منظور تهيه پوشش و لباس براى محرومان به سوى پدر مى فرستاد و دستبند فرزندانش را براى هزينه زندگى آنان .
او دگردوستى را از نشانه هاى مردم پرواپيشه مى نگريست ؛ درست همان گونه كه همتا و همپروازش ، اميرمؤمنان ، در وصف مردم پرواپيشه مى فرمود:
نفسه منه عى عناء والناس منه فى راحة (506)
((از ويژگى هاى انسان باتقوا اين است كه نفس او از تدبير او در رنج و زحمت مى افتد تا مردم از سوى او در آسايش و راحتى باشند.))
و بر اين باور بود كه در زندگى مشترك با همسر و فرزندانش در قناعت سرفرازانه مى زيست تا امكان انفاق و رسيدگى به محرومان را براى على (عليه السلام) فراهم آورد.
او دگردوستى را يك رسالت انسانى وصف مى كرد؛ درست بسان پدرش ‍ پيامبر كه مى فرمود:
من سمع رجلا ينادى يا للمسلمين فلم يجبه فليس بمسلم
((اگر كسى بشنود كه ستمديده اى از هر دين و آيين ، مسلمانان را به يارى مى طلبد و نداى او را پاسخ ندهد مسلمان نيست .))
او با بيان و عملكردش به همگان از جمله فرزندانش درس نوع پرورى و انسان دوستى و مردم خواهى مى داد.
چه بسيار كه خود گرسنه مى ماند و ديگران را سير مى كرد،
خود لباس ساده مى پوشيد و پيراهن عروسى اش را به بينوا مى داد،
خود به پروا و ايمان و اخلاص و ارزش ها و زيبايى هاى فناناپذير و ماندگار پاى مى فشرد و زينت و زيور و گردنبندش را در راه خدا هزينه مى كرد.
خود قناعت سرفرازانه مى نمود و بخشى از هزينه زندگى خود و فرزندانش ‍ را به محرومان هديه مى كرد.
او ديگران را به ايثار و مردم خواهى تشويق مى نمود و هماره ، خواهان آسايش و نجات و نيكبختى ديگران بود و در راه خشنودى خدا، مردم را بر خود مقدم مى داشت ؛ حتى در دعا و طلب خير براى آنان .
در اين مورد دومين امام نور آورده است كه : مام گرانمايه ام فاطمه را در يكى از عبادت ها و راز و نيازهاى شبانه اش ديدم كه پس از نماز و نيايش ، به زنان و مردان توحيدگرا و با ايمان با نمام و نشانشان دعا مى كند و براى آنان از خدا خير و سعادت و حسن عاقبت و ديگر نعمت هاى خدا را مى طلبد، اما نيك گوش كردم ، ديدم گويى تنها در انديشه ديگران است و از بارگاه خدا براى آنان نعمت هاى دنيا و آخرت را مى خواهد و براى خود، گويى چيزى نمى خواهد.به آن حضرت نزديك شدم و گفتم : مادر جان ! چرا همان گونه كه براى ديگران دعا مى كنى ، در حق خود دعا نمى كنى و چرا آنچه را براى ديگران مى خواهى ، نخست براى خويشتن نمى خواهى ؟
فقلت لها: يا اماه ! لم لا تدعين لنفسك كما تدعين لغيرك ؟
او با بيانى الهام بخش درس آموز فرمود: گرامى فرزندم ! حسن جان ! در مسايل مادى و ارزش هاى دنيوى ، نخست بايد به فكر رفاه و آسايش ‍ همسايگان و همنوعان بود و آن گاه به فكر خويشتن .فقالت : يا بنى الجار ثم الدار(507)
و بدين سان ريحانه بشردوست پيامبر درس دگردوستى و مردم خواهى و رسيدگى به حال و روز توده هاى محروم جامعه را به عصرها و نسل ها آموخت .
18- شجاع ترين بانوى گيتى
او فرزند شجاعت بود و دخت صلابت .
بانوى پايمردى و پايدارى بود و يكه تاز ميدان دفاع از حقيقت .
در استوارى بسان كوه سر به آسمان ساييده و استوار بود و در شكوه ، همچون صخره .
در تزلزل ناپذيرى چون ستون نامرئى و استوار آسمان بود.
و در توفندگى چون اقيانويس مواج و بى كرانه .در روشنگرى بسان برق و درخشش برق بود و در غرش بر ضد ستم بسان رعد.
درست نسخه اى چون پدر و نسخه اى چون شوى گرانقدرش على .
اگر محمد (صلى الله عليه و آله ) در برابر ارتجاع و استبداد و اشرافيت جاهلى ايستاد و مسير نكبت بار تاريخ را تغيير داد و در برابر تهديد و ارعاب و تطميع و شگردهاى رنگارنگ آنان استوار و پرشهامت خروشيد كه : به خداى سوگند اگر خورشيد را در دست راست و ماه را در دست چپ قرار دهند تا از ابلاغ پيام و تحقق عدل و داد دست كشم ، چنين نخواهد شد.
و اگر على (عليه السلام) جان بر كف و پرشهامت ، همه جا از ((يوم الدار)) تا هجرت ، از خفتن بر جاى پيامبر تا ((بدر))، ((احد)) و ((خندق )) همه جا سايه به سايه پيامبر عدالت ، نستوه و قهرمانانه از حق دفاع كرد و نترسيد و نهراسيد و بيم به دل راه نداد.آن روز كه پس از رحلت پيامبر، آن باغبان و معمار آسمانى كه او ماءمور به سكوت و شكيبايى قهرمانانه بود و به همان خاطر هم دشمن بزدل وحشى آنقدر جراءت و جسارت يافته بود، آرى ، آن روز اين بانوى پرشهامت و شيردل و سرشار از ايمان و توكل بود كه با شجاعت و درايتى وصف ناپذير از حق دفاع كرد و نه تنها حقايق را مى گفت كه حرف دل على را نيز مى زد و پرده هاى فريب و دجالگرى سردمداران ((سقيفه )) را مى دريد و ماهيت كريه آنان را به همه نشان مى داد.
او در برابر تبديل خلافت و امانتدارى پيامبر به نظام استبداد، نه تنها مثل همه زنان نهراسيد و به گوشه اى پناه نبرد بلكه سخت و قهرمانانه با استبداد در افتاد با شهامتى وصف ناپذير در ميدان عمل به همگان هشدار داد.
او در برابر غصب ((فدك )) و ملك شخصى اش - كه به منظور فشار آوردن بر خاندان على (عليه السلام) مصادره شد - تا روشن ساختن حقايق و معرفى غاصبان و تجاوزكاران از پاى ننشست و لحظه اى از برق شمشيرها نهراسيد و با همه وجود نشان داد كه در راه حق و عدالت خالصانه و روشنگرانه و شهامتمندانه در برابر انحرافگران مى ايستد و از سرزنش هيچ سرزنش كننده فريبكار و ستم پيشه اى نمى هراسد.يجاهدون فى سبيل الله و لا يخافون لومة لائم (508)
در يورش به خانه اش و در برابر شعله هاى آتش كينه و قساوتى كه براى سوزاندن او و فرزندانش برافروخته شده بود، پرصلابت و آهنين اراده ، تا توان سرپا ايستادن داشت ، ايستاد و از حق دفاع كرد.
در برابر بيعت خواهى نظام ((سقيفه )) براى رهبر تحميلى اش ، مبارزه اى سترگ كرد و نه تنها على را نيز حمايت كرد و نجات داد بلكه تا زنده بود نتوانستند بيعت بگيرند؛ چرا كه او در برابر ستم قامت خم نساخت و پرچم آزادگى و آزادى خواهى و استقلال طلبى و عزت و شرف بشريت را براى همه عصرها و نسل ها در اهتزاز نگاه داشت .
او زير برق سرنيزه هاى كودتا به مسجد رفت و با باران دليل و برهان ، كشتى فريب و دجالگرى ظالمان را به گل نشاند و براى هميشه طنين افكن ساخت كه :
يابن ابى قحافة ! افى كتاب الله ان ترث اباك و لا ارث ابى ؟ لقد جئت شيئا فريا! افعلى عمد تركتم كتاب الله و نبذتموه وراء ظهوركم ؟ اذ يقول :
وورث سليمان داود(509)
...و زعمتم ان لا حظوة لى ولا ارث من ابى ولا رحم بيننا؟
افخصكم الله بآية اخرج منها ابى ؟ ام تقولون : اهل ملتين لا يتوارثان ؟
اولست انا و ابى من اهل ملة واحدة ؟

هان اى پسر ابى قحافه ! آيا اين در كتاب خدا آمده است كه تو از پدرت ارث ببرى و من نبرم و حقوقم را مصادره كنيد؟ عجب زشت بدعتى آورده ايد؟
آيا دانسته و به عمد به كتاب خدا پشت كرده ايد يا نمى فهميد؟
و عجيب ژرف انديشانه و آينده نگرانه از فاجعه ها خبر داد و خروشيد كه : هان ! شما را چه شده است ؟
چگونه داورى مى كنيد؟
هشدار! هشدار! به جان خودم سوگند كه بذر فتنه ها پاشيده شد و فشار و تباهى ريشه دوانيد.انتظار بريد تا اين بذر شوم به ثمر نشيند و نتايج تباهى آشكار گردد.
از اين پس از پستان شتر خلافت و اسلام ، بجاى شير گوارا و شفابخش ، خون خواهد جوشيد و زهرى كشنده فوران خواهد كرد.و اين جاست كه باطل گرايان زيان خواهند كرد و آيندگان ثمره شوم كار پيشينيان را خواهند ديد و بر آنان لعن و نفرين خواهند فرستاد.
19- ساده زيستى و زندگى با روح و صفا
ساده زيستى و ساده پوشى و زندگى باروح و صفا سبك و سيره ريحانه پيامبر بوده و بر دورى گزينى از اسرافكارى و زندگى اسارت بار تجملى و اشرافى بسيار پا مى فشرد؛ چرا كه زندگى پرزرق و برق و تجملى و دست و پاگير، به جاى اينكه انسان را به نيك بختى و آزادى و آزادگى و آرامش خاطر و صفا برساند، او را به انواع كند و زنجيرهاى خرافى ، قيد و بندهاى بيهوده ، اسارت آداب و رسوم ابلهانه و احمقانه و به كمند آز و حرص براى رسيدن به تجملات مى كشاند.و او بانويى آزادانديش و آزادى خواه و آزادمنش و به راستى آزاد از دلبستگى هاى مادى و اسارت آور بود.
از سوى ديگر او موقعيت والا و جايگاه رفيع و پرشكوه و معنويت خود را مى شناخت و مى دانست كه وى دخت فرزانه پيامبر، همتا و همراز اميرمؤمنان ، مام گرانقدر امامان راستين ، و خودش يكى از رهبران و سمبل هاى واقعى انسانهاى مترقى و كمال جو و آزادمنش است ؛ از اين رو، اسارت در قيد و بندهاى مادى و ماديگرايى و زرق و برق براى او بسيار حقير است .
مگر نه اينكه خدا به پيامبرش پيام مى دهد كه همسران خويش را در انتخاب زر و زيور زندگى زودگذر و يا پارسايى ، ساده انديشى و آزادگى و ايمان به خدا و همراهى و همدلى با پيامبر آزاد گذارد تا هر كدام را خواستند برگزينند؟
و ريحانه پيامبر كه سالار و سرور زنان گيتى است ، خود با الهام از قرآن و پيامبر، راه خداپسندانه را بهتر و پيشتر از همگان بر مى گزيند، از همان آغازين سالهاى زندگى و از خانه پدر.
افزون بر اين ، او رمز آفرينش و راز خلقت زن و نمونه كامل انسانيت و الگو و سرمشق انسانهاى برتر و والاتر و آزاده تر، در همه ميدانهاى زندگى ، از آن جمله در قلمرو جامعه كوچك خانه و خانواده است .و درست در همين جهت در اين راه نيز پرچمدار ارزشهاست و پيشتازتر.
با اين بيان ، ريحانه پيامبر را نبايد تنها از ديد يك دختر و يا يك بانوى عادى نگريست كه دسترسى به زر و زيور و زندگى اشرافى و پرتجمل ندارد و يا از روى ناچارى و نادارى ساده زيستى و زندگى باروح و با صفا را بر مى گزيند؛ نه ، هرگز، بلكه بايد دانست كه او بدان دليل كه دخت شريف ترين ها و همراز و همتاى پارساترين ها و مام گرانمايه ارجمندترين سمبل هاى بشرى و خود نيز الگو و اسوه انسانهاست ، زندگى ساده و با صفا و با معنويت را در همه مراحل زندگى بر مى گزيند و بدين وسيله ، به همگان در همه ميدان ها درس ‍ مى دهد؛ براى نمونه :
1- سادگى و صفا در ازدواج
پيامبر نور هر چه در پذيرش خواستگاران سرشناس و نامدار دخت فرزانه اش سخت گرفت و به هر كدام از آنان بر اساس معيارهاى آسمانى خويش ، به تناسب خرد و سبك كارشان ، به گونه اى ((نه !)) گفت و حتى به سوى پاره اى كه بر اثر زنگارهاى جاهلى ، دارايى و امكانات گسترده را دليل شخصيت و ملاك لياقت مى پنداشتند، مشتى سنگريزه پاشيد(510)، همان پيشواى فرزانه هنگامى كه اميروالايى ها به خواستگارى دخترش آمد، ساده و با صفا خود به جاى او - كه چهره اش از شرم گلگون شده بود - سخن گفت و از سوى او فاطمه (عليها السلام ) خواستگارى كرد و آن گاه با شور و شادمانى بسيار رضايت ريحانه اش را به على (عليه السلام) نويد داد.
پس از اين مرحله نيز مراسم چندگانه تعيين ميزان مهريه ،
خريد بازار،
سبك تهيه جهيزيه ،
تشريفات مراسم و ميهمانى عروسى ،
- كه هنوز چند مشكل بزرگ و چند خوان رستم بر سر راه خانواده ها در موضوع ازدواج است - با رضايت قلبى فاطمه (عليها السلام ) به همان سادگى و صفا برگزار شد تا با اين گام عملى ، ازدواج برترين دختر گيتى با والاترين جوان از نسل آدم ، سرآغاز تحول مطلوب و مترقى و انسانى در سرنوشت زن گردد.
سنتهاى زشت و ظالمانه جاهلى در مورد زن را در هم شكند،
معيارهاى ارزشى اسلام را در چشم انداز عصرها و نسل ها قرار دهد،
و روح سادگى و صفا و معنويت و راستى حاكم بر اين پيوند، براى همگان سرمشق و الگو گردد، و نسل جوان دريابند كه ازدواج در نگرش پيامبر و خاندانش ، امضاى آگاهانه و آزادانه و عاشقانه پيمان زندگى مشترك از سوى دو انسان ، با حقوق و حرمت و مسئوليت متقابل است ، نه خريد و فروش ‍ كالا و يا به بند كشيدن يكديگر.
2- سادگى و صفا در خريد جهيزيه
شايد از همه عجيب تر و تفكرانگيزتر در اين مورد، سادگى و صفايى است كه در خريد عروسى و تهيه وسايل و لوازم زندگى براى دخت بهشت موج مى زند؛ چرا كه همه آنچه او با آن موقعيت رفيع و معنوى و اجتماعى و سياسى خود و خانواده اش به عنوان جهيزيه با خود مى برد، عبارت بود از:
يك پيراهن ،
يك روسرى بلند،
يك سرانداز،
يك تخت چوبى ،
يك پرده پشمى ،
يك فرش حصيرى ،
يك طشت مسى ،
يك كاسه بزرگ ،
يك آفتابه براى وضو،
يك سبوى سبز رنگ ،
يك بشقاب گلين ،
يك ظرف مخصوص آب ،
يك مشك چرمى ،
يك آسياى دستى ،
دو عدد تشك از كتان و ليف خرما،
چهار عدد بالش ،
چند كوزه سفالين ،
دو دستبند نقره اى ،
و ديگر هيچ .آرى ، اين وسايل و لوازم آغاز زندگى مشترك و بهاران شور و جوانى ريحانه پيامبر يا والاترين دختر گيتى است ؛ و به گونه اى كه محدثان و مورخان آورده اند، تا هنگامه شهادت نيز نه تنها چيزى بر آنها نيفزود، كه پاره اى را نيز در راه خدا انفاق كرد؛ در حالى كه او از سوى مادر، دختر ثروتمندترين بانوى حجاز بود و پدرش در شرايط و موقعيت پرشكوهى بود كه تنها با يك سخن يا يك اشاره ، برايش آسان بود كه براى دخترش گران قيمت ترين وسايل زندگى و پرشكوهترين امكانات را فراهم آورد، اما در آن صورت ديگر خانه گلين و باصفا و زندگى پرمعنويت و با روح فاطمه (عليها السلام )، كعبه دلها نبود و نمى توانست نمونه و سرمشق ساده زيستى و صفا براى همگان باشد.
3- ساده پوشى
پوشش و لباس ريحانه پيامبر نيز آراسته و شايسته و نشاطانگيز و روح پرور بود، اما ساده و بسيار با وقار و پرمتانت .او تا آنجايى كه به كارهاى بزرگ علمى و فكرى و فرهنگى و عبادى و اجتماعى و سازندگى اخلاقى و معنوى و اداره زندگى بها مى داد و در مراحل و مراتبى از شكوه و معنويت سير مى كرد كه جز اين سبك متفكرانه و آزادمنشانه را براى زن هدفمند و هدفدار، حقير مى نگريست .
شيوه اش در طرز پوشاك و لباس ، دقيق و ظريف و داراى آراستگى و برازندگى و طراوت بود، اما همراه با وقار و معنويت و با باطنى آراسته تر.
از آن حضرت آورده اند كه روزى شگفتى برخى از ياران پاكباخته پدرش ، از جمله ((سلمان )) را - بر ساده پوشى و ساده زيستى خويش - اين گونه به عرض پيامبر رساند:
هان اى پيامبر! پاره اى از ياران شما از ساده پوشى و ساده زيستى من شگفت زده شده اند؛ به خدايى كه تو را به حق برانگيخت سوگند باد كه اينك پنج سال است كه فرش خانه ما پوست گوسفندى است كه با آن مى گذرانيم و رسالت انسانى خويش را به دوش مى كشيم .يا رسول الله ! ان سلمان تعجب من لباسى ...(511)
و نيز از خود سلمان آورده اند كه مى گفت : روزى دخت فرزانه پيامبر را ديدم كه پوششى ساده و بزرگوارانه بر سر دارد؛ شگفت زده شدم كه بار خدايا! دختران سران و رهبران ايران و روم بر تخت هاى طلا تكيه مى زنند و بر روى فرشهاى زربفت پا مى گذارند و لباس هاى حرير و زربفت مى پوشند، اما دخت بهشت و فرزند سالار پيامبران به اين سادگى و صفا زندگى مى كند و اين گونه با متانت و وقار لباس مى پوشد!
آن بانوى هوشمند انديشه ام را خواند و فرمود: يا سلمان ! ان الله ذخر لنا الثياب و الكراسى ليوم آخر.(512)
و بدين سان بر آن سيره آزادمنشانه و آن سبك انسانى پاى فشرد و به همگان اين درس نجات را داد كه آزادى و آزادگى از اسارت ماده پرستى و مادى گرايى و دنيازدگى و قدرت پرستى و زراندوزى در گرو پارسايى و ساده زيستى و ساده پوشى و دل نبستن به آنهاست ؛ چرا كه دنيادوستى و دلبستگى به ارزشهاى مادى ، سرچشمه همه لغزش ها و بيدادها و غفلت ها و مستى ها و پستى هاست .حب الدنيا راءس كل خطئة .
4- ساده زيستى
او شعار و شيوه اش ساده زيستى و بزرگ منشى بود.
محدثان و مورخان در مورد ساده زيستى آن بانوى نمونه ، از جمله آورده اند كه :
روزى پيامبر به خانه دخت ارجمندش آمد و او را نگريست كه بر زمين نشسته و با دستى فرزندش را در آغوش فشرده و به او شير شرافت و پارسايى و معنويت مى دهد و با دست ديگر با آسياى دستى ، دانه ها را آرد و خانه و امور آن را تدبير مى كند.
برترين پدر دنيا بر اين ساده زيستى و احساس مسئوليت والاترين دختر گيتى در برابر خانه و خانواده ، آفرين گفت و اشك شوق از جام ديدگان باراند و فرمود:
دخت ارجمندم به ياد بهشت پرطراوت و زيبا و نعمت هاى وصف ناپذير آن ، اينك تلخى ها و سختى هاى زندگى زودگذر را بچش !
تعجلى مرارة الدنيا بحلاوة الاخرة .(513)
آن بانوى فرزانه در پاسخ گفت : پدر جان ! خداى را در برابر نعمت هاى بى كرانش ستايش مى كنم و در هر حال سپاس او را مى گزارم .
5- خانه ساده و پرصفا اما بى پيرايه
او در كنار پدر گرانمايه اش ، در خانه اى ساده و گلين و بى پيرايه ، مى زيست .خانه اى كه به دليل همين سادگى و صفا و معنويت و قداست و مردمى بودن و الهى بودن ، قبله گاه دلها شد و كعبه آمال و آرزوها.
و پس از امضاى پيمان زندگى مشترك با همتاى گرانقدرش على (عليه السلام) نيز به خانه اى رفت كه فرش آن شن هاى نرم و روان و حصيرى ساده و در و ديوار آن از چوب خشت بود، اما صفا و صداقت و ايمان و تقوا و سعادت و اميد در آن موج مى زد.خانه اى كه راستى به سايبانى مى ماند كه براى جلوگيرى از تابش خورشيد و ريزش باران و حفظ ساكنانش از سرما و گرما ساخته شده بود! خانه اى كه به خانه هاى توده هاى محروم جامعه مى ماند و جز اين امتياز كه نمودار نظم و دقت و سليقه و انضباط و بهداشت و نظافت دخت بهشت را باشد، شبيه ديگر خانه ها بود.
اما اين خانه گلين و بى پيرايه به نور خدا روشن و به عنايت او پايدار و پويا مى نمود.بركت و لطف خدا بر سر ساكنانش فرو مى باريد و دلها به عشق آن خانه و ساكنانش مى تپيد و ياد و نام بلند و با عظمت خدا در آن برده مى شد.<