سيما و سيره ريحانه پيامبر (صلى الله عليه و آله )

على كرمى فريدنى

- ۲۶ -


در حالى كه حقايق و واقعيات بر شما پنهان و مخفى گشته و نمى دانيد چه فاجعه سهمگينى را رقم زده ايد؟
من از سر خيرخواهى حقايق را گفتم ، دورانديشى و آينده نگرى ها كردم ، از خطرها و آفت ها شما را هشدار دادم اما دريغ و درد كه گوش شنوا نيست .آيا من مى توانم شما را در حالى كه نمى خواهيد به كارى مجبور سازم ؟!))
بدين سان بانوى بانوان و آموزگار بزرگ عصرها و نسل ها حقايق را گفت و تاريخ و گذشت زمان و رخدادهاى غمبار آن ، درستى آينده نگرى و صحت پيش بينى هاى دقيق او را به اثبات رساند.
گذشت روزگار نشان داد كه آن انديشمند بزرگ و آن جامعه شناس متفكر، نيك آينده نگرى مى كرد و به حق نگران روند جامعه و تاريخ بود.
او فجايع بزرگى چون كشتار ((مالك بن نويره )) و يارانش به وسيله كودتاگران ، قتل عام ها و شكنجه هاى امويان به نام دين ،
پستى ها و رذالت ها و دين فروشى هاى عباسيان به نام خدا و مذهب ،
تحميل مذهب سالارى مخوف و هراس انگيز به مردم تشنه عدالت و آزادى ،
بت سازى ها و بت تراشى ها از زورمداران و خودكامگان ،
حادثه جان سوز كربلا،
ماجراى حره و قتل عام مدينه ،
شقاوت هاى تكان دهنده در گوشه و كنار دنياى اسلام ،
تكه تكه شدن قدرت و شوكت مسلمانان ،
پايمال شدن حقوق و آزادى هاى اساسى و انسانى مردم به وسيله انحصارگران و در نتيجه ، انحطاط و عقب ماندگى امت پدرش را در روند تاريخ ، همه و همه را مى ديد و از سر خيرخواهى هشدار مى داد.
اى كاش سخنان او جدى گرفته مى شد و به آينده نگرى او بها مى دادند تا روزگارى جز آنچه امروز مسلمانان دارند، داشتند و سرنوشت بشريت نيز امروز سرنوشت ديگرى بود.اما دريغ و درد كه جاه طلبى ها، مقام پرستى ها، خودكامگى ها و خودپرستى ها آفت جان و هستى و آينده توده هاست و اين بيمارى مرگبار در تاريخ اسلام ، نخست از سقيفه برخاست و سرطان وار پيكر جامعه را فرا گرفت .(411)
5- هدفمندى و هدفدارى ريحانه پيامبر
در جهان بينى ريحانه پيامبر مجموعه نظام آفرينش هدفمند و هدفدار است و سير و حركت جهان به سوى جهت معين و هدف مشخصى جريان دارد(412) و انسان نيز كه پرتوى از روح خدا را در بر دارد و بر اساس اراده حكيمانه آفريدگارش به توانمندى ها و امكانات و استعدادهاى شگرف درونى و برونى مجهز است ، جزيى از اين نظام خلقت مى باشد و بايد بسان كل نظام ، هدفمند و هدفدار باشد و به سوى جمال و كمال گام مى سپارد.
بايد باور كند كه زندگى نه بازى و بازيچه است و نه بدون هدف و مقصد و نه عبث و بيهوده ،
بايد باور كند كه حركت تاريخ نه به سوى انحطاط است و نه ارتجاع و نه باطل و بيداد؛ بلكه هدفدار و قانونمند است و به سوى هدفى معين ره مى نوردد.
اين هدف مقرر از نظرگاه ريحانه پيامبر، رسيدن به كمال و جمال است .
پرستش عاشقانه و عبادت خالصانه خداست ، رنگ خدا پذيرفتن است و به نور او روشن شدن و به عطر او عطرآگين گشتن و به ارزش هاى مورد نظر او آراسته شدن ؛ ساختن و آراستن دنياى نو و تمدن نمونه و شرايط مساعد و وضعيت مناسبى است كه به راستى در آن : عدالت ها، انديشه ها، بينش ها، صداقت ها، پاكدامنى ها، فضيلت ها، امنيت ها، آرامش ها، انديشه ها، اخلاص ها، كرامت ها، صفاها، محبت ها، معيارها و ارزش هاى توحيدى و انسانى حاكم باشد.از شگردها و رياكاريها و سياست بازى ها و قدرت پرستى ها اثرى نباشد، همه شرايط رشد و تعالى براى همگان فراهم ، و همه موانع كمال از سر راه همگان رفع گردد و به راستى جهان ميدان مسابقه براى اوج گرفتن و پركشيدن به سوى مغفرت و بندگى و سعادت و بهشت برين خدا باشد.
آرى ، ريحانه پيامبر بانويى است هدفمند و هدفدار، و درست به خاطر همين هدفدارى است كه نه در آغازين سالهاى زندگى خويش در محيط شرك و استبداد، رنگ محيط را به خود مى گيرد و با نامردمى ها مى سازد و نه در دوران جوانى و بهاران زندگى ؛ نه حال و هواى جوانى و شور و هيجان ها و خواسته ها و بحران هاى آن ، او را ذره اى از هدف بلند و والايش منحرف مى سازد و نه زرق و برق و جاذبه هاى زندگى ؛
نه دجال گرى سردمداران سقيفه پس از رحلت پيامبر او را دچار ياءس و سرخوردگى و بى هدفى مى كند و نه خشونت و شرارت بيداد و نه آفت بى تفاوتى و مغرور و مرعوب شدن مردم ؛
او پيش پاى خود و راه كمال را مى نگرد و در راه حق گام مى سپارد؛ گرچه در آن راه كسى نباشد.
تلاش مى كند تا دچار شكست و بى هدفى نشود و از اين ديد و فلسفه حيات دور نشود.
زندگى او سراسر هدفمند و هدفدار است ؛ عبادت او،
تقواى او،
پارسايى او،
شجاعت او،
آرمانگرايى او،
ارزش خواهى او،
ايثار او،
نجابت و عفاف او،
سخاوت و بلندنظرى او،
دانش دوستى او،
مردم خواهى و نوع دوستى او،
ازدواجش ،
تربيت فرزندانش ،
تقسيم كارش در خانه با همكارش ((فضه )).
و در سايه اين هدفدارى است كه مالك وجود خود مى گردد و آزاد از همه اسارت ها،
محبوب خدا مى گردد و محبوب پيامبر خدا،
پرتوى از قدرت و سلطه او مى شود و آراسته به ارزش هاى مورد نظر او، و گرد و غبار ناپسندى و پليدى به ساحت او راه نمى يابد.
6- زيباترين روح پرستش
ريحانه پيامبر شخصيت فرزانه و كاملى است كه داراى ابعاد گوناگون و چهره هاى متنوع و تماشايى است .هر كس او را در كرسى درس مى نگريست و سخنان حكمت آميز و انسان ساز او را مى شنيد، او را سخنورترين و دانشورترين و گوياترين بانوان گيتى مى ديد و مى پنداشت نبوغ او در اين بعد است ؛ و هر كس او را در زهد و پارسايى مورد مطالعه قرار مى داد، او را قهرمان پارسايى و زهد مى يافت و مى پنداشت كه مهم ترين بعد شخصيت او را پارسايى مى سازد.
هر كس به انفاق و ايثار و بخشايش و محروم نوازى او مى نگريست ، او را محروم نوازترين ها مى ديد و هر كس عبادت و راز و نياز و نيايش او را تماشا مى كرد، او را زينت و زيور پرستشگران عنوان مى داد و زيباترين روح پرستش مى ديد.
راستى خداى را مى سزد كه همه ارزشها را در وجود بانويى ، اين گونه متبلور و مجسم سازد و او را الگو و سرمشق و نمونه كامل و شاهكار آفرينش در جهان ((زن )) قرار دهد.
او در همه ابعاد پيشتاز و نمونه بود، اما به نظر نگارنده مهمترين ويژگى او يكتاپرستى و توحيدگرايى و عبادت و اخلاص بانوى بانوان است .
او عبادت عاشقانه و خالصانه خدا را سيماى اسلام ،
ستون و عمود دين خدا،
كليد بهشت پرطراوت و زيبا،
وسيله سپاس و ستايش آفريدگار،
آرام بخش قلب ها از اضطراب ،
تكيه گاه تزلزل ناپذير،
شفابخش دل ها و جانها،
كوبنده شيطان و اهريمن ،
داروى بيمارى مرگبار خودكامگى و خودپرستى ،
و نردبان صعود و عروج به سوى كمال مى نگريست .
1- پيامبر گرامى در مورد اين بعد از شخصيت فاطمه و اين ويژگى اخلاقى و انسانى اش فرمود:
واما ابنتى فاطمه ...متى قامت فى محرابها بين يدى ربها زهر نورها لملائكة السموات كما يزهر نور الكواكب لاهل الارض .(413)
((دخت ارجمندم فاطمه (عليها السلام ) سالار بانوان عصرها و نسل ها، از آغاز تا فرجام جهان است .او پاره تن و نور ديده و ميوه دل و روح من است .او حوريه اى است به صورت انسان ، آن گاه كه در عبادتگاه خويش در برابر پروردگارش مى ايستد، نور پر تلاءلؤ وجودش بر فرشتگان آسمان ها مى تابد؛ درست بسان نور اختران آسمان بر زمينيان .به هنگامه عبادت خالصانه و عاشقانه و عارفانه فاطمه ، خدا به فرشتگانش مى فرمايد:
و يقول الله لملائكته : يا ملائكتى ، انظروا الى امتى فاطمه سيدة امايى قائمة بين يدى ترتعد فرائصها من خيفتى و قد اقبلت بقلبها على عبادتى ، اشهدكم انى قد امنت شيعتها من النار.
((هان اى فرشتگان من ! به بنده وارسته و شايسته ام فاطمه بنگريد!
به او، به سالار زنان ، به الگوى شايستگان كه در بارگاهم به پرستش و عبادت ايستاده و از شكوه و عظمت پروردگارش همه سلول ها و اعضا و جوارح او به لرزه درآمده است و با گستره قلب و ژرفاى جان به پرستش من روى آورده است ، نظاره كنيد.
هان اى فرشتگان ! تمامى شما را به گواهى مى گيرم ، شمايان گواه باشيد كه من دوستداران واقعى و رهروان راه توحيدى و افتخارآفرين و بشردوستانه او را از آتش امان خواهم داد.))
2- در قرآن شريف ، از ميان بانوان پيشين ، مريم مادر مسيح است كه سخت مورد ستايش و بزرگداشت خداست و پروردگارش در قرآن او را به پاكى ياد مى كند.او را خدمتگزار خانه و آرمان خويش در ميان مردم مى نگرد.به او رزق و روزى مادى و بهره هاى معنوى مى فرستد و او را عابده و ساجده و پرستشگر و نيايشگر بارگاه دوست مى بيند، اما او با همه آن عظمت و قداست و شكوهش ((مريم )) است و سالار زنان عصر خويش ، و فاطمه مريم والا و بزرگتر است و سالار زنان عصرها و نسل ها.او مام پيامبر گرانقدرى چون مسيح است و اين ، مام يازده تن از پيشوايان برگزيده خدا و همسر و همراز و همسنگر قهرمان اميرمؤمنان .
در روزگار سختى و فشار اقتصادى بود كه روزى پيامبر در مسجد پس از نماز رو به اميرمؤمنان كرد كه : هان اى شيرمرد! آيا در خانه چيزى دارى كه امشب ميهمان شما شوم ؟ او كه هيچ در خانه نداشت و آخرين دينار را نيز ايثارگرانه به خانواده گرسنه اى انفاق كرده بود، به سختى انديشيد، اما نتوانست بگويد ((نه !)) و با اينكه مى دانست چيزى در خانه نيست .
و آن گاه پس از گفتگو دست در دست هم وارد خانه فاطمه شدند و ديدند فاطمه (عليها السلام ) در محراب خويش است و دست نياز و بندگى به سوى آن بى نياز برده ، در حال پرستش و عبادت است و در كنار محراب او ديگى جوشان از غذاى عطرآگين كه بوى بهشت از آن بر مى خيزد.
على (عليه السلام) شگفت زده شد و پرسيد:
انى لك هذا؟ الذى لم انظر الى مثل لونه قط و لم اشم ريحه قط، و ما آكل اطيب منه ؟
((فاطمه جان ! از كجا؟ به راستى كه شگفت غذايى فراهم آورده اى ! تا كنون غذايى به اين طعم و به اين عطر و به اين رنگ خوش نديده ام ؛ ما كه در خانه چيزى نداشتيم !))
پيامبر در حالى كه باران اشك شوق از جام ديدگان مى باراند به تلاوت اين آيه شريف پرداخت كه :
كلما دخل عليها زكريا المحراب وجد عندها رزقا
و آن گاه رو به اميرمؤمنان كرد و فرمود:
يا على هذه سيدة نساء اهل الجنة من الاولين و الاخرين هذه و الله مريم الكبرى
((على جان ! به خداى سوگند كه اين ، بانوى تمامى بانوان بهشت است .به خداى سوگند او مريم والاست .))
3- و نيز پيشواى بزرگ توحيد در شكوه معنوى و عبادت و نيايش او فرمود:
و انها لتقوم فى محرابها فيسلم عليها سبعون الف ملك من الملائكة المقربين و ينادونها بما نادت به الملائكة مريم فيقولون : يا فاطمه ! ان الله اصطفاك و طهرك و اصطفاك على نساء العالمين .(414)
((دخت ارجمندم ، فاطمه ، سالار زنان عصرها و نسل هاست .او هنگامى كه در پرستشگاه خويش به نماز مى ايستد، هفتاد هزار فرشته از فرشتگان مقرب در گرد محراب او حلقه مى زنند و بر او درود و سلام نثار مى كنند و همان گونه كه مريم را به فرمان خدا ندا مى كردند، مى گويند: هان اى فاطمه به راستى كه خداوند تو را برگزيده و پاك و پاكيزه ساخته و تو را بر همه زنان علم برگزيده است .))(415)
4- دومين امام نور حضرت مجتبى (عليه السلام) در اين مورد آورده است كه :
راءيت امى فاطمه (عليها السلام ) قامت فى محرابها ليلة جمعتها فلم تزل راكعة ساجدة حتى اتضح عمود الصبح و سمعتها تدعوا للمؤمنين والمؤ منات و تسميهم و تكثر الدعاء لهم و لا تدعوا لنفسه بشى ء.(416)
((مام گرانمايه ام فاطمه را شب جمعه اى نگريستم كه در محراب عبادت خويش به پرستش يكتا آفريدگارش ايستاده و تا سپيده سحر و دميدن طلوع فجر در ركوع و سجود بود.خود مى شنيدم كه آن فرشته بشردوست ، زنان و مردان باايمان و پرواپيشه را دعا مى كرد و نامشان را گاه مى برد و از خدا برايشان خوبى و نيكى مى خواست و طلب خير و بركت مى نمود، اما شگفتا كه هر چه گوش كردم ، ديدم براى خويش دعا نكرد و چيزى نخواست .پس ‍ از فراغت او از نيايش و پرستش خدا، گفتم : مادر جان ! چرا فقط ديگران را دعا مى كنى ؟
فرمود: الجار ثم الدار
((گرامى فرزندم ، حسن جان ! نخست در انديشه همسايگان و بندگان خدا بودن ، سپس در انديشه خانه خويش .))
5- و نيز همان گرانمايه در مورد عبادت مادرش فاطمه فرمود:
ما كان فى الدنيا اعبد من فاطمة (عليها السلام ) كانت تقوم حتى تتورم قدماها.(417)
((در همه جهان ، پرستشگر و عبادت كننده تر از مادرم فاطمه (عليها السلام ) نبود.آن قامت بلند عبادت به گونه اى شيفته عبادت و پرستش و راز و نياز با خدا بود كه از ايستادن در برابر بارگاه دوست ، لذت معنوى مى برد و آن قدر به عبادت هاى شبانه برخاست كه اثر قيام و ركوع و سجود در پاهايش ‍ نمايان شد.))
6- ونيز فرمود:
راءيت امى فاطمة قامت فى محرابها...فلم تزل راكعة و ساجدة حتى انفجر عمود الصبح .(418)
((مام گرانمايه ام فاطمه را در محراب خويش در حال ركوع و سجود و نيايش ‍ با خدا ديدم .او تا سپيده دم همچنان با خدايش عاشقانه در حال راز و نياز بود.))
7- ((حسن بصرى )) يكى از دانشوران و عارفان در مورد اخلاص و سختكوشى فاطمه در عبادت گفت :
در اين امت ، پرستشگرتر و عابدتر و پراخلاص تر از دخت والاگهر پيامبر، پيدا نمى شود.او آنقدر براى عبادت و راز و نياز سرپا ايستاد كه پاهايش بر اثر عبادت ايستاده ورم كرد.(419)
8- پيامبر گرامى در وصف عبادت خالصانه فاطمه فرمود:
انها لتقوم فى محرابها فيسلم عليها سبعون الف ملك من الملائكة المقربين .(420)
((او هنگامى كه در پرستشگاه خويش به پرستش خدا مى ايستد، هفتاد هزار فرشته بر او درود و سلام نثار مى كنند.))
آرى ، او سمبل عبادت كنندگان و پرستشگران آگاه و عاشق بود و خداى را از روى شور و شوق و عشق و شناخت عميق مى پرستيد و از پرستش خويش ‍ لذت مى برد؛ چرا كه پرستش او نه بسان پرستش تجارت پيشگان بود تا خدا را براى بهشت عبادت كند و نه بسان كسانى كه از ترس او مى پرستند، بلكه پرستش او پرستش احرار واقعى بود و او سرآمد و آموزگار راستين آزادمنشان گيتى است .
آخر او نسخه اى از ((پدر)) بود و پدرش چنان پرستشگرى عارف و پراخلاص بود و به گونه اى سجده هاى طولانى شبانه و راز و نيازهاى وصف ناپذير داشت و تا سپيده دمان غرق در مناجات با خدا كه پيام آمد اين قدر شامگاهان را تا سپيده سحر و طلوع فجر بر خود زحمت مده و خود را به رنج و سختى ميفكن !
طه ، ما انزلنا عليك القرآن لتشقى ...
و فاطمه آن بانوى عابده و ساجده ، آن فرشته آسمانى و آن حوريه بهشتى ، بسان پدر بود؛ آن هم در اوج جوانى و شكوه و جمال آن .
آرى ، او از آغازين لحظه ولادت ، در راه عبادت و بندگى خدا گام نهاد و اين راه را تا بستر شهادت و حتى پس از آن تا هماره تاريخ با تدبير شگرفش ‍ ادامه داد.
يكى از دانشوران مسلمان در اين مورد آورده است كه :
فولدت فاطمة (عليها السلام ) فوقعت حين وقعت على الارض ‍ ساجدة (421)
7- لطيف ترين روح دعا و نيايش
دعا، يا خواندن عاشقانه و خالصانه و آگاهانه و پرشور و شعور آفريدگار هستى و نيايش و راز و نياز با آن سرچشمه حيات ، زيبايى ، قدرت ، عزت ، شكوه ، معنويت ، جمال ، كمال ، مهر، رحمت ، نعمت ، عدالت ، آزادگى ، وارستگى ، شايستگى ، برازندگى و والايى ، نوعى عبادت و پرستش خدا و برترين نوع توحيدگرايى و يكتاپرستى است .
روح و جان و مفهوم حقيقى چنين دعا و نيايشى نه تنها عبادت خدا كه بزرگترين عبادت ،
برتر از تلاوت قرآن ،
كليد نجات و رستگارى ،
رمز رشد و شكوفايى ،
سر ترقى و تكامل ،
راز رهايى از آتش دنيا و آخرت ،
از عوامل نجات از نگونسارى و تيره بختى ،
از وسايل اوج به سعادت و خوشبختى ،
مايه حركت به سوى خودسازى و ساختن خانه و خانواده و نزديكان و بيگانگان ، موجب گسترش ارزشهاى اخلاقى و والايى هاى انسانى در مزرعه جامعه ، و عامل زدوده شدن ضدارزش ها از كران تا كران دل ها و جامعه ها و تمدن هاست ؛ چرا كه در پرتو چنين دعا و نيايشى ، انسان از سويى به شناخت آفريدگار هستى كه برترين سرمايه هر انسان است ، پر مى گشايد و از دگر سو با احساس نياز در برابر او از آفت هاى ويرانگرى چون غرور، خودكامگى و تكبر كه ريشه نگونسارى هاست پاك مى گردد و دست نياز به بارگاه آن بى نياز مى برد.
از سويى در مى يابد كه سرچشمه نعمت ها و ارزانى دارنده موهبت ها، تنها اوست و در نتيجه به او عشق مى ورزد و با او پيوند عاطفى برقرار مى سازد كه يكى از راه هاى رشد و كمال و سازندگى است و از سوى ديگر با همين احساس نياز، فرمانبردارى او را گردن مى گذارد و به سعادت دنيا و آخرت پر مى گشايد.
از طرف ديگر دعا و نيايش به او اميد و نويد مى دهد و اعتماد به نفس ‍ مى بخشد و از آفت هاى روحى و روانى چون ياءس و نوميدى مصونش ‍ مى دارد و او را به تلاش قهرمانانه بر مى انگيزد و چون مى داند كه برآمدن دعاها و پذيرفته شدن نيايش او در گرو شرايطى چون خودسازى و اصلاح جان و عملكرد است ، از اين راه موفق به توبه و خودسازى و انجام كارهاى شايسته و درست مى گردد و در پرتو جهاد با نفس مى كوشد تا به ارزش هاى اخلاقى ، عقيدتى ، فرهنگى ، فكرى ، علمى ، اجتماعى و انسانى آراسته و از ضدارزش ها در همه ميدان ها خود را پيراسته سازد.
از سويى از آنجايى كه مى داند و درمى يابد كه هنگامه دعا و شرط آن اين است كه همه تلاش ها را در راه برآمدن خواسته ها انجام دهد و همه عوامل و شرايط و علل ظاهرى و طبيعى موفقيت را فراهم آورد و آن گاه فراتر از آن دعا كند، در نتيجه به تكامل و پيشرفت موفق مى گردد و از طرفى از آنجايى كه مى داند زشتكارى و گناه و ستم و بيداد و استبداد و انحصارگرى و حق كشى موانع برآمدن خواسته ها و به اجابت رسيدن دعاهاست ، از اين زشتى ها دورى مى جويد.
با اين بيان ، در نگرش ريحانه پيامبر، دعا و نيايش در قلمرو ناتوانى ها و نارسايى هاى ماست ، نه در قلمرو آنچه در پرتو فراهم آوردن علل و اسباب ظاهرى و تلاش و كوشش ميسر است .دعا به هنگام واماندگى و عقيم ماندن همه تلاش هاست و نه جايگزين شدن به جاى آنها.
و از اين نكته اين حقيقت دريافت مى گردد كه دعا نبايد از زبان و قلم برخيزد، بلكه بايد از كران تا كران وجود و از ژرفاى جان و اعماق دل ، زبانه كشد و به همراه سوز و گداز و عشق و عقيده باشد و زبان و قلم تنها ترجمان وجود و بيانگر خواست ده ميليون ميليارد سلول سازمان وجود او باشند.
بايد در پرتو دعا، قلب و روح به سرچشمه قدرت ها، عزت ها، نعمت ها و موهبت ها پيوند بخورد و دريابد كه هستى او و هستى همه موجودات به لطف و عنايت اوست و در همه شرايط و حالات ، از حال نياز گرفته تا بى نيازى ، از توانمندى گرفته تا ناتوانى ، از جوانى تا پيرى و كهنسالى ، از برخوردارى تا محروميت ، و هميشه و همه جا به او توجه يابد و بداند كه هر آنچه هست از اوست و اثرگذارى علل طبيعى نيز بر اساس خواست و سنتهاى اوست ، تنها در اين صورت است كه دعا مفهوم پيدا مى كند و آنگاه اثرات انسان سازش در ابعاد فردى ، روحى ، قلبى و اجتماعى جلوه گر مى شود.
اين جاست كه انسان در صورت اقتضاى مصلحت و حكمت و شايستگى از سوى او، به خواسته هاى خويش مى رسد و از آثار انسان ساز دعا نيز بهره ور مى گردد و در صورت مصلحت نبودن رسيدن به خواسته اش باز هم از آثار انسان ساز آن محروم نمى ماند.
فلسفه دعا و نيايش
پاره اى از مردم كه به حقيقت دعا و نيايش پى نبرده و در نتيجه از اثرات تربيتى ، انسانى ، روانى و انسان ساز آن آگاهى ندارند، مفهوم حقيقى راز و نياز با آفريدگار و گرداننده فرزانه هستى را نمى شناسد، دعا را زير سؤ ال مى برند و از جهات گوناگونى بر آن اشكال مى تراشند و چون و چرا مى كنند.براى نمونه : گاه دعا و نيايش را عامل تخدير عنوان مى دهند و مى گويند: ((چرا مردم را به جاى سوق دادن به تلاش و كوشش و بهره ورى از وسايل و امكانات مدرن و پيشرفته زندگى براى پركشيدن بر قله هاى كمال و سرفرازى و رسيدن به آرزوهايشان به سوى دعا گسيل داريم ؟ و چرا اين راه علمى و طبيعى پيشرفت و ترقى را به آنان نياموزيم ؟))
آنان گاهى دعا و نيايش را دخالت بيجا در كار خدا قلمداد مى كنند و مى گويند: آفريدگار هستى هر آنچه شايسته بداند و مصلحت بنگرد، همان را انجام مى دهد و از آنجايى كه ذات پاكى و بى همتاى او بر بندگانش پرمهر است و به مصالح و منافع حقيقى آنان از همه آگاهتر است ، پس چرا ما هر لحظه و هر ساعت دست به دعا برداريم و خواسته هاى خود را به او مخابره كنيم ؟
و گاهى هم دعا را با مقام خشنودى ، رضا و تسليم در برابر خواست خدا و اراده او ناسازگار اعلان مى كنند و بدين سان در مورد دعا چون و چرا مى نمايند.اما واقعيت اين است كه اين چون و چراها، بى پايه و بى اساس و پوچ است و نشانگر اين واقعيت است كه چون و چراكنندگان از روح دعا و فلسفه نيايش و آثار گوناگون تربيتى ، روانى ، اجتماعى ، عقيدتى ، اخلاقى ، هنرى ، معنوى و اخلاقى آن بى خبرند؛ چرا كه انسان در زندگى خويش براى استوار ساختن اراده خويش و به منظور پرتوان نمودن آن و مصون ماندن از نگرانى ها، تزلزل ها، رنج ها و پندارها به تكيه گاهى فراتر از تكيه گاه هاى مادى و طبيعى نياز دارد و نيايش و دعا همان چيزى است كه ما را متوجه آن نقطه اميد، آن سرچشمه هستى و آن هستى بخش مى سازد و چراغ اميد را هماره روشن و پرفروغ مى سازد.
فرد و جامعه اى كه دعا و نيايش را از زندگى خويش حذف كند، با بازتاب هاى نامطلوب روانى ، اخلاقى و اجتماعى رو به رو مى گردد و زيانهاى سنگين و جبران ناپذيرى را به جان مى خرد.
يكى از روانشناسان دانشمند در اين مورد مى گويد: فقدان نيايش در ميان يك جامعه ، برابر با سقوط و انحطاط آن است .اجتماعى كه احتياج به نيايش را در خود كشته است ، به طور طبيعى از زوال و تباهى در امان نخواهد ماند.البته اين نكته را نبايد از ياد برد كه تنها بامداد به دعا و نيايش ‍ پرداختن و ديگر ساعات روز بسان يك جانور وحشى بسر بردن ، بيهوده است ، بلكه بايد نيايش يك برنامه همواره انسان باشد و آنگاه در همه شرايط توجه داشته باشد تا اثر عميق دعا در انسان بماند و با بدانديشى و بدرفتارى و بدمستى از ميان نرود.(422)
با اين بيان ، كسانى كه دعا را عامل تخدير مى دانند، به مفهوم دعا و روح آن پى نبرده اند؛ چرا كه دعاى واقعى آن نيست كه انسان ، وسايل و علل طبيعى را وانهد و به جاى آن دست به نيايش و راز و نياز بگشايد، بلكه منظور اين است كه پس از تلاش و كوشش و به كار گرفتن ابزارهاى موفقيت و پيروزى ، اگر به بن بست رسيد، نبايد نااميد و ماءيوس گردد و آنجا بايد دست به دعا بگشايد و از سرچشمه قدرت ها و عزت ها مدد بگيرد.پس دعا مخصوص ‍ بن بست ها و نارسايى هاست نه عاملى به جاى عوامل طبيعى .
افزون بر آن ، دعا آن گونه كه پاره اى مى پندارند با مقام ((رضا و خشنودى )) نيز ناسازگار نيست ؛ چرا كه دعا در حقيقت نوعى كسب قابليت براى درخور بهره و سهم افزون تر شدن از فيض و نعمت هاى خداست و كسب شايستگى بيشتر نه تنها برخلاف مقام رضا و خشنودى نيست كه هماهنگى با نظام شگفت انگيز هستى است كه بسوى كمال روان است .<