سيما و سيره ريحانه پيامبر (صلى الله عليه و آله )

على كرمى فريدنى

- ۱۹ -


((خداى فرزانه ، على و همتاى ارجمند او و فرزندانش را حجت هاى خويش بر مردم برگزيد؛ آنان دروازه هاى دانش و آگاهى در ميان جامعه من هستند؛ از اين رو هر كس به آنان تمسك جويد، به راه راست و رستگارى راه يافته است .))
2- از پنجمين امام نور است كه فرمود:
لما ولدت فاطمة اوحى الله عزوجل الى ملك فاءنطق به لسان محمد (صلى الله عليه و آله ) فسماها فاطمة ، ثم قال : انى فطمتك بالعلم .(299)
((هنگامى كه فاطمه دخت گرانمايه پيامبر جهان را به نور وجودش نورباران ساخت ، خداى جهان آفرين به يكى از فرشتگان دستور داد كه واژه مقدس ‍ ((فاطمه )) را بر زبان محمد (صلى الله عليه و آله ) جارى سازد؛ آن گاه خداوند به او پيام داد كه : من دانش و بينش و غذاى معنوى و روحى و فكرى را جانشين غذاى مادى براى تو ساختم و وجود گرانمايه تو را به وسيله دانش و علم از جهالت و نادانى جدا گردانيدم و امتيازات بخشيدم .))
آن گاه امام باقر (عليه السلام) فرمود:
و الله لقد فطمها الله بالعلم .(300)
((به خداى سوگند كه آفريدگارش او را از علم و دانش سرشار ساخت .))
3- از ششمين امام نور آورده اند كه فرمود: ام سلمه ، بانوى بزرگ و با ايمان ، بارها گفت : پيامبر گرامى پس از رحلت ((خديجه )) مادر گرانمايه فاطمه (عليها السلام )، او را به من سپرد تا هم در خدمت او باشم و هم او را يارى كنم و به او ادب بياموزم ، اما سوگند به خدا كه آن دخت ارجمند، از من به آداب و اخلاق انسانى آراسته تر و به همه امور آگاه تر و آشناتر بود.و كانت والله اداءب منى و اعرف بالاشياء كلها.(301)
4- اميرمؤمنان در مورد شخصيت علمى و فرهنگى و اخلاقى ريحانه پيامبر خطاب به او فرمود: ((گرامى همسرم ، تو دانشمندتر و خداشناس تر و نيكوكارتر و پرواپيشه تر و گرامى تر و خداترس تر از آن هستى كه من تو را به ناهماهنگى با خويش سرزنش كنم .)) انت اعلم بالله و ابر واتقى واكرم واشد خوفا من الله ان اوبخك بمخالفتى .(302)
5- خود آن بانوى فرزانه روزى به هنگام گفتگوى دوستانه علمى و معنوى با همتاى انديشمند و بى نظير خويش ، اميرمؤمنان ، گفت :
يا على ، ادن لاحدثك بما كان و بما هو كائن و بما لم يكن الى يوم القيامة .(303)
((على جان ! نزديك بيا تا از رخدادهاى گذشته و حال و آينده و آنچه تا روز رستاخيز رخ خواهد داد، به شما خبر دهم .))
6- و فرار از اينها، او بانوى فرزانه و برگزيده اى است بسان ((مسيح )) و ديگر برگزيدگان خدا كه پس از ولادت ، بى درنگ نشانه هاى حكمت و دانش و نعمت هايى را كه خدا به او ارزانى داشته بود به نمايش نهاد و از يكتايى خدا، رسالت پدرش محمد (صلى الله عليه و آله )، امامت اميرمؤمنان و ديگر امامان نور و راه و رسم سعادت و نيك بختى انسانها، سخن گفت .
واشهد ان لا اله الا الله ، و ان ابى رسول الله سيد الانبياء، و ان بعلى سيد الاوصياء، و ان ولدى سادة الاسباط.(304)
((گواهى مى دهم كه خدايى جز خداى بى همتا نيست ، و پدرم پيام آور خدا و سالار پيامبران است ، و همسر گرانقدرم در آينده سرور اوصياست ، و فرزندانم دو سالار بهشت و دو سرور نوادگانند.))
2- پرتوى از خورشيد رسالت
افزون بر همه اينها، از روايات رسيده در مورد زندگى پرافتخار ريحانه پيامبر و حيات فكرى و علمى و فرهنگى و تريبتى او چنين دريافت مى گردد كه :
1- او مرجع و پيشواى فكرى و علمى و مذهبى همگان به ويژه زنان و دختران روشنفكر و مترقى بود.هماره آنان را به فراگيرى دانش و كسب بينش و آراستگى به ارزش هاى مترقى تشويق و ترغيب مى كرد و دلسوزانه و آموزگارانه ، در همه ميدان ها مشاور، راهنما، گره گشا و حلال مشكلات آنان بود.
2- او افزون بر ارشاد و هدايت و رهبرى فكرى و علمى و دينى زنان و دختران مترقى و كمال طلبى چون : اسماء، فضه ، عايشه انصارى ، ام ايمن ، ام سلمه و...، مرجع مذهبى و پناهگاه فكرى و علمى و انسانى مردان شايسته كردارى بود كه با خاندان وحى و رسالت ارتباط داشتند؛ مردان بزرگ و پرواپيشه و وارسته و خودساخته اى نظير: سلمان ، ابوذر، مقداد، عمار، ابن عباس ، بلال ، جابر و...كه اينان از درياى مواج دانش و بينش ‍ ريحانه پيامبر بهره مى گرفتند و درست از همين راه است كه رواياتى ارزشمند نيز از او آورده اند.
3- او به گونه اى غير مستقيم پناهگاه علمى و فكرى ديگر مسلمانان نيز بود و بسيارى پرسش ها و مفاهيم و معارف مورد نظر خويش را به وسيله دختران و زنان خويش ، نزد آن حضرت طرح و پاسخ شايسته و بايسته را دريافت مى داشتند.
4- از پاره اى روايات چنين دريافت مى گردد كه اميرمؤمنان - با اين كه به اعتراف دوست و دشمن ، داناترين و تواناترين انسانها پس از پيامبر خدا و باب مدينه علم اوست - گاه از ريحانه پيامبر بهره علمى و كمك فكرى مى گرفت .اين بيان و تعبير را نبايد مبالغه آميز پنداشت ؛ چرا كه اگر على دروازه علم پيامبر است ، فاطمه نيز پرتوى از آن خورشيد رسالت و شعله اى از آن مشعل نورافشان هدايت است و اين بيان تفكرانگيز پيامبر كه بارها پس ‍ از شنيدن شاهكارهايى از ظرافت فكرى و علمى و اخلاقى و دقت نظر دخت فرزانه اش مى فرمايد: انها بضعة منى او پاره اى از وجود من است ؛ نشانگر موقعيت پرشكوه علمى و معنوى فاطمه است ، و منظور آن حضرت اين است كه فاطمه ، پاره اى از روح و جان ، قلب و مغز، دانش و بينش ، ايمان و عرفان ، اخلاق و معنويت ، پروا و پرستش ، كمال و نيايش ، درايت و فضيلت ، شجاعت و شهامت ، اخلاص و ايثار پيامبر است ، نه پاره اى از جسم و تن و كالبد شريف او.براى نمونه :
1- در اين مورد آورده اند كه روزى پيامبر رو به ياران كرد و پرسيد:
ما خير للنساء؟
((چه چيزى براى زنان از همه چيز بهتر است ؟))
هر كس پاسخى داد، اما پيامبر نپسنديد.
اميرمؤمنان به خانه رفت و موضوع را با ريحانه پيامبر در ميان نهاد.او فرمود: چرا نگفتى : خير لهن ان لا يرين الرجال و لا يرونهن
((از همه چير بهتر، آن است كه نه آنان بى دليل مردان بيگانه را ببينند و با آنان نشست و برخاست كنند و نه مردان بيگانه با آنان نشست و برخاست بى دليل و خصوصى داشته باشند.))
روز بعد اميرمؤمنان اين پاسخ را به پيامبر داد.
آن حضرت پرسيد: من علمك هذا؟
((چه كسى اين پاسخ را به شما آموخت ؟))
گفت : فاطمه (عليها السلام ).
فرمود: انها بضعة منى .
((او پاره وجود من است .))(305)
3- سيره و سبك علمى و فرهنگى ريحانه پيامبر
همه انسان ها از آفت نادانى و ناآگاهى و واپسگرايى و دنباله روى و جهل و تعصب گريزانند و سخت شيفته و دوستدار دانش و بينش ؛ چيزى كه آنان را از هم جدا مى سازد و يكى به سوى نور، روشنايى ، رشد، كمال ، آگاهى ، خردورزى ، زندگى ، درخور شاءن انسان و همراه با انديشه و مقايسه و انتخاب و عمل شايسته جامعه و دنياى خداپسندانه و انسانى رهسپار مى گردد و ديگرى با وجود دانش دوستى و شور دانش طلبى و علاقه به علم و كتاب ، به سوى واپسگرايى و نادانى و جهل و تعصب و اختناق و سانسور و تاريك انديشى و خشونت و حق كشى و بيداد و گمراهى و انحراف و استبداد راه مى سپارد، چگونگى نگرش به نعمت والاى دانش و بينش و هدف انسانها از فراگيرى آن است ؛ درست بسان بسيارى از نعمت هاى گران ديگرى كه خدا به انسان ارزانى داشته است .
يكى به دانش و بينش بها مى دهد، آن را گرامى مى دارد، در راه فراگيرى آن خود را به هر آب و آتشى مى زند، اما هدف او از دانش طلبى ، ثروت اندوزى و رسيدن به زر و زيور و زرق و برق و ارزش هاى مادى است .
و ديگرى آن را براى كسب قدرت و رسيدن به جاه و مقام و ميداندارى و زورمدارى مى خواهد و نعمت گرانى را كه بايد وسيله رهايى از آفت نادانى و تعصب ، دنباله روى و واپسگرايى ، توحش و بربريت در مناسبات انسانى كند و زنجير اوهام و خرافات ، اسارت و اختناق ، بيداد و حق كشى و زشتكارى و زشت كردارى و اوج انسان به سوى آزادى و آزادگى و آراستگى به ارزش ها و ساختن جامعه و دنيايى زيبا، دلپذير، شكوهبار، خردمندانه ، آگاهانه و بهره ور و برخوردار و آراسته به رعايت حقوق بشر و حرمت و كرامت انسان باشد، آن را ابزار سلطه و كمند اسارت مى خواهد و هرگز نه به دانش و علم بها مى دهد و نه به استاد و آموزگار و نه به حريم دانشگاه و پژوهشكده و نه حريم دانشور و محقق و دانش پژوه ، مگر اين كه همه ابزار كار او باشند و هيزم گرم ساختن كوره شهوات و جاه طلبى هاى جنون آميز او.
پاره اى نعمت دانش را براى فخرفروشى و خودنمايى و بت شدن و پرستيده شدن مى خواهند، نه فروتنى و توحيدگرايى ؛ و پاره اى ديگر براى جدال و ستيزه و كشمكش و انگيزش تعصب كور و نفرت و دشمنى و بدانديشى و يا ژشت و سرگرمى .
هستند كسانى هم كه نعمت گران دانش و شناخت را به خاطر قداست و ارزش ذاتى آن مى طلبند و به خود اين نعمت گران خدا بها مى دهند و بر آن مى بالند و عشق مى ورزند و آن را در راه درست به كار مى گيرند، اما شمار اينان زياد نيست .
از اينها كمتر در شمار، آن كسانى هستند كه دانش و بينش را دوست مى دارند، براى آن قداست و ارزش قائل اند، آن را چراغ زندگى و راهنماى به سوى والايى ها و عرفان ها و معنويت ها و زيبايى هاى معنوى و الهى و بهشت خدا مى شناسند و براى درست انديشيدن ، درست گام سپردن ، درست زندگى كردن و آراستگى به ارزش ها و رفتار و كردار پسنديده و زيبايى درون و برون مى خواهند؛ و بر آنند تا از آن در راه ساختن دنيايى عادلانه و انسانى ، در راه گسترش نور و روشنايى ، رشد و آگاهى ، عدالت و آزادى ، جمال و كمال ، خردورزى و خردمندى ، مهر و انسان دوستى ، آزادگى و شرف و كرامت و تاءمين حقوق انسانها بهره گيرند، و براى رسيدن به حال و هوا و جامعه و تمدن و فضاى مطلوب و دلپذير و عطرآگينى كه انسان آزادانه بينديشد و بينديشند، مقايسه كند و با آرامش خاطر از همه چماق ها و داغ و درفش ها و ترور شخصيت ها بهترين ها را برگزيند.
آرى ، برخى دانش را اين گونه و براى اين هدف مى خواهند، اينان در شمار، بسيار اندك هستند، اما در شكوه و عظمت و نقش رشد دهنده و سازنده و سرنوشت ساز براى بشريت ، بسى بلندمرتبه و وصف ناپذيرند.
و ريحانه دانش دوست و خردمند و خردورز پيامبر، سالار و سرآمد اين شايستگان و بلندپايگان و انسانهاى شكوهبار گلستان بشرى است و سيره و سبك علمى و فرهنگى او بسيار تماشايى است و درس آموز، و شاهكار و الهام بخش براى نخبگان راستين دانش و بينش و كمال و معنويت و عرفان و اخلاص .
سيره و سبك علمى و فرهنگى آن حضرت اين بود كه دانش دوست بود و شيفته علم و كمال ؛ عاشق فراگيرى علوم و معارف و مفاهيم بلند بود و بى قرار آموزش به ديگران ؛ به دانش سخت بها مى داد تا جايى كه آموزش ‍ يك نيايش از پيامبر را بهتر از همه دنيا و زر و زيور: مى نگريست و براى آن قداست و ارزش قائل بود؛ آن را چراغ زندگى انسانها مى دانست و وسيله رشد و تكامل و اوج گرفتن به سوى والايى ها و سرچشمه والايى ها و زيبايى ها.
او دانش طلبى و آموزش و فراگيرى و انديشيدن و انديشاندن را بر زن و مرد، پير و جوان ، كوچك و بزرگ واجب مى دانست و خود با اين كه خداساخته و مورد عنايت حق بود و داراى دانش و بينشى ژرف و بى كران ، از هيچ تلاش و نشاطى در اين راه فروگذار نمى كرد، اما شاهكار عليم و فرهنگى او در سيره و سبك زندگى اش اين بود كه به دانش سخت بها مى داد و آن را مقدس مى شمرد و هرگز اين نعمت گران را براى فخرفروشى و مباهات يا رياكارى و خودنمايى يا ستيزه جويى و كشمكش يا عوام بازى و و عوام فريبى نمى خواست و بسان پدرش ، پيامبر، و همتاى زندگى اش ، اميرمؤمنان ، بر اين باور بود كه نبايد هدف از كسب دانش و بينش اين باشد كه آن نعمت گران را به ابزار سلطه و انحصار قدرت يا به وسيله زراندوزى و زرپرستى افت داد؛ نه ، هرگز! و اياكم ان تطلبوه لاربع خصال ...(306)
بلكه بايد آن را وسيله اى براى رشد انسان ها، تكامل همه جانبه خويشتن ، توسعه شخصيت ، گسترش عدالت و آزادى ، و در خدمت عزت ، كرامت ، امنيت ، استقلال ، شرافت ، درايت و ارزشها و والايى ها و رادى ها و سرفرازى ها قرار داد؛ و خود او در زندگى اش اين گونه بود؛ چرا كه آن نمونه والاى انسانيت بر اين باور بود كه اگر كسى دانش و آگاهى را براى خدا كسب كند و بر اساس شناخت راه و رسم خداپسندانه داشته باشد و بر اساس حق عدالت و رعايت حقوق ديگران زندگى كند و براى خشنودى خدا دانش را به مردم نيز بياموزد، چنين دانشور و دانش پژوه و آموزگارى در ملكوت آسمانها بزرگ و پرشكوه خوانده مى شود.
من تعلم لله ، و عمل لله ، و علم لله دعى فى ملكوت السماوات عظيما(307)
4- ريحانه پيامبر و اهميت دانش و بينش
آن حضرت در سبك و سيره اش ، به دانش و بينش بسيار بها مى داد و آن را سخت گرامى مى داشت ؛ چرا كه بر اساس آموزش هاى قرآن و دريافت دارنده آن ، نعمت گران دانش را هديه گرانبهاى خدا به انسان مى نگريست و ذات پاك و بى همتاى او را آموزگار بشر.(308)
آموزش و سازندگى و برازندگى را يكى از هدفهاى بزرگ پيامبران مى شناخت (309) و دانشور دانشمند را بينا و نادان و فاقد دانش را نابينا مى دانست .(310)
نعمت دانش و بينش را نور و روشنايى مى ديد و ناآگاهى و فقدان شناخت و تعمق واقعى را تاريكى و ظلمت واقعى .(311)
پربهاترين انسان ها را دانشورترين آنان مى دانست و كم ارزش ترين آنان را نادان ترين و ناآگاه ترين آنان .
اكثر الناس قيمة اكثرهم علما واقل الناس قيمة اقلهم علما.(312)
آن پيشواى بزرگ دانش و حكمت ، با اين كه آگاه ترين و شايسته ترين و پرمهرترين مادر گيتى بود و فرزندانش برترين انسانها، با اين وصف ، گاه در بيان سنجيده و حساب شده اش يك درس انسان ساز پيامبر را معادل فرزندان دلبندش مى شمرد و تا اين پايه به دانش و كمال بها مى داد.
براى نمونه :
يكى از بندگان دانش طلب و كمال جوى خدا به حضور ريحانه ارجمند پيامبر شرفياب گرديد و به هنگام رفتن ، ارمغانى علمى و معنوى به صورت مكتوب خواست تا آن را به نزديكان و خاندان و دوستانش هديه برد.
آن حضرت رو به يكى از ياران كرد و فرمود: روايت ارزشمند و جامعى را كه بيانگر حقوق همسايه ، ميهمان و مشورت كننده است و آن را در كاغذى نوشته ام بياور!
((فضه )) پس از جستجوى بسيار در ميان نوشته هاى بايگانى شده ، آن را نيافت و بازگشت و گفت : بانوى من ! نوشته مورد نظر را نيافتم ؛ گويى گم شده است !
فاطمه (عليها السلام ) كه اسطوره شكيبايى و بردبارى بود، ناراحت شد و فرمود:
ويحك ! اطلبيها فانها تعدل عندى حسنا و حسينا(313)
((واى بر تو! چه مى گويى ! برو بيشتر جستجو كن و آن را بياور؛ چرا كه ارزش ‍ علمى و فرهنگى و معنوى آن در نظرگاه من برابر نور ديدگانم حسن و حسين است .))
5- ريحانه پيامبر و موضوع نگارش
آن حضرت نخستين انسان از عالم زن بود كه پس از بعثت دگرگون ساز پيامبر نور و روشنايى ، قلم به دست گرفت و راه نگارش و نويسندگى و يادداشت مطالب ارزشمند را گشود و به همگان آموخت كه دانش و بينش را بايد ثبت و ضبط كرد و از آن حراست و نگاهدارى نمود؛ تا هم در مسير زندگى فراموش نشود و مورد بهره ورى قرار گيرد و هم چراغ راه آيندگان باشد.
و امام مجتبى (عليه السلام) - كه فرمود: قيدوا العلم بالكتابة . ((دانش و بينش را با نوشتن به بند كشيد و از فرار آن از مغزها جلوگيرى كنيد -)) اين نكته ظريف و اصيل و فرهنگ ساز را گويى از سبك و سيره مام ارجمندش ‍ آموخته بود.
آن بانوى رادى ها و سرفرازى ها با اين كه مورد عنايت خدا بود و اقيانوس ‍ بى كرانه دانش و بينش ، با اين وصف ، آيات جان بخش قرآن ، روايات انسان ساز پيامبر، نكات ارزشمند، دعاها و نيايش ها و هديه ها و ارمغان هاى معنوى خدا و پيامبر را ثبت و ضبط و بايگانى مى كرد؛ تا هم در زندگى از آن بهره جويد و هم به ديگران آموزش دهد.نمونه اش داستان روايت ارزشمندى است كه هم اينك از نظر شما خواننده گرامى گذشت .
6- هماره دانشجو و پژوهشگر
از ويژگى هاى سبك و سيره فرهنگى فاطمه (س) اين بود كه هماره دانش پژوه و محقق و دانش طلب زيست و با آن موقعيت والاى علمى و مقام بلند معنوى و انسانى اش ، در طلب دانش و كسب كمال سر از پا نمى شناخت و فراگيرى آن را از دنيا و زر و زيور آن برتر و دلپذيرتر مى نگريست .
روزى پيامبر گرامى به او فرمود: ريحانه ام ! فاطمه جان ! آيا دوست دارى نيايش و دعايى به تو بياموزم كه هيچ انسان خداجو و با اخلاصى آن را نخواهد خواند، مگر اين كه خواسته هايش تحقق خواهد پذيرفت ؟
او از شدت شور و شوق دانش دوستى و عشق به قرب و كمال بيشتر، فرمود: چرا پدر جان ! بياموزيد؛ چرا كه چنين چيزى از دنيا و آنچه در آن است براى من دوست داشتنى تر است .
يا ابة لهذا احب الى من الدنيا و ما فيها.(314)
7- هماره آموزگار
او در سبك و سيره فرهنگى و علمى اش هماره آموزگار بود، آموزگار ارزش ها،
آموزگار والايى ها،
آموزگار رادى ها،
آموزگار سرفرازى ها،
آموزگار آزادگى ها،
آموزگار پروا و ايمان ،
آموزگار اخلاص و نماز،
آموزگار عفاف و نجابت ،
آموزگار صداقت و شرافت ،
آموزگار شجاعت و ايثار،
آموزگار زهد و پارسايى ،
آموزگار فروتنى و پايدارى ،
آموزگار عدالت و عدالت خواهى ،
آموزگار حق طلبى و رعايت حقوق مردم ،
آموزگار پايدارى در برابر ستم و بيداد،
آموزگار دانش و بينش ،
و عملكرد شايسته و بايسته و خداپسندانه ...
او از هر فرصت و سوژه و امكانى درس مى ساخت و پرچمى بر مى افراشت و مشعلى بر مى افروخت و تابلويى براى هدايت نصب مى كرد و راهى به سوى افتخارات مى گشود و سدى براى جلوگيرى از ستم و تجاوز و خشونت و بيداد و بى رحمى برپا مى ساخت و روشنگرى مى كرد و موج مى آفريد.
او همه جا را دانشگاه مى خواست و همه جا را آموزشگاه ؛ و از هر موضوعى درس مى گفت و همه را مى انديشاند و آگاهى مى بخشيد و اين يكى از ويژگى هاى رهبرى و زندگى فرهنگى و سبك و سيره علمى او بود.
8- دانش دوستى و عشق به كمال
از اخلاق فرهنگى و علمى دخت فرزانه پيامبر، عشق وصف ناپذير او به دانش و بينش و رشد كمال است .
او سخنان گهربار پيامبر را مى نوشت و آن نوشته ها را با نظمى تحسين برانگيز طبقه بندى مى كرد و براى خويش نگاه مى داشت و از هر روايت و بيانى ، بجا و سنجيده در روشنگرى راه مردم بهره مى گرفت و به تك تك آن سخنان انسان ساز و آگاهى بخش ، سخت بها مى داد.
در اين مورد آورده اند كه يكى از دانش طلبان و دوستداران علم ، نزد آن حضرت آمد و روايتى را كه از پيامبر شنيده بود خواست .فاطمه (عليها السلام ) به يكى از ياران خويش فرمود:
هات تلك الحريرة .
((آن بسته را كه در پارچه حريرى قرار داده ام ، بياور!))
دخترك روايت مورد نظر را نيافت كه آن حضرت فرمود:
ويحك اطلبيها فانها تعدل عندى حسنا و حسينا(315)
((واى بر تو! برو جست جو كن و آن را بياب ؛ چرا كه ارزش اين روايت نزد من بسان ارزش معنوى دو نور ديده ام حسن و حسين است .))
9- انگيزش زنان به دانش طلبى و كمال جويى
ريحانه پيامبر، بزرگ ترين برانگيزاننده انسانها - به ويژه زنان و دختران - به دانش طلبى و پيمايش راه رشد كمال بود و در اين راه سر از پا نمى شناخت و خسته نمى شد.
او افزون بر تدريس و روشنگرى راه ، آنان را سخت تشويق مى كرد و انرژى هاى نهفته و سركوب شده وجود آنان را در اين راه تعالى و تكامل آزاد مى ساخت و آنان را در پرتو ترغيب و بها دادن به دانش و دانشوران ، سخت بر مى انگيخت ؛ براى نمونه :
محدثان آورده اند كه دو تن از زنان و دختران مدينه در موضوعى علمى و فكرى كارشان به مناظره كشيد.يكى از آنان زنى حق جو و درست انديش و دانش دوست و از رهروان راستين راه قرآن و عترت بود اما ديگرى ، عنصرى خودخواه و خودبزرگ بين بود كه نعمت دانش را سرمايه سوداگرى و شهرت مى ساخت .
آن دو براى قانع ساختن يكديگر نزد فاطمه (عليها السلام ) آمدند و آن حضرت پس از شنيدن سخنان آنان ، ديدگاه زن حقجو را درست شناخت و با دليل و برهان روشنگر، درستى آن ديدگاه را روشن ساخت ؛ به گونه اى كه هر دو پذيرفتند.
پس از پايان ماجرا، روزى هنگامى كه آن زن درستكار از پيروزى خود و اثبات ديدگاه درستش احساس شادمانى مى كرد، دخت فرزانه پيامبر در تشويق او و همنوعان دانش دوستش فرمود:
ان فرح الملائكة باستظهارك عليها اشد من فرحك (316)
((حقيقت اين است كه شادى و شادمانى فرشتگان در پيروزى ديدگاه درست تو بر او و ديدگاه سست و نادرستش ، بيش از شادى توست ؛ درست همان گونه كه اندوه زدگى شيطان و قربانيان وسوسه هاى او در اين شكست ، سخت تر از اندوه آن زن بدانديش و شكست خورده مى باشد.))
قدرت شگرف سخنورى و آفرينش سخن
سخنورى و سخنرانى از ديرباز هنرى بزرگ و شاهكارى تحسين برانگيز و كارى سازنده و ارجمند به حساب مى آمد و سخنوران نامدار، رهبران بزرگ فكرى ، فرهنگى ، عقيدتى ، اخلاقى ، اجتماعى و اصلاحى جامعه نيز محسوب مى شدند؛ چرا كه آنان با بارش باران واژه ها و جملات و ريختن مفاهيم و معارف و معانى در زيباترين قالبها، انديشه و آرمان و هدف بزرگ خويش يا مقتدا و سمبل خويش را به مزرعه دل ها و گستره قلب ها و كوير تشنه جانها مى باراندند و به انسان هاى مرده و بى روح و حيات و حركت و نشاط و طراوت و جنبش مى بخشيدند.از اين زاويه است كه قرآن به نعمت گران بيان ، بسيار ارج مى نهد و آن را موهبتى خدايى مى شمارد و در رديف آفرينش انسان و ارزانى شدن نعمت حيات به او، در رديف نعمت وحى و رسالت و پيام خدا به پيامبر و ماه و خورشيد و نظام شگفت انگيز آفرينش بر مى شمارد.(317)
خداوندگار سخن
ريحانه متفكر و نوانديش پيامبر در هنر سخن شناسى ، سخن سنجى ، قدرت ابتكار، توان ابداع و خلاقيت انديشه و آفرينش فرهنگ و سخن ، قهرمان بى نظير ميدان ها، خداوندگار سخن و سخنورى و شاهكار بزرگ انسانيت است .
آن گوهر يگانه درياى دانش و كمال ، هم سخنانش زيبا و دل انگيز و تفكرآفرين و سرشار از روح و محتواست و هم آن زيباترين محتوا و انسانى ترين فرهنگ و آن لطيف ترين مفاهيم و معارف را در زيباترين قالب ها و واژه ها و دلپذيرترين و شورانگيزترين شكل بر مزرعه دلها و جانها مى باراند.
سخنان بلند و انسان ساز او مرحمى است بر دردهاى جانكاه بشريت ،
داروى شفابخشى است براى تلطيف روح انسان و مبارزه با خشونت ها،
جويبارى است از آگاهى و آزادى و ايمان ايثار و پارسايى در سير تاريخ ،
چشمه سارى است از اميد و نويد و رادى و سرفرازى و هدف و آرمان ،
فرهنگى است از نور و روشنايى ژرف انديشى و آينده نگرى ،
پيامى است بر تارك قرون و اعصار،
شاهراهى است بى انحراف به سوى بهشت ،
صحيفه اى است روشنگر دلها و جانها،
برنامه است است انسان ساز و جامعه پرداز،
اقيانوسى است مواج و بيكرانه ،
درختى است تناور و بى خزان و بارور،
و جهاد و فرهنگى است براى تحقق آزادى و كرامت انسان .
سخنان او اثرى است به نورافشانى خورشيد،
به تناورى سرو،
به لطافت گل ،
به پايندگى كوه ،
به طراوت بوستان ،
به قاطعيت صاعقه ،
به غرش توفان ،
به جهش برق ،
به ناآرامى موج ،
به كوبندگى آذرخش ،
و به بلنداى ستارگان دور دست در اوج آسمان ها.
سخنوران بزرگ و نامدار تاريخ بشر سه دسته اند:<