سيما و سيره ريحانه پيامبر (صلى الله عليه و آله )

على كرمى فريدنى

- ۲ -


يكى از راه مى رسد و با برداشت سطحى و ناقص خويش ، ريحانه پيامبر را بزرگ بانويى مى نگرد كه پرده نشينى و پرده گزينى و تقواى گريز را انتخاب كرده و سبك و سيره اش در زندگى ، گويا به گونه اى است كه نه هرگز مردى بايد او را ببيند و صداى او را بشنود، نه او مردى را؛ و نزديكترين لحظه هاى تقرب به خداى براى زن را لحظه اى مى نگرد كه در قلب و قعر خانه خويش ‍ باشد و گسسته از مسئوليت هاى اجتماعى و فرهنگى و سياسى و انسانى اش و برق خورشيد هم بر او نتابد.در نتيجه چنين برداشت و ديدگاه و پندار و جريانى در مورد سمبل و نمونه بى همتاى زن مسلمان ، هنگامى كه به قدرت سياسى و نظامى و مديريت و يا اقتدار مذهبى مى رسد، با زن آن گونه رفتار مى كند كه او را از همه حقوق و آزادى انديشه ، عقيده ، زيستن به صورت موجودى با شعور و خرد، داشتن حق انتخاب ، دخالت در سرنوشت ، حق داورى ، مديريت ، قضاوت ، گواهى ، استقلال ، ابتكار، حاكميت بر سرنوشت ، حق مشورت و تبادل نظر، حق امنيت ، دفاع و كرامت ، محروم مى سازد و او را - كه نيمى از پيكر جامعه و دنياى خويش ‍ است - مى برد و قيچى مى كند و مى گسلد و به جاى ايجاد شرايط انسانى رشد و شكوفايى و توسعه شخصيت و دادن امكانات گوناگون براى اوج و آمادگى هاى لازم براى دفاع از حقوق ، آزادى ، امنيت ، كرامت ، عفاف ، نجابت ، وقار، شكوه ، معنويت ، جسم ، روح ، عاطفه ، جان و نعمتهاى دنياى وجود خويش با قدرت انديشه و ابتكار و ابداع و بيان و قلم و خرد و تدبير و ديگر امكانات ، و به جاى تشويق زن به آراستگى به پرواى ستيز و داشتن نقش مثبت و مترقى و خلاق در جامعه ، به بهانه صيانت از عفاف و نجابت او، وى را در صدف انزوا مى نهد و به پرواى گريز و ناتوانى و عقب ماندگى مى خواند و عاطل و باطل و بى هدفش مى خواهد و او را از هستى ساقط مى كند و به موجودى وابسته ، اسير، آسيب پذير، ابزار و پديده اى تبديل مى سازد و آن گاه كوچه ، خيابان ، مراكز گوناگون زندگى و ادارى اش و اگر بتواند شهر و ديارش را نيز جدا مى سازد و اين كار را خدمت به بشريت و به صلاح زن و مرد و جامعه و تاريخ مى نگرد.
مگر آفتهاى ويرانگر و جريانهاى افراطى و خمود و خشن ، هم اينك در گوشه و كنار دنياى اسلام چنين نمى كنند و چنين نمى خواهند؟
ديگرى از راه مى رسد و به بهانه حضور ريحانه پيامبر در ((احد)) و پانسمان زخم چهره پدرش ، پيامبر، زن را برون از خانه و در جامعه مى خواهد؛ اما فدايى و سرباز و گوش به فرمان و در چنبر اسارت خويش و در بند و زنجير و حصارى ديگر؛ نه اينكه زن انسان وار بينديشد و بينديشاند، انسان گرايانه بفهمد و بفهماند، داراى ابتكار و شناخت و باورى ژرف و انسانى و مترقى و آزاد از اوهام و خرافات و بافته هاى جاه طلبانه و سلطه جويانه باشد، از حقوق و كرامت و آزادى و امنيت و حق انتخاب و تصميم گيرى خويش ‍ سخن گويد، چون و چرا كند، انتقاد نمايد، دليل و برهان بخواهد و از نابرابريهاى دهشتناك حقوقى اجتماعى و سياسى و اقتصادى و فرهنگى و هنرى و جهانى و خانوادگى فرياد برآورد و حقوق غصب شده و سلب شده عصر و نسل محروم خويش را مطالبه كند.
و سومى از راه مى رسد و با دستاويز ساختن گوشه اى ديگر از دنياى گسترده و پراسرار وجود فاطمه (عليها السلام ) مدعى مى گردد كه آن حضرت را شناخته است و بايد همگان همان گونه فكر كنند كه او فكر مى كند.
يكى آن بانوى راديها و سرفرازيها را نمونه خشم و قهر انقلابى در برابر انحصار و سركوب و ارتجاع مى نگرد و بس ؛ و ديگرى نمونه مهر و محبت و لطافت و ظرافت انسانى و ديگر هيچ .
يكى او را نمونه تلاش و سخت كوشى و پشتكار و سرفرازى و پيروزى مى نگرد؛ ديگرى او را هماره گريان و نالان و گرفته و غم زده .
يكى او را بانوى كرامت و اعجاز مى نگرد و ديگرى كدبانوى خانه ؛ يكى او را والاترين مادر گيتى مى شناسد و ديگرى برترين همتاى زندگى براى امير والاييها؛ در حالى كه هر كدام از اين جريان ها و ديدگاه ها و گروه ها حتى در صورت صداقت و حسن نيت و به فرض عدم سوء استفاده از باورهاى مقدس دينى و ابزار سلطه ساختن پاكان و خوبان و نام و ياد جان بخش آنان ، دريافت و پندار خود را نمايندگى مى كنند و نه ديدگاه و عملكرد و سيما و سيره انسان ساز و شخصيت كامل و جامع و پرشكوه و پرمعنويت و پرجاذبه و جاودانه و درخشان ريحانه پيامبر را؛ چرا كه هيچ يك از پندارها و چهره هاى تك بعدى و بى رنگ و فاقد روح و جامعيت و جاذبه ، سيما و سيره پرفروغ ، كامل ، جامع ، نورافشان ، انسانى ، آسمانى و زيباى فاطمه نيست .
چرا كه او به راستى تبلور جهان بينى قرآن ،
روح انسان گرايانه اسلام
روح خردمندى و خردورزى ،
روح هوشمندى و حساسيت و بيدارى وجدان ،
روح تفكر و انديشه ،
روح ژرف نگرى و نوانديشى ،
روح فرهنگ و شناخت ،
روح دانش و بينش ،
روح قانون شناسى و قانون گرايى ،
روح پرستش خالصانه ،
روح نيايش عارفانه ،
روح ايمان و باور عميق ،
روح ايثار و فداكارى ،
روح زهد و پارسايى ،
روح عزت و قناعت ،
روح پروا و تقوا،
روح راستى و درستى
روح بخشايندگى و بلندنظرى ،
روح بردبارى و حلم قهرمانانه ،
روح مدارا و تحمل و مردم دارى ،
روح شكيبايى و پايدارى ،
روح حيا و وقار،
روح پاكى و عفاف ،
روح آراستگى و برازندگى ،
روح ادب و رفتار انسانى ،
روح فروتنى و تواضع ،
روح مردم خواهى و دگردوستى ،
روح سختكوشى و تلاش ،
روح نظم و انضباط
روح تربيت و سازندگى ،
روح مديريت و برازندگى ،
روح اعتدال و ميانه روى ،
روح شهامت و شجاعت ،
روح مهر و عشق ،
روح عاطفه و فضيلت ،
روح ساده زيستى و زندگى با روح و صفا،
روح احساس مسئوليت اجتماعى ،
روح سياست و تدبير،
روح دادگرى و عدالتخواهى ،
روح آزادى و آزادگى ،
روح حق طلبى و حقوق بشر،
روح مقاومت و اعتراض در برابر ستم ،
روح پيكار با حق كشى و بيداد،
روح مبارزه با استبداد،
واپسگرايى ،
وابستگى ،
اختناق ،
سانسور،
انحصار،
سركوب ،
فزون خواهى ،
برترى طلبى ،
ابزار سلطه ساختن دين ،
بهره ورى ابزارى از انسان ،
و روح پيكار اصلاح طلبانه و روشنگرانه با همه نارواها و فاصله هاى هولناك طبقاتى و بهره كشى ها و نابرابريها براى تاءمين و تضمين حقوق و آزادى و امنيت انسان و برپايى كاخ شكوهبار عدالت و نجات انسان از ظلمت به سوى نور و در هم شكسته شدن غل و زنجير بيداد و نامردمى بود؛ و سبك و سيره اش تجلى گاه اين ابعاد گوناگون و جامع و پرجاذبه و زندگى ساز، و رمز محبوبيت و جاذبه و راز جاودانگى او نيز همين شخصيت شگفت انگيز و جامع و همه سونگر و معتدل و تماشايى اوست .
براى نمونه ، آن پيشواى بزرگ راديها و سرفرازيها، از سويى سمبل عفاف ، وقار، نجابت ، حيا، پروا و پاكى و تبلور معنويت و ايمان و نيايش و نماز و كارهاى شايسته است ، و از دگر سو در همان حال در ميدان سياست و اجتماع و فرهنگ ، پيشاپيش حركت تاريخ و روند رويدادها، پناهگاه هوشمند و شايسته فكرى ، مذهبى ، عقيدتى ، اجتماعى ، سياسى و انسانى نه تنها براى زنان مترقى و آزاده و كمال طلب و عدالت خواه است كه پناهگاه فكرى و مرجع علمى و دينى و اجتماعى مردان برجسته و بزرگ و نامدار نيز هست ؛ و در جهت حق و عدالت و تاءمين حقوق و آزادى انسان و بسط ارزشها، با آنان ديدار مى كند؛ سخن مى گويد، مشورت مى نمايد، برايشان خيرخواهى مى كند، از آنان انتقاد مى نمايد، گله مى كند، گاه برخى را به باد نكوهش مى گيرد و روشنگرى مى نمايد، گاه به ديدار پاره اى مى رود و گاه برخى را فرا مى خواند.
براى نمونه :
1- روايات بسيارى نشانگر آن است كه آن حضرت بارها و بارها با چهره هاى پرواپيشه و بزرگى چون : سلمان ، ابن مسعود، ابوذر، ابن عباس ، بلال ، عمار، مقداد، جابر، سهل بن سعد، محمود بن لبيد، و...ديدار و مشاوره و گفت و شنود داشته است ؛ به گونه اى كه مى توان گفت آنان از شاگردان آن حضرت به شمار مى روند؛ درست همان گونه كه انبوهى از زنان و دختران روشن بين و نوانديش و ترقى خواه ، از چشمه سار جوشان دانش و كمال فاطمه بهره مى گرفتند.
2- و نيز نشانگر آن است كه انسانهاى حق طلب و كمال جويى چون : ابو رافع ، ابو درداء، ثوبان ، ابولبابه ، ابن ابى مليكه ، بريده ، معاذ بن جبل ، به حضور پر معنويت آن بانوى دانش و فرهنگ و پروا، بارها شرفياب شده و از او روايت آورده اند.
3- و نيز نشانگر آن است كه سياستمدارانى چون ابوبكر، عمر و...به ديدار آن يگانه عدالت و سياست عادلانه و انسانى شتافته و با آن حضرت گفتگو كرده اند.
4- و نيز نشانگر آن است كه آن بزرگ مبارز بى نظير راه آزادى و تقوا، به خانه سران مهاجر و انصار رفته و با هر كدام از آنان به گفتگو نشسته ضمن روشنگرى روند تاريخ و خطر استبداد و واپسگرايى و خشونت و انحصار، و هشدار از ابزار سلطه ساختن دين و دفتر از سوى جريان سقيفه ، آنان را به رويارويى هوشمندانه و اصلاح طلبانه ، به مقاومت منطقى و مسالمت آميز و شجاعانه در برابر انحراف و استبداد برانگيخته و از آنان دادخواهى كرده است .
5- و نيز نشانگر آن است كه به هنگام يورش گماشتگان ظلمت و اختناق و سردسته هاى آنان به كانون وحى و رسالت ، آن حضرت با شهامت و شكوهى وصف ناپذير در برابر آنان ظاهر شد و با آنان به گفتگو پرداخت و عملكرد زشت و ظالمانه آنان را به باد نكوهش گرفت .
6- و نيز نشانگر آن است كه آن پيشواى شهامت و آزادگى ، براى دفاع از حق و عدالت و رفع ستم از امير والايى ها به سوى دژخيمانى كه آن حضرت را به بند كشيده و براى گرفتن راءى مثبت براى استبداد به سوى مسجد مى بردند، شتافت و با آنان به بحث و گفتگو پرداخت و خيرخواهانه و بشردوستانه ، آنان را از زورمدارى و خشونت و سياهكارى و شرارت برحذر داشت و به حق و عدالت و قانون گرايى دعوت فرمود و تا رهايى بخشيدن شهسوار بزرگ توحيد، از تلاش و دفاع شجاعانه و گفتگوهاى هوشمندانه و خداپسندانه و كارساز با دوست و دشمن و آشنا و بيگانه در اين راستا فروگذار نكرد.
7- و نيز روايات رسيده نشانگر آن است كه ريحانه پيامبر در برابر مردم كوچه و بازار و نيز انبوه مردمى كه در مسجد گرد آمده بودند، شجاعانه و با صدايى رسا به ميدان آمد و از دين و دفتر و حق و عدالت و آزادى و حقوق بشر و آينده انسانها دفاع كرد و از خطر استبداد و واپسگرايى و انحصار و سركوب ، پيامبرانه هشدار داد.
با اين بيان ، بايد راز محبوبيت و رمز پذيرفتگى و سر جاودانگى اين شخصيت والا را درست كشف كرد و آن گاه ، هم خود درس گفت و براى زندگى شمعى از آن مشعل پرفروغ افروخت ، و هم او را با آن سيما و آن چهره و آن رازها و رمزها و اسرار پرجاذبه و ماندگارش به زن و دختر روشنفكر و كمال جو و قهرمان طلب نشان داد و آنان را با اين الگوى زنده و پاينده و اين سرمشق زيبنده و آراسته و اين نمونه جامع و والا و اين پيشتاز مترقى و كامل و اين پيشرو در همه ميدانها و عرصه هاى جمال و كمال و ارزشهاى زنده و پوينده و هماره عطرآگين خواست ، و فضا و محيط و دنياى مناسب و شرايط مساعد و مورد نظر او را براى زندگى و رشد پديد آورد، و باور داشت كه رشد و آراستگى و سلامت همه جانبه زن ، بسان مرد، در حضور آگاهانه و انسانى و آراسته به وقار و متانت او در قلب جامعه و در تقواى ستيز اوست ، نه پرده نشينى و پرده گزينى و پايمال ساختن حقوق و كرامت و آزادى او، و يا تحميل تقواى گريز و انزوا بر او؛ چرا كه در اين صورت است كه زن به كالا يا ابزار تبديل مى گردد و از پى آن ، هر روز به رنگى به ابتذال كشيده مى شود و هماره مهجور و نابالغ و محروم و در چنبر اسارت هاى رنگارنگ مى ماند.آخر به نيمى از پيكر جامعه در صورتى كه مجهز به بينش و آگاهى سياسى و اجتماعى و مسلح به رشد فكرى و عقلى و آراسته به ارزش هاى انسانى بود و در جامعه حضورى زنده و بانشاط و كارساز داشت ، چگونه مى توان زور گفت و يا از او به صورت ابزارى بهره برد؟!
آرى ، زمانى مى توان از زن به صورت ابزارى استفاده كرد و او را هماره بسان كودك ببازى گرفت و به دلخواه و در جهت زورمندان و لذت جويان از او بهره برد كه حق دخالت جدى در سرنوشت خويش را از او گرفت و او را با بهانه ها و دستاويزهاى رنگارنگ و يا مقدس مابانه از حضور كارسازش در جامعه منع و در عزلت و انزوا، وابسته و زندانى ساخت .
تجربه طولانى زندگى بشر ثابت كرده است كه هماره اسارت و ابتذال زن با انزوا و پرده گزينى و پرده نشينى او و تبديل شدنش به ابزار و كالا و وابسته و طفيلى شدنش گره خورده است ؛ درست همان گونه كه آزادى و آزادگى شرافتمندانه و رسيدن او به حقوق انسانى اش با حضور آگاهانه و آراسته به پروا و وقار شايستگى او متناسب و همساز است .در اين راستا مى توان به زندگى برترين و شايسته ترين نمونه ها و الگوها، از زنان بزرگ و نامدار تاريخ اديان توحيدى نگريست ، زنان آگاه و پروا پيشه اى چون : آسيه ، آن پيكره ايمان ،
هاجر، مام پراخلاص اسماعيل ،
ساره ، همسر ابراهيم ،
يوكابد، مادر قهرمان موسى ،
صفورا، همسر باوفا و دلير او،
مريم ، خواهر هوشمند او،
بلقيس ، ملكه نوانديش و آزادمنش و حق گراى سباء،
خديجه ، بانوى خردمند و نوگراى حجاز،
مريم ، مام گرانقدر مسيح ، و سرآمد و سالار همه آنان ريحانه متفكر و توحيدگرا و بشردوست و اصلاحگر و ژرف انديش پيامبر و دختران قهرمانش ، زينب و فاطمه و شمارى از شاگردان راستين آنان كه در همان حال كه شايسته ترين دختر و بهترين و پاك ترين زن و آگاه ترين و پرمهرترين مادر بودند، بسان يك انسان آگاه و والا بار سنگين مسئوليت فكرى ، فرهنگى ، تربيتى ، اجتماعى ، سياسى ، اصلاحى ، مذهبى و تاريخى و جهانى خويش را توانمندانه به دوش كشيدند و نشان دادند كه جايگاه زن در جامعه كجاست و ميزان حضور و نقش او در روند تحولات چگونه است و او چگونه بايد به راستى در پرتو درايت و ايمان ، با دستى گاهواره فرزندش را به حركت درآورد و نسلى عدالتخواه و بشردوست و رعايتگر حقوق همنوع بپرورد و با دست ديگر دوشادوش مردان راستين ، براى عصرها و نسلها، آينده اى روشن و زيبا و سرشار از امكانات و فرصت هاى برابر براى رشد و اوج و پيشرفت بسازد.
اما اين كتاب
كتابى كه در دست شما خواننده گرامى است ، در حقيقت چكيده مطالعات ، دريافت ها، برداشت ها و يادداشت هاى نويسنده در مورد شخصيت والاى ريحانه ارجمند پيامبر، اين شايسته ترين و آرمانى ترين انسان عصرها و نسل ها، در دورانى فراتر از دو دهه است كه اين بنده ناچيز به لطف بى پايان خدا و مهر بى كران او از راه قلم و سخن و درس و بحث ، توفيق ايستادن در خدمت فرهنگ آزادپرور قرآن و عترت را داشته است .برگ سبز و گام لرزانى است به سوى شناخت سبك و سيره انسان ساز و افتخارآفرين و آزاده پرور برترين دختر، والاترين زن ، پرشكوه ترين مادر و آزاده ترين ، حق گراترين و شايسته ترين و شجاع ترين مبارز راه آزادى و حقوق انسان و جامع ترين ، كامل ترين ، زيباترين و انسانى ترين و پرجاذبه ترين و روشن انديش ترين اسوه و الگو و نمونه زندگى ، نه تنها براى دختران و زنان مترقى و درست انديش كه براى همه انسانهاى كمال جو و ارزشخواه و فضيلت طلب .
نگارنده در اين دوران طولانى براى سخنرانى در مورد شخصيت والا و پرشكوه آن حضرت در شهرهاى مختلف و مراكز و مجامع گوناگون علمى ، فرهنگى ، دانشگاهى ، تربيتى و مذهبى به مطالعه ده ها كتاب ارزشمند قديم و جديد پرداخته و براى نوشتن مقاله هاى متعددى در برخى مجله ها و روزنامه ها به مناسبت هاى گوناگون ، در مورد سيما و سيره شكوهبار مقام ارجمند و پرمعنويت او به پژوهش و تفكر نشسته و به هر آنچه در اين مورد دسترسى پيدا كرده ، همه را با شور و شوق و دقت و تعمق از نظر گذرانده و در آنها بسيار انديشيده و به باور خويش صواب را از ناصواب و مطالب و مفاهيم و معارف ارزنده و زندگى ساز و الهام بحش و پرجاذبه و ماندگار را در اين مورد برگزيده و آن گاه چكيده اين دريافت ها و برداشت ها را در يك سرآغاز و فراتر از بيست بخش به قلم آورده و به گونه اى كه مى نگريد، تنظيم و دسته بندى نموده است .
در اين كتاب ، افزون بر ترسيمى از شخصيت والاى ريحانه ارجمند پيامبر و سيماى پرشكوه و پرفروغ آن حضرت در آيينه وحى و رسالت و نمايش ‍ پرتوى از سيره و سبك انسانى و ارزشهاى والاى اخلاقى و برازندگيهاى وصف ناپذير آن اقيانوس مواج و بى كرانه رادى ها و زيبندگى ها و عزت ها و سرفرازى ها و آن فروزشگاه افتخارات ماندگار و الهام بخش ، با نگرشى نو و نگاهى جديد، مفاهيم و موضوعات جالب و جذاب و نكات جديد و تازه اى نيز در ابعاد گوناگون دنياى گسترده و زيبا و تفكرانگيز كتاب وجود ارجدار و ارجمند و زواياى ناشناخته شخصيت آن بزرگ پيشواى عدالت و آزادى و سرفرازى به سبك دلپذير و نوينى به تابلو رفته است ؛ بدان اميد كه بتواند جرقه اى روشنگر در اين راه به حساب آيد و گام لرزان و تلاش ‍ خالصانه و عاشقانه و مفيدى در راه شناخت اين سمبل والاى انسانى .
و اينك به يارى خدا و با اميد به عنايت آن بانوى برگزيده جهان هستى و لطف و بزرگ منشى و بزرگوارى آخرين فرزند و يادگار معصوم و برگزيده اش ، جان جهان ، آن آخرين اميد و آن تنها نويد، امام مهدى حاصل اين تلاش به صورتى كه پيشاروى شماست ، به همه ترقى خواهان و آزادمنشان و ارزش خواهان ، به ويژه زنان و دختران روشنفكر، خداجو، ارزشخواه ، اصلاح طلب و انديشمندى كه آگاهانه و باالهام از راه و رسم او، در انديشه در هم شكستن كند و زنجيرهاى خرافات و اوهام ، زنگارهاى جاهلى و ظالمانه ، پندارهاى بى اساس و تبعيض آميز، آداب و رسوم ناسازگار با شاءن و منزلت انسان و آن گاه احياى حقوق ، آزادى ، حرمت ، كرامت و امنيت خاطر خويش و همه همنوعانشان در همه ميدان ها و صحنه هاى زندگى هستند، و بر آنند كه در ابعاد گوناگون زندگى فكرى ، فرهنگى ، هنرى ، عقيدتى ، اخلاق فردى ، خانوادگى ، اجتماعى ، سبك سياسى و ديگر عرصه ها و فراز و نشيب هاى حيات ، ريحانه انديشمند و سرفراز پيامبر، اين برترين و شكوهبارترين و افتخارانگيزترين آموزگار و اين پيشواى راستين شرافت و كرامت و آزادى و سرفرازى را اسوه و الگو و سمبل زندگى خويش سازند و آگاهانه و خالصانه و انديشورانه و پر شور و شعور به او اقتدا كنند - به ويژه به فرزندان ارجمندم ، سعيده ، مسعوده و فهيمه عزيز - تقديم مى گردد.
در پايان اين سر آغاز، دست نياز و نيايش به بارگاه آن بى نياز و بنده نواز برمى داريم و پس از سپاس بى شمار و بى كران بر نعمتهاى گران و بنده نوازى اش ، با همه وجود، ذات پاك و بى همتاى او را مى خوانيم و از پيشگاه پرشكوهش مى خواهيم كه به حرمت ريحانه پيامبر در بارگاهش ، از لغزش هاى ما بگذرد و به لطف خويش ما را بيامرزد و اين گام لرزان در خدمت به فرهنگ و معنويت محبوبه خدا،
مايه شادمانى دل پيامبر،
فخر زنان ،
راز آفرينش انسان و مام گران مايه امام مهدى ، آن بزرگ اصلاحگر زمين و زمان را توشه سراى آخرت اين نويسنده ناچيز و پدر و مادرش - كه حقى بزرگ بر او دارند و خود را در اداى آن ، بسى ناتوان احساس مى كند - قرار دهد.

آمين رب العالمين
دفتر فرهنگ و انديشه اسلامى - بهار 1377
على كرمى فريدنى

بخش 1: روح حيات در كالبد زمان
روح حيات در كالبد زمان
او اگر خورشيد جهان افروز بود، برتر از اين مشعل پر شكوه آسمانى ، والاتر از اين كانون نور و روشنايى ، برتر از اين ارزانى دارنده زندگى و حركت و حرارت و طراوت و نشاط و آسايش بود!
و اگر ماه بود، زيباتر از اين شمع شب افروز و دلرباتر از اين سمبل و نمونه جمال و زيبايى و روشنى بخش تر از اين چراغ منظم و اسرارآميز، و شكوهمندتر و خيره كننده تر و تحسين برانگيزتر از اين آفريده فرمانبردار و اين رهرو گرم رفتار و اين آيت و نشان اقتدار و عظمت خدا بود!
اگر زمين بود، رنگين تر از اين خوان گسترده ، پربركت تر از اين گنجينه معادن ، پر رازتر از اين دربردارنده عجايب ، شگرف تر از اين آفريده پراسرار، گسترده تر از اين عرصه پهناور و پاك و پاكيزه تر از هر زمين طيب و طاهرى بود كه انواع گلها و گياهان و دانه ها و ميوه ها را به فرمان خدا مى روياند و در دامان خويش مى پرورد!
و اگر كوه ، اين سمبل شكيبايى و پايدارى و مقاومت و رمز استوارى و پايمردى بود، به راستى قله اى پرفراز، سر به آسمان ساييده ، تسخيرناپذير و ثابت و پايدار در برابر طوفانها، گردبادها و امواج بنيان كن حوادث بود.
اگر درياى خروشان و مواج و پر تلاطم ، اين سرچشمه طراوت ، نشاط، خرمى و شادابى زندگى و موجودات زنده بود، انبوه انبوه لؤ لؤ و مرجان ، مرواريد، گوهرهاى رخشان و گرانبها و ناياب را در خود داشت !
و اگر اقيانوس ژرف و بى كرانه بود به راستى كه پراسرارتر از اين گنجينه اسرار، و سرشارتر از اين مخازن عجايب ، و پر رازتر از اين معماى شگفت انگيز آفرينش و پرثمرتر و مفيدتر از اين سفره احسان خدا بود.
اگر آبشار ريزان و شفاف و زلال بود، با همان شفافيت جان و زلالى دل و پاكى قلب و طهارت روح و قداست روان ، هماره دانش و بينش ، درايت و فرزانگى ، آگاهى و آينده نگرى ، ژرف انديشى و هدفدارى ، عشق و اخلاص ، فداكارى و ايثار، گذشت و صفا، شهامت و شجاعت ، عظمت و كرامت ، مهر و محبت ، دگردوستى و مردم خواهى ، حق جويى و حق گويى ، حق طلبى و حق پرستى ، آزادگى و آزادمنشى ، توحيد و تقوا، امانت و راستى ، درخشندگى و روشنگرى ، شگفتى و شگرفى ، پارسايى و پايدارى ، همت و اعتماد به نفس ، ايمان و عرفان و ديگر ارزشهاى والاى انسانى و خداپسندانه ، هماره از شاخسار وجودش بر تشنگان و جويندگان آب حيات ريزش داشت !
و اگر باران بود، باران رحمتى را مى ماند كه دانه هاى بى شمار قطرات جان بخش و زلال و پاك و زندگى ساز و شفابخش و بموقع خود را براى زنده ساختن زمين و زمان ، گل و گياه ، دانه و ميوه ، پرنده و انسان ، سخاوتمندانه مى باراند تا از سويى ميكربهاى كشنده و هستى سوز، بدانديشى ها و بدخواهى ها، كج فهمى ها و كودنى ها، خودخواهى ها و خودپرستى ها، شرارت ها و حماقت ها، تجاوزها و زورگويى ها، هواها و هوسها، نوع پرستى ها و بت تراشى ها، حق كشى ها و شيادى ها، تملق ها و چاپلوسى ها، وابستگى ها و دنباله روى ها، سنگدلى ها و بى رحمى ها و تمامى ضد ارزشها را از كران تا كران زمين پاك خدا بشويد و يكسره با زباله دان تاريخ بريزد و نابود سازد، و از دگر سو گل ها و گل بوته هاى نيكبختى و بهروزى را بروياند و بپرورد و شكوفا سازد و به ميوه بنشاند و زندگى را عطرآگين كند.
اگر رعد بود، فريادش رساتر و غرشش تكان دهنده تر و طنين جاودانه اش ‍ براى بيدار ساختن خواب رفتگان و هشيارى بخشيدن به غفلت زدگان و به هوش آوردن كسانى كه دچار انواع مستى ها و پستى ها هستند، كارسازتر و هشداردهنده تر بود!
و اگر برق بود، نور خيره كننده اش مشعل پرنور فرا راه ، چراغ راه هدايت و روشنى بخش مسير براى راه جويان و راه پويان آرمان خواه و هدفدار بود!
اگر گل ، اين سمبل جمال و كمال و تجسم بارز زيبايى و دلاويزى و دل انگيزى بود، به راستى زيباتر از همه گل ها، جالب تر از همه لاله ها، عطرآگين تر و ظريف تر از همه گلبرگ ها، تفكرانگيزتر از همه شكوفه ها و دل انگيزتر از تمامى دشت هاى پوشيده از گل و سنبل و باغستان هاى پر از لاله ها و شكوفه هاى رنگارنگ بود!
و اگر سرو، اين سرمشق پايدارى و برافراشتگى بود، خداى را سوگند! كه برافراشته تر و پايدارتر و شكيباترين آنها در برابر تندباد حوادث بود!
اگر دختر بود، دخترى بى همتا و بى همانند،
دخترى سرشار از خردمندى و خردورزى ،
ادب و عاطفه ،
پاكى و صفا،
معنويت و فضيلت ،
كمال و جمال ،
خداجويى و خداخواهى ،
خدابينى و خداپرستى ،
ايمان و پروا،
توحيد و توكل ،
شهامت و دليرى ،
عفاف و درستى ،
دانش و آگاهى ،
ژرف نگرى و نوانديشى ،
شهامت و شجاعت ،
زيبندگى و برازندگى ،
حق شناسى و انصاف ،
عدالتخواهى و دادگرى ،
حق طلبى و ستم ستيزى ،
آزادگى و آزادمنشى و به يك كلام راز و رمز خلقت و معماى انسانيت بود كه لقب بلند ام ابيها را از پيامبر گرفت و بارها آن كاروانسالار انسانيت دست او را بوسه باران ساخت و با همه وجود فرمود: ((فاطمه جان ! پدرت به قربانت !))
و اگر زن بود، بانويى بى نظير و بى مثال ،
شاخص و نمودار كامل يك بانوى نمونه ،
اسوه راستين و پرشكوه و بالنده زن آزاده و آزادانديش و اسطوره جاودانه جنس زنان و در ميدان جلوه هاى شكوه زن بودن پايدارتر از كوه ها و مقاوم تر از رودبارهاى هميشه جارى و چشمه سارهاى هماره جوشان بود.
اگر مادر بود، در عرصه مادرى لطيف تر از شبنم بهار،
نوازشگرتر از نسيم سحر،
ظريف تر از برگ زيباى گل ،
و عطرآگين تر و دوست داشتنى تر از لاله هاى معطر بود.
اگر همسر بود، در گستره همسرى و در كانون خانه على (عليه السلام) گرمابخش تر از آفتاب جهان تاب ، دلنوازتر از مهتاب ، دل انگيزتر از نسيم بهارى ، و بخشنده تر و پربارتر از ابر باران زا و نزديكتر از پروانه بى قرار و دلسوخته به شمع روشن و پر شهامت تر و فداكارتر از هر همدل و همرزم و هر يار و همراه راستين راه خدا بود!<