قبر گمشده

داود الهامي

- ۱ -


آغاز سخن

بِسْمِ اللَّهِ الْرحمنِ الْرَحيم براى نذرى كه كرده بودم، مدتها در اين فكر بودم درباره ى بانوى بزرگ اسلام فاطمه ى اطهر عليهاالسلام كتابى بنويسم ولى وقتى مى ديدم درباره ى آن حضرت كتابهاى زيادى نوشته شده، متحيّر مى شدم چه بنويسم و از كجا بنويسم كه لااقلّ ارزش يكبار خواندن را داشته باشد مدتها همين موضوع فكر مرا به خود مشغول ساخته بود تا اين كه تابستان گذشته، خوابى ديدم در آن خواب اين موضوع عنوان شد كه قبر زهراى مرضيّه كجاست؟ چرا قبر او مخفى است؟ از خواب بيدار شدم درباره ى همين سئوال عميقاً فكر كردم، ديدم جا دارد نوشته ى خود را به همين موضوع اختصاص بدهم.

البته اين سئوال و سئوالات ديگر در همين موضوع، فكر انسان را به اعماق تاريخ مى برد، مسلماً بررسى اين سئوالات و پيدا كردن پاسخ آنها جز با كنجكاوى در اوراق فرسوده ى تاريخ امكان پذير نيست زيرا در درون تاريخ، امور در افق بازتر و وسيع تر و عمومى تر مشاهده مى شود.

فاطمه عليهاالسلام دختر نازنين پيامبر صلى اللَّه عليه و آله در روزهاى آخر عمرش هيچگونه آرامشى نداشت و روح آزرده ى او همچون پرنده اى مجروح كه بالهايش را شكسته باشند، غمگين و بى تاب بود.

نگيرد هيچ صاحبخانه آرام   چو در نامحكم و كوته بود بام

ناله هاى جانسوزش و استغاثه هاى جانگدازش فضاى مدينه (شهر پيغمبر) را پر كرده بود و آنقدر گريسته بود كه ديدگانش مجروح شده بود. سرانجام همچون كوه آتشفشانى منفجر شد و اين انفجار بر اثر ناراحتيهايى بود كه در مدت كوتاه بعد از رحلت پدر گراميش به او رسيده بود و اين ناراحتيها فوق طاقت انسان بود و كوههاى عظيم طاقت تحمّل آن را نداشت. غم او دشوارتر از آن بود كه كسى بتواند تسليتش دهد و او را به شكيبائى بخواند.

زهراى اطهر عليهاالسلام به خاطر دفاع از حريم امامت، تمام مشكلات و مصائب را به جان خريد. و هر چه در توان داشت، كوشيد تا نخستين خشت اين بنا را كج نگذارند.

او نه تنها اولين مدافع و حامى امامت بود، بلكه او شهيد راه امامت و امت پدرش شد و منشأ بيماريش صدماتى بود كه در راه دفاع از حيثيّت امام و امامت به او رسيد و اين خروش و تلاش دم آخر، به مرگ او سرعت بخشيد و نيمه رمقش را گرفت.

پس در حقيقت زهراى مرضيّه اولين قربانى و فديه اى بود كه «امامت» داد زيرا زهراى مجبوب، گذشته از صدمه فقدان پدرش هر صدمه اى از اصحاب پدرش ديد، در اين راه ديد.

اگر كسى از محكوميت شيخين امتناع كند، و يا به نگاه ترديد به اخبار بنگرد، ولى يك چيز را نمى توان ناديده گرفت و آن رنجيدگى شديد خاطر اقدس زهراى عزيز از وضع خفقان آور عصر خود بود به دليل اصرارش به پنهان كردش قبرش و مخفى داشتن دفن و تجهيزش. زهراى مظلوم براى اظهار مظلوميت خود و شوهرش راهى جز اين وصيت جانگداز نداشت. او با اين وصيت پرنده هاى جنايى حكّام وقت را براى هميشه باز و قابل پيگيرى نگه داشت و تمام تلاش بدانديشانى كه سعى در تطهير دامن آلوده ى جنايتكاران تاريخ از ننگ اين ستمها را دارند، نقش برآب و رسواى تاريخ نمود به طور كلى آبروى ستمگران را ريخت.

اين واقعيت تاريخى كه بزرگترين سند مظلوميت اهل بيت رسالت عليهم السلام و برنده ترين حربه ى تبليغاتى در دست دوست داران فاطمه عليهاالسلام مى باشد نبايد به خيالات واهى از دست داد.

بايد از طرفداران غاصبان حق زهرا عليهاالسلام، پرسيد به چه دليل اين همه ظلم ستم به خاندان رسالت كردند؟ ظلم و ستمى كه بعد از وفات پيامبر صلى اللَّه عليه و آله از طف خلفا نسبت به خاندان پيامبر و زهرا شد، چيزى نيست كه قابل كتمان باشد. اگر چه حقوق بگيران و جيره خواران آنان در طول تاريخ سعى در كتمان آن داشته اند، ولى جنايت و ظلم آنان به قدرى عظيم است كه كاملاً نتوانسته اند دامن آنان را از اين لكّه ى ننگ پاك سازند، گرچه تا حدودى از شدت آن كاسته اند ولى همين مقدار كه در كتابهاى آنها مانده، براى مظلوميت فاطمه عليهاالسلام و خاندان رسالت و محكوميت خلفا كافى است.

اى يادگار عزيز پيامبر! و اى بانوى بزرگ اسلام! ما را طاقت بيان مصائب جانكاهى كه بعد از فقدان پدر بر تو وارد شد، نيست تو مظلومانه از دنياى ظالمان رفتى و به رضوان حق پيوستى و درد دل مجروحيت را با خود زير خاك بردى و راز سرّ به مهر محفوظ نزد شوهر مظلومت نهادى و فرزندان معصومت نيز سرّ تو را همچنان كه خود خواسته بودى، كتمان كردند و چنين شد كه قبر تو تا ظهور فرزند منتقمت ناپيدا باشد و با پنهان و مخفى داشتن محل مزارت از همه ى خلايق، راز دلت را برملا ساختى، تا آيندگان نيز بدانند كه تو مظلومانه به خاك رفتى.

اى بانوى ستمديده، اى مادر دلشكسته! اگر چه در دنيا قدر تو معلوم نشد و امت جدت قدر تو را نشناختند ولى عظمت مقام تو در پيشگاه عدل الهى و در صحراى محشر و بهشت برين محفوظ است. آنجا جز فرزندان عزيزت، كسى اذن ديدار تو را ندارد.

طبق روايات شيعه و سنّى، چون فاطمه عليهاالسلام به صحراى محشر پا مى گذارد از جانب قادر متعال ندا داده مى شود كه اى اهل محشر! چشمهاى خود را ببنديد تا فاطمه دختر محمد صلى اللَّه عليه و آله بگذرد. جبرئيل زمام ناقه ى ايشان را گرفته و به آواز بلند ندا كند پس در آن روز هيچ نبى، رسول، صدّيق و شهيدى نماند مگر آن كه چشمهاى خود ببندد تا فاطمه بگذرد. [ بحار الأنوار: ج 43، ص 219. ] اى مهين بانوى عالم خلقت! درست است تو عصمت كبراى حق و ناموس اكبر خداوندى و با اين همه عظمت و احترام، در شأن تو نبود كه چشم نامردان مدينه بر جنازه ى مطهّر تو بيفتد و دست ناكسان عالم خلقت بر مزار مقدس و بر تربت مطهّرت ساييده شود. دريغا حرمت شكنى سامريان، علاقمندان مقام والاى تو و شيفتگان ساحت اعلاى تو را هم از فيض زيارت تربت پاكت محروم كردند به پاس شكوه و جلالت آنان را از شفاعت خود محروم نسازى.

در پايان به شعر ناصر خسرو (متوفى 481 ه ق) تمسّك مى كنيم:

آن روز در آن هول و فزع بر سر آن جمع   پيش شهدا دست من و دامن زهرا عليهاالسلام

داود الهامى قم پنجم رجب 1421 ه- ق برابر با 1379/7/12

جفاى تاريخ

اين همه اختلاف در دقايق زندگى زهرا عليهاالسلام چرا؟ در اين كه فاطمه اطهر عليهاالسلام بانوى بزرگ اسلام، در چه تاريخى متولّد شده، ميان علماى اسلام اختلاف زياد است و به اين معنى تاريخ نويسان در آن همداستان نيستند. اكثر علماى عامّه تولد فاطمه عليهاالسلام را پنج سال پيش از بعثت نوشته اند و تذكره نويسان و علماى بزرگ شيعه معتقدند كه وى سال پنجم بعثت متولّد شده است.

ابن سعد در «طبقات» [ طبقات ابن سعد: ج 8، ص 11. ] و طبرى در تاريخ خود [ تاريخ طبرى: ج 13، ص 2434 و نيز ج 4، ص 1864. ] و بلاذرى در «أنساب الأشراف» [ انسان الأشراف: ص 402. ] و ابن اثير در «كامل» [ كامل ابن اثير: ج 2، ص 341. ] و ابوالفرج اصفهانى در «مقاتل الطالبييّن» [ مقاتل الطالبييّن: ص 30. ] محمد بن يوسف حنفى در كتاب «نظم دُرَر السمطين» [ نظم درر السمطين: ص 175. ]، طبرى در «ذخائر العُقبى» [ ذخائر العُقبى: ص 53. ] و ابن جوزى در «تذكرة الخواصّ» [ تذكره الخواصّ: ص 306. ] و جمعى ديگر تاريخ نخست را پذيرفته اند و عموماً نوشته اند: «آن سالى بود كه قريش خانه ى كعبه را مى ساختند».

بلاذرى چنين روايت كرده است:

روزى عباس بن عبد المطلب نزد على عليه السلام رفت، على و فاطمه عليهماالسلام با هم درباره ى اين كه كدام يك از ديگرى به سال بزرگتر است، در گفتگو بودند. عباس گفت: تو يا على! چند سال پيش از ساختن كعبه متولّد شدى اما دخترم زهرا سالبى به دنيا آمد كه قريش مشغول ساختن كعبه بودند. [ انساب الأشراف: ص 403. ] حاكم در «مستدرك» و ابن عبدالبرّ در «استيعاب» يك سال بعد از بعثت و 41 سال پس از ولادت پيامبر صلى اللَّه عليه و آله نوشته اند. [ الإستيعاب: ج 4، ص 374. ] يعقوبى كه نوعاً در بيشتر روايتهاى خود منفرد است، سال تولّد فاطمه عليهاالسلام را همان سال بعثت پيامبر صلى اللَّه عليه و آله دانسته است. [ تاريخ يعقوبى: ج 2، ص 20. ] علّامه ى مجلسى قدس سُره مى نويسد:

«روزى عبداللّه بن حسن بر هشام بن عبدالملك وارد شد در حالى كه كلبى نيز در آن مجلس حضور داشت. هشام به عبداللّه گفت: فاطمه ى زهرا عليهاالسلام چند سال عمر كرد، عبداللّه در پاسخ گفت: سى سال.

سپس همين سئوال را از كلبى نمود او در جواب گفت: سى و پنج سال. هشام رو به عبداللّه نمود و گفت: آيا سخن كلبى را شنيدى؟ اطلاعات كلبى در علم انسان خوب است. عبداللّه گفت: يا اميرالمؤمنين احوال مادر مرا از من بايد پرسيد و احوال مادر كلبى را از او. [ بحار الأنوار: ج 43، ص 213- 215. ] اما اكثر علماى اماميه مانند ابن شهر اشوب در «مناقب» [ المناقب: ج 3، ص 357. ] و كُلينى در «كافى» [ اصول كافى: ج 1، ص 458. ] و مجلسى در «بحار» [ بحار الأنوار: ج 43، ص 6. ] و على بن عيساى اربلى در «كشف الغُمّة» [ كشف الغُمة: ج 2، ص 75. ] طبرى در «دلائل الإمامة» [ دلائل الإمامة: ص 10. ] و فيض كاشانى در «وافى» [ وافى: ج 1، ص 173. ] و گروه ديگر نوشته اند كه فاطمه عليهاالسلام پنج سال بعد از بعثت تولد يافت. [ مصباح كفعمى: ص 512- روضةالواعظين: ص 173. ] مدرك علماى شيعه احاديثى است كه در اينباره از ائمه ى اطهار عليهم السلام نقل شده است.

ابو بصير روايت كرده كه امام صادق عليه السلام فرمود: فاطمه در بيستم ماه جمادى الثانى در هنگامى كه پيغمبر 45 ساله بود، به دنيا آمد و هشت سال با پدرش در مكه بود و ده سال در مدينه با او زندگى كرد و بعد از پدر بزرگوارش 75 روز زنده ماند و در روز سوم جمادى الثانى در سال يازدهم هجرى وفات نمود. [ دلائل الإمامة: ص 10. ] حبيب سجستانى مى گويد: از امام صادق عليه السلام شنيدم كه مى فرمود: فاطمه دختر محمد صلى اللَّه عليه و آله پنج سال بعد از بعثت رسول خدا تولد يافت و در هنگام وفات 18 سال و 75 روز از عمر شريفش گذشته بود. [ اصول كافى: ج 1، ص 457. ] از امثال اين احاديث استفاده مى شود كه تولد فاطمه عليهاالسلام بعد از بعثت رسول اكرم صلى اللَّه عليه و آله واقع شده است.

صاحب كتاب «كشف الغُمّة» روايتى نقل كرده كه در خود آن حديث تناقض وجود دارد.

طبق آن حديث امام محمد باقر عليه السلام فرمود: فاطمه پنج سال بعد از بعثت به دنيا آمد، در همان سالى كه قريش مشغول ساختن خانه ى كعبه بودند و در هنگام وفات 18 سال و 75 روز از عمر شريفش گذشته بود. [ كشف الغمّة: ج 2، ص 75. ] در خود اين حديث تناقض است زيرا از يك طرف مى گويد فاطمه پنج سال بعد از بعثت به دنيا آمد و در هنگام وفات 18 ساله بود. از طرف ديگر مى گويد در هنگام تولد آن حضرت، قريش مشغول ساختن كعبه بودند، در صورتى كه اين دو جريان قابل جمع نيستند زيرا خانه ى خدا پنج سال قبل از بعثت تجديد بنا شد نه بعد از بعثت.

مگر اين كه بگوئيم فاطمه ى زهرا عليهاالسلام بنا بر حادثه ى خرابى كعبه سال پنجم بعثت بود و اين تعمير و عمران غير از تعمير و بنا و بجا گذاشتن «حجر الأسود» است كه پنج سال قبل از بعثت بود دليل بر اين گفتار همان روايتى است كه صاحب «كشف الغمّة» از امام باقر عليه السلام نقل كرده است و از اين روايت استفاده مى شود تعمير كعبه به فاصله ى ده سال دوبار انجام يافته يكى قبل از اسلام و بعثت خاتم پيامبران و يكى پس از بعثت.

به نوشته ى كفعمى در «مصباح»: فاطمه عليهاالسلام در روز جمعه ى 20 جمادى الثانى سال دوم بعثت به دنيا آمد. [ به نقل بحار الأنوار: ج 43، ص 9. ] به نوشته ى شيخ طوسى قدس سُره در «مصباح المتهجّد» تولد وى سال اول بعثت بوده است. [ جلد 43، ص 7. ] نوشته هاى شيخ طوسى و كفعمى با قول مشهور شيعه مخالف است. چنان كه مى بينيم در بين علماى اسلام درباره ى تاريخ تولد حضرت زهرا عليهاالسلام اختلاف شديدى وجود دارد ولى از آنجائى كه اهل بيت عليهم السلام تولد آن حضرت را پنج سال بعد از بعثت دانسته اند قولشان بر اقوال مورخان عامّه مقدم است، زيرا ائمه ى اطهار عليهم السلام و اهل بيت پيامبر صلى اللَّه عليه و آله بهتر از ديگران از تولد مادرشان خبر دارند.

البته قرائن و شواهد قابل توجه و قوى در روايات محدثان شيعه دارد و نشان دهنده ى اين است كه ولادت دختر پيغمبر پس از بعثت بوده است. چنانكه در روايات معراج، رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله فرموده است: در شب معراج سيب بهشتى به من دادند و نطفه ى دخترم زهرا از آن سيب تكوين يافت. [ بحار الأنوار: ج 43، ص 5. ] اگر تاريخ معراج به طور دقيق معلوم بود، مشكل حل مى شد اما باز اين سئوال پيش مى آيد كه معراج رسول اكرم صلى اللَّه عليه و آله در چه سالى بوده است؟ پاسخ اين سئوال نيز دقيقاً معلوم نيست.

ابن سعد به روايتى آن را 18 ماه پيش از هجرت به مدينه و به روايتى يك سال پيش از هجرت [ طبقات ابن سعد: ج 1، ص 143. ] و ابن اثير سه سال و به روايتى يك سال پيش از هجرت دانسته است [ الكامل فى التاريخ: ج 2، ص 51. ] در حالى كه محدثان شيعه معراج را از دو سال بعد از بعثت تا شش ماه پيش از هجرت نوشته اند و چون اختلاف روايات را ديده اند، گفته اند: اين اختلاف به خاطر اين است كه پيامبر معراجهاى متعدد داشته است. [ محق قمى، منتهى الآمال: ج 2، ص 37. ] استاد دكتر شهيدى در تأييد قول مشهور شيعه قراين خارجى ديگرى نيز ذكر كرده است. [ شهيدى، زندگانى فاطمه زهرا عليهاالسلام: نوشته ى دكتر شهيدى، ص 29- 26. ] گر چه خود قبلاً اظهار داشته است كه:

«با همه ى كوششى كه به كار رفته است، متأسفانه درباره ى سال تولد دختر پيغمبر صلى اللَّه عليه و آله اطلاع درست و دقيقى نمى توان داد». [ شهيدى، زندگانى فاطمه زهرا عليهاالسلام: نوشته ى دكتر شهيدى، ص 29- 26. ] همان طور كه دانشمندان شيعه و سنى در سال تولد فاطمه عليهاالسلام با يكديگر اختلاف دارند، اين اختلاف در سنّ شريفش به هنگام ازدواج و وفات نيز ديده مى شود زيرا اگر تاريخ تولد را پنج سال قبل از بعثت بدانيم، بايد بگوئيم در هنگام ازدواج 18 ساله يا 19 ساله بوده است و در هنگام وفات 28 ساله يا 29 ساله. اما اگر پنج سال بعد از بعثت متولد شده باشد، بايد در هنگام ازدواج در حدود 9 ساله و در هنگام وفات 18 ساله.

به هر حال اختلاف در اينجا نتيجه ى اختلاف در تاريخ ولادت حضرت فاطمه عليهاالسلام مى باشد و اگر از قول كلينى و مجلسى و ساير علماى شيعه پيروى كنيم، بايد گفت: حضرت فاطمه عليهاالسلام نه ساله به خانه ى شوهر رفته است. على بن عيسى اربلى صاحب كتاب «كشف الغمّة»، مى گويد: فاطمه عليهاالسلام هشت سال در مكه با پدرش بود و با او به مدينه حركت كرد و ده سال هم در مدينه زندگى نمود. [ كشف الغمة: ص 135. ] در تاريخ وفات حضرت زهرا عليهاالسلام اختلاف شديدتر است ظاهراً در اين مطلب ترديدى نيست كه زهراى اطهر عليهاالسلام در سال يازدهم هجرى وفات نموده است. زيرا پيامبر اكرم صلى اللَّه عليه و آله در سال دهم هجرى به سفر حجّة الوداع مشرّف شد و در اوائل سال يازدهم هجرى وفات نمود.

مورخان اتفاق نظر دارند كه حضرت فاطمه عليهاالسلام بعد از پدرش كمتر از يك سال زندگى كرد اما در تعيين روز و ماه وفات، اختلاف زيادى وجود دارد.

بيشتر اختلافات از اينجا ناشى سده است كه آيا حضرت زهرا عليهاالسلام بعد از پدرش چه مدت زنده ماند؟ در بررسى منابع شيعه و سنى و مطالعه ى اقوال مختلف پيرامون روز شهادت آن حضرت، صرفنظر از اعتبار و يا عدم اعتبار اسناد و اقوال مربوطه، مدت و فاصله ى ميان شهادت حضرت فاطمه عليهاالسلام با رحلت پيامبر صلى اللَّه عليه و آله بين حداقلّ 40 روز و حداكثر 8 ماه ذكر گرديده است. [ مقاتل الطالبييّن: ص 49- بحار الأنوار: ج 43، ص 215. ] و ميان اين دو مدت روايتهاى مختلف از دو ماه تا 75 روز سه ماه و شش ماه است.

فتّال نيشابورى روايت نمود كه گفته اند: حضرت زهرا عليهاالسلام بعد از پدر جهل روز زندگى كرد. [ روضة المتقين: ج 1، ص 181- بحار الانوار: ج 43، ص 186. ] ابن شهر آشوب نيز در «مناقب» همين قول را از قربانى نقل كرده است.

صاحب «مصباح الأنوار» از امام صادق عليه السلام نقل كرده كه حضرت فاطمه عليهاالسلام بعد از پدرش 60 روز زنده بود. [ به نقل عوالم: ج 11، ص 533. ] ابن جوزى در «تذكرة الخواص» از جعفر بن محمد عليه السلام روايت كرده كه فرمود: فاطمه عليهاالسلام بعد از پدرش 70 روز زندگى كرد. [ تذكرة الخواص: ص 306. ] علّامه ى مجلسى در «بحار الأنوار» از مناقب نقل كرده كه فاطمه عليهاالسلام 72 روز بعد از پدر زنده بود. [ بحار: ج 43، ص 180. ] كلينى در «كافى» و طبرى در «دلائل الإمامة» نوشته اند كه فاطمه عليهاالسلام 75 روز بعد از رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله زندگى كرد.

سيد مرتضى در «عيون المعجزات» همين قول را اختيار نموده است. مدرك اين قول روايتى است كه از امام صادق عليه السلام در اينباره صادر شده است امام صادق عليه السلام فرمود: «فاطمه 75 روز بعد از رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله زندگى كرد». [ اصول كافى: ج 1، ص 458. ] ابوالفرج اصفهانى در كتاب «مقاتل الطالبييّن» مى نويسد: «در مدت زندگى زهرا بعد از رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله اختلاف است ولى از هشت ماه بيشتر و از چهل روز كمتر نبوده، ليكن قول صحيح همان است كه از جعفر بن محمد عليه السلام روايت شده كه فرمود: «زهرا عليهاالسلام بعد از رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله سه ماه زندگى كرد». [ مقاتل الطالبييّن، ص 49، طبع بيروت. ] همين قول را صاحب «كشف الغمّة» از دولابى صاحب كتاب «الذرّية الطاهرة» و ابن جوزى نيز از عمر بن دينار روايت كرده اند.

از امام باقر عليه السلام روايت شده كه فرمود: «فاطمه عليهاالسلام بعد از رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله 95 روز زنده بود».

ابن قتيبه در كتاب «المارف» نوشته است «فاطمه عليهاالسلام پس از پيامبر صلى اللَّه عليه و آله 100 روز زنده ماند». [ المعارف: ص 62. ] ابن شهر آشوب در «مناقب» قول به چهار ماه را حكايت كرده است. [ المناقب: ج 2، ص 112. ] مجلسى در كتاب «بحار الأنوار» از امام محمد باقر عليه السلام روايت كرده كه فرمود: «فاطمه عليهاالسلام بعد از پدر مدت شش ماه زندگى كرد. در «كشف الغمه» همين قول از «ابن شهاب» و «زُهرى» و «عايشه» و عُروة بن زبير» نقل شده است. ابن جوزى در تذكرة الخواص يكى از اقوال را شش ماه ده روز كم مى شمارد. بعضيها مدت و فاصله ى ميان شهادت حضرت فاطمه عليهاالسلام با رحلت پيامبر اكرم صلى اللَّه عليه و آله را 9 ماه ذكر كرده اند.

از طرف ديگر در تاريخ رحلت خود پيامبر اكرم صلى اللَّه عليه و آله نيز اختلاف است. مشهور بين علماى شيعه 28 ماه صفر و علماى اهل سنت 12 ربيع الأوّل مى باشد. دوم ماه ربيع الأوّل نيز گفته شده است.

در مدت دوران عمر حضرت زهرا عليهاالسلام بعد از پدرش بيش از 15 قول وجود دارد وقتى آنها را با اقوالى كه در مورد وفات رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله ديده مى شود. ضرب كنيم، احتمالات زيادى در مورد روز و ماه وفات حضرت زهرا عليهاالسلام حاصل مى شود.

عجيب است كه روايات هم در اينباره اختلاف دارند زيرا در روايات 60 روز و 70 روز و 72 روز و 95 روز و سه ماه و شش ماه گفته شده است. حلّ تعارض روايات معصومين هم كار آسانى نيست.

البته در ميان علماى شيعه دو قول 75 روز و 95 روز مشهور است و اگر وفات پيامبر صلى اللَّه عليه و آله را در 28 صفر بدانيم و روايت 75 روز را با آن مقايسه كنيم، وفات حضرت زهرا عليهاالسلام در روز سيزدهم تا پانزدهم ماه جمادى الأوّل محتمل است و اگر روايت 95 روز را با آن مقايسه نمائيم، روز سوم تا پنجم ماه جمادى الثانى ممكن است روز وفات حضرت زهرا عليهاالسلام باشد.

مرحوم علاّمه ى مقرّم پس از تحقيقات زياد در اينباره مى نويسد: 75 روز مختار ماست. زيرا همان ميان مورخان معروف است و مطابق آن روايتى از امام صادق عليه السلام نقل شده كه كلينى در كافى، مفيد در اختصاص و سيد هاشم بحرانى در معالم الزُّلفى آن را نقل كرده اند. [ معالم الزُلفى: ص 133- كافى: ج 1، ص 458. ] برخى از علماى بزرگ شيعه چون شيخ طوسى، طبرسى، سيد بن طاوس، شهيد اوّل، كفعمى، شيخ بهائى و سيد محسن امين و بعضى ديگر قول 95 را را ترجيح داده اند. [ اعيان الشيعة: ج 1، ص 319 به تفصيل اقول را آورده است. ] با همه ى اينها فحول علماء و محققين آنها نتوانسته اند در اينباره اظهار نظر قعطى كنند و جمع اين اقوال پراكنده را غير ممكن دانسته اند. [ بحار الأنوار: ج 43، ص 215- 216. ] حالا با اين اختلاف عقيده، دادن رأى قطعى غير ممكن است و اين مسأله جداً براى شيعه و پيروان اهل بيت عليهم السلام و تمام مسلمانان بسيار مايه ى تأسّف است كه سال تولد و ازدواج و و فات و در نتيجه مقدار عمر يگانه دختر پيغمبرشان را درست نمى دانند در صورتى كه ملتهاى ديگر به جزئى ترين چيزى كه با شخصيتهاى بزرگ آنها بستگى داشته باشد، بسيار اهميت مى دهند. و لى متأسفانه خصوصيات و دقايق زندگى فاطمه ى زهرا عليهاالسلام دختر پيامبر بزرگوار اسلام صلى اللَّه عليه و آله براى ما تاريك است، تاريخ اطلاع دقيقى از دقايق زندگى او ندارد. البته اين عيب بزرگ تاريخ است و از جفاى اين پير پليد، چاپلوس و نوكرمآب ترسو و طمّاع است كه به سراغ مبغوضين نظامهاى طاغوتى نمى رود و گويا از ثبت نام آنان وحشت دارد و آن هميشه در پيشگاه خداوندان زور و زر زانو مى زند، معمولاً هم قهرمانان و سازندگان تاريخ از ميان بندگان مظلوم و مبغوضين به زنجير كشيده شده برخاسته اند و همين پير خودپسند و اشراف پرست تا مجبور نشود به درهاى كهنه و سوخته نمى رود. اين است كه تاريخ معمولاً از قهرمانان خود شرمنده است و نمى تواند شرح حال دقيق آنان را بازگو نمايد.

آرى اين جفاى تاريخ است كه دقايق زندگى زهراى اطهر عليهاالسلام پر از ابهام است!!

قبر حضرت زهرا كجاست؟

هر مسلمان پاك سرشت وقتى به قصد زيارت وارد مدينه ى منوّره مى شود، پس از زيارت قبر مطهّر رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله به فكر زيارت قبر يگانه دختر او يعنى زهراى اطهر عليهاالسلام مى افتد ولى هر چه مى گردد، قبر او را پيدا نمى كند و از هر كه مى پرسد، كسى قبر او را نشان نمى دهد. و اين يكى از دردهاى تسكين ناپذير براى مسلمانان است كه قبر شريف دختر پيامبر صلى اللَّه عليه و آله آنها مخفى و ناپيداست و اين درد جانكاه را به چه كسى مى توان گفت؟

دشمن اگر مى كشد، به دوست توان گفت   با كه توان گفت اين كه دوست مرا كشت

با اين كه فاطمه ى زهرا عليهاالسلام نخستين كسى است كه به پدرش ملحق شده، و حداكثر بيش از هشت ماه فاصله بين او و پدرش نبود، با اين حال معلوم نيست آن بانوى دلشكسته كجا مدفون است؟!

هنوز هم كه قرنها از شهادت مظلومانه ى آن حضرت گذشته، دوستان و علاقمندان و شيعيان فاطمه از قبر مقدسش خبر ندارند لذا در موقع تشرّف به مدينه ى منوّره با سرگردانى گاهى در بقيع، گاهى در كنار قبر پيامبر زيارت مى كنند.

زائر قبر زهرا عليهاالسلام در مدينه نخستين تكانى كه مى خورد، چشمهايش را از «ظواهر اسلام» و «وقايع تاريخ اسلام» كه براى افراد ظاهربين چشمگير است، فرو مى بندد و سر در درياى عميق «معنويّت اسلام» و باطن آن فرو مى برد و غور و خوض بسيار او به غواصى «روح عدالتخواهى و مبارزه با ظلم و تبعيض» مى كشاند و سرانجام پى مى برد كه پشت پرده و در وراى اين ظواهر «حقيقت روشن و عدالت مظلوم» پنهان است.

اختلاف در محلّ دفن حضرت زهرا

اگر چه خود مولاى متقيان و فرزندان زهرا و خواصّ اصحاب و خويشان، محل دفن حضرت فاطمه عليهاالسلام را مى دانستند، ولى سفارشهاى اكيد فاطمه در مورد اختفاء قبر طورى جدى بود كه هيچ يك از آنان حاضر نشدند آن را معرفى كنند و حتى كارى نكردند كه از آثار و قرائن موضع قبر شناخته شود. ائمه ى اطهار عليهم السلام مسلماً از موضع قبر آن حضرت مطلع بودند ولى اجازه نداشتند كه اين سرّ الهى را آشكار سازند تا مدفن او همواره نامعلوم بماند، تا آنچه را كه او مى خواست، معلوم بماند و او مى خواست كه قبرش را نشناسند، هيچ گاه و هيچ كس، تا هميشه، همه كس بپرسند چرا؟ و لى در عين حال اهل تحقيق از آن صرفنظر نكرده و همواره مورد بحث و گفتگو قرار داده اند و به وسيله ى بعضى از امارات و قرائن، بعضى از نقاط را به عنوان محل دفن زهراى مرضيه عليهاالسلام معرفى نموده اند.

1- ابن شهر اشوب از شيخ طوسى نقل كرده است كه فاطمه زهرا عليهاالسلام در اتاق خود دفن شده. [ ابن شهر اشوب، المناقب: ج 3، ص 365. ] خود شيخ در رساله اى درباره ى زيارت حضرت زهرا نوشته است:

«آن حضرت را در روضه ى پيامبر صلى اللَّه عليه و آله زيارت مى كنى زيرا همانجا محل دفن حضرت زهراست».

سپس شيخ طوسى به اختلاف علماى شيعه در اينباره اشاره كرده و گفته است:

«علماى ما در محل دفن فاطمه ى زهرا عليهاالسلام اختلاف كرده اند: بعضى از آنها گفته اند: در قبرستان بقيع دفن شده و بعضى گفته اند در روضه ى پيامبر و برخى ديگر گفته اند در خانه ى خود مدفون است و چون بنى اميه مسجد را توسعه دادند، قبر آن حضرت در مسجد قرار گرفت».

با وجود اين، شيخ طوسى مى گويد:

«به نظر من بهتر است آن حضرت را در دو محل (مسجد پيامبر و قبرستان بقيع) زيارت كرد». [ شيخ طوسى، التهذيب: ج 6، ص 9. ]

2- ابن شهر اشوب از ديگرى نقل كرده كه روضه ى پيامبر صلى اللَّه عليه و آله محل دفن او است به استناد روايتى از پيامبر كه فرمود:

«بَيْنَ قَبرى وَ مِنْبَرى رَوْضَةٌ مِن رِياضِ الجَنّةِ».

«ميان قبر من و منبر من باغى از باغهاى بهشت است». [ المناقب: ج 3، ص 365 و عوالم: ج 11، ص 526. ] اين قول را روايت ابن ابى عُمير از امام صادق عليه السلام تأييد مى كند كه فرمود:

«قال رسول اللَّه صلى اللَّه عليه و آله: ما بين قبرى و منبرى روضةٌ من رياض الجنّة و منبرى على ترعة [ ترعة بمعنى باب. ] من ترع الجنّة، لأنّ قبر فاطمة بين قبره و منبره، قبر ها روضة من رياض الجنّة وإليه ترعة من ترع الجنّة». [ صدوق، معانى الأخبار: ص 267. ] رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله فرمود: «ميان قبر من و منبر من باغى از باغهاى بهشت است و منبر من بر درى است از درهاى بهشت».

زيرا قبر فاطمه عليهاالسلام بين قبر رسول خدا و منبر آن حضرت است. و اين قول مورد تأييد مرحوم صدوق نيز مى باشد.