فاطمه عليها سلام الگوى حيات زيبا

محمد جواد مروجى طبسى

- ۳ -


درسى ديگر از فاطمه عليهاالسلام
آورده اند كه روزى فردى نابينا از فاطمه اجازه ورود خواست ، حضرت زهرا عليهاالسلام خود را از او پنهان كرد، پيامبر كه در آن جا حاضر بودند پرسيدند: دخترم چرا خود را از او پنهان كردى در حالى كه او تو را نمى بيند؟
عرض كرد: درست است كه او مرا نمى بيند اما من كه او را مى بينم ، علاوه بر اين كه اين مرد نابينا بو را استشمام مى كند. پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود من گواهى مى دهم كه تو پاره تن من هستى .(114)
سيماى فاطمه در روز قيامت
چهره مقدس و ملكوتى فاطمه زهرا عليهاالسلام در تاريخ اسلام آن قدر تابناك و روشن است كه چندان به تحقيق و بررسى نياز ندارد؛ اما با توجه به ايام شهادت (115) آن بزرگوار شايسته است اندكى درباره فضايل حضرتش ‍ گفتگو كنيم . بر اين اساس به سراغ روايات نورانى معصومان مى رويم تا با مقام و جايگاه آن حضرت در قيامت آشنا شويم .
كيفيت برانگيخته شدن
برانگيخته شدن و رستاخيز از لحظات بسيار سخت و وحشتناك آينده بشر است ، زمانى كه معصومان همواره بدان مى انديشيده و گاه از خوف آن بيهوش مى شدند.
فاطمه عليهاالسلام نيز چنين بود و بيشتر بدين زمان مى انديشيد، فكر زنده شدن ، عريان بودن انسان ها در قيامت ، عرضه شدن به محضر عدل الهى و... او را در اندوه فرو مى برد.
امير مؤ منان على عليه السلام مى فرمايد: روزى پيامبر صلى الله عليه و آله بر فاطمه وارد شد و او را اندوهناك يافت .
فرمود: دخترم ! چرا اندوهگينى ؟
فاطمه عليهاالسلام پاسخ داد: پدر جان ياد قيامت و برهنه محشور شدن مردم در آن روز رنجم مى دهد.
پيامبر فرمود: آرى دخترم ! آن روز، روز بزرگى است ، اما جبرئيل از سوى خداوند برايم خبر آورد من اولين كسى هستم كه بر انگيخته مى شوم ، سپس ‍ ابراهيم و آنگاه همسرت على بن اءبى طالب عليه السلام پس از آن خداوند جبرئيل را همراه هفتاد هزار فرشته به سوى تو مى فرستد. وى هفت گنبد از نور بر فراز آرامگاهت بر قرار مى سازد. آنگاه اسرافيل لباس هاى بهشتى برايت مى آورد و تو آن ها را مى پوشى .
فرشته ديگرى به نام زوقائيل مركبى از نور برايت مى آورد كه مهارش از مرواريد درخشان و جهازش از طلا. تو بر آن مركب سوار مى شوى و زوقائيل آن را هدايت مى كند.
در اين حال هفتاد هزار فرشته با پرچمهاى تسبيح پيشاپيش تو راه مى سپارند. اندكى كه رفتى ، هفتاد هزار حور العين در حالى كه شادمانند و ديدارت را به يكديگر بشارت مى دهند، به استقبالت مى شتابند، به دست هر يك از حوريان منقلى از نور است كه بوى عود از آن بر مى خيزد... آن ها در طرف راستت قرار گرفته همراهت حركت مى كنند هنگامى كه به همان اندازه از آرامگاهت دور شدى ، مريم دختر عمران همراه هفتاد هزار حور العين به استقبالت مى آيد و بر تو سلام مى گويد، آن ها سمت چپ قرار مى گيرند و همراهت حركت مى كنند. آن گاه مادرت خديجه ، اولين زنى كه به خدا و رسول او ايمان آورد، همراه هفتاد هزار فرشته كه پرچمهاى تكبير در دست دارند، به استقبالت مى آيند، وقتى به جمع انسانها نزديك شدى ، حوا با هفتاد هزار حور العين به همراه آسيه دختر مزاحم نزدت مى آيد، و با تو رهسپار مى شود.
حضور فاطمه عليهاالسلام در ميان مردم
فاطمه جان ، هنگامى كه به وسط جمعيت حاضر در قيامت مى رسى ، كسى از زير عرش پروردگار به گونه اى كه تمام مردم صدايش را بشنوند، فرياد مى زند: چشمها را فرو پوشانيد و نظرها را پايين تا افكنيد تا صديقه فاطمه ، دخت پيامبر صلى الله عليه و آله و همراهانش عبور كنند.
پس در آن هنگام هيچ كس جز ابراهيم خليل الرحمن و على بن ابى طالب عليه السلام و... به تو نگاه نمى كنند.(116)
جابر بن عبدالله انصارى نيز در حديثى از پيامبر صلى الله عليه و آله اين حضور را چنين توصيف مى كند:
روز قيامت دخترم فاطمه عليهاالسلام بر مركبى از مركبهاى بهشت وارد عرصه محشر مى شود، مهار آن مركب از مرواريد درخشان چهار پايش از زمرد سبز، دنباله اش از مشك بهشتى و چشمانش از ياقوت سرخ است و بر آن گنبدى از نور قرار دارد كه بيرون آن از درونش و درون آن از بيرونش ‍ نمايان است ، فضاى داخل آن گنبد، انوار عفو الهى و خارج آن پرتو رحمت خدايى است ، بر فرازش تاجى از نور ديده مى شود، كه هفتاد پايه از در و ياقوت دارد كه همانند ستارگان درخشان ، نور مى افشاند.
در هر يك از دو سمت راست و چپ آن مركب هفتاد هزار فرشته به چشم مى خورد.
جبرئيل مهار آن را در دست دارد و با صداى بلند ندا مى كند: نگاه خود فراسوى خويش گيرد و نظرها را پايين افكنيد، اين فاطمه عليهاالسلام دختر محمد صلى الله عليه و آله است كه عبور مى كند.
در اين هنگام ، حتى پيامبران و انبيا و صديقين و شهدا همگى از ادب ديده فرو مى گيرند تا فاطمه عليهاالسلام عبور مى كند، و در مقابل عرش پروردگار قرار مى گيرد.(117)
منبرى از نور براى فاطمه عليهاالسلام
در ادامه گفتگوى با دختر گرامى اش درباره چگونگى حضور وى در عرصه قيامت ، چنين مى خوانيم :
سپس منبرى از نور برايت بر قرار مى سازند، كه هفت پله دارد و بين هر پله اى تا پله ديگر صفتهايى از فرشتگان قرار گرفته اند، كه در دستشان پرچمهاى نور است . همچنين در طرف چپ و راست منبر، حور العين صف مى كشند، آن گاه بر بالاى منبر قرار مى گيرى ، جبرئيل مى آيد و مى گويد: اى فاطمه ! آن چه دوست دارى از خدا بخواه ... .(118)
شكايت در دادگاه عدل الهى
اولين درخواست فاطمه عليهاالسلام در روز قيامت ، پس از عبور از برابر خلق شكايت از ستمگران است . جابر بن عبدالله انصارى از پيامبر صلى الله عليه و آله چنين نقل مى كند:
هنگامى كه فاطمه عليهاالسلام در مقابل عرش پروردگار قرار مى گيرد خود را از مركب به زير انداخته اظهار مى دارد: الهى و سيدى ، ميان من و كسى كه مرا آزرده و بر من ستم روا داشته داورى كن ، خدايا بين من و قاتل فرزندم حكم كن .(119)
بر اساس روايتى ديگر پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله فرمود: دخترم فاطمه در حالى كه پيراهن هاى خونين در دست دارد وارد، محشر مى شود پايه اى از پايه هاى عرش را در دست مى گيرد و مى گويد: يا عدل يا جبار اءحكم بينى و بين قاتل ولدى ؛ اى خداى عادل و غالب ، بين من و قاتل فرزندم داورى كن . قال فيحكم لابنتى و رب الكعبه ؛ به خداى كعبه سوگند به شكايت دخترم رسيدگى مى شود و حكم الهى صادر مى گردد.(120)
ديدار حسن و حسين
دومين خواسته فاطمه عليهاالسلام در روز قيامت از خداوند چنين است : خدايا حسن و حسين را به من بنمايان . در اين لحظه امام حسن و امام حسين به سوى فاطمه عليهاالسلام مى روند در حالى كه از رگهاى بريده حسين عليه السلام خون فوران مى كند.(121)
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله مى فرمايد: هنگامى كه گفته مى شود وارد بهشت شو، مى گويد: هرگز وارد نمى شوم تا بدانم پس از من با فرزندانم چه كرده اند!
به وى گفته مى شود: به وسط قيامت نگاه كن . پس بدان سمت مى نگرد و فرزندانش حسين عليه السلام را مى نگرد كه ايستاده و سر در بدن ندارد، دخت پيامبر ناله و فرياد سر مى دهد.
فرشتگان نيز (با ديدن اين منظره ) ناله و فرياد بر مى آورند.(122)
امام صادق عليه السلام مى فرمايد: حسسين بن على عليه السلام در حالى كه سر مقدسش را در دست دارد مى آيد، فاطمه عليهاالسلام با ديدن اين منظره ناله اى جانسوز سر مى دهد، در اين لحظه هيچ فرشته مقرب و پيامبر صلى الله عليه و آله مرسل و بنده مؤ منى نيست مگر آن كه به حال او مى گريد.(123)
در اين موقعيت خداوند به خشم آمده به نام هبهب كه هزار سال در آن دميده شده تا سياه گشته و هيچ آسودگى در آن راه نمى يابد و هيچ اندوهى از آن جا بيرون نمى رود، دستور مى دهد كشندگان حسين بن على عليه السلام را بر گير و جمع كن ... آتش به فرمان پروردگار عمل كرده ، همه آن ها را بر مى چيند.(124)
شفاعت براى دوستان اهلبيت
سومين درخواست فاطمه عليهاالسلام در روز قيامت از پروردگار شفاعت از دوستان و پيروان اهل بيت است كه مورد قبول حق قرار مى گيرد و دوستان و پيروانش را مورد شفاعت قرار مى دهد.
امام باقر عليه السلام مى فرمايد: هنگامى كه فاطمه عليهاالسلام به در بهشت مى رسد، به پشت سرش مى نگرد، ندا مى رسد، اى دختر حبيب ! اينك دستور داده ام به بهشت بروى ، نگران چه هستى ؟
فاطمه عليهاالسلام جواب مى دهد: اى پروردگار؛ دوست دارم در چنين روزى با پذيرش شفاعتم مقام و منزلتم معلوم شود. ندا مى رسد: اى دختر حبيبم برگرد و در اين مردم بنگر وهر كه در قلبش دوستى تو يا يكى از فرزندانت نهفته است داخل بهشت كن .(125)
امام باقر عليه السلام در روايتى ديگر مى فرمايد: در روز قيامت بر پيشانى هر فردى ، مؤ من يا كافر نوشته شده است . پس به يكى از محبان اهل بيت كه گناهانش زياد است دستور داده مى شود به جهنم برده شود، در آن هنگام فاطمه عليهاالسلام ميان دو چشمش را مى خواند كه نوشته شده است دوست دار اهل بيت ، پس به خدا عرضه مى دارد: الهى و سيدى ؛ تو مرا فاطمه عليهاالسلام ناميدى و دوستان و فرزندانم را به وسيله من از آتش دور ساختى و وعده تو حق است .
ندا مى رسد؛ فاطمه عليهاالسلام راست گفتى ؛ من تو را فاطمه ناميدم ، و به وسيله تو دوستان و پيروانت و دوستان فرزندانت و پيروانشان را از آتش دور گردانيدم .
وعده من حق است و هرگز تخلف نمى كنم . اين كه مى بينى بنده ام را به دوزخ مى برند، بدين جهت بود كه درباره اش شفاعت كنى و شفاعتت را بپذيدم تا فرشتگان ، پيامبران ، رسولان و همه مردم از منزلت و مقامت آگاهى يابند.
حال بنگر دست هر كه را كه بر پيشانى اش مؤ من نوشته شده بگير و به بهشت ببر(126)
شفاعت دوستان فاطمه عليهاالسلام از ديگران
عظمت و مقام حضرت فاطمه در روز قيامت چنان است كه خداوند به خاطر فاطمه عليهاالسلام به دوستان آن حضرت نيز مقام شفاعت مى دهد.
امام باقر عليه السلام به جابر فرمود: جابر؛ به خدا سوگند، فاطمه عليها جا با شفاعت خود در آن روز شيعيان و دوستان را از ميان اهل محشر جدا مى سازد؛ چنان كه كبوتر دانه خوب را از بد جدا مى كند. هنگامى كه شيعيان فاطمه عليهاالسلام همراه وى به در بهشت مى رسند، خداوند در دلشان مى افكند كه به پشت سر بنگرند. وقتى كه چنين كنند، ندا مى رسد: دوستان من اكنون كه شفاعت فاطمه عليهاالسلام را در حق شما پذيرفتم ، نگران چه هستيد؟
آنان عرضه مى دارند: پروردگارا؛ ما نيز دوست داريم در چنين روزى مقام و منزلت ما براى ديگران آشكار شود.
ندا مى رسد: دوستانم برگرديد و هر كه را به خاطر دوستى فاطمه عليهاالسلام شما را دوست داشت و نيز هر كه به خاطر محبت فاطمه عليهاالسلام به شما غذا، لباس ، يا آب داده و يا غيبتى را از شما دور گردانيده همراه خود وارد بهشت كنيد.(127)
به سوى بهشت
فاطمه عليهاالسلام پس از شفاعت از دوستان و فرزندانش و رسيدگى به شكايتش در دادگاه عدل الهى به فرمان خدا، با جلال و شكوه خاصى وارد بهشت مى شود.
پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله مى فرمايد: روز قيامت دخترم فاطمه عليهاالسلام در حالى كه لباس هاى اهدايى خداوند را كه با آب حيات آميخته شده پوشيده ، محشور مى شود و همه مردم از مشاهده اين كرامت تعجب مى كنند. آنگاه لباسى از لباس هاى بهشت بر وى پوشانده مى شود. بر هزار حله بهشتى براى او با خط سبز نوشته شده است : دختر پيامبر را به بهترين شكل ممكن و كامل ترين هيبت و تمام ترين كرامت و بيشترين بهره وارد بهشت سازيد.
پس فاطمه عليهاالسلام را به فرمان پروردگار در كمال عظمت و شكوه ، در حالى كه پيرامونش هفتاد هزار كنيز قرار گرفته ، به بهشت مى برند.(128)
استقبال حوريان بهشتى
رسول خدا به فاطمه عليهاالسلام فرمود: هنگامى كه به در بهشت مى رسى ، دوازده هزار حوريه ، كه تا كنون به ملاقات كسى نرفته و نخواهند رفت در حالى كه مشعل هاى نورانى به دست دارند و بر شترانى از نور كه جهازهايشان از طلاى زرد و ياقوت سرخ و مهارهايشان از لؤ لؤ و مرواريد درخشان است سوارند، به استقبالت مى شتابند.
پس وقتى داخل بهشت شدى ، بهشتيان به يكديگر ورودت را بشارت خواهند داد و براى شيعيانت سفره هايى از گوهر،(129) كه بر پايه هايى از نور بر قرار ساخته اند، آماده مى سازند و در حالى كه هنوز ساير مردم گرفتار حساب رسى اند، آنان از غذاهاى بهشتى مى خورند.(130)
اولين سخن فاطمه عليهاالسلام در بهشت
سلمان فارسى از پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله چنين روايت كرده است : هنگامى كه فاطمه عليهاالسلام داخل بهشت مى شود و در آن چه خداوند برايش مهيا كرده مى بيند، اين آيه را تلاوت مى كند:
بسم الله الرحمن الرحيم الحمد لله الذى اذهب عنا الحزن ان ربنا لغفور شكور الذى اءحلنا وار المقامة من فضله ؛ ستايش و سپاس ويژه خدايى است كه اندوهمان را زدود. بدرستيكه پروردگار ما آمرزنده و پاداش دهنده است ، پروردگارى كه در سايه بخشش خود ما را به بهشت و اقامتگاه هميشگى مان فرود آورد. ما در آن جا با رنج و ملالى روبرو نمى شويم .(131)
نورانى شدن بهشت از نور فاطمه
ابن شهراشوب مى نويسد: در بسيارى از كتابها، از جمله كشف ثعلبى و فضايل ابوالسعادات ، در معناى اين آيه لا يرون فيها شمسا و لا زمهريرا .(132)
و نمى بينند در بهشت نه آفتاب و نه سرمايى را. آورده اند كه ابن عباس گفت : چنانكه بهشتيان در بهشت هستند، ناگاه نورى مى بينند كه باغهاى بهشت را نورانى كرد. اهل بهشت اظهار مى دارند: خدايا تو در كتابى كه بر پيامبرت فرستادى ، فرمودى : لا يرون فيها شمسا و لا زمهريرا ، بهشتيان در بهشت خورشيدى نخواهند ديد.
ندا مى رسد: اين نور آفتاب و ماه نيست ، بلكه على و فاطمه عليهاالسلام از چيزى تعجب كرده خنديدند و از نور آن دو، بهشت روشن گرديد.(133)
زيارت انبيا از فاطمه عليهاالسلام در بهشت
آنگاه كه همه انبيا و اولياى خدا وارد بهشت شدند، آهنگ ديدار دختر پيامبر مى كنند.
رسول خدا به فاطمه عليهاالسلام فرمود: هرگاه اولياى خدا در بهشت مستقر گرديدند، از آدم گرفته تا ساير انبيا همه به ديدارت مى شتابند.(134)
عنايات خداوند به فاطمه عليهاالسلام در بهشت
پروردگار منان به فاطمه زهرا عليهاالسلام در بهشت عناياتى ويژه خواهد داشت .
بخشى از آن عنايات چنين است :
1- خانه هاى بهشتى
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود: هنگامى كه مرا به معراج بردند و داخل بهشت شدم ، به قصر فاطمه عليهاالسلام رسيدم ، درون آن هفتاد قصر بود كه تمام در و ديوار و اتاقهايش از دانه هاى مرواريد سرخ ساخته شده ، همه آنها به يك شكل زينت داده شده بود.(135)
2- همنشينى با پيامبر صلى الله عليه و آله
پيامبر به على فرمود: يا على تو و دخترم فاطمه عليهاالسلام در بهشت در قصر من همنشين من هستيد. سپس اين آيه را تلاوت فرمود: برادران بهشتى روبروى هم مى نشينند.(136)
3- درجه وسيله
رسول خدا فرمود: ان فى الجنة درجة تدعى الوسيلة فاذا ساءلتم الله فاساءلوا لى الوسيلة .
قالوا يا رسول الله من يسكن معك فيها ؟
قال على عليه السلام و فاطمة عليهاالسلام و الحسن عليه السلام و الحسين عليه السلام .(137)
در بهشت درجه اى به نام وسيله است . هر گاه خواستيد هنگام دعا، چيزى برايم بخواهيد، مقام وسيله را از خداوند خواستار شويد.
گفتند: يا رسول الله صلى الله عليه و آله چه كسانى در اين درجه (مخصوص ) با شما همنشين خواهند بود؟
فرمود: على عليه السلام ، فاطمه عليهاالسلام ، حسن عليه السلام و حسين عليه السلام .
علامه امينى در منقبت 26 مى نويسد: از مناقب حضرت زهرا عليهاالسلام همراه بودن او با پدر و همسر و فرزندانش در درجه وسيله است . آن جا پايتخت عظمت حضرت حق ، تبارك و تعالى است و جز پنج تن هيچ يك از انبيا و اوليا و مرسلين و صالحان و فرشتگان مقرب كسى بدان راه نمى يابد.(138)
4- سكونت در حظيرة القدس
سيوطى در مسند مى نويسد: ان فاطمه عليهاالسلام و عليا عليه السلام و الحسن و الحسين فى حظيرة القدس فى قبة بيضاء سقفها عرش الرحمن ؛ فاطمه عليهاالسلام و على عليه السلام و حسن و حسين در جايگاهى بهشتى به نام حظيرة القدس در زير گنبدى سفيد به سر مى برند، كه سقف آن عرش پروردگار است .(139)
همچنين پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: در قيامت جايگاه من و على عليه السلام و فاطمه عليهاالسلام و حسن و حسين سرايى زير عرش ‍ پروردگار است .(140)
نويسنده خصايص فاطمه عليهاالسلام ضمن مفصل درباره حظيرة القدس ‍ مى نويسد:
در بهشت والاترين جايگاه ها حظيرة القدس است .(141)
5- بخشيدن چشمه تسنيم به فاطمه عليهاالسلام
طبرى از همام بن ابى على چنين نقل مى كند: به كعب الحبر گفتم : نظرت درباره شيعيان على بن ابى طالب چيست ؟
گفت : اى همام من اوصافشان را در كتاب خدا مى يابم ، اينان پيروان خدا و پيامبرش و ياران دين او و پيروان وليش شمرده مى شوند. اينان بندگان ويژه خدا و برگزيدگان اويند. خدا آنها را براى دينش برگزيد و براى بهشت خويش آفريد.
جايگاه شان در فردوس اعلاى بهشت در خيمه اى كه از اتاقهايى از مرواريد درخشان دارد زندگى مى كنند، آنان از مقربين ابرارند و سرانجام از جام رحيق مختوم مى نوشند.
رحيق مختوم چشمه اى است كه به آن تنسيم گفته مى شود و هيچ كس جز آنها از آن چشمه استفاده نخواهند كرد. تنسيم چشمه اى است كه خداوند آن را به فاطمه عليهاالسلام دختر پيامبر صلى الله عليه و آله و همسر على بن ابى طالب عليه السلام بخشيد و از پاى ستون خيمه فاطمه جارى مى شود. آب آن چشمه چنان گوارا است كه به سردى كافور و طعم زنجفيل و عطر مشك شباهت دارد.(142)
فاطمه و نقل حديث از پيامبر
موقعيت ممتاز حضرت زهرا عليهاالسلام اين فرصت را به حضرتش داد تا معارف اسلامى را بدون واسطه از پدر بزرگوارش فراگيرد، آن معارفى كه جز او و فرزندانش كسى ديگر به كنه و عمق آن نرسيد. از حضرت فاطمه زهرا عليهاالسلام به روايت از پيامبر صلى الله عليه و آله احاديثى شامل مطالب اخلاقى ، اجتماعى ، اعتقادى ، تفسيرى ، از قبيل احترام به همسر، رعايت حقوق همسايگان و مطالبى ديگر پيرامون فضائل على عليه السلام و شيعيان و پيروان آن حضرت ، برخى از پيشگويى ها، برخى از دعاها، موقع استجابت دعا و... رسيده است . آرى واقعا جاى تاءسف است كه امت از اين گوهر ناشناخته پس از پيامبر صلى الله عليه و آله هيچ استفاده نكرده ، به جاى آن كه از طريق اين بانوى با عظمت به مسائل مهم جامعه زنان دست يافته و درى هاى زيبا و شيرينى را نسبت به راه و روش زندگى از دو لب مباركش بشنوند، به غير از خون دل دادن به حضرتش كار ديگرى نكردند.
فاطمه عليهاالسلام مخزن اسرار پيامبر
حارثة بن قدامه از سلمان از عمار از حضرت فاطمه عليهاالسلام مطلبى را نقل كرده كه نشان مى دهد كه سينه زهرا عليهاالسلام در بردارنده چه علوم و اسرارى از پدرش رسول خدا صلى الله عليه و آله بوده كه امير مؤ منان عليه السلام را به حيرت در آورده بود.
روايت شده است روزى عمار به سلمان فارسى گفت : آيا مى خواهى چيز عجيبى را از فاطمه عليهاالسلام برايت نقل كنم ؟
سلمان گفت : گفتم آرى ، نقل كن . اى عمار! او گفت : روزى على عليه السلام را ديدم كه بر فاطمه عليهاالسلام وارد شد. تا چشم فاطمه عليهاالسلام به على عليه السلام افتاد، فرياد زد: على جان ! نزديك شو تا درباره آنچه كه گذشته و آنچه خواهد شد و آنچه كه اتفاق نمى افتد تا روز قيامت برايت بگويم .
عمار گفت : ديدم كه امير مؤ منان آرام آرام به عقب برگشت و من هم با برگشتن على عليه السلام به عقب برگشتم . آن حضرت آمد تا بر پيامبر صلى الله عليه و آله وارد شد.
پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: يا اباالحسن ! پيش بيا. همين كه در محضر پيامبر صلى الله عليه و آله نشست ، فرمود: تو مرا خبر مى دهى يا من تو را خبر دهم ؟
على عليه السلام فرمود: شنيدن حديث از شما بهتر است اى رسول خدا. حضرت فرمود: بر فاطمه عليهاالسلام داخل شدى و به تو چنين و چنان گفت و همان دم برگشتى . على عليه السلام فرمود: آيا نور فاطمه عليهاالسلام از نور ما است ؟
پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: آيا نمى دانى ؟ پس على عليه السلام به سجده افتاده خدا را شكر كرد. عمار گفت : پس امير مؤ منان عليه السلام از محضر پيامبر صلى الله عليه و آله خارج شده و بر فاطمه عليهاالسلام وارد شد و من همراهش وارد شدم . فاطمه عليهاالسلام فرمود: گويا خدمت پدرم رفتى و آنچه را كه به تو گفته بودم ، به عرضش رساندى .
فرمود: آرى ، فاطمه جان .فاطمه عليهاالسلام فرمود: بدان اى اباالحسن ! خداوند نور مرا خلق كرد در حالى كه او را تسبيح مى گفت و اين نور را به درختى از درختان بهشت سپرد و اين درخت بر اثر نور من نورافشانى مى كرد تا اين كه پدرم در وقت معراج ، وارد بهشت شد، خداوند همان وقت بر دل پدرم انداخت تا ميوه اى از همان درخت بچيند و تناول كند، سپس ‍ اين نور را به مادرم سپرد كه مرا به دنيا آورد و من از همان نور مى باشم ... .(143)
اهتمام فاطمه عليهاالسلام نسبت به احاديث پيامبر صلى الله عليه و آله
از برخورد حضرت فاطمه عليهاالسلام نسبت به حفظ و نگهدارى احاديث پيامبر صلى الله عليه و آله چنين بر مى آيد كه وى به احاديث و آثار پيامبر صلى الله عليه و آله بيش از هر چيز اهميت مى داد تا جائى كه براى لحظاتى يكى از همان احاديث را در كنار خود نديد، سخت برآشفته و از خادمه خود خواست تا هر چه زودتر آن را پيدا نموده و حاضر سازد.
شقيق بن سلمه از ابن مسعود نقل كرده است : مردى به حضور فاطمه عليهاالسلام رسيد. گفت : اى دختر رسول خدا! آيا از پيامبر صلى الله عليه و آله چيزى نزد شما مانده است كه به من مرحمت كنيد، حضرت به خدمتكار خود فرمود: آن جريده را بياور. خدمتكار به جست و جوى پرداخت ولى آن را پيدا نكرد.
حضرت فاطمه عليهاالسلام فرمود: واى بر تو، آن جريده نزد من با حسن و حسين برابرى مى كند. خدمتكار پس از جست و جوى بسيار آن را در ظرف خاكروبه انداخته است . و در اين جريده چنين نوشته بود:
حضرت محمد صلى الله عليه و آله فرمود: ليس من المؤ منين من لم ياءمن جاره بوائقه و من كان يؤ من بالله و اليوم الاخر فلا يؤ ذى جاره و من كان يؤ من بالله واليوم الاخر فليقل خيرا او يسكت . ان الله تعالى يحب الخير الحليم المتعفف و يبغض الفاحش العنيد البزاء السائل الملحف . ان الحياء من الايمان والايمان فى الجنة ؛ از مؤ منين نيست كسى كه همسايه از آزار وى در امان نباشد، هر كس به خدا و روز قيامت ايمان دارد بايد سخن خوب بگويد وگرنه ساكت باشد. خداى متعال اهل خير بردبار عفيف را دوست مى دارد و شخص بد زبان و سست و لجوج را دشمن مى دارد. حيا از ايمان است و صاحب ايمان در بهشت است و فحش از زشت گفتار و زشت گفتار هم در آتش است .
(144)
چرا از فاطمه احاديث كمى بر جاى مانده ؟
اين امر ممكن است چند جهت داشته باشد. يكى اين كه ايشان نمى توانستند همانند ساير معصومين عليهم السلام آزادانه به نقل حديث بپردازند. بدين جهت احاديث نقل شده از ايشان كم مى باشد ولى اين احتمال به دو جهت صحيح نيست . زيرا اولا راويان مرد از حضرتش روايت كرده اند و ثانيا مگر روايت فقط به مردان منحصر بوده و زنان حق روايت نداشته اند.
علت ديگر: همان ظلم آشكارى است كه پس از پيامبر صلى الله عليه و آله به اهل بيت آن حضرت شد، بزرگترين مانع از نشر و گسترش احاديث اهل بيت عليهم السلام على الخصوص فاطمه زهرا عليهاالسلام بود تا آنجا كه آن هايى هم كه از او روايتى شنيده بودند، به خاطر ترس و وحشتى كه حاكم بود، از نقل آن ها خوددارى كرده ، در سينه هاى خود پنهان كردند.
ابوهريره در اين رابطه مى گويد: تا زمانى كه عمر زنده بود، ما جراءت نداشتيم يك حديث از پيامبر صلى الله عليه و آله نقل كنيم .(145)
و ممكن است چون بسيارى از اين احاديث در فضل اهل بيت عليهم السلام خاصه على بن ابى طالب عليهما السلام بوده ، آن ها را شنيده اند اما از روى دشمنى و كينه اى كه با اهل بيت و على عليهم السلام داشتند، از بيان آن احاديث خوددارى كردند.
راويان حديث از حضرت فاطمه عليهاالسلام
عده نسبتا زيادى از حضرت زهرا عليهاالسلام حديث نقل كرده اند كه علاوه بر اميرمؤ منان ، امام حسن ، امام حسين ، حضرت زينب و ام كلثوم افراد زير به نقل حديث از حضرتش پرداخته اند:
1-سلمان فارسى 2-ابوذر غفارى 3-جابر بن عبدالله انصارى 4-عبدالله بن مسعود 5- يحيى بن جعده 6-حكم بن ابى نعيم 7-عمرو بن الشريد 8-حذيفة بن اليمان 9-ربعى بن حراش 10-انس بن مالك 11-ابوسعيد خدرى 12-ابن ابى مليكه 13-ابو ايوب انصارى 14-ابو هريره 15-بشير بن زيد 16- سهل بن سعد انصارى 17-شبيب بن ابى رافع 18-عباس بن عبدالمطلب 19-عبدالله بن عباس 20-عوانة بن الحكم 21-قاسم بن اءبى سعيد خدرى 22-هشام بن محمد 23-زينب دختر ابو رافع 24-عايشه 25-ام سلمه 26-اسماء بنت عميس 27-سلمى رافع و غير از اين ها كه مى توان به روايات اين عده در دلائل الامامه ، بشارة المصطفى ، امالى شيخ طوسى ، كفايه الاثر، مسند فاطمه عليهاالسلام و ده ها كتاب ديگر دست يافت .
گلايه اى از مسند نويسان و سخنى با احمد
با توجه به شمار قابل توجه راويان حديث از حضرت زهرا عليهاالسلام اين گلايه را از همه مسند نويسان به ويژه احمد بن حنبل داريم كه چرا نسبت به دختر پيامبر صلى الله عليه و آله آن همه بى توجهى كرده اند.
اما سخنى كه با احمد داريم اين است كه اگر ما به جلد ششم مسند نگاهى بيفكنيم ، خواهيم ديد كه وى از عايشه در حدود دويست و پنجاه و سه صفحه حديث نقل كرده ولى از حضرت فاطمه عليهاالسلام حدود يك صفحه و نيم كه جمعا ده حديث مى شود نقل كرده است كه حديث اول و دوم و هشتم به يك مضمون اشاره شده ، منتهى با اين تفاوت كه يكى را به صورت مجمل و ديگرى با تفصيل بيشترى آورده است .
حال اين سؤ ال ما اين است آيا عايشه تا موقع رحلت آن حضرت نزد رسول خدا صلى الله عليه و آله بيشتر بوده يا حضرت فاطمه عليهاالسلام . مگر به قول مورخين عامه ، حضرت زهرا پنج سال پيش از هجرت پيامبر صلى الله عليه و آله به دنيا نيامده است ؟ و آيا مگر همسرى عايشه با رسول خدا صلى الله عليه و آله در مدينه صورت نگرفته است ؟ حداقل هجده سال (146) حضرت فاطمه عليهاالسلام در كنار پدر بوده است . سؤ ال ديگر ما اين است كه آيا در اين هجده سال ، سالى يك حديث هم حضرت فاطمه عليهاالسلام از پدر روايت نكرده كه حداقل هجده روايت از دوران مكه و مدينه براى فاطمه عليهاالسلام از پيامبر صلى الله عليه و آله نقل شود؟ ما اگر حضور ده ساله پيامبر صلى الله عليه و آله را در مدينه حساب كنيم ، حضور و درك محضر پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله توسط فاطمه عليهاالسلام بيشتر مى باشد يا عايشه ؟ با توجه به اين كه پيامبر صلى الله عليه و آله با حضرت فاطمه عليهاالسلام بيشتر همدم و همراز بوده ، حضرت فاطمه عليهاالسلام مى بايد بيشتر روايت داشته باشد يا عايشه ؟
آيا ملاقات پيامبر صلى الله عليه و آله با حضرت فاطمه عليهاالسلام بيشتر بوده يا با عايشه كه از هر چند شب يك شب نزد او بوده است ؟
از نويسنده مسند احمد بايد پرسيد: مگر پيامبر صلى الله عليه و آله در اين مدت نه سال به خانه زهرا عليهاالسلام رفت و آمد نداشته ؟ آيا به هنگام ملاقات كاملا سكوت مى كرده تا بگوئيم فقط نه يا ده روايت از پدرش نقل كرده است ؟ آيا چنين چيزى باور كردنى است . آيا به هنگام ميلاد امام حسن ، امام حسين و حضرت زينب كبرى ، آن حضرت جهت تبريك به خانه زهرا عليهاالسلام نرفته و چيزى بفرموده كه وى آن ها را ضبط كند. آيا به هنگام رحلت و روزهاى بيمارى ، فاطمه عليهاالسلام به عيادت پدر نرفته 9 و هيچ حديث و روايتى از او نقل نكرده ؟ آيا اين ظلم آشكار از يك عالم حديث شناس بخشودنى است ؟
مسند است يا كتاب فضايل ؟
اما سخنى كه با سيوطى (متوفاى 911هجرى .ق ) داريم اين است كه وى مسندى براى حضرت فاطمه عليهاالسلام جمع كرده است كه خواننده در ابتدا فكر مى كند، وى دويست و هشتاد و چهار حديث از احاديثى را كه حضرت فاطمه عليهاالسلام نقل كرده ، در اين كتاب آورده است . اما بعد روشن مى شود كه چنين خبرى نيست ، زيرا از نام گذارى خود كتاب مشخص است كه مؤ لف بين رواياتى كه حضرت فاطمه عليهاالسلام نقل كرده و بين رواياتى كه در فضل و مقام حضرت عليهاالسلام فاطمه عليهاالسلام نقل شده ، جمع كرده است و نام آن را مسند گذاشته است .
و از دويست و هشتاد و چهار شماره اى كه در مقابل احاديث زده شده ، فقط سى و چهار حديث را حضرت فاطمه عليهاالسلام نقل كرده كه دو حديث از آن ها با ديگرى اشتراك در نقل دارد و با اين بيان به نظر مى رسد اگر نام كتاب احاديث فى فضل فاطمه عليهاالسلام مى گذاشت ، بهتر بود. زيرا چيزى كه در آن بسيار كم به چشم مى خورد، مسند فاطمه عليهاالسلام است . ثالثا از سى و چهار حديث ياد شده ، دو روايت سه بار تكرار شده و هفت حديث دو بار تكرار گشته است كه با حذف احاديث مكرر فقط بيست و چهار حديث باقى مى ماند.
و بقيه احاديث نقل شده ، جز يك حديث كه از تيغ محقق كتاب جان سالم به در برده ، به نظر آقاى فواز احمد زمرلى محقق كتاب مسند فاطمة سيوطى ، يا ضعيف هستند يا مجهول يا مرفوع يا مرسل و سرانجام براى هر كدام عيبى تراشيده كه در نتيجه به نظر ايشان از حضرت فاطمه عليهاالسلام هيچ حديث صحيحى از پدرش نرسيده است . آيا بى انصافى بيش از اين قابل تصور است .
گسترش فرهنگ كوثر به وسيله معصومين عليهم السلام
اگر چه دشمنان اهل بيت : دست به تلاش وسيع و گسترده اى زدند تا جلوى گسترش فرهنگ كوثر را بگيرند و متاءسفانه در برخى زمينه ها نيز موفق گرديدند و در برخى كتاب هاى حديثى اثر منفى خود را گذارد اما امامان معصوم : با جديت تمام تا حدودى توانستند مانع گسترش اين كار شوند. از اين رو مشاهده مى كنيم كه مطالب فراوانى از زبان فاطمه عليهاالسلام به وسيله هر يك از آن ها به دست ما رسيده است و آن چه را كه دشمن در پى از بين بردن يا تضعيف آن ها بود، اهل بيت احيا كردند و مطالب گوناگونى از قبيل مناقب ، فضائل ، روش زندگى ، سيره و سنت و رفتار حضرت فاطمه عليهاالسلام در زندگى نه ساله اش ، برخورد و گفت و گوهاى وى با پيامبر صلى الله عليه و آله در بسيارى از مسائل اخلاقى ، اجتماعى ، معنوى و ده ها موضوع ديگر را به عنوان ميراث اصيل حضرت فاطمه عليهاالسلام براى آيندگان به يادگار گذاشتند كه در كتاب ها و منابع دست اول شيعه فراوان به چشم مى خورد، بدين جهت بايد احاديث حضرت فاطمه عليهاالسلام را از لابلاى گفته هاى امامان معصوم به دست آورده و از انديشه هاى والايش ‍ بهره برد.
بررسى حوادث هجوم به خانه فاطمه
در اين كه پس از رحلت پيامبر بزرگوار اسلام خانه فاطمه مورد هجوم برخى از خدا بى خبران قرار گرفت جاى هيچ گونه شك و ترديدى نمى باشد چرا كه به شهادت مورخان شيعه و سنى اين كار صورت گرفته و در اين راستا به فاطمه زهرا عليهاالسلام نه تنها بى احترامى و اهانت شد بلكه به تنها يادگار پيامبر آسيب هاى فراوانى وارد گرديد.
اينك همراه ما باشيد تا به اين واقعيت پى ببريد:
پيشگويى پيامبر درباره فاطمه
پيامبر صلى الله عليه و آله اين مسئله را پيش از رحلت در چند نوبت پيشگويى كرده و تاءثر عميق خود را پيشاپيش اظهار داشته ، چنان چه صدوق به سند خود از على بن ابى طالب عليه السلام نقل مى كند:
روزى من و فاطمه و حسن و حسين در محضر پيامبر صلى الله عليه و آله بوديم كه يك مرتبه نگاهى به ما افكنده گريه اش گرفت . گفتم يا رسول الله صلى الله عليه و آله چرا گريه مى كنى ؟
فرمود: براى آنچه كه پس از من بر شما وارد مى شود، گريستم .
عرض كردم بر سر ما چه خواهد آمد؟
فرمود: گريه ام براى آن ضربتى است كه بر فرق تو خواهند زد و بر آن سيلى كه به صورت زهرا مى زنند...(147)
و در حديث ديگر نقل شده كه پيامبر صلى الله عليه و آله هنگام احتضار سخت به گريه افتاد كه محاسن شريفش تر شد. علت گريه را از حضرتش ‍ پرسيدند.
فرمود: گريه ام بر آنست كه مى بينم اشرار امتم پس از من با اهل بيت من چه بى حرمتى ها مى كنند. گويا مى بينم كه به دخترم فاطمه ظلم شده در حالى كه فرياد مى زند اى پدر، اى پدر كه هيچ يك از امتم به فرياد او نمى رسد...(148)
ممكن است برخى ناآگاهان چنين فكر كنند كه هرگز چنين بى حرمتى نبوده است ، زيرا فاطمه عليهاالسلام آنقدر نزد صحابه عزيز بوده كه احدى به خود چنين جرئتى نمى داده تا به ساحت مقدسش اهانتى روا داشته باشد.
در پاسخ مى گوييم كه به چند دليل اهانت صورت گرفته است :
اولا: اگر اهانتى نكرده بودند پس چرا از على عليه السلام خواستند تا ترتيب ملاقات با حضرت زهرا را براى آن ها فراهم كرده تا از فاطمه عليهاالسلام معذرت خواهى كنند.(149)
و ثانيا: اگر آزار و اذيت نداده بودند پس چرا ابوبكر در آخر عمر بيمارى مرگ ، پيوسته مى گفت : و ليتنى لم افتش بيت فاطمه بنت رسول الله صلى الله عليه و آله و ادخله الرجال و لو كان اغلق على حرب (150) و يا اين كه مى گفت : فليتنى تركت بيت على و ان كان اءعلن الحرب و خلاصه اين دو نقل تاريخى اين است كه : اى كاش به سراغ خانه على عليه السلام و فاطمه عليهاالسلام نمى رفتم و به خانه اش داخل نشده و مردان را وارد نمى كردم گر چه درب آن خانه را براى جنگ بر وى من بسته بودند. آيا اگر بى حرمتى نسبت به فاطمه عليهاالسلام انجام نداده بود اين گونه آشكارا و بى پرده اظهار پشيمانى مى كرد؟
چرا به خانه فاطمه عليهاالسلام هجوم آوردند؟
اين بى حرمتى به خانه وحى مى تواند علل گوناگونى داشته باشد، اما مهمترين علت و انگيزه اى كه آن ها را وادار به چنين كارى كرد مسئله گرفتن بيعت از على عليه السلام بود، كه اگر اين كار را نمى كردند، بسا در آينده براى خودشان ايجاد مشكل مى كرد.
و اين مسئله به روشنى دلالت دارد، اگر نگوييم هدف آنان به انزوا كشاندن اهل بيت از صحنه سياست و خلافت اسلامى بود. به اين كه نه تنها حق ادعاى خلافت و رهبرى مسلمين را ندارد بلكه به عنوان يك مسلمان بايد با خليفه مسلمين بيعت كند و شايد اين مسئله مهمتر از اصل بيعت كردن بود، زيرا در همان زمان بسيارى از مردم همانند سعد بن عبادة و ديگران بيعت نكردند، اما نه تنها به خانه شان هجوم نشد، بلكه مورد اعتراض هم قرار نگرفتند. اين جاست كه بايد عده اى اعرابى و خشونت طلب و بدور از عاطفه و اخلاق اسلامى همانند مغيرة بن شعبة را پيدا كرده و از آن ها در جهت شكستن حريم اهل بيت استفاده كرد.
آغاز ماجرا
عمر بن ابى المقدام از پدرش از جدش نقل كرده كه گفت :
در سقيفه بنى ساعدة در طرف راست ابوبكر نشسته بودم و مردم با او بيعت مى كردند، در اين جا عمر بن الخطاب به او رو كرد و گفت : در صورتى كه على عليه السلام با تو بيعت نكند، هيچ كارى از پيش نبرده ايم ، كسى را به سراغ على فرستاده و دستور ده تا بيايد و با تو بيعت كند.
ابوبكر به قنفذ دستور داد تا به خانه على عليه السلام رفته و او را براى بيعت فرا خواند.
قنفذ به در خانه على عليه السلام آمده گفت : اءعجب خليفة رسول الله صلى الله عليه و آله . على فرمود: لاءسرع ما كذبتم على رسول الله صلى الله عليه و آله ما خلف رسول الله صلى الله عليه و آله اءحدا غيرى ؟
به نداى خليفه رسول خدا صلى الله عليه و آله پاسخ گوى . على عليه السلام فرمود: چه زود بر رسول خدا صلى الله عليه و آله دروغ گفتيد. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله هيچ خليفه و جانشينى غير از من قرار نداده است !
قنفذ برگشته و سخن على عليه السلام را به ابوبكر گزارش داد.
ابوبكر گفت ، به نزد او رفته بگو: ابوبكر تو را خوانده و مى گويد: بيا و بيعت كن زيرا تو فردى از مسلمانان هستى .
على عليه السلام اين بار در پاسخ فرمود: پيامبر صلى الله عليه و آله به من دستور داده تا پس از او از منزل خارج نشوم مگر كتاب خداى را جمع بنمايم ...(151)
علامه طبرسى مى نويسد: هنگامى كه على عليه السلام به قنفذ اجازه ورود به خانه را نداد، وى به مسجد برگشته ، اظهار داشت : لم ياءذن لنا.
عمر گفت : اگر به شما اجازه داد كه چه بهتر و اگر اجازه نداد، بدون اذن و اجازه على عليه السلام وارد خانه او شويد.
بار ديگر به سوى خانه فاطمه عليهاالسلام رفته و اجازه ورود خواستند، فاطمه عليهاالسلام فرياد زد: اجازه نمى دهم وارد شويد. در اين جا كسانى كه همراه قنفذ بودند برگشتند و او هم چنان پشت در خانه فاطمه عليهاالسلام ماند، آنان به نزد عمر آمده و گفتند: فاطمه عليهاالسلام اجازه نداد، در اين جا عمر به خشم آمده ، گفت : ما لنا و للنساء؛ ما را با زنان چه كار است ، سپس به گروهى كه در اطرافش بودند دستور داد تا مقدارى هيزم همراه خود برداشته و خود نيز مقدارى هيزم برداشته و در اطراف منزل فاطمه قرار گرفتند. و در آن منزل على عليه السلام و فاطمه عليهاالسلام و فرزندانشان بودند.
اين جا بود كه عمر فرياد برآورد به گونه اى كه على بشنود و گفت : براى بيعت با خليفه رسول خدا صلى الله عليه و آله بيرون مى آيى يا خانه ات را بر تو بسوزانم ...(152)
و اين بار فاطمه سخن گفت
مورخين نوشته اند: وقتى كه فاطمه صداى عمر را شنيد خود به پشت درب آمده و فرمود: مردمى بدتر از شما سراغ ندارم ، جنازه رسول خدا را در نزد ما رها كرده ، خود رفتيد و امر خلافت را بين خود تمام كرديد، و هيچ حقى را براى ما در نظر نگرفتيد، گويا از سخن پيامبر در روز غدير خبرى نداريد.
سوگند به خدا در آن روز پيامبر ولايت را براى على بيان داشت تا اميد شما را قطع نموده و دستتان را از خلافت كوتاه كند...(153)
سپس با صداى بلند پدر را مخاطب قرار داده ، فرمود: يا رسول الله صلى الله عليه و آله ما ذا لقينا بعدك من ابن الخطاب و ابن ابى قحافة ؛ اى رسول خدا صلى الله عليه و آله چه مصيبتهايى پس از تو از سوى فرزند خطاب و فرزند ابى قحافه ديديم .(154)
ناله جان سوز فاطمه عليهاالسلام و اظهار شكايت او از برخورد غير منطقى و نفرت آميز عده عرب جاهلى و از خدا بى خبر بسيارى از مسلمانان را به شدت متاءثر كرده و بنا بر نقل ابن قتيبة برگشتند، در حالى كه به شدت مى گريستند(155) و برخى ديگر از شدت ترس سكوت كرده زيرا با شكستن سكوت و دفاع از اهل بيت ، زير دست و پاى جلادان از بين مى رفتند.
بدين جهت جز عده اى كه خود را آماده كرده بودند، بقيه به خاطر رعب و وحشت و يا به جهات ديگر على عليه السلام را تنها گذارده و فاصله گرفته بودند.
آرى هرگز اين ناله ها در دل هاى سخت تر از سنگ برخى ، كوچكترين اثرى نداشته ، و لحظه به لحظه آتش كينه هاى آنان شعله ور شده و براى دست يابى به على عليه السلام گام هاى بعدى را به اجرا گذاردند.
تعداد مهاجمين
شايد اين سؤ ال در ذهن بسيارى باشد كه آيا در اين ماجراى تاءسف بار و غم انگيز فرد به خصوصى شركت كرده و يا عده اى در اين هجوم شركت داشته اند.
پاسخ مى دهيم قبلا گفته شد كه ابوبكر در پايان عمر از روى پشيمانى مى گفت : اى كاش به خانه فاطمه عليهاالسلام حمله نمى كردم و مردان را به داخل خانه فاطمه عليهاالسلام جهت بيعت گرفتن از على عليه السلام نمى فرستادم . و اين سخن گوياى اين مطلب است كه مهاجم يك نفر نبوده است .
در اين جا تاريخ نگاران برخى به نام چند نفر اشاره كردند و برخى ديگر به حمله دست جمعى اشاره نمودند، مثلا ابن واضح اخبارى مى نويسد: فاءتوا فى جماعة حتى هجموا الدار ؛ پس آنان به همراه جماعتى آمده و به خانه فاطمه عليهاالسلام هجوم آوردند.(156)
هم چنين ابن قتيبة مى نويسد: پس عمر از جاى برخاسته ، به همراه گروهى به خانه فاطمه عليهاالسلام آمد.(157) فيض كاشانى هم آورده است كه : عمر، گروهى از طلقا و آزاد شدگان و منافقين را به همراه خود به منزل اميرمؤ منان آورد...(158)
و از گفته هاى گذشته چنين بر مى آيد كه : اين كار به تنهايى صورت نگرفته بلكه عمر به پشتيبانى عده كه همراه او بودند دست به چنين كارى زد.
شيخ مفيد رحمة الله نام اين عده را علاوه بر قنفذ چنين بر شمرده است :
1-ابوبكر 2-عمر 3- عثمان 4- خالد بن وليد 5- مغيرة بن شعبه 6- ابو عبيد جراح 7- سالم مولاى ابو حذيفة 8- عمر بن ابى المقدام .(159)
ابو الاءسود نام اسيد بن خضير و سلمة بن سلامة بن وقش را در شمار مهاجمين به خانه فاطمه عليهاالسلام قرار داده است .(160)
و در نقل ديگرى برخى نام ثابت بن قيس و عبدالرحمن بن عوف و محمد بن مسلمة را به اين تعداد افزوده اند.(161)