بر خانه حضرت فاطمه (س)چه گذشت؟

سيد ابوالحسن حسينى

- ۹ -


انعكاس اين حادثه در بعضى از مدارك اهل سنّت

چنانچه قبلاً بيان نموديم بيشتر علماى اهل سنّت اين مرحله از تاريخ را مسكوت گذاشته و مسأله را درحدّ تهديد به احراق پايان برده اند، و تهديد به احراق و حتّى تأكيد نمودن اين تهديد به سوگند را به انگيزه حفظ وحدت مسلمين و بيعت با خليفه، امرى ناچيز مى دانند و آن را عيبى براى خلافت به حساب نمى آورند.

ولى با اين همه، بعضى از علما و دانشمندان اهل سنّت به اين مرحله نيز تصريح كرده اند و از بعضى ديگر به طور ضمنى اين قضيه فهميده مى شود.

قاضى عبدالجبار معتزلى ، متوفّاى 415 در اين مورد مى گويد :

معلوم ٌ اَنَّ عَليّاً(عليه السلام) لما امْتَنِعَ عَنِ البَيعةِ هَجمُوا عَلى دارِ فاطِمةَ (س).

روشن است ، هنگامى كه على (عليه السلام) از بيعت خوددارى كرد مأمورين خليفه به خانه فاطمه ريختند(14).

ابن ابى الحديد معتزلى در شرح نهج البلاغه مى گويد: من در نزد استاد خود ابوجعفر نقيب حديث هبار بن اسود را مى خواندم كه نيزه حواله هودج زينب دختر رسول خدا كرده بود و او را به گونه اى ترساند كه فرزندى از او سِقط شد و به اين سبب رسول خدا در روز فتح مكّه خون او را هدر كرد، و مى افزايد:

چون اين حديث را بر نقيب خواندم، وى گفت: هرگاه رسول خدا خون هبار را به جهت ترساندن زينب هدر كرد ظاهر اين است كه اگر رسول خدا در حيات بود، نسبت به خون كسى كه فاطمه را ترساند و فرزند او را هلاك گرداند، نيز چنين مى كرد ابن ابى الحديد مى گويد:

به نقيب گفتم كه اين حديث را از تو نقل كنم كه فاطمه را ترسانيدند و فرزندش محسن را سِقط كردند نقيب گفت: آن را از من نقل نكن و خلاف آن را نيز از من نقل نكن كه من در اين امر به خاطر وجود اخبار متعارض متوقّف هستم.

چنانچه از عقائدش به دست مى آيد(15) شيعه زيدى است و فرقه زيديه در بسيارى از مسائل كلامى و فقهى موافق اهل سنت هستند.

و جاى اين سؤال است كه اخبار دال بر سقط محسن چه شده است تا به جهت تعارض با اخبار مخالف موجب توقف نقيب در اين مسأله شده است. چون در كتب فعلى اهل سنت روايات اندكى بر سقط محسن ديده مى شود.

همچنين شيخ الاسلام ابراهيم بن محمد جوينى خراسانى از اعلام قرن هفتم و هشتم، عين حديثى را كه ما از امالى شيخ صدوق نقل كرديم در فرائدالسمطين با ذكر سند آورده و ما براى رعايت اختصار از ذكر آن خوددارى مى كنيم چون با نقل مرحوم شيخ صدوق هيچ اختلافى ندارد.

همچنين سابقاً بيان داشتيم كه شهرستانى در الملل و النحل و صفدى در الوافى بالوفيات، و عبدالقاهر بغدادى در الفرق بين الفرق در نقل عقائد نظّام اهانت عمر به حضرت فاطمه و ضربه زدن به آن حضرت و از بين رفتن محسن را جزو آن عقايد شمرده است.

محمدبن طلحه شافعى متوفّاى 652 مى نويسد:

اَمّا مُحْسِن فَدَرَجَ سِقْطاً ، محسن به علت سقط شدن از بين رفته است(16).

شاعر توانا و اديب بزرگ جهان عرب ، عبدالمسيح انطاكى مسيحى ، متوفّاى 1341 قمرى در « القصيدة العلوية المباركة » ، پاورقى صفحه 204 ، علت وفات حضرت فاطمه را چنين مى نويسد:

چند امر در سلامت فاطمه زهرا(س) تأثير داشت ; 1 ـ رحلت جانگداز پدر بزرگوارش . 2 ـ غصب خلافت از همسرش . 3 ـ خشونتى كه از عمربن الخطاب بر او رفت.

همچنين عمر ابوالنصر، نويسنده معاصر مصرى ، مسأله هجوم عمر به خانه حضرت فاطمه(س) و وادار كردن على به بيعت با ابوبكر را ذكر مى كند وى در مورد محسن مى نويسد:

مورخين در وجود او اختلاف دارند اگر چه يعقوبى و مسعودى و غير آنان بر وجود او تأكيد مىورزند.

مؤلف كتاب الارشاد فى معرفة حجج الله على العباد مى گويد:

كه فاطمه پس از رحلت پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) كودكى به نام محسن را سقط كرده است. شايد به خاطر ناراحتى و اضطراب زياد كودك را سقط كرده است(17).

* * *

همچنين عباس محمود العقاد در وفات حضرت فاطمه مى نويسد:

زهرا به بيمارى فرسايشگر قابل توصيفى مبتلا نبوده است زيرا يكى از ويژگيهاى عرب توانايى زياد آنان در توصيف است ، اطرافيان زهرا و اهل خانه او از قدرتمندترين عرب در بيان سلامت و مريضى افراد بودند، و ما در كلام آنان كه شكوه هاى او را بازگو مى كنند به بيماريهايى بر نمى خوريم كه انسانى را در عنفوان جوانى از بين ببرد، آنچه از كلامشان به دست ما رسيده علت وفات وى نقاهت ، ضعف و اندوه است و بر اينها رنج و بيمارى تولد زودرس را نيز بايد افزود هر گاه درست باشد كه او پس از رحلت پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلم) كودكى به نام محسن را سقط كرده است چنانچه در بعضى از اخبار مشاهده مى شود(18).