جرعه اى از كوثر
پژوهشى پيرامون اسامى و القاب فاطمه زهرا (س)

عليرضا سبحانى نسب

- ۱۰ -


كريمه

كَرُمَ، كَرَماً و كَرَمَةً و كَرامَةً: أعطى السهولة و جاد، ضد لوم، الكريم: ذوالكَرَم، يقال «رجل كريم»، أي، سخي معطاء، يطلق «الكريم» من كل شى ء على احسنه و على كل ما يرضى و يحمد فى بابه، الكريمه: ذوالكرم و الحسب، يقال «فلان كريمة قومه»، اى، كريمهم و شريفهم.

زنى كه اهل بخشش و كَرَم باشد، كريمه ناميده مى شود. زهراء عليهاالسلام عين كرم و بخشش است. كسى نيست كه از بخششهاى آن بزرگوار بى خبر باشد. كريمه ى اهل بيت، فاطمه عليهاالسلام است. حتى ائمه ى اطهار عليهم السلام نيز هنگام گرفتارى دست به دامان كريمه اهل بيت، فاطمه ى زهراء عليهاالسلام مى زدند.

فاطمه ى زهرا اهل جود و كرم

«... اللهمّ صلّ على السيدة المفقودة «الكريمة» المحمودة الشهيدة العالية الرشيدة...

خداوندا! بر سرور بانوان كه (قبرش) از ديدگان پنهان شده، زنى باكرامت و پسنديده، زنى شهيده در راه خدا، زنى بلند همت و رشيده درود فرست.» [بحارالانوار، ج 102، ص 220، ر 1 از عتيق غروى.]

كوثر

الكوثر، فوعل من الكثرة و هو الشى ء الّذى من شانه الكثرة و الكوثر، الخير الكثير. [مجمع البيان فى تفسير القرآن، ابوعلى الفضل بن الحسن الطبرسى، داراحياء التراث العربى، چاپ اول، 1406 ه.ق، ج 10، ص 703.]

«كوثر مبالغه ى در كثرت است و به قول زمخشرى «المفرط الكثرة»، يعنى چيزى كه كثرت آن فزون از حد است. به يك زن باديه نشين كه پسرش از سفر برگشته بود گفتند: «بم آبَ إبنك؟ قالت آبَ بكوثر» يعنى پسرت با چه چيز برگشت؟ گفت: با فايده ى فزون از حد (كشاف) راغب گويد: «تكوثر الشى ء»، يعنى شى ء تا آخرين حد زياد شد. در قاموس و اقراب آمده: «الكوثر، الكثير من كل شى ء» طبرسى (رحمه اللَّه) فرموده: «كوثر چيزى است كه كثرت از شان آن است و كوثر، خير كثير است.» [قاموس قرآن، سيد على اكبر قرشى، دارالكتب الاسلاميه، چاپ هفتم 1361، ج 6، ص 93.]

كوثر، وصف است كه از كثرت گرفته شده و به معنى خير و بركت فراوان است و به افراد سخاوتمند، كوثر گفته مى شود.

فاطمه ى زهراء خير كثيرى كه پيامبر عطا شد

«إنَّا اعطيناك الكوثر»، ما به تو كوثر (خير و بركت فراوان) عطا كرديم.

«فصل لربك و انحر، اكنون كه چنين است براى پروردگارت نماز بخوان و قربانى كن.

«ان شانئك هو الابتر، مسلما دشمن تو ابتر و بلا عقب (بدون نسل) است.» در شان نزول اين سوره مى خوانيم: «عاص بن وائل» كه از سران مشركان بود، پيغمبر اكرم صلى اللَّه عليه و آله و سلم را به هنگام خارج شدن از مسجدالحرام ملاقات كرد، و مدتى با حضرت گفتگو نمود، گروهى از سران قريش در مسجد نشسته بودند و اين منظره را از دور مشاهده كردند، هنگامى كه «عاص بن وائل» وارد مسجد شد به او گفتند: با كه صحبت مى كردى؟ گفت: با اين مرد «ابتر»! اين تعبير را به خاطر اين انتخاب كرد كه «عبداللَّه»، پسر پيغمبر اكرم صلى اللَّه عليه و آله و سلم از دنيا رفته بود، و عرب كسى را كه پسر نداشت «ابتر» (يعنى بلاعقب) مى ناميد. و لذا قريش اين نام را بعد از فوت پسر پيامبر براى حضرت انتخاب كرده بود (سوره فوق نازل شد و پيغمبر اكرم صلى اللَّه عليه و آله و سلم را به نعمتهاى بسيار و كوثر بشارت داد و دشمنان او را ابتر خواند).

توضيح اينكه، پيغمبر اكرم صلى اللَّه عليه و آله و سلم دو فرزند پسر از بانوى گرامى اسلام، حضرت خديجه عليهاالسلام داشت: يكى قاسم و ديگرى طاهر كه او را عبداللَّه نيز مى ناميدند و اين هر دو، در مكه از دنيا رفتند و پيغمبر اكرم صلى اللَّه عليه و آله و سلم فاقد فرزند پسر شد. اين موضوع زبان بدخواهان قريش را گشود. كلمه ى «ابتر» را براى حضرتش انتخاب كردند. پيغمبر اكرم صلى اللَّه عليه و آله و سلم در سال هشتم هجرى در مدينه از ماريه ى قبطيه، صاحب فرزند ذكور ديگرى به نام ابراهيم شد، ولى اتفاقا او نيز قبل از آنكه به دو سالگى برسد چشم از دنيا پوشيد و وفات او قلب پيامبر صلى اللَّه عليه و آله و سلم را آزرد.

آنها طبق سنت خود براى فرزند پسر اهميت فوق العاده اى قائل بودند و او را تداوم بخش برنامه هاى پدر مى شمردند. بعد از اين ماجرا آنها فكر مى كردند با رحلت پيغمبر اكرم صلى اللَّه عليه و آله و سلم برنامه هاى او به خاطر نداشتن فرزند ذكور تعطيل خواهد شد و خوشحال بودند.

سوره ى كوثر نازل شد و خداوند در اين سوره به طور اعجاب آميزى به آنها پاسخ گفت و خبر داد كه دشمنان او ابتر خواهند بود و برنامه ى اسلام و قرآن هرگز قطع نخواهد شد. بشارتى كه در اين سوره داده شد از يك سو ضربه اى بود بر اميدهاى دشمنان اسلام و از سوى ديگر تسلى خاطرى براى رسول اللَّه صلى اللَّه عليه و آله و سلم بود كه بعد از شنيدن آن لقب زشت و توطئه ى دشمنان، قلب پاكش غمگين و مكدر شده بود.[تفسير نمونه، ج 27، ص 368 و 369.]

كوثر يك معنى جامع و وسيع دارد و آن، خير وسيع و فراوان است و مصاديق آن زياد است،[تا آنجا كه فخررازى در تفسير كوثر پانزده قول را ذكر كرده است.] ولى بسيارى از بزرگان علماى شيعه وجود مبارك فاطمه ى زهراء عليهاالسلام را يكى از روشنترين مصداقهاى آن دانسته اند، چرا كه شأن نزول آيه مى گويد: آنها پيغمبر اكرم صلى اللَّه عليه و آله و سلم را متهم مى كردند كه بلاعقب است. قرآن ضمن نفى سخن آنها مى گويد: «ما به تو كوثر داديم.» از اين تعبير استفاده مى شود كه اين خير كثير، همان فاطمه ى زهرا عليهاالسلام است، زيرا نسل و ذريه ى پيامبر صلى اللَّه عليه و آله و سلم به وسيله ى همين دختر گرامى در جهان انتشار يافت، نسلى كه نه تنها فرزندان جسمانى پيامبر بودند، بلكه آيين او و تمام ارزشهاى اسلام را حفظ كردند و به آيندگان ابلاغ نمودند، نه تنها امامان معصوم اهل بيت عليهم السلام كه آنها حساب مخصوص به خود دارند، بلكه هزاران نفر از فرزندان فاطمه عليهاالسلام در سراسر جهان پخش شدند كه در ميان آنها علماى بزرگ، نويسندگان، فقها، محدثان، مفسران والا مقام و فرماندهان عظيم بودند كه با ايثار و فداكارى در حفظ آيين اسلام كوشيدند.

در اينجا به بحث جالبى از فخررازى برخورد مى كنيم كه در ضمن تفسيرهاى مختلف كوثر مى گويد: «قول سوم اين است كه اين سوره به عنوان ردّ بر كسانى نازل شده كه عدم وجود اولاد را بر پيغمبر اكرم صلى اللَّه عليه وآله و سلم خرده مى گرفتند، بنابراين معناى سوره اين است كه: خداوند به او نسلى مى دهد كه در طول زمان باقى مى ماند. ببين! چه تعداد از اهل بيت را شهيد كردند در عين حال جهان مملو از آنهاست اين در حالى است كه از بنى اميه (كه دشمنان اسلام بودند) شخص قابل ذكرى در دنيا باقى نمانده، سپس بنگر و ببين چقدر از علماى بزرگ در ميان آنهاست مانند «باقر» و «صادق» و «رضا» و «نفس زكيه» [نفس زكيه لقبى است براى «محمد بن عبداللَّه» فرزند «امام حسن مجتبى» كه به دست «منصور دوانقى» در سال 145 هجرى به شهادت رسيد.] و...» [تفسير نمونه، ج 27، ص 375]

376 به نقل از تفسير فخر رازى ج 32، ص 124.

كوثرى كه به پيامبر صلى اللَّه عليه و آله و سلم عنايت شده است همان كثرت نسل و ذرّيه ى آن حضرت است، پس مراد از كوثر يا فقط كثرت ذريه ى آن حضرت است و يا مراد از كوثر خير بسيار است، كه در ضمن آن كثرت نسل پيامبر نيز مورد نظر است، زيرا اگر كثرت نسل پيامبر ملحوظ نباشد، آيه ى اخير («ان شانئك هو الابتر»، دشمن تو بى نسل خواهد ماند و او ابتر خواهد شد.) بدون فايده خواهد بود، پس آيات قبل بايد پيرامون نسل پيامبر باشد، تا اين سخن، را ابتر بودن دشمن پيامبر معنا دهد و بى فايده نباشد. [ان كثره ذريه صلى اللَّه عليه و آله و سلم هى المراده وحدها بالكوثر الذى اعطيه النّبى صلى اللَّه عليه و آله و سلم او المراد بها الخير الكثير و كثره الذريه مراده فى ضمن الخير الكثيرو لو لا ذلك لكان تحقيق الكلام بقوله: «ان شانئك هو الابتر» خاليا عن الفائده. الميزان فى تفسير القرآن، سيد محمد حسين طباطبائى، موسسه الاعملى للمطبوعات، چاپ دوم 1394 ه.ق، ج 20، ص 370.]

كوكب

كَوْكَبَ الحديد: برق و توقّد، الكوكب: النجم، الزُّهرة، يقال: «يوم ذو كواكب» اذا وصف بالشدّة، كانه اظلم بما فيه من الشدائد حتى رُئِيَتْ كواكبُ السماء.

كوكب، يعنى ستاره ى درخشان. در روايت، مثل فاطمه ى زهراء عليهاالسلام را در بين زنان جهان، مانند ستاره ى درخشانى معرفى مى كند كه در ميان تمام زنان عالم مى درخشد.

فاطمه ى زهرا ستاره ى درخشنده

قال ابوعبداللَّه عليه السلام: «فى قول اللَّه تعالى «اللَّه نور السماوات و الارض مثل نوره كمشكوة»... فاطمة «كوكب» دُرّى بين نساء أهل الدنيا...، امام صادق عليه السلام درباره ى سخن خداوند «اللَّه نور السماوات و الأرض مثل نوره كمشكوة» فرمودند: فاطمه ى زهراء عليهاالسلام ستاره اى نورانى در بين زنان اهل دنياست.»

مبشره

بَشَرَ، و بَشِرَ: سُرَّ، بَشَّرَ: فرّحه و بلّغه البُشرى، البَشير: مُبلّغ البُشرى.

زنى را كه خبر بشارت دهد، «مبشّره» نامند. زهراى مرضيه عليهاالسلام بشارت دهنده اولياى الهى بوده است.

فاطمه ى زهرا مژده دهنده ى اولياى خداوند

«اللهمّ صل على محمد و اهل بيته و صل على البتول الطاهرة الصديقة المعصومة التقية النقية الرضية المرضية الزكية الرشيدة المظلومة المقهورة، المغصوبة حقها، الممنوعة ارثها، المكسور ضلعها، المظلوم بعلها، المقتول ولدها، فاطمة بنت رسول اللَّه عليهاالسلام و بضعة لحمه و صميم قلبه و فلذة كبده و النخبة منك له و التحفة خصصت بها وصيه و حبيبة المصطفى و قرينة المرتضى و سيدة النساء و «مبشرة» الاولياء،[قوله: «مبشره الاولياء» على بناء اسم المفعول، اى، التى بشر اللَّه الاولياء بها، و يحتمل بناء اسم الفاعل لانها تبشر اولياءها و احباءها فى الدنيا و الاخره بالنجاه من النار،و لذا سميت عليهاالسلام بفاطمه. فاطمه الزهراء بهجه قلب المصطفى، ج 2، ص 595.] حليفةالورع و الزهد و تفاحة الفردوس و الخلد...، خداوندا! بر محمد و اهل بيت او درود فرست، سلام و درود بر خانمى كه بتول، طاهره، صديقه، معصومه، تقيه، نقيه، رضيه، مرضيه، زكيه، رشيده و مظلومه است، زنى كه حقش غصب گرديده، از ارث محرومش كردند، پهلويش را شكستند، به شوهرش ستم روا داشتند، فرزندانش را كشتند، فاطمه ى زهرايى كه دختر پيامبر است، پاره ى تن رسول اللَّه و ژرفاى دل اوست. زهرا جگر گوشه پيامبر، دخترى كه خود براى پيامبرت برگزيدى، هديه اى كه مخصوص وصى رسول اللَّه گردانيدى، حبيبه ى پيامبر است، همسر اميرالمومنين، سرور بانوان جهان، بشارت دهنده به اولياى خداوند، نمونه ى تقوا و زهد و ميوه اى بهشتى است.» [بحارالانوار، ج 100، ص 199، ر 20 از الاقبال، ص 100.]

محموده

حَمِدَ، حَمْداً و مَحْمَداً و مَحْمِداً و مَحْمِدَةً و مَحْمِدَةً: أثنى عليه: الشى ء: وجده حميداً: حَمَدَه: حَمِدَهُ، شكره، الحمد: نقيض الذّم.

زن پسنديده و لايق ستايش را، محموده گويند. فاطمه ى زهراء عليهاالسلام محموده و پسنديده است، همچون پدرشان كه محمود و محمد و پسنديده است.

فاطمه ى زهرا زنى پسنديده

«... اللهم صل على السيدة المفقودة الكريمة «المحمودة» الشهيدة العالية الرشيدة...، خداوندا! بر سرور بانوان كه (قبرش) از ديدگان پنهان شده، زنى باكرامت و پسنديده، زنى شهيده در راه خدا، زنى بلند همت و رشيده درود فرست.» [بحارالانوار، ج 102، ص 220، ر 1 از عتيق غروى.]

مطهره

از نظر لغت، در نام طاهره ذكر شد.

مطهره نيز مانند طاهره و طيبه، معناى پاكى و طهارت مى دهد. و گفته شد كه صديقه ى كبرى عليهاالسلام، هم داراى طهارت باطن بود و هم پاكى ظاهرى داشت.

جسم فاطمه ى زهرا پاك و پاكيزه

فقال على عليه السلام: «واللَّه لقد اخذت فى امرها غسلتها فى قميصها و لم اكشفه عنها فواللَّه! لقد كانت ميمونة طاهرة «مطهرة» ثم حنطتها من فضلة حنوط رسول اللَّه صلى اللَّه عليه و آله و سلم و كفنتها و ادرجتها فى اكفنانها فلما هممت ان أعقد الرداء ناديت يا أمّ كلثوم! يا زينب! يا سكينه! يا فضة! يا حسن! يا حسين! هلمّوا تزودوا من اُمّكم فهذا القراق و اللقاء فى الجنة...،[بحارالانوار، ج 43، ص 179، ر 15.]

اميرالمومنين عليه السلام مى فرمايد: خدا را شاهد مى گيرم كه فاطمه عليهاالسلام را در ميان لباسهايش غسل دادم، در حالى كه بدنى پاك و پاكيزه و پر بركت داشت. پس از غسل، با حنوطى كه از پيامبر صلى اللَّه عليه و آله و سلم اضافه آمده بود، ايشان را حنوط نمودم[مساله 585 رساله عمليه امام خمينى قدس سره «بعد از غسل واجب است ميت را حنوط كنند، يعنى به پيشانى و كف دستها و سر زانوها و سر دو انگشت بزرگ پاهاى او كافور بمالند. و مستحب است به سر بينى ميت هم كافور بمالند و بايد كافور ساييده و تازه باشد و اگر به واسطه ى كهنه بودن، عطر او از بين رفته باشد كافى نيست.»] نمودم و داخل كفن قرار دادم. وقتى خواستم بندهاى كفن او را ببندم صدا زدم: اُمّ كلثوم! زينب! سكينه! فضه! [گذشتن از اين نكته و هيچ نگفتن كمى دشوار است. مگر فضه دختر فاطمه عليهاالسلام است كه اميرالمومنين عليه السلام او و فرزندان زهراء عليهاالسلام را با هم مورد خطاب قرار داده مى گويد: بياييد و از مادرتان آخرين توشه را برگيريد؟ گرچه مى توان گفت: اميرالمومنين از باب تغليب چون چهار فرزند خود را صدا زده است، لذا فضه را نيز جزو فرزندان خود محسوب كرده است، لكن تصور مى شود مطلب فراتر از اين باشد. پس سرَّش چيست؟ شما سخن معروف پيامبر صلى اللَّه عليه و آله و سلم درباره سلمان را به ياد داريد. پيامبر صلى اللَّه عليه و آله و سلم مكرر مى فرمودند: «سلمان از ما اهل بيت است». اين جمله فقط درباره سلمان گفته نشده است، بلكه ما بيشتر درباره ى او، اين جمله را به ياد داريم «مقداد منا» «اباذر منا» «جابر منا» «عمار منا» و تعابيرى اينگونه در مجامع روايى ما فراوان است، در دنباله ى پاورقى به چند روايت اشاره مى كنيم. چرا سلمان و اباذر و مقداد و يا ديگران به مقامى رسيدند كه پيامبر درباره آنها فرمود: «اين افراد از ما اهل بيت هستند». تفصيل اين مطلب از حوصله ى اين پاورقى خارج است فقط بدانيد ايشان كسانى بودند كه در كسب معارف دين سخت كوشا بودند و در شناخت پيامبر صلى اللَّه عليه و آله و سلم و ائمه عليهم السلام به درجه اى از معرفت رسيده بودند كه ائمه اطهار عليهم السلام آنها را از خودشان مى دانستند، اگر چنين باشد (كه هست) پس هر كس اين معرفت را كسب كند و به معارف خود عمل نمايد از اهل بيت خواهد شد.

فضه، خادمه ى فاطمه زهراء عليهاالسلام، يك كنيز نبود، بلكه خود عارفى تمام بود، لذا شناخت او از حضرت على عليه السلام و حضرت فاطمه زهراء عليهاالسلام يك شناخت عالى است، پس فضه اى كه اهل بيت را آنچنان كه بايد شناخته است و بر طبق اين معرفت، در برابر آنها تواضع مى كند بايد از اهل بيت بشود. اين اولين مرتبه اى نيست كه اميرالمومنين عليه السلام او را از اهل بيت مى خواند. بارى ديگر به لقب «سعيده» مراجعه نماييد در آنجا نيز اميرالمومنين عليه السلام مى فرمايد: «اللهم بارك لنا فى فضتنا» خداوندا! اين فضه، از ما اهل بيت است، تمام بركات خود را بر او نازل گردان. اميد است ما هم جزو دوستداران آنها قرار گيريم.

در اينجا براى اهل تحقيق چند روايت مى آوريم تا مفاهيم بالا را روشن نمايد و براى آنكه كمتر از بحث دور افتيم، ترجمه آنها را ذكر نمى كنيم. عن الرضا عليه السلام عن على عليه السلام قال: قال النبى صلى اللَّه عليه و آله و سلم: «سلمان منا اهل البيت.» بحارالانوار، ج 22، ص 326، ر 28، عن الفضل بن عيسى الهاشمى قال: دخلت على ابى عبداللَّه عليه السلام انا و ابى فقال له: «ا من قول رسول اللَّه صلى اللَّه عليه و آله و سلم: سلمان رجل منا اهل البيت. فقال: نعم. فقال: اى من ولد عبدالمطلب فقال: منا اهل البيت. فقال له: اى من ولد ابى طالب. فقال: منا اهل البيت. فقال له: انى لا اعرفه فقال: فاعرفه يا عيسى!فانه منا اهل البيت. ثم او ما بيده الى صدره، ثم قال: ليس حيث تذهب ان اللَّه خلق طينتنا من عليين و خلق طينه شيعتنا من دون ذلك فهم منّا و خلق طينه عدونا من سجين و خلق طينه شيعتهم من دون ذلك و هم منهم و سلمان خير من لقمان.

بحارالانوار، ج 22، ص 331، ر 42، ذكر عند ابى جعفر عليه السلام سلمان الفارسى قال: مه لا تقولوا سلمان الفارسى و لكن قولوا سلمان الحمدى ذاك رجل منا اهل البيت. بحارالانوار، 22 ص 349، ر 67 عن ابى جعفر الباقر قال: سمعت جابر بن عبداللَّه الانصارى يقول: سالت رسول اللَّه صلى اللَّه عليه و آله و سلم عن سلمان الفارسى فقال صلى اللَّه عليه و آله و سلم: سلمان بحرالعلم لايقدر على نزحه. سلمان مخصوص بالعلم الاوّل و الاخر، ابغض اللَّه من ابغض سلمان و احبّ من أحبّه. قلت: فما تقول فى ابى ذر؟ قال: و ذاك منا، ابغض اللَّه من ابغضه و احبّ من احبه. قلت: فما تقول فى المقداد؟ قال: و ذاك منا، ابغض اللَّه من ابغضه و احبّ من احبّه.

قلت: فما تقول فى عمار؟ قال: و ذاك منا، ابغض اللَّه من ابغضه و احبّ من احبه. قال جابر: فخرجت لا بشّرهم، فلما وليت، قال صلى اللَّه عليه و آله و سلم الى يا جابر! الى يا جابر! و انت منا، ابغض اللَّه من ابغضك و احبّ من احبك. قال: فقلت: يا رسول اللَّه! فما تقول: فى على بن ابيطالب؟ فقال: ذاك نفسى، قلت: فما تقول فى الحسن و الحسين؟ قال: هما روحى و فاطمه امهما ابنتى يسوونى ما ساءها و يسرنى ما سرها، اشهد اللَّه انى حرب لمن حاربهم، سلم لمن سالمهم. يا جابر! اذا اردت ان تدعو اللَّه فيستجيب لك فادعه باسمائهم، فانها احب الاسماء الى اللَّه عزوجل. بحارالانوار، ج 22، ص 347، ر 63.] حسن و حسينم! بياييد، آخرين توشه را از پيكر پاك مادرتان برگيريد. اكنون زمان فراق شما با مادرتان است و ملاقات (مجدد) شما در بهشت خواهد بود.»

معصومه

عَصَمَ، عَصْماً الشى ءَ: منعه، عصم اللَّه فلاناً من المكروه: حفظه و وقاه، خدا او را حفظ كرد و باز داشت.

العِصْمَة: المنع، ملكة إجتناب المعاصى و الخطاء.

زنى را كه داراى مقام عصمت از گناه باشد، معصومه گويند. فاطمه ى زهراء عليهاالسلام داراى مقام عصمت بود، هم عصمت از گناه، هم عصمت از خطا و اشتباه، و حتى از سهو و نسيان نيز در امان بودند.

فاطمه ى زهراء مصون از خطا و اشتباه

«... اللهم صل على السيدة المفقودة الكريمة المحمودة الشهيدة العالية الرشيدة، اُمّ الأئمة و سيدة نساء الاُمّة بنت نبيك، صاحبة وليك، سيدة النساء، و وارثة سيد الانبياء، و قرينة سيدالاوصياء، «المعصومة» من كل سوء، صلاة طيبة مباركة...

خداوندا! بر سرور بانوان كه (قبرش) از ديدگان پنهان شد، زنى باكرامت و پسنديده، زنى شيهده در راه خدا، زنى بلند همت و رشيده مادر پيشوايان دين، سرور زنان امت، دختر پيامبر خود، همسر ولى تو، سرور زنان، وارث پيامبر، همتاى اميرالمومنين، زنى كه از هر بدى به دور است درود فرست، درودى پاك و پربركت. [بحارالانوار، ج 102، ص 220، ر 1 از عتيق غروى.]

ملهمه

لَهِمَ، لَهْماً و لَهَماً الشى ءَ: إبتلعه بمرّة، ألهم اللَّه فلاناً خيراً: اوحى اليه به و لقنه اياه و وفقه له، الالهام: ان يلقى اللَّه فى نفس الانسان امراً يبعثه على فعل الشى ء او تركه، كأنّه شى ء القى فى الرُوع.

زنى را كه به او الهام شود ملهمه گويند. فاطمه ى زهراء عليهاالسلام در بسيارى از مواقع مورد الهام قرار مى گرفت. الهام درجه اى خفيف از ارتباط عالم معنا با انسان است و با وحى متفاوت است.

بر فاطمه ى زهرا الهام مى شده است

عن موسى بن جعفر عن ابيه عليهم السلام قال: قال على بن ابى طالب عليه السلام: «فبكى رسول اللَّه صلى اللَّه عليه و آله و سلم و ضمّها إليه و قال: موفّقة رشيدة مهديّة «مُلْهِمَة»، امام كاظم عليه السلام از پدران خود نقل فرمودند كه اميرالمومنين عليه السلام فرمودند: پيامبر صلى اللَّه عليه و آله و سلم گريستند و زهرا عليهاالسلام را به سينه ى خود چسباندند و فرمودند: تو يك زن موفقه و رشيده هستى كه از سوى خداوند مورد الهام واقع شده و از طرف او هدايت يافته اى.» [بحارالانوار، ج 22، ص 492، ر 37 همچنين، ج 81، ص 324، ر 18 ر. ك: لقبى رشيده.]

ممتحنه

مَحَنَ، مَحْناً فلاناً: إختبره و جرَّبه، او را آگاهانيد و آزمود.

امتحن الشى ء: اختبره، آن را آزمود. و منه امتحان الطلبة، المِحْنَة: ما يمتحن به الانسان من بليّة، مُمْتَحَنَة: زن آزموده و امتحان شده.

مُمْتَحِنَة: زن آزمايش كننده.

يكى از اسامى فاطمه ى زهراء عليهاالسلام ممتحنه است. ممتحنه، يعنى زنى كه امتحان شده است و از امتحان سربلند بيرون آمده است. در يك نگاه گذرا به زندگى فاطمه ى زهراء عليهاالسلام، سراسر حيات او را امتحان و آزمايش مى بينم.

فاطمه ى زهراء سرفراز در امتحانات

«... يا «مُمْتَحَنَهُ» إمتحنك اللَّه الّذي خلقك، قبل عن أن يخلقك فوجدك لما امتحنك صابرة...، اى خانمى كه خداوند تو را قبل از خلقتت آزمايش نمود و تو را در برابر امتحانات شكيبا يافت.» [بحارالانوار، ج 100، ص 194، ر 11 از التهذيب، ج 6، ص 9.]

فاطمه ى زهرا عليهاالسلام در خردسالى مادر از دست مى دهد. غم و غصه ى پدر را نيز كه با سرِ خاكستر آلود و پاى زخمى به خانه باز مى گردد، تحمل مى كند، لذا پدر، او را اُمّ ابيها مى خواند. در شب زفاف بى مادر به كابين بخت رفتن، امتحان كوچكى نيست. فاطمه ى زهرا عليهاالسلام هنگام تولد فرزندانش، صحنه ى شهادت آنها را ديد، و اين به راستى امتحان سختى است. اهانت به پيغمبر خدا صلى اللَّه عليه و آله و سلم كه در بستر احتضار است، فوت پدر، غصب فدك، سيلى خوردن، بازوى ورم كرده از تازيانه، مولاى را طناب در گردن ديدن و... نمونه هايى از سختيها و مصائب آن حضرت است، پس، با وجود اين همه تحمل كردن، سزاست كه ائمه ى اطهار عليهم السلام در ادعيه او را ممتحنه خطاب كنند.

«... السلام عليك أيّتها «المُمْتَحَنَة»...

درود بر تو اى زنى كه مورد آزمايش الهى قرار گرفتى و سرفراز بيرون آمدى.» [بحارالانوار، ج 100، ص 198، ر 16 از مصباح الزائر، ص 25.]

منصوره

نَصَرَ، نَصْراً: أعانه على دفع ضد او رد عدو، در لغت يارى رساندن را گويند.

فاطمه ى زهرا عليهاالسلام در روز قيامت تمام عاشقان خود را يارى خواهد رساند و اگر ايشان دست ما گدايان درگه اش را نگيرد چگونه از آتش رهايى خواهيم يافت؟اسم مفعول به معناى اسم فاعل است.

فاطمه ى زهرا ميوه ى بهشتى است

عن أبى عبداللَّه جعفر بن محمّد بن على عن أبيه عن جده عليهم السلام قال: قال رسول اللَّه صلى اللَّه عليه و آله و سلم: «معاشر الناس! تدرون لما خلقت فاطمة عليهاالسلام؟ قالوا: اللَّه و رسوله اعلم.قال صلى اللَّه عليه و آله و سلم: خلقت فاطمة عليهاالسلام حوراء انسية لاانسية و قال:... قالوا: يا رسول اللَّه! استشكل ذلك علينا تقول: حوراء انسية لاانسية. قال صلى اللَّه عليه و آله و سلم:... اهدى الى ربى تفاحة من الجنة اتانى بها جبرئيل عليه السلام...ثم قال: يا محمد! كلْها. قلت: يا حبيبى! يا جبرئيل! هدية ربى توكل؟ قال عليه السلام: نعم قد اُمرت باكلها فافلقتها [شكافتن و جدا نمودن.] فرايت منها نورا ساطعا ففزعت من ذلك النور. قال عليه السلام: كل! فان ذلك نور المنصورة، فاطمة عليهاالسلام. قلت: يا جبرئيل! و من «المنصورة»؟ قال عليه السلام: جارية تخرج من صلبك و اسمها فى السماء منصورة و فى الارض فاطمة عليهاالسلام. فقلت: يا جبرئيل! و لم سميت فى السماء منصورة و فى الارض فاطمة عليهاالسلام؟ قال عليه السلام: سميت فاطمة عليهاالسلام فى الارض لانه فطمت شيعتها من النار و فطموا اعداوها عن حبها و ذلك قوله اللَّه فى كتابه و «يومئذ يفرح المومنون بنصراللَّه» بنصر فاطمة عليهاالسلام لمحبيها.

پيامبر صلى اللَّه عليه و آله و سلم فرمودند: اى اصحاب من! آيا مى دانيد فاطمه عليهاالسلام از چه خلق شده است؟ عرضه داشتند: خدا و پيامبرش بر اين مطلب آگاهترند. پيامبر صلى اللَّه عليه و آله و سلم فرمودند: فاطمه عليهاالسلام، فرشته ى انسانى است كه تنها انسان نيست. (مردم از سخن پيامبر چيزى نفهميدند) عرضه داشتند: اين مطلب برايمان مشكل شد، مى فرماييد فرشته است و انسان، اين چگونه ممكن است؟ پيامبر صلى اللَّه عليه و آله و سلم فرمود:... جبرئيل يك سيب از بهشت برايم هديه آورد و سپس گفت: اى محمد! اين سيب را ميل نماييد. گفتم: اى دوست من، اين سيب هديه ى خداوند است، چگونه آن را بخورم؟ گفت: شما امر شده ايد كه اين سيب را بخوريد. پس آن را شكافتم، ناگهان نورى از آن درخشيد. از آن نور در هراس شدم. گفت: بخور! اين نور، نور فاطمه ى منصوره است. گفتم: منصوره كيست؟! گفت: دختر شما خواهد بود كه اسمش در آسمانها منصوره است و در زمين فاطمه. سئوال كردم: چرا در آسمان و زمين به او منصوره و فاطمه مى گويند.گفت: در زمين فاطمه است، زيرا شيعيان او، از آتش جهنم گرفته شده اند و از دشمنانش حب او را گرفته اند. و در آسمان او را منصوره گويند به خاطر سخنى كه خداوند در آيه ى «و يومئذ يفرح المومنون بنصراللَّه» دارد، يعنى يارى رسانيدن فاطمه ى زهراء عليهاالسلام به ياران و دوستان خود.» [بحارالانوار، ج 43، ص 18، ر 17 از تفسير فرات بن ابراهيم.]

موفقه

وَفِقَ يَفِقُ وَفْقاً الأمَر: صادفه موافقاً، وَفَّقَ الأمر: جعله موافقاً، تَوَفَّقَ: نجح مسعاه، كان مظهراً لتوفيق اللَّه و تسهلت له طرق الخير.

يقال: «لا يَتَوَفَّقَ عبدٌ إلاّ بتوفيق اللَّه».

فراهم آمدن وسايل نجات عمل مطلوب را توفيق گويند و بنابر روايتى از امام جواد عليه السلام، توفيق الهى يكى از صفات مؤمنين است. توفيق الهى، يعنى خداوند تمام وسايلى كه براى انجام اعمال نيك نياز است براى انسان فراهم آورد تا با صرف كمترين فرصت، بيشترين خدمت را انجام داده و به ثواب وافرى نائل گردد. اين سخن در بيان علما چنين آمده است: التوفيق توجيه اسباب الخير نحو المطلوب. موفقه به زنى گويند كه خداوند بر او عنايت كرده و وسايل انجام امور نيك را برايش مهيا نموده است.

توفيقاتى كه نصيب فاطمه ى زهرا عليهاالسلام گشت تا توانست الگوى همه جهانيان گردد بر هيچ كس پوشيده نيست.

فاطمه ى زهرا همراه با توفيقات الهى

عن موسى بن جعفر عن ابيه عليهم السلام... قال رسول اللَّه صلى اللَّه عليه و آله و سلم: «موفّقة» رشيدة مهديّة ملهمة...، پيامبر صلى اللَّه عليه و آله و سلم فرمودند: تو يك زن موفقه و رشيده هستى كه از سوى خداوند مورد الهام واقع شده است و از طرف او هدايت يافته اى.» [بحارالانوار، ج 22، ص 492، ر 37 همچنين، ج 81، ص 324، ر 18، ر. ك: لقب رشيده.] روايتى ديگر در لقب «سعيده» گذشت. [الثاقب فى المناقب ابى محمد بن على الطوسى المعروف بابن حمزه، صص 281 و 280.]

مهديه

هَدَى، هُدىً و هَدْياً و هِدْيَةً و هِدايَةً: أرشده، و هو ضد أضلّه، يقال: «هداه الطريق و هداه الى الطريق و للطريق»، أي، بينه له و عرّفه به، المَهدّى، الّذي قد هداه اللَّه الى الحقّ.

زنى را كه هدايت شده باشد، مهديه گويند. فاطمه ى زهراء عليهاالسلام مهديه بودند، يعنى از طرف خداوند مورد هدايت قرار گرفته بودند و هر كس خداوند او را راهنمايى كند، هيچ گاه گمراه نخواهد شد.

فاطمه ى زهرا هدايت شده از طرف خداوند

عن موسى بن جعفر عن أبيه عليهم السلام... قال رسول اللَّه صلى اللَّه عليه و آله و سلم: «موفّقة رشيدة «مهديّة» ملهمة...، پيامبر صلى اللَّه عليه و آله و سلم فرمودند: تو يك زن موفقه و رشيده هستى كه از سوى خداوند مورد الهام واقع شده است و از طرف او هدايت يافته اى.» [بحارالانوار، ج 22، ص 492، ر 37 همچنين، ج 81، ص 324، ر 18، ر ك: لقب رشيده.]

مؤمنه

أَمَنَ، أَمْناً، ه: وثق به و أركن إليه، آمن إيماناً به: صدَّقه و وثق به.

المؤمن: المصدّق، خلاف الكافر، الإيمان: التصديق مطلقاً، نقيض الكفر، فضيلة فائقة البيعة بها نؤمن إيماناً ثابتاً بكل ما أوحاه اللَّه.

زنى را كه ايمان به خدا و عالم بعد از مرگ دارد، مؤمنه گويند. زهراء عليهاالسلام به راستگويى پيامبر اكرم صلى اللَّه عليه و آله و سلم ايمان دارد.صفت راستگويى يكى از صفات مهم مقام نبوت است. بعضى از فرقه ها اين صفت را لازمه ى نبوت نمى دانند.

ايمان به راستگويى رسول اللَّه

«...السلام عليك و على ولدك و رحمةاللَّه و بركاته اشهد انك احسنت الكفالة و اديت الامانة و اجتهدت فى مرضات اللَّه و بالغت فى حفظ رسول اللَّه صلى اللَّه عليه و آله و سلم، عارفة بحقه «مومنة» بصدقه، معترفة بنبوته...[بحارالانوار، ج 100، ص 218، ر 17 از مصباح الزائر، ص 28 و المزار الكبير ص 23.]

درود بر تو (اى فاطمه ى زهرا!) و درود بر فرزندان تو، رحمت و بركات خداوند بر شما باد. گواهى مى دهم كه سرپرستى از رسول اللَّه را نيكو به جاى آوردى حق امانت را ادا نمودى و براى رضايت خداوند و محافظت از پيامبر صلى اللَّه عليه و آله و سلم سعى وافرى نمودى در حالى كه حق او را به خوبى شناخته ايى و به راستگويى ايشان ايمان دارى و به نبوتش اعتراف دارى.»

ناعمه

نَعَمَ، نَعْمَةً و مَنْعَماً الْرَجُلُ: طاب و لان و إتَّسَعَ، يقال: «هذا منزل ينعمهم»، أي، يوافقهم و يطيب لهم، زندگانى به كام او شد و زندگانى او خوش شد.

الناعمة: المترفهة الحسنة العيش و الغذاء، ناعمه: شاداب، بهره مند، زن خوش زندگانى، خرمّى و شادى كه در رخسار نمايان باشد. فاطمه ى زهرا عليهاالسلام در روز قيامت با چهره ى شادابى همراه با عاشقان خود به طرف بهشت رهسپار خواهد شد.

فاطمه ى زهراء زنى شاداب در روز قيامت

«يا فاطمة! والذّي بعثني بالحقّ لقد حرمت الجنة على الخلائق حتى أدخلها و أنّك لأوّل خلق اللَّه يدخلها بعدي كاسية حالية «ناعمة» يا فاطمة! هنيئالك، به همان خدايى كه مرا برانگيخت، بهشت بر مردم حرام است تا آنكه من وارد بهشت گردم و پس از من تو اولين كسى هستى كه بر بهشت قدم مى نهد. فاطمه جان! بهشت گوارايت باد.» [بحارالانوار، ج 22، ص 490، ر 36.]

نقيّه

نَقا، يَنْقُو، نَقْواً و نَقَىَ يَنْقى نَقْيا العظم: استخرج نِقْيَه، أي، مُخَّه، النَقى: النظيف، نَقِىَ، يَنْقَى، نَقاوَةً و نُقاءً و نُقاوَةً و نُقايَةً: نظف و حسن و خلص.

زن پاكدامن و عفيفه را كه از گناه به دور باشد، «نقيّه» گويند. زهراى شهيده عليهاالسلام پاكدامن ترين زنى است كه پاى بر اين كره ى خاكى گذارده است. او حتى بر نامحرم كور چهره مى پوشاند و هيچ مكروهى را مرتكب نمى شد.

فاطمه ى زهراء زنى پاكدامن

«السلام عليك أيّتها التقية «النقيّة»، درود بر تو اى زن پاكدامن و باتقوا!» [بحارالانوار، ج 100، ص 199 ، ر 20 از الاقبال، ص 100.]

والهه

وَلِهَ، يَلِهُ وَلَهاً: حزن شديداً حتىّ كاد يذهب عقله، تحيّر من شدّة الوجد.

فهو: واله، آله، وَلْهان، فهى: واله، والِهَة، وَلْهى.

والهه در لغت زن اندوهناك را گويند، فاطمه ى زهرا عليهاالسلام پس از شهادت رسول اللَّه صلى اللَّه عليه و آله و سلم هميشه در غم و اندوه به سر مى برد تا به شهادت رسيد.

غم و اندوه كشنده قاتل فاطمه ى زهرا

قالت فاطمه ى زهرا عليهاالسلام: «... يا ابتاه! بقيت «والهة» وحيدة و حيرانة فريدة...،» پدر جان! تنها، با غم بسيار، حيران و مضطرب مانده ام. صدايم خاموش شده، پشتم شكسته، زندگى ام نابود شده، روزگارم تيره و تاره است.» [بحارالانوار، ج 43، ص 174- 176، ر 15 ر. ك: به لقب فريده.]

وحيده

وَحَدَ يَحِدُ وَحْداً، وَحْدَةً، وَحِدَةً، الوَحيد: المُتفرد بنفسه.

وحيدة در لغت، تنها و يگانه معنا مى دهد، فاطمه ى زهرا عليهاالسلام پس از شهادت پيامبر صلى اللَّه عليه و آله و سلم هميشه تنها و بى ياور بود.

فاطمه ى زهراء تنها و يگانه

قالت فاطمه ى زهرا عليهاالسلام: «... يا ابتاه! بقيت و الهة «وحيدة» و حيرانة فريدة...، پدر جان! تنها، با غم بسيار، حيران و مضطرب مانده ام. صدايم خاموش شده، پشتم شكسته، زندگى ام نابود شده، روزگارم تيره و تار است.» [بحارالانوار، ج 43، ص 174- 176، ر 15، ر. ك: به لقب فريده.]