هدايتگران راه نور
زندگانى صدّيقه كبرى حضرت فاطمه زهرا عليها السلام

آية الله سيد محمد تقى مدرسى
مترجم : محمد صادق شريعت

- ۲ -


ازدواج

يكى ديگر از رويدادهاى جالبِ توجّه زندگى فاطمه زهراعليها السلام،ازدواج اوست. كه بُعد بزرگى از زندگى او را دربر مى‏گيرد.

در واقع ازدواج فاطمه يك ازدواج تمام عيار، مطابق با ارزشهاى‏اسلامى بود. از اين رو اين پيوند به عنوان نمونه‏اى از يك ازدواج ايده‏آل‏مورد توجه قرار گرفت.

در فقه اسلامى، شيوه ازدواج فاطمه به عنوان سنّت مستحب قلمدادشده است. چرا كه اين ازدواج صورت مجسمى از تعاليم گرانبهاى اسلامى‏است. اينك بجاست به فراخور اين كتاب به شرح قسمتهايى حساس از اين‏پيوند مبارك بپردازيم.

اوّل : خواستگارى‏

مراسم ازدواج به سادگى و بدون هيچ افراط و تفريطى برگزار شد. درحقيقت مفهوم‏ازدواج اسلامى مفهومى‏است برخاسته از واقعيت وطبيعت‏آن. ازدواج پديده‏اى است فطرى كه براى ادامه حيات و بقاى نسل انسان‏در وجود او تعبيه شده است.

در واقع اسلام نيز ازدواج را بدين گونه مى‏خواهد و دستوراتى متناسب‏با چنين‏ازدواجى صادر كرده‏است. از اين‏رو به‏بسيارى‏از تشريفات بى‏فايده‏ديگرى كه در برخى از كشورهاى اسلامى ديده مى‏شود هيچ نيازى نيست.

معمولاً ازدواج با خواستگارى از سوى مرد آغاز مى‏شده. آن هم از زنى‏كه از جهت حسب و نسب، مورد علاقه او قرار مى‏گرفته است. و بستگان‏زن نيز درباره مرد تحقيق مى‏كردند و اگر او را شايسته مى‏يافتند مهريه‏ساده‏اى تعيين مى‏كردند و دخترشان را بدون تشريفات و رفت و آمدها،به ازدواج مرد درمى‏آورند و از تشكيل جلسات طولانى و بدون فايده‏خوددارى مى‏كردند. كه گويى اينك ازدواج به مثابه تعيين روابطبين‏المللى ميان ملّتها درآمده است، كه در برخى از كشورها هم‏اكنون نيزاين رفتار و طرز فكر ديده مى‏شود.

براى همين است كه مى‏بينيم اميرمؤمنان، على‏عليه السلام خدمت پيامبرصلى الله عليه وآله‏مى‏آيد، سلام مى‏كند و در جاى خود قرار مى‏گيرد. پيامبر علّت آمدنش راجويا مى‏شود و حضرت امير موضوع ازدواج با فاطمه را مطرح مى‏كندوپيامبر با خوشرويى تمام از پيشنهاد او استقبال مى‏كند.

دوّم : قبول پيشنهاد خواستگارى‏

پيامبر پيشنهاد على را به طور قطعى نمى‏پذيرد، مگر پس از آنكه اين‏پيشنهاد را براى فاطمه با تفاصيل آن عرضه كند. آن‏حضرت از سوابق على‏وفضايل ومناقب او مى‏گويد و فاطمه نيز سكوت مى‏كند و بدين ترتيب‏رضايت خويش را اعلام مى‏دارد.

پيامبرصلى الله عليه وآله با ديدن سكوت فاطمه زهرا مى‏فرمايد : اللَّه اكبر، سكوت‏فاطمه نشان رضايت او به اين پيوند است.

اسلام زن‏را انسانى‏صاحب كرامت‏به‏شمار مى‏آورد كه حق‏داردسرنوشت خود را برگزيند. اگرچه پدر نيز اين حق را دارد كه در انتخاب‏همسر با دخترش مشورت كند چرا كه او خير و صلاح دخترش را بهترمى‏داند. ولى اگر پدر بخواهد در اين باره زور پيشه كند و يا در استفاده ازاين حق افراط روا دارد، در چنين حالتى شرع مقدّس قدرتش را محدودمى‏سازد، حق انتخاب را تماماً برعهده خود زن مى‏سپارد. بدين‏گونه ازافراط و تفريط جلوگيرى مى‏كند و بنابراين اسلام با شيوه اروپايى و غربى‏كه زن را از خانواده‏اش جدا مى‏كند وحق انتخاب شوهر را تنها به دست اومى‏سپارد، به هيچ وجه هماهنگى وموافقت ندارد.

از طرفى شيوه اسلامى در اين باره با روش ازدواج در روزگار جاهليّت‏كه زن را به مثابه كالايى مورد خريد و فروش قرار مى‏داد، هيچ گونه‏سازگارى ندارد.

سوّم : برابرى‏

فاطمه در همان هنگامى كه مسلمانان توانسته بودند با نيرومندترين‏دشمن خود يعنى قريش، در جزيرةالعرب به رويارويى برخيزند، به سن‏و سال زنان رسيده بود. مردان مسلمان هريك مى‏خواستند در ازدواج بافاطمه دختر پيامبر بر يكديگر سبقت جويند تا بدين ترتيب به اين شرافت‏نايل آيند. در آن هنگام فضايل و مناقب و پاكدامنى و آزرم و حكمت‏وتقوا و اجتهاد و دانش و معرفت آن‏حضرت، زبانزد همگان بود. امّا ازسوى ديگر مسلمانان از ميزان علاقه وافر پيامبر اكرم به دخترش آگاهى‏داشتند از اين رو بسيارى از توانگران و بزرگان او را از پيامبر خواستگارى‏مى‏كردند امّا پيامبر اسلام آنان را با ظرافت رد مى‏كرد چرا كه آنان راشايسته ازدواج با فاطمه و همتا و برابر با آن‏حضرت نمى‏دانست. مضافاًبرآنكه پيامبر از طريق وحى، آگاهى يافته بود كه فاطمه، اين زن‏بافضيلت و معصوم در اسلام، كسى كه قرار است نسل پيامبر و تبار اوصياو جانشينانش از او باشد، بايد با مردى كه خداوند سبحان او را برگزيده‏است، پيمان زناشويى ببندد.

از اين رو آن‏حضرت به هركس كه براى خواستگارى فاطمه به اورجوع مى‏كرد، مى‏فرمود :

من در اين باره منتظر فرمان خداوند هستم. امّا هنگامى كه على به‏همين منظور نزد پيامبر آمد و خواسته‏اش را مطرح كرد پيامبرصلى الله عليه وآله به وى‏فرمود : جبرئيل پيش از وى نزد آن‏حضرت آمده و به وى گفته بود كه‏خداوند تعالى‏، فاطمه را در آسمان به همسرى على درآورده و فرشتگان رابر آن گواه گرفته است.

تمام اينها براى آن بود كه حضرت امير پس از پيامبرصلى الله عليه وآله بهترين‏زمينيان بود و پيامبر و فاطمه نيز اين نكته را بخوبى مى‏دانستند. على‏عليه السلام‏تنها همسر شايسته فاطمه بود.

در اسلام نيز روا نيست كه پدر دخترش را به مردى كه همشأن اونيست، به همسرى درآورد. در اين باره مى‏توان به حديثى كه از امام‏صادق‏عليه السلام روايت شده، استناد جُست. آن‏حضرت فرموده است :

"اگر خداوند اميرمؤمنان‏عليه السلام را براى فاطمه نيافريده بود، از آدم تاپايين‏تر از وى همتايى براى فاطمه بر روى زمين وجود نداشت"(5).

چهارم : مهريه و جهيزيه

اگر انسان در زندگى دنيا بيشتر به تشريفات توجّه داشته باشد، دردسرو مشكلاتش هم افزونتر خواهد شد. حال آنكه ساده زيستن و زهد درزندگى، موجب آسودگى و راحتى است. اميرمؤمنان نيز در حديثى كه ازاوصاف پرهيزكاران سخن مى‏گويد، به همين نكته اشاره كرده و فرموده‏است :

"پرهيزكاران لذّت زهد دنيا را هم در اين دنيا چشيده‏اند"(6).

ساده زيستن و زهد، بخصوص درنظر رهبران و بالاخص در نزد ائمه‏وراهنمايان ربّانى از اهمّيّت بيشترى برخوردار است.

شايد سادگى مَهر بانوى زنان و نيز لوازم خانه‏اش، به اضافه زهد درمراتب دنيا، بيشتر به هدف ساده برگزار كردن مراسم زناشويى انجام‏گرفته باشد تا به عنوان نمونه‏اى براى ازدواجهاى اسلامى همواره پيش‏روى مسلمانان قرار داشته باشد و چرا اينگونه نباشد؟ كه او فاطمه دخترمحمّد بن عبداللَّه‏صلى الله عليه وآله، رسول خدا بود و شوهرش سرور اوصيا، على‏ اميرمؤمنان. پس بايد كه ازدواج او به عنوان الگو و نمونه قلمداد شود.

امامان معصوم نيز، عملاً در ازدواجهاى خود از اين نمونه پيروى‏كردند وخود را حتّى ملزم به رعايت "مهرالسنّه"، يعنى همان بهاى‏مهريه‏اى كه على‏عليه السلام به فاطمه‏عليها السلام پرداخت، مى‏كردند.

مهر حضرت زهرا 480 و يا بنابر بعضى روايات 500 درهم بود.همچنين جهيزيه‏اى كه پيامبرصلى الله عليه وآله آن را براى فاطمه تدارك ديد، عبارت‏بود از :

- پيراهنى به بهاى هفت درهم.

- روبندى (به عنوان چادر) به ارزش چهار درهم.

- قطيفه سياه خيبرى.

- تختخوابى بافته شده از برگ و ليف خرما.

- دو تشك كه درون يكى از آنها با پشم گوسفند و درون ديگرى با ليف‏خرما پر شده بود.

- چهار بالش كه درون آنها از گياه خوشبوى "اذخر" پر شده بود.

- پرده‏اى نازك از پشم.

- يك تخته حصير هجرى(7) كه گاهى اين حصير از علف بافته مى‏شد.

- يك آسياب دستى.

- يك تشت مسى.

- مشكى از پوست.

- كاسه‏اى چوبين.

- مشك كهنه آب.

- يك آفتابه.

- دو كوزه سفالى.

- يك سفره چرمى.

- يك چادر بافت كوفه.

- يك مشك آب.

- مقدارى عطر.

امام‏عليه السلام نيز خانه خود را مهيا كرد. بدين ترتيب كه كف خانه را باريگهاى نرم فرش كرد و چوب درازى به دو طرف ديوار آويخت تا از آن‏به عنوان رخت آويز استفاده شود و داخل اتاق را نيز با پوست گوسفندفرش كرد و تنها يك بالش از ليف خرما در خانه قرار داد.

پنجم : خطبه عقد

رسول خدا به امام على فرمود : برخيز و براى خود خطبه بخوان . اميرمؤمنان فرمود :

"سپاس خدايى را كه به ستايشگرانش نزديك شد و به خواستارانش‏قريب گشت و بهشت را به كسانى كه از او پروا پيشه كنند، وعده فرمودوكسانى را كه نافرمانى‏اش كنند با آتش بيم داد. او را بر نيكيهاى ديرينه‏ونعمتهايش سپاس مى‏نهم. سپاس كسى كه مى‏داند او (خداى) آفريننده‏و پديد آرنده و ميراننده وزنده كننده اوست و از بديهايش پرسنده. از اويارى مى‏جوييم و هدايت مى‏خواهيم و بدو ايمان مى‏آوريم و از وى‏كفايت مى‏طلبيم".

"و شهادت مى‏دهيم كه جز خداى يگانه هيچ معبودى نيست. يكتاست‏و شريكى ندارد. شهادتى كه در اندازه او باشد و خشنودش سازد و نيزشهادت مى‏دهيم كه محمّد بنده و رسول خداست، درود خدا بر او، و بردودمانش باد. درودى كه او را نيك آيد و بهره‏مندش سازد و او را بالا بردو برگزيندش. اين رسول خداست كه دخترش فاطمه را به پانصد درهم (مهر) به همسرى من داد. از او بپرسيد و حضرتش را گواه گيريد".

آنگاه رسول خداصلى الله عليه وآله فرمود : "من دخترم فاطمه را براساس آنچه‏خداوند مهربان او را با تو تزويج كرده، به همسرى تو دادم و به خشنودى‏خداوند راضى و خشنودم. تو نيك داماد و نيك يارى هستى و خشنودى‏خداوند براى تو كافى است".

سپس رسول خدا فرمود تا طبقى از خرماى نورس يا رسيده درميان‏آورند وآن را تقسيم كنند.

در اين باره حديث ديگرى از زبان اميرمؤمنان نقل شده كه در سطوربعد براى بيان اهميّت اين پيوند در اسلام، آن رابازگو خواهيم كرد. ازجمله دلايل اهمّيّت اين ازدواج آن است كه ما در كتابهاى تاريخ و حديث‏به بخش بزرگى بر مى‏خوريم كه به تفصيل يا اختصار موضوع ازدواج على‏با فاطمه را مطرح كرده‏اند. اين امر خود نشانگر اهتمام مسلمانان صدراسلام به اين امر بوده است.

حديثى كه در اين باره روايت شده، منقول از ضحّاك بن مزاحم است‏كه گفته : از على بن ابى طالب شنيدم كه مى‏فرمود : ابوبكر و عمر نزد من‏آمدند و گفتند : چه مى‏شود كه نزد رسول خدا بروى و درباره فاطمه با اوسخن بگويى؟

من نزد آن‏حضرت رفتم. چون پيامبر مرا ديد، خنديد و آنگاه فرمود :ابوالحسن براى چه آمده‏اى؟ چه مى‏خواهى؟

من از خويشاوندى و پيشگامى خود در اسلام نيز و از يارى و جهادخويش در ركاب آن‏حضرت، سخن گفتم. آن‏حضرت در پاسخ فرمود :راست گفتى وبهتر از آنى كه گفتى.

گفتم : اى رسول خدا آيا فاطمه را به همسرى من مى‏دهى؟

او فرمود : على! پيش از تو نيز كسان ديگرى از او خواستگارى كرده‏اندوچون من خواستگارى آنان را با فاطمه درميان نهادم، آثار نارضايتى‏در چهره‏اش نمايان شد. امّا اينك تو اينجا بمان تا من دوباره به سويت‏بازگردم(8).

پيامبرصلى الله عليه وآله به اتاق فاطمه رفت. فاطمه برخاست و رداى پيامبر راستاند وكفشهايش را به در آورد و آب وضو براى آن‏حضرت مهيّا كرد و به‏دست خويش پاهايش را شُست و آنگاه بر جاى خود نشست، پيامبر به اوفرمود : اى فاطمه؟ پاسخ داد : بلى چه فرمايشى دارى اى رسول خدا؟

پيامبر فرمود : على بن ابى طالب كسى است كه تو بخوبى از قرابت‏وفضيلت و اسلام او آگاهى دارى و من نيز از خداوند خواسته‏ام كه تو رابه همسرى بهترين و محبوبترين خلقش درآورد. او از تو خواستگارى كرده‏است. در اين باره چه نظرى دارى؟

فاطمه خاموش ماند امّا چهره‏اش را برنگرداند و رسول خدا نيز درسيمايش نشان ناخرسندى نديد. پس برخاست و گفت : اللَّه اكبر. سكوت اودليل بر موافقت اوست.

پس جبرئيل‏عليه السلام به نزد آن‏حضرت آمد و گفت : اى محمّد، فاطمه را به‏همسرى على بن ابى طالب ده كه خداوند او را براى على بن ابى طالب‏پسنديده و على را نيز براى فاطمه.

على فرمود : آنگاه پيامبر فاطمه را به‏ازدواج من درآورد. و نزد من آمدودستم را گرفت و فرمود : "برخيز به نام خدا و بگو : عَلى‏ بَرَكِةِ اللَّهِ وَماشاءَ اللَّهُ لا قُوَّةَ إِلّا بِاللَّهِ تَوَكَّلْتُ عَلَى اللَّهِ".

آنگاه مرا آورد و در كنار فاطمه نشانيد و فرمود :

"خدايا اين دو محبوبترين خلقِ تو در نزد منند پس آنان را دوست بدارو به فرزندانشان بركت ده و از سوى خود نگاهبانى برايشان بگمار و من‏اين دو و فرزندانشان را از شر شيطان رانده شده، در پناه تو مى‏گيرم"(9).

ششم : زفاف‏

فاطمه زهرا بر اشتر سياه و سپيد پدرش نشست. زنان پيامبر اطراف‏اشتر را گرفته بودند و اشعار شاد مى‏خواندند. سلمان نيز افسار اشتر را به‏دست گرفته بود و پيامبر خود پيشاپيش اشتر و درميان جوانان بنى هاشم‏كه شمشيرهاى آخته به دست داشتند، حركت مى‏كرد. جوانان بنى هاشم بااين حركت در واقع مى‏خواستند بگويند كه ما از عرض و ناموس خودپاسدارى مى‏كنيم.

آرى، آن شب جشن عروسى برپا بود و اين جشن با اشعارى كه زنان‏پيامبر مى‏خواندند و ديگر زنان آنها را تكرار مى‏كردند، شكوه خاصى به‏خود گرفته بود.

ام سلمه مى‏خواند :

- اى همسايگانم به يارى خدا گردش كنيد و در همه احوال خداى را به‏ياد آريد.

- و ياد آريد الطاف پروردگار والا مرتبه را كه ناخوشيها و آفتها را ازما دور كرد.

- او ما را پس از كفر، هدايت كرد و از نو جان بخشيد.

- با بهترين بانوى عالميان كه خاله‏ها و عمه‏هايش فداى او گردند،همراه شويد.

- اى دختر كسى كه خداى بزرگ او را با وحى و رسالت، بر ديگران‏برترى بخشيد.

عايشه نيز اين اشعار را مى‏خواند :

- اى زنان، روبندها زنيد و آنچه شايسته گفتن در مجالس است، برزبان آريد.

- همراه با تمام بندگان شاكر خداوند، او را به ياد آوريد كه ما را به‏دين خويش مخصوص فرمود.

- ستايش خداى را بر بخششهايش و سپاس اورا كه يكتا و ارجمندوتواناست.

- با او - فاطمه - همراه گرديد كه خداوند نام او را بلند گردانيد و وى رااز جانب خود به پاكى و طاهرى - على - مخصوص داشت.

- حفصه نيز بدين اشعار مترنّم شد و خواند :

- فاطمه بهترين زنان بشر است و سيمايى چون ماه دارد.

- خداوند تو را بر همه آفريدگان برترى بخشيد به فضيلت كسى كه به‏آيات زمر مخصوص شد.

- خداوند تو را به همسرى جوانى فاضل يعنى على بهترينِ حاضران،درآورد.

- همسايگانم، با فاطمه همراه شويد كه او بزرگوار و فرزند مرد بزرگى‏است.

پس از آنكه فاطمه به خانه على رسيد، پيامبرصلى الله عليه وآله پيش رفت و دست‏فاطمه را گرفت و درميان دستان على نهاد و پيش از آنكه چنين كند، باسخنان گرم ونورانى خود، بذر عشق و محبّت را درميان آنان كاشت و ازهريك از آنان تعريف و تمجيد كرد.

فاطمه زهراعليها السلام از آغاز سال دوّم هجرت، به زندگى تازه‏اى گام نهاد.او پيش از اين بمدّت 9 سال به عنوان دخترى نمونه در خانه پدرش مطرح‏بود و اينك مى‏خواست زندگى زناشويى خويش را آغاز كند. آرى اومى‏رفت تا سنگ بناى نخستين خانواده نمونه را در جامعه اسلامى بنيان‏نهد تا جهان مفهوم زندگى هدفدار را در پرتو تعاليم اسلامى بشناسد.

اينك به مثالهايى از اين خانواده نمونه كه فاطمه با همكارى على‏عليه السلام‏و با وحيى كه از جانب خدا به سوى پيامبرصلى الله عليه وآله مى‏شد، آن را بنيان نهاده‏بود اشاره مى‏كنيم :

1 - محبّت و دوستى عميق : آنچه اين دو را به هم پيوند مى‏داد، عشق‏ومحبّتى بود كه از ايمان هريك از آنان به ويژگيها و مناقب ديگرى نشأت‏مى‏گرفت. فاطمه، على را به عنوان سرور اوصيا و پدر نوه‏هاى پيامبروبرترين مردم پس از آن‏حضرت و صاحب مقامى والا و بزرگ در نزدخداوند مى‏دانست. از اين رو به او بسيار عشق مى‏ورزيد. على‏عليه السلام نيز ازبزرگى و عظمت فاطمه آگاه بود و مى‏دانست كه او سرور زنان جهان‏ومادر نوه‏هاى پيامبر است وشفاعتش در بارگاه خداوند مقبول واقع‏مى‏شود. به اين دلايل بود كه اميرمؤمنان هم او را بسيار دوست مى‏داشت.

2 - همكارى در عمل : فاطمه زهرا در انجام مسئوليّتهاى داخل خانه‏سُستى نمى‏ورزيد چنان كه حضرت امير نيز در انجام وظايف مربوط به‏خودش كوتاهى نشان نمى‏داد. پيامبر اكرم هم وظايف را از روز نخست‏بدين گونه تقسيم كرد :

الف - على بايد خانه را بروبد و آب بياورد علاوه بر آنكه دادن نفقه‏هم از وظايف اوست.

ب - فاطمه بايد آرد فراهم آرَد و خيمر درست كند و نان پزد و تربيت‏فرزندان و رتق و فتق امور آنان را برعهده گيرد.

در حديثى از ابوجعفرعليه السلام نقل شده است كه فرمود :

"فاطمه به على قول داد كه كارهاى خانه را انجام دهد و خمير درست‏كند ونان پزد و خانه را بروبد و على هم به او قول داد كه كارهاى بيرون ازخانه را انجام دهد وهيزم آورد و مواد خوراكى را تهيه كند. روزى امام به‏فاطمه گفت : اى فاطمه آيا چيزى دارى؟ فاطمه گفت : سوگند به آنكه‏حقّ تو را بزرگ داشت، سه روز است كه چيزى نداريم تا تو را بدان‏مهمان كنم. على‏عليه السلام پرسيد : پس چرا به من نگفتى؟ فاطمه گفت :"رسول خداصلى الله عليه وآله مرا نهى كرد از اين كه چيزى از تو بخواهم بلكه به من‏سفارش كرد كه از پسر عمويت چيزى مخواه. اگر چيزى آورد كه هيچ‏وگرنه از او تقاضايى مكن". انجام اين وظايف، رنج و زحمت فراوانى‏براى فاطمه زهرا ايجاد كرده بود چنانكه روزى رسول خداصلى الله عليه وآله به منزل‏فاطمه وارد شد و ديد كه كار زياد، على و فاطمه را خسته كرده است. پس‏پرسيد : كدام يك از شما بيشتر خسته‏ايد؟ على پاسخ داد : فاطمه.

آنگاه پيامبر فاطمه را از ادامه كار منع كرد و خود به جاى او مشغول‏كار شد.

مسلمانان در يكى از جنگها، غنايم بسيارى به دست آورده بودند ازاين رو فاطمه زهرا به حضور پيامبر اكرم رسيد و از آن‏حضرت خواست تاخادمه‏اى به‏عنوان سهم وى از غنيمت به‏او دهد كه اورا در كارها ووظايف‏خانه كه برايش بخصوص در زمان غيبت اميرمؤمنان و شركت آن‏حضرت‏در جنگها سنگين مى‏شد، كمك كند.

از امام على‏عليه السلام روايت شده است كه به مردى از بنى سعد فرمود : آيادرباره خود و فاطمه نكته‏اى برايت بازگويم؟ فاطمه در خانه من بود.او از تمام كسان پيامبرصلى الله عليه وآله در نزد آن‏حضرت عزيزتر و محبوبتر بود. اوآن قدر با مشك آب آورده بود كه سينه‏اش از اين بابت مجروح شده بودوآنقدر به دست خود آسياب كرده بود كه دستانش خشن شده بود و خانه‏را آنقدر رُفته بود كه لباسهايش خاك آلوده شده بود و آنقدر زير ديگ راروشن كرده بود كه جامه‏هايش چرك و دودآلود شده بود و به همين خاطربسيار لاغر و نزار گشته بود(10).

چون فاطمه زهرا از پيامبر خواستار كنيزى شد تا او را در كارهاى‏خانه كمك كند، آن‏حضرت به وى فرمود : من به تو چيزى مى‏آموزم كه‏بيشتر از كنيز به حال تو سودمند است.

فاطمه پرسيد : پدر! آن چيست؟

پيامبر فرمود : چون از نماز فراغ يافتى پيش از آنكه به چپ وراست‏خود بنگرى 34 مرتبه بگو اللَّه اكبر و 33 مرتبه بگو الحمد للَّه و33 مرتبه‏هم بگو سبحان اللَّه. چون، چنين كنى خداوند نيرو و نشاط به تو عنايت‏كند. آنگاه پيامبرصلى الله عليه وآله به‏او نگريست و فرمود : آيا بدين خرسندى؟

فاطمه پاسخ داد : آرى اى رسول خدا، خرسندم.

اين همان تسبيح مشهور به "تسبيح الزهرا" است كه بيشتر شيعيان پس‏از خواندن نماز، خود را به انجام آن ملزم مى‏دانند.

اين است شخصيت آن زن درخشانى كه فاطمه زهراعليها السلام آن را براى مابه نمايش مى‏گذارد. او نشان مى‏دهد كه چگونه يك زن بايد مشكلات راتحمّل كند و به درجات والايى كه خداوند براى او درنظر گرفته برسدبى‏آنكه بدانچه از دنياى فانى از كف او مى‏رود، توجّه نشان دهد.

بنابر برخى از روايات، چون آيه زير نازل شد كه فرمود :

( وَإِمَّا تُعْرِضَنَّ عَنْهُمُ ابْتِغَاءَ رَحْمَةٍ مِن رَّبِّكَ تَرْجُوهَا فَقُل لَّهُمْ قَوْلاًمَّيْسُوراً ) (11) "چون از ايشان (يعنى از خويشان و دخترت فاطمه) به خاطررحمت پروردگارت كه بدان اميدوارى، روى گرداندى بديشان سخنى نرم‏وخوش بگو".

پيامبرصلى الله عليه وآله خدمتكارى را بنام "فضه" را براى خدمت به دخترش به‏نزد وى فرستاد. فاطمه نمى‏خواست با او رفتارى مانند رفتار زنان عرب‏داشته باشد آنان به خدمتكار خود امر و نهى مى‏كردند و خدمتكارشان جزاطاعت از فرمانهاى آنها چاره ديگرى نداشت. امّا فاطمه هرگز چنين نكردبلكه بدون آنكه ميان خود و فضه امتيازى قائل شود، روزهايى را بين‏خود و فضه تقسيم كرد.

3 - فاطمه زهرا زندگى و غذاى ناگوار و لباس درشت بافت و خشن راتحمّل مى‏كرد و تنها خدا و روز قيامت را درنظر مى‏آورد. در حديثى ازسويد بن غفله آمده است كه گفت : على‏عليه السلام به پيشامدى سخت گرفتارشد. فاطمه به نزد پيامبرصلى الله عليه وآله رفت و در زد. رسول خدا فرمود : من‏احساس مى‏كنم محبوبم بر در ايستاده است. اى أم ايمن برخيز و بنگر. پس‏أم ايمن در را گشود، فاطمه به خانه پيامبر قدم نهاد. پيامبر خطاب به اوفرمود : تاكنون در چنين هنگامى نزد ما نمى‏آمدى؟! فاطمه گفت : اى‏رسول خدا خوراك فرشتگان در نزد خداى چيست؟ پيامبر فرمود : حمدوثناى خداست. پس فاطمه عرض كرد : خوراك ما چيست؟ پيامبر فرمود :

سوگند به آنكه جانم به دست اوست. در خانه آل محمّد يك ماه است‏كه آتشى برافروخته نشده. اينك پنج‏كلمه كه جبرئيل به‏من آموخته‏است،به تو ياد مى‏دهم. فاطمه گفت : اى رسول خدا اين پنج كلمه كدام است؟

پيامبرصلى الله عليه وآله فرمود : "يا رَبَّ الْأَوَّلينَ وَالْآخِرينَ، يا ذَا الْقُوَّةِ الْمَتينِ وَياراحِمَ الْمَساكينِ وَيا أَرْحَمَ الْرَّاحِمينَ".

فاطمه بازگشت. همين كه چشم على به او افتاد، گفت : مادر و پدرم به‏فدايت. اى فاطمه چه خبرى آوردى؟ گفت : براى كارى دنيايى رفتم‏وبراى آخرت بازگشتم. على به او فرمود : آنچه پيش روى دارى بهتراست، آنچه پيش روى دارى بهتر است.

از امام جعفر صادق‏عليه السلام نقل شده است كه فرمود :

فاطمه‏عليها السلام نزد رسول خداصلى الله عليه وآله از على‏عليه السلام شكايت كرد و گفت : اى‏رسول خدا على از روزى خود چيزى برجاى نمى‏گذارد مگر آنكه آن رادرميان بيچارگان پخش كند. پيامبر به او فرمود : اى فاطمه آيا مرا درباره‏برادرم وپسر عمويم خشمگين مى‏سازى؟ همانا خشم على خشم من وخشم‏من خشم خداى عز وجل است(12).

فاطمه زهرا از زمان ازدواج تا هنگام وفاتش به عنوان واسطه ميان‏رسول خدا و زنان مسلمان در مسائل شرعى بود. بدين ترتيب كه زنانى كه‏در مسائل شرعى دچار اشكال مى‏شدند، نزد فاطمه مى‏آمدند و مسائل‏خود را از او مى‏پرسيدند و آن‏حضرت اشكالات آنان را برطرف مى‏كردوفرهنگ وحى را به آنان مى‏آموخت و آنان را از معرفت سيراب مى‏كرد.

آن‏حضرت همچنين در برخى از سفرهاى مهم شركت جست و انجام‏برخى از امور را برعهده داشت. علاوه بر اين او در فتح مكّه نيز حضورداشت و به امور شخصى پدر و شوهرش رسيدگى مى‏كرد تا آنان بتوانندبراى وظايف مهمى كه برعهده داشتند، از فرصتها بهتر استفاده كنند.

بخش دوم : جايگاه حضرت فاطمه زهراعليها السلام

زمخشرى در كشاف هنگام ذكر ماجراى زكريا و مريم‏عليهما السلام نقل كرده‏است كه پيامبرصلى الله عليه وآله در هنگام قحط سالى، به گرسنگى مبتلا شد. حضرت‏فاطمه‏عليها السلام دو قرص نان و پاره‏اى گوشت براى آن‏حضرت، تحفه برد و وى‏را بر خود مقدّم داشت. امّا آن‏حضرت طبق را به خود فاطمه بازپس دادوفرمود : آن را بگير. آنگاه روپوش روى طبق را برگرفت. طبق پر ازگوشت و نان بود. فاطمه با ديدن اين صحنه شگفت‏زده شد و پى‏برد كه اين‏نان و گوشت از جانب خداوند فرستاده شده است. پيامبر به فاطمه فرمود :اين نان و گوشت از كجا آمده است؟ فاطمه پاسخ داد : از سوى خدا كه اوهركه را خواهد بى‏حساب، روزى دهد. پيامبر فرمود : سپاس خدايى راكه تو را مانند بانوى زنان بنى اسرائيل قرار داد. سپس آن‏حضرت، على بن‏ابى‏طالب و حسن و حسين و اهل بيتش را جمع كرد و همگى از آن غذاخوردند و سير شدند. امّا از غذا، هيچ كاسته نشده بود و فاطمه باقيمانده‏غذا را به همسايگان خويش بخشيد.

ترمذى در صحيح از صبيح غلام اُمّ سلمه و زيد بن ارقم نقل كرده است‏كه گفتند : پيامبرصلى الله عليه وآله به على و فاطمه و حسن و حسين فرمود : "من بادشمن شما دشمن و با دوستان شما دوست هستم".

ابن خالويه در كتاب "آل" در حديثى كه آن را از امام رضا و او ازپدرانش از اميرمؤمنان نقل كرده، آورده است كه آن‏حضرت فرمود :رسول خداصلى الله عليه وآله فرمود : "چون روز قيامت فرا رسد، منادى از دل عرش‏آواز دهد كه اى خلايق! ديدگان خود را بربنديد تا فاطمه دختر محمّد،عبور كند".

همچنين در روايت ديگرى آمده است كه آن منادى بانگ مى‏زند كه :"اى جماعت! سر به زير افكنيد و چشم فرو بنديد تا فاطمه از پل صراطبگذرد. آنگاه آن‏حضرت درحالى كه هفتاد هزار كنيز از حورالعين بهشت‏او را همراهى مى‏كنند، از پل مى‏گذرد".

بخارى در صحيح به سند خود روايت كرده است كه پيامبر اكرم‏فرمود : "فاطمه پاره تن من است. هركه او را خشمگين سازد به تحقيق مراخشمگين ساخته است".

بسيارى از دانشمندان اهل حديث، از شيعه و سنى، اين مضمون را بااسناد صحيح و روايتهاى صريح نقل كرده‏اند. تا آنجا كه برخى بدين‏روايت، با اعتمادى تمام استشهاد كرده‏اند. يكى از اينان ابوالفرج اصفهانى‏است. وى روايت مى‏كند كه : عبداللَّه بن حسن مثنى فرزند امام حسن‏مجتبى‏عليه السلام بر عمر بن عبدالعزيز وارد شد. عبداللَّه در آن هنگام جوان بودواز وقار و هيبتى خاص برخوردار. عمر او را در صدر مجلس نشانيد،مورد احترام قرار داد و نيازش را برآورده ساخت. از علّت كار عمر در اين‏خصوص پرسش كردند. وى پاسخ داد : يكى از معتمدانم خبرى از رسول‏خدا برايم نقل كرد آن چنانكه گويى خود آن را از دهان آن‏حضرت‏شنيده‏ام. پيامبر فرمود : فاطمه پاره تن من است. آنچه او را شادمان مى‏كندمرا نيز خوشحال مى‏سازد و آنچه وى را خشمگين مى‏كند مرا نيز به خشم‏آورد. اين عبداللَّه هم پاره‏اى از پاره تن رسول خداست.

ابن سعد و ابن مثنى از حضرت امير نقل كرده‏اند كه گفت : رسول خدافرمود : "اى فاطمه خداوند از خشم تو خشمگين و از خشنودى تو خشنودمى‏شود".

ابونعيم احمد بن عبداللَّه اصفهانى به سند خود از مسروق از عايشه نقل‏كرده است كه گفت : به هنگام بيمارى رسول خداصلى الله عليه وآله، كه به رحلت وى‏منجر شد بر بالين آن‏حضرت بوديم كه فاطمه وارد شد. راه رفتنش بى هيچ‏كم و كاستى به راه رفتن پيامبر مى‏ماند. چون پيامبر فاطمه را ديد فرمود :"دخترم خوش آمدى" آنگاه وى را در سمت راست يا چپ خود نشانيد.سپس رازى را با وى درميان نهاد. فاطمه گريست. درميان زنان پيامبر من‏به سخن درآمدم و گفتم : رسول خدا از ميان ما همه تو را براى رازگويى‏برگزيد آنگاه تو مى‏گريى؟!

سپس رسول خدا راز ديگرى با فاطمه درميان نهاد. اين بار فاطمه‏خنديد. عايشه در اين باره از فاطمه پرسش كرد. امّا آن‏حضرت گفت : من‏راز رسول خدا را برملا نمى‏كنم. چون پيامبر درگذشت عايشه دوباره ازآن رازى كه پيامبرصلى الله عليه وآله با فاطمه درميان گذارده بود، از وى سؤال كرد.فاطمه پاسخ داد : امّا گريه‏ام بدين خاطر بود كه رسول خدا به من فرمود :جبرئيل در هرسال يك بار قرآن را بر من عرضه مى‏داشت امّا امسال آن رادو بار عرضه كرد و علّت اين امر را جز نزديك شدن مرگم نمى‏دانم. من ازشنيدن اين سخن گريستم آنگاه پيامبر به من فرمود : از خدا بترس و شكيباباش كه من براى تو سَلَف نيكويى هستم. سپس فرمود : اى فاطمه آيادوست ندارى كه سرور زنان جهان و بانوى اين امّت باشى؟ در اين هنگام‏بود كه خنديدم.

دانشمندان حديث اين روايت را با سندهاى بسيار و نيز مَتنى يكسان يادست كم با اندكى تفاوت نقل كرده‏اند.

مؤلّف كتاب "الاستيعاب" به سند خود از ابن عبّاس نقل كرده است كه‏رسول خداصلى الله عليه وآله فرمود : "سرور زنان بهشت، مريم و پس از او فاطمه‏دختر محمّد و سپس خديجه و سپس آسيه همسر فرعون مى‏باشند".

ابن صباغ مالكى در فصول المهمه از بخارى و مسلم و ترمذى نقل كرده‏است كه پيامبر اكرم فرمود : "از مردان، بسيارى به كمال رسيده‏اند امّا اززنان جز مريم دختر عمران و آسيه دختر مزاحم همسر فرعون و خديجه‏دختر خويلد وفاطمه دختر محمّد كس ديگرى به كمال دست نيافته است".

اين دو حديث با اسناد بسيار و مستفيض در كتب روايات نقل شده‏است. والبته احاديث ديگرى نيز نقل شده، مبنى بر آنكه فاطمه از برترين‏آن زنان سابق‏الذكر است. جز آنكه مريم سرور زنان دوره خودش مى‏باشدو فاطمه سرور زنان عالم در تمام دورانهاست. مؤيد اين نظر، سخنى است‏كه از پيامبرصلى الله عليه وآله خطاب به حضرت زهرا نقل شده كه به وى فرمود : آيادوست ندارى سرور زنان اين امّت باشى؟ از آنجا كه بى‏ترديد اين امّت ازديگر امّتها برتر است مى‏توان نتيجه گرفت كه بانوى زنان اين امّت نيز ازسروران ديگر امّتها، برتر وبالاتر است.

حاكم در مستدرك روايت كرده است كه چون رسول خدا از جنگ ياسفرى باز مى‏گشت، نخست به مسجد مى‏رفت و دو ركعت نماز مى‏گزاردو آنگاه به خانه فاطمه مى‏رفت و بعد از آن به نزد همسرانش روانه مى‏شد.

امّا هرگاه پيامبر مى‏خواست به سفر يا جنگى رود، نخست باهمسرانش خدا حافظى مى‏كرد و آخر از همه با فاطمه وداع مى‏گفت.حاكم نيز همين مطلب را از ابن عمران نقل مى‏كند كه گفت : هرگاه‏پيامبراكرم عازم سفرى مى‏شد آخرين كسى كه با او خدا حافظى مى‏كرد،فاطمه بود. اين نكته در كتب حديث با سندهاى مستفيض نقل شده است.

در كتاب استيعاب به نقل از عايشه آمده‏است كه از وى پرسيدند :محبوبترين زنان در نزد رسول خداصلى الله عليه وآله چه كسى بود؟ عايشه گفت :فاطمه. پرسيدند : و از مردها؟ گفت : شوهرش على.

همچنين مؤلف استيعاب به سند خود از ابن بريد از پدرش نقل كرده‏است كه گفت : محبوبترين زنان در نزد رسول خدا فاطمه و محبوبترين‏مردان در نزد آن‏حضرت، على بود.

حاكم در مستدرك از جميع بن عمير نقل كرده است كه عايشه پس ازآنكه از وى درباره على پرسش شد، گفت : از من درباره مردى مى‏پرسيدكه به خدا مردى را محبوبتر از على نديدم. بخارى و مسلم در صحاح خوداز قول پيامبرصلى الله عليه وآله نقل كرده‏اند كه فرمود :

"فاطمه سرور زنان بهشتى است".

مبارزه با انحراف امّت‏

پيامبرصلى الله عليه وآله در روز دوشنبه 28 صفر سال 11 هجرى پس از آن كه‏رسالت الهى به كمال رسيد، ديده از جهان فروبست.

پيامبر پس از آن كه آخرين هدف از اهداف اصلى خود را كه همان‏نصب رهبرى و مجرى شايسته، و تحكيم پايه‏هاى رهبرى صالح تا ابدبراى مسلمانان بود، دنيا را وداع گفت. رهبرى كه خداوند پس از پيامبربراى مسلمانان منصوب كرد، اميرمؤمنان على‏عليه السلام بود كه خود سيمايى‏زنده و مجسم از تعاليم اسلامى و بهترين الگو و نمونه آن به شمار مى‏آمد.اين رهبر كسى بود كه كاملاً مفاهيم شريعت اسلامى را با پوست و گوشت‏خود درك كرده بود. او به احكام دين، دانا و به اهدافى كه در پس آنهاجاى داشت آگاه بود. از اين گذشته وى در عمل توانسته بود اين احكام رابر خود نيز تطبيق دهد و خود را با آنها عجين سازد و توقعاتى كه دين ازوى داشت، پاسخ گويد. مردم نيز بخوبى على را با اين صفات مى‏شناختندو به رهبرى او دل بسته و مطمئن بودند و او را ميان خود و خدايشان‏حجّت قرار دادند.

چون اهداف رسالت جامه تحقّق به خود پوشيد، وظايف رسول خدانيز به پايان رسيد. و خداوند هم با نازل كردن اين آيه پايان وظايف او رااعلان كرد : ( الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَرَضِيتُ لَكُمُ‏الْإِسْلاَمَ دِيناً ) (13) "امروز براى شما دينتان را كامل كردم و نعمتم را بر شما تمام‏ساختم و اسلام را به عنوان آيين براى شما پسنديدم".

رسول خداصلى الله عليه وآله به بستر بيمارى افتاد و بيمارى‏اش رو به و خامت نهاد.اثر زهرى كه به وى خورانيده بودند روز به روز در بدنش آشكارتر مى‏شد.هر روزى كه پيامبر اكرم سپرى مى‏كرد، يك گام، او را به سوى آخرت‏نزديكتر مى‏كرد، فاطمه زهرا پدرش را به نيكى مى‏شناخت. او بر فضل‏وبزرگوارى و خدمات آن‏حضرت در راه خدا و انسانيّت، و نيز رنجهايى‏كه او در اين راه كشيده بود، آگاهى داشت. به پيامبر مهر مى‏ورزيد زيراپدرش محبوبترين كس در نزد خداوند بود، و خدا نيز جايگاهى والا درنزد فاطمه داشت و پيش‏او از همه چيز وهمه كس عزيزتر ومحبوب‏تر بود.

پدرش را دوست مى‏داشت چون از همه كس به او نزديك‏تر بودوپيامبرى بود كه مى‏بايست تمام دوستيها و محبتها در راه او بذل شود.ولى اكنون او نظاره‏گر آن است كه پدر در بستر مرگ خفته است آيا اومى‏تواند با ديدن چنين منظره غم‏انگيزى آرام گيرد؟

فاطمه از اتاق پيامبر بيرون رفت و نيز هركس را كه در حجره پيامبراكرم بود، بيرون كردند مگر اميرمؤمنان را كه دركنار بستر پيامبر نشسته‏و مراقب حال او بود. فاطمه به سوى اتاقش رفت و پيش از آن كه بنشيند،صداى شيون و فرياد را شنيد كه از خانه رسول خدا بلند شد. اتاق‏پيامبرصلى الله عليه وآله نزديك اتاق فاطمه بود، فاطمه سرآسيمه و وحشت زده به‏سوى اتاق پيامبر رفت كه ناگهان خبر درگذشت پدرش را شنيد.

رحلت پيامبر تأثير عميقى در دل فاطمه نهاد به گونه‏اى كه پس از اين‏واقعه هيچگاه او را خندان نديدند، مگر وقتى كه به وى الهام شد مرگش‏نزديك شده، و هنگام آن فرا رسيده است كه او نيز به پدرش ملحق گردد.فاطمه زهرا پس از وفات پدر همواره بيمار و نزار بود و لحظه به لحظه ازشدّت غم رنجورتر مى‏شد.

فاطمه‏عليها السلام چنان بر پدرش مى‏گريست كه مردم مدينه از اين بابت به‏اميرمؤمنان گلايه كردند و از وى خواستند كه فاطمه زهرا، يا شب گريه‏كند يا روز. امّا فاطمه وقتى كه اين درخواست را شنيد بيشتر گريست‏ودست از گريستن برنداشت مگر آن كه آنقدر بگريد تا به پدرش ملحق‏شود و افزود : من اندكى بيش درميان اين مردم درنگ نخواهم كرد.

گريه فاطمه انگيزه‏اى دينى داشت، همچنان كه مخالفان گريه وى، نيزاز پيشنهاد خود هدفى سياسى را تعقيب مى‏كردند. زيرا وقتى فاطمه زهرامى‏گريست توجّه‏مردم بدو كه محبوب خاصّ‏پيامبراسلام‏بود جلب مى‏شد.