فاطمه ى زهراء در كلام اهل سنت
جلد ۱

سيد مهدى هاشمى حسينى

- ۳ -


نامگذارى براى مولود مسعود

يكى از سنت هاى پروردگار كه در طول تاريخ و از بدو خلقت و آفرينش ادامه داشته، سنت نامگذارى و انتخاب اسم بوده است؛ وقتى كه خداوند متعال آدم و حوا را خلق فرمود براى آنها نام نهاد و به آدم همه ى اسما را ياد داد و آموخت، همان گونه كه مى فرمايد: «و علم آدم الاسماء كلها». [ سوره ى بقره، آيه ى 31. ] نام و نامگذارى در بين انسان ها، جامعه ها و ملت ها يك سنت هميشگى و ضرورى بوده و يك سيره شده است، شما هيچ جامعه و ملتى را پيدا نمى كنيد كه مسئله ى نام و نامگذارى در بين آنها وجود نداشته باشد و اين مسئله در بين دوستان خداوند بر اساس مناسبت و مسمى انجام مى پذيرد. در قران هم از قول حضرت زكريا (عليه السلام) آمده است:

«فهب لى من لدنك وليا يرثنى و يرث من آل يعقوب و اجعله رب رضيا يا زكريا انا نبشرك بغلام اسمه يحيى لم نجعل له من قبل سميا. [ سوره ى مريم، آيه 5 الى 7. ] «پروردگارا برايم ياور و جانشنى قرار بده كه از من و آل يعقوب ارث برد و او را مورد رضايت خويش مقرر فرما- اى زكريا ترا بشارت به داشتن فرزندى به نام يحيى مى دهيم كه كسى را از قبل هم نام او قرار ننهاده ايم».

اكنون بايد رواياتى را كه در رابطه با اسامى حضرت فاطمه ى زهرا (سلام الله عليها) آمده است بررسى كنيم و البته روايات در كتب شيعه نسبت به اسامى ايشان زياد است. اسامى آن بزرگوار در روايات ما بيش از صد اسم آمده است، ولى ما آن مقدار كه در كتب اهل سنت و جماعت موجود است خواهيم آورد.

فاطمه:

يكى از اسامى زيباى آن حضرت كه هم در روايات شيعه و هم در روايات اهل سنت آمده است فاطمه مى باشد.

«قال رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم: لو لم يخلق الله عليا لما كان لفاطمة كفو».

«ام سلمه نقل مى كند پيامبر اسلام (صلى الله عليه و آله و سلم) فرمود: اگر خدا على (عليه السلام) را خلق نمى كرد براى فاطمه همشأنى يافت نمى شد.» [ مقتل الحسين، ص 65 و ترمذى، ج 5 فضائل فاطمه و كنوز الحقايق و ينابيع المودة، ص 177، 181، 237 و 250 و فرائد السمطين، ج 2 ص و ذخائر العقبى، ص و سنن ابن ماجه، و تاريخ دمشق، ترجمه على بن ابى طالب. ] «عن الامام الصادق عليه السلام قال: قال رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم لعلى عليه السلام هل تدر لم سميت فاطمة؟ قال على: لم سميت؟ لانها فطمت هى و شيعتها من النار».

«امام صادق (عليه السلام) فرمود: پيامبر اسلام (صلى الله عليه و آله و سلم) به على (عليه السلام) فرمود: يا على (عليه السلام) آيا مى دانى براى چه فاطمه، فاطمه نامگذارى شده است؟ على (عليه السلام) عرض كرد به چه جهت فاطمه نام نهاده شده است؟ پيامبر اسلام (صلى الله عليه و آله و سلم) فرمود: به اين جهت كه او خود و پيروان و دوستانش را از آتش نجات داده است». [ ينابيع المودة، ص 194 (بجاى شيعتها، ذريتها آمده است) و ذخائرالعقبى، ص 26 (كلمه ذريتها آمده و در روايت ديگرى از نسايى «و محبيها» آورده است) و فرائد السمطين، ج 2، ص 58، حديث 384 (اين كتاب «و فطم من أحبها» آمده است) و كنز العمال، ج 12، از ص 105 الى 112، حديث 34227 (اين كتاب هم «محبيها» آورده است) و نورالابصار، ص 51 الى 54 و مناقب اهل البيت، ج 1، ص 208 و الاصابه، ج 8، حرف الفا و اعلام النساء، ج 4، كلمه ى فطم. ] اين حديث شريف را خركوشى در كتاب «شرف النبى» و ابن بطة در كتاب «الانابة» از امام صادق (عليه السلام) آورده اند، بنابر نقل كتاب فاطمه از ولادت تا شهادت از دانشمند محترم سيد محمد كاظم قزوينى.

در مقتل خوارزمى «مقتل الحسين» (صفحه 51) به نقل از على (عليه السلام) آمده است:

«عن على بن ابى طالب قال: قال رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم انما سميت ابنتى فاطمة لان الله فطمها و فطم من احبها من النار».

«رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) فرمودند: همانا دخترم، فاطمه نام نهاده شده است براى اينكه خداوند تبارك و تعالى او را و كسانى كه او را دوست دارند، از آتش جهنم بريده است».

«عن على رضى الله عنه (عليه السلام) قال رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم: يا فاطمة اتدرين لم سميت فاطمة؟ قال على لم سميت فاطمة؟ لان الله عز و جل قد فطمها و ذريتها من النار يوم القيامة».

«از على (عليه السلام) نقل شده است: پيامبر اسلام (صلى الله عليه و آله و سلم) فرمود: اى فاطمه جان آيا مى دانى به چه جهت فاطمه نام نهاده شده اى؟ على (عليه السلام) عرض كرد: اى رسول خدا به چه جهت فاطمه نام نهاده شده است؟ پيامبر اسلام (صلى الله عليه و آله و سلم) فرمود همانا خداى عزيز و جليل به تحقيق فاطمه و فرزندان و ذريه ى او را در روز قيامت از آتش جهنم نجات داده است». [ ينابيع المودة، ص 194 و 300 و فرائد السمطين، ج 2، حديث 379، ص 48 قريب به مضمون و كنزل العمال، ج 6، ص 219، ط 1 و ج 12 ط بيروت، ص 107 و طبرى، ذخائرالعقبى به نقل از مسند امام رضا (عليه السلام) آورده است: «ان الله عز و جل فطم ابنتى فاطمة و ولدها و من أحبها من النار فلذلك سميت فاطمة». و جامع ترمذى، ج 5 و تذكره سبط ابن جوزى، ص 280 و الاصابه، ج 8، حرف الفاء، القسم الاول. ] جوينى خراسانى در كتاب «فرائد السمطين» تقريبا به سى سند اين روايت را ذكر كرده است: «قال رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم: انما سميت ابنتى فاطمة لان الله فطمها و فطم من احبها من النار» «از على (عليه السلام) روايت شده است: پيامبر اسلام (صلى الله عليه و آله و سلم) فرمود: همانا دخترم فاطمه، فاطمه نام نهاده شده است، براى اينكه خداوند او و كسانى كه او را دوست دارند از آتش جهنم بريده و نجات داده است» باز هم جوينى در فرائد السمطين (ج 2، ص 58، ح 384) و محب الدين طبرى در كتاب ذخائر العقبى (ص 26) مى گويند:

«عن ابن عباس رضى الله عنهما قال: قال رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم ان ابنتى فاطمة حوراء اذ لم تحض و لم تطمث و انما سماها فاطمة لان الله عز و جل فطمها محبيها عن النار».

«از ابن عبدالله عباس (رضى الله عنهما) روايت شده است: پيامبر اسلام (صلى الله عليه و آله و سلم) فرمود: به حقيقت دخترم فاطمه فرشته اى است كه هيچ گونه عادت و حالت زنانه براى وى نيست و همانا او را فاطمه نام نهاده اند براى اينكه خداوند عزيز و جليل او و دوستانش را از آتش نجات داده و بريده است».

سليمان بن ابراهيم قندوزى حنفى در كتاب شريف «ينابيع المودة» از جابر بن عبدالله نقل مى كند:

«ابنتى فاطمة حوراء آدمية لم تحض و لم تطمث انما سماها فاطمة لان الله عز و جل فطمها و ولدها و محبيها عن النار» «الطمث الحيض و يكون بمعنى الجماع كما فى قوله تعالى لم يطمثهن انس قبلهم و لا جان.» [ سوره ى الرحمن، آيه ى 56. ] «پيامبراسلام فرمود: دخترم فاطمه فرشته اى است به صورت آدم و حالت حيض طمث برايش پيش نيامده است و همانا خداوند او را فاطمه نام نهاده است براى اينكه خداوند تبارك و تعالى او و فرزندان و دوستان او را از آتش جهنم نجات داده بريده است» [ ينابيع المودة، باب 56، ص 194، قندوزى دو روايت ديگر يكى را از على (عليه السلام) و ديگرى از مسند امام رضا (عليه السلام) نقل مى كند. ] و بعد قندوزى مى گويد كه كلمه طمث به معنى حيض است و حيض و طمث هر دو به يك معنى است و يا اينكه طمث به معنى جماع مى باشد و آيه قرآن مى فرمايد: «در بهشت زنان زيبايى است كه دست هيچ كسى به آن زنان نرسيده است و هميشه در حال بكر و شوهر دوست هستند».

بنابر اين از آيه ى مباركه ى سوره ى الرحمن كه زنان بهشتى را وصف مى كند به دست مى آيد كه فاطمه ى زهرا (سلام الله عليها) هيچ گونه حالت طمث و حيض را نداشته است و يا طمث يعنى همان طور كه زنان بهشتى هميشه باكره هستند، پاره ى تن پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) هميشه بكر بود و اين يكى از امتيازات ايشان مى باشد. اين موضوع را در پيرامون «بتول» كه يكى از اسماء مبارك ايشان مى باشد، بحث خواهيم كرد، انشاءالله. و متقى هندى در كتاب كنز العمال دو روايت را نقل كرده است در حديث اول آمده است: «ابنتى فاطمة حوراء آدمية لم تحض و لم تطمث انما سماها الله فاطمة لان الله فطمها و محبيها من النار». و در روايت بعدى آمده است: «انما سميت فاطمة لان الله فطمها و محبيها عن النار».

«پيامبر اسلام (صلى الله عليه و آله و سلم) فرمود: دخترم فاطمه فرشته اى است به صورت آدميان و حالت حيض و طمث براى او نيست و همانا خداوند وى را فاطمه نام نهاد، براى آنكه خداوند او و دوستان او را از آتش بريده و نجات داده است». و حديث بعدى: «فاطمه را فاطمه نام نهادند براى اينكه خداوند وى و دوستان او را از آتش نجات داده است.» [ اين دو حديث در كتاب كنز العمال، ج 12،ص 105 الى 112، حديث هاى 334226 و 34227 آمده است و ينابيع الموده در بيان مودةها پيرامون آية المودة، ص 259 المودة الحادى عشر فى فضائل فاطمه (عليهاالسلام) و روايتى تقريبا به اين مضمون در كتاب وسيلة المال، باب سوم، ص 151، از أسما بنت عميس در موقع وضع حمل امام حسن كه اسما از پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) سؤال مى كند: اى رسول خدا در فاطمه خون حيض و نفاس نمى بينم پيامبر فرمود دخترم فاطمه پاك و پاكيزه است و هيچ خونى را نه در حال وضع حمل و نه در حال طمث و حيض نمى بيند. ] احاديث بسيارى به اين مضمون در كتابهاى الاصابه (ج 8، حرف الفاء، القسم الاول از ص 157 الى 160) و نور الابصار (ص 51 الى 54) و تذكره ى سبط ابن جوزى (ص 275 الى 285) و اعلام النسا (ج 4، كلمه ى فطم) و صحيح ترمذى (ج 5، فضائل فاطمة الزهرا) آمده است كه به سبب طولانى شدن از ذكر آنها خوددارى شد .

امام باقر (عليه السلام) مى فرمايد: «والله لقد فطمها الله تبارك و تعالى بالعلم و عن الطمث بالميثاق»: «قسم به خداوند به تحقيق خداوند تبارك و تعالى فاطمه را از علم بشرى بى نياز فرموده و از ناپاكى ها و زشتى هاى ديگر زنان عالم، در عالم ميثاق و عالم ذر باز داشته است».

اين حديث امام باقر (عليه السلام) دليل و گواه است كه بانوى دو جهان از عالم ذر پاك پاكيزه بوده است و از علم لدنى الهى بهره مند و از علوم بشرى بى نياز بوده است.!!

اما در رابطه با عالم ذر كه خداوند از تمام فرزندان بنى آدم عهد و پيمان گرفته است آيه ى قرآن به آن اشاره دارد: «و اذ اخذ ربك من بنى آدم من ظهورهم ذريتهم و اشهدهم على انفسهم، الست بربكم، قالوا بلى».

«زمانى كه پروردگار تو از فرزندان آدم، و فرزندان آنان پيمان گرفت و آنان را بر وجود خويش گواه ساخت كه آيا من پروردگار شما نيستم، گفتند آرى». [ سوره ى اعراف، آيه ى 174. ] خلاصه ى بيان اين آيه و رواياتى كه از فريقين آمده اين است كه پروردگار يكتا فرزندان آدم را از صلب او خارج كرد در حالى كه ذره بودند و آنان را به آدم عرضه نمود و فرمود من از فرزندان تو ميثاق و پيمان گرفتم كه فقط مرا عبادت كنند و بر من شرك نورزند و بر من است كه روزى آنان را بدهم، آنگاه به آنها فرمود: آيا من پروردگار شما نيستم، بلى شهادت مى دهيم. و نيز آمده است كه پروردگار جهان آنان را در حالى كه به صورت ذره بودند فقيه و عاقل و عالم قرار داده كه سخن و خطاب پروردگار را مى شنيدند و درك مى كردند، سپس آنان را به صلب آدم برگرداند و همه ى آنها محبوس بودند تا اينكه خداى متعال هر كدام از آنها را در وقت معين خلق فرموده و به دنيا آورد، پس آن كس كه بر اسلام ثابت قدم ماند، بر فطرت اوليه خود باقى مانده است و كسى كه كفر ورزيده و انكار حق نمود از فطرت پاك منحرف گرديده است.

امام باقر (عليه السلام) در كلام مبارك خود به همين معنى و اين عالم اشاره مى فرمايد نيز فرموده است: فاطمه ى زهرا (سلام الله عليها) از عادات ماهانه و حالت هايى كه زنان دارند از همان عالم ذر و همان زمان پاك و پاكيزه بوده است.

روايات از ائمه اهل بيت در رابطه با عالم ذر فراوان رسيده است خوانندگان عزيز مى توانند به تفسير شريف البرهان كه مشحون از اين گونه روايات مى باشد مراجعه بنمايند.

درباره ى اصل عالم ذر و چگونگى آن و اقوالى كه در آن رابطه از علما و دانشمندان و مفسرين عظيم الشأن نقل شده است و تحليل و تبيين و تفسير شده خوانندگان مى توانند به كتب و تفاسير ذيل مراجعه كنند: تفسير نمونه (ج 7، ص 10 الى 14) و تفسير الميزان (ج 9، ص 31) و تفسير فخر رازى (ج 15 ص 46) و گوهر مراد شرح بر مقدمه قيصرى از استاد جلال الدين آشتيانى و نصوص بر فصوص حضرت آية الله حسن زاده ى آملى و شرح تجريد الاعتقاد و بعضى كتب ديگر اعتقادى عرفانى و شرح مقدمه قيصرى حضرت امام خمينى (ره). اما رواياتى كه از اهل سنت و جماعت در رابطه ى عالم ذر رسيده است، از جمله صفورى شافعى در نزهة المجالس مى گويد:

«لما خلق الله آدم... الى ان قال: و عليه جارية لها نور و شعاع، و على رأسها تاج من الذهب، مرصع بالجواهر لم ير آدم احسن منها. فقال: يا رب من هذه؟ قال: فاطمة بنت محمد صلى الله عليه و آله و سلم فقال: يا رب من يكون بعلها؟ قال: يا جبرئيل افتح له باب قصر من الياقوت. فتح له، فرئى فيه من الكافور، فيها سرير من ذهب، عليه شاب حسنه كحسن يوسف فقال هذا بعلها على بن ابى طالب...».

«وقتى كه خداوند آدم را خلق فرمود- تا آنكه گويد- در بهشت چشم آدم به بانويى افتاد كه درخشندگى و نورانيتش بى نظير بود و بر سر وى تاجى از طلا و مرصع به جواهر وجود داشت كه آدم زيباتر از آن را نديده بود، پس سؤال كرد پروردگارا اين بانو كيست؟ فرمود فاطمه دخت محمد (صلى الله عليه و آله و سلم) سؤال كرد شوهر او كيست پروردگار به جبرئيل فرمان داد در قصرى از ياقوت را بر وى بگشايد، وقتى جبرئيل در را گشود آدم در آن قبه اى از كافور ديد و تختى از طلا كه بر روى آن تخت جوانى به زيبايى يوسف نشسته بود، فرمود اين جوان شوهر وى يعنى على بن ابى طالب است...» [ نزهة المجالس، ج 2، ص 223. ] اين روايت را كسايى و خيلى از بزرگان اهل سنت و جماعت نيز نقل كردند.

«عن الامام الحسن بن على العسكرى عليه السلام عن آبائه عليهم السلام عن جابر بن عبدالله عن رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم: لما خلق الله آدم و حواء تبخترا فى الجنة و قالا: من احسن منا؟ فبينما هما كذلك. اذهما بصورة جارية لم ير مثلها، لها نور شعشعانى يكاد يطفى الابصار. قالا: يا رب ما هذه ؟ قال: صورة فاطمة سيدة نساء ولدك قال: ما هذا التاج على رأسها قال: على بعلها. قال: فما القرطان قال: ابناها وجد ذلك فى غامض علمى قبل ان اخلقك بالفى عام».

«از امام حسن عسكرى (عليه السلام) و او از پدرانش (عليهم السلام) و آنها از جابر بن عبدالله و جابر از پيامبر اسلام (صلى الله عليه و آله و سلم) نقل كرده كه پيامبر فرمود: وقتى كه خداوند حضرت آدم و حوا را خلق نمود آنها در بهشت مى خراميدند و افتخار مى كردند مى گفتند آيا كسى هم از ما زيباتر هست؟ در همين حالت بودند كه ناگاه هر دو به بانويى برخوردند كه مثل او را نديده بودند و نور زيادى از آن بانو مى درخشيد كه چشمها را خيره مى كرد، عرض كردند پروردگارا اين كيست؟ خداوند فرمود: اين صورت (سلام الله عليها) سيده و نمونه ى زن هاى فرزندان توست. گفتند اين تاج كه بر سر اوست چيست؟ خداوند فرمود: آن تاج على شوهر اوست و باز هم سؤال كردند كه دو گوشواره اى كه در گوش ايشان است چيست؟ خداوند فرمود: دو فرزند او است.و بعد خداوند فرمود كه اينها در خزانه ى علم من قبل از دو هزار سال كه تو را خلق كنم وجود داشتند». [ لسان الميزان: ج 3، ص 345. ]

صديقه:

يكى ديگر از اسماء حضرت فاطمه ى زهرا (سلام الله عليها) صديقه است؛ صديقه بكسر صاد و تشديد دال، صفت مبالغه است، يعنى كسى كه فراوان راست مى گويد و يا كسى كه در راست گويى كامل است و اصلا دروغ نگفته است و يا كسى كه حرف و سخن خود را با عمل تصديق مى كند.

صديقه يعنى كسى كه دائم التصديق باشد و اصلا دروغ از او شنيده نشده باشد و باز گفته شده است كه صديق كسى است كه آن چه را خدا به او فرموده و به انبياى خود امر فرموده تصديق گر است و در وحى پروردگار بر انبيا هيچ گاه دچار شك و ترديد نمى شود. اين معنى را فرموده ى پروردگار تأييد مى نمايد:

«و الذين آمنوا بالله و رسوله اولئك هم الصديقون». [ سوره ى حديد، آيه ى 19. ] «كسانى كه به خدا و پيامبران او ايمان آورند در زمره ى صديقانند».

كلمه صديق و صديقون در خيلى از آيات قرآن مجيد آمده است، از جمله اين آيات:

«و من يطع الله و الرسول فاولئك مع الذين انعم الله عليهم من النبيين و الصديقين الشهداء و الصالحين و حسن اولئك رفيقا». [ سوره ى نساء: آيه ى 68. ] «كسى كه از خدا و پيامبر اطاعت نمايد پس يقينا با كسانى است كه خدا به آنان نعمت بخشيده است، مانند انبياء و صديقان و شهدا و صالحان و اينان چه خوب مصاحبين هستند».

«و اذكر فى الكتاب ادريس انه كان صديقا نبيا». [ سوره ى مريم: آيه ى 56. ] «و ياد كن در كتاب خدا احوال ادريس را كه او شخصى بسيار راستگو و پيامبر خداست».

«ما المسيح بن مريم الا رسول قد خلت من قله الرسل و امه صديقه». [ سوره ى مائده، آيه ى 75. ] «مسيح پسر مريم پيامبرى بيش نبود كه پيش از او نيز پيامبرانى آمده اند و مادرش هم زنى بسيار راستگو و صديقه بود».

«و اذكر فى الكتاب ابراهيم انه كان صديقا نبيا». [ سوره ى مريم، آيه ى 41. ] «ياد آور در كتاب خدا شرح حال و ماجراى ابراهيم را كه وى شخصى بسيار راستگو و پيامبر بود».

از آن چه كه گفته شد مى توانيم اين نتيجه را به دست بياوريم كه فاطمه ى زهرا (سلام الله عليها) بانوى دو جهان به مرتبه و مقام و موقعيت صديقان رسيده است و رسول خدا ايشان را صديقه نام نهاده است و در كلام اهل سنت از جمله در كتاب «الرياض النضرة» كتاب «شرف النبى» از پيامبر اسلام (صلى الله عليه و آله و سلم) خطاب به على (عليه السلام) آمده است:

«عن رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم انه قال لعلى: اوتيت ثلاثا لم يؤتهن احدا لا انا: اوتيت صهرا و لم اوت انا مثلى. و اوتيت زوجة صديقة مثل ابنتى و لم اوت مثلها زوجة. و اوتيت الحسن و الحسين من صلبك و لم اوت من صلبى مثلها و لكنكم منى و انا منكم».

«سه چيز به تو داده شده كه نه به من داده شده و نه به كسى ديگر:

1- تو داماد من هستى و پدر خانمى مانند رسول خدا دارى و من داماد كسى نيستم كه پدر زنم مانند پدر زن تو باشد.

2- تو همسرى صديقه مانند دخترم دارى كه من چنين همسرى ندارم.

3- به تو فرزندانى مانند حسن و حسين (عليهماالسلام) داده شده، در حالى كه من فرزندانى مانند آنها ندارم. ولى در عين حال شما از من هستيد و من از شما هستم». [ الرياض النضرة، ج 2، ص 202 و كتاب شرف النبى. ] در رابطه با اين موضوع به كتابهاى ذيل مراجعه نماييد: تاريخ بغداد، جلد يك، صفحه ى 259 و مستدرك حاكم، جلد 3، صفحه ى 160 و استيعاب، جلد 2، صفحه ى 751 حلية الاولياء، جلد 2، صفحه ى 41 (اين چهار كتاب چاپ بيروت، دارالاحياء التراث العربى است.) و كتاب «فاطمه من المهد الى اللحد» اثر سيد كاظم قزوينى (ره).

مباركه:

بركت به معنى نمو و سعادت و افزايش است و در فرهنگ «تاج العروس» و «مفردات راغب» آمده است: «جايى كه خير الهى به صورتى قابل نگهدارى و شمارش واندازه گيرى نباشد آن را بركت گويند و مبارك است.» در كتاب «المعجم الوسيط» آمده است: «البركة: النماء و الزيادة و... السعادة» [ المعجم الوسيء ج 2، ص 52. ] و در كتاب «المصباح المنير» هم آمده است «البركة الزيادة و النماء» [ المصباح المنير، جزء اول، ص 44 ] «بركت، رشد، زيادى و سعادت است و در «لسان العرب» هم مباركه و بركة به معنى فراوانى، رشد و سعادت آمده است. [ لسان العرب، ابن منظور، ج 2، حرف الباء. ] خداوند تبارك و تعالى انواع خيرات و بركات خود را به دختر گرامى پيامبر نصيب فرمود و نسل پاك پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) را در فاطمه (سلام الله عليها) قرار داد، در حالى كه فاطمه ى زهرا (سلام الله عليها) پس از شهادت، دو فرزند پسر و دو دختر بيش نداشت. علاوه بر آن در واقعه ى كربلا تمام فرزندان امام حسين (عليه السلام) جز امام على زين العابدين (عليه السلام)همه شهيد شدند، و از فرزندان امام حسن (عليه السلام) هم تعداد زيادى شهيد شدند، و نيز دو تا از فرزندان قهرمان كربلا زينب كبرى هم شهيد شدند. و ام كلثوم هم بنا به شهادت تاريخ بدون فرزند از دنيا رفته است. اگر چه ابن قتيبه در كتاب «المعارف» گفته است كه ام كلثوم با عمر خليفه ى دوم ازدواج كرد و دو فرزند به نامهاى فاطمه (يا رقيه) و زيد به دنيا آورد و فاطمه (يا رقيه) با ابراهيم بن نعيم النحام ازدواج كرد و در خانه ى او مرد و فرزندى نداشت و زيد در جنگى كه بين طايفه ى عويج و طايفه بنى رزاخ رخ داد كشته شد. بنابر نقل ديگر زيد با ام كلثوم مادر بزرگوارش در يك زمان وفات كردند هيچ كدام ديگرى ارث نبردند و عبدالله عمر براى آنها نماز خواند. [ المعارف ابن قتيبه، ص 185 و 188، البته در روايات و تاريخ شيعه آمده است كه حضرت ام كلثوم در كربلا بوده است ولى آن هم زياد دقيق نيست به دو دليل: اول اينكه در روايت آمده است كه امام حسين (عليه السلام) حضرت كلثوم نماز ميت خواند و دليل دوم اينكه دانشمند محترم صادقى اردستانى در كتاب زنيب قهرمان دختر على (عليه السلام) مى گويد: ام كلثومى كه به كربلا آمد دختر حضرت زينب مى باشد. ] از اينها گذشته بعد از جريان كربلا، نيز حوادث ديگرى بر خاندان گرامى پيامبر اسلام (صلى الله عليه و آله و سلم) واقع شد: از جمله در حادثه ى حره حدود 6000 نفر شهيد شدند كه اكثرا از فرزندان پيامبر و بنى هاشم بودند [ «حره» جريان حمله ى زيد ملعون بر مدينه در سال 63 هجرى است. ] و يا جريان شهادت زيد بن على در زمان هشام بن عبدالملك كه با يارانش شهيد شدند و يا حادثه ى فخ و قلع و قمع كردن و از بين بردن علويان در زمان امويان.

در زمان بنى عباس هم در كشتن فرزندان پيامبر اسلام (صلى الله عليه و آله و سلم) و فاطمه ى زهرا (سلام الله عليها) كوتاهى نكردند و نمونه بارز آن در كتاب شريف «مقاتل الطالبين» ابوالفرج اصفهانى آمده است و اين كتاب به فارسى هم ترجمه شده و به نام كشته شدگان فرزندان ابى طالب به چاپ رسيده است. با مطالعه ى اين كتاب مظلوميت آل على (عليه السلام) معلوم مى شود.

مخصوصا در زمان هارون الرشيد ملعون كه تنها در يك شب شصت نفر از نوجوانان بنى هاشم را زنده در ميان ديوار قرار دادند. اين قتل و كشتارها و دشمنيها تا زمان امام حسن عسكرى (عليه السلام) ادامه داشت، تا اينكه آن حضرت را هم مسموم كردند.

صلاح الدين ايوبى هم در مغرب در ريختن خون آل رسول و فرزندان زهراى اطهر از بنى اميه و بنى عباس عقب نماند و آن جنايت كار آن چنان قتل عام كرد كه روى بنى عباس و بنى اميه (لعنةالله عليهم) را سفيد نمود.

اما با همه ى اين جنايات كه تاريخ مشحون از اين گونه كشتارهاى فرزندان رسول الله است و نيز به فرموده ى قرآن «يريدون ليطفؤ نور الله بافواههم والله متم نوره» [ سوره ى صف، آيه ى 8 و سوره ى توبه، آيه ى 32. ]: «اراده كردند كه نور خدا را خاموش كنند ولى خداوند نورش را تمام مى كند و نگهدار مى باشد.» باز هم خداوند بركت و خير و سعادت را در نسل فاطمه ى زهرا (سلام الله عليها) قرار داد و اين بزرگوار را منشأ همه ى خيرات و بركات كثير قرار داد: «انا اعطيناك الكوثر» [ سوره ى كوثر، آيه ى 1. ]: «همانا ما به تو كوثر عطا كرديم.» در تفسير اين سوره ى مباركه صحبتهاى زيادى شده است كه آيا كوثر رسالت پيامبر اسلام (صلى الله عليه و آله و سلم) است و يا اينكه خيرات و بركات است و يا مراد قرآن كريم است و يا اينكه مراد دين مقدس اسلام است؟ همه ى اينها مى تواند مصاديق كوثر باشد. فعلا در اين باره بحث نمى كنيم و بهتر است سخن فخر رازى را در تفسيرش كه با صراحت گفته است: مقصود از كوثر، صديقه ى طاهره فاطمه ى زهرا (سلام الله عليها) است بياوريم.

فخر رازى در تفسير كبير خود پيرامون آيه كوثر مى گويد: «كوثر يعنى فرزندان رسول خدا و گفته شده است كه اين سوره زمانى نازل شده كه شخصى رسول اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) را به سبب نداشتن فرزند پسر سرزنش كرد و در اين سوره پاسخ سرزنش و عيب جويى او داده شده كه در طول زمان نسل رسول خدا باقى خواهد ماند، پس بنگر كه از خانواده ى وى چه تعدادى كشته شدند، در حالى كه عالم از فرزندان رسول خدا مملو و آكنده است و هيچ كس از خاندان بنى اميه نمى تواند با وى در اين زمينه برابرى نمايد و نير دقت كن كه چگونه از نسل وى علماى بزرگوارى مانند (امام) باقر و (امام) صادق و (امام) كاظم و (امام) رضا (عليهم السلام) و نفس زكيه پديدار شدند». [ تفسير فخر رازى، ج 32، ص 124، عنوان «القول الثالث». ] با آن همه جنايات كه درباره ى خاندان پيامبر انجام شده، اگر تعداد تمام سادات در كشورهاى آسيا و آفريقا و خاورميانه را با دقت بررسى كنيم، به گفته ى نويسنده ى كتاب «فاطمه از ولادت تا شهادت» بيش از دهها ميليون نفر از سادات محترم و فرزندان زهراى اطهر زندگى مى كنند. و با آن همه فجايع كه به اين خانواده معظم وارد شده و آن همه ظلمها و جنايتها كه حجاج بن يوسف ثقفى انجام داد و روى تاريخ را سياه كرد، باز كوثر پيامبر اسلام (صلى الله عليه و آله و سلم) هر روز زيادتر مى شود.

اكنون چند حديث ذكر مى شود درباره ى اين كه فرزندان زهرا (سلام الله عليها) فرزند پيامبر اسلام (صلى الله عليه و آله و سلم) هستند، از جمله ى آنها حديثى مى باشد كه در «تاريخ بغداد» آمده است:

«ابن عباس مى گويد من و پدرم عباس نزد رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) نشسته بوديم كه على (عليه السلام) وارد شد و سلام كرد، رسول خدا پاسخ داد و از ديدار على (عليه السلام) اظهار شادمانى و سرور نمود و از جاى خود برخاسته و دست به گردن على (عليه السلام) افكند و بين دو چشم او را بوسيد و او را در طرف راست خود نشاند، عباس عرض كرد اى فرستاده ى خدا آيا اين على (عليه السلام)را دوست دارى؟.

پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) فرمود اى عمو والله خدا بيش از آن مقدار كه من او را دوست دارم على (عليه السلام) را دوست مى دارد، زيرا پروردگار متعال نسل هر پيامبرى را در صلب خود آن پيامبر قرار داد، ولى نسل مرا در صلب على (عليه السلام) قرار داده است فرزندان على (عليه السلام) فرزندان من هستند». [تا ريخ بغداد، ج 1، ص 316، و ينابيع المودة، ص 261 و 266 و 300 و 309. ] خوارزمى در «مناقب» خود مى گويد: «رسول اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) فرمود پروردگار عزيز و بلند مرتبه نسل هر پيامبر را در صلب خود او قرار داد ، ولى نسل مرا در صلب على (عليه السلام) قرار داده است». [ مناقب، خوارزمى، ص 229 و ذخائر العقبى، ص 121 و فرائد السمطين، ج 2، ص 69، حديث 393 تاريخ بغداد، ج 11، حديث 6054، ص 685 و كنز العمال، ج 6، ص 220 ط 1 و مستدرك مناقب حسن و حسين (عليه السلام)، ج 3، ص 164 و تاريخ دمشق، ج 34، ص 131. ] ابن حجر هيثمى در «صواعق المحرقه» پيرامون آيه ى «فمن حاجك فيه من بعد ما جاءك» الى آخر آيه مباهله و فصل دوم احاديث كه در فضائل اهل بيت وارد شده در حديث 20 و 21 و قندوزى در باب 57 و حموى در «فرائد السمطين» جلد 2 و متقى هندى در «منتخب كنز العمال» و زرقانى در «شرح المواهب الدنية» و نسايى در كتاب «خصائص اميرالمؤمنين» از محمد بن اسامة بن زيد و از زيد نقل مى كند كه وى از پيامبر اسلام (صلى الله عليه و آله و سلم) چنين روايت كرده:

«قال و اما انت يا على و فختنى و ابو ولدى و انا منك و انت منى».

«پيامبر اسلام فرمود: اما تو يا على (عليه السلام) داماد من هستى و پدر فرزندان منى و من از تو هستم و تو از من هستى».

دار قطنى از عاصم بن حمزه و هبيره و عمرو بن واثله روايت مى كند كه آنها گفتند:

«قال على كرم الله وجهه (عليه السلام) يوم الشورى والله لاحتجن عليهم بما لا يستطيع قرشيهم و لا عربيهم و لا عجميهم، رده ثم قال لهم خصالا صدقوها الى ان قال انشدتكم بالله هل فيكم احد اقرب الى رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم منى و هل فيكم من جعله الله نفس نبيه صلى الله عليه و آله و سلم نفسه و ابناه ابناه و نساءه غيرى قالوا لا و قال فانشدتكم بالله هل فيكم احد قال له رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم: انت ابو ولدى غيرى قالوا لا».

«و عن جابر قال: قال رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم: ان الله عز و جل جعل ذرية كل نبى فى صلبه و جعل ذريتى فى صلب على».

«على (عليه السلام) در روز شورى [ مقصود شوراى 6 نفره ى عمر بوده است . ] فرمود: به خدا هر آينه احتجاج و استدلال مى كنم بر عليه ايشان به چيزى كه حتى نه قريش و نه عربى و نه عجمى هيچ كدام آنها نتوانند او را رد كنند. و بعد على (عليه السلام) خصلت ها و مزيت هاى خود را گفت كه اصحاب شورا همه تصديق كردند، تا اينكه فرمود شما را به خداوند قسم مى دهم آيا در بين شما كسى نزديكتر به رسول الله (صلى الله عليه و آله و سلم) از من هست و آيا در بين شما كسى كه خداوند نفس پيامبرش را نفس او و فرزندان او را فرزند پيامبر و همسر او را دختر پيامبر قرار داده غير از من هست؟ همه ى اصحاب شورا گفتند: نه. و باز هم على (عليه السلام) فرمود: پس قسم مى دهم شما را به خدا، آيا در ميان شما احدى پيدا مى شود كه پيامبر اسلام (صلى الله عليه و آله و سلم) براى او گفته باشد كه تو پدر فرزندان من هستى غير از من؟ باز همه گفتند: نه». [ ينابيع المودة، باب 57، ص 266 و باب 79، ص 299. ] و بعد قندوزى مى گويد: از جابر روايت شده است كه پيامبر اسلام (صلى الله عليه و آله و سلم) فرمود: همانا خداوند تبارك و تعالى ذريه هر پيامبرى را در صلب خود وى قرار داد، مگر ذريه مرا كه خداوند در صلب على بن ابى طالب قرار داده است» و اين روايت را طبراين در كتاب كبير خود آورده است.

«و عن جعفر بن محمد عن ابيه عن جابر قال: كنت انا و العباس جالسين عند النبى صلى الله عليه و آله و سلم اذ دخل على فسلم فرد عليه النبى صلى الله عليه و آله و سلم السلام و قام اليه و عانقه و قبل ما بين عينيه و اجلسه عن يمينه فقال العباس يا رسول الله اتحبه فقال: يا عم و الله الله اشد حبا له منى ان الله عز و جل جعل ذرية كل نبى فى صلبه و جعل ذريتى فى صلب هذا».

«از جعفر بن محمد (عليهماالسلام) و محمد از پدرش و او به نقل از جابر كه گفت: من عباس نزد پيامبر اسلام (صلى الله عليه و آله و سلم) نشسته بوديم كه على (عليه السلام) وارد شد سلام كرد، پيامبر اسلام جواب سلام او را فرمود، سپس بلند شد و با وى معانقه كرد و بين دو چشم على (عليه السلام) را بوسيد و او را در كنار راست خودش نشاند، پس عباس عرض كرد: اى فرستاده ى خدا آيا خيلى او را دوست مى دارى، پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) فرمود اى عمو قسم به خدا كه خداوند او را شديدتر و بيشتر از من دوست مى دارد ، همانا خداوند عزيز و جليل ذريه هر پيامبر را در صلب خود وى قرار داده است ولى ذريه مرا در صلب اين (على) قرار داده است».

قندوزى مى نويسد: «اين حديث را ابوالخير حاكمى در اربعين خود و صاحب كنوز المطالب از عباس در ابى طالب مثل روايت جابر روايت كرده است. و احمد بن حنبل حاكم از حديث مسور مرفوعا روايت كرده است و آن اين است كه: پيامبر اسلام (صلى الله عليه و آله و سلم) فرمود: همه ى انساب و نسب ها در روز قيامت قطع و تمام مى شود به غير از نسب و خويشى و دامادى من كه قطع نمى شود و بيهقى نيز مثل حاكم و احمد روايت كرده است و طبرانى در كبير خود اين حديث را از ابن عباس و در اوسط خود اين حديث را از ابن زبير و عبدالله بن احمد و بيهقى از ابن عمر مثل طبرانى روايت كردند». [ ينابيع المودة، باب 57، ص 266 و 267. ] «عن عمر بن الخطاب رضى الله عنه عن النبى صلى الله عليه و آله و سلم قال: كل سبب و نسب ينقطع يوم القيامة الا سببى و نسبى و كل ولد ام فان عصبتهم لابيهم ما خلا ولد فاطمة فانى انا ابوهم و عصبتهم» و اخرجه ابوصالح و الحافظ عبدالعزيز بن الاخضر ابونعيم فى معرفة الصحابة و الدار قطنى و الطبرانى فى الاوسط.» «از عمر روايت شده است كه پيامبر اسلام (صلى الله عليه و آله و سلم) فرمود: هر سبب و نسبى در روز قيامت قطع و تمام مى شود مگر سبب و نسب من، فرزندان هر مادر همانا نسبت شان به پدرانشان مى باشد مگر فرزندان فاطمه، پس همانا من پدر آنها عصبه دودمان آنها هستم». [ ينابيع الموده باب 57، ص 266 و 267. باب 57، ص 268. ] خواننده ى عزيز! احاديث در رابطه با اين موضوع كه فرزندان فاطمه و على (عليهماالسلام) فرزندان پيامبر اسلام (صلى الله عليه و آله و سلم) مى باشد فراوان و بيش از حد مى باشد.

گذشته از رواياتى كه در كلام اهل سنت مى باشد بهترين دليل بر موضوع مذكور اين است كه همه ى اصحاب و كسانى كه خدمت ائمه ى معصومين (عليهم السلام) مى رسيدند- از زمان امام حسن مجتبى (عليه السلام) تا زمان امام حسن عسكرى (عليه السلام)- به انها يابن رسول الله خطاب مى كردند، مخصوصا در زمان امام باقر و امام صادق (عليهماالسلام) كه اصحاب و مراجعه كننده ى زيادى خدمت مباركشان مى آمدند، تمام سؤالات و خطاب آنها نسبت به ائمه معصومين (عليهم السلام) به اين عبارت زيبا بوده است: يابن رسول الله در هيچ جاى ديده نشده است كه گفته باشند يابن على و يا يابن فاطمة الزهرا. البته به استثناى دعاها و يا زيارت نامه ها و در همان جا هم اول يابن رسول الله است و اين خود بهترين دليل است براى كسانى كه مى گويند فرزندان على و فاطمه فرزندان پيامبر اسلام (صلى الله عليه و آله و سلم) نيستند. و شما مى توانيد براى اثبات اين موضوع علاوه ى بر اين احاديث و مداركى كه در پاورقى ذكر شد، به كتاب هاى سنن كبير بيهقى و مستدرك حاكم و جامع الاصول ابن كثير و صواعق المحرقه و ينابيع الموده و لسان الميزان و ميزان الاعتدال و... مراجعه بفرماييد. و حالا چند روايت ديگر را هم نقل مى كنم و اين باب و موضوع را تمام مى كنم. ابراهيم جوينى خراسانى از اسامة بن زيد نقل مى كند:

«طرقت رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم ذات ليلة لبعض الحاجة، فخرج النبى صلى الله عليه و آله و سلم و هو مشتمل على شى ء لا ادرى ما هو؟ فلما فرغت من حاجتى قلت: ما هذا الذى انت مشتمل عليه؟ فكشف (عنه) فاذا حسن و حسين على ركبتيه فقال: هذان ابناى و ابنا ابنتى اللهم انك تعلم انى احبهما، اللهم انك تعلم انى احبهما فاحبهما».

«شبى براى طلب حاجت خدمت رسول الله (صلى الله عليه و آله و سلم) آمدم و پيامبر اسلام (صلى الله عليه و آله و سلم) از منزل خارج شدند در حالى كه چيزهايى همراه وى بود كه نمى دانستم چيست؟ و وقتى كه از حاجت و نيازى كه داشتم فارغ شدم عرض كردم: يا رسول الله اين چيزهايى كه با شما است چيست؟ بعد معلوم شد كه امام حسن و امام حسين (عليهماالسلام) زير بغل هاى پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) هستند، سپس فرمود: اين دو پسران من و فرزندان دختر من هستند و فرمود: خدايا تو مى دانى كه من اين دو فرزند را دوست دارم، بار خدايا تو مى دانى كه من اين دو فرزند را دوست دارم، پس دوست مى دارم». [ فرائد السمطين، ج 2، ص 70، حديث 394 و سنن ترمذى، حديث سوم مناقب رقم 3769، ج 5، ص 456 و معجم كبير، ترجمه امام حسن (عليه السلام)، ج 1 و خصائص، حديث 134، ص 36 و تاريخ دمشق، ص 94 و مناقب ابن مغازلى، حديث 421، ص 374، ط 1 و معجم صغير، ج 1، ص 199 و تاريخ دمشق ابن عساكر، ترجمه ى امام حسن بن اسامه بن زيد، ج 11، ص 85، و تهذيب، ج 4 و ذخائر العقبى، ص 121. ] باز هم ابراهيم جوينى خراسانى از مدرك بن زياد روايت مى كند:

«قال كنت مع بن عباس فى حائط فجاء الحسن و الحسين فسألا الطعام فأكلا ثم قاما، فامسك لهما ابن عباس الركاب فقلت: اتمسك الركاب لهذين و انت اكبر منهما؟ فقال: ويحك هذان ابنا رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم».

«مدرك بن زياد نقل مى كند: من با ابن عباس در حياط باغ بوديم، پس امام حسن امام حسين آمدند و از ابن عباس طعام درخواست كردند. ابن عباس به آن دو طعام داد، وقتى طعام تناول فرمودند بلند شدند كه بروند، ابن عباس آنها را بر دوش مى گذشت حالت سوارى را انجام مى داد. من گفتم چرا تو با اينها اين كار را انجام مى دهى، تو بزرگتر از اين دو هستى، ابن عباس گفت واى بر تو اين دو فرزندان رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) هستند».

باز هم جوينى مى گويند: «عن فاطمة بنت الحسين، عن فاطمة الكبرى قالت: قال النبى صلى الله عليه و آله و سلم: ان الله عز و جل جعل ذرية كل بنى ام عصبة ينتهون اليها الا ولد فاطمة عليها السلام فانا وليهم و انا عصبتهم» «جرير بن عبدالحميد به نقل از شيبة بن نعام و او از فاطمه دختر امام حسين و او از قول فاطمه ى زهرا (سلام الله عليها) گفت: پيامبر اسلام (صلى الله عليه و آله و سلم) فرمود: خداوند عزيز جليل براى ذريه ى هر فرزندى، مادر را دودمان و عصبه قرار داده است، مگر فرزندان فاطمه (سلام الله عليها) پس من ولى و سرپرست و پدر و عصبه و دودمان آنها هستم». [ فرائد السمطين، ج 2، ص 77، حديث 397 و 398 و مقتل خوارزمى، فصل 6، ص 89 و معجم الكبير، حديث 104، ترجمه امام حسن (عليه السلام)، ج 1، ص 124 و كنز العمال، ج 6، ص 220 و ذخائر العقبى، ص 121. ] و حديثى كه از مدرك بن زياد بيان شد در كتاب ذخائر العقبى به طريق ديگر از ابن عباس نيز روايت شده است. و اين حديث در خيلى از موارد و موضوعات و بابهاى كتاب ينابيع الموده هم آمده است.

اين احاديث دلالت دارند بر اينكه فرزندان على (عليه السلام) از فاطمه ى زهرا (سلام الله عليها) فرزندان پيامبر اسلام هستند و به جاست كه اينجا سخن فخر رازى را يادآور شويم.

فخر رازى در رابطه با آيه «قل تعالوا ندع ابنائنا و ابنائكم» [ سوره ى آل عمران، آيه ى 61. ] مى گويد: اين آيه دلالت دارد كه حسن و حسين (عليهماالسلام) فرزندان پيامبر اسلام بودند، براى اينكه پيامبر اسلام (صلى الله عليه و آله و سلم ) براى مباهله با قبيله نجران فرمود كه شما فرزندانتان را بياوريد، ما هم فرزندانمان را مى آوريم و پيامبر اسلام (صلى الله عليه و آله و سلم ) فقط امام حسن و امام حسين را با خود به مباهله و ملاعنه برد و از فرزندان پدرشان و يا فرزندان انصار و مهاجرين كسى را نبرد. [ تفسير فخر رازى، ج 8، ص 86، المسأله الرابعة. ] بعد فخر رازى مى گويد: پس واجب است كه آن دو فرزندان پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) باشند و فخر رازى به اين قانع نمى شود و مى گويد از دليل هايى كه اين موضوع را تأييد مى كند سخن خداوند تبارك و تعالى درباره ى فرزندان حضرت ابراهيم مى باشد:«و من ذريته داوود و سليمان» تا اينكه مى فرمايد: «و زكريا و يحيى و عيسى» [ سوره ى انعام، آيه ى

84- 85. ] روشن است كه در اين آيه حضرت عيسى (عليه السلام) به حضرت ابراهيم (عليه السلام) انتساب داده شده است و اين انتساب هم به واسطه ى مادر حضرت عيسى يعنى حضرت مريم (عليهماالسلام) داده شده، پس ثابت مى شود كه فرزند دختر هم فرزند ناميده مى شود باز فخر رازى در تفسير آيه سوره ى انعام مى گويد: آيه دلالت مى كند بر اينكه امام حسن و امام حسين (عليهماالسلام) از ذريه ى رسول خداست، چرا كه خداوند حضرت عيسى را هم ابراهيم (عليه السلام) قرار داده است در حالى كه حضرت عيسى (عليه السلام) از نظر پدر به ابراهيم نسبت داده نمى شود براى اينكه پدر نداشت، پس انتساب حضرت عيسى از طريق مادر است.

بنابراين امام حسن و امام حسين ذريه رسول الله هستند و انتسابشان به رسول الله از ناحيه ى فاطمه ى زهرا (سلام الله عليها) مى باشد، پس واجب است كه آنها ذريه ى پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) باشند. [ تفسير فخر رازى، ج 8، ص 86، مسئله چهارم، باز هم فخر رازى در صفحه 87 همان جلد 8 (در جواب سؤال اينكه وقتى اولاد صغير هستند نزول عذاب جايز نيست و در خبر هم آمده كه پيامبر (صلوةالله عليه) حسن و حسين (عليهماالسلام) را در مباهله آورده فايده آن چه بوده است؟ ) مى گويد: روش پروردگار بر اين جاريست: وقتى كه عقوبت و عذاب ذلت و خوارى بر قومى نازل مى شود بچه ها و زن ها هم با آنها هلاك مى شوند و استدلال مى كند و در آخر مى گويد: «فهو عليه السلام، اخضر صبيانه و نساءه» (پيامبر عليه السلام فرزندان و زن هاى خود را با نفس خود در مباهله احضار فرمود) حالا نتيجه اينكه فخر رازى مى گويد: «صبيانه» واضح است كه از نظر وى حسن و حسين فرزندان پيامبر هستند. ] اين استدلال به آيه سوره ى انعام را حضرت امام باقر (عليه السلام) با حجاج بن يوسف ثقفى نمود. براى الاع بيشتر به تفسير البرهان مراجعه بفرماييد.

از احاديث گذشته و اين استدلال فخر رازى، نتيجه ى قطعى به دست مى آيد كه پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) پد فرزندان على (عليه السلام) بود و اين خود بهترين جواب است به آن عده از بد خواهان كه استدلال كردند به آيه ى «ما كان محمد ابا احد من رجالكم» [ سوره ى احزاب، آيه ى 40. ] پيامبر پدر هيچ كس از مردان شما نيست، در حالى كه اين مغالطه كاران مى دانند كه آيه مذكور در رابطه با نفى انتساب زيد از پيامبر اسلام است كه پيامبر اسلام با زن زيد بعد از طلاق ازدواج نمود و بعضى از مغرضين اين كار پيامبر اسلام را سرزنش كردند و گفتند كه پيامبر زن پسرش را گرفته است و خداوند در جواب شياطين و مغرضين فرمود كه پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) پدر هيچ كس از فرزندان شما نيست.