فاطمة الزهرا عليهاسلام

گفتار علامه امينى

- ۴ -


موضوع دهم
((اشتركها مع ابيها و بعلها و بنيها فى البشارة لشيعتها))
چنانكه رسول اكرم (ص ) به شيعيان اميرالمؤ منين و فرزندان (معصومش ) بشارت بهشت را داده است و در منقبت و عظمت مقام آنان مطالبى بيان داشته اند، نسبت به شيعيان زهرا عليهاسلام نيز عينا با ذكر مناقب مژده بهشت داده اند.
شيعه يعنى تابع و پيرو، و اقتدا كننده ، شيعه على (ع ) كسى است كه از على عليه السلام هدايت مى يابد و همراه او و متمسك و دست به دامان اوست .
شيعه فاطمه عيلهاسلام در اخبار عينا در رديف شيعيان على (ع ) است . گاه پيامبر اكرم (ص ) در مدح شيعيان اميرالمؤ منين (ع ) سخن مى گويد، و گاه در منقبت شيعيان فاطمه سلام الله عليها، و همين روش رسول خدا(ص ) نشانگر اين است كه حضرت زهرا سلام الله عليها خود استقلال دارد و داراى كرامات و مقام والا و صاحب ولايت كبرى مى باشد.
اينك حديثى از پيامبر اكرم (ص ) درشان آن حضرت :
((عن جابر بن عبدالله مرفوعا، اذا كان يوم القياة تقبل ابنتى فاطمة ناقة من نوق الجنة ، خطامها من لولو رطب ، قوائمها من الزمرد الاخضر، ذنبها من المسك الاذفر ، عيناها ياقوتنان حمراوان ، عليها قبة من نور، يرى ظاهرها من باطنها، و باطنها من ظاهرها، داخلها عفو الله ، خارجها رحمة الله ، على راسها تاج من نور للتاج سبعون ركنا، كل ركن مرصع بالدر و الياقوت يضيى كما يضيى الكوكب الدرى فى افق السماء على يمينها سبعون الف ملك ، و عن شمالها سبعون الف ملك و جبرئل آخذ بخطام الناقة ، ينارى با على صوته : غضوا ابصاركم حتى تجوز فاطمه بنت محمد(ص )، فلا يبقى يومئذ نبى و لا رسول ولا صديق ولا شهيد الا غضوا ابصارهم حتى تجوز فاطمة فتسير حتى تحاذى عرش ربها جل جلاله فاذا، النداء من قبل الله جل جلاله ، يا حبيبتى و ابنة حبيبى ، سلينى تعطى ، واشفعى ، فتقول : الهى و سيدى ذريتى و شيعتى ، و شيعة ذريتى و محيى ، و محب ذريتى فاذا، النداء من قبل الله جل جلاله : اين ذرية فاطمة و شيعتها و محبوها و محبو ذريتها فيقبلون و قد احاط بهم ملائكة الرحمة ، فتقدمهم فاطمة ، حتى تدخلهم الجنة ))
جابر بن عبدالله از رسول خدا(ص ) روايت مى كند كه فرمود:
((هنگامى كه روز قيامت فرا رسد، دخترم فاطمه سوار بر اشترى از اشتران بهشتى وارد عرصه محشر مى شود، كه مهار آن ناقه از مرواريد درخشان ، و چهار پاى آن از زمرد سبز، دنباله اش از مشك بهشتى ، چشمانش از ياقوت سرخ ، و بر فراز آن ، قبه اى (خيمه اى ) از نور، كه بيرون آن از درونش و درون آن از بيرونش نمايان است ، فضاى داخل آن قبه انوار عفو الهى و خارج آن خيمه ، پرتو رحمت خدايى است ، و بر فرازش تاجى از نور كه داراى هفتاد پايه است از در و ياقوت كه همانند ستارگان درخشان در افق آسمان نور افشانند.
از جانب راست آن مركب هفتاد هزار ملك ، و از طرف چپ آن هفتاد هزار فرشته ، در حالى كه جبرئيل مهار ناقه را گرفته است ، با صداى بلند ندا مى كند: نگاه خود فرانسوى خويش گيريد، و نظرها به پايين افكنيد، اين فاطمه دختر محمد است كه عبور مى كند.
در آن هنگام ، حتى پيامبران و انبيا و صديقين و شهدا همگى از ادب ديده فرو مى گيرند، تا اينكه فاطمه (ع ) عبور مى كند و در مقابل عرش پروردگارش قرار مى گيرد، آنگاه از جانب خدا جل جلاله ندا مى شود:
از محبوبه من ، واى دختر حبيب من ، بخواه از من ، آنچه مى خواهى ، تا عطابت كنم و شفاعت كن ، هر كه را مايلى تا قبول فرمايم .
در جواب عرضه مى دارد: اى خداى من ، و اى مولاى من ، (در باب ) ذريه مرا، شيعيان مرا، پيروان ذريه ، دوستان مرا، و دوستداران ذريه مرا، بار ديگر از جانب حق خطاب مى رسد:
كجا هستند ذريه فاطمه و پيوران او، كجايند دوستدارانش ، و دوستداران ذريه او؟ در آن هنگام جماعتى به پيش مى آيند، و فرشتگان رحمت آنان را از هر سوى در ميان مى گيرند،: و فاطمه عليهم سلام در حالى كه پيشگام آنهاست همگى را همراه خود به بهشت وارد فرمايد.
حضرت صديقه سلام الله عليها در روز قيامت سوار بر مركبهاى متفاوت به تناسب مواقف متعدد است ، و اينكه در احاديث وارده ، مركبهاى آن حضرت ، متفاوت ذكر شده است ، و به نظر بعضى ها نوع مركب مورد اختلاف بوده است صحيح نيست ، زيرا هر مركبى كه بيان شده است ، با مشخصات معين در موقف معين بوده ، و همه اش درست جاى اختلاف نيست ، و علت اختلاف در مشخصات مركب ، از اين جهت اين كه هنگامى كه فاطمه عليهم سلام به سوى عرش الهى سير مى كند مركب خاصى دارد، وقتيكه از مقابل عرش به جانب بهشت روان است يك مركب مخصوص ديگر، و همچنين هنگام ورود به بهشت و جولان و طيران در فضاى خدا رحمت الهى (همانند جعفر طيار) داراى مركبهاى خاص و گوناگون مى باشد. در روايتى كه ذكر شد، و مشخصات يكى از مركبهاى آن حضرت بيان گرديد و گفته شد كه جبرئيل مهار ناقه بهشتى زهرا سلام الله عليها را در روز محشر مى گيرد مى توان گفت كه جبرئيل ، نماينده خاص خداى لامكان ، در هر مكان و موقفى است و در برخى از آيات و روايات كه جمله (خدا آمد) بكار رفته است ، دانشمندان همه را حمل بر آمدن جبرئيل نماينده حق تبارك و تعالى نموده اند، لذا هنگام ورود فاطمه عليهم سلام به عرصه محشر، آن يكتا كنيز برگزيده خدا و بانوى و بانوان عالم از اولين و آخرين ، همين شايسته اوست كه مهار مركبش را جبريل امين بگيرد و با افتخار ندا كند:
((غضوا ابصاركم حتى تجوز فاطمة بنت محمد))
در يك روايت ديگر از رسول اكرم (ص ) چنين نقل شده است كه فرمود:
((ينادى مناد من بطنا العرش : يا اهل القيامة غضوا ابصاركم ، هذه فاطمة بنت محمد، تمر على الصراط، تمر فاطمه عليه و تمر شيعتها على الصراط كالبرق الخاطف ))
روز قيامت منادى از عرش الهى ندا مى كند:
اى اهل محشر چشمان خود فرو گيريد، اين فاطمه دختر محمد(ص ) است كه از صراط عبور مى كند، آنگاه فاطمه عليهاسلام با شيعيانش به سرعت برق از صراط مى گذرند.
در حديث ديگر از حضرت رسول اكرم (ص ) منقول است كه فرمود:
((ثم يقول جبرئيل يا فاطمة سلى حاجتك . فتقولين با رب شيعتى . فيقول الله عزوجل قد غفرت لهم . فتقولين يا برب شيعة ولدى . فيقول الله قد غفرت لهم . فتقولين يا رب شيعة شيعتى . فيقول الله تبارك و تعالى انطلقى فمن اعتصم بك فهو معك فى الجنة ، فعند ذلك يود الخلائق انهم كانوا فاطميين ))
فتسرين ، و معك يا زهرا شيعتك و شيعة ولدك و شيعة اميرالمؤ منين آمن روعاتهم ))
((پس آنگه جبرئيل عرض مى كند: يا فاطمه هر چه مى خواهى از خداى خويش طلب كن .
فاطمه (ع ) عرض مى كند: خدايا، شيعيان مرا درياب .
خطاب مى رسد: همه شيعيان تو را آمرزيدم .
عرضه مى دارد: پروردگارا شيعه فرزندانم را نيز نجات بده .
ندا مى آيد: همه آنان را بخشيدم ، يا فاطمه اينك در ميان اهل محشر برو و هر كسى كه به تو پناهنده شود، همراه تو به بهشت وارد خواهد شد.
پيامبر اكرم (ص ) سپس به سخن چنين ادامه داد:
در آن هنگام همه مردم آرزو مى كنند كه اى كاش ما نيز فاطمى بوديم .
يا فاطمه (ع ) در چنين روزى است كه شيعيان تو، پيروان اولاد تو، و شيعيان اميرالمؤ منين (ع )، در پى تو، به سلامت وارد بهشت مى شوند.))
جناب ((جابر)) در يك حديث مفصل از حضرت ((باقر))سلام الله عليه نقل مى كند كه فرمود:
((والله يا جبر انها ذاللك اليوم لتقط شيعتها و محبيها كما يلتقط الطير الحب الجبد من الحب الردى فاذا سار شيعتها معها عند باب الجنة ، يلقى الله فى قلوبهم ان التفتوا فاذا التفتوا، فيقول الله تبارك و تعالى :
يا احبائى ما التفاتكم ؟ فقد شفت فيكم فاطمة بنت حبيبى فيقولون يا رب احبينا ان يعرف قدرنا فى مثل هذا اليوم فيقول الله تبارك و تعالى : يا احبائى ارجعوا، و ارجعوا و انظروا من احبكم لحب فاطمة ، انظروا من اطعمكم لحب فاطمة ، انظروا من احسنكم لحب فاطمه ، انظروا من سقاكم لحب فاطمه شرية ، انظروا، من رد عنكم غيبه فى حب فاطمه ، خذوا بيده و ادخلوه الجنة .
قال ابو جعفر: والله لا يبقى فى الناس الا شاك او كافر او منافق ))
((به خدا قسم يا جابر، اين است همان روزى كه مادرم زهرا(ع ) شيعيان خود را از ميان اهل محشر جدا مى كند چنان مرغى كه دانه هاى خوب را از بد جدا مى سازد و چون همراه فاطمه (ع ) شيعيانش به در بهشت مى رسند، خدا در قلب آنان چنين القاء مى فرمايد كه به پشت سر خويش نگاه كنيد، آنگاه به عقب سر خود نظر افكنند، از جانب خداى تعالى خطاب مى شود: سبب چيست كه شما به پشت سرتان نگاه مى كنيد؟ من كه شفاعت فاطمه دخترم حبيبم محمد(ص ) را درباره شما پذيرفتم .
عرض مى كنند: پروردگارا دوست مى داريم قدر و منزلت ما شيعيان فاطمه در چنين روزى شناخته شود، پس از جانب خداى تعالى خطاب مى شود: اى دوستان من ، برگرديد، برگرديد (به صحنه محشر)، نظر افكنيد، (در ميان آن جماعت ) هر كس را كه براى دوستى فاطمه (ع ) شما را دوست داشته است ، هر كس را كه به خاطر زهرا(ع ) به شما دوستداران فاطمه اطعام كرده ، نيكى نموده ، و با جرعه آبى سيرابتان كرده و يا از غيبت شما روى گردان شده است ، دست او را بگيريد و به بهشت واردش كنيد سپس حضرت ابوجعفر(ع ) اضافه فرمود: به خدا سوگند از بركت محبت جده ام زهرا(ع ) كسى بر جاى نمى ماند، جز آنكسى كه نسبت به مقام والاى آل محمد(ص ) ترديد داشته ، و يا كافر و يا منافق باشد.
در تفسير فرات ابن ابراهيم روايتى از حضرت رسول اكرم (ص ) منقول است كه آن حضرت فرمود:
((تدخل فاطمة ابنتى الجنة و ذريتها و شيعتها، و ذلك قوله تعالى : (لا يحزنهم الفزع الاكبر) و هم فى ما اشتهت انفسهم خالدون )، هى والله فاطمة و ذريتها و شيعتها))
((دخترم فاطمه با ذريه و شيعيانش وارد بهشت مى شوند، و در اين مورد است كه خداى تعالى مى فرمايد: هرگز فزع اكبر (هول و هراس بزرگ روز قيامت ) آنها را غمگين نمى سازد))
آرى ، فاطمه و ذريه و شيعيان او در پناه رحمت خدا، از وحشت روز محشر در امن و امان هستند و از اينجا معلوم مى شود كه حضرت زهرا(ع ) داراى شيعه مخصوص به خود و صاحب استقلال شخصيت مى باشد.
((عاصمى )) در كتاب ((زين الفتى )) در بخش ((الشراط الساعة )) چنين روايت مى كند كه پيامبر اكرم (ص ) فرمود:
((يا سلمان و الذى بعثنى بالنبوة لاخدن يوم القيامة بحجزة جبرئيل ، و على اخذ بحجزتى و فاطمة اخذه بحجزة على ، والحسن اخذ بحجزة فاطمة ، والحسين اخذ بحجزة الحسن و شيعتهم اخذه بحجزتهم يا سلمان اين ترى الله ذاهبا برسول الله ، يا سلمان اين ترى رسول الله ذاهبا باخيه يا سلمان ، اين ترى اخا رسول الله ذاهبا بزوجته ، اين ترى فاطمة ذاهبة بولدها، اين ترى ولد رسول الله ذاهبين بشيعتهم ؟ الى الجنة ورب الكعبه يا سلمان الى الجنة و رب الكعبة يا سلمان ، الى الجنة و رب الكعبه يا سلمان عهد عهد به جبرئيل من عند رب العالمين ))
((اى صفوان )) قسم به وجود مقدسى كه مرا به پيامبرى مبعوث فرموده است ، در روز قيامت من دامان جبرئيل (نماينده خداى عزوجل ) را مى گيرم ، و على دامان مرا، و فاطمه دامان على را، و حسن دامان فاطمه را، و حسين دامان حسن را، و شيعيانشان دست به دامان آنها هستند، يا سلمان ، آيا گمان مى كنى ، خداى تعالى پيامبرش را (پناهنده خود را) كجا مى برد؟ و پيامبر برادرش على را، و على همسرش زهرا را، و فاطمه دو فرزندش را، و آنها شيعيانشان را كجا خواهند برد؟ سپس پيامبر اكرم (ص ) سه بار تكرار فرمودند: قسم به خداى كعبه به سوى بهشت مى برند، و اين پيمانى است كه جبرئيل از جانب پروردگار جهانيان وعده داده است .
اعتراف و ايقان بر ولايت حضرت صديقه سلام الله عليها، و اظهار تشيع و دوستى نسبت به او، در زيارت مخصوص آن حضرت نيز با اين جملات بيان شده است : ((خدايا، شاهد باش ، كه من از شيعيان زهرا، و از دوستان اويم ، و معتقد به ولايت آن حضرت هستم )).
با توجه به اينكه حضرت فاطمه سلام الله عليها در والاترين مناقب و برترين مقامات با پدر و همسر و فرزندانش مشترك است و با در نظر گرفتن مطالبى كه نسبت به مراتب عالى آن حضرت در روز قيامت بيان شد، و بشارتهائى كه درباره شيعيانش از پيامبر اكرم (ص ) نقل شده است ، هرگز معقول نيست كه صاحب اين مقامات عاليه ، ولية الله نباشد.
مطالبى را كه بيان شد، از اخبارى كه در علت نامگذارى حضرت صديقه سلام الله عليها به اسامى ((فاطمه )) و ((بتول )) وارد شده است ، مى توان استفاده كرد.
((قال رسول الله صل الله عليه واله لفاطمة ، يا فاطمه تدرين لم سميت فاطمة ؟
قال على عليه السلام ، يا رسول الله لم سميت فاطمة ؟ قال : ان الله عزوجل قد فطمها و ذريتها عن النار يوم القيامة ))
((پيامبر اكرم (ص ) به فاطمه (ع ) فرمود: آيا مى دانى چرا اسم ترا فاطمه نهاده اند؟
على عليه السلام عرض كرد: يا رسول الله خودتان بفرمائيد سبب اين تسميه چيست . پيامبر اكرم (ص ) فرمود: سبب اين است كه خداى تعالى فاطمه و شيعيان او را از آتش روز قيامت منقطع و دور نگهداشته است .))
((فاطمه )) اسمى است كه از اسماء حق تبارك و تعالى مشتق گرديده ، و بر عرش و جنت چنين نوشته شده است : انا الفاطر و هذه فاطمه
روايت مذكور را ((محب الدين طبرى )) در ((ذخائر العقبى ))از ((ابن عسا كر)) نقل كرده است و اضافه مى كند كه اين حديث را امام على بن موسى الرضا(ع ) نيز در ((مسند)) خود ذكر كرده است .
حضرت رضا(ع ) در كتاب مسندش چنين مى فرمايد:
((ان رسول الله قال : ان الله عزوجل فطم ابنتتى فاطمه و ولدهاومن احبهم من النار فلذلك سميت فاطمه ))
((پيامبر اكرم (ص ) فرمود: بدرستيكه خداى تبارك و تعالى دخترم فاطمه و فرزندانش را دو هر كسى را كه آنان را دوست بدارد از آتش منقطع و دور گردانيده است واز اين جهت است كه او را ((فاطمه )) ناميده اند))
علاوه بر دانشمندانى كه نامشان برده شد، جمعى ديگر از علماء نيز اين روايت را در كتابهاى خود آورده اند، از جمله ((عبيدى مالكى ))در ((عمدة التحقيق )) اين مطلب را ذكر كرده است . ((عسقلانى ))كه يكى از دانشمندان بزرگ عامه است در ((مواهب اللدنيه )) بعد از نقل حديث مذكور اضافه مى نمايد:
((نسائى )) كه از ائمه صحاح ششگانه است از پيامبر اكرم (ص ) چنين روايت مى كند:
((ان الله تبارك و تعالى فطم فاطمة و محبيها عن النار، و سميت بتولا لا نقطاعها عن نساء زمانها فضلا و دينا و حسبا، و قيل لا نقطاعها عن الدنيا الى الله تبارك و تعالى ))
((بدرستيكه خداى تبارك و تعالى فاطمه و دوستانش را از آتش منقطع و دور گردانيده است ، و او را بتول ناميده اند، زيرا از نظر ايمان به دين خود و فضيلت و اصالت از تمام زنهاى عصر خويش جدا و ممتاز بوده ، و دل از دنيا گسسته و به خداى خويش پيوسته است ،))
هر يك از نامهاى حضرت فاطمه سلام الله عليها رمزى و سرى دارد كه در اخبار وارد است ، چرا فاطمه اش ناميده اند؟ چرا او را بتول گفته اند؟ و چرا اسمش را عذرا نهاده اند؟ چنان كه گفته شد ((فاطمه )) و ((بتول )) در حقيقت هر دو يك معنى دارند كه به فرمايش پيامبر اكرم (ص ) حاكى از اين است كه حضرت فاطمه و فرزندانش و شيعيان او در روز قيامت از آتش منقطع و دورند.
خدا ما را نيز از شيعيان فاطمه سلام الله عليها قرار بدهد، انشاءالله .
موضوع يازدهم
اشتراك خاتون محشر فاطمه اطهر(ع ) با رسول اكرم (ص ) و اميرالمؤ منين (ع ) و ساير ائمه معصومين (ع ) در مبدا خلقت بودن ، در خوى و سرشت ، و در شئون ديگر آفرينش .
مزيتى كه محمد و آل محمد(ص ) در كيفيت خلقت نسبت به عموم بشر دارند مقام ولايت آنان را ثابت مى كند، زيرا بدون داشتن آن مقام شامخ دارا بودن اين امتياز مخصوص ‍ در آفرينش امكان ندارد، و از اين مطلب ، افضليت آنان بر جميع مخلوقات استفاده مى شود.
رسول اكرم (ص ) و ائمه اطهار صلوات الله عليهم اين موضوع را مبناى را مبناى استدلال برترى خودشان بر تمام انبيا و فرشتگان قرار داده اند، و با در نظر گرفتن اينكه حضرت صديقه سلام الله عليها در اين فضيلت ، رديف و هم شان پيامبر اكرم (ص ) مى باشد، و با بررسى اخبار وارده در اين موضوع كاملا واضح و ثابت مى شود كه حضرت فاطمه سلام عليها همانند معصومين ديگر از جميع انبيا و ملائك افضل است ، و اگر نسبت به اين مطلب در اخبار تصريحى نداشته باشيم (كه تصريح داريم ،) كيفيت آفرينش ‍ ممتاز و شئون خلقت آن حضرت حاكى از مقام ولايت و برترى رتبه آن وجود مقدس بر كافه مخلوقات خداوند تبارك و تعالى (از انس و جان ) مى باشد و در اين باره ما به بررسى چند روايت مى پردازيم : روايت اول حديثى است از ((مفصل بن عمر)) كه او از حضرت صادق سلام الله عليه سؤ ال مى كند كه ولادت فاطمه عليهاسلام چگونه بوده است ؟ آن حضرت در ابتداى كلام مى فرمايد:نعم ...
گفتن كلمه نعم (بلى ) در شروع سخن نشانگر عظمت موضوع و مويد اين است كه طرح اين سؤ ال ، بسيار ارزنده و قابل بحث و گفتگو است و اين مطلبى است گفتنى و داستانى است شنيدنى .
نعم ، بلى چه ولادتى ، چه مولودى ... چه داستان عجيبى ...
((نعم ، ان خديجه لما تروج بها رسول الله صلى الله عليه و اله هجرتهانسوة مكه ، فكن لا يدخلن عليها ولا يسلمن عليها ولا يتركن امراة تدخل عليها، فاستوحشت خديجة لذالك ، و كان جزعها و غمها حذرا عليه ، فلما حملت بفاطمة كانت فاطمة تحدثها من بطنها و تصبرها، و كانت تكتم ذلك من رسول الله ، فدخل رسول الله يوما فسمع خديجه تحدث فاطمة ، فقال لها يا خديجه من تحدثين ؟ قالت الجنين الذى فى بطنى ، يحدثنى و يونسنى قال يا خديجه هذا جبرئيل يخبرنى انها انثى ، و انها النسله الطاهرة الميمونه و ان الله تبارك و تعالى سيجعل نسلى منها و سيجعل من نسلها ائمة و يجعلهم خلفاء فى ارضه بعد انقضاء وحيه ، فلم تزل خديجه على ذلك الى ان حضرت ولادنها فوجهت الى نساء قريش و بنى هاشم ان تعالين لتلين منى ما تلى النساء من النساء فارسلن اليها انت عصيتينا و لم تقبلى قولنا، تزوجت محمدا يتيم آل ابيطالب فقيرا لا مال له فلسنا نجى ولا نلى من امرك شيئا فاعتمت خديجه لذلك فبينا هى كذلك اذ دخل عليها اربع نسوة سمر طوال كانهن من نساء بنى هاشم ، ففزعت منهن لما راتهن فقالت احداهن لا محزنى يا خديجه فانا رسل ربك اليك و نحن اخواتك انا ساره ، و هذه اسية بنت مزاحم ، وهى رفيقتك فى الجنة ، و هذه مريم بنت عمران ، و هذه كلثوم اخت موسى بن عمران بعثنا الله اليك لنلى منك ما تلى النساء من النساء فجلست واحدة عن يمينها و اخرى عن يسارها، والثالثه بين يديها، و الرابعه من خلفها، فوضعت فاطمة طاهرة مطهرة ، فلما سقطت الى الارض ، اشرق منها النور حتى دخل بيوتات مكة و لم يبق فى شرق الارض ولا غربها موضع الااشرق فيه ذلك النور، و دخل عشر من الحور العين ، كل واحدة معها طست من الجنة ، و ابريق من الجنة ، و فى الابريق ماء من الكوثر فتنا ولتها المراة التى كانت بين يديها فغسلها بماء الكوثر و اخرجت خرقتين بيضاوين اشد بياضا من اللبن ، و اطيب ريحا من المسك و العنبر، فلسفتها بواحدة و قنعتها بالثانيه ، ثم استنطقتها، فنطقت فاطمة ، بالشهادتين و قالت اشهدان لا اله الاالله ، و ان ابى رسول الله سيد الانبياء،
و ان بعلى سيد الاوصياء و ولدى سادة الاسباط، صم سلمت عليهن ، و سمت كل واحدة منهن باسمها، و اقبلن يضحكن اليها و تباشرت الحورالعين ، و بشر اهل السماء بعضهم بعضا بولادة فاطمه و حدث فى السماء نور زاهر لم تره الملائكه قبل ذلك و قالت النسوة خذيها، طاهرة مطهرة زكية ميمونه بورك فيها و فى نسلها، فتناولتها فرحة مستبشرة ، و القمتها ثديهافدر عليها))
((بعد از آنكه خديجه (ع ) با پيامبر اكرم (ص ) ازدواج كرد، زنهاى مكه از او دورى جسته و ديگر به خانه او نمى آمدند و در هنگام ملاقات با خديجه (ع ) از سلام كردن به او خوددارى مى كردند و از ورود زنان به خانه او جلوگيرى مى نمودند به اين جهت قلب خديجه را غم و وحشت فراگرفت ، البته نه از ترس جان خودش بلكه براى خطرى كه جان پيامبراكرم تهديد مى كرد.
هنگاميكه خديجه (ع ) به فاطمه عليهاسلام باردار شد، حضرت فاطمه (ع ) در بطن او غفلتا رسول خدا(ص ) وارد خانه شد، و سخن گفتن فاطمه را با خديجه بشنيد، از خديجه (ع ) سؤ ال فرمود، با چه كسى سخن مى گفتى ؟ عرض كرد:
اين كودكى كه در بطن من است ، هم صحبت من و مونس تنهائى من است .
پيامبر اكرم (ص ) فرمود:
اى خديجه ، اينك جبرئيل به من خبر مى دهد كه اين كودك ، دختر است بدرستيكه اوست اصل و ريشه نسب مبارك و پاكيزه من ، كه خداى تبارك و تعالى سلسله اولاد مرا از او قرار داده است ، و از نسل اوست ائمه طاهرين و خلفاى روى زمين ، بعد از انقضاء دوران وحى من .
حضرت فاطمه (ع ) تا هنگام ولادتش با خديجه سخن مى گفت ، و مونس و هم صحبت مادر بود وقتى كه ميلادش نزديك شد، خديجه (همانگونه كه بين ساير زنان مرسوم است ) به زنان قريش و بنى هاشم پيغام داد كه زمان وضع حمل من نزديك است به نزد من آئيد، و مرا در ولادت نوزادم يارى و مساعدت نمائيد. ولى آنان چنين پاسخ دادند: اى خديجه ، چون تو در امر ازدواجت گفتار ما را قبول نكردى ، و از سخنان ما سرپيچى نمودى ، و محمد، يتيم آل ابيطالب را كه فقيرى تهيدست است به همسرى برگزيدى ما نيز به نزد تو هرگز نمى آئيم ، و در هنگام زادن ، يارو پرستارت نخواهيم بود حضرت خديجه (ع ) از جواب رد آنان سخت غمگين و آزرده خاطر شد در آن بين ، ناگهان چهار زن ، همانند زنان بنى هاشم ، به خانه جناب خديجه وارد شدند، در حالى كه خديجه (ع ) از ديدار آنان هراسان شده بود، يكى از آن چهار زن به او گفت : اى خديجه ، غم مخور، پروردگار تو ما را براى يارى تو فرستاده است ، ما خواهران و ياوران تو هستيم ، من ، ((ساوه )) هستم ، اين ((آسيه )) دختر ((مزاحم )) رفيق بهشتى تو است ، اين ، ((مريم )) دختر عمران ، و اين ، ((كلثوم )) خواهر ((موسى بن عمران )) است ، خدا ما را براى كمك تو فرستاده است ، تا (در اين حالت كه هر زنى معمولا به كمك زنان ديگر نيازمند است ) يارو پرستار تو باشيم .
يك نفر از آن چهار زن در سمت راست خديجه (ع )، دومى در طرف چپ او، سومى در پيش رويش ، و چهارمى در پشت سر او (به ترتيبى كه براى تولد نوزاد مرسوم است ) نشستند.
فاطمه عليهاسلام پاك و پاكيزه تولد يافت ، و چون آن مولود مقدس بر زمين فرود آمد، نورى از طلعت او ساطع شد كه پرتو آن در تمام خانه هاى مكه وارد گرديد، و در شرق و غرب زمين محلى نماند كه از آن نور بى بهره باشد در آن هنگام ده نفر حورالعين ، كه در دست هر يك آفتابه اى بهشتى ، پر از آب كوثر و يك طشت بهشتى بود، وارد شدند و به خدمت آن بانوئى كه در پيش روى حضرت خديجه (ع ) نشسته بود، تقديم كردند، و آن بانو، حضرت فاطمه (ع ) را (نه با آبهاى دنيا) بلكه با آب كوثر شست و شو نمود، و سپس در ميان پارچه اى كه از شير سپيدتر، و از مشك و عنبر خوشبوتر بود، پيچيد و از همان پارچه ، مقنعه اى براى سر مبارك او ترتيب داد، و قبل از اينكه او سخن بگويد، فاطمه عليهاسلام چنين به سخن آغاز فرمود:
شهادت مى دهم كه خدائى جز ((الله )) نيست ، و اينكه پدرم پيام آور از جانب خدا و سيد و سالار پيمبران است ، و اينكه همسرم سيدالاوصياء و فرزندانم سيد و سالار نوادگان رسول خدا هستند.
اين كلمات نخستين سخن حضرت صديقه سلام الله عليها، بعد از تولد اوست ، و سپس فاطمه (ع ) به هر يك از آن چهار زن با ذكر نامش سلام فرمود، و آنان شاد و خندان به سلام او پاسخ گفتند.
حوران بهشتى كه در آنجا حضور داشتند ولادت حضرت زهرا(ع ) را به يكديگر مباركباد گفتند، و دامنه اين شور و سرور به آسمانها كشيده شد، و اهالى آسمان هر يك در بشارت و تهنيت بر ديگران پيشى مى گرفت آن نور بسيار درخشانى كه در ميلاد حضرت فاطمه (ع ) در آسمانها حادث شد، نورى كه قبل از آن هرگز فرشتگان نظير آنرا مشاهده نكرده بودند، بشارت دهنده اين مطلب بود، كه عالم از طلعت اين نوزاد، چراغان است ، و جهان از پرتو رحمت نور باران ...
آن چهار بانو، نوزاد را به خدمت خديجه (ع ) آوردند و گفتند:
اى خديجه ، بگير فرزند خود را، كه پاك و پاكيزه و مطهر و مبارك است ، و بركات بى پايان الهى در وجود او، و نسل اوست .
حضرت خديجه (ع ) نوزاد را در آغوش گرفت و براى نوشيدن شير بر سينه اش نهاد.
آنچه بيان شد، صفات و خصوصيات بشرى است كه ((ولى الله ))باشد، و اين كيفيت ولادت ، مخصوص اولياء خداست ، و اين شئون منحصر است به كسانى كه داراى مقام ولايتند و اولى بنفس ديگران ...
خلق شدن از نورى كه پيامبر اكرم (ص ) و على سلام الله عليه از آن نور آفريده شده اند، و به سبب همان نور نيز بر جميع فرشتگان و جبرئيل برترى يافته اند، پيامبر اكرم (ص ) خود اين مطلب را تصريح مى فرمايد، هنگامى كه پرسيده شد يا رسول الله تو افضلى يا جبرئيل فرمود: من
ابن عباس پسر عموى پيغمبر(ص ) سؤ ال كرد چرا يا رسول الله ؟
در جواب فرمود: ((خداى تعالى مرا آفريده است (من نور مخزون مكنون فى علم الله ) از نورى كه جز خدا كسى از كيفيت آن آگاه نيست .
خداى تعالى كلامى فرمود كه از آن نورى حاصل شد، و سپس كلام ديگرى فرمود كه از آن نيز نور ديگرى حادث گشت ، آنگاه آن دو نور بهم پيوستند، از نور اول ارواح ماه و از نور دوم پيكرهاى ما بوجود آمدند)).
پيامبر اكرم (ص ) و امام سلام الله عليه در اثر همان نور است كه در رحم مادر بعد از انعقاد نطقه آنان و دميده شدن روحشان ، از همه جا با خبر هستند، بر همه جا احاطه دارند، و همه چيز را مى دانند.
حضرت صديقه زهرا سلام الله عليها نيز عينا چنين است ، و مراتب مذكور از خصوصيات نبوت و امامت نيست ، بلكه از شئون ولايت ، و اولى بنفس بودن بر جميع بشر است و از بركات همان مقام است كه حضرت صديقه زهرا سلام الله عليها در هنگام ولادتش ، به محض اينكه بر زمين فرود مى آيد از همه چيز آگاه است ، ديگر تمام و كمالش به بزرگى و كوچكى سن او وابسته نيست ، همانگونه كه در ولادت پيامبر اكرم (ص ) بر شانه مباركش كلمات : و تمت كلمة ربك صدقا و عدلا نقش مى بندد، حضرت زهرا(ع ) نيز در نخستين لحظات ميلادش از نبوت پدرش (كه هنوز منشور نگرديده ، و ابلاغ نشده ، و بيعتى انجام نيافته است ) خبر مى دهد، و به يكتائى خدا و رسالت محمد(ص ) شهادت مى دهد، علم او در روز ولادتش با دانش او در هنگام شهادتش هيچ فرقى ندارد، از همه چيز آگاه است ، به اوضاع جهان بيناست ، از تمام قضايا خبردار است ، اسامى فرشتگان نامهاى حورالعين و اهل جنت ، اسم دشمنانش ، - اسامى تمام انبيا را مى داند، از اولين و آخرين چيزى بر او پوشيده نيست ، او در بطن مادر و در روز ولادتش داراى همان علم خدادادى بوده است كه پدرش و اميرالمؤ منين واجد آن بوده اند، در نتيجه جاى هيچگونه اشكال نيست اگر در ميلادش شهادت به رسالت محمد(ص ) مى دهد چنان كه على بن ابيطالب (ع ) در هنگام ولادتش قرآن تلاوت مى فرمايد. تمام اينها از شئون ولايت سرچشمه مى گيرد، و در اثر آن نور مباركى است كه مايه آفرينش او بوده است ، نورى كه ((محزون و مكنون فى علم الله )) است ، و جز خدا كسى از كيفيت آن آگاه نيست نورى كه مانند آئينه اى تمام نما، همه عوالم ملكوت در آن منعكس است .
نورى كه در برابر لوح محفوظ و لوح محو و اثباتى كه ملك حامل اوست ، و در مقابل اسرافيل و ديگر فرشتگان ، و روبروى جميع عوالم خلقت از ابتداء تا انتها قرار گرفته است و با احاطه علمى همه چيز را بى كم و كاست در بردارد، نورى كه پيامبر اكرم (ص ) درباره اش مى فرمايد: آنگاه كه خداى تعالى آن نور را آفريد، به سه بخش تقسيمش ‍ فرمود، و از آن سه قسمت من و، على ، و فاطمه بوجود آمديم .
((عمار)) مى گويد:
((شهدت على بن ابيطالب قد ولج على فاطمة ، فلماابصرت به نادت : ادن لا حدثك بما كان و بما هو كائن و بما لم يكن الى يوم القيامة ، حين تقوم الساعه ، قال عمار: فرايت اميرالمؤ منين عليه السلام يرجع القهقرى فرجعت برجوعه اذ دخل على النبى ، فقال له ادن يا اباالحسن ، فدنا، فلما اطمئن به المجلس ، قال له يا على تحدثنى ام احدثك ؟، قال اميرالمؤ منين سلام الله عليه : الحديث منك احسن يا رسول الله فقال : كانى بك قد دخلت على فاطمه ، و قالت لك كيت و كيت فرجعت فقال على عليه السلام بلى ، فقال على : نور فاطمة من نورنا؟ فقال اولا تعلم ؟ فسجد على شكرا الله تعالى قال عمار: فخرج اميرالمؤ منين ، و خرجت بخروجه فولج على فاطمه و ولجت معه ، فقالت يا اميرالمؤ منين كانك رجعت الى ابى فاخبرته بما قلته لك ، قال كان كذالك يا فاطمة فقالت اعلم يا اباالحسن : ان الله تعالى خلق نورى و كان يسبح الله جل جلاله ، ثم اودعه بشجرة من شجر الجنه ، فاضائت ، فلما دخل ابى الجنه اوحى الله اليه الهاما ان اقتطف الثمر من تلك الشجرة و...ها فى لهواتك ففعل ، فاودعنى الله سبحانه طلب ابى ، ثم اودعنى خديجه بنت خويلد فوضعتنى ، و انا من ذللك النور، اعلم ما كان و ما يكون و ما لم يكن ، يا اباالحسن ، المومن ينظر بنورالله ))
اميرالمؤ منين (ع ) از نزد زهرا(ع ) به حضور پيامبر اكرم (ص ) شتافت ، و به محض ورود او، رسول خدا(ص ) فرمود:
يا اباالحسن ، نزديكتر بيا، و چون على (ع ) جلوس نمود، پيامبر اكرم (ص ) به او فرمود: يا على ، من داستان را بازگو كنم ، يا كه تو خود مى گوئى ؟
اميرالمؤ منين سلام الله عليه عرض كرد: اگر شما لب به سخن بگشائيد، نيكوتر و زيباتر است . پيامبر اكرم (ص ) فرمود: گوئى من همراه تو بودم كه بر حضرت صديقه زهرا (سلام الله عليها) وارد شدى ، و او چنين و چنان گفت ، و تو از آنجا (به نزد من ) بازگشتى و مطلب را با من در ميان گذاشتى .
على عليه السلام عرض كرد: بلى ، يا رسول الله ، و سپس افزود: آيا نور فاطمه از نور ماست ؟ پيامبر اكرم (ص ) فرمود: مگر اين (موضوع ) را نمى دانى ؟، آنگاه على (ع ) سجده شكر بجاى آورد. طرز سوال و جواب ، نشان مى دهد كه اين پرسش و پاسخ فقط براى تفهيم موضوع به ديگران است (آيا نور فاطمه از نور ماست - آرى ، مگر تو خود نمى دانى ؟) در اينجا ندانستن مطرح نيست ، و على (ع ) نمى گويد نه نمى دانم ، بلكه همانطوريكه گفته شد اين گفت و شنود براى تشريح موضوع ، جهت آگاهى ديگران است و بس . ((عمار)) مى گويد: اميرالمؤ منين (ع ) از حضور پيامبر اكرم (ص ) به سوى خانه فاطمه (ع ) روان شد، و من نيز همراه او وارد خانه زهرا عليهاسلام شدم .
حضرت فاطمه (ع ) عرض كرد: يا اميرالمؤ منين ، از اينجا به حضور پدرم بر گشتى و آنچه را كه من به تو گفته بودم به آن حضرت بازگو نمودى .
على (ع ) فرمود: بلى ، اينچنين بود يا فاطمه .
حضرت زهرا(ع ) عرض كرد: يا اباالحسن ، هنگامى كه خداى تعالى ، نور (وجود) مرا آفريد، اين نور پيوسته خدا را تسبيح و ستايش مى كرد، سپس پروردگار آنرا به درختى از درختهاى بهشتى امانت داد، و اين نور همواره پرتو افكن و روشنائى بخش بود، تا اينكه پدرم به بهشت وارد گرديد، و از جانب خدا به او الهام شد، كه از ميوه آن درخت بر گيرد، در آن هنگام ، نور مرا خداى سبحان به صلب پدرم ، و بعدا به رحم خديجه بنت خويلد(ع ) منتقل فرمود، تا اينكه از او متولد شدم ، من از همان نورم ، و از آنچه در گذشته واقع شده است و يا در آينده واقع خواهد شد ، و از آنچه هرگز واقع شدنى نيست با خبرم ، يا اباالحسن ، مومن با نور خدائى نظاره مى كند.
در اين حديث كه به كيفيت خلقت ائمه اطهار و حضرت صديقه زهرا سلام الله عليها اشاره شده است ، نشان مى دهد كه نور چهارده معصوم عليهم السلام نور واحد است ، و دانش خداداد آنها نيز از همين نور سرچشمه مى گيرد، نورى كه نزد خداى تبارك و تعالى مخزون و مكنون است و جز او كسى از كيفيت آن آگاه نيست ، و علم اولين و آخرين در آن نور منعكس است .
روايت ديگرى نيز از حضرت رسول اكرم (ص ) در اين زمينه نقل شده است كه مى فرمايد:
((لما خلق الله الجنة ، خلقها من نور وجهه ثم اخذ ذلك النور فقذفه ، اصابنى ثلث النور، و اصاب فاطمة ثلث النور، و اصاب عليا و اهل بيته ثلث النور، فمن اصابه ذلك النور، اهتدى الى ولاية آل محمد(ص )، و من لم يصبه من ذلك النور، ضل عن ولاية آل محمد(ص )) )
((آنگاه كه خداى متعال بهشت را از نور جمالش آفريد، آن نور را باپس گرفت و ثلث آن را بر وجود من افكند، ثلث ديگرش را بر فاطمه ، و ثلث آخرين را بر على و اولاد على .
بر هر كس پرتوى از آن نور افكنده شود به ولايت آل محمد(ص ) راه يابد، و هر كس از آن نور بى بهره ماند، دور از ولايت آل محمد(ص ) به گمراهى و تباهى افتد. بر هر يك از شيعيان نيز شعاعى از اين نور تابيده است ، كه درباره آنان ، فرموده اند: شيعتنا خلقوا من فاضل طينتنا شعيعيان ما از ته مانده خمير مايه خلقت ما آفريده شده اند.
پيامبر اكرم (ص ) در توصيف نور مذكور، آنرا با تعبيرات مختلف ، نور وجدالله ، نور عظمه الله ، نورالجلال و نورالكمال ناميده است و سپس چنين به سخن ادامه مى دهد: نور، مخزون ، مكننون ، فى علم الله - نورى است پوشيده و پنهان در علم خدائى . همانطور كه بيان شد اين نور به سه قسمت (مساوى ) تقسيم شده است كه از يك قسمت آن محمد بن عبدالله (ص )، از يك ثلثش فاطمه (ع )، و از يك سوم ديگرش على (ع ) و اولاد على (ع ) آفريده شده اند، همانند ميوه اى كه به طور مساوى بين سه نفر تقسيم شود، بهره هر يك از سه نفر بدون كم و زياد با ديگران برابر بوده است .
آنچه پيامبر اكرم (ص )، به اقتضاى خلقتش از آن نور مبارك ، (در شئون آفرينش ، در عالم اظله ، در عالم الست ، در عالم ارواح ، در عالم جنين ، در اين جهان ، در قبر، در برزخ ، در حشر، و در جنت ) دارد، صديقه زهرا سلام الله عليها و اميرالمؤ منين (ع ) و اولاد معصومش ، ادرا مى باشند، در تمام عوالمى كه آنها سير كرده اند همه يك نسق ، و به يك وضع ، و به يك رديف بوده است .
به عنوان مثال ، اگر در هنگام ولادت پيامبر اكرم (ص )، از نور او جميع خانه هاى مكه و تمام عوالم بالا و پائين روشن مى شود، و فرشتگان ولادت او را بشارت مى دهند، (به اقتضاى آفرينش از همان نور مقدسى كه بيان شد) در ميلاد حضرت زهرا سلام الله عليها نيز اين چنين است . آن نور خدائى ، سرچشمه علم و تقوى ، زهد و صفا، رحمت و عظمت ، و سير در عوالم معنوى است .
اينكه در روايات مختلف ، خلقت چهارده معصوم عليهم السلام ، دو هزار سال ، ده هزار سال ، شانزده سال ، و يا بيست هزار سال قبل از آفرينش بشر نقل شده است هدف اصلى اعلام اين مطلب بوده است كه همه بدانند اين چهارده تن (ع ) قبل از خلقت فرشتگان و آدميان آفريده شده اند، نه اينكه تعداد دقيق سنوات مذكور اراده شده باشد. آنها نور واحدند، كه همرديف و يكنواخت ، تمام عوالم معنوى را با هم سير كرده اند، و همين يك منقبت و اخبار ياد شده در اين موضوع ايجاب مى كند كه حضرت صديقه زهرا سلام الله عليها همانند پيامبر اكرم (ص ) و على (ع ) و اولاد معصومش ، صاحب ولايت كبرى بوده باشد.

next page

fehrest page

back page