اما دخترم فاطمه
مناقب و مصائب حضرت زهرا (عليها السلام) از زبان پيامبر اکرم (ص)

- ۴ -


يا اَبَه بگو

فاطمه عليهاالسلام مى فرمايد: وقتى بر پيامبر صلى الله عليه و آله آيه ى «لا تجعلوا دعاء الرسول بينكم كدعاء بعضكم بعضا» نازل شد، هيبت پيامبر صلى الله عليه و آله مرا گرفت بطورى كه نتوانستم به او يا «ابه» بگويم و «يا رسول الله» به او مى گفتم.

پيامبر صلى الله عليه و آله نزد من آمد و به من گفت: دخترم، اين آيه درباره ى تو و خاندان تو نازل نشده است. تو از منى و من از تو هستم. اين آيه درباره ى اهل جفا و تكبر و كسانى كه فخر مى ورزند نازل شده است. تو «يا ابه» بگو، چون براى قلب من محبوب تر و براى پروردگار رضايت بخش تر است.

سپس پيامبر صلى الله عليه و آله پيشانى مرا بوسيد، و آب دهانش را بر من ماليد كه بعد از آن احتياجى به عطر پيدا نكردم. [ مناقب ابن مغازلى: ص 292 ح 411.]

گريه و خنده ى فاطمه

فاطمه عليهاالسلام نزد پيامبر صلى الله عليه و آله آمد در حاليكه راه رفتنش مانند پيامبر صلى الله عليه و آله بود. پيامبر فرمود: مرحبا به دخترم. بعد او را در طرف راستش نشانيد و سخنى پنهانى به او گفت و فاطمه عليهاالسلام گريه كرد. بار ديگر سخنى پنهانى به او گفت و فاطمه عليهاالسلام خنديد.

عايشه مى گويد: سبب گريه و خنده را پرسيدم. گفت: سرّ پيامبر صلى الله عليه و آله را فاش نمى كنم. وقتى حضرت از دنيا رفت از فاطمه عليهاالسلام پرسيدم، گفت: پيامبر اين سرّ را به من گفت كه جبرئيل هر سال يك بار قرآن را به من عرضه مى كرد و امسال دوبار عرضه كرد. چنين مى بينيم كه اجلم رسيده و تو اولين كسى از اهل بيتم هستى كه به من ملحق مى شوى، و من براى تو پيش گام شايسته اى هستم.

فاطمه عليهاالسلام مى گويد: من به خاطر اين سخنان حضرت گريه كردم.

سپس پيامبر مى فرمود: آيا راضى نيستى كه سيدة نساء المؤمنين باشى؟ و براى اين كلام خنديدم. [ عوالم العلوم: 11/ 2 ص 550 ح 165 از مناقب ابن شهر آشوب.]

تكلم آسياب

پيامبر صلى الله عليه و آله وارد منزل فاطمه عليهاالسلام شد و ديد جو آرد مى كند و مى گريد. فرمود: يا فاطمه، چه چيز تو را به گريه درآورده است؟ خدا چشم تو را نگرياند. عرض كرد: مشقت آسياب دستى و كار خانه، به اضافه ى اينكه من حامله هستم. دلم مى خواهد براى من كنيزى بياورى كه در آرد كردن آسياب و كار خانه به من كمك كند.

پيامبر صلى الله عليه و آله نشست و فرمود: بسم الله الرحمن الرحيم. سپس با دستهاى مبارك جو به آسياب مى ريخت و آسياب به تنهايى مى گشت و با زبان فصيح و صداى مليح خداى تعالى را تسبيح مى كرد. اين كار همين طور ادامه داشت و بدون كمك كسى آسياب آرد مى كرد تا جو تمام شد.

حضرت فرمود: اى آسياب آرام باش. آسياب گفت: يا رسول الله، قسم به خدايى كه تو را بشارت دهنده و ترساننده مبعوث كرده، اگر دستور مى دادى جوهاى مشرق و مغرب عالم را براى اطاعت خداوند و محبت تو يا رسول الله آرد مى كردم. ولى من آرام نمى گيرم تا بهشت را از خداى براى من ضمانت كنى. زيرا- يا رسول الله- در قرآن آمده: بترسيد از آتشى كه آتش افروزش و هيزمش مردم و سنگهاست.

پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: مژده باد به تو كه از سنگهاى بهشت در قصر فاطمه هستى. با شنيدن كلام پيامبر صلى الله عليه و آله آسياب آرام گرفت.

پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود:

يا فاطمه، اگر خدا مى خواست آسياب به تنهايى مى گشت، ولى خدا اينگونه خواسته كه با تحمل اذيتها و مشقتها براى تو حسنات بنويسد و سيئات را از تو محو كند و درجات تو را در بهشت بالا ببرد.

يا فاطمه، هيچ زنى نيست كه با دستهايش بوسيله ى آسياب آرد كند مگر آنكه خداوند براى هر حبه اى و دانه اى براى او حسنه مى نويسد و براى هر حبه و دانه اى براى او سيئه و گناهى محو مى كند.

يا فاطمه، هيچ زنى نيست كه هنگام پختن نان عرق كند مگر آنكه خداوند بين او و جهنم هفت خندق از رحمت قرار مى دهد.

يا فاطمه، هيچ زنى نيست كه ديگ غذايش را بشويد مگر آنكه خداوند او را از گناهان و خطاها مى شويد.

يا فاطمه، هيچ زنى نيست كه لباسى ببافد (بدوزد) مگر آنكه خداوند براى هر نخى صد حسنه مى نويسد و صد گناه محو مى كند.

يا فاطمه، بهترين كارهاى زنان ريسندگى است.

يا فاطمه، هيچ زنى نيست كه ريسيده خود را بتابد مگر اينكه براى او صدايى از زير عرش مى آيد كه فرشتگان در آسمان براى او استغفار مى كنند.

يا فاطمه، هيچ زنى نيست كه ريسندگى كند و آن را براى خروج اولاد و خانواده اش بفروشد مگر آنكه خداوند به او ثواب كسى كه هزار گرسنه را سير و هزار برهنه را بپوشاند مى دهد.

يا فاطمه، هيچ زنى نيست كه سر فرزندانش را روغن بمالد و موهاى آنان را شانه كند و لباس آنان را بشويد، و شپشهاى آنان را بكشد مگر آنكه خداوند براى او به هر مويى حسنه اى بنويسد و براى هر مويى سيئه اى از او محو كند و او را در چشم مردم زينت مى دهد.

يا فاطمه، هيچ زنى نيست كه از نياز همسايه اش خوددارى كند، مگر آنكه خداوند او را از آشاميدن حوض من در روز قيامت منع مى كند.

يا فاطمه، پنج چيز است كه از ماعون (احتياجات همسايه) است و منع آن جايز نيست: آب، آتش، خمير، آسياب، سوزن. و براى منع هر كدام از آنها آفت و گرفتارى است. كسى كه از آب منع كند به مرض استسقاء مبتلا مى شود، و كسى كه از خمير منع كند به مرض غش مبتلا مى شود، و كسى كه از آسياب منع كند او را به سر درد مبتلا مى كند، و كسيكه از سوزن منع كند خداوند او را به مرض روده مبلتا مى كند.

يا فاطمه، از همه ى اينها برتر و بهتر رضاى خدا و رضاى مرد از همسرش مى باشد.

يا فاطمه، قسم به خدائى كه مرا به حق بشارت دهنده و ترساننده مبعوث كرده، اگر بميرى و همسرت از تو راضى نباشد بر تو نماز نمى خوانم. يا فاطمه، چون مى دانم رضاى همسر رضاى خدا و غضب همسر غضب خداست.

يا فاطمه، خوشا به حال زنى كه همسرش از او راضى باشد، اگر چه ساعتى از روز باشد.

يا فاطمه، هيچ زنى نيست كه همسرش روزى و شبى از او راضى باشد مگر اينكه در پيشگاه خدا براى او بهتر است از عبادت يك سال كه روزها روزه دار و شبها به عبادت برخيزد.

يا فاطمه، هيچ زنى نيست كه ساعتى از روز همسرش از او راضى باشد مگر آنكه خداوند به هر مويى كه در جسم او هست حسنه مى نويسد، و به هر مويى از او گناهى محو مى كند.

يا فاطمه، بهترين عبادت زن آنست كه در تاريكى سخت ملازم خانه اش باشد.

يا فاطمه، هر زنى كه همسرش از او راضى باشد، از دنيا بيرون نمى رود تا جايگاهش را در بهشت ببيند، و رح از بدنش خارج نمى شود تا آنكه از حوض من بياشامد.

يا فاطمه، هيچ زنى نيست كه با اطاعت همسرش بميرد مگر آنكه بهشت براى او واجب مى شود.

يا فاطمه، زن بى همسر مانند خانه اى بدون در و درختى بى ثمر است.

يا فاطمه، يك مجلس نشستن در كنار همسر بهتر است از عبادت يك سال و بهتر از طواف كعبه است. وقتى زن حامله مى شود فرشتگان در آسمان و ماهيان در درياها براى او استغفار مى كنند، و خداوند هر روز براى او هزار حسنه مى نويسد، و هزار سئيه محو مى كند. وقتى او را درد زايمان مى گيرد خداوند برايش ثواب مجاهدين و ثواب شهداء و صالحين مى نويسد، و مانند روزى كه از مادر متولد شده او را از گناهانش پاك مى كند، و براى او ثواب هفتاد حج مى نويسد، و اگر فرزندش را شير دهد براى هر قطره از شيرش براى او حسنه مى نويسد، و گناهى از او پاك مى كند، و حورالعين در بهشت پر نعمت براى او استغفار مى كنند.

يا فاطمه، هيچ زنى به صورت همسرش ترشرويى نمى كند مگر آنكه خداوند و شعله آتش بر او غضب مى كند.

يا فاطمه، هيچ زنى در رختخواب همسرش را مانع نمى شود مگر اينكه هر تر و خشك او را لعنت مى كند.

يا فاطمه، هيچ زنى به همسرش نمى گويد «اف بر تو» مگر اينكه خداوند از بالاى عرش و فرشتگان و همه مردم او را لعنت مى كنند.

يا فاطمه، هيچ زنى به قدر يك درهم از بد حالى و تهى دستى و ناراحتى هاى همسرش را سبك نمى كند مگر اينكه خداوند به هر درهمى قصرى در بهشت به او مى دهد.

يا فاطمه، هر زنى نماز واجبش را بخواند و بعد براى خود و همسرش دعا نكند خداوند نمازش را رد مى كند تا براى همسرش دعا كند.

يا فاطمه، هيچ زنى نيست كه همسرش بر او غضب كند و او از شوهر طلب رضايت نكند تا راضى شود، مگر آنكه در خشم و غضب خداست تا همسرش از او راضى شود.

يا فاطمه، هيچ زنى نيست كه لباسش را بپوشد و بدون اجازه همسرش از خانه اش بيرون رود مگر آنكه هر تر و خشك او را لعنت مى كند تا به خانه اش برگردد.

يا فاطمه، هيچ زنى نيست كه به صورت همسرش نگاه كند و بر او نخندد مگر آنكه خداوند در هر چيز به او غضب مى كند.

يا فاطمه، هيچ زنى براى غير همسرش صورت خود را باز نمى كند مگر آنكه خداوند او را به صورت در آتش مى اندازد.

يا فاطمه، هيچ زنى نيست كه چيزى را كه همسرش دوست ندارد به خانه اش بياورد مگر آنكه خداوند هفتاد مار و هفتاد عقرب به قبرش وارد مى كند كه تا روز قيامت او را بگزند.

يا فاطمه، هيچ زنى نيست كه روزه ى مستحب بگيرد و به همسرش مشورت نكند مگر آنكه خداوند روزه ى او را رد مى كند.

يا فاطمه، هيچ زنى نيست كه از مال همسرش تصدق بدهد مگر آنكه خداوند گناه هفتاد دزد را براى او مى نويسد.

فاطمه عليهاالسلام عرض كرد: پدر جان، چگونه زن فضيلت مجاهدين در راه خدا را درك مى كند؟

حضرت فرمود: تو را به عملى راهنمايى كنم كه ثواب مجاهدين را درك كنى در حاليكه در خانه ات هستى؟ عرض كرد: بلى پدر جان. فرمود: هر روز دو ركعت نماز مى خوانى، در هر ركعت سوره ى حمد يك بار و قل هوالله احد را سه بار مى خوانى. هر كس آن را انجام دهد خداوند براى آن مرد و زن ثواب مجاهدين در راه خدا را مى نويسد. [ اعلموا انى فاطمه: ج 3 ص 9 از كتاب «وصيه رسول الله صلى الله عليه و آله الى بنته فاطمه عليهاالسلام» نسخه ى خطى كتابخانه ى ملى پاريس به شماره 978.]

عايشه ى عقيم

پيامبر صلى الله عليه و آله وارد منزل شد و ديد عايشه رو به فاطمه عليهاالسلام صيحه مى زند و فرياد مى كند و مى گويد: قسم به خدا اى دختر خديجه، تو براى ما فضيلتى بر مادرت نمى بينى، او چه فضيلت و برترى بر ما دارد؟ خديجه جز يكى از ما كسى نبود.

فاطمه عليهاالسلام گفتار عايشه را گوش مى داد و پيامبر صلى الله عليه و آله را كه ديد به گريه درآمد. پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: اى دختر محمد چه چيز تو را به گريه درآورد؟ پيامبر صلى الله عليه و آله عرض كرد: عايشه نام مادرم را برد و خواست فضل او را پايين بياورد و من گريه كردم.

پيامبر صلى الله عليه و آله به غضب درآمد و فرمود: يا حميرا، ساكت باش كه خداوند تبارك و تعالى به زنانى كه فرزند مى آورند و مهربان هستند بركت داده، ولى تو از آن زنها هستى كه خداوند رحم تو را نازا نموده و فرزندى از تو متولد نمى شود. [ الخصال: ج 2 ص 468 ح 116.]

احلام

بزغاله بريانى به پيامبر صلى الله عليه و آله هديه دادند. پيامبر صلى الله عليه و آله فاطمه و على و حسن و حسين عليهم السلام را دعوت كرد، و با هم نشستند تا از آن بخورند. اول كسى كه دست به بزغاله ى بريان زد حسن عليه السلام بود. فاطمه عليهاالسلام آن را از دست حسن گرفت و گريه كرد!

پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: قربانت گردم، چه شده؟ براى چه گريه مى كنى؟ عرض كرد: يا رسول الله، ديشب در خواب ديدم گويا همين بزغاله را به تو هديه كرده اند، و اين جمع ما هم بوديم. اول كسى كه دست به آن زد حسن بود از آن خورد و مرد.

پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: دست نگهداريد. بعد فرمود: اى رؤيا! صدايى جواب داد: لبيك يا رسول الله. فرمود: تو به حبيبه ى من چيزى در خواب نشان دادى؟ گفت: نه، قسم به خدايى كه تو را به پيامبرى به حق مبعوث كرده است. دوباره پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: اى احلام. صدايى جواب داد: لبيك يا رسول الله. فرمود: تو به حبيبه ى من چيزى در خواب نشان دادى؟ گفت: نه، قسم به آنكه تو را به پيامبرى مبعوث كرده است. اين بار پيامبر صلى الله عليه و آله گفت: يا اضغاث. جواب آمد: لبيك يا رسول الله. فرمود: تو به حبيبه ى من در خواب چيزى نشان دادى؟ گفت: نه، قسم به آنكه تو را به پيامبرى مبعوث كرده است. اين بار پيامبر صلى الله عليه و آله گفت: يا اضغاث. جواب آمد: لبيك يا رسول الله. فرمود: تو به حبيبه ى من در خواب چيزى نشان دادى؟ گفت: نه، قسم به خدايى كه تو را به پيامبرى به حق مبعوث كرده است.

اين بار حضرت فرمود: يا شيطان الاحلام. جواب آمد: لبيك يا رسول الله. فرمود: تو به حبيبه ى من در خواب چيزى نشان دادى؟ گفت: بلى، چنين چيزى به او در خواب نشان دادم.

پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: چه تو را وادار به آن كرد؟ گفت: عبث و بيهوده. فرمود: ديگر اين كار را نكن. بعد حضرت سه بار به طرف چپ آب دهان انداخت و گفت: اعوذ بالله من شر ما رأيت. سپس فرمود: به نام خدا بخوريد. [ دارالسلام نورى: ج 1 ص 66 از حاشيه ى تكلمة غرر الفوائد.]

با حسنين

پيامبر صلى الله عليه و آله نزد فاطمه عليهاالسلام وارد شد، در حاليكه دو پسر فاطمه عليهاالسلام در كنارش بودند، و على عليه السلام خوابيده بود. حسن عليه السلام آب طلبيد و حضرت ناقه اى كه داشتند آورد و از او شير دوشيد و براى حسن آورد. حسين عليه السلام با او نزاع كرد كه اول بخورد و گريه كرد.

حضرت فرمود: اول برادرت بعد تو. فاطمه عليهاالسلام عرض كرد: مثل اينكه حسن را بر او مقدم مى دارى؟ فرمود: من او را به حسين مقدم نمى دارم، و آن دو نزد من به يك منزلت هستند، و تو و آن دو و اين كه خوابيده، روز قيامت با من در يك مقام هستيم. [ مسند فاطمة الزهراء عليهاالسلام سيوطى: ص 70 ح 71.]

فدك نحله

و قتى پيامبر صلى الله عليه و آله خيبر را فتح كرد، دهكده هايى از دهات يهود را براى خود برداشت. بعد جبرئيل با اين آيه نازل شد «و آت ذاالقربى حقه» يعنى حق ذى القربى را بده.

پيامبر صلى الله عليه و آله گفت: ذى القربى كيست و حق آنان چيست؟ جبرئيل گفت: فاطمه است، فدك را به او بده. پيامبر صلى الله عليه و آله فدك را به فاطمه عليهاالسلام داد و بعد هم عوالى را به او بخشيد. فاطمه عليهاالسلام غلّه و محصول آنها را تا وفات پدر مى گرفت. و قتى با ابوبكر بيعت كردند، آن را از فاطمه عليهاالسلام منع كرد. فاطمه عليهاالسلام رفت و براى برگردانيدن فدك و عوالى با ابوبكر گفتگو كرد و گفت: آن مال من است و پدرم به من داده است.

ابوبكر گفت: چيزى كه پدرت به تو داده من مانع نمى شوم، و خواست سندى بنويسد. عمر بن خطاب منع كرد و گفت: فاطمه زنى است. بگو بر ادعاى خويش شاهد بياورد. ابوبكر هم او را تأييد كرد و گفت: فاطمه شاهد بياورد. حضرت زهرا عليهاالسلام ام ايمن و اسماء بنت عميس را با على بن ابى طالب عليه السلام آورد، و همه براى او شهادت دادند و ابوبكر سند را نوشت.

اين خبر به عمر رسيد و آمد و ابوبكر قصه را به او گفت. عمر سند ابوبكر را گرفت، و نوشته ى آن را پاك نمود و گفت: فاطمه زنى است و على بن ابى طالب همسر اوست و او به نفع خود شهادت مى دهد، و شهادت دو زن (يعنى اسماء و ام ايمن) بدون يك مرد نمى شود.

ابوبكر كسى را نزد فاطمه عليهاالسلام فرستاد و اين قضيه را به او خبر داد. فاطمه عليهاالسلام به خدايى كه جز او خدايى نيست قسم خورد كه آنان به حق شهادت دادند. ابوبكر گفت: شايد تو راستگو باشى ولى شاهدى بياور كه به نفع خود شهادت ندهد!!

فاطمه عليهاالسلام گفت: آيا از پدرم پيامبر صلى الله عليه و آله نشيندى كه مى گفت: اسماء بنت عميس و ام ايمن از اهل بهشت هستند؟ ابوبكر و عمر گفتند: بلى شنيديم. حضرت فرمود: آيا دو زن بهشتى به باطل شهادت مى دهند؟

فاطمه عليهاالسلام با ناله برگشت در حاليكه پدرش را صدا مى زد و مى گفت: پدرم به من خبر داده كه من اول كسى هستم كه به او ملحق مى شوم. به خدا قسم از اين دو نفر شكايت مى كنم.

چيزى نگذشت كه فاطمه عليهاالسلام مريض شد، و به على عليه السلام وصيت كرد كه آن دو نفر به او نماز نخوانند و از آنان دورى كرد و با آنان سخنى نگفت تا از دنيا رفت و على عليه السلام و عباس شبانه او را دفن كردند. [ سعد السعود: ص 101 از تفسير محمد بن عباس بن مروان.]

قصرها و نهرها

و قتى پيامبر صلى الله عليه و آله از دنيا رفت چيزى به جز ثقلين كتاب خدا و عترتش اهل بيتش باقى نگذاشت، و پنهانى به فاطمه عليهاالسلام خبر داد كه به او ملحق مى شود و او اول كسى از اهل بيتش است كه به او ملحق مى گردد.

فاطمه عليهاالسلام مى گويد: من چند روز بعد از وفات پدرم بين خواب و بيدارى بودم، و گويا پدرم را در كنارم مى ديدم. وقتى او را ديدم نتوانستم خود را نگهدارم و صدا زدم: پدر جان، خبر آسمان از ما قطع شد.

در همين حال كه با پدرم سخن مى گفتم صفهايى از فرشتگان نزد من آمدند و دو ملك از همه جلوتر آمدند، و مرا برداشتند و به آسمان بردند. سرم را بلند كردم و ديدم قصرهاى بلند محكم و بستانها و نهرهاى جارى و قصرى بعد از قصرى و بستانى بعد از بستانى است. بعد ديدم از آن قصرها كنيزانى به من متوجه شده نگاه مى كنند و آنان به يكديگر بشارت مى دهند و با ديدار من مى خندند و مى گويند: «مرحبا به كسى كه بهشت و ما به خاطر پدر او آفريده شديم».

فرشتگان همين طور مرا بالا مى بردند، تا به خانه اى داخل كردند كه در ميان آن قصرهايى بود و در هر قصرى اطاقهايى كه چشم نديده، و در آن اطاقها از سندس و استبرق روى تختهاى زياد انداخته شده، و بر آن تختها پوششهايى از حرير و ديبا، و ظرفهايى از طلا و نقره است. در آن قصرها سفره هايى با غذاهايى رنگارنگ است و در آن باغها نهرهاى جارى كه از شير سفيدتر و از مشك اذفر خوشبوتر است.

گفتم: اين خانه براى كيست و اين نهر چيست؟ گفتند: اين خانه فردوس اعلى است كه بعد از آن بهشتى نيست، و آن خانه پدرت و پيامبرانى است كه با او هستند و كسانى كه خدا را دوست دارند. گفتم اين نهر چيست؟ گفتند: اين كوثر است كه خدا وعده داده به او بدهد. گفتم: پس پدرم كجا است؟ گفتند الآن نزد تو مى آيد.

در همين حال بودم كه قصرهايى پيدا شد سفيدتر و نورانى تر از آنها، و فرشهايى زيباتر از آن فرشها بود. در اين هنگام فرش بلندى را ديدم كه بر روى تختها انداخته شده، و پدرم را ديدم كه بر روى آن فرش نشسته و جماعتى همراه اوست. وقتى مرا ديد به خود چسبانيد و بين دو چشمانم را بوسيد و در آغوش نشانيد و گفت: مرحبا به دخترم!

سپس به من گفت: اى حبيبه ى من، آيا نمى بينى چيزهايى كه خداوند براى تو آماده كرده و چيزهايى كه تو جلوتر فرستادى؟ بعد قصرهايى درخشان كه در آن چيزهاى ظريف نوظهور رنگارنگ و زينت و زيورها بود به من نشان داد و گفت: اينجا مسكن تو همسرت و فرزندانت و كسانى است كه تو و آنان را دوست دارند. گوارا باد بر تو كه بعد از چند روز نزد من مى آيى. با شنيدن اين كلام قلبم به تپش افتاد و شوقم شديدتر شد و هراسان از خواب بيدار شدم.

اميرالمؤمنين عليه السلام فرمود: وقتى فاطمه عليهاالسلام در خوابگاهش بيدار شد با صداى بلند مرا صدا زد. نزد او آمدم و به او گفتم: چرا ناراحت هستى؟ فاطمه عليهاالسلام خوابى كه ديده بود به من خبر داد، و از من عهد خدا و رسول صلى الله عليه و آله گرفت كه وقتى از دنيا رفت به كسى جز ام سلمه همسر پيامبر صلى الله عليه و آله و ام ايمن و فضه، و از مردان: دو پسرش و عبدالله بن عباس و سلمان فارسى و عمار بن ياسر و مقداد و ابوذر و حذيفه خبر ندهم، و به من گفت: من بعد از مردن حلال كردم كه بدن مرا ببينى. تو همراه آن زنها باش كه مرا غسل مى دهند، و مرا شب دفن كن، و قبرم را به كسى خبر مده! و قتى آن شب رسيد كه خداوند اراده كرده بود او را گرامى بدارد و به سوى خود ببرد رو كرد و گفت: و عليكم السلام. بعد به من گفت: پسر عمو، جبرئيل آمد و به من سلام كرد و گفت: خدا سلام به تو مى رساند اى حبيبه ى حبيب خدا و ميوه ى قلب پيامبر. امروز در رفيق اعلى و جنةالماوى به او ملحق مى شوى.

بعد برگشت و مى شنيدم كه بار ديگر گفت: و عليكم السلام. بعد گفت: پسر عمو بخدا قسم ميكائيل است. و به من همان سخن رفيقش را گفت. سپس گفت: و عليكم السلام.

بعد فاطمه عليهاالسلام را ديديم كه چشمانش را كاملا باز كرد و گفت:

پسر عمو، والله حق است. اين عزرائيل است كه بالهايش را به مشرق و مغرب باز كرده و پدرم را براى من به اين اوصاف توصيف مى كند. و از فاطمه شنيدم مى گويد: و عليك السلام يا قابض الارواح، در قبض روح من عجله كن و مرا آزار مكن.

بعد شنيدم مى گويد: پروردگارا، به سوى تو مى آيم نه به سوى آتش. سپس چشمانش را بست و دستها و پاهايش را دراز كرد مثل اينكه فاطمه عليهاالسلام هرگز زنده نبوده است. [ دلائل الامامه طبرى امامى: ص 43.]

شفاعت زهرا

اميرالمؤمنين عليه السلام فرمود: روزى وارد منزل شدم، و پيامبر صلى الله عليه و آله را ديدم كه حسن در طرف راست و حسين در طرف چپ و فاطمه در برابرش نشسته بودند، و او مى فرمود: يا حسن و يا حسين، شما دو كفه ى ترازو، و فاطمه زبانه ى آن است، و دو كفه ى ترازو ميزان و مساوى نمى شوند مگر با زبانه. و هم چنين زبانه ى ترازو استوار و مستقيم قرار نمى گيرد مگر با دو كفه ى ترازو. شما دو امام هستيد، و شفاعت براى مادرتان است. [ كشف الغمه: ج 1 ص 506.]

مادر امامان

پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: اول امامان برادرم على بهترين آنهاست. سپس پسرم حسن و سپس پسرم حسين و سپس نه نفر از فرزندان حسين كه مادرشان دخترم فاطمه است. صلوات خدا بر آنان باد.

بعد از آنان در فضيلت پسر عمويم و برادر برادرم جعفر بن ابى طالب و عمويم حمزه بن عبدالمطلب است.

بدانيد كه من محمد بن عبدالله و بهترين انبياء و مرسلين هستم. دخترم فاطمه سيده ى زنان اهل بهشت است، و على و فرزندان او اوصياء و بهترين اوصياء هستند، و اهل بيت من بهترين اهل بيت هاى پيامبرانند، و دو پسرم آقاى جوانان اهل بهشتند. [ كتاب سليم بن قيس هلالى: ح 14.]

آيه ى تطهير

پيامبر صلى الله عليه و آله مى فرمايد: اى سلمان، خداوند توجهى به زمين كرد و مرا از ميان اهل زمين انتخاب نمود. سپس نظر دومى كرد و برادرم على را از ميان آنان انتخاب كرد و به من امر كرد و من هم سيده ى زنان اهل بهشت را به ازدواج او درآوردم.

سپس نظر سومى نمود و فاطمه و جانشينان را انتخاب كرد. يعنى دو پسرم حسن و حسين و بقيه ى آنان از فرزندان حسين. آنان با قرآن و قرآن با آنان است. قرآن از ايشان جدا نمى شود و آنان از آن جدا نمى شوند مانند اين دو- و حضرت دو انگشت سبابه ى خود را كنار هم قرار دادند- تا آنكه يكى پس از ديگرى بر سر حوض كوثر بر من وارد شوند. آنان شاهدان خداوند بر خلقش و حجت او در زمينش هستند. هركس آنان را اطاعت كند خدا را اطاعت كرده و هركس از آنان سرپيچى كند از خدا سرپيچى كرده است. همه ى آنان هدايت كننده و هدايت شده اند.

اين آيه درباره ى من و برادرم و دخترم فاطمه و دو پسرم و جانشينان يكى پس از ديگرى نازل شده، كه فرزندان من و فرزندان برادرم هستند: «انما يريد الله ليذهب عنكم الرجس اهل البيت و يطهركم تطهيرا». خداوند خواسته است رجس و بدى را از شما اهل بيت ببرد و شما را پاك گرداند. اى سلمان، آيا مى دانى رجس چيست؟ سلمان عرض كرد: نه. فرمود: شك است. آنان هرگز درباره ى چيزى كه از جانب خدا آمده باشد شك نمى كنند. مادر ولادتمان و در طينتمان تا حضرت آدم پاكيم، و از هر بدى پاك و معصوم هستيم. [ كتاب سليم بن قيس هلالى: ح 62.]

نسل پيامبر

پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: براى فرزندان هر پدر خويشانى هست كه به آنان نسبت داده مى شوند جز فرزندان فاطمه كه من ولى و خويشاوند آنان هستم، و آنان از طينت من آفريده شده اند. و اى بر كسانى كه فضل آنان را تكذيب كنند. كسى كه آنان را دوست دارد خدا او را دوست مى دارد، و كسى كه آنان را دشمن بدارد خدا آنان را دشمن مى دارد. [ فضائل الخمسه من الصحاح السته: ج 3 ص 150 از كنز العمال. ذخائر العقبى: ص 121.]

ذى القربى

و قتى آيه ى «و آت ذا القربى حقه» نازل شد يعنى حق ذى القربى را بده، پيامبر صلى الله عليه و آله فاطمه عليهاالسلام را خواست و فدك را به او بخشيد فرمود: يا فاطمه فدك ملك توست. [ السبعه من السلف: ص 35 از مجمع الزوائد هيثمى.]

آزار فاطمه

پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: فاطمه پاره اى از من است. كسى كه او را به غضب بياورد مرا به غضب آورده است و فرمود: فاطمه پاره تن من است. كسى كه با او در صلح و صفا باشد با من در صلح است و آنچه او را آزار دهد مرا آزار داده است. [ السبعه من السلف: ص 19 از صحيح بخارى و كنز العمال.]

اسوه ى حجاب

از اميرالمؤمنين عليه السلام روايت شده كه خدمت پيامبر صلى الله عليه و آله

نشسته بودم كه فرمود: به من خبر دهيد: چه چيزى براى زن بهتر است؟ همه ى ما از جواب درمانديم تا از مجلس متفرق شديم. من نزد فاطمه عليهاالسلام برگشتم و آنچه پيامبر صلى الله عليه و آله به ما گفته بود به فاطمه عليهاالسلام بازگو كردم، و گفتم: هيچ كس از ما جواب آن را نفهميد و نمى دانست. فاطمه عليهاالسلام فرمود: ولى من مى دانم، براى زن بهتر است كه مردان را نبيند، و مردان نيز او را نبينند.

من خدمت پيامبر صلى الله عليه و آله برگشتم و گفتم: يا رسول الله، از ما سؤال كردى چه چيزى براى زن بهتر است؟ براى زن بهتر است كه مردان را نبيند، و مردان نيز او را نبينند.

پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: چه كسى آن را به تو خبر داده. تو كه نزد من بودى و آن را نمى دانستى؟ گفتم: فاطمه عليهاالسلام گفته است. پيامبر صلى الله عليه و آله از اين كلام خوشش آمد و فرمود: راستى فاطمه پاره ى تن من است. [ بحار الانوار: ج 43 ص 54 از كتاب مولد فاطمه عليهاالسلام ابن بابويه.]

مناقب فاطمه بعد از اين عالم از زبان پيامبر

دنيا ظرفيت ظهور فضائل و مناقب صديقه ى كبرى عليهاالسلام را ندارد، و اين تنها صحنه ى قيامت است كه جلوه هاى عظيمى از آن مظهر كرامت در برابر ديدگان همه ى خلق ظاهر خواهد شد. مناظرى كه شنيدن آن از پدرى چون رسول الله صلى الله عليه و آله در شان دخترى همچون فاطمه عليهاالسلام لذت ديگرى دارد.

فاطمه مالك محشر

روزى پيامبر صلى الله عليه و آله به منزل فاطمه عليهاالسلام آمد و او را محزون ديد. به او فرمود: دخترم، حزن و اندوه تو براى چيست؟ عرض كرد: پدر جان، محشر و برهنه ايستادن مردم در روز قيامت را ياد كردى! فرمود: دخترم، آن روز بزرگى است، ولى جبرئيل از خدا به من خبر داد كه خداوند مى فرمايد:

اول كسى كه روز قيامت زمين براى او شكافته مى شود من هستم، بعد پدرم ابراهيم، سپس شوهرت على بن ابى طالب است.

آنگاه خداوند جبرئيل را با هفتاد هزار فرشته به سوى تو مى فرستد، و بر سر قبر تو هفت قبه از نور مى زند. بعد اسرافيل سه حله از نور براى تو مى آورد و بالاى سرت مى ايستد و تو را صدا مى زند: يا فاطمه بنت محمد، برخيز به سوى محشرت.

تو برمى خيزى و از ترس در امان هستى، و عورت تو پوشيده است بعد اسرافيل آن حله ها را به تو مى دهد و تو آنها را مى پوشى. سپس زوقائيل با مركبى از نور نزد تو مى آيد كه زمام آن از مرواريد تر است، و روى آن زيراندازى از طلا است.

تو سوار آن مى شوى و زوقائيل زمام آن را بر دوش مى كشد، و در پيش روى تو هفتاد هزار ملك كه در دستهاى آنان علمهاى تسبيح است. هنگامى كه راه مى افتى هفتاد هزار حوريه به استقبال تو مى آيند، و نگاه كردن تو را به يكديگر مژده مى دهند، و در دست هريك آنان مجمره اى از نور است كه از آنها بوى عود بدون آتش بالا مى رود و بر سر آنان تاجهاى جواهر نشان است كه با زبرجد سبز زينت داده شده است.

آنان از طرف راست تو مى آيند و تو همانطور كه از قبر آمدى مسير را ادامه مى دهى تا آنان تو را ملاقات مى كنند. مريم دختر عمران با هفتاد هزار حورالعين كه همراه تو اند به استقبال تو مى آيند و به تو سلام مى دهند، و او با همراهانش از طرف چپ تو حركت مى كنند. سپس مادرت خديجه دختر خويلد اول زنى كه به خدا و رسول ايمان آورده به استقبال تو مى آيد، و همراه او هفتاد هزار ملك كه در دستهايشان علمهاى تكبير است.

و قتى نزديك محشر مى شوى، حوا با هفتاد هزار حوريه به همراه آسيه بنت مزاحم به استقبال تو مى آيند و او با همراهانش با تو حركت مى كنند. و قتى وسط اهل محشر رسيدى در حاليكه خداوند آن روز همه ى خلايق را در يك جا جمع مى نمايد، و همه گوش به فرمان مى ايستند.

سپس منادى از زير عرش ندا مى كند و خلايق مى شنوند: ديدگانتان را ببنديد تا فاطمه صديقه دختر محمد و همراهانش عبور كنند. آن روز كسى به سوى تو نظر نمى كند مگر ابراهيم خليل الرحمن و على بن ابى طالب. آدم، حوا را طلب مى كند و او را با مادرت خديجه و پيشاپيش او مى بيند.

سپس براى تو منبرى از نور نصب مى كنند كه هفت پله دارد. بين هر پله تا پله ى ديگر صفهاى ملائكه است كه در دستهايشان علمهاى نور است، و حورالعين از طرف راست و چپ منبر صف مى كشند، و نزديكترين زنها به تو از طرف چپ حوا و آسيه است. وقتى بالاى منبر قرار گرفتى جبرئيل نزد تو مى آيد، و به تو مى گويد: يا فاطمه، حاجت خود را بخواه، و تو مى گويى: پروردگارا حسن و حسين را به من نشان بده.

آنان را نزد تو مى آورند در حالى كه از رگهاى گردن حسين خون مى ريزد و او مى گويد: پروردگارا، امروز حق مرا از آنان كه به من ظلم كردند بگير. در اين موقع خداى جليل غضب مى كند، و با غضب خدا جهنم و فرشتگان همه غضب مى كنند، و در اين هنگام جهنم نعره مى كشد و آتشى از جهنم بيرون مى آيد، و قاتلان حسين و فرزندانشان و فرزندان فرزندانشان را برمى چيند و آنان مى گويند: پروردگارا، ما در كشتن حسين حاضر نبوديم! خداوند به شلعه ى جهنم مى گويد: به كبود چشمى و سيه رويى آنان را بگيريد. آنان را از موى پيشانى شان بگيريد و به درك اسفل از آتش بيندازيد. آنان بر دوستان حسين عليه السلام از پدرانشان كه با حسين جنگيدند و او را كشتند سخت تر بودند.

سپس جبرئيل مى گويد: اى فاطمه، حاجتت را بخواه. تو مى گويى: پروردگارا، شيعيانم! خداوند عزوجل مى گويد: آنان را آمرزيدم. تو مى گويى: شيعيان شيعيانم! خداوند مى گويد: روانه شو، و هركس به تو تمسك كند همراه تو در بهشت است. در اينجا همه ى خلايق آرزو مى كنند كه اى كاش همه از فاطميان بودند.

بعد تو روانه مى شوى و شيعيانت و شيعيان فرزندانت و شيعيان اميرالمؤمنين عليه السلام همراه تو اند كه همه در امان از ترس و عورتهايشان پوشيده است، و سختى ها از آنان برطرف شده، و مشكلات بر آنان آسان شده است. مردم مى ترسند ولى آنان نمى ترسند، و مردم تشنه اند و آنان تشنه نمى شوند. و قتى به در بهشت مى رسى، دوازده هزار حورالعين تو را ملاقات مى كنند كه قبل از تو كسى را ملاقات نكرده اند، و بعد از تو نيز كسى را ملاقات نمى كنند.

در دست آنان چوبدستى هايى از نور است، و آنان بر مركبهايى از نور سوارند كه تشكهاى آنها از طلاى زرد و ياقوت است، و زمام آنها از مرواريد تر است. بر روى هر مركبى متكايى از سندس چيده است. و قتى تو داخل بهشت مى شوى، اهل بهشت به تو بشارت مى دهند، و براى شيعيانت سفره هائى از جواهر روى ستونهاى نور مى چينند و شيعيان تو از غذاهاى سفره ها مى خورند در حاليكه هنوز مردم در حساب هستند ولى آنان در بهشت در آنچه دلشان بخواهد دائمى هستند. و قتى دوستان خدا در بهشت مستقر شدند، آدم و پيامبران بعد از او تو را زيارت مى كنند و در وسط فردوس دو مراوريد است در يك رشته كه يك مرواريد سفيد و يك مرواريد زرد، و در ميان آنها قصرها و خانه هايى است كه در هريك از آنها هفتاد هزار خانه است. در مرواريد سفيد منازل ما و شيعيان ما است، و در مرواريد زرد منازل ابراهيم و آل ابراهيم است.

فاطمه عليهاالسلام عرض كرد: اى پدر جان، نمى خواهم روز مرگ تو را ببينم و بعد از تو بمانم. فرمود: دخترم، جبرئيل از طرف خداى عزوجل به من خبر داده: تو اول كسى از اهلبيتم هستى كه به من ملحق مى شوى. واى بر كسى كه به تو ظلم كند، و رستگارى بزرگ براى كسى كه تو را يارى كند. [ الموسوعه الكبرى عن فاطمه الزهراء عليهاالسلام: ج 20 المطاف الاول ح 4.]