در مكتب فاطمه

على قائمى

- ۴ -


محوريت فاطمه

مقدمه

در شأن و مقام فاطمه عليهاالسلام هر چه بگويند كم گفته اند و رتبت و عظمت او بسى بيشتر از وصف توصيف كنندگان است او دخت پيامبر است و همسر امير مؤمنان، مادر سبطين است و خود معصومه اى شهيده، نمونه تربيت پدرى است كه داراى مقام نبوت است و مادرى كه سيده زنان عالم است.

او داراى ملكه تقوا، عفت و عدالت و داراى مقام عبد است و در اين راه واجد صفاتى كه افراد عادى بشر را توان اكتساب آن در چنان حد نيست حق اين است كه گفته اند براى او رازى الهى و لطيفه لاهوت مطرح است. اِنّ لِفاطِمَة سَلامُ اللَّه عَلَيها سِرّاً اِلَهياً وَ مَعنى لاهُوتياً [زندگانى حضرت زهرا عليهاالسلام].

محور بودن فاطمه

فاطمه عليهاالسلام در جهان آفرينش و در دنياى اسلام مى تواند محورى بحساب آيد كه گردش بسيارى از پديده ها و چرخش آنها بدور او باشد. روايات بسيارى بنقل از مورخان شيعه و اهل سنت در دست است كه او را مورد عنايت خداوند در امر آفرينش خوانده اند و حتى متذكر شده اند كه اگر فاطمه عليهاالسلام نبود آفرينش جهان نبود.

در دنياى اسلام او محور اسلام است، محور رسالت است، محور امامت و خلافت منصوص است. وعده الطاف حق در حفظ و تداوم آئين محمّدى صلى اللَّه عليه و آله وسيله او محقق شده و اسلام و قرآن به بركت حضور ذريه طيبه او از مهجوريت بدر آمده است.

او محور اهل بيت است و محور اصحاب كسا، تداوم بخش نسل پيامبر است و محور سادات. در جريان مباهله او مصداق نساء ناست و الگوى همه نيك زنانى كه تا قيام قيامت بر تارك تاريخ بشريت مى درخشند و اسلام بوسيله آنان مى تواند امروز هم مباهله كند و حقانيت اين آئين را به اثبات برساند.

مهدى امت كه چشم جهانى منتظر اوست از نسل فاطمه عليهاالسلام است و فرزند اوست و جهان آشفته را فرزندش تحت سلطه اسلام درمى آورد و پرچم توحيد را او بر جهان مى افرازد. پس فاطمه عليهاالسلام مادر اسلام است و مادر قرآن، امّ ابيها بوده و ام الاسلام هم مى تواند بحساب آيد.

مصداق هاى ديگر

گفتيم كه فاطمه عليهاالسلام مصداق آيات مختلف قرآن و تجلى بخش جنبه هاى مختلفى از ابعاد حيات اسلامى است بگونه اى كه هر كدام از آنها نوعى محوريّت او را نشان مى دهند.

- او مصداق اهل بيت پيامبر و واجد شأن آيه تطهير است.

- او مصداق عترت و يكى از دو ثقلى است كه رسول خدا آن را به مردم سفارش كرده است. [انى تارك فيكم الثقلين...]

- مصداق ذوى القرباى قرآن است كه مودت آنها مورد توصيه است [قال السألكم عليه اجرا...]

- مصداق نفس پيامبر در آيه مباهله است.

- مصداق ام الائمه و ام المومنين است كه پيامبر درباره ى او سفارش داشته است.

- مصداق كوثر بمعنى خير كثير كه شعاع بركتش سراسر عالم وجود دارد پر كرده و از وجود او و از رحمش شخصيت هائى پديد آمده اند كه هر كدام مايه افتخار اسلامند. اين همه فيوضات و درخشندگى از ستاره هاى تابان اسلام اين همه هاديان و راهنمايان كه همچون اخترهائى فروزان بر تارك آسمان اسلامند همه از فاطمه اند. و اين همه شاهدان ايثارگر تاريخ اسلام از عاشورا تا غيبت همه از زايندگى فاطمه اند.

آرى، در جهان اسلام هر جا سخن از صفاى خانوادگى و وفاست فاطمه عليهاالسلام در رأس آن است و هر جا كه از همسرى نمونه بحث شود فاطمه عليهاالسلام سرآمد آنهاست و هر جا كه از زنى حق طلب و مبارز سخن رود نام فاطمه عليهاالسلام در آن محفل ياد مى شود و هر جا از خانه شهيد و مادر شهيدان ياد است فاطمه عليهاالسلام از زبدگان آنهاست. و محور همه اين بحثها و عناوين فاطمه عليهاالسلام خواهد بود. و شگفت از يك زن، رشد يافته در خانه اى محقر و اين همه عظمت و آن همه محوريت.

فاطمه محور خلقت

اگر به حديث لولاك لما خلقت الافلاك كه در شأن پيامبر اسلام است اتكا شود، بايد فاطمه را محور آفرينش دانست از آن بابت كه بدون وجود او نسل پيامبر منقطع بود و تداوم بخشى اسلام تا قيام قيامت كه توسط نسل فاطمه عليهاالسلام است على الظاهر بى اثر مى ماند.

در قوس صعودى و نزولى، در سير كمالى وجود فاطمه عليهاالسلام منشاء فيض و منبع آثار انوار دعاليه بحساب مى آيد و اگر رسول خدا را اصل اصيل آفرينش بحساب آوريم و اگر او را علت غائى خلقت بدانيم طبيعى است كه محور همه اين سيرها و رشدها فاطمه عليهاالسلام خواهد بود.

فاطمه عليهاالسلام واسطه نبوت و امامت است و تكامل خلقت در سايه تبيين رسالت است و ائمه مبين قرآن و رسالت و همه از نسل فاطمه عليهاالسلام. پس فاطمه عليهاالسلام مصدر ائمه است و تداوم بخش دعوت محمد صلى اللَّه عليه و آله آيا جز اين است كه 11 ذريه پاك بعنوان خليفه راستين پيامبر از نسل فاطمه اند؟

حلقه تكامل انبياء

بگفته استاد فاضل حسينى دانشمند مصرى، فاطمه عليهاالسلام مانند موجى بود كه بايد نور رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله را در طول رشته هاى ممتد اعصار و قرون عبور دهد و بشريت را از آن نور فيّاض روشن و نورانى كند [فاطمة الزهراء ترجمه صادقى ص 61] او حلقه تكامل انبياء الهى و بقيه النبوه به تعبير على است [سخنان على در مسجد بهنگام خطبه فاطمه عليهاالسلام] زندگى او امتداد حيات پيامبران است.

همه آنچه را كه پيامبران در طول تاريخ گفته و سروده بودند، از طريق فاطمه عليهاالسلام به امامان برحق، و از امامان به خلق خداى رسيده است. او از طريق پدر وارث و نيز سرايت ده همه مفاخر انبياى گذشته است و بدين سان همه ارزش هاى نياكان خويش را از انبياء و رسل را در خود داراست و آنها را از طريق ازدواج با على در نسل خود سارى و جارى ساخته است.

پس فاطمه عليهاالسلام از اين ديد ادامه دهنده رسالت ها و از ديدى اميد رسالت هاست، ثمره باغ وجودى انبياء است و مهدى موعود را او به جامعه اسلامى تحويل داده است و از اين ديد فاطمه عليهاالسلام رسالت هاى گذشته را با خاتميت و امامت پيوند بخشيده است.

تدوام بخش نسل پيامبر

فاطمه عليهاالسلام زنى است كه سلاله پاك رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله بوسيله او تداوم يافته است. يازده خليفه راستين پيامبر و ولى خدا از رحم او پديد آمده اند و وارث فضائلى شده اند كه فاطمه عليهاالسلام از طريق رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله بدان صفات متصف بود.

رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله بوسيله فاطمه عليهاالسلام نشان داد كه برخلاف رسم معهود دختران هم مى توانند نسل پدر را تداوم بخشند آن هم پدرى كه خاتم انبياست. و نيز از طريق دختر مكتب، تربيت، شهادت مى تواند به نسل بعد سرايت كرده و استمرار يابد، و اين مزيت مخصوص مردان نيست.

رحم فاطمه عليهاالسلام همانند منبع فيضى بود كه از آن معادن نور و حكمت پديد آمدند و خلفاء خدا در زمين از آن رحم پاك بروز و ظهور كردند. رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله بر خديجه وارد شد و ديد با جنين خود سخن مى گويد، پس از سؤال و جوابى به او گفت

- هذا جَبرَئيل، فَيُبَشِّرُنى اَنّها اُنْثى. اين جبرئيل است كه بمن مژده مى دهد طفلى كه در رحم دارى دختر است

- وَ اَنها الْنَسلَةُ الطاهِرَه الميْمُونه و او نسل پاك و ميمون و مباركى است.

- و انّ اله تبارك و تَعالى سَيَجْعَلُ نَسلى مِنها و مژده ام داد كه خداى تبارك و تعالى تداوم نسل مرا از او معين كرده است

- و سيجَعَل نَسلُها ائمة. و بزودى نسل او را پيشوايان زمين قرار دهد.

- وَ يجعلهُم خُلَفاء فى اَرضة بَعْدِ انقضاء وحيِه [ص 143. ج 1- روضه الواعظين] و پس از انقضاى وحى آنها را خليفه خود در زمين قرار دهد.

محور رسالت

فاطمه عليهاالسلام محور رسالت است. پيامبر او را جدّاً گرامى مى داشت و محبت او به دخترش بيش از حد محبت عادى پدرى به دخترش بود. شرايطى در فاطمه عليهاالسلام بود كه بر اساس آن او ركن مهم پيشرفت اسلام بحساب مى آمد. هم در دروان حيات پيامبر، هم در عصر پس از وفاتش نقش هاى مهم و اساسى را در زندگى ايفا كرد.

او پس از وفات رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله رسالت را زنده نگه داشت. همتاى على در مبارزات حق طلبانه بنفع اسلام بود. و هم او زمينه ساز شرايطى شد كه مقدمتاً به صلح حسن و نهايتاً به شهادت حسين منجر گرديد. بار رسالت كربلا در واقع به دوش فاطمه بود و حاملان پيام شهادت دختران فاطمه اند.

پيامبر در شب عروسى فاطمه عليهاالسلام فرموده بود: پروردگار اين دو محبوبترين آفريدگان تو نزد منند. پس دوست بدار آنها را، و نسل شان را مبارك گردان و در تداوم بدار نسل و تبارشان را و از جانب خود آنها را نگهدارى بنما... بدين سان فاطمه عليهاالسلام وزنه اى گرانقدر براى اسلام و محور استمرار هدف عاليه اسلام است.

محور عصمت

فاطمه عليهاالسلام محور عصمت است. معصومان اسلام در عصر او پيامبر است كه پدر اوست، على است كه همسر اوست حسن و حسين اند كه دو فرزند او هستند و او هم چون قطبى است كه عصمت ها به دور او مى گردند و از طريق او به نسل بعد سرايت مى كنند.

بدين سان فاطمه عليهاالسلام محور تداوم عصمت است. گردش چرخ امامت و ولايت به نيروبخشى فاطمه عليهاالسلام وصل است و تربيت معصومان و شهادت آموزى و زندگى سازى، و هدايت آموزى هاى بعدى هم در محور او دور مى زنند. ابواب عليم الهى از دريچه فاطمه عليهاالسلام گشوده مى شود و اقتداى مردم به راه خداوند تبارك از بركت اوست. جابر بن عبداله انصارى از قول پيامبر چنين نقل مى كند:

- اِنَّ الّه جَعَلَ عَلياً وَ زَوجَتَهُ وَ اَبنَاءَهُ حُجَج اللَّه على خلقه خداوند على و همسر او و فرزندان او را حجت هاى خدا بر خلقش قرار داد.

- و هم ابواب العلم فى امّتى

- آنان دروازه هاى علم در امت منند.

- مَنِ اهتدى بِهِم هُدِىَ اِلى صراطٍ مُسْتَقيمٍ. آنكس كه بوسيله آنها ره يابد به صراط مستقيم هدايت گردد. [ص 58 ج 1 شواهد التنزيل

- حافظ حسكانى.]

محور اهل بيت

فاطمه عليهاالسلام محور اهل بيت و نزديكترين فرد به بيت رسول اله است. ام سلمه گويد روزى پيامبر صلى اللَّه عليه و آله در منزل من بود. على و فاطمه عليهاالسلام هم دم در خانه بودند. پيامبر صلى اللَّه عليه و آله فرمود اهل بيت مرا صدا بزن. و من على و فاطمه عليهاالسلام را صدا كردم، وارد شدند و پيامبر آنها را در كنار گرفت. [مسند احمد بن حنبلى ص 323] و اين خود حكايت از معرفى مصداق اهل بيت دارد.

فاطمه عليهاالسلام وزنه سنگين اهل بيت است و محور علاقه رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله. هر وقت سخن از مورد محبت بودن كسى در نزد پيامبر صلى اللَّه عليه و آله بود فاطمه عليهاالسلام بر همه آنها مقدم بود. از كسانى كه در زير عبائى گرد آمده و مورد ادعاى پيامبر قرار گرفته اند فاطمه عليهاالسلام از اعضاى مهم آن است پيامبر درباره آنها چنين فرمود اَللَّهُم هُوءلاءٍ اَهْلِ بَيْتى فَاَذْهِبْ عَنْهُمْ الرِّجْسَ وَ طَهِرَّهم تَطهيراً. خداوندا اينان اهل بيت من اند، پليدى را از آنان دور دار و آنان را كاملاً پاك و پاكيزه بدار.

محور اهل كسا

داستان كسا بدينگونه است كه روزى رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله على، فاطمه ، حسنين عليهم السلام را در زير عبائى كه خود هم در آن بود گرد آورد. و آيه تطهير را در شأن آنان خواند كه اِنَّما يُريد اللَّهُ لِيُذهب عَنْكُم الرِّجْسَ اَهْلَ الْبَيْتِ وِ يُطَهَّرُكُمْ تطهيراً و دعا كرد و فرمود خداوندا اينان اهل بيت و آل محمدند درود و بركات خود را بر اينان قرار داده كه تو ستوده والا مقامى اين حديث كه شأن خاندان پيامبر، فاطمه زهرا عليهاالسلام، على و حسنين را نشان مى دهد از طرق مختلفى از شيعه و اهل سنت نقل شده است بنابر آنچه صاحب كتاب فاطمة الزهراء ذكر كرده است [ص

292- الرحمانى] نويسندگان حديث كسا بخط خود عبارتند از شيخ عبدالله بحرانى در كتاب العوالم العلوم، كه در آن خط بيش از 20 تن از علماى بزرگ مثل شهيد ثانى، علامه حلّى، فخرالمحققين، ابن شهر آشوب و ديگر افراد مورد وثوق گردآورى شده است.

اين حديث با 29 سلسله سند به جابر بن عبدالله انصارى مى رسد و افرادى چون علّامه حلى، طبرسى، شيخ طوسى، شيخ مفيد و امثالهم بر آن صحه گذارده اند كه صدق و اتقان سخن شأن جاى بحث و وسوسه اى نيست و جز اعتماد بر آن گزيرى نتواند بود.

- طبرى در تفسير الجامع البيان از 25 طريق، سيوطى در تفسير درّالمنثور از 20 طريق درباره اين حديث بحث كرده اند.

- و بنابر آنچه علامه سيد شهاب الدين تبريزى تحقيق كرده حديث كسا داراى سندى است كه او آنرا بدست آورده و در رساله اى كوچك به زبان فارسى آن را نگاشته است. [الذريعه ج 6 ص 378.]

اهميّت حديث و محوريت فاطمه

خداوند خواست حقيقت نورانى و ملكوتى اهل بيت را در حديث آشكار سازد و آنان را اشرف مخلوقات معرفى كند، و افضل موجودات، اينان اهل بيت پيامبر صلى اللَّه عليه و آله معرفى شدند و جان او، در زير آن عباى كوچك و محدود جهانى گرد آمده بودند. (لَيْسَ عَلى اله بِمُستنكِرِ

- اَنْ يَجَمَع العالَمَ فى واحِدٍ) و رسول خدا در محوريت و ارزش آنان از سوگندهاى غليظ استفاده كرده بود.

در كسا فاطمه عليهاالسلام محور و اول و آخر آنها بود

- معرفى جبرئيل از اهل كسا هم همين نكته را نشان مى دهد جبرئيل در معرفى آنها به اهل آسمان و فرشتگان عبارتى بدين شرح داشت: هُمْ فاطمة و اَبُوها، وَ بَعلها وَ بَنُوها.

در اين معرفى چنان است كه گوئى خداى هم دوست داشت نام فاطمه عليهاالسلام مكرراً ذكر شود و ترجمه عبارت فوق چنين است:

- فاطمه عليهاالسلام است و پدر فاطمه عليهاالسلام

- فاطمه عليهاالسلام است و شوهر فاطمه عليهاالسلام

- فاطمه عليهاالسلام است و فرزندان فاطمه عليهم السلام و محوريت تعريف روى او دور مى زند

- نام پيامبر و على و فرزندان يكبار مورد اشاره قرار گرفته و نام فاطمه عليهاالسلام چند بار

محور مباهله

مسيحيان نجران درباره حقانيت اسلام با پيامبر به بحث و جدال پرداختند و نتوانستند حقانيت اسلام را بپذيرند و يا خود را قانع كنند بر اين مقرر شد كه خاندان و عزيزان خود را در مجلسى گرد آورند و به نفرين گروهى كه ناحق است بپردازند. دعوت پيامبر چنين بود: و َ قُل تعالَوا، نَدَعُ اَبْنَائنا وَ اَبْنائَكُمْ

- وَ نِسائَنَا وَ نِسائكم

- و اَنْفَسنا وَ اَنْفُسَكُمْ ثُمَّ بَنَهْتَلِ فَنَجْعَل لَعَنة اللَّه عَلى الكاذبينَ [آيه 61 سوره آل عمران] پيامبر براى حضور در آن مجلس على و فاطمه و حسنين عليهم السلام را بهمراه خود برگزيد و در اين آيه فاطمه عليهاالسلام:

- از جهتى مصداق فرزند پيامبر است انبائنا

- از ديدى مصداق نسائنا است و تنها زنى است. كه در جريان مباهله حاضر شده.

- و از ديد سوم مصداق انفسنا و نفس و جان پيامبر است.

- در مورد گزينش پيامبر اين عده را حديثى بدينگونه داريم از رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله

- لَو عَلَم الَّه تَعالى اَنَّ فِى الاَرض عِباداً اَكرَمُ مِنْ عَلى وَ فاطِمَة وَالحَسن وَالحُسين لامَرَنى اَنْ اَباهَل بِهِمْ وَلِكن اَمَرنى بِالْمُباهِلَه عَلى هؤلاءِ وَ هُمْ اَفضَلُ الخَلْقِ [ص 131 ينابيع الموده] اگر خداى تبارك و تعالى در روى زمين بندگانى گراميتر از على و فاطمه و حسن و حسين عليهم السلام سراغ مى داشت به من دستور مى داد كه با آنها به مباهله بپردازم ولى او مرا به مباهله فرمان داد بهمراهى اين گروه و اينان برترين آفريدگان خدايند.

محور امامت

فاطمه عليهاالسلام محور امامت است. خداوند به او مژده داد كه از نسلش 11 ذريه پاك و امام پديد آيد كه همه هدايتگر دوران خود مى باشند. [دلايل الامامه ابن جرير ص 18.] ام الائمه است و ام الازهار (مادر شكوفه ها و گلهاى اسلام) و هم امّ انوار الائمه نام دارد زيرا كه نور امامان از او مشتق است.

او حامل سر مستودع خدا، ولى امر و بقيةاله است. در دعاى حاجتى كه به اسم اوست چنين مى خوانيم: اللّهم اِنّى اَسْألُكَ بِحَقِ فاطِمَة وَ اَبيها، وَ بعلَها و بنيها، والسِّرُ المُستودَعِ فِيها

-اَنْ تُصَلِى عَلى مُحَمد و آلِ محمّد صلى اللَّه عليه و آله وَ اَنْ تَفْعَلَ بِى ما اَنتَ اَهلُهُ

- وَ اَنْ تَقِضَى حوائجى [ص 134 منتهى الآمال ج 1]

- خداوندا از تو مسألت دارم كه بحق فاطمه عليهاالسلام و پدرش، و شوهر و فرزندانش، و سر وديعه نهاده در او، كه بر محمد صلى اللَّه عليه و آله و آلش درود فرستى، و آنچه خود اهل سزاوار آنى برايم انجام دهى و حوائجم را برآورده سازى.

فاطمه عليهاالسلام آن زنى است كه نور امامان از او پديد آمده و تداوم يافت. در زيارتش مى خوانيم:

- حليفهِ الوَرَع وَالزّهدِ

- و تفاحة الفِرْدَوْسِ

- وَالخلْدِ اللَتى شَرَفَ مَولَدها بِنساءِ الجنَّة

- وَ سَلَلت مِنْها اَنْوار الاَئمة وَ اَزجت دُونَهَا حِجابُ النُبوّة و... [تحفةالزائر

- مجلسى] و بدين سان او امامت اسلام را به تاريخ بشريت و به انبياى گذشته الهى پيوند مى دهد. روايات در اين زمينه بسيارند و مورد ديگرى را به اين شرح ذكر مى كنيم: قالَ رَسُول اللَّه صلى اللَّه عليه و آله فاطمَة بَهْجةُ قَلبى و اَبناها ثَمَرَةَ فؤادِى وَ بعلها نُورْ بصرى

- وَ الائمة مِنْ وُلدها اُمَناء رَبّى وَ حَبُْلُه المُمُدودِ بَيْنَه وَ بَيْنِ خَلْقِهِ... [ص 66 فرائد السمطين ج 2 به نقل از امام حسين عليه السلام] پيامبر فرمود فاطمه عليهاالسلام مايه روشنائى دل من است و فرزندانش ميوه دل من هستند و شوهر او نور چشم من است و امامان از فرزندان او امناى پروردگار من اند، و رشته ممدود خدا بين او و خلق خدايند...

محور سادات

فاطمه عليهاالسلام محور سادات است. مليونها نفر در جهان بشريت زندگى مى كنند كه شجره حسب و نسب شان به فاطمه عليهاالسلام پيوند مى خوردند. با آنهمه دشوارى و مشكلتراشى خصم در سر راه رشد خاندان پيامبر و با آنهمه محدوديت ها كه در ارتباط با آنان پديد آوردند باز هم نسل او بميزان و حدودى است كه يك فاميل چند مليون نفرى را تشكيل داده و همه آنها از دامان فاطمه عليهاالسلام بوجود آمدند. چه بسيار از آنان كه ستارگان درخشان اين امت در علم و تقوا بوده اند.

نوع سادات جهان امروز را در نظر آوريم از سادات علوى، فاطمى، حسنى، حسينى، زينبى، زيدى، جعفرى، رضوى، اسمعيلى، موسوى، همه و همه از نسل فاطمه اند. پس او چشمه جوشان و فيض الهى است و به تعبير عالمى در تفسير سوره كوثر [فخر رازى] معنى خير كثير وجود صدها هزار خانواده سيادت است كه هر كدام وارث صفاتى از فاطمه اند. و چه بسيار از آنها كه براى حمايت از دين برخاسته و تا پاى جان به پيش رفته اند. پس دامن زهرا عليهاالسلام دامن فضيلت و خير و بركت است.

محور هدايت و پيشوائى

فاطمه عليهاالسلام محور هدايت است و در جنبه پيشوائى امّت. رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله در پيشرفت آئين خود و اهداف و مقاصد خويش الگوى مردانه بسيار داشت امّا در جنبه الگوئى زن عده او بسيار اندك بودند و در آن جمع اندك فاطمه عليهاالسلام در رأس بود. تشبيهات درباره فاطمه عليهاالسلام تشبيه زهره اى است كه در بين كواكب آسمانى درخشان است و جلب نظركننده به اين حديث توجه شود. رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله فرمود: اِهْتَدُوا بِالشَّمسِ، فاِذا غَابَ الشّمس فَاهتُدُوا بالقَمرِ، فاِذا غَابَ القَمْرُ فَاهتُدُوا بِالُزهرة، فاِذا غابَتِ الزّهرة فاَهتدوا بِالفَرْقدين... بوسيله خورشيد و ماه و زهره و فرقدان، هدايت يابيد در صورت عينيت يكى به ديگرى تمسك جوئيد. از او درباره اين لغات و اصطلاحات توضيح خواستند. فرمود خورشيد منم، و على عليه السلام چون قمر است، و فاطمه عليهاالسلام چون زهره، و فرقدان حسن و حسين عليهماالسلام... [ص 59 شواهد التنزيل

- از جابر] و ديديم كه محور اين پنج تن فاطمه عليهاالسلام بود.

- در تفسير ايه ربّنا هَبْ لَنا مِنْ اَزْواجِنا و ذرياتنا قرّة اَعين واجعَلنا لِلْمُتقين اِماماً [آيه 74 سوره فرقان] رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله مقام پيشوائى را درباره خانواده خود پرسيد همانگونه كه درباره كلمات ازواج و ذريّه و قرة اعين پرسش كرد. جبرئيل خديجه را مصداق ازواج، فاطمه عليهاالسلام را مصداق ذريه، حسن و حسين عليهماالسلام را مصداق قرة اعين و على را مصداق امام ذكر كرد. [شواهد التنزيل ج 1 ص 416] و مى دانيم كه از ذريه او چه نسل پاك و پاكيزه اى پديد آمد. در سخنى ديگر رسول خدا خود را به يك درخت، و فاطمه عليهاالسلام را حامل آن، و على عليه السلام را عامل لقاح حسن و حسين عليهماالسلام را ميوه آن معرفى كرد: اَنَا شَجَرَة، فاطمة حملُهُا، و عَلىُ لِقاحُها، وَالحَسَنَ وَالحُسَيْنِ ثِمارُها [احقاق الحق ج 9 ص 157.]

محور ديانت

فاطمه عليهاالسلام محور ديانت ديروز و امروز بشر است. ببركت او چراغ اسلام روشن است و در سايه تربيتش فروغ شيعه پرتوافكن

- اين همه آثار تربيت از وعظها و سخنرانى ها، و اين همه آموزش هاى دينى از تعليمات و تبليغات همه از فاطمه عليهاالسلام است و خيراتش هم به فاطمه عليهاالسلام برمى گردد.

فاطمه عليهاالسلام زنى است كه تحولات جهان تشيع در طول تاريخ، و حتى تحولات جهان اسلام در جنبه حركت آفرينى و رشد از او منشاء مى گيرند. چه بسيارند آثار خدماتى و انسانى كه در سايه حيات فاطمه عليهاالسلام پديد آمده اند. اين همه آثار ديانت از مساجد و بارگاهها، از حسينيه ها و مراكز تبليغى، اين همه مدارس علمى و دينى همه از آثار فاطمه عليهاالسلام است.

او محور عالم عصمت است، محور فضيلت است، محور عفت و تقواست، محور تبليغ است، محور تلاش پدران درباره دختران است، محور گسترش دين و مذهب است. و او حتى محور و ميزان عمل محبّان و مبغضان است، يُوْزَنُ فيها اَعْمالُ المُحبينَ لَنا وَالمُبغضينَ لَنا [ص 107 مقتل الحسين - خوارزمى.]

همچنين فاطمه عليهاالسلام محور نجات گنهكاران از دوزخ است، او را فاطمه عليهاالسلام ناميده اند بدان خاطر كه خدا او و ذريّه اش را از آتش دوزخ دور داشته است، البته بدان شرط كه خداى را در سايه اعتقاد به توحيد و به آنچه من پيامبر آورده ام ملاقات كند. (سُميَّتْ فاطمة

- لِاَنَّ الهَ فَطَمها و ذُرَيَّتِهَا مِنَ النَّارِ

- مَنْ لَقِى اله بِالتَوحيدِ وَالايمانِ بِما جِئْتَ بِه [ص 18 بحار ج 43])

محوريت امروز او

فاطمه عليهاالسلام نه تنها در گذشته بلكه در امروز هم محور است، محور شناخت مخالفان و طرفداران است. اگر او نبود از كجا درمى يافتيم كه موافق كيست و منافق كيست؟ ممكن چيست غير ممكن كدام است؟ از كجا مى فهميديم چه كسى سخن پيامبر را در ولايت رها مى كند؟ حق را ناديده مى گيرد؟ خداى را به غضب مى آورد؟ و...

- امروز هم اگر بخواهيم از دخترى محبوب پدر نام ببريم نام فاطمه عليهاالسلام بر زبان خواهد آمد.

- اگر بخواهيم از زنى مؤيد در زندگى ياد كنيم بايد فاطمه عليهاالسلام را معرفى كنيم.

- اگر بخواهيم از همسرى دلدار سخن بگوئيم چه كسى اصلح و فاطمه عليهاالسلام؟

- اگر بخواهيم از زنى مبارز و سياستمدار در نظام دين ياد كنيم چه كسى برتر از فاطمه عليهاالسلام؟

- و اگر بخواهيم از مادرى موفق ياد كنيم زبده ترين از فاطمه عليهاالسلام چه كسى تواند بود؟ او محور نگرش ها براى كسب تكليف و وظيفه آموزى براى همه دختران، همسران، مادران و مديران كانون خانوادگى و همه زنان صالحه و قانته است. با اعتماد و يقين مى توان از او درس وظيفه آموخت.

حيات خانوادگى فاطمه

اين بخش را در چهار فصل خلاصه مى كنيم.

فصلى از آن در مورد فاطمه عليهاالسلام بعنوان دخترى براى پدر است و در آن نقشى را كه فاطمه عليهاالسلام در خانه و در رابطه با پدرش ايفا كرد تصوير كرده و همگامى هاى او را با پدر و تلاش او را در تحكيم پايه هاى انقلاب اسلامى چه در جنگ و چه در شرايط عادى تصوير مى كنيم و نشان مى دهيم كه او را با پدر چه ادبى نيكو بود. آنگاه به علاقه و محبتى كه پدر درباره او معمول مى داشت اشاره كرده و رمز و راز اين محبت و عاطفه را شرح مى دهيم.

فصل دوم آن مربوط به بيان نقش همسرى فاطمه عليهاالسلام است و در آن پس از بحثى مقدمه گونه راجع به ازدواج و سنين آن از ازدواج فاطمه عليهاالسلام با على و خواستگارى و وصلت آن دو سخن گفته و از مراسم ازدواج و جهيزيه و عقد و مهر او و جشن و وليمه اش بدان خاطر كه درسى براى ديگران باشد بحث خواهيم كرد. و سپس از زندگى اين دو و سعدتمندى زوجين و همراهى و سازگارى شان و دوستدارى و همرزمى آنان سخن مى رانيم.

فصل سوم آن در مورد فرزنددارى فاطمه عليهاالسلام و مسير مادرى اوست و در اين قسمت از ديدگاه فاطمه عليهاالسلام در مورد خانواده و فرزند و تربيت و از شرايط و ضوابط تربيت و درسى كه در زمينه اخلاق و عبادت و زندگى سازى به فرزندان القاء كرد و محصولى كه در آن بدست آمد سخن مى گوئيم. و فصل چهارم آن در مورد كانون دارى فاطمه عليهاالسلام است كه در آن از اهميت خانه دارى از ديد فاطمه عليهاالسلام، از مسؤوليت و تلاش او از كوشش او براى ايجاد جوّ سكون و آرامش در خانه، از تحمل سختيهاى او در اين راه براى خدا و از كمك كاريهاى على درباره او بحث مى كنيم (البته دو فصل پايانى اين بخش با رعايت اختصار مطرح شده اند زيرا كه بحث داراى جنبه تربيتى و كتب در اين مورد بسيار است)

فاطمه و پدر

مقدمه

در اين قسمت دوست داريم از نوع رابطه فاطمه عليهاالسلام با پدر و جنبه هاى درس آموزى آن سخن بميان آوريم. اصولاً زندگى و ابعاد حيات فاطمه عليهاالسلام از نظر هدايت و از ديدگاه درس آموزى و روشنگرى بحدى وسيع و پردامنه است كه او را در حد يك امت، انهم با همه پيچيدگى ها و جوانبش قرار مى دهد.

عمرى محدود و بس كوتاه داشت و به تعبير امام اميرالمؤمنين عليه السلام چه زود به پدر ملحق شد (السريعة اللحاق بك [نهج البلاغه - در مراسم دفن فاطمه عليهاالسلام]) ولى اين مقدار عمر بسيار پربركت و خيرآفرين بود. كودكى او زودگذر بود ولى بسيار پرنكته و درس آموز. جوانى او نيز به سرعت گذشت ولى مدل ساز و نمونه آفرين بود.

او آخرين دختر خانواده بود و محبوب پدر و مادر. در عصر بعثت بدنيا آمده و همه آنچه كه در اسلام راجع به تربيت فرزند و مخصوصاً دختران آمده درباره او پياده شد. او از ديدى چون ديگر دختران در رابطه با پدر بود و در ديدى ديگر چون همه دختران عادى نبود. رابطه اش با پدر در علقه و درس آموزى شگفت انگيز و فوق العاده جلب كننده بود.

دوران اوليه حيات

او در مكه بدنيا آمد، آن هم در عصرى سخت و دشوار، تنها فرزند خانواده بود زيرا كه خواهرانش پيش از او ازدواج كرده و از خانه رفته بودند و برادرانش نيز همه قبل از او از دنيا رفته و مرده بودند و طبيعى است كه چنين فرزندى جداً مورد علاقه والدين و مورد توجه آنان باشد.

رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله حق پدرى و معلمى را درباره او نيكو انجام داد و مادرش خديجه نيز همه برنامه هاى حيات را عملاً به او آموزش داده بود. بدين سان تربيت او در دامان وحى است و از سوى بزرگترين مربيان جهان آفرينش بويژه كه زمينه مساعد او هم در تربيت پذيرى فوق العاده بود و اين دو در رشد او نقش اساسى داشتند و ضمن اينكه خداى را هم بر اين رشد و پرورش نظرى عنايت آميز بود.

او تنها دخترى است كه تلاش تربيتى پدر را به هدر نداد و تنها زنى است كه بر اساس اصل اسوه گيرى از رسول خود مدل و نمونه شد. او مصداق اين آيه قرآن قرار گرفت كه: و كَذلِكَ جَعَلْناكُمْ اُمَّةً وَسَطاً لِتَكُونُوا شُهَداءَ عَلَىَ النَّاسَ وَ يَكُونُ الرَسُولُ عَلَيكُم شَهيداً. [فاطمةالزهراء.]

رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله براى او همان ارزشى را قائل شد كه ديگران در آن عرصه و روزگار براى پسران، و بلكه بيشتر و فراتر. زيرا در نظام تربيتى اسلام كفه ترازو و عنايت و محبت به سوى دختران كمى سنگين تر از پسران است، آن هم دخترى چون فاطمه عليهاالسلام كه بايد مادر امامان و اسوه زنان عالم باشد.

او در خانه اى پرورش يافت كه آيات قرآن دائماً در حال نزول بود. پس رشد او در حال و هواى وحى بود و تربيت قرآنى درباره او در حال پياده شدن و اجرا. و اين درست در عصر است كه هنوز انديشه كفرآميز زنده به گور كردن دختران در اذهان بود و برخى از دختران زنده به گور مى شدند.

از سوى ديگر او تنها دخترى است كه در سلسله جليله نبوت قرار دارد، دخترى كه معصومه است و حامل و ناقل صفات انبياى الهى از آدم تا خاتم صلى اللَّه عليه و آله

- خداى را هم بر اين خاندان و اين دختر نظر عنايتى بود. و اين مجموعه در به ثمر رسيدن فاطمه عليهاالسلام فوق العاده مؤثر افتاد.

نقش او در خانواده

در ايام حيات خديجه و رسول الله طبيعى است كه فاطمه عليهاالسلام بعنوان تنها فرزند حاضر مايه گرمى كانون و به تعبير خود رسول الله مايه روشنى و سرور دلش باشد (فاطِمَة بِهْجة قلبى) [ص 66 ج 2- فرائد السمطين.] حركت و رفتار او، جنب و جوش و تلاش او، شيرين زبانيهاى دخترانه و معصومانه او دل پدر و مادر را شادان مى ساخت بويژه كه آينده روزگار و نسل او از پيش براى رسول خدا و خديجه شناخته شده بود.

مى دانيم با همه انس و الفتى كه بين زن و شوهر است گاهى واقعه يا جريانى پديد مى آيد كه شرم حضور زوجين مانع از ذكر آن است در چنان صورت كودكان خردسال واسطه هاى خوبى براى اداى رسالتند و فاطمه عليهاالسلام در كنار پيامبر و خديجه ايفاگر چنان نقشى بود و نمونه ايفاى اين نقش ها از سوى فاطمه عليهاالسلام بسيار است و از جمله مورد زير.

خديجه زنى ثروتمند بود ولى پس از ظهور اسلام بعلت دشوارى هاى اقتصادى مسلمين و نيازهاى مالى مردم جديد الاسلام به پيامبر و خاندان او، دست خديجه از مال دنيا چنان خالى شد كه حتى كفنى براى خود نداشت و در شرح زندگيش گفتيم كه او فاطمه عليهاالسلام را واسطه قرار داد كه از پيامبر عباى وحيش را كفن او كند و پيامبر چنان كرد.

او در عين خردسالى محرم انس و خلوت خديجه بود و رازدار مادر

- پيام هاى او را نيكو مى گرفت و نيكو عمل مى كرد و دل آن مادر به اين دختر خردسال بسيار گرم بود. چه بسيارند مواردى كه خديجه در تنگناى فكرى و تحمل روانى قرار مى گرفت و اين دختر خردسال براى او گره گشائى مى كرد و با صبر و تحمل به او القاء مى نمود و حتى در آلام مصائب او را تسكين مى داد.

پس از مرگ خديجه

خديجه از دنيا رفت و اين در سال دهم بعثت بود. اينكه اين مرگ و جدائى براى اين دختر و آن شوهر چه آثارى داشت خود موضوع بحث ديگرى است. تأثر فاطمه عليهاالسلام از اين مرگ بسيار و تحمل پيامبر در اين مصيبت زيادتر بود. اما ياد و ديدار فاطمه، يعنى عزيزترين يادگار خديجه براى پيامبر همه گاه الهام بخش بحساب مى آمد.

گاهى رسول خدا با ديدار فاطمه عليهاالسلام به ياد خديجه مى افتاد و از خود مى پرسيد چه كسى مى تواند جاى خديجه را پر كند؟ و جز فاطمه عليهاالسلام چه كسى مى تواند يادآور او باشد؟ همه توجهش در خانه به فاطمه عليهاالسلام بود و دلگرمى پيامبر در حين بازگشت از بيرون و ورود به خانه ديدار فاطمه عليهاالسلام بود.

اما فاطمه عليهاالسلام نيز پس از مرگ مادر خود را وقف پدر كرده و همه كاره خانواده شده بود و همراز او شد و هم سخن پدر. او را در همه احوال نزد پيامبر مى ديدى، حتى پس از ازدواج، رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله پس از مرگ خديجه و مخصوصاً در دوران زندگى در مدينه ازدواجهاى متعدد داشت ولى هيچگاه از كمك فاطمه عليهاالسلام بى نياز نبود و از ارتباط و انس با او احساس بى نيازى نمى كرد.

او در تنگناها براى رفع موانع، در رهيابى ها براى حل مشكل، در بيمارى ها و مجروح بودن پدر براى پرستارى و زخم بندى او، در زندگى خصوصى براى سر و سامان دادن زندگى و در نيازمندى ها براى عرضه خدمت همه گاه در كنار پيامبر بود. و اين همراهى و تلاش تا لحظه مرگ رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله ادامه يافت.

محبت به پدر

دوستى و محبت فاطمه عليهاالسلام به پدرش زبان زد بود و اين محبت در حدى بس فراتر از حد رابطه دخترى با پدر خويش است او پيامبر را از ديدى بچشم پدرى مى نگريست و از ديدى بس عميق تر به چشم يك مراد و يك پيشوا و عقلاً اين جنبه از او قوى تر بود زيرا او قدر مقام و رتبت پدر و آبرومندى و رسالت الهى او را بيش از ديگران مى شناسد.

چهره عاطفى او نسبت به پدر از سوئى دخترانه است و ما مى دانيم كه دختران را به پدر عنايتى بيشتر از پسران است و از سوئى ديگر محبت او رنگ مادرانه داشت تا حدى كه با دستهاى كوچكش چون مادرى مهربان پدر را نوازش مى كرد.

با پدر هم خانه است و اوقات فراغت پدر با اوست ولى كمك كار او، يار و غم خوار او، حامى اوست، از او دلجوئى دارد، ايمان به مكتب پدر، و اعتقاد به رسالت او سبب مى شود كه اين محبت و عاطفه رنگ و بوى الهى مى گيرد و او را بيش از پيش مريد پدر سازد.

پس از ازدواج كه طبعاً فاصله اى بين او و پدر افتاد، تحمل جدائى بر او گران بود. على و فاطمه عليهماالسلام در خانه اى زندگى مى كردند كه كمى از خانه پيامبر دور بود اين دورى براى فاطمه عليهاالسلام و رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله دشوار بود. پيامبر صلى اللَّه عليه و آله روزى به او فرمود قصد دارم ترا نزديك خودم منتقل سازم. سپس با حارثة بن نعمان مذاكره كرد و فاطمه عليهاالسلام را به خانه او كه نزديك خانه پيامبر بود منتقل ساخت. [طبقات ابن سعد ج 8 ص 14.]

مادر پدر

در انس و رابطه عاطفيش با پدر كار به جائى رسيد كه او را مادر پدر مى خواندند. (امّ ابيها) او مى ديد كه در مسجدالحرام بدستور ابوجهل فضولات را بر دوش او مى ريختند. دويد و خود را به پدر رساند و با دستهاى كوچك خود آن را پاك كرد. [ص 125 انساب الاشراف.]

او گاهى مى ديد كه دشمن به سوى پدرش سنگ مى پراند. او مى كوشيد، در مواردى، حتى با حائل گردانيدن خود جلوى صدمه و آسيب را بگيرد و اين نكته اى است كه بارها اتفاق مى افتاد و در آنگاه كه دستش از كمك به پدر خالى مى ماند و جلوگيرى از آزار را نمى توانست معصومان مى گريست و اين نهايت علاقه او را به پدر نشان مى دهد.

رفتارش با پدر رفتارى نوازشگرانه و مادرانه بود. گاهى گرد و غبار از سر و رويش پاك مى كرد و طبيعى است كه دخترى اين چنين، بيش از پيش محبوب پدر باشد. رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله او را دوست مى داشت و بخاطر چنين صفايش او را دوست تر مى داشت.

بهنگامى كه آيه وَ اَزْواجُكُم امهاتُكمّ آمد و زنان پيامبر لقب ام المومنين يافتند پيامبر به فاطمه عليهاالسلام فرمود اگر آنها مادر مومنين شدند تو مادر منى برخى از روايات ما گويند كه لقب ام ابيها براى فاطمه عليهاالسلام در اين رابطه بود [شرح حال چهارده معصوم

- صفوت ص 15.] گو اينكه استحسان هاى ديگرى هم در اين رابطه وجود دارد.