در مكتب فاطمه

على قائمى

- ۲ -


در معرفى فاطمه

اين بخش در بر گيرنده سه بحث است و هر كدام در حد خود بحثى مستقل و كامل ولى جمع آن بهم پيوسته و مكمل هم.

فصلى از آن در مورد خانواده و تربيت فاطمه عليهاالسلام است. در اين بحث سعى داشتيم فاطمه عليهاالسلام را از نظر حسب و نسب معرفى كنيم درباره پدرش حضرت ختمى مرتبت صلى اللَّه عليه و آله سخن كم گفته ايم اما درباره مادرش خديجه چون كتب و آثار اندك است بحث بيشترى داشته ايم از ازدواج خديجه با پيامبر از تكون جنين فاطمه عليهاالسلام و ولادتش سخن گفته و پس از بررسى كوتاه در تاريخ ولادت او به توجيه اسامى و القاب او پرداخته و تربيت او را در دوران خردسالى مطرح كرده ايم.

فصل دوم آن درباره مقام و رتبت فاطمه عليهاالسلام است در آن سعى كرده ايم به وصف او اگر چه ناقص است بپردازيم و برترى او را از فرشتگان و فضل او را در حسب و نسب بر ديگران بيان داريم

- آنگاه كوشيده ايم بر اساس اسناد و روايات نشان دهيم كه فاطمه عليهاالسلام مصداق آيات بسيارى از قرآن كريم است و نيز سخن ديگران و تعبيراتى كه درباره او ذكر كرده اند بيان داريم. از شرافت و عصمت فاطمه عليهاالسلام سخن گفته ايم و هم از مقام علم و تقوايش از آبروى او نزد خدا بحث كرده ايم و از مقام شفاعتش در روز حشر و در نهايت و با درود بر فاطمه عليهاالسلام اين فصل را به پايان آورده ايم.

فصل سوم بحث ما درباره محوريت فاطمه عليهاالسلام است. در آن سعى كرده ايم نشان دهيم فاطمه عليهاالسلام در خاندان پيامبر نقش محورى مهمى را ايفا كرده است. او محور عصمت و رسالت، محور اهل بيت، محور امامت و خلافت راستين پيامبر و حتى محور خلقت و آفرينش است او براى امروز بشريت هم مى تواند محورى باشد و شيوه زندگى او و رفتار و عملكردش محور حيات زنان امروزى ما گردد. البته بدان شرط كه آنان طالب سعادتى جاودانه باشند.

خانواده و تربيت او

مقدّمه

سخن از فاطمه عليهاالسلام است و معرفى او، و البته در محدوده حسب و نسب ولادت و نامگذارى او بگونه اى اجمالى تا شناختى سطحى از ريشه و تبار او حاصل آيد. اما در همين تلاش مقدماتى نيز ما با دشوارى هائى بشرح ذيل مواجهيم:

1- دشوارى در محدوديت ثبت تاريخى كه بسيارى از اطلاعات لازم از وقايع و جريانات بصورتى مدوّن وجود ندارند.

2- اختلاف در رأى و نظر مورّخان كه برخى از آنها استناد تاريخى را ملاك بحث خود قرار داده اند گروهى استناد عقلى را. آشفتگى و درهمى اسناد در اين زمينه فوق العاده است.

3- آميخته بودن شگفتى هاى واقعيت زندگى او، با پاره اى از استبعادهاى فكرى و عقلى كه موجب شد مورخى آن را بكلى ناديده انگارد و اصولاً وارد آن بحثها نگردد.

4- دور ماندن ما از اصل جريان هاى تاريخى بعلّت فاصله زمانى بسيار و نفوذ دست تحريف در استاد و احياناً اعمال غرض برخى از مورخان و برخورد خطّى و مسلكى با وقايع.

5- آميختن بسيارى از مسائل و حوادث با تعصب ها، اغراق گوئى ها، در مواردى هم تخفيف ها و كاستن ها از شأن و رتبت و موقعيت او، واقعى جلوه دادن امرى را كه شايد هرگز واقع نشده بود و با اصل مسأله به گونه اى ديگر بوده و مورخ آن را با رنگ مذاق خويش وفق داده است.

در همه حال اين مائيم و آن هم تاريخ. اسنادى در دستند كه تكيه گاه ما جز بدانها نمى تواند باشد. گو اينكه در مواردى با استحسان عقلى مى توانيم به حقايقى دست يابيم ولى بعلت شگفتى هاى عظيم خلقى و خلقى در فاطمه عليهاالسلام و استثنائى بودن شرايط او، همه گاه به آن هم نمى توان نكيه كرد. و ما در عين چنان دشوارى ها و محدوديت ها خواستيم به ترسيم چهره هاى واقعى از شخصيت فاطمه عليهاالسلام بپردازيم و طبيعى است كه توفيق ما در اين راه اندك باشد.

پدرش

پدرش محمد مصطفى صلى اللَّه عليه و آله خاتم انبياء و آخرين تن از سفراى الهى، عقل كل و هادى سبل است. رمز خلقت است و سمبل آفرينش به بركت او خلقت افلاك است و انجم، و در سايه بعثت او نظام حيات اسلامى و رشد و سعادت بشر.

اينكه رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله چگونه انسانى بود و در گرو خدمتش چه رشدها و پيشرفتهائى براى بشريت پديد آمدند خود بحثى پردامنه است كه عرضه آن دفترى جداگانه را مى طلبد و بحمدالله آثار مكتوب در اين زمينه اندك نيستند. بدين خاطر ما وارد آن بحث نمى شويم و تنها به اين مطلب بسنده مى كنيم كه:

فاطمه عليهاالسلام ثمره وجودى پيامبر صلى اللَّه عليه و آله و تربيت شده در دامان او، آن هم در دوران بعثت است. بدين سان هرگونه بحث و سخنى كه در اسلام راجع به تربيت و سازندگى است توسط پيامبر درباره او پياده شده و حق است كه فاطمه عليهاالسلام را تربيت يافته اى مدل و اسوه براى دنياى اسلام بشناسيم و اگر از ما بپرسند كه اسلام در تربيت دختران به كجا مى خواهد برسد پاسخ صريح آن اين است كه مى خواهد چون فاطمه عليهاالسلام بپروراند.

مادرش

مادرش خديجه است، زن سرشناس عرب و از متشخص ترين آنها، از خاندانى كه اغلب اعضايش متفكر بودند و صاحب مقامات علمى. پدرش مدافع كعبه و مقاومى سرسخت كه نگذاشت حجرالاسود توسط پادشاه يمن از خانه كعبه كنده ور بوده شود، جدش جزء گروه حلف الفضول و مدافع مستضعفان، پسر عمويش ورقه بن نوفل فردى كه در جلسه سرّى سران جاهليت بت پرستى را كار لغو و بيهوده معرفى كرده بود و با شنيدن جريان وحى و نبوت سر پيامبر را بوسيد و مراتب را به او تبريك گفت و به او وعده يارى داد و... [ج 1 سيره ابن هشام.]

اما خديجه خود زنى است از قريش، صاحب مال و ثروت بسيار، در عين جمال معنوى متعدد شافعى در كتاب خود مى نويسد كانَتْ خَديجَة اَوْسِطُ نِساءُ قريشَ نَسَباً، وَ اَعْظَمُهم شَرَفاً وَ اَكثَرَهُمْ مالاً وَ كانَتْ تُدعى فى الجاهليه، طاهره [سيره حلبيه ج 1 ص 132.]

او از لحاظ نسب در جامعه قريش زنى متوسط و از نظر شرافت بزرگترين آنها و از نظر مال و ثروت در سطح نسبتاً بالائى بود و او را در جاهليت طاهره مى خواندند.

زنى بود، با صفات عالى و پاكيزه كه زكيه اش نيز مى ناميدند. پناه زنان دختران بى پناه بود و ام الايتامش مى خواندند.

زنى بود باگذشت و ايثارگر، ملكه اى بود جليله و على الاطلاق در مكه، كه در سايه علاقه به معنويت، تلاش و كوشش بسيارى در خدمت به مردم داشت و در مسير تجارت و كار، درآمدى بدست آورده و بخشى از آن را در خدمت به محرومان صرف مى كرد.

ازدواج با پيامبر

پس از مرگ همسر اول (و شايد همسر دوم) بعلت ثروت و شهرت، و هم بعلت پاكدامنى و طهارت خواستگارانى بسيار براى او مى آمدند. ولى او به همه آنها پاسخ منفى مى داد. اما او محمد صلى اللَّه عليه و آله را كه بعدها به پيامبرى رسيد امين و راستگو يافته و آثار عظيمى از نجابت و عزت در او سراغ داشت. خود به وسيله پيام رسانى به او پيشنهاد ازدواج داد و تقاضاى همسرى با او را كرد. و َ عَرَضَتْ نَفْسَها عَلى النّبِى وَ قَالَت ياْبَن عمّ اِنّى رَغِبتُ فيكَ لِقَرابَتِكَ مِنّى، و شَرَفِك مِنْ قَوْمِكَ وَ اَمانَتِكَ عِنْدَهُمْ وَ حُسْن خلْقِكَ وَ صِدْقِ حدثِيكَ [ص 131 معالم العترة النبويّه] خود را بر پيامبر عرضه كرد و گفت اى پسر عم، بخاطر خويشاوندى و نزديكى تو با خود به تو رغبت دارم، و هم بمناسبت برترى شرافت تو و امانت تو در نزد آنان و اخلاق خوش تو و صدق سخن تو خواستار ازدواج تو شده ام. و اين يك درس است براى همه آنان كه در پى ازدواج و اختيار همسرند. زنان با كمال و فهميده در ازدواج به دنبال ملاك و معيارى مى روند كه زندگى ساز و سعادت آفرين باشد. تنها در پى قد و قامت رشيد، چهره زيبا، و مال و ثروت نيستند كه آن جنبه ها در عين اينكه بد نيستند اصالت ندارند. زندگى سعادتمندانه زوجين در سايه شرافت و ايمان است، امانتدارى و پاكى است، حسن خلق و صدق حديث است و ديگر امور بايد تحت الشعاع آن قرار گيرند.

برگزارى ازدواج

ازدواج صورت گرفت، با شكوه و عزتى در خور آنان و اين درست به هنگامى است كه پيامبر جوانى مجرد است و 25 سال از عمرش مى گذرد و خديجه به روايت ابن عباس 28 سال [ص 139 كشف الغمه ج 2.] و به روايت مشهور 40 سال دارد و زنى بيوه است و البته در آنجا كه مسأله كفويت اعتقادى مطرح باشد مسأله تفاوت سن و بيوگى تحت الشعاع قرار خواهد گرفت.

ازدواج شان ازدواجى موفق بود و اين دو از وصل هم راضى و دلشاد بودند و تاريخ همانند چنان وصلتى را كه خاطره آفرين باشد سراغ ندارد. خديجه از مال خود، به احترام محمد صلى اللَّه عليه و آله هزينه بسيارى را تدارك ديد و جمع عظيمى بر سر خوان او حاضر شدند و از آن جشن و اطعام بهره بردند و آوازه آن وصلت در شهر پيچيد.

اين نكته نيز قابل ذكر است كه بسيارى از زنان همشأن خديجه او را بخاطر اين ازدواج سرزنش كرده و حتى از او دورى گزيدند. بر او وارد نمى شدند و بر او سلام نمى كردند و اين امر بدان حد بود كه مى رفت خديجه را نگران كند زيرا در جاهليت فرد يتيم را بچشم فردى بيچاره نگاه مى كردند و ازدواج و همسرى با او را ناميمون مى شمردند و وحشت از آن بود كه بدبختى يتيم دامنگير آنها هم بشود. ادامه اين دورى و قهر چندان ادامه يافت كه حتى در دوران نبوت محمد صلى اللَّه عليه و آله خديجه را نگران جان پيامبر مى كرد. او پس از ازدواج صندوقى را كه در آن پول و ثروت و اسناد او بود در مقابل پيامبر نهاد كه اين دارائى من است و در اختيار توست و من در برابر تو كنيزى هستم [ص 279 سفينه ج 1.]

ايمان خديجه

فاطمه عليهاالسلام اين مزيّت را بر ديگر زنان جامعه خود دارد كه مادرش اول من آمن است. و پس از قبول اسلام و دعوت پيامبر همه توان و عاطفه و احساس و هستيش را در راه دين او مايه گذارد و همه صدق و وفايش را در راه گسترش آئين او صرف كرد. و درآمد و ثروتش را كه اندك نبودند براى پيشبرد اهداف الهى و انسانى بكار انداخت.

رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله پس از وفات او، در برابر فردى كه از محبت رسول صلى اللَّه عليه و آله درباره او انتقاد كرده بود فرمود: وَ أيِّنَ مِثْلُ خديجه، صَدَّقَتْنى حين كَذَّبنِى النَّاسُ [ص 279 سفينه ج 1] چه كسى مى تواند چون خديجه باشد؟ به هنگامى كه همه افراد به تكذيبم پرداخته بودند او مرا تصديق كرد و...

زهرى در تاريخ خود مى نويسد خديجه در راه ترويج اسلام و كمك به مسلمانان چهل ميليون سكّه طلا و نقره خرج كرد و همه هستيش را در راه خدا داد و بگفته بزرگى ديگر [ص 55 الزهراء] با آن همه ثروتى كه داشت دستش از مال دنيا چنان خالى بود كه حتى كفنى براى خود باقى نگذارد و در حين مرگ توسط دخترش فاطمه عليهاالسلام به پيامبر پيغام فرستاد عبائى را كه در حين نزول وحى بر سر مى انداخت كفن او كند و پيامبر هم چنين كرد.

در آن هنگام كه راه حق شناخته شود و جاى شك و شبهه اى باقى نماند، ديگر جاى حفظ و نگهدارى كفن هم نخواهد بود مى توان از پول كفن خود هم بنفع هدف صرفنظر كرد. آرى، از نظر ما هم بى كفن بودن ضايعه اى است، ولى ضايعه بزرگتر و بهتر بگوئيم فاجعه گرانبارتر در اين است كه ستر آئين و مذهب براى آدمى نباشد. خديجه بى كفنى خود را مى پذيرد تا جامعه انسانى را جامه اى و نانى باشد، از جهاز دفن خود مى گذرد تا آئينداران راستين بى ساز و برگ نباشند.

احترام خديجه نزد پيامبر

خديجه را نزد پيامبر احترامى فوق العاده بود. رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله هم به خاطر پاكى اخلاق و صدق گفتار و خلوص عمل او، و هم بخاطر انديشه بلند و تفكر والاى خديجه او را محترم مى داشت. محبت او را نوعى عنايت الهى تلقى مى كرد و مى فرمود رُزِقتُ حبّها (دوستى او روزى من شد) و اين خود سند افتخارى براى خديجه بحساب مى آيد. و در جنبه صحت رأى و نظر او نيز آورده اند كه در مواردى بسيار پيامبر با او مشورت مى فرمود [ص 10 بحار ج 16.] و اين خود افتخارى ديگر براى اوست و مى خواهيم بگوئيم اگر همسر آدمى خردمند و اهل انديشه باشد هم در خور محبت است و هم در خور مشورت و معاونت در حيات فردى و اجتماعى.

او بسيت و پنج با پيامبر زندگى كرد و در حالى از دنيا رفت كه رسول خدا هم چنان به زندگى با او رغبت داشت و تا خديجه زنده بود او همسر ديگرى اختيار نكرد [ص 302 تذكرة الخواص] و نيز هيچگاه از زندگى با او احساس خستگى و ملالت نفرمود. پس از مرگ خديجه روزى پيامبر صداى هاله خواهر او را شنيد و بياد خديجه گريه كرد. عايشه گويد از اين واقعه رشكم آمد و گفتم خداى عوض آن پيرزن، زنى جوان و زيبا به تو داد (يعنى خودش) و پيامبر برآشفت كه عايشه ترا بخدا سوگند ديگر از اين سخنان مگوى، خداوند هرگز بهتر از او را نصيبم نفرمود او وقتى مرا تصديق كرد كه همه كفر مى ورزيدند و... [مسند احمد ص 177.]

خديجه بهنگام مرگ بعنوان حلاليت طلبى از پيامبر پرسيد كه آيا از او رضايت دارد؟ رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله فرمود آرى، از تو خرسندم، و اميدوارم خداى از تو راضى باشد... و چه سعادتى از اين بالاتر كه رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله از او ابراز رضايت كند و اين درسى است كه ما انسانها كه مردان و زنان براى يكديگر امانتدار باشند و دلدار، و غفلت ها و مسامحه ها در زندگى خود را بر يكديگر بخشند و بر هم مصالحه كنند و رفتارشان بگونه اى باشد كه موجبات رضاى شان را از يكديگر فراهم آورد غرض آنكه فاطمه عليهاالسلام دختر چنين مادرى است و خديجه امضاى پيامبر را بر صحت فعل و قولش در دفتر اعمال خود دارد پيامبر او را سيده زنان عالم معرفى كرده و هم او محبوب خداى تعالى است مقام خديجه در نزد خدا تا بدان حد است كه در روايات آمده، هرگاه جبرئيل بر پيامبر وارد مى شد مى گفت سلام خداوند را به خديجه اعلام نمايد. [ص 302 تذكرة الخواص.]

تكوّن جنين فاطمه

روايات در اين زمينه گوناگون و پردامنه اند ضمن اينكه همه آنها محتواى كلى يك سخن را عرضه مى دارند. از جمله اين روايت است كه پيامبر فرمود: لمّا عُرِج بِى اَلى السَّماءِ اَخَذَ بِيَدى جَبرئيلُ و اَدَْخِلَنِى الجَنَّةَ به هنگامى كه مرا به معراج بردند جبرئيل دستم را گرفت و وارد بهشتم كرد. فَنَاوَلى مِنْ رَطَبها فاكلتُهُ، از خرماى بهشت برايم آورد و من آن را خوردم. فَتَحوَّل ذلك نطفَةٌ فى صلبى و مايه آن غذا در صلب من بصورت نطفه اى درآمد. فلما هبطت الى الارض واقعت خديجة بهنگامى كه به زمين فرود آمدم با خديجه همبستر شدم فَحَمَلتْ بِفاطِمَة، او به وجود فاطمه عليهاالسلام حامله شد. [عوالم العلوم والمعارف ج 6 ص 10.] در سخنى ديگر آمده است كه:

جبرئيل فرود آمد كه چهل روز از خديجه دورى گزين در اين مدت شبها به عبادت و روزها در روزه باش. در شب چهلم با خرما و انگور، به نقلى با سيب بهشتى افطار كرد و بنزد خديجه رفت و نور فاطمه عليهاالسلام به رحم خديجه منتقل شد [ص 17 انوار البهيّه]، دستور وصلت از جانب خدا بود كه مى خواست از نسل او ذريّه طيبه اى باشد. [ص 129 منتهى الآمال.]

در اين سخن درس جديدى براى مردان و زنان است كه در انعقاد نطفه و ايجاد نسل زمينه سازى و طراحى قبلى بايد باشد، روابط در چارچوب انديشه الهى بايد صورت گيرد و با غذاى پاك و طيّب نطفه اى و به دنبالش وصلتى باشد. اين حاملگى را اگر در سال پنجم بعثت در نظر گيريم، خديجه بايد در سنين 60 باشد (اگر ازدواج او در 40 سالگى بوده) و اگر در 28 سالگى او ازدواج صورت گرفته باشد [كشف الغمه ج 2 ص 139.]، در حاملگى 48 سال داشته است.

در دوران حاملگى او از وقايع و حوادث كمتر خبر داريم، زيرا تاريخ حمل خديجه را برخى در سنين قبل از بعثت بعضى آغاز بعثت و جمعى پنجم بعثت نقل كرده اند و هر كدام را كه اختيار كنيم بحث جديدى در آن رابطه خواهيم داشت. اما آنچه كه در دوران حمل او اتفاق افتاد سخن گفتن فاطمه عليهاالسلام در شكم مادر است كه سخنان و روايات متعددى در اين زمينه از منابع گوناگون نقل شده اند [احقاق الحق ج 10 ص 12 و منابع ديگر.] از جمله اين روايت است.

- فَلَمّا حَمَلَت (خديجه) بِفاطِمَة سَلام الله عَليها

- بهنگامى كه خديجه بوجود فاطمه عليهاالسلام كه درود خدا بر او باد حامله شد.

- كانَتْ فاطِمَة عَلَيهاالسَّلام تَحِدّتُهَا مِنْ بَطْنِها وَ تُصَبِّرَها فاطمه عليهاالسلام از شكم مادر با او حرف مى زد و درس تحملش مى داد.

- وَ كانَتْ تَكتُمْ ذلك من رسول الله صلى اللَّه عليه و آله خديجه آن را مكتوم داشته و از آن به پيامبر سخنى نگفته بود.

- فَدَخل رسول اللَّه يوماً فَسَمِعَ ذلِكَ روزى پيامبر وارد شد و اين گفتگو را شنيد.

- فَقال يا خديجه لِمَن تُحَدِثينَ؟ فرمود خديجه با چه كسى سخن مى گوئى؟

- قالَتِ الجَنينِ اللّذى فى بَطْنى تُحَدثُنى وَ تُؤنِسُني خديجه عرض كرد جنينى كه در شكم من است با من سخن مى گويد و با من مأنوس است. [امالى صدوق ره.]

- در روايات ديگر آمده است كه پيامبر فرمود خديجه، اين جبرئيل است كه به من مژده داد فرزندى كه در شكم تست دختر است و او نسلى پاك و ميمون و مبارك است و خداوند تبارك و تعالى نسل مرا از او قرار داده و از ذريه او ائمه راستين و خلفائى را در زمين مقرر فرموده تا از انقضاى وحى تا روز قيامت هم چنان جانشين خداوند در زمين باشند.

بدين سان از همان دوران جنينى معلوم است كه او چگونه ثمره اى است از ذريّه او چگونه افرادى پديد مى آيند، از غذاى پاك و بهشتى، نسلى پاك، مدافع سنن الهى و سازنده و هدايت كننده پديد مى آيند و از نطفه ناپاك ذريه اى كه هر كدام نيزه اى بر پيكر اسلامند.

ولادت فاطمه

زمان حمل فرارسيد، خديجه از زنان قريش در امر وضع حمل كمك خواست بخاطر سابقه نارضائى از اين وصلت و شايد هم نارضائى از تغيير عقيده و مذهب او كمك به او را نپذيرفتند. حزن و اندوه خديجه فزونى يافت و بنا بر آنچه كه نوشته اند ناگهان در باز شد و جمعى از زنان بر او وارد شدند.

- فقالَتْ احديهن لاتحزنى يا خَديجةَ.

- از بين آنان زنى رو به او كرد و گفت اى خديجه محزون مباش

- فَارَسَلَنا رَبّك اِليك وَ نَحْن اِخوانكَ

- خداى تو ما را به سوى تو فرستاد و ما خواهران و ياران توايم

- اَنا سارَه

- من ساره ام (همسر ابراهيم (ع))

- وَ هذه آسِيةَ بِنْتَ مزاحِم وَ هِىَ رفيقَتَك فى الجَنَّةِ. و اين آسيه (همسر فرعون) و همدم تو در بهشت است.

- وَ هذِهِ مَريَم بِنْتَ عُمْرانَ و اين مريم بنت عمران (مادر عيسى) است

- وَ هذِهِ كُلْثِم اُختِ موسَى بن عمران و اين كلثم خواهر موسى بن عمران است

- بَعثنا الله اليك لِنُلَّىِ عَنك ما بَلى النساء مِنَ النِّساء خداوند ما را به سوى تو گسيل داشت تا در امورى كه براى زنان پديد مى آيد ترا ياور و كمك كار باشيم. [زندگانى حضرت زهراء عليهاالسلام.]

بدين سان به كمك خديجه پرداختند تا فاطمه را بدنيا آورد.

در حين ولادت

فاطمه عليهاالسلام آن معجزه آفرينش و آن سيده زنان به دنيا آمد و بنا به سروده مرحوم حجة الاسلام خراسانى در حريم مكه خورشيدى درخشيد كه مروه و صفا از نور او روشنائى يافتند: اَشْرَقَتْ فى حَريمِ مَكَةَ شَمسٌ فاستَنارَت بِمَروِها وَ صَفاها بدنيا آمد در حاليكه بنا به نوشته محدث قمى ره ذكر شهادت بر لب داشت [ص 31 منتهى الآمال] بدينگونه: اَشهَدُ اَنْ لا اله اِلا اللَّه گواهى مى دهم كه خدائى جز اللَّه نيست و َ اِنَّ اَبى رَسُول اله سيد الانبياء و گواهى مى دهم كه پدرم رسول خدا و سيد پيامبران است

- وَ اَنَّ بَعلى سيّد الاوْصياء و همسرم على سيد اوصياء است

- وَ وَلدى سادة الاسباط و فرزندانم سيد اسباط پيامبرند شايد بروز چنين واقعه اى براى اذهان كمتر قابل قبول باشد ولى در بينش دينى وقوع چنين امرى غير قابل امكان نيست. اين قرآن كتاب خداوند است كه در دست ماست و در حقانيت آن شك و ريبى نيست در قرآن سخن از مريم است كه بدون واسطه و اسباب عادى زاد و ولد، از او فرزندى چون عيسى پديد آمد. عيسائى كه در گهواره سخن گفت [كامل التواريخ ج 2 ص 341] و يا آدم ابوالبشر را از خاك پديد آورد و از روح منسوب به خود در او دميد [ص

101- الزهراء] و حياتش بخشيد. از چنان خدائى بعيد نيست كه بخواهد دخترى از صلب پيامبر بدين حال و هوا و خصايص پديد آورد. داستان چنين كارهاى شگفت انگيز در همه كتب مقدس فراوان مشاهده مى شود و طبيعى است كه اين امر از آيات خداوند باشد.

در تاريخ ولادتش

اينكه فاطمه عليهاالسلام كى و در چه تاريخى بدنيا آمد در بين مورّخان وحدت نظر نيست و اين خود يك بحث تاريخى است و حق اين است كه در اين باب اطلاع درستى نداريم و آنچه كه درباره آن داورى مى شود باتكاى نوعى استحسان عقلى است. ما در اينجا نظراتى را كه ديگران در كتب خود نوشته و جمع آورى كرده اند ذكر مى كنيم و نخست در مورد سال ولادتش بحث كنيم.

1- ابوالفرج اصفهانى در كتاب مقاتل الطالبين سال ولادتش را پنج سال قبل از بعثت مقارن سال نوسازى خانه كعبه ذكر كرده است. صاحب كشف الغمه هم اين رأى و نظر را پسنديده و از امام باقر عليه السلام روايتى را در اين باره ذكر كرده است. ابن اثير هم همين رأى را برگزيده است. [كامل التواريخ ج 2 ص 341.]

2- صاحب الاستيعاب (ابن عبدالبر) ولادت او را در سال دوم بعثت ذكر كرده، رأيى كه مورد تأييد در كتاب الاصابه هم هست [ص 101- الزهراء]، شيخ طوسى، كفعمى، و مجلسى هم اين رأى را برگزيده اند [بحارالانوار ج 43 ص 809]، بهمين گونه است طرز فكر حاكم در مستدرك، شيخ مفيد در ارشاد و ابن شهر آشوب در مناقب.

3- گروهى از علماى اماميه ولادت او را در سال پنجم بعثت نوشته اند، يعنى در 45 سالگى پيامبر مثل مرحوم طبرسى، مرحوم كلينى [ص 143 روضة الواعظين ج 1] و در اين انديشه مورخان اهل سنت تأييدى نكرده اند.

البته گروه اندكى هم هستند كه ولادت او را در سال اول بعثت نوشته اند ولى در كل بنظر مى رسد رأى سالهاى پنجم قبل از بعثت و يا دوم آن به صواب نزديكتر باشد. اما درباره روز ولادت او.

- عده اى آن را روز جمع دهم جمادى الآخر نوشته اند.

- برخى هم آن روز جمعه بيستم جمادى الآخر و البته به تناسب روز و تاريخ ولادت فاطمه عليهاالسلام كه مورد بحث و اختلاف است در مورد سن و سال ازدواج و وفات او هم اختلاف رأى خواهد بود و اينكه او در چه سنى ازدواج كرده و در چه سنى وفات يافته جاى سخن بسيار است.

نامگذارى او

اسم بمعنى نشانه و اسم گذارى نوعى نشانه گذارى است. از نظر علمى نوع اسم در شخصيت حال و آينده فرد بسيار مؤثر است و از نظر روان موجب نوع احساس نيك يا بد، حركت يا ركود، رشد يا انحطاط است و بهمين خاطر در اسلام راجع به آن توصيه هاى بسيارى شده است.

مثلاً اسلام خواسته است براى فرزندان نامى را برگزينند كه سازنده و رشددهنده باشد، وابستگى او را به مكتبى و انديشه اى نشان دهد، موجب احساس غرور و سرافرازى او در حال و آينده باشد، او را به موضعگيرى ويژه و مثبتى وادارد، حتى در مواردى خط فكرى و سياسى آدمى را در حفاظت و احياى يك انديشه نشان دهد.

رسول خدا بتناسب ابعاد متعدد شخصيتى فاطمه عليهاالسلام او را به اسامى و القاب متعددى مى ناميد كه همه آنها زيبايند و غرورآفرين، رنگ مكتب و انديشه اسلامى دارند و هر كدام به مناسبتى و در جائى به كار مى رفته اند و يا نوعى از حالات و صفات فاطمه عليهاالسلام را نشان مى دادند.

نوع اسامى

امام صادق عليه السلام فرمود: اِنَّ لِفاطمة تِسعة اَسماءٍ عندَاللّه عَزَ و جلّ. براى فاطمه عليهاالسلام در نزد خدا نه اسم است: فاطمه عليهاالسلام، والصديقه، والمباركه، والزكيه، والراضيه، والمرضيه، والمحدثه، والزهراء والطاهره. [ص 414 خصال صدوق، ج 2.]

در شرح و توضيح اين اسماء گفته اند ا و

- فاطمه عليهاالسلام زيرا كه از شر و از دوزخ بريده است

- طاهره است يعنى پاك و پاكيزه از نقايص و صفات ناپسند

- زكيّه است يعنى رشد يافته و رشد يابنده در جنبه كمالات و خيرات

- مباركه است يعنى صاحب خير و بركت در علم و فضل و كمالات و نسل صديقه است يعنى بسيار راستگو و درست

- راضيه است يعنى خشنود به رضاى حق و تسليم در راه ا و

- مرضيه است يعنى مورد پسند خدا و اولياى ا و

- محدّثه است يعنى زنى كه فرشته الهى با او سخن مى گويد

- مطهّره است يعنى از هر آلودگى و پليدى دور است

- نامهاى ديگر هم بر اساس روايات او ذكر كرده اند كه اهم آنها عبارتند از:

- زهراء: يعنى كسى كه از او نور و درخشندگى متجلى مى شود، فروغ تابان معرفت، نمونه روش خداپرستى است و نورها اشتق من نور عظمة اله

- معصومه يعنى محصوره از گناه

- بتول يعنى كسى كه حيض نشود. اللتى لم تَرَحمرةً قطّ [ص 15 بحارالانوار ج 23.]

- ابن اثير در النهايه گويد بدان علت بتولش خواندند كه از زنان عصر خود بحسب فضيلت و تقوا و نسب منقطع و ممتاز بود و هم به دليل انقطاعتش از دنيا و اتصالش بمنبع سرمدى.

- منصوره يعنى كسى كه يارى مى شود (به قصاص قاتل فرزندش)

- حصان يعنى كسى كه عفيف است و پاكدامن

- حرّه يعنى كسى كه آزاد و از وابستگى به خاك و رمل و شوائب آن است.

- عذرا يعنى بكر و باكره

- هانيه يعنى مهربان در حق شوهر

- شفيعه يعنى دارنده مقام شفاعت و اينها خود درس آموزند و جهت دهنده و مى ارزد كه در خانواده هاى شيعى براى فرزندان از اينگونه نامها برگزيده شود. ما را در اسامى ديگرى كه براى فرزندان برمى گزينيم اگر اعتراضى نباشد انتقادى وارد است.

درباره نام فاطمه

در ميان اسامى متعددى كه براى اوست نام فاطمه عليهاالسلام از همه معروفتر و به گوش ها آشناتر و در كتب اسلامى ذكر اين نام بيشترين است. در مورد معنى و وجه تسميه اش گفته اند: او فاطمه عليهاالسلام است: [بحارالانوار ج 43 ص 10.]

- لانّها فَطِمت عن الطمت، بدان خاطر كه از آزار حيض بازداشته شده

- لانّها فُطِمَتْ عَنِ الشر زيرا كه او از شر بريده و جداست.

- لانَّها فُطِمَتْ عنِ الخَلْقِ زيرا كه او از مردم بريده شده

- لانَّها فُطِمَتْ مُحبيها عَنِ النّار زيرا كه دوستدارانش از آتش دوزخ دور و بركنارند

- لاَنَّها فطمَت و شيعَتُها عن النار زيرا كه او و شيعيانش از آتش دور و بركنارند

- لاَنْ الخَلْقَ فطموا عن كُنه مَعْرفتها زيرا كه مردم از كنه معرفتش بازداشته شده اند.

- لانّها فُطِمَت عَن ما سَوى اله. زيرا كه او از غير خدا بريده است

- و امام صادق عليه السلام لَقَدْ فَطَمها بِالْعِلم وَ عَنِ الطمثِ فِى الميثاقِ

- فَسَّماها فاطمة

- ثُمَّ قالَ اِنّى فَطَمْتُكَ بِالْعِلمِ وَ فَطَمْتُكَ بِالطمثِ [ص 191 الزهراء] خداوند او را با علم و دانش درآميخت و از شكول در پيمان بازداشت او را فاطمه عليهاالسلام ناميد و فرمود تو را از كسب دانش اكتسابى بازداشتم و از پليدى ها دور نمودم.

كنيه ها و تعابير

براى فاطمه عليهاالسلام كينه هائى است و كنيه ها در دنيال گذشته تقريباً نقش نام خانوادگى امروز را براى افراد ايفا مى كرده اند اين كنيه ها متعددند و هر كدام به مناسبتى و در بيان شأنى از فاطمه عليهاالسلام بكار مى رفته اند.

- برخى از آنها در رابطه با انتساب او به فرزندان اوست مثل ام الحسن، ام الحسين، ام المحسن، ام الائمه، ام السبطين، ام الازهار.

- برخى ديگر داراى رنگ جامعه و اجتماعند مثل ام المؤمنين، ام الايتام، ام النساء، ام الامه

- بعضى در رابطه با فضائل اوست مثل ام العلوم، ام الخيره، ام الفضائل

- و بعضى هم در انتساب او به پدرش مثل ام ابيها (مادر پدرش) [ج 3 مناقب ابن شهر آشوب ص 357 و ص 86 نخبة البيان فى تفصيل سيدة النسوان.]

تعابيرى هم كه از او در دست است همگى زيبا و در خور شأن اوست از جمله:

- فاطمه عليهاالسلام لطيفه اى از عالم لاهوت است، فاطمه عليهاالسلام مظهر زنى كامل و نمونه انسانيت و فضيلت است، فاطمه عليهاالسلام واجد بوى بهشت است

- فاطمه عليهاالسلام ريحانه يا گلى خوشبوست و رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله مى فرمود من از فاطمه عليهاالسلام بوى بهشت را مى شنوم.

تربيت او

او در خانه وحى بدنيا آمد و در مهبط فرشتگان رشد يافت. در محلى نشو و نما كرد كه آيه هاى قرآن در آنجا نازل شده اند. خانه او از خشت و گلى بيش نبود ولى خانه زبده ترين انسانهاى جهان بود، پدرش خاتم انبياء و مادرش سيدة النساء او را چون دوبال ملكوتى در ميان گرفتند و به رشد و پرورش او همت گماشتند.

او از ديدى نخستين ثمره وحى و نبوت است و طبعاً سرمايه گذارى درباره او بسيار. و اين درس مهمى براى مسلمانان است كه براى داشتن نسلى ارزنده پرثمر حضور والدين عامل و متعهد ضرورى است. پدر و مادر چون دو بالند كه بايد فرزند را همچون جوجه اى زير پر گيرنده و از حرارت بدن و گرمى عاطفه، در آنان حرارت ايمان و علاقه به مذهب را در او پديد آورند و كودكى كه از اين حرارت دور باشد بزرگ نخواهد شد.

فاطمه عليهاالسلام در شرايطى بود كه تنها كودك خانواده بحساب مى آيد، آن هم خانواده اى كه پسر نداشت. دو خواهر بزرگش پيش از او ازدواج كرد و ترك خانواده خود كرده بودند. همبازى او بدين سان تنها پدر و مادر اويند و همراز او مادرش.

بسته به اينكه سال ولادت او را در چه تاريخى حساب كنيم مى توانيم حدس بزنيم كه ايام شيرخوارگى را در شعب گذرانده يا نه محتمل است او در همانجا به راه افتاده و يا به زبان آمده باشد و در آن دوران خردسالى و پرستارى جز محيط شعب را نديده باشد. ولى در تمام دوران خردسالى او پدرش كه مصداق و انك لعلى خلق عظيم است [آيه 4- سوره قلم] توجه عميقش را به او مبذول مى داشت و مهر و محبتش را درباره او اعمال كرده و براى آينده اى دشوار او را نيكو به بار مى آورد. آرى همت پدر و مادرش او را ام الائمه ساخت، و فاطمه عليهاالسلام پروراند كه ميراث قرآن و عترت از طريق او سرايت يابند. در همرازى به مادر به درجه اى رسيد كه توانست وارث اسرار مادر و متحمل آن باشد. و در همراهى با پدر به درجه اى رسيد كه لقب ام ابيها گرفت و در همه اين مورد عنايت خدا با او قرين بود.

مرگ مادر

بر اساس پاره اى از روايات او هنوز كودك و خردسال بود و نياز به مادر را با تمام وجود احساس مى كرد كه دست اجل آغوش مادر را از او گرفت و در كودكى به دنبال جنازه مادر روانش ساخت. او حامل اسرار مادر و در دم مرگ حامل پيام مادر به پدر و در لحظات جان سپردن خديجه، مايه آرامش و تسلّى او بود.

خديجه در هنگام مرگ به فكر تجهيز و كفن خويش افتاد و ديد كه فاقد كفن است. زنى كه روزى شوكت عظيم و ملوكانه اى داشت و عمرى را پيش از ازدواج با پيامبر غرق در نعمت گذرانده بود، با بذل و بخشش مختارانه دستش از مال دنيا چنان خالى شده بود كه حتى كفنى براى خود ذخيره نكرده بود. از طريق فاطمه عليهاالسلام از پيامبر صلى اللَّه عليه و آله خواست عباى خود را كفنش كند.

خديجه در دم مرگ دلواپس بود، دلواپس دخترى كه بايد در گرداب بلا غوطه بخورد، خس و خاشاك كه از سر و روى پدر پاك كند و براى او امّ ابيها باشد. دخترى كه بايد قربان و صدقه اسلام شود، در فقرى سخن بسوزد و با جهل ها و نادانى ها بسازد، و حتى ضربه هاى خصم را بر بازو و لطمه در را بر پهلو تحمل كند.

خديجه در حين مرگ به رسول خدا سفارش كرد فاطمه عليهاالسلام را به خدا و به دست تو مى سپارم، مراقب دختر كوچكم باش... فاطمه عليهاالسلام كوچك كنار بستر مرگ مادر مى نشيند و جان دادن او را تماشا مى كند، به مادر دلدارى و تسليت مى دهد تا آرام جان بسپرد به او قول و اطمينان مى دهد كه به وصايايش عمل خواهد كرد.

او شاهد آخرين دم مادر است كه بهمراه آن اين كلمات را از او مى شنود: اِنّ اللَّه هُو السَلام، و مِنْه السَّلامُ، واللهِ يَعوذُ السَّلام، خديجه از دنيا مى رود در حالى كه عمر فاطمه عليهاالسلام را قوياً بين 5 تا 10 سال و محتملاً تا 15 سال مى توان ذكر كرد.

همگامى با پدر

فاطمه عليهاالسلام از همان دوران كودكى كه در كشمكش هاى پدر با مشركان با او همراه همگام بود.

- او در جريان نقضه ترور پيامبر قرار گرفته و پدر را مضطربانه از اين واقعه هشدار داد.

- دشمن شكمبه شتر يا گوسفند بر سر پدر مى ريزد و او با دستهاى كوچك خود آنها را از سر و روى پدر پاك مى كند.

- پدرش را كتك مى زنند و او از شدت تاثر مى گريد و پدر را نوازش مى كند.

- بر بدن پدرش جراحات وارد مى كنند او همچون پرستارى مهربان بر آن جراحات مرهم مى گذارد.

- والحق كه اين دختر را چه تحملى در رنجها و نامرادى ها بود و چه آثارى از خدمات ارزنده.

- السَّلام على البتول الطّاهرة، الصديقَة المَعْصومة، المغضوبَة حقُّها والمَمْنوعة ارثها

- السَّلام عَلى بِضْعَةِ لَحْمِهِ و صميم قَلْبِهِ و رَحمة اله و بركاته.