بانوى نمونه اسلام فاطمه زهرا (س)

ابراهيم اميني

- ۱۶ -


آنگاه فرمود: اى مردم من فاطمه هستم، پدرم محمد (صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم) است اكنون آغاز و پايان امور را براى شما تشريح مى كنم. و بدانيد كه دروغ نمى گويم و مرتكب خطا نمى شوم.

اى مردم خدا براى شما پيمبرى فرستاد كه از خود شما بود. از ناراحتى شما ناراحت مى شد و به شما علاقه داشت. نسبت به مؤمنين مهربان و دلسوز بود.

اى مردم! آن پيمبر پدر من است نه پدر زنان شما، برادر پسر عموى من است نه برادر مردان شما. چه نيكو نسبتى است نسبت با محمد!. محمد (صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم) رسالت خويش را انجام داد و از راه و روش مشركين روى برتافت و بر پشت آنان ضربه ى سختى وارد ساخت. گلويشان را گرفت و با حكمت و اندرز به سوى خدا دعوت نمود. بت ها را درهم شكست. سرها را افكند، تا گاهى كه كفار شكست خوردند و به هزيمت روى نهادند و تاريكى ها بر طرف شد و حق آشكار گشت. و زبان رهبر دين گويا گرديد و شياطين خاموش گشتند و پيروان نفاق، به هلاكت رسيدند و بندهاى كفر و اختلاف گشوده شد. با گروهى از اهل بيت كلمه ى شهادت را بر زبان جارى ساختيد. در حالى كه بر لب آتش دوزخ قرار داشتيد. و براى ستمكاران و زورگويان، جرعه ى گوارا و لقمه ى لذيذى بوديد. براى جويندگان آتش، شعله ى مناسبى بوديد. زير پاى قبائل پايمال مى شديد. آب كثيف مى آشاميديد. از پوست حيوانات و برگ درختان تغذيه مى كرديد. هميشه ذليل و خوار ديگران بويد. از قبائل اطرافتان در بيم و هراس بسر مى بريد.

بعد از تمام اين بدبختى ها، خدا به بركت وجود محمد (صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم) شما را نجات داد. با اين كه پدرم به شجاعان مردم و گرگان عرب و سركشان اهل كتاب دچار بود ولى هر چه آتش جنگ را دامن مى زدند خدا آنرا خاموش مى نمود. هر گاه گردن فرازى از شياطين سر برمى داشت يا يكى از مشركين دهان مى گشود، محمد (صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم) برادرش على (عليه السلام) را در گلوگاهشان مى افكند. على (عليه السلام) هم تا سر و مغز او را با مشت نمى كوفت و پايمال نمى ساخت و آتش تاخته اش را با شمشير خاموش نمى نمود از ميدان جهاد برنمى گشت. براى رضاى خدا آن همه سختى ها را متحمل مى شد و در راه خدا جهاد مى كرد. با رسول خدا نزديك بود، دوست خدا بود، همواره ى آماده ى جهاد بود. او تبليغ و جهاد مى كرد و شما در همان حال در آسايش و خوشى، شاد و خندان بسر مى برديد و در انتظار فرصت و مترقب خبرهاى بد بوديد. از برخورد با دشمن اجتناب مى ورزيديد. هنگام جنگ فرار مى كرديد. تا وقتى كه خدا پيامبرش را به منزلگاه ساير پيمبران و برگزيدگان انتقال داد، كينه هاى درونى و دورويى شما هويدا گشت. جامه ى دين فرسوده شد. گمراهان به سخن آمدند و فرومايگان سر برافراشتند و شتر اهل باطل به صدا درآمد و دم خويش بجنبانيد و شيطان سرش را از كمين گاه بيرون نمود و شما را به سوى خويش دعوت كرد. پس بدون تأمل دعوتش را اجابت كرديد. و احترامش نموديد. شما را تحريك كرد، به حركت درآمديد. دستور غضب داد، غضبناك شديد.

اى مردم شترى را كه از شما نبود داغ زديد و در غير آبشخورتان فرود آمديد. در صورتى كه هنوز از مرگ پيغمبر چيزى نگذشته است. هنوز زخم دل ما خوب نشده و جراحت ها التيام نپذيرفته، هنوز پيغمبر به خاك سپرده نشده بود كه به بهانه ى خوف از فتنه، خلافت را غصب كرديد. ولى آگاه باشيد كه در فتنه داخل شديد و دوزخ كافران را احاطه نموده است. اوه، چه شديد و به كجا مى رويد؟ در حالى كه كتاب خدا در ميان شما است و احكامش هويدا و اوامر و نواهيش واضح است. همانا با قرآن مخالفت نموديد و آنرا پشت سر انداختيد. آيا قصد داريد از قرآن اعراض كنيد؟ يا مى خواهيد بوسيله ى غير قرآن داورى نماييد؟ ولى بدانيد كه هر كس غير از دين اسلام دين ديگرى اختيار كند از وى پذيرفته نمى شود و در آخرت از خسارت برندگان است. آنقدر درنگ نكرديد تا آتش فتنه فروكش كند و قيادت آن آسان گردد. بلكه آتش را دامن زديد و دعوت شيطان را اجابت نموديد. و به خاموش كردن چراغ دين و سنت هاى رسول خدا مشغول شديد. كار را دگرگونه جلوه مى دهيد و با اهل بيت پيغمبر با خدعه و نيرنگ رفتار مى كنيد. كارهاى شما همانند زخم كارد و جراحت نيزه اى است كه در اندرون شكم واقع شود.

عقيده داريد كه ما نبايد از پيغمبر ارث ببريم. آيا به قوانين جاهليت مى گراييد؟ در صورتى كه قوانين الهى بهتر از تمام قوانين است. آيا نمى دانيد من دختر رسول خدايم؟ چرا، مى دانيد و مانند آفتاب برايتان روشن است. اى مسلمانان آيا سزاوار است من از ارث پدر محروم شوم؟ اى ابابكر آيا در كتاب خدا نوشته كه تو از پدرت ارث ببرى و من از ارث پدر محروم گردم؟! دروغ بزرگى بر خدا بسته ايد. آيا عمداً كتاب خدا را پشت سر مى اندازيد؟ مگر خدا در قرآن نمى گويد: سليمان از داود ارث برد؟ مگر در قرآن از قول يحيى نقل نشده كه به خدا عرض كرد: پروردگارا به من فرزندى عطا كن تا از من ارث ببرد و وارث آل يعقوب باشد؟.

مگر خدا در قرآن نمى گويد: بعضى از خويشان از جهت ارث بر ديگران تقدم دارند؟ مگر در قرآن نمى گويد: خدا دستور داده كه پسرها دو چندان دختران ارث ببرند؟ مگر در قرآن نفرموده: بر شما مقرر شد كه چون يكى از شما را مرگ در رسد، اگر مالى بجاى ميگذارد، براى پدر و مادر و خويشان، به اقتضاى عدالت كه شايسته ى پرهيزكاران است وصيت كند؟.

آيا چنان مى پنداريد كه من با پدرم نسبت ندارم و از وى ارث نمى برم؟ آيا آيات ارث مخصوص شما است و پدر من از آنها خارج است؟ يا بدان دليل مرا از ارث محروم مى سازيد كه اهل دو دين از هم ارث نمى برند؟ مگر من و پدرم از يك ملت نيستيم؟ آيا شما بهتر از پدر و پسر عمويم از قرآن اطلاع داريد؟!.

اى ابابكر! خلافت و فدك مهار شده برايت ارزانى باد. ولى در قيامت ترا ملاقات خواهيم كرد، در همان وقتى كه حكومت و قضاوت با خداست و محمد (صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم) بهترين پيشواست.

اى پسر ابى قحافه! وعده گاه ما روز رستاخيز باشد، همان روزى كه زبان بيهوده گويان آشكار مى گردد و پشيمانى سودى ندارد، به زودى عذاب خدا را مشاهده خواهيد كرد.

سپس متوجه انصار گشت و فرمود: اى جوانان و ياوران ملت و يارى كنندگان اسلام چرا در احقاق حق من سستى مى كنيد و در مورد ستمى كه بر من وارد گشته در خوابيد؟! آيا پدر من نفرمود: احترام اشخاص را در فرزندانشان بايد حفظ كرد؟ چه زود فتنه برانگيختيد؟ چه شتابان به دنبال هوى و هوس رفتيد؟ شما در رفع ظلمى كه به من شده تواناييد. در انجام خواسته هايم قدرت داريد. آيا مى گوئيد: محمد (صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم) مرد؟ آرى، اما مصيبت بسيار بزرگى بود كه هر روز شكافش توسعه مى يابد و خلل هايش سهمگين تر مى شوند. بواسطه ى غيبت او زمين تاريك شد، خورشيد و ماه بى فروغ گشتند. براى مصيبتش ستاره ها پراكنده گشتند، اميدها نااميد شد. كوه ها متزلزل و پاره شدند.احترام پيغمبر مراعات نشد. به خدا سوگند مصيبت بزرگى بود كه مانندش تا حال ديده نشده است. اما كتاب خدا كه شامگاهان و بامدادان در خانه ها خوانده مى شود، از آن مصيبت خبر مى داد: پيمبران نيز مانند ساير مردم مى ميرند. در قرآن شريف مى فرمايد: محمد نيز مانند پيمبران گذشته است، اگر مرد يا كشته شد از دين برمى گرديد؟ هر كس از دين خارج شد، به خدا زبانى وارد نخواهد ساخت. و خدا سپاسگزاران را پاداش خواهد داد. [سوره ى آل عمران آيه ى 144.] اى فرزندان قيله! آيا سزاوار است من از ارث پدر محروم گردم. در حالى كه شما مى بينيد و مى شنويد و در مجلس حضور داريد؟ نداى من به شما رسيده و از اوضاع مطلعيد؟ با اينكه نفرات شما زيادند و نيرو و سلاح داريد، صداى استغاثه ى من به شما مى رسد اما اجابت نمى كنيد. فريادم را مى شنويد ولى به فريادم نمى رسيد. شما به شجاعت معروف و به خير و صالح موصوفيد و برگزيده ى برگزيدگانيد. شما براى ما اهلبيت انتخاب شده ايد. با اعراب جنگيديد. سختى ها را تحمل كرديد با قبائل پيكار نموديد با دلاوران نبرد كرديد. هر وقت ما حركت مى كرديم شما نيز حركت مى نموديد. ما فرمان مى داديم شما اطاعت مى كرديد. تا هنگامى كه اسلام رونق گرفت و غنايم زياد شد و مشركين تسليم شدند، جوشش دروغ فرونشست و آتش كفر خاموش گشت، غوغاى هرج و مرج ساكن شد و نظام دين استوار گشت.

اى انصار! حيرت زده به كجا مى رويد؟ بعد از روشن شدن حقائق چرا آنها را مكتوم مى داريد؟ چرا بعد از ايمان مشرك شديد؟ بدا به حال اشخاصى كه ايمان و پيمانشان را شكستند و تصميم گرفتند رسول خدا را از شهر بيرون كنند، و آغاز جنگ نمودند. آيا از منافقين وحشت داريد؟ در صورتى كه بايد از خدا بترسيد. اى مردم من چنان مى بينم كه به پستى مى گراييد. شخثى را كه در اداره كردن شما سزاوارتر است عقب زديد و در گوشه اى به خوشگذارنى مشغول گشتيد. از ميدان وسيع زندگى و جهاد به محيط كوچك راحت طلبى فرار كرديد. آنچه را در باطن داشتيد بيرون افكنديد. و آنچه را نوشيده بوديد قى كرديد. ولى آگاه باشيد، اگر شما و تمام اهل زمين كافر شويد خدا به شما نيازى نارد.

اى مردم! من آن چه را بايد بگويم گفتم، با اين كه مى دانم مرا يارى نخواهيد كرد. نقشه هاى شما بر من پوشيده نيست. اما چكنم درد دلى بود كه از شدت ناراحتى افشا كردم تا بر شما حجتى باشد. اكنون خلافت و فدك را محكم نگهداريد اما بدايند كه مشكلات و دشوارى هايى در بردارد و ننگش هميشه بر دامنتان باقى خواهد ماند. داغ خشم خداوندى بر آن زده شده و آتش دوزخ، كيفر آن مى باشد. خدا از كردار شما آگاه است. زود باشد كه ستمكاران نتايج اعمال خودشان را مشاهده كنند. اى مردم من دختر پيغمبرى هستم كه شما را از عذاب خدا مى ترسانيد. پس آن چه را مى توانيد، انجام دهيد. ما نيز از شما انتقام خواهيم گرفت. شما در انتطار باشيد، ما نيز منتظريم. [احتجاج طبرسى چاپ نجف سال 1386 هجرى ج 1 ص 131- 141. شرح ابن ابى الحديد ج 16 ص 211. كتاب بلاغات النساء تاليف احمد بن ابى طاهر متولد سال 204 هجرى ص 12- 18. كشف الغمه ج 2 ص 106.]

عكس العمل خليفه

حضرت زهرا نطق آتشين خويش را با كمال شجاعت، در مقابل چندين هزار جمعيت و حضور ابوبكر به پايان رسانيد و با منطق محكم و مستدل خويش او را استيضاح نمود، نقشه هاى غاصبانه اش را فاش كرد. فضائل و كمالات خليفه ى حقيقى اسلام را بيان داشت.

مجلس سخت متشنج شد. افكار عمومى حضار به نفع فاطمه (عليهاالسلام) راى مى داد. ابوبكر در بن بست سختى گير كرد. اگر مى خواست از افكار عمومى پيروى كند و فدك را به فاطمه برگرداند، دو محذور داشت:

اول اينكه: فكر كرد اگر فاطمه در اين قضيه پيروز شد و سخنانش مورد تصديق واقع گشت بيم آن مى رود كه فردا بيايد و خلافت را براى شوهرش مطالبه كند و باز هم خطابه خوانى را آغاز كند.

ابن ابى الحديد مى نويسد: به «على بن فارقى» استاد مدرسه ى غربيه ى بغداد گفتم: آيا فاطمه (عليهاالسلام) در ادعايش صادق بود يا نه؟ گفت: آرى. گفتم: با اينكه ابوبكر او را صادق مى دانست چرا فدك را به او رد نكرد؟! استاد لبخندى زد و جواب خوبى داد، گفت: اگر در آن روز فدك را به فاطمه مى داد فردا برمى گشت و خلافت را براى شوهرش مطالبه مى نمود و ابوبكر را از مقام خلافت عزل مى كرد و چون قبلا راستگو شناخته شده بود ممكن نبود عذرى برايش آورده شود. [شرح ابن ابى الحديد ج 16 ص 284.] دوم اينكه: اگر فاطمه (عليهاالسلام) را تصديق مى كرد بايد به اشتباه خودش اعتراف نمايد و بدين وسيله در آغاز خلافت جلو معترضين را باز گذارد و چنين خطرى براى دستگاه خلافت قابل تحمل نبود.

اما ابوبكر شخصى نبود كه به اين زودى ها از ميدان در رود. التبه اين حواث را قبلا پيش بينى كرده بود. فكر كرد در چنين اوضاع و شرائطى كه زه را افكار عمومى ملت را تسخير نموده، صلاح نيست با خشونت با وى رفتار شود ولى در عين حال بايد به استيضاح او پاسخ دهد و افكار عمومى را تخدير نمايد. پس چه بهتر، از همان برنامه ى سابق استفاده نماييم و عوام فريبى را از دست ندهيم و به عنوان دين و اجراى قوانين پيغمبر، فاطمه (عليهاالسلام) را بكوبيم، و برائت خودمان را به اثبات رسانيم. ابوبكر فكر كرد بوسيله ى ظاهر سازى و طرفدارى از دين مى توان دلهاى مردم عوام را تسخير كرد. و با آن حربه مى توان هر حقى، حتى خود دين را پايمال ساخت. آرى بوسيله ى تظاهر به دين مى توان با خود دين مبارزه كرد.

پاسخ ابوبكر

ابوبكر در مقابل منطق نيرومند و مستدل فرزند پيغمبر به حربه ى عوام فريبى متوسل شد و گفت: اى دختر رسول خدا پدرت نسبت به مؤمنين رحيم و مهربان بود. البته كه محمد (صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم) پدر تو است نه پدر ساير زنان، برادر شوهر تو است، على را بر سايرين ترجيح مى داد، هر كس شما را دوست بدارد رستگار مى شود و هر كس با شما دشمنى كند زيانكار است. شما عترت پيغمبر هستيد، ما را به سوى خير و صلاح و بهشت هدايت كرديد.اى بهترين زنان و دختر بهترين پيمبران! مقام صداقت و عقل و فضيلت تو بر كسى پوشيده نيست. كسى حق ندارد ترا از حقت محروم سازد و تكذيبت كند، ولى به خدا سوگند من هم از راى رسول خدا تعدى نمى كنم و هر كارى انجام دهم با اجازه پدرت مى باشد.

قافله سالار كه دروغ نمى گويد. به خدا قسم من از پدرت شنيدم كه مى فرمود: ما پيمبران طلا و نقره و خانه و ملك به ارث نمى گذاريم، جز علم و دانش و نبوت ارث ديگرى نداريم، و اموالى كه از ما باقى بماند در اختيار خليفه ى مسلمين است. من از درآمد فدك اسلحه مى خرم و با كفار جنگ مى كنم، مبادا خيال كنى كه من تملك فدك را به تنهايى انجام داده ام بلكه تمام مسلمين در اين اقدام با من موافق بودند. البته اموال شخصى من در اختيار شماست هر چه مى خواهى بردار دريغ ندارم. آيا سزاوار است من با دستورات پدرت مخالفت نمايم؟.

پاسخ فاطمه

حضرت فاطمه پاسخ داد: سبحان اللَّه پدر من كه از كتاب خدا اعراض نكرده با احكام اسلام مخالفت نمى نمايد. آيا شما اجماع كرده ايد كه خيانت كنيد و به پدرم بهتان بزنيد؟ اين عمل شما نظير همان خيانت هايى است كه در زمان حيات او مرتكب شديد. مگر نه اين است كه خدا در قرآن از قول زكريا نقل مى كند كه به خدا عرض كرد: (فهب لى وليا يرثنى و يرث من آل يعقوب). [سوره ى مريم آيه ى 6.] مگر در قرآن نيست كه: (ورث سليمان داود). [سوره ى نمل آيه ى 16.] مگر احكام ارث در قرآن نيست؟ چرا، تمام اين مطالب در قرآن هست، شما نيز اطلاع داريد ولى قصد خيانت داريد، من هم جز صبر چاره اى ندارم.

ابوبكر در جواب گفت: خدا و رسول و تو راست مى گوييد. اما اين مسلمانان بايد بين من و تو داورى نمايند. زيرا اينانند كه مرا بر كرسى خلافت نشانده اند و به تصويب آنان فدك را گرفتم. [احتجاج طبرسى ج 1 ص 141.] ابوبكر با ظاهر سازى و سخنان عوام فريب توانست تا حدى احساسات و افكار تحريك شده را خاموش كند و افكار عمومى را به سوى خودش متوجه سازد.

عكس العمل خليفه

مجلس بهم خورد، مردم متفرق شدند. ولى سر و صدا خاموش نشد، موضوع سخنرانى زهرا (عليهاالسلام) در بين اصحاب مورد بحث و گفتگو بود، به طوريكه ابوبكر ناچار به تهديد و تطميع ملت متوسل شد.

نوشته اند: در اثر نطق آتشين حضرت زهرا، مدينه يعنى پايتخت خلافت اسلامى منقلب شد، صداى اعتراض مردم و گريه و ناله شان بلند شد، آنقدر گريستند كه سابقه نداشت. ابوبكر به عمر گفت: چرا نگذاشتى فدك را به فاطمه (عليهاالسلام) بدهم و مرا در اين بن بست سخت قرار دادى؟ اكنون باز هم خوب است فدك را برگردانيم و خودمان را راحت كنيم.

عمر پاسخ داد: برگرداندن فدك صلاح نيست. بدان كه من خير خواه تو هستم.

گفت: پس با احساسات تحريك شده ى مردم چه كنم؟.

پاسخ داد: اين احساسات، سطحى است، دوامى ندارد و مانند قطعه ى ابرى بيش نيست. تو نماز بخوان، زكات بده، امر به معروف و نهى از منكر بكن، بيت المال مسلمين را زيادتر گردان، صله ى رحم بجا آور تا خدا گناهانت را بيامرزد. زيرا خدا در قرآن مى فرمايد: «حسنات و خوبيها، بديها را از بين مى برد».

ابوبكر دستش را به شانه ى عمر زد و گفت: آفرين، چه مشكلاتى را تو براى من حل كردى؟!.

سپس مردم را به مسجد دعوت نمود، بر فراز منبر نشست، و بعد از حمد و ثناى الهى گفت: اى مردم! اين كارها و سر و صداها چيست؟ هر گوينده آرزويى دارد. كجا اين خواسته ها در زمان رسول خدا وجود داشت؟ هر كس شنيده بگويد. نه چنين است بلكه او همانند روباهى است كه شاهدش دمش مى باشد...

اگر من بخواهم بگويم مى گويم. و اگر بگويم اسرار را آشكار مى سازم، ولى مادامى كه با من كارى نداشته باشند سكوت خواهم نمود. از دختر استمداد مى جويند، زنها را تحريك مى كنند. اى ياران رسول خدا! گفتگوى بعض نادانان به من رسيده است. با اينكه شما سزاوارتريد كه از دستورهاى رسول خدا پيروى كنيد. شما پيغمبر را جاى داديد و يارى كرديد، بدين جهت سزاوارتريد كه از دستوراتش سرپيچى نكنيد با همه ى اينها فردا بياييد حقوقتان را دريافت كنيد. بدانيد كه من راز كسى را آشكار نمى سازم و با دست و زبان كسى را نمى آزارم مگر كسى كه مستوجب كيفر باشد. [دلائل الامامة ص 38.]

پشتيبانى ام سلمه

ام سلمه سرش را از خانه بيرون كرد و گفت: اى ابابكر! آيا اين سخنان درباره ى زنى مانند فاطمه (عليهاالسلام) مى گويى؟ با اين كه حوريه ايست در ميان انسانها. در دامن پيمبر پرورش يافت، و در بين فرشتگان دست بدست مى شد، و در پرورشگاه پاكيزگان پرورش يافت، و در بهترين جا رشد و نمو كرد. آيا چنان مى پندارى كه رسول خدا فاطمه (عليهاالسلام) را از ارث محروم نموده ولى به خودش نگفته است؟ با اينكه خدا به پيغمبرش مى فرمايد: «خويشان و نزديكانت را انذار كن» يا احتمال مى دهيد كه رسول خدا به او گفته باشد ولى او مطالبه ارث كند؟ با اينكه بهترين زنان عالم و مادر بهترين جوان و همطراز مريم دختر عمران مى باشد، و پدرش خاتم پيغمبران است. به خدا سوگند! رسول خدا فاطمه (عليهاالسلام) را از سرما و گرما نگهدارى مى كرد، هنگام خواب دست راست خودش را زير سر فاطمه (عليهاالسلام) و دست چپش را بر روى بدنش مى نهاد. آهسته تر باشيد، هنوز رسول خدا پيش چشم ماست. بزودى بر خدا وارد مى شويد و نتيجه كردارتان را مشاهده مى كنيد. ام سلمه از فاطمه (عليهاالسلام) دفاع كرد ولى تا يكسال از حقوق محروم شد. [دلائل الامامة ص 39.]

اعتصاب سخن

حضرت زهرا تصميم گرفت باز هم به مبارزات خويش ادامه دهد براى ادامه ى مبارزه اعتصاب سخن را انتخاب نمود. رسماً به ابوبكر اعلان كرد كه: اگر فدكم را پس ندهى تا زنده هستم با تو صحبت نمى كنم هر جا با ابوبكر برخورد مى كرد صورتش را از او مى گردانيد و با او حرف نمى زد. [كشف الغمه ج 2 ص 103. شرح ابن ابى الحديد ج 6 ص 46.]