۱۳۵ نور فاطمه (عليها السلام ) در قرآن

على اكبر صاحبى فرد

- ۳ -


ب ) ارايه ى راه به انسان به وسيله ذكر داستان اصحاب كساء (عليهم السلام ) در انجام كار ((خالصا لوجه الله )) است و در آيه 29 مى فرمايد: ان هذه تذكرة فمن شاء اتخذ الى ربه سبيلا ((بى شك اين يادآورى است پس هر كه بخواهد راهى را به سوى خدايش اتخاذ كند.))
ج ) در اين سوره به دو چشمه اشاره مى كنيد يكى چشمه اى كه به وسيله خود عباد الله آبش فوران مى كند. عينا يشرب بها عباد الله يفجرونها تفجيرا ديگرى چشمه سلسبيل . عينا فيها تسمى سلسبيلا
ه‍) ويژگى هاى اصحاب كساء (عليهم السلام ) كه در اين سوره مورد توجه قرار گرفته است ؛
1) آنان را به عنوان ابرار و عبادالله معرفى كرده است . ان الابرار... عينا يشرب بها عباد الله ...
2) وفاء به نذر (يوفون بالنذر)
3) ترس از روزى (قيامتى ) كه شرش سيطره دارد و همه را فرا مى گيرد. يخافون يوما كان شره مستطيرا
4) اصل ترس آنان از خداوند است و به آن تصريح مى كنند كه ما از خداوند خوف داريم . (انا نخاف من ربنا)
5) اطعام غذا با توجه به محبت و علاقه و نياز به آن . ويطعمون الطعام على حبه
6) در انفاق و دادن غذاى خود انتظار مزد و بلكه انتظار تشكر نداشتند، بلكه تنها آن كار ((لوجه الله )) بود. انما نطعمكم لوجه الله لا نريد منكم جزآء ولا شكورا
7) گرسنه ماندن و انفاق كردن نياز به صبر دارد و چنين صبرى بهشت را به دنبال دارد. وجزاهم بما صبروا جنة وحريرا
8) بهشت ابرار همراه با نعمت هايى چون تكيه بر تخت ها و نديدن سرما و گرما و درهم بودن سايه درختان و در دسترس بودن ميوه درختان و خدمتگزاران با ظروف نقره اى و بلورين و چرخيدن نوجوانان بهشتى به اطراف آنان همچو گوهرهاى پراكنده و بالاخره مل و سلطنت بزرگى است .
9) براندام ابرار، جامه هايى از حرير نازك سبز رنگ و ديبايى ضخيم و دستبندهايى از نقره است و خدايشان با شراب طهور از آنان پذيرايى مى كند.
10) مجموعه ى از نعمت هايى بهشتى كه در اين سوره آمده است (اعم از چشمه سارها و جوانان بهشتى و ميوه ها و تخت ها و جامه ها و ظروف و ملك كبير و شراب ناب كه پروردگارشان آنان را سقايت مى كند) به عنوان پاداش اصحاب كساء (عليهم السلام ) است . ان هذا كان لكم جزآء وكان سعيكم مشكورا
11) امكان طى طريق به اندازه ى توانايى هر كس و رسيدن به كمالات فوق در مراحل پايين تر براى پيروان ابرار وجود دارد، همچنان كه مرحوم امين الاسلام طبرسى در مجمع در روايتى از حضرت صادق (عليه السلام ) روايت مى كند(58) پس هر كس بتواند در مسير آنان حركت كنند از آن نعمت هايى بزرگ بهره خواهد برد و در دعاى ندبه مى خوانيم : فكانوا هم السبيل اليك والمسلك الى رضوانك ((پس آنان راه به سوى تو و مسيرى به رضوان و بهشت تو هستند.))(59)
عالم شافعى محب الدين طبرى در كتاب ((ذخائر العقبى فى مناقب ذوى القربى )) مى گويد: عبدالعزيز به سند خود از پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) (روايت مى كند كه ) فرمود: من و اهل بيتم درختى در بهشت هستيم و شاخه هايش در دنياست پس هر كس به ما تمسك بجويد راهى به سوى خدايش برگزيده است فمن تمسك بنا اتخذ الى ربه سبيلا.(60)
47 - 42 - آيات سوره قدر
بسم الله الرحمن الرحيم
انا اءنزلنه فى ليلة القدرَ و ما اءدريك ما ليلة القدرَ ليلة القدر خير من اءلف شهرَ تنزل الملئكة والروح فيها باذن ربهم من كل اءمرَ سلم هى حتى مطلع الفجرَ
به نام خداوند بخشنده مهربان
همانا فرستاديمش در شب قدر # و چه دانستى تو كه چيست شب قدر # شب قدر بهتر است از هزار ماه # فرود آيند فرشتگان و روح در آن به دسترو پروردگارشان براى هر كارى # سلامى است آن تا بر آمدن بامداد.#
سوره ى قدر و حضرت فاطمه (عليها السلام ):
در حديث معراج از حضرت امام باقر (عليه السلام ) آمده است كه فرمود: چون پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) به معراج برده شد و خداوند سبحان به او اذان و اقامه و نماز را آموخت چون حضرت خواست نماز بخواند خداوند به او دستور داد تا در ركعت اول سوره حمد و توحيد را بخواند و به او فرمود:
اين (سوره توحيد) نسبت من است و در ركعت دوم دستور داد تا سوره هاى حمد و قدر را بخواند و فرمود اى محمد اين (سوره قدر) نسبت تو و اهل بيت تو تا روز قيامت است .(61)
در روايت حمران از امام صادق (عليه السلام ) است كه آن حضرت فرمود: اما قول خداوند ((ليلة القدر خير من اءلف شهر))، يعنى فاطمه (عليها السلام ) و قول خداوند (كه مى فرمايد): ((تنزل الملئكة والروح )) مقصود از ملائكه در اين جا اهل ايمانى هستند كه مالك علم آل محمد (عليهم السلام ) هستند و مقصود از ((الروح )) روح القدس است و آن در فاصله (عليها السلام ) است .
((من كل اءمر سلم )) (يعنى خداوند) مى فرمايد: از هر امرى (به حضرت فاطمه (عليها السلام )) تسليم شده است ((حتى مطلع الفجر))، يعنى تا اين كه قائم (عليه السلام ) قيام كند.(62)
مناسبت نزول شب قدر:
عمير بن متوكل بن هارون از پدرش نقل مى كند كه گفت :
((يحيى بن زيدبن على (عليه السلام ) را در حالى كه متوجه خراسان بود، ديدم . به او سلام كردم . به من گفت : از كجا مى آيى ؟ گفتم : از حج . از من درباره ى خانواده اش و پسران عمويش كه در مدينه هستند، پرسيد، ولى سوالى درباره جعفربن محمد امام صادق (عليه السلام ) نپرسيد. من درباره ى آن حضرت و بستگانش به او خبر دادم و گفتم كه آنان درباره ى (كشته شدن ) پدرش زيدبن على الحسين (عليه السلام ) محزون هستند. يحيى به من گفت : عمويم محمدبن على (امام باقر (عليه السلام )) پدرم را ارشاد كرد كه خروج نكند و برايش معلوم كرد كه اگر خروج كند و از مدينه جدا شود پايانش چه خواهد شد. (بعد به من گفت ) آيا پسر عمويم جعفربن محمد (عليه السلام ) را ملاقات كردى ؟ گفتم : آرى . گفت : آيا چيزى درباره من از او شنيدى ؟ گفتم : آرى .
گفت : چه چيز درباره ام (سرنوشتم ) بيان كرد؟ گفتم : فدايت شوم دوست ندارم آنچه شنيده ام برايت نقل كنم گفت : آيا مرا به مرگ مى ترسانى ؟ بگو آنچه را شنيده اى . گفتم : شنيدم كه مى فرمود: تو كشته مى شوى و به دار آويخته مى شوى ؛ همان طور كه پدرت كشته شد و به دار آويخته شد. چهره اش تغيير كرد و اين آيه را تلاوت كرد: يمحو الله ما يشاء ويثبت وعنده ام الكتاب ، ((خداوند آنچه را بخواهد محو مى كند و آنچه را بخواهد باقى مى گذارد (تحقق مى بخشد) و در نزد او ام الكتاب است )). اى متوكل ! خداوند عزوجل اين امر را به وسيله ى ما تاءييد كرد و براى ما علم و شمشير را قرار داد و اين دو تنها براى ما جمع است و پسر عموهاى ما تنها داراى علم هستند (آنها دست به قيام نمى زنند ولى ما قيام مى كنيم .) گفتم : فدايت شوم مى بينم مردم به پسر عمويت جعفر (امام صادق (عليه السلام )) بيشتر گرايش دارند تا به شما و پدرت .
گفت : عمويم محمد بن على و پسرش جعفر (عليهما السلام ) مردم را به زندگى دعوت مى كنند و ما مردم را به مرگ دعوت مى كنيم . گفتم : اى پسر رسول خدا آيا آنان اعلم هستند يا شما؟ پس مقدارى سر را به زير انداخت و سپس سر را بلند كرد و گفت : همه ما معلوماتى را داريم مگر اين كه آنان تمام آنچه را ما مى دانيم ، مى دانند ولى ما تمام آنچه را آنان مى دانند، نمى دانيم .
پس به من گفت : چيزى از پسر عمويم (امام صادق (عليه السلام )) نوشته اى ؟ گفتم ، آرى . گفت به من نشان بده . من هم بخش هايى از علم را به او نشان دادم و نيز دعايى كه امام صادق (عليه السلام ) فرموده و نوشته بودم به او نشان دادم و حضرت به من فرموده بود كه اين دعا را پدرش محمد على (عليه السلام ) بر او املا كرده است و به او فرموده است كه از دعاى پدرش على بن الحسين (عليه السلام ) از دعاء صحيفه كامله (سجاديه ) است .
يحيى در آن نگاه كرد و تا آخرش را ديد. به من گفت : اجازه مى دهى از آن رونويسى كنم ؟ گفتم : يابن رسول الله ! آيا از من درباره ى چيزى كه از خود شماست ، اجازه مى گيرى ؟ گفت : بى شك به تو مى دهم كتابى را از دعاى كامل كه از پدرم از پدرش (امام سجاد (عليه السلام )) حفظ كرده و پدرم به من سفارش به حفظ آن و بازداشتن آن از نااهلش كرده است ... سپس ‍ كيسه اى از چرم را (از جوانى كه همراهش بود) گرفت و از آن صحيفه اى كه بسته بود و بر آن مهر خورده بود بيرون آورد و چون نگاهش به مهر خورد آن را بوسيد و گريست و آن را شكست و قفل را باز كرد و صحيفه را گشود و بر چشمانش نهاد و بر صورتش كشيد و گفت : به خدا سوگند اى متوكل ! اگر سخن پسر عمويم (امام صادق (عليه السلام )) را نمى گفتى كه من كشته مى شوم و به دار آويخته مى شوم ، هرگز اين صحيفه را به تو نمى دادم ؛ زيرا بر آن بخل داشتم ؛ ولى مى دانم سخن او حق است ، از پدرانش گرفته و به زودى آن اتفاق خواهد افتاد و من مى ترسم كه مثل اين دانش به دست بنى اميه بيفتد. پس آنان آن را كتمان كنند و براى خويش در گنجينه هايشان ذخيره كنند.
پس بگير اين كتاب (صحيفه سجاديه را و آن را مخفى كن و منتظر بمان تا ببينى چه مى شود. پس وقتى قضاى الهى درباره ى من و اين قوم اتفاق افتاد اين امانت من در نزد تو باشد تا آن را به دو پسر عمويم محمد و ابراهيم فرزندان عبدالله بن حسن بن حسن (عليهما السلام ) برسان ؛ زيرا آنان اهل قيام (شمشير) بعد از من هستند.
متوكل مى گويد: صحيفه را گرفتم . پس چون يحيى بن زيد كشته شد به مدينه رفتم و امام صادق (عليه السلام ) را ملاقات كردم و داستان يحيى را برايش ‍ تعريف كردم . حضرت گريست و لطفش نسبت به او شدت يافت و فرمود خداوند رحمت كند پسر عمويم را و او را به پدران و اجدادش ملحق سازد... آن صحيفه كجاست ؟ گفتم : اين جاست .
حضرت آن را گشود و فرمود: به خدا سوگند! اين دست خط عمويم زيد و دعاى جدم على بن الحسين (عليهما السلام ) است .
آن گاه به پسرش اسماعيل فرمود: اسماعيل برخيز بياور دعايى كه دستور دادم آن را حفظ كنى و نگهدارى نمايى .
اسماعيل برخاست و صحيفه اى چون صحيفه اى كه يحيى بن زيد به من داده بود آورد. حضرت آن را بوسيده و بر چشم نهاد و فرمود: اين خط پدرم و املاى جديم (عليهما السلام ) در مقابل چشمان من است . گفتم : يابن رسول الله اجازه مى دهى اين دو را با هم مقايسه كنم ؟ حضرت اجازه داد و فرمود: چون تو را اهل آن ديدم اجازه دادم . چون در آن نگريستم هر دو را يكسان بدون يك حرف كم و زياد ديدم اجازه دادم ... آن گاه حضرت خبر از خروج محمد و ابراهيم فرزندان عبدالله بن الحسن بن حسن داد و اين كه آن دو نيز مانند يحيى كشته خواهند شد. پس حضرت صادق (عليه السلام ) به من فرمود: اى متوكل ! يحيى به تو چه گفت ؟ گفت عمويم محمد بن على و پسرش جعفر مردم را به زندگانى دعوت مى كنند و ما مردم را به مرگ ؟
گفتم : آرى ! خداوند شما را سلامت قرار دهد پسر عمويت يحيى به من چنين چيزى را گفت . حضرت فرمود: خداوند يحيى را رحمت كند. پدرم از جدش على (عليه السلام ) حديث كرد كه رسول خدا را در حالى كه بالاى منبرش بود چرتى فراگرفت . در عالم خواب ديد كه مردانى چون بوزينه ها از منبرش بالا مى روند و مردم را به قهقهرى (قبل از اسلام ) باز مى گردانند.
پيامبر خدا برخاست و نشست در حالى كه اندوه از چهره اش نمايان بود جبرييل (عليه السلام ) آمد و اين آيه را آورد.
وما جعلنا الرؤ يا التى اريناك الا... ظغيانا كبيرا ((و ما آن خوابى كه به تو نشان داديم تنها از براى آزمايش مردم و درخت نفرين شده در قرآن قرار داديم و ما آنان را مى ترسانيم ولى طغيان و سركشى بزرگ آنان زياد مى شود.)) يعنى (منظور از اين گروه و درخت نفرين شده همان ) بنى اميه است . پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) فرمود: اى جبرييل آيا در دوران و زمان من خواهند بود؟ گفت نه لكن 10 سال سنگ آسياب اسلام در اين محل هجرتت (مدينه ) بر مدار (صحيح ) خود قرار دارد. (آن گاه انحراف ايجاد مى شود) سپس در سال 35 از هجرت به محور خود باز مى گردد (دوران حكومت حضرت على (عليه السلام )) و تا پنج سال بر اين محور مى ماند. بعد از آن محور گمراهى و ضلالت برپا خواهد بود. سپس ‍ پادشاهى فراعنه است .
آن گاه خداوند در اين باره نازل كرد: انا اءنزلنه فى ليلة ... ليلة القدر خير من اءلف شهر ((شب قدر برتر از هزار ماهى است كه بنى اميه قدرت را به دست دارند كه شب قدرى در آن نيست .)) پس خداوند عزوجل پيامبرش (صلى الله عليه و آله و سلم ) را مطلع ساخت كه بنى اميه مالك سلطنت و حكومت اين امت در طول اين مدت (1000 ماه حدود 83 سال ) خواهند بود. تا اين كه خداوند اذن به نابودى آنان بدهد و آنان در طول اين مدت شعارشان دشمنى با اهل بيت و كينه ى ما است و خداوند خبر داده به پيامبرش كه چه چيز به اهل بيت محمد و خاندان دوستان آنان و شيعيانشان در طول ايام و ملكشان خواهد رسيد... .(63)
نتيجه
بنابراين در برابر حكومت هزار ماهه ى بنى اميه چيزى كه خداوند به رسولش ارزانى داشته و آن حضرت را به وسيله آن تسلى داده است آن ليلة القدر است و حضرت صادق (عليه السلام ) ليلة القدر را به فاطمه (عليها السلام ) تفسير كرده است پس تمام آنچه در اين سوره از فضايل آمده است مربوط به حضرت زهرا (عليها السلام ) است حتى آنچه براى امامان (عليه السلام ) از فضايل در اين سوره مى توان يافت به واسطه حضرت صديقه اطهر (عليها السلام ) است .
51 - 48 - آيات سوره كوثر
بسم الله الرحمن الرحيم
انا اءعطينك الكوثرَ فصل لربك وانحرَ ان شانئك هو الابترَ
به نام خداوند بخشنده مهربان
همانا ارزانى داشتيمت كوثر را # پس نمازگزار براى پروردگار خويش و قربانى كن # همانا بدخواه تو دنباله بريده است . #
مرحوم امين الاسلام طبرسى در مجمع درباره ى كوثر مى نويسد: ((كوثر بر وزن فوعل آن چيزى است كه شانيت و زمينه كثرت در آن باشد و كوثر، خير فراوان است .))(64)
درباره ى كوثر معناهاى فراوانى ذكر كرده اند. مرحوم علامه ى طباطبايى (رحمه الله )، ضمن بيان 14 معنى براى آن از بعضى نقل مى كند كه تا 26 معنى براى كوثر ذكر كرده اند.(65) از جمله آن معانى نهرى در بهشت ، حوض پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) در بهشت يا محشر، علماى امت آن حضرت ، قرآن و فضيلت هاى آن ، نبوت ، مقام محمود، علم و حكمت و... است .
لكن به قرينه ى آيه ى آخر سوره كه مى فرمايد: ان شانئك هو الابتر، ((بدگوى تو ابتر و مقطوع النسل است .)) معلوم مى شود اين كوثر مربوط به نسل و اولاد آن حضرت است و به قول مرحوم علامه طباطبايى (رحمه الله ) مراد از كوثر تنها كثرت ذريه و فرزندان آن حضرت (صلى الله عليه و آله و سلم ) است يا مراد از آن خير كثير است و فراوانى ذريه در ضمن خير كثير اراده شده است ؛ زيرا اگر اين معنا مراد و مقصود نبود وجود آيه ى پايانى ان شانئك هو الابتر بدون فايده بود.(66)
پيامبران بزرگى چون ابراهيم و زكريا (عليهما السلام ) در سن پيرى با گريه و زارى و دعا و اشك از خداوند مهربان فرزند خواستند تا به آنان فرزند عطا فرمود؛ همان طور كه در سوره هاى مريم و آل عمران و هود و ذاريات سرگذشتشان بيان شده است ؛ ولى خداوند به پيامبر اسلام (صلى الله عليه و آله و سلم ) بدون تضرع و طلب و دعا، فرزندانى عطا فرمود، آن هم به وسيله ى يك دختر، (دخترى كه در جامعه ى جاهل عرب دختر، فرزند بلكه انسان محسوب نمى شد). آن هم دخترى كه در آغاز جوانى زندگى را بدرود گفت .
خداوند آن قدر اولاد فراوان به او عنايت فرمود و محبت نسبت به حبيبش ‍ را به جايى رسانيد كه جوابگويى دشمنان او را خود به عهده گرفت .
امروز در روى زمين نمى توان كسى را يافت كه به اندازه ى پيامبر اسلام (صلى الله عليه و آله و سلم )، فرزند معلوم و مشخصى داشته باشد قطع نظر از كسانى كه فرزند مجهول آن حضرت هستند و اجدادشان در دوره ى خلفاى ستم ، سيادت خود را مخفى كردند و حتى بر فرزندانشان اين امر مشتبه شد و حتى بعضى ذكر كرده اند كه در حدود 30 سال قبل يكى از وعاظ معروف در سن حدود 55 سالگى بر حسب مدارك معتبر، سيادتش ‍ را اثبات و اعلام كرد و عمامه مشكى بر سرگذاشت .(67)
ضمن اين كه كشتار بى رحمانه از آل محمد (صلى الله عليه و آله و سلم ) در دوران خلفاى جور اموى و عباسى را نبايد فراموش كرد كه از جمله ى آن حادثه دلخراش كربلا است كه در آن جا مردى جز على بن الحسين (عليه السلام ) باقى نگذاشتند، با تمام اين قضايا خداوند به نسل نبى اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) چنين بركتى عطا فرمود.
و از اين بالاتر وجود شخصيت هاى عظيم القدر امامان معصوم (عليهم السلام ) و گسترش فضايل و پاكى ها به وسيله ى آنان و بقاى اسلام از بركت مجاهدت هاى آنان است كه نبايد فراموش كرد.
امام فخر رازى از علماى متعصب اهل تسنن در كتاب تفسير خود در اين باره مى گويد: ((وقول سوم (در معناى ) كوثر، فرزندان اوست . گفته اند: چون سوره بر رد كسى نازل شد كه به آن حضرت (عليه السلام ) عيب گرفت كه فرزند ندارد. پس معناى كوثر اين است كه خداوند به او نسلى را عطا مى كند كه با گذشت زمان باقى مى مانند. پس ببين چقدر از اهل بيت كشته شدند باز جهان از آنان پر است و كسى از بنى اميه در دنيا كه مورد توجه قرار گيرد احدى باقى نمانده است آن گاه بنگر كه چه اندازه از بزرگان از علما در ميان آنان چون باقر و صادق و كاظم و رضا (عليهم السلام ) و نفس زكيه و امثال آنان وجود دارد.(68)
نكاتى چند در ذيل سوره ى كوثر:
1 - خداوند به پيامبر عزيزش (صلى الله عليه و آله و سلم ) كوثر و خير فراوان عطا مى كند. ولى مردم تكاثرى هستند و تكاثر از باب تفاعل به معناى فزون طلبى و زياده خواهى است . يعنى خداوند به پيامبرش خير كثير عطا مى كند، گرچه ابتدا به ظاهر كم است . يك دختر است ولى بركت فراوان از جهت كميت و كيفيت در او و نسلش قرار مى دهد ولى ديگران تكاثرى هستند و مرتب فزون طلبى مى كنند و اين فزون طلبى تا مرگ آنان را بازى مى دهد و از آنان جدا نمى شود همان طور كه خداوند مى فرمايد: بسم الله الرحمن الرحيم الهيكم التكاثر حتى زرتم المقابر... ((شما را فزون طلبى سرگرم كرد تا مقابر را زيارت كرديد.)) كنايه از اين كه تا لب مرگ سرگرم به اين فزون طلبى شديد و اين فزون طلبى در مال و مقام و مدرك و غير آن مى باشد كه امروزه از بلاهاى رايج ميان مردم است . البته چيزى چون علم مى تواند براى انسان خير كثير و كوثر و منبع فضايل باشد.
2 - كوثر و خير كثير از ناحيه ى خدا و عطيه ى الهى است ؛ ولى فزون طلبى از ناحيه خداوند نيست لذا درباره كوثر مى فرمايد: انا اعطيناك الكوثر ((ما به تو كوثر عطا كرديم .)) در ضمن ، داشتن كوثر فضيلت است و بر عكس نه تنها تكاثر و زياده خواهى ارزش و فضيلت نيست ، بلكه رذيلت و پستى است كه موجب سقوط انسان مى شود بدين جهت خداوند فرمود: ((الهيكم الكتاثر))، ((فزون طلبى شما را به بازى گرفت .)) و همچنين آنچه بد است زيادى خواهى است و گرنه اصل زيادى و فراوانى بد نيست ؛ زيرا زيادى نيز از نعمت هاى الهى است .
3 - هر چه نعمت بزرگ تر باشد شكر آن نيز بايد افزون باشد. گاهى نعمتى متوسط است انسان الحمدلله مى گويد و گاهى بزرگ است براى آن سجده شكر به جا مى آورد. ولى نعمت كوثر الهى براى حضرت رسول (صلى الله عليه و آله و سلم ) از همه اين ها بالاتر است ، و لذا خداوند نمى فرمايد ((فاسجد لربك ))، ((سجده شكر به جا آور)) بلكه مى فرمايد: ((فصل لربك ))، ((پس براى خدايت نماز (شكر) به جا آور.)) و اين نعمت آن قدر بزرگ است كه نه تنها سجده شكر بلكه نماز شكر نيز كفايت نمى كند بلكه بايد در كنار نماز شكر، قربانى هم داشته باشد و قربانى در برابر نعمت متوسط، مثل كشتن مرغ و خروس است و براى نعمت بزرگ ، گوسفند قربانى كردن است ولى براى كوثر بى نظيرى كه خداوند به رسولش ‍ مرحمت فرموده است در كنار نماز شكر، بايد قربانى داشته باشد آن هم نه قربانى گوسفند و گاو بلكه قربانى شتر و لذا فرمود: ((فصل لربك وانحر))، ((پس (به شكرانه اين خير كثير فاطمى (عليها السلام )) نماز (شكر) بخوان و شتر را نحر كن و قربانى نما.))
4 - در اين سوره كه كوچك ترين سوره هاى قرانى است بزرگترين نعمت ها آمده است و براى شناسايى بزرگى و عظمت آن چندين راه را ارائه فرموده است از آن جمله :
الف ) نفرمود: انى اعطيتك الكوثر به صورت متكلم وحده نفرمود بلكه به صورت متكلم مع الغير و فرمود: ((انا اعطيناك الكوثر))، ((بى شك ما به تو كوثر عطا فرموديم .)) تا عظمت و فضيلت آن عطيه را برساند.
ب ) خداوند كلمه ى عطا را به كار برد و اين كلمه را در قرآن فقط در چند مورد خاص آمده است . همان طور كه بحث آن در ضمن آيات سوره ى ضحى گذشت .
ج ) كلمه ى كوثر كه به معناى خير كثير است . خداوند فقط يك بار در قرآن به كار برد و آن را به حضرت فاطمه زهرا (عليها السلام ) اطلاق كرد. و آيا مى توان همتايى براى حضرت زهرا (عليها السلام ) در مجموعه خلقت يافت ؟ خداوند على اعلى بر برترين خلقش بهترين عطيه را مرحمت فرمود.
د) از دستورى كه خداوند براى شكرگزارى اين عطيه به رسولش (صلى الله عليه و آله و سلم ) مى دهد نيز مى توان پى به عظمت آن برد؛ زيرا اين نعمت با بقيه ى نعمت ها تفاوت دارد و نياز به نماز شكر و قربانى كردن شتر دارد و بدون نماز شكر و قربانى كردن شتر كه بالاترين مراتب شكرگزارى است حق اين نعمت ادا نشده است . در حقيقت شكر اين نعمت دو مرحله دارد يك مرحله مربوط به خداست كه نماز است ديگرى مربوط به خلق خدا كه قربانى كردن شتر براى آنان است .
ه‍) پايان سوره نيز مى تواند نشان دهنده ى عظمت اين هديه ى الهى باشد؛ زيرا بدگوى پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) كه عاص بن وائل پدر عمروبن عاص بود بعد از مرگ پس آن حضرت او را ابتر ناميد؛ زيرا مى گفت : نسل او قطع شده است پس ابتر است (69) و خداوند خبر داد كه نسل تو ادامه دارد و بدگوى تو ابتر و مقطوع النسل است .
و) اين سوره اخبار از آينده است مبنى بر قطع شدن نسل عاص بن وائل با داشتن فرزند و نوه و بقاء و كثرت نسل رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ).
ز) در ذيل بحث سوره ى قدر از حضرت صادق (عليها السلام ) حديثى نقل شد كه آن حضرت شب قدرى را كه برتر از هزار ماه است به فاطمه زهرا (عليها السلام ) تفسير كردند. مى توان گفت : فاطمه زهرا (عليها السلام ) آن كوثر و خير كثيرى است كه شب قدر رسول الله (صلى الله عليه و آله و سلم ) است و همان طور كه در شب قدر همه امور تقدير مى گردد در فاطمه زهرا (عليها السلام ) نيز همه خيرات براى رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) تقدير مى گردد و شايد سرو راز نهاده شده در فاطمه (عليها السلام ) آن گونه كه در دعا آمده كه اللهم انى اساءلك بحق فاطمة وابيها وبعلها وبنيها والسر المستودع فيها همان تقدير خيرات در حضرت زهرا (عليها السلام ) باشد.
زيرا تمام آنچه امت مرحومه دارد از علماى ربانى دارند و آنچه از اعمال صالح و معارف الهى بر قلم و بيان علما جارى شده و به آن عمل شده از سفره پر بركت ائمه اهل بيت (عليهم السلام ) است و آنان آنچه دارند از دامن پربركت خير كثير و كوثر عظيم رسول الله (صلى الله عليه و آله و سلم )، يعنى حضرت زهراى اطهر (عليها السلام ) است .
خدايا! ما را چه رسد كه بتوانيم كوثر رسول را بشناسيم چه رسد كه بخواهيم او را به ديگران بشناسانيم !!! بى جهت نيست كه رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) مى فرمايد: ان الله يغضب لغضب فاطمه ويرضا لرضاها(70) ((خداوند با خشم فاطمه خشمناك مى شود و با رضاى فاطمه خشنود مى شود.))