جهان در پناه يازده اسم اعظم
(شرح كتاب الاسرى الى مقام الاسرى)

عارف شيخ اكبر محى الدين ابن عربى
شرح و توضيح : على باقرى (ح .ن )

- ۲۹ -


اشاره و توجه به اين نكته ضرورى است در مسايل امروز يهوديان اسرائيل ، كه به هر دليل انسان هاى بى گناه را مى كشند، مقصر و گناه كارند و هر كس ‍ انسان بى گناهى را بكشد در پيشگاه خداوند به سختى مجازات خواهد شد. جنگ در نظر همه اديان عملى مذموم و ناپسند است . اما انسان بايد در شرايطى دست به جهاد بزند كه براى حفظ آبرو، يا جلوگيرى از هتك حرمت و دفاع از خانه و كشور و يا جان باشد. اما در ابتدا بايد از راه هاى صلح آميز جلو رفت و كليه اقدام صلح جويانه را در نظر گرفته و اجرا كرد. پس از آن چنانچه روش هاى مسالمت آميز به نتيجه نرسيد و دشمن همچنان ترك تازى مى كرد آنگاه به اجبار به زور متوسل شد تا از حق خود حفاظت كرد. در اين صورت در حين دفاع ، قتل معنى ديگرى مى يابد.
گفت : چرا از اثر قبضه ...... گوساله سامرى مجسمه اى سنگى بود كه سازنده آن از برخى اسرار ارتباط حضرت موسى استفاده كرده و آن را ساخته بود كه صدا و حركت داشت . انسان عادى كه قصد سير و سلوك دارد. بايد باور كند كه در جهت نيل به هدف ، بايد به محيط و اطراف خود توجه كرده ، آنها را شناخته و دنبال كند. تا به خالق اصلى برسد و معانى متعدد توحيد را در عمل يافته و باور كند. ميقات محلى بود كه موسى در آنجا با خدا رازونياز مى كرد. اين محل براى او اين معنى را داشت كه در عين اشتغال زياد به امور دنيوى فراموش نكند كه بنده خداست و ماءمور اجراى رسالتى است . اين نكته مهم براى عارفان است كه در صورت افتادن در مسايل اجتماعى ، همه روزه اوقات خاصى را براى خداوند و رازونياز با او اختصاص دهند.
گفت : چرا خداوند عدد شب را..... خداوند از طريق جبرائيل (عليه السلام ) به موسى فرمان داد كه در دل كوه رفته و اذكارى را بگويد كه اين اذكار براى 30 شب و ده روز بود. پس از آن موظف شد كه چهل شب ديگر، عبادات و اذكارى را انجام دهد و ذكر كند. تا آن كه بتواند از قدرت هايى بهره مند شود كه در اختيار انسان عادى نيست . اين كه چرا بايد معمولا در شب به ذكر و عبادت پرداخت به دليل آن است كه انسان در هنگام شب آرامش داشته و امكان تمركز بيشترى دارد. در حالى كه در طول روز رفت و آمدها مراجعات متعددى وجود دارد كه فكر سالك را مشغول خود مى نمايد. به اين دليل معمولا در طول روز آرامش نيست ، به علاوه در هنگام شب هوا تاريك و صاف است . همه مردم در خوابند و فضا داراى آرامش ‍ خاصى است . مجموعه اين عوامل در هنگام شب سبب مى شود انسان به خدا نزديك تر باشد. در حالى كه در طول روز ذهن و چشم انسان به اطراف معطوف مى شود.
در طول چهل شب ، هر روز به حضرت موسى عنايتى خاص مى شد و او به مقامى جديد مى رسيد. ايشان اين حالت را معمولا در نزديك صبح درك مى كرد. به اين ترتيب حضرت موسى (عليه السلام ) آماده مى شد تا مردم را به راه خدا دعوت كرده ، نظمى در آنان بوجود آورد. تا آنان دست از جاهليت خود برداشته به خداوند ايمان بياورند و براى ظهور حضرت ختمى مرتبت صلى الله عليه و آله و سلم آماده شوند.
از آن پس هر كس در سلك عارفان بود و تمايل به كشف و شهود و كسب قدرت معنوى داشت كوشيد، با استفاده از 40 شب (چله نشينى ) به مقامات معنوى برسد. به تدريج دراويش و صوفيان آداب خاصى براى آن وضع كردند، كه برخى از آنها نادرست و بى فايده بوده است . بهترين ساعت براى شب زنده دارى ، دو ساعت قبل از اذان صبح است و پس از آن ديگر عبادت و ذكر اثر چندانى بر سالك ندارد.
لذا داستان موسى و محمد صلى الله عليه و آله و سلم ...... تخفيف يابد، منظور كاستن و كم شدن نيست ، به عكس به معنى توسعه و گسترش يافتن آن در بين مردم است . حضرت موسى خواستند كه نماز شامل مردم يهود هم بشود. حضرت موسى مى دانست كه پس از او پيامبرى خواهد آمد كه حجت را بر مردم تمام خواهد كرد. در اين فاصله ايشان از خدا خواستند، كه مردم در دوران ايشان از انجام تكاليف خوددارى نكرده تا بتوانند خود را براى مراحل بعدى آماده سازند و نماز اولين و بهترين كارى است كه انسان را به خداى خود نزديك مى كند. نماز نشانه تقواست . گام نهادن در راه خير است . سوره حمد كه مسلمانان در نماز قرائت مى كنند، اگر با خلوص و توجه خوانده شود، اثرات مادى و معنوى زيادى بر آنان دربردارد. مثلا اگر آمار گرفته شود، آنان كه نماز مى خوانند دچار افسردگى نمى شوند.
منظور از برادر در اين متن ، تنها برادر خونى نيست ، بلكه فردى است كه درك متقابل و مناسبى از انسان ديگرى داشته باشد. به اين دليل ممكن است دو يا چند برادر خونى دشمن هم باشند. از اين رو زمانى مى توان به كسى لفظ برادر خطاب كرد، كه نسبت به طرف مقابل مهربان و دلسوز و خيرخواه باشد. آن كه مدام حيله مى كند و براى برادر ايمانى خود خير نخواهد، در خفا و آشكار دشمنى ورزد، او دشمن است هر چند برادر تنى انسان باشد. به عبارت ديگر هر كس خير انسان را نمى خواهد و دشمنى و حيله مى كند، نبايد به او نيكى كرد. امام على (عليه السلام ) فرمودند: با ديگران همانگونه رفتار كنيد كه با شما مى كنند.
اگر موسى (عليه السلام ) زنده ...... هرپيامبرى پيامبران بعد از خود را مى شناخت . از آنجا كه آنان مى دانستند، دين خداوند سرانجام توسط محمد صلى الله عليه و آله و سلم تكميل و به نهايت مى رسد. پس اگر آن بزرگواران هم زنده مى ماندند، ناچار از دين كامل خدا پيروى مى كردند. دين اسلام حجت را بر مردم تمام كرد و قرآن كتابى دست نخورده است . برخلاف كتاب ساير اديان كه دچار تحرف زيادى شده اند.
گفت چرا موسى ..... تعجب سالكان از شگفتى معجزات حضرت موسى (عليه السلام ) است . اما دليل ظهور حضرت موسى براى آن است كه انسان هاى آن دوره با آشنايى با دين به پرستش خدا و دين ادامه دهند تا به پيامبران بعدى اتصال يابند و سرانجام دين در زمان رسول اكرم كامل گردد. دليل اتصال اديان آن است كه در پايان دوران هر دينى ، اطلاعات دينى مردم كامل باشد و همه چيز را فراگرفته باشند و با ظهور پيامبر جديد نگويند كه علم ما ناقص است و قادر به درك دين جديد نيستيم و به اين ترتيب حجت بر آنها كامل و تمام شده باشد.
گفت : چرا موسى در تابوت ..... حضرت موسى همچون پيامبران ديگر از دنيا رفت و مردم او را به خاك سپردند. جسم ايشان هم پس از مرگ از ميان رفت تا به مردم جهان ثابت شود كه پيامبران با همه ارتباطى كه با خدا دارند و معجزات بسيارى هم از خود نشان داده اند، اما مانند تمام انسان ها بايد به جهان باقى بروند. پس دنياى ديگر را باور كنند و بفهمند كه همه انسان ها بايد كره خاكى را ترك كنند. به علاوه جسم انسان فانى است و در همين جهان از بين مى رود، آنچه باقى است روح است و بايد به آن توجه كرد.
گفت : چرا او را در دريا..... منظور علمى است كه به حضرت موسى داده اند.
گفت : چگونه دريا و علم با هم درست درمى آيند؟ منظور جهان مادى است . مى گويند دنيا با تمام عظمت خود به شگفتى هاى دريا شباهت دارد. اعماق آن به سادگى ديده نمى شود ديدن ذات دنيا هم مثل ديدن اعماق درياست كه مشكل است و به سادگى امكان پذير نيست ، پس انسان بايد آن را ديده و به آن تفكر و تاءمل نمايد.
گفت : چرا موسى ترسيد..... پيامبران هم انسان بودند و احساسات و عواطف انسانى داشتند، آنان صفات ويژه و خاصى هم داشتند، اما ممكن بود گاهى هم دچار ترس شوند، يا غمگين شده و از كسى ناراحت شوند.
گفت : چرا دست خود را از گريبانش ..... يكى از معجزات حضرت موسى آن بود كه دست در گريبان خود مى كرد و وقتى آن را بيرون مى آورد، دست او درخشان بود، گويى كه ستاره اى را در دست گرفته است . براى اين كار دليلى هم نداشت ، تنها مى دانست كه اين كار از ناحيه حق تعالى است . چنان كه خروج روح از بدن هم يك معجزه الهى است . براى خروج روح از بدن چه در موت ارادى يا در حين رسيدن اجل نمى توان استدلال و چند و چون كرد. خواست خداوند است ، تحليل آن از درك فعلى بشر خارج است .
گفت : چرا خداوند گفت :..... به معناى آن است كه انسان سرانجام به جايگاه اصلى خود بازگشت داده مى شود. وقتى براى قبض روح به موسى خبر دادند براى ايشان نوعى مژده بود كه او سرانجام به اصل خود بازمى گردد و از جهان مادى و آزار دهنده رها مى شود.
گفت : چرا موسى (عليه السلام ) الواح را..... خداوند به ايشان عنايت كرد و بعداز چهل روز ده لوح به ايشان دادند. اما موسى با وجود گرفتن آنها، يك باره آنها را رها كرد و به عالم معنا رفت .
گفت : چرا گاو جبروتى بود؟...... حالت انسان است كه مجبور است دنياى مادى را رها كند. به دنياى عقبى برود. چون خداوند از آن روح خود در آن دميده است .
گفت : آيا شرف و بزرگوارى در ملكوت ...... منظور جمع كردن ميان دو طرف است . نه ماندن كامل در اين سو خوب است ، نه روح مجرد شدن و چنان كه اشاره شد جمع كردن آن دو مرضى خداوند است .
گفت : چرا مرده به پاره اى ...... برخى از آيات سوره بقره حالت احياءكنندگى دارد. حتى روح خارج شده از بدن را دوباره برمى گرداند.
گفت : چرا زندگى به ضرب ..... منظور كوتاه بودن زندگى دنياست ، انسان كه در دنيا زندگى مى كند، به سرعت رو به مرگ مى رود. اين دنيا چون حجابى است كه ما را از آن جهان دور مى كند.
گفت : چگونه موسى به برادرش ..... حال انسان است كه خشم و مهربانى را با هم دارند. اگر نبود انسان ناقص مى شد.
اشارات عيسويه
سالك گفت : آنگاه مرا به لغت روح خود مخاطب ساخت و به فيض نوح خود ياريم فرمود و گفت : چرا عيسى (عليه السلام ) به مثل آدم (عليه السلام ) است ؟ گفتم : چون در بيشتر چيزها آخر نظير اول است .
گفت : چرا عيسى پدر نداشت ؟ گفتم : وى از اركان دليل بر مفترى منكر است .
گفت : چگونه گفتى كه : او آخر و محمد صلى الله عليه و آله و سلم بعد از او خاتم پيامبران است ؟ گفتم : آن آغاز نشاءه سرورى بر جهانيان است چون وقتى آدم ميان آب و گل بود، محمد صلى الله عليه و آله و سلم نبى بود، ميان مولى و بنده جز از حيث عنايت وجود، مناسبتى نيست .
گفت : چرا عيسى به روح تاءييد شد؟ گفتم : چيزى را كه قلم در لوح رقم زد، بى شهوت در رحم افتاد، براى او، از افتادن اكوان ، آرامشى نيست .
گفت : اين روح از كجا صادر شد؟ گفتم : از حضرت قدوس و سبوح .
گفت : چرا در گاهواره سخن گفت . گفتم : گواه دوم بر اهل انكار بود.
گفت : آيا شاهدى در علت ، پيش از او بود؟ گفتم : تكان دادن شاخه خرما به وسيله مريم ، شاهد مقدم است .
شرح اشارات عيسويه
سالك گفت : آنگاه ..... منظور معجزه حضرت عيسى است كه به آن اشاره مى كند به فيض نوح .....مراد همزمانى با دو بزرگوار است كه روح عيسى داراى قدرت و تداوم بسيارى است .
چرا عيسى به مثل آدم ها است ...... يعنى اينكه چرا عيسى (عليه السلام ) فرشته نشد، هر چند عيسى قادر بود مردگان را زنده كند. اما اگر فرشته بود نمى توانست به زمين بيايد، اما چون انسان بود و داراى صفات و نيازهاى جسمانى بود به زمين آمد تا به مردم كمك كند.
چرا عيسى پدر نداشت ؟...... براى آن كه افرادى كه انكار خدا مى كنند، معجزه را قبول ندارند. وجود ايشان را به مثابه دليلى قوى و محكم براى اعجاز الهى تلقى كرده و ايمان بياورند.
گفت : چگونه گفتنى كه او..... يعنى اينكه عيسى قبل از پيامبراكرم صلى الله عليه و آله و سلم آخرين پيامبر بوده است كه دين او توسط عده زيادى از مردم پذيرفته شد، اما او مى دانست كه همه پيامبران زمينه ساز ظهور پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله و سلم بوده اند. زيرا كه رابطه ميان خداوند و بندگان به نوعى رابطه مرتبه اى و سلسله مراتبى است و حضرت حق بالاترين مقام را به محمد صلى الله عليه و آله و سلم عنايت كرده است . به جهت اين مقام والاى ايشان است كه دين اسلام هم كامل ترين اديان الهى است .
گفت : چرا عيسى به روح ..... عيسى پدر نداشت روح او هم روحى دميده شده و پاك از سوى خداوند به بدن مادرش مريم بود، او بدون نطفه و بر اساس مشيت الهى در رحم مادر شكل گرفت . افتادن از اكوان يعنى مرده و زنده شدن انسان است . براى حضرت عيسى در توجه به امور مادى آرامش به دست نمى آمد، براى او هم مهم رضايت خداوند بود و تمام مساعى خود را به كار مى بست تا رضايت خداوند را حاصل نمايد.
گفت : اين روح از كجا..... منظور فرشته هايى هستند كه ايشان روح را در رحم مريم (عليه السلام ) دميدند. قدوس بالاترين مرتبه پاكى است كه يك انسان مى تواند آن را داشته باشد، در عين آن كه صفتى از صفات پروردگار است . اگر انسان به آن مرتبه برسد به پاكى مطلق رسيده است . قدوس هم مثل سبوح در اصل نام فرشته اى است . سبوح جايگاهى در آسمان است ارواح براى ملكه كردن اين صفت در آنجا ذكر مى گويند.
گفت : شاهدى در علت ..... اين هم كنايه از معجزه است .
اشارات ابراهيميه
سالك گفت : آنگاه مرا به لغت خليل خود مخاطب ساخت و گفت : بر تو باد پاسخ نيكو دادن و گفتن و افزودن ، وجود ستاره و ماه و خورشيد چيست ؟ گفتم : آگاهى ابراهيم (عليه السلام ) بر روح و عقل و نفس است .
گفت : چرا براى ستاره و ماه و خورشيد، ربوبيت اثبات كرد؟ گفتم : چون ديد آنها بر نشاءه خاكى خشم گرفتند.
گفت : چرا موسى (عليه السلام ) گفت : ((روى خود به كسى مى كنم كه آسمان ها و زمين را آفريد)) (انعام / 79) . گفتم : چون ديد بعضى از موجودات افزون بر موجودات ديگرند.
گفت : او را مى بينى كه وقتى به ستارگان نگريست ، گفت : من بيمارم (صافات / 88) گفتم : آن قول ، به حكمت علوى كه از نام حكيم حق براى موسى صادر شده است ، اشاره دارد.
گفت : چرا با ثابت بودن ايمانش طالب رؤ يت زنده كردن مردگان شد؟ (بقره / 260) . گفتم : تا ميان دانايى و بينايى جمع كند و در اين مورد حسن بن هانى (ابونواس ) گفت و چه خوش گفت :
هشدار! شرابم بنوشان و بگو: اين شراب است
وقتى آشكارا را ممكن است ، پنهانى منوشان
اسم معشوق را بگو، كنايه و كنيه را رها كن
در لذتى كه پنهانى باشد، خيرى نيست
گفت : چرا ابراهيم را به چهار پرنده (بقره / 260) راه نموديم ؟ گفتم : فقط اشاره به عناصر داشت .
گفت : چرا پسرش را براى قربان كردن برگزيد؟ گفتم : تا كرم او به حقيقت و برهان ثابت شود.
گفت : قصدش از آن چه بود؟ گفتم : پذيرايى از خداى يگانه و مالك بود. وقتى فكر آن در دلش افتاد، ضيافت پروردگارش واجب شد.
گفت : آيا ضيافت حق به خود او كمتر از پسرش بود؟ گفتم : براى او در وجود خود منازعى نبود تا با او به منازعه پردازد.
گفت : چرا در خواب به او وحى شد؟ گفتم : تا براى حس در ساخت او دانشى و اشارتى نباشد.
گفت : چرا او را به كلمات آزموديم ؟ (بقره / 124) در حالى كه صاحب سماوات كلمات را براى توبه و انابه تلقى كرد. گفتم : آيا نگفت كه ابتلا برترين مقامات است ؟
گفت : چرا اسماعيل و ابراهيم را به پاك كردن بيت جهت طواف كنندگان امر فرمود؟ (بقره / 125) گفتم : عنايت به محمد سرور فرستادگان بود.
گفت : چرا اسحاق كمتر از غير او بود؟ گفتم : چون محمد صلى الله عليه و آله و سلم در صلب او نبود.
گفت : چرا ابراهيم (عليه السلام ) براى مكه بركت خواست ؟ (بقره / 126) گفتم : وقتى در مادر فرخندگى باشد در دختران هم هست .
گفت : وقتى ابراهيم پايه هاى بيت را برافراشت ، چرا اسماعيل را به قبول آن دعوت كرد؟ (بقره / 127) گفتم : اسماعيل اظهار نقص كرد، تا كمال ابراهيم ثابت شود، چون واجب است كه هر پسرى ارزش خود را پايين تر از ارزش ‍ پدرش بداند.
شرح اشارات ابراهيميه
سالك گفت : آنگاه را به لغت ..... تمام اين مراحلى كه جناب ابن عربى ذكر مى كند. منظور آن است كه از آن مراحل گذر كرده ، اين كه دوبار گفته دليل خاصى ندارد، اما سيرى كه كرده نشان مى دهد در هر مرحله آشنايى بيشترى با پيامبران گرامى يافته است . اين سبب شده كه ايشان خود را بزرگتر از مقام واقعى درك كنند ولى پايين تر از آن بوده اند. زيرا انسان عادى در حيات مادى ، قادر به شناخت و درك از مقام واقعى آن بزرگان (عليه السلام ) نيست . و نمى تواند ملاك هاى درستى در اختيار داشته باشد. تا صفات آنها را ارزيابى كند. آنها هم در نوبه خود سعى و تلاش بسيار كرده اند تا به آن مقام برسند.
ممكن است گفته شود اگر ابن عربى غلو كرده ، خداوند بايد به ايشان تذكر مى داد. اما بايد دانست ، در مراحل بالاى سلوك ، خداوند كه به همه بندگان مهربان است ، دوست ندارد كه بندگان خود را از اعمالشان زده كند، اگر در اين مراحل به ابن عربى تذكر داده مى شد. او ممكن بود متاءثر شده و از رفتن بازمانده و از آن كار دلزده شود و ديگر راه خود را ادامه ندهد. بنابراين اين نكته تذكرى براى سالكان است كه بدانند، بعد از طى مراحلى ، خداوند تذكرى به بنده سالك نخواهد داد. تذكر در مراحل اوليه و ابتدايى است . هربنده اى هم ظرفيت خاص خود را دارد. در حلقه عباد صالح خداوند تنها 14 نفر معصوم هستند و بقيه داراى مراتب و درجات خاص خود هستند.
گفت : چرا براى ستاره و ماه ..... منظور آن است كه بندگان در آن زمان ستاره پرست بودند، و به آنها سجده مى كردند. اما بعد از آن كه فهميدند، اگر به اين كار ادامه دهند با خشم خداوند مواجه خواهند شد. در اينجا خشم گرفتن يعنى گناه كردن آدم است كه نبايد به آن ادامه دهد و الا با خشم و عذاب الهى روبرو مى شود.
گفت : چرا موسى (عليه السلام ) گفت ..... موسى (عليه السلام ) در تفكر و تعمق در آفرينش متوجه شد، همه موجودات مراتب در هستى دارند. پس ‍ آنها نمى توانند خالق باشند.
گفت : او را مى بينى ، كه وقتى به ستارگان ...... گفت ، منظور از بيمارى نياز و فقر به خداست . منظور از پاسخ آن است كه موسى (عليه السلام ) به خداوند گرايش يابد.
گفت : چرا با ثابت بودن ...تا ميان دانايى و بينايى ؟...... يعنى مى خواست با چشم ظاهرى به مردم بياموزد.
معنى شعر ابونواس
منظور از شراب معجزه است كه بر اساس آن سالك بتواند خدا را بشناسد و آيات الهى را با چشم ظاهر ديده و درك كند. زيرا وقتى كه آدمى به كمك حوس و چشم ظاهر ديده و درك كند. زيرا وقتى آدمى به كمك حوس و چشم ظاهرى خدا را درك كند، او را بهتر خواهد شناخت . ظاهرا سالك در اينجا به دنبال هر چه بهتر ديدن بوده است .
گفت : چرا ابراهيم ..... يعنى آن كه مى خواسته حضرت ابراهيم به آنچه در اطرافشان بوده پى برد.
گفت : آيا ضيافت ..... منظور اين است كه خداوند تبارك مى دانست ابراهيم از بندگان خوب ايشان است اما مى خواست اين نكته را هم به ايشان ثابت نمايد.
گفت : چرا او را به ...... منظور اين است كه ايشان بتواند از طريق سير به علومى دست يابند.
گفت : چرا او را به ..... اينكه ايشان را با كلمات آزمودند. چون مى خواستند از اين طريق به ايشان حالت توبه دست دهد تا خداوند از ايشان راضى باشد.
گفت : چرا اسماعيل و ابراهيم ..... ابتلاء سالك به مصائب يكى از بهترين حالت هاست كه انسان خود را مكلف مى كند تا باور كند به اينكه هر چه خداوند اراده كرد، همان صحيح است و بايد راضى باشد، ابتلا به بلا را انسان هاى عاشق حضرت حق از خداوند مى خواهند، تا آن كه اثبات نمايند كه حاضرند در راه رسيدن به او هر نوع سختى را تحمل كرده و فداكارى و ايثار نمايند.
گفت : چرا ابراهيم ..... خداوند براى مكه خير و بركت اراده فرموده است . تا اين سرزمين مقدس هم در مال ، هم در معنويت ، هم در روح و هم جسم تعالى بخشد. اگر كسى در آنجا عبادت خالصانه كند. خداوند به او عنايت خاص خواهد كرد. زمين جايى است كه انسان بايد خود را در آن محك بزند، اما از ميان انسان ها، فقط عده محدودى هستند كه خود را رشد مى دهند.
اشارات يوسفيه
سالك گفت : سپس مرا به صفت يوسف بن يعقوب مخاطب كرد و گفت : زيرك راستگو چه مى گويد كه چرا زنان گفتند: ((اين نيست مگر فرشته گرامى )) (يوسف / 31) گفتم : براى اينكه يوسف به ((نيكوترين اندام )) اختصاص داشت .
آنگاه گفت : چرا يوسف به بهاى اندك فروخته شد؟ (يوسف / 20) . گفتم : تا بداند كه انسان در هر حال ناقص است ، اگر بهاى او گران و قدرش برتر شود، به صفتى افزون بر ذات است كه خداى برتر او را به آن صفت مخصوص ‍ گردانيده است .
گفت : چرا پيمانه وكيل را حجاب قرار داد؟ گفتم : بدين امر، درى را براى پيوند دوستان گشود.
شرح اشارات يوسفيه
سالك گفت : آنگاه مرا به لغت يوسف ..... زنانى در درك لطافت و زيبايى قوى تر و بهتر از مردان هستند، لذا آنان با ديدن يوسف او را فرشته خواندند. اما او انسانى بود كه خداوند او را از نعمت نيكوترين اندام برخوردار كرده بود و از يك زيبايى الهى بهره مى برد.
گفت : چرا پيمانه وكيل را حجاب ..... پيمانه ظرفيتى است كه براى رشد و حركت انسان در نظر گرفته شده و مقدر گرديده است . تا هر كس با تلاش و كوشش و خودسازى خود را به آن درجه برساند و به بزرگان ملحق شود.
اشارات محمديه
سالك گفت : آنگاه مرا به لغت محمدى خطاب كرده گفت : اى كه جوينده راه به محمد صلى الله عليه و آله و سلم هستى ، تا از آنچه در دستان اوست ارث ببرى ! در مورد افق مبين چه مى گويى ؟ گفتم : آن ، جايگاه كشف مقربين است .
گفت : چرا تجلى در افق بود؟ گفتم : آگاهى به والايى خوى ها داشت .
گفت : ((سخن از روى هوس نمى گويد)) (نجم / 3) ، چيست ؟ گفتم : آن اسرار غلبه حق است .
گفت : در تقسيم كردن سوره فاتحه چه ؟ گفتم : براى اينكه روشن شود تو خدايى و من بنده ام .
گفت : سلطنت به تمجيد چه ؟ گفتم : براى اثبات توحيد است .
گفت : چرا در عبادت و يارى جستن شك رخ داده است ؟ گفتم : براى مشخص شدن توانايى حق از ناتوانى هستى است .
گفت : چرا عبد به نيمه دوم فاتحه مختص شد؟ گفتم : تا نام ((مثانى )) بر آن سوره صدق كند.
گفت : در قرآن نام محمد صلى الله عليه و آله و سلم و موسى برابر آمده سيادت محمد صلى الله عليه و آله و سلم چگونه ثابت مى شود؟ گفتم : محمد صلى الله عليه و آله و سلم را به قرآن و عبادت مخصوص ساخت .
گفت : چرا نوح و زكريا را با او در عبادت مشاركت داد؟ گفتم : نوح بنده نعمت و زكريا بنده ربوبيت و محمد صلى الله عليه و آله و سلم بنده تنزيه است .
گفت : چرا در سيادت فاخر، محمد صلى الله عليه و آله و سلم و يحيى را شريك شمرد؟ (آل عمران / 39) گفتم : آن سيادت ظاهرى بود و لذا در كتاب مبين به آن تصريح كرد و سيادت محمد صلى الله عليه و آله و سلم سرور عابدان را در آن كتاب مخفى ساخت و آن را به زبان خود محمد صلى الله عليه و آله و سلم در ميان شاهدان آشكار ساخت ، محمد صلى الله عليه و آله و سلم سرور عموم و يحيى سرور رسوم است .
سالك گفت : سپس به من گفته شد: اينجا بمان و نرو، كليد به تو عطا شد اگر خواستى بگشاى ؛ و سپاس خداى را بر آنچه بخشيد و درود خدا بر محمد صلى الله عليه و آله و سلم عزيز و زيبا و درخشان باد.
مؤ لف گفت : همه نظم اين اسرار از من است جز چهار بيت (تسترت عن دهرى .....) و (الا فاسقنى .....) و در شهر فارس در دهه دوم جمادى سال 594 گرد آمد.
درود خدا بر سرورمان محمد صلى الله عليه و آله و سلم و بر خاندان و ياران او باد.
شرح اشارات محمديه
سالك گفت : آنگاه مرا به لغت محمدى ...... اين نهايت سير سالك است كه سرانجام به حضرت محمد صلى الله عليه و آله و سلم رسيده و درخواست نموده كه ايشان عنايتى به وى كنند و هديه اى دريافت نمايد. به ويژه از لطف و بركت ايشان بتواند، در مقام وارث قرار گيرد. به اين وسيله در جايگاه روشنى كه نزديكى به خداوند دست قرار گيرند.
گفت : چرا تجلى در افق .... منظور از تجلى افق نزديكى به خداوند است . آشنايى به انسان كامل داشته است .
گفت : سخن از روى هوس ..... منظور كلام حضرت محمد صلى الله عليه و آله و سلم است كه كلام ايشان پاك و متاءثر از وحى است و تمام آن حق است .