شیعه و اتهامات ناروا

آية الله سید صادق حسينى شيرازى

- ۳ -


زيارت قبور

جمال: جنجال هاى بى دليلى كه شما شيعيان براى خود به وجود مى آوريد براى چيست؟

جواد: كدام جنجال؟

جمال: اين كه به زيارت قبر پيامبر صلى الله عليه و آله و امامان تان و همچنين قبور صالحان مى رويد.

جواد: اشكالى در اين كار مى بينى؟

جمال: اين كار، حرام و در شمار شرك به خداوند است.

جواد: از شما تعجب مى كنم كه چرا اينگونه و مانند افراد نا آگاه سخن مى گوييد؟! فكر نمى كردم فرهيخته اى چون تو بى هيچ دليل و برهانى جبهه گيرى متعصبانه داشته باشد. از ديرباز تا به امروز به دليل روحيه جست و جوگرى و حقيقت جويى كه در تو سراغ داشته ام، تو را ارج مى نهادم.

جمال: به نظر تو اين گفته من ناشى از تعصبات بى مورد مذهبى است؟

جواد: قطعا غير از اين نيست.

جمال: چگونه به اين نتيجه رسيده اى؟

جواد: براى روشن شدن ادعاى من، موضوع زيارت اهل قبور را مورد بحث و بررسى قرار مى دهيم تا آشكار شود چه كسى بر حق و چه كسى در گمراهى تعصبات بى جا است.

جمال: من آماده ام، چرا كه مى دانم زيارت اهل قبور شرك است.

جواد: چگونه آنرا شرك مى دانى؟

جمال: از آن رو، كه به پاى ورزى مشركان در بت پرستى شان شبيه است.

جواد: از همين رو آن را شرك مى دانى؟

جمال: آرى؛ آنان همانند مشركان كه گِرد بت ها جمع مى شوند، در كنار قبرها گِرد مى آيند.

جواد: پس جمع شدن گِرد قبور است كه زيارت قبور را شرك آلود كرده است؟

جمال: آرى.

جواد: بنابراين، تمام مسلمانان و تمام مردم، مشرك هستند و تو نيز مشرك هستى!.

جمال: چرا و براى چه؟

جواد: آيا به سفر حج رفته اى؟

جمال: به لطف خدا، آرى.

جواد: در مسجدالحرام نيز نماز خوانده اى؟

جمال: به فضل حضرتش آرى.

جواد: حتما ديده اى كه مسلمانان به هنگام نماز، همگى رو به كعبه دارند، اما گروهى پشت به مغرب، دسته اى پشت به جنوب و عده اى پشت به شمال ايستاده اند و به اين صورت به نماز ايستاده اند.

جمال: آرى، ديده ام و خود نيز براى نماز چنين مى كردم و هر جاى خانه خدا قرار مى گرفتم، رو به كعبه مى كردم، چرا كه نماز بايد رو به كعبه گذارده شود و در غير اين صورت باطل است.

جواد: به همين دليل تمام مسلمانان مشرك هستند و تو نيز مشرك هستى.

جمال: چرا؟

جواد: زيرا رو كردن به كعبه در حال عبادت، همانند رو كردن بت پرستان به بت هايشان مى باشد، با اين تفاوت كه آنان در حالت پرستيدن بت رو به سوى بت هاى دست ساخته خود مى كنند و تو در آن حال رو به سوى خانه اى ساخته شده از سنگ مى كنى.

جمال: فرق بزرگى ميان رو كردن من به كعبه و رو نمودن بت پرستان به بتهايشان وجود دارد.

جواد: چه فرقى با يكديگر دارند؟

جمال: من و ديگر مسلمانان كه در حال نماز به سوى كعبه رو مى كنيم، به اين معنا نيست كه آن را به جاى خدا مى پرستيم، بلكه به منظور امتثال فرمان الهى چنين مى كنيم، اما بت پرستان به اين جهت كه بت ها رابه جاى خدا برگزيده اند، آن را مى پرستند و هنگام عبادت، رو به آن ها مى ايستند. بنابر اين آنان به هنگام عبادت رو به بت ها كرده با تمام وجود آن ها را مى پرستند ولى ما در حال نماز گزاردن با تمام وجود رو به سوى خدا مى كنيم؛ از اين جهت كار آن ها شرك آشكار است، اما آيا ما كه رو به كعبه نهاده، فرمان الهى را انجام مى دهيم مشرك هستيم؟! تفاوت ميان عبادت ما و عبادت آنان از زمين تا آسمان است.

جواد: با اين حساب شباهت در رفتار عامل شرك نسيت كه در غير اين صورت كار تو نيز به دليل شباهت داشتن با كار بت پرستان شرك مى بود و آنچه سبب مى شود تا كار بت پرستان شرك باشد، انگيزه و نيت آنان در پرستيدن بت ها است نه عملى كه انجام مى دهند. از سوى ديگر آنچه سبب شده است كه روى كردن تو به سوى كعبه عملى مشركانه نباشد، نداشتن قصد پرستش كعبه در اين روى كردن است؟

جمال: همين طور است.

جواد: ما شيعيان و نيز ديگر مسلمانان به هنگام زيارت مرقد پيامبر صلى الله عليه و آله، امامان و صالحان هرگز نيت پرستيدن آنان را نداريم؛ و اگر بتوان ميان اعمال ما و مشركان مقايسه نمود، تنها شباهت رفتارى ميان آنها ديده مى شود. وانگهى تنها شباهت رفتارى كه فاقد انگيزه پرستش غير خدا باشد، زيارت قبور را نه حرام و نه شرك آلود مى كند كه در حديث آمده است: «بر اساس نيت ها [ست كه پاداش يا كيفر] اعمال داده مى شود» [40] .

از اين جهت يك عمل چنانچه به منظور پرستش غير خدا انجام پذيرد، شرك و اگر چنين نيتى در ميان نباشد جايز است. به عنوان مثال: اگر در جايى نماز بخوانى كه بتى روبه روى تو باشد، چنانچه نماز را به نيّت پرستش آن بت بخوانى، با چنين نمازى مشرك خواهى شد و اگر نماز را براى خدا به جاى آورى و در نيت خود جايى براى آن بت در نظر نگيرى، بى ترديد نماز تو صحيح است و با اين كار مشرك نخواهى بود.

جمال پس از انديشه اى عميق و طولانى گفت: تمام آنچه گفتى درست است. از خدا مى خواهم تا تو را تكيه گاه ما قرار دهد؛ چرا كه مسائل مهمى را براى من روشن كردى كه در اثر تعصبات مذهبى از آن ها غافل بودم. اينك سؤالى دارم.

جواد: بپرس

جمال: تا اين جا دريافتم كه زيارت قبور حرام نبوده و جايز است، اما چه رازى وجود دارد كه شما شيعيان به اين كار اهميت فوق العاده مى دهيد و دليل آن چيست؟

جواد: چون كه استحباب مؤكد دارد.

جمال: آيا اين كار مستحب است

جواد: آرى و تأكيد بر استحباب اين عمل بسيار است.

جمال: حديثى وجود دارد كه بر مستحب بودن زيارت قبر پيامبر صلى الله عليه و آلهو قبر صالحان دلالت كند؟

جواد: آرى؛ و افزون بر روايات فراوانى كه در دسترس است، عمل پيامبر صلى الله عليه و آله و سيره مسلمانان از زمان پيدايش اسلام تا به امروز بر مستحب بودن زيارت قبور تأكيد دارد.

جمال: لطفا مواردى از آن ها را برايم باز گو كن.

جواد:

1ـ در روايتى آمده است:

پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله به زيارت قبور شهداء اُحد رفت. [41]

2ـ نيز روايت شده است كه حضرتش به زيارت قبور بقيع رفت.

3ـ در«سنن النسائى» و «سنن ابن ماجه» و «احياء العلوم» ابوهريره از پيامبر صلى الله عليه و آله نقل كرده است كه فرمود:

زوروا القبور فإنها تذكركم الآخرة؛ به زيارت قبور [در قبرستان] برويد، زيرا آخرت را به ياد شما مى آورد. [42]

4ـ نيز از ابوهريره نقل شده است:

پيامبر به زيارت قبر مادرش [آمنه دختر وهب] رفت. در كنار قبر مادر گريست و اطرافيان حضرت نيز به گريه افتادند. آن گاه فرمود: فزوروا القبور فإنها تذكركم بالآخرة؛ ... به زيارت قبرها برويد، زيرا آخرت را به ياد شما مى آورد. [43]

5ـ در متون حديثى روايات زيادى در باب چگونگى زيارت اهل قبور نقل شده است، از جمله اين كه:

هر زايرى به بقيع برود، بگويد: السلام عليكم أهل الديار من المؤمنين والمسلمين...؛ سلام بر شما اى مؤمنان و مسلمانان ساكن اين ديار... . [44]

آنچه تا اين جا نقل شده در مورد استحباب زيارت قبور صالحان و مؤمنان و تشويق به آن بود، و روايات زيادى نيز درباره زيارت قبر پيامبر صلى الله عليه و آله آمده است كه به مواردى از آنها اشاره مى كنيم:

1ـ دار قطنى، غزالى و بيهقى روايت كرده اند كه پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود:

من زارنى وجبت له شفاعتى؛ هر كس مرا زيارت كند شفاعت من براى او واجب مى شود. [45]

2ـ نيز روايت شده است كه پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود:

من زارنى بالمدينة محتسبا كنت له شفيعا وشهيدا يوم القيامة؛ هر كس براى خدا مرا در مدينه زيارت كند، روز قيامت شفيع و گواه او خواهم بود. [46]

3ـ نافع از ابن عمر نقل مى كند كه پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود:

من حج ولم يزرنى فقد جفانى؛ هر كس به حج برود و مرا زيارت نكند، در حق من جفا كرده است. [47]

4ـ ابوهريره از پيامبر صلى الله عليه و آله نقل كرده است كه فرمود:

من زارنى بعد موتى فكأنّما زارنى حيا؛ هر كس پس از وفاتم مرا زيارت كند، چنان است كه در زنده بودنم به زيارت من آمده باشد. [48]

5ـ از ابن عباس از پيامبر صلى الله عليه و آله روايت شده است كه فرمود:

من حج وقصدنى فى مسجدى كانت له حجتان مبرورتان؛ هر كس حج گذارد و در مسجدم به زيارت من بيايد، دو حج پذيرفته شده و مقبول براى او نوشته مى شود. [49]

روايات زيادى نيز وجود دارد كه بر شدّت استحباب و تأكيد بر زيارت قبر رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم و قبور مؤمنان صالح دلالت دارد.

وانگهى آيا اين گفته پيامبر صلى الله عليه و آله كه فرمود:

«(هر كس به حج برود و مرا زيارت نكند) در حق من جفا كرده است» [50]

خود دليلى بر استحباب بسيار زيارت آن حضرت نيست؟ و آيا عبارت «شفاعت من براى او واجب مى شود» [51] دليل بر فراخوان مؤكد به زيارت پيامبر صلى الله عليه و آلهنيست؟

آيا آن جا كه فرموده است: «به زيارت قبرستان برويد كه آخرت را به ياد شما مى آورد» [52] امر به زيارت نيست؟ البته اين «امر» اگر بر وجوب زيارت قبور دلالت نداشته باشد، اما بى ترديد دلالت بر استحباب آن مى كند.

جمال: اين روايات در كجا آمده است؟

جواد: كتاب هاى حديثى آكنده از اين گونه روايات است. در صورتى كه آن ها را مطالعه كنى به اين حقيقت پى خواهى برد.

جمال: تا به امروز هيچ يك از اين روايات را نه خوانده بودم و نه شنيده بودم.

جواد: آيا صحيح بخارى [53] را خوانده اى؟

جمال: اين كتاب در دسترسم نيست.

جواد: آيا صحيح مسلم [54] را خوانده اى؟

جمال: پدر بزرگم اين كتاب را داشت، اما پس از مرگش عمويم آن را برد.

جواد: سنن نسائى [55] چه؟ آيا آن را خوانده اى؟

جمال: اين چگونه كتابى است؟ و در رابطه با چه موضوعى است؟

جواد: كتاب حديث است.

جمال: نه، آنرا نديده ام.

جواد: پس، از حديث چه خوانده اى؟

جمال: با عرض پوزش بايد بگويم كه دانشجوى پزشكى هستم و تمام كوشش من براى قبولى در درس هاست و على رغم علاقه اى كه به خواندن حديث دارم، فرصتى براى اين كار پيدا نمى كنم.

جواد: تو كه حديث نخوانده اى و كتابى در اين زمينه تورق نكرده اى و هيچ اطلاعى از علم حديث ندارى، چگونه به خودت اجازه مى دهى زيارت پيامبر صلى الله عليه و آله و امامان عليهم السلام را محكوم كنى؟

هيچ مى دانى كه شركْ خواندنِ زيارت اهل قبور، بى اساس و بى پايه است؟

جمال: هر چه من، پدرم، جدم و دوستانم تا به حال درباره زيارت قبور شنيده ايم فقط محكوم كردن زيارت كنندگان بوده است و حتى يك مورد از اين مطالب و رواياتى كه بيان كردى به گوش من نرسيده است.

جواد: انسان بايد براى رسيدن به حقيقت و شناخت آن همواره در صدد جست وجو باشد، تحقيق و مطالعه كند تا چنان عقيده، كردار و گفتارى داشته باشد كه خدا مى خواهد، و بر گفته ديگران كه احتمال خطا و نادرست بودن آن مى رود، اكتفا نكند.

جمال: مى پذيرم كه زيارت قبر پيامبر، امامان و مؤمنان نيكوكردار، نه تنها مستحب مؤكّد و پسنديده است كه بدان نيز فرا خوانده شده است.

جواد: در خواستى از تو دارم.

جمال: آماده شنيدن آن هستم. خواهش مى كنم بفرماييد.

جواد: مصرّانه از تو مى خواهم كه دنباله رو هر بانگ و هياهويى نباشى و تسليم عقايد محيط زندگى ات نشوى، مگر اين كه از طريق تحقيق به حقيقت آن گفته يا عقيده پى ببرى كه در اين صورت رستگار خواهى بود.

جمال: پس از آن كه روزگارى پذيرفته بودم كه زيارت قبور شرك است، اما اينك و از طريق روايات اسلامى دريافتم كه مستحب مؤكد است و نيز به اين نتيجه رسيدم كه بايد درباره موضوع هاى مشابه و محل اختلاف مطالعه كنم و رهنمودهاى تو را نيز در آينده به كار خواهم بست. درباره موضوع مورد گفت وگويمان با پدرم كه اين عقيده را در ذهن من ايجاد كرده بود، بحث خواهم كرد، باشد كه او نيز راه را از بى راهه باز شناسد و گام به راه هدايت نهد.

جواد: از تو متشكرم.
جمال: من بابت روشنگريت كه به هدايتم انجاميد از تو متشكرم.

ازدواج موقت

عبداللّه : در حالى كه مسلمانان بر حرمت «ازدواج موقت» اجماع دارند چرا شما شيعيان آن را جايز مى شماريد؟

رضا: بنا به گفته عمر بن خطاب كه «رسول خدا آن [ازدواج موقت] را حلال و جايز دانسته...» ما نيز آن را جايز مى دانيم.

عبداللّه : مگر پيامبر صلى الله عليه و آله وسلم چه گفته است؟

رضا: «جاحظ»، «قرطبى»، «سرخسى حنفى»، «فخر رازى» و بسيارى ديگر از پيشوايان اهل سنت نقل كرده اند كه، عمر در خطبه اى گفت:

متعتان كانتا على عهد رسول اللّه  صلى الله عليه و آله وسلم وأنا أنهى عنهما وأعاقب عليهما: متعة الحج، ومتعة النساء؛ دو متعه در زمان پيامبر صلى الله عليه و آله [جايز] بود و من آن را منع مى كنم و مرتكب آن ها را كيفر مى نمايم: متعه حج [56] و متعه زنان (ازداواج موقت). [57]

در تاريخ «ابن خلّكان» آمده است:

عمربن خطاب گفت: «دو متعه در روزگار پيامبر صلى الله عليه و آلهو روزگار ابوبكر [جايز ] بود و من آنها را منع مى كنم». [58]

نظر تو در اين باره چيست؟ آيا اين گفته عمر كه « دو متعه ياد شده در زمان پيامبر صلى الله عليه و آلهجايز و حلال بوده است.» سخن راست است يا دروغ؟!

عبداللّه : البته كه عمر راست مى گويد؟

رضا: بنابر اين، آيا رها كردن گفته پيامبر صلى الله عليه و آله و گرفتن گفته عمر توجيهى دارد؟

عبداللّه : نهى عمر بن خطاب اين عمل را توجيه مى كند.

رضا: پس «حلال محمد صلى الله عليه و آله تا روز قيامت حلال است و حرام او تا روز قيامت حرام است» [59] چه مفهومى دارد؛ موضوعى كه عالمان اسلامى بدون استثنا بر آن اتفاق نظر دارند.

عبداللّه  پس از درنگى نه چندان كوتاه رو به رضا كرد و گفت: درست مى گويى، اما چگونه [عمر بن خطاب] دو متعه را نهى كرد و مستند او در تحريم چه بوده است؟

رضا: اين اجتهاد شخصى او بوده و البته هر اجتهادى كه مغاير و مخالف با نص باشد به كنارى افكنده شده پذيرفته نمى شود.

عبداللّه : حتى اگر اين اجتهاد از كسى مانند عمربن خطاب باشد؟!

رضا: اگر از بزرگ تر از او نيز باشد نبايد بدان توجه كرد. به نظر تو گفته خدا و پيامبر او سزاوار پيروى است يا گفته عمربن خطاب؟

عبداللّه : آيا در قرآن آيه اى درباره متعه و جواز آن وجود دارد؟

رضا: آرى. خداوند مى فرمايد:

«... فَمَا اسْتَمْتَعْتُم بِهِ مِنْهُنَّ فَـٔاتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ فَرِيضَةً»؛ «و زنانى را كه متعه كرده ايد، مهرشان را به عنوان فريضه اى [واجب] به آنان بدهيد» [60]

مرحوم «علامه امينى» مصادر و منابع زيادى را از كتابهاى اهل سنت، مانند: مسند احمدبن حنبل (پيشواى حنبلى ها) و... گرد آورده است كه همگى شأن نزول اين آيه را ازدواج موقت دانسته و آن را مستند جواز متعه خوانده اند. [61]

عبداللّه : تا به حال در اين مورد چيزى نمى دانستم.

رضا: با مطالعه كتاب گران سنگ «الغدير» بيش از آنچه گفتم خواهى يافت. وانگهى آيا حلال خدا و رسول او را با نهى و تحريم عمر بايد كنار بگذاريم؟! ديگر اين كه ما امت چه كسى هستيم، امت پيامبر صلى الله عليه و آله يا امت عمر؟!

عبداللّه : البته كه از امت پيامبر صلى الله عليه و آله هستيم و فضيلت عمر نيز به اين است كه از امت پيامبر صلى الله عليه و آله باشد.

رضا: بنابر اين چه چيزى تو را از تن دادن به گفته پيامبر صلى الله عليه و آله و پذيرفتن آن باز مى دارد؟

عبداللّه : اتفاق نظر مسلمانان بر حرمت متعه مرا به چنين موضعگيرى واداشته است.

رضا: امّا اين مسأله مورد اتفاق نظر مسلمانان نيست.

عبداللّه : چگونه؟

رضا: همان طور كه تو گفتى و به آن اعتراف دارى، شيعيان ازدواج موقت را جايز مى دانند.

 شيعيان نيمى از مسلمانان را تشكيل داده، حدود هزار ميليون [62] نفر هستند. در حالى كه اين جمعيت شيعى آن را مجاز و حلال مى شمرند، ديگر چه اتفاق نظرى وجود دارد.

ازاين بالاتر، امامان معصوم عليهم السلام كه از خاندان پيامبر صلى الله عليه و آله بودند، در كلام پيامبر صلى الله عليه و آله به كشتى نوح تشبيه شده اند:

«مثل اهل بيتى فيكم كمثل سفينة نوح، من ركبها نجى ومن تخلّف عنها غرق؛ مَثَل اهل بيت من در ميان شما، مَثَل كشتى نوح است، گروندگان به آن نجات يافته، گريزندگان از آن هلاك مى شوند» [63]

و نيز فرمود:

«انى تارك فيكم الثقلين كتاب اللّه  و عترتى اهل بيتى، و انهما لن يفترقا حتى يردا علىّ الحوض؛ دو بار سنگين در ميان شما [به وديعت ] نهاده ام، كتاب خدا و خاندانم (اهل بيتم). اين دو هرگز از يكديگر جدا نشده، در كنار حوض [كوثر] بر من وارد مى شوند». [64]

اين بزرگان [اهل البيت عليهم السلام] كه پيروى شان مايه نجات و رسيدن به قرب حضرت حق است و روى گردانى از آنان و تبعيت از غير ايشان مايه گمراهى است، ازدواج موقت را جايز و همچنان ثابت و منسوخ نشده مى دانستند. شيعيان نيز در اين مورد از آنان پيروى كرده، بدان عمل كردند.

در روايتى كه از امير المؤمنين عليه السلام نقل شده، آمده است:

«لولا أن عمر نهى عن المتعة مازنى إلا شقّي؛ اگر عمر، از ازدواج موقت نهى نمى كرد، بى ترديد به جز شقاوتمندان، كسى دامان به زنا نمى آلود». [65]

كلام امام على عليه السلام به اين معناست كه: تحريم و نهى متعه از سوى عمر، سبب شد تا مردم به ازدواج موقت تن ندهند و از آن جا كه هر كس نمى تواند همسر دائمى داشته باشد، به ناچار دامان خود را به زنا آلوده مى كند.

با وجود اصرار پيشوايان مسلمانان بر مباح و جايز بودن متعه و اين كه بسيارى از صحابه، تابعان و مسلمانان با استدلال به قرآن و اجازه پيامبر صلى الله عليه و آله، تحريم عمر را رد كرده و باطل خوانده اند، ديگر چه جاى سخن گفتن از اجماع و اتفاق نظر مسلمانان در اين مورد وجود دارد و از كدام اتفاق نظر سخن گفته مى شود؟

در اين جا برخى از آنان كه ازدواج موقت را پذيرفته اند نام برده، گفته آنان را نقل مى كنم:

1ـ عمران بن الحصين

او مى گويد:

آيه «متعه» در قرآن آمده و آيه ديگرى اين آيه را نسخ نكرده است. رسول خدا ما را بدان امر فرمود و ما همراه او [حج] تمتع نموديم و در حالى وفات كرد كه ما را از اين تمتع نهى نكرد، اما مردى (عمر بن خطاب) پس از وفات پيامبر صلى الله عليه و آله به رأى و نظر خود هر چه خواست گفت. [66]

2ـ جابر بن عبداللّه  و ابو سعيد خدرى

 آن دو مى گويند: تا اواسط خلافت عمر متعه مى كرديم تا اين كه عمر در ماجراى «عمرو بن حريث» مردم را از انجام آن منع كرد.

3ـ عبداللّه  بن مسعود

 ابن حزم در «المحلى» و زرقانى در «شرح الموطأ» عبداللّه  بن مسعود را از كسانى خوانده اند كه بر جواز و مباح بودن ازدواج موقت ثابت ماند.

حافظان [حديث] نيز از او روايت كرده اند كه گفت:

در غزوه اى كنار رسول خدا مى جنگيديم و همسر [خود را همراه ] نداشتيم. به پيامبر گفتيم: اى رسول خدا، خود را اخته كنيم؟

او ما را از اين كار باز داشت و اجازه داد تا با دادن اجرت، براى مدت معينى همسر گزينيم (ازدواج موقت كنيم)، سپس اين آيه را تلاوت فرمود: «چيزهاى پاكيزه اى را كه خدا براى [استفاده] شما حلال كرده، حرام مشماريد». [67] - [68]

4ـ عبد اللّه  بن عمر

احمد بن حنبل [پيشواى فرقه حنبلى ه] با اسناد خود از «عبدالرحمن بن نعم (يا نعيم) اعرجى روايت كرده است كه گفت: «نزد عبداللّه  بن عمر بودم كه شخصى درباره متعه از او سؤال كرد، گفت: به خدا سوگند، در روزگار رسول خدا زنا كار نبوديم [69] ] و نياز خود را با ازدواج موقت بر طرف مى كرديم] .

5ـ سلمة بن امية بن خلف

ابن حزم در «المحلى» و زرقانى در «شرح الموطأ» از آن دو نقل كرده است كه ازدواج موقت را جايز و مباح مى دانستند.

6ـ معبد بن امية بن خلف

ابن حزم آورده است كه معبد بن اميه بن خلف ازدواج موقت را مباح مى خواند.

7ـ زبير بن العوام

«راغب» مى گويد: عبداللّه  بن زبير، عبداللّه  بن عباس را به جهت مباح دانستن ازدواج موقت نكوهش كرد. ابن عباس به او گفت: از مادرت بپرس چگونه آتش دان ميان او و پدرت بر افروخته شد (آن دو چگونه با يكديگر در آميختند)؟
ماجرا را از مادر خود پرسيد و مادرش پاسخ داد: تو را از متعه (ازدواج موقت) به دنيا آوردم. [70]

اين داستان دليل ثابت و محكمى بر جايز دانستن ازدواج موقت در نظر زبير است.

8ـ خالد بن مهاجر بن خالد مخزمى

او نزد مردى نشسته بود كه شخصى آمده، از او درباره متعه پرسيد. خالد آن را جايز و مباح دانست. ابن ابى عمره انصارى به او گفت: آهسته تر [چرا اين گونه آسان فتوا مى دهى؟]
خالد گفت: به خدا سوگند، اين كار را در روزگار پيشواى پرهيزكاران انجام داده ام. [71]
9ـ عمرو بن حريث

حافظ، عبدالرزاق در كتاب «مصنف» خود از ابن جريح نقل مى كند كه: «ابو الزبير» برايم نقل كرد كه جابر گفت: عمروبن حريث وارد كوفه شد و كنيزى را متعه كرد. آن كنيزك را، كه باردار بود نزد عمر آوردند. عمر ماجرا را از عمرو پرسيد و او نيز تأييد كرد. از همين رو عمر ازدواج موقت را منع كرد». [72]

10ـ ابى بن كعب

11ـ ربيعة بن امية

12ـ سمير (يا سمرة) بن جندب

13ـ سعيد بن جبير
14ـ طاووس يمانى

15ـ عطاء ابو محمد مدنى

16ـ سدى

17ـ مجاهد

18ـ زفر بن اوس مدنى

و ديگر بزرگان صحابه، تابعان و بزرگان مسلمين اين فتواى عمر و اجتهاد او را در برابر قرآن و سنت محكوم كرده اند.

اى عبداللّه ، پس از اين تفاصيل باز هم به اتفاق نظر مسلمانان بر حرمت متعه قائل هستى؟

عبداللّه : پوزش مى خواهم. تمام آنچه را كه با تو در ميان گذاشتم، شنيده هايم بود، اما در صحت و سقم آن ها مطالعه و تحقيقى نكرده بودم. اينك به اين نتيجه رسيدم كه بايد در مسائلى از اين قبيل تحقيق و مطالعه كنم تا بتوانم حقايق را جداى از تعصبات بى جاى مذهبى بشناسم و به حقيقت آن ها پى ببرم.

رضا: پذيرفتى كه ازدواج موقت جايز و مباح است؟

عبداللّه : آرى و نيز دريافتم كه تحريم كنندگان آن، تنها از خواسته ها و اميال خود پيروى كرده اند و قرآن حكم به جواز آن داده و آيه اى كه اين حكم را نسخ كند نيز نيامده است. نيز دريافتم كه نه تنها عمربن خطاب كه بزرگ تر از او نيز نمى تواند احكام خدا را تغيير دهد. جدا در شگفتم كه چگونه و با چه توجيهى، عمر اين فتوا را صادر كرده است.

اگر لطف كنى، چند كتاب كه عالمانه و به دور از تهمت و افتراء اين قبيل موضوع ها را مورد بحث قرار داده اند، به من معرفى كنى بر من منت نهاده اى.

رضا: «الغدير» علامه امينى، «النص و الاجتهاد» و «الفصول المهمة» از مرحوم علامه شرف الدين و «المتعة» استاد توفيق الفكيكى، از آن جمله است.

اين كتاب ها را با دقت و با بى طرفى كامل مطالعه كن.

عبداللّه : حتما چنين خواهم كرد و از خداوند تمام خوبى ها را براى تو خواهانم.

رضا: در اين جا اشكالى ديگر بر اهل سنت، كه فتواى عمر را در مورد ازدواج موقت پذيرفته اند وارد است.
عبداللّه : چه اشكالى؟

رضا: عمر، هم متعه زنان و هم متعه حج را منع كرده است؛ چرا اهل سنت، متعه حج را جايز مى دانند، اما متعه زنان را حرام؟ اگر فتواى عمر درست است، هر دو متعه حرام مى شود؛ و اگر گفته او باطل و نارواست، هر دومتعه بايد جايز و مباح باشد.

عبداللّه : آيا اهل سنت جواز و صحت متعه حج را مى پذيرند؟

رضا: آرى. در صورت مراجعه به منابع آنان، از اين حقيقت آگاه خواهى شد.

عبداللّه : سپاسگزارم.

سبحان ربك رب العزة عما يصفون. و سلام على المرسلين

و الحمدلله رب العالمين [73]

صادق حسينى شيرازى

كتاب شناسى

المراجعات (بازنگرى)

اين كتاب در بر دارنده متن نامه هايى  است كه درباره امامت اهل بيت پيامبر عليهم السلام، ميان سيد عبدالحسين شرف الدين، و «سليم البشرى» دانشمند بزرگ [اهل سنت] و رئيس وقت دانشگاه الازهر، مبادله شده است. در نتيجه اين مباحثات كه به صورت مكتوب ميان آنها رد و بدل مى شد، استاد الازهر، مذهب شيعه دوازده امامى را برگزيد  و اعلان كرد كه شيعيان در فروع و اصول دين از امامان خاندان رسالت عليهم السلام پيروى مى كنند.

حقيقة الشيعة الاثنى عشرية (حقيقت شيعه دوازده امامى)

اين كتاب فراهم آمده تحقيقات آكادميك دكتر اسعد وحيد قاسم، از فرهيختگان «غزه» از كشور فلسطين، درباره شيعه است و همين كتاب سبب شد تا دكتر اسعد، امامت اهل بيت عليهم السلام را پذيرفته، مذهب تشيع را بر گزيند.

نويسنده، كتاب خود را بر اساس منابع اهل سنت نگاشته و در آن، حقانيت مذهب شيعه را اثبات كرده است. دكتر اسعد مصاحبه اى با مجله «المنبر» [74] داشته است كه در آن مى گويد:

ـ زمانى كه با استناد به كتاب صحيح بخارى، حقانيت شيعه را ثابت كردم، وهابى ها فتواى كفر مرا صادر كردند؛

- به دليل ماجراهايى كه پس از رحلت پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله بر امت مسلمان رفت، روش صحيح «مذهب پنجم» خوانده مى شود؛

ـ به من و همكارانم مى گفتند: خطر شيعه براى اسلام از خطر يهود سنگين تر و بزرگ تر است، اما من به حقيقت پى بردم؛

ـ واژه «بعدى» (پس از من) در حديث «منزلت» [2] ، تأكيد بر وصايت على عليه السلامو خلافت بلافصل او دارد؛

ـ در مذهب تشيع؛ عقايد، شفاف تر و منطقى تر، احكام، سازگارتر و ساختار معنوى و اخلاقى بالنده تر است.

و ركبت السفينة (آنگاه كه بر كشتى [نجات] نشستم)

اين كتاب به وسيله پژوهشگر اردنى، مروان خليفات، فارغ التحصيل دانشكده شريعت اردن، كه مذهب تشيع را اختيار كرده، نوشته شده است. پيش از شيعه شدنش، گفت و گو و مناقشاتى ميان او و همكارانش صورت گرفت كه او را به پژوهش درباره مذهب اهل بيت عليهم السلام وا داشت.

در نهايت، به حقانيت مذهب اهل بيت و اين كه اين مذهب، نماينده اسلام حقيقى است اذعان كرد. ردّ بر وهابيت و اشكالات وارد بر نظام آموزشى مدارس دينى (سنى) از ديگر موضوع هايى است كه نويسنده بدان ها پرداخته، و معتقد است كه مدارس دينى (سنى) نيازمند آن هستند تا سلامت مكتب خود و همسويى آن را با اسلام اصيل ثابت كنند.

الخدعه... رحلتى من السنة الى الشيعة (...سفرم از تسنن به تشيع)

نويسنده اين كتاب، روزنامه نگار مصرى، صالح الوردانى است. او در اين كتاب از سختى هايى كه در راه انتخاب و پذيرش مذهب اهل بيت عليهم السلام برخود هموار كرده سخن گفته، با ارائه دلايل ثابت كرده است مذهب اهل بيت عليهم السلام همان اسلامى است كه خداى متعال براى خلق مقرر فرموده است. او كتاب هاى ديگرى در اين زمينه دارد كه هر يك مباحثى درباره تاريخ، عقايد و مذاهب اسلامى در بر دارد. مجله «المنبر [76] » با وى مصاحبه اى انجام داده كه نكته هايى از آن را ذيلاً مى خوانيم:

ـ جامعه اهل سنت نيازمند حركتى [آگاهى بخش] است تا از توهّم صحابه [رهايى] يابد؛

ـ انديشه سنى، در سامان دهىِ امت، تحقق بخشيدن به عدالت و برقرارى صلح و امنيت ناتوان است؛

ـ به واسطه تفكر و تحقيق در انديشه سنى به مذهب اهل بيت عليهم السلام رسيدم، نه از طريق انديشه شيعه؛

ـ جوانانى كه به مذهب تشيع گرويدند، از سوى خانواده هاى خود طرد شده اند و در جست جوى لقمه نانى هستند تا سد جوع كنند.

ـ تشيع، تفكر و ابراز رأى را محترم شمرده، باب اجتهاد را باز مى داند و با حكومت ها [ى ناصالح] سازش نمى كند، در حالى كه تسنن خلاف راه تشيع را در پيش دارد؛

ـ فرهنگ تشيع، با داشتن خِردى مترقى، آزادى فكرى و برترى در رفتار، بر فرهنگ سنى برترى دارد.

لماذا اخترت مذهب اهل البيت عليهم السلام؟ (چرا مذهب اهل بيت عليهم السلام را برگزيدم؟)

شيخ محمد مرعى انطاكى، قاضى القضات شام، مؤلف اين كتاب است. او به عنوان بزرگ ترين عالم اهل سنت شام [سوريه] و پپرو مذهب شافعى، مذهب اهل بيت عليهم السلام را برگزيد. او پس از مطالعه و تحقيق در مذاهب اسلامى، شيعه شد، چرا كه دريافته بود اهل بيت عليهم السلام اسلام شناسان حقيقى و مفسران به حق احكام اسلام هستند.

الحقيقة الضائعة (حقيقت گم شده)

شيخ معتصم سيد احمد، عالم بزرگ دينى،مؤلف اين كتاب است.

او پس از تحقيقات و مطالعات پر دامنه، دريافت كه تنها عقيده و مكتب اهل بيت عليهم السلام بر حق است و به اين نتيجه رسيده كه تا پيش از پذيرش مذهب تشيع، سرگردان و گم شده، بى راهه مى پيموده، و حال كه مذهب اهل بيت عليهم السلامرا انتخاب كرده و بدان معتقد شده است، در واقع به ساحل امن رسيده است.

شب هاى پيشاور

پيشاور، يكى از شهرهاى پاكستان ميزبان جلسات بحث و مناقشه ميان چهار تن از عالمان سنى و روحانى شيعى سيد محمد موسوى شيرازى معروف به «سلطان الواعظين» بود. مطبوعات پاكستانى گفت و گوهايى كه ميان اين عالمان رد و بدل مى شد را چاپ مى كردند. نتيجه اقدام مطبوعات پاكستانى در چاپ اين مناظرات، شيعه شدن عده اى از مردم آن سامان بود. تمام اين مناظرات توسط مرحوم سلطان الواعظين در كتابى گرد آورى و «شب هاى پيشاور» نام گذارى شد.

سلطان الواعظين كتاب ديگرى به نام «فرقه ناجيه» دارد كه مناظرات ميان او و شمارى از دانشجويان سنى را كه به شيعه شدن شان انجاميد، در آن آورده است.

المواجهة مع رسول اللّه  و آله (رويارويى با پيامبر و خاندان او)

ماهيت چالش موجود ميان خط اهل بيت عليهم السلام و خط امويان كه در پى دست يافتن به خلافت و حكومت بودند، موضوع كتابى است كه وكيل مدافع اردنى، احمد حسين يعقوب نوشته است و همين موضوع بود كه او را به پذيرش مذهب تشيع وا داشت. او كتاب هاى جذاب ديگرى دارد كه بر محور «تشيع و تسنن» مى چرخد. او در مصاحبه اى با مجله «المنبر» [77] ماجراى شيعه شدن خود را باز گفته كه از آن جمله است:

ـ كدام عاقل و انديشمندى است كه آل محمد صلى الله عليه و آله را واگذاشته و از غير آنان پيروى كند؟

ـ با خداى خود پيمان بستم كه تا واپسين لحظه زندگى از حقانيّت اهل بيت عليهم السلام دفاع كنم؛

ـ آيا مسلمانى باور مى كند كه پيامبر صلى الله عليه و آله براى بت ها قربانى كرد و از گوشت اين قربانى ها خورد؟ اين مطلب را بخارى [در كتاب صحيح بخارى] گفته است.

ـ به اين نتيجه رسيدم كه شيعيان، نه از سر هوا و هوس، كه بنا به فرمان الهى و بر اساس احكام شرعى از اهل بيت عليهم السلام پيروى و جانبدارى مى كنند.

لقد شيّعنى الحسين عليه السلام (امام حسين عليه السلام مرا شيعه كرد)

اين كتاب نوشته روزنامه نگار مغربى، ادريس الحسينى است كه در آن مذهب اهل بيت عليهم السلام را مورد بحث قرار داده و حقانيت آن را اثبات و تشيع خود را اعلان كرده و بدكارى هاى دشمنان اين خاندان را با شجاعت تمام بر ملا نموده است. او در مصاحبه اى با مجله «المنبر» [78] نكاتى قابل توجه بيان داشته است كه به برخى از آنها اشاره مى كنيم:

ـ به من آزادى بيان بدهيد، مردم تمام دنيا را شيعه خواهم كرد؛

ـ اهل بيت عليهم السلام مژده انقلاب اطلاعاتى را كه امروزه شاهد آن هستيم، داده اند؛

ـ تشيع، معراج روح، و توجه دهنده به آينده است؛

ـ آرى، امام حسين عليه السلام مرا شيعه كرد، اما همچنان سنى مانده ام، با اين تفاوت كه از سنت ناب روايت شده از رسول خدا صلى الله عليه و آله پيروى مى كنم.

السلفية بين اهل السنة و الامامية (سلفى ها از نگاه اهل سنت)

محمد الكثيرى، پژوهشگر مغربى كه مذهب اهل بيت عليهم السلام را برگزيده است، تحقيقات و مطالعات خود را در زمينه پيدايش «سلفى ها» و آثار مخرب آنان بر اسلام و مسلمانان را در اين كتاب بررسى و تبيين كرده است. وى بر اين امر تأكيد مى كند كه اين جريان [سلفى ها (وهابيها)] پيش از آن كه از سوى شيعيان مطرود باشد، اهل سنت آن را مردود خوانده اند.

مصاحبه با محمد شحادة از رهبران فلسطينى

محمد شحادة، رهبر جهادى فلسطينى پس از گرويدن به تشيع و پذيرفتن مذهب اهل بيت عليهم السلام به عنوان مذهب برتر و برگزيده، على رغم مواجه شدن با برخوردهاى خصمانه و كينه ورزانه، در مصاحبه با رسانه هاى گروهى، از جمله، مجله سعودى «المجله» كه در لندن منتشر مى شود، شيعه شدن خود را اعلان كرد. مجله «المنبر» [79] نيز مصاحبه اى با وى داشته است. محمد شحاد، ضمن مصاحبه، نكته هايى را بيان داشت كه در زير مى خوانيم:

- از آن سو شيعه شدم كه على عليه السلام را مظلوم يافتم؛

ـ ناآگاهى نسبت به تشيع سبب شد تا در اين مدت سنى مذهب باشم. اميدوارم كه آخرين كسى نباشم كه بگويد: «و آن گاه هدايت شدم»؛ [80]

ـ در راه نشر و گستراندن مذهب شيعه امامى در فلسطين، خواهم كوشيد و از خدا مى خواهم مرا در اين راه موفق بدارد؛

ـ به پيشگاه مولايم صاحب الزمان (عج) درد مندانه عرض مى كنم: يا مهدى، به فرياد ما برس كه زمان آن رسيده است.

دفاع من وحى الشريعة ضمن دائرة السنة و الشيعة (دفاع از شريعت در ديدگاه تسنن و تشيع)

اين كتاب اثرى است از دانشمند سنى مذهب سورى، شيخ حسين الرجاء، كه در آن به بيان مهم ترين فراز و نشيب هايى كه او را به پذيرش مذهب تشيع وا داشت مى پردازد. او بزرگ ريش سفيدان و سران قوم سنى خود در شهر «حطله» بود، لذا مردم آن سامان از وى پيروى كردند و بيشتر مردم شهر «حطله» شيعه شدند و به خيل سواران «كشتى نجات» پيوستند. مجله «المنبر» [81] با وى مصاحبه اى ترتيب داد. شيخ حسين، در اين مصاحبه ماجراى شيعه شدن خود را باز گفت كه از جمله آن، نكاتى است كه باهم مى خوانيم:

ـ پس از چهار سال مطالعه و تحقيق دريافتم كه حق با خاندان پيامبر صلى الله عليه و آله است؛

ـ يكى از ساكنان روستاى ما شيعه شد؛ به ديدارش رفتم تا او را [به خيال خودم] به راه راست هدايت كنم [و او را به مذهب قبلى اش باز گردانم] ، اما او مرا به راه راست واقعى هدايت كرد؛

ـ زمانى كه به حقانيت شيعه پى بردم، تصميم گرفتم حتى اگر به قيمت جانم تمام شود، شيعه شوم؛

ـ پس از آن كه شيعه  شدم با يكى از بزرگان اهل سنت مناظره كردم. او كه نمى توانست مرا قانع كند، از عصبانيت عمامه اش را از سر خود بر گرفت و آن را پاره كرد و به كنارى افكند؛

ـ دريافتم كه تشيع مظلوم بوده است و شيعيان، هميشه تاريخ مظلوم بوده اند.

مصاحبه شيخ حسن شحاته روحانى بزرگ مصر

شيخ حسن شحاته، دانشمند بزرگ دانشگاه الازهر، مذهب  تشيع را برگزيده بود و اين اقدام در ميان عالمان سنى مصر و به ويژه قاهره ايجاد تنش كرده بود. مطبوعات در مورد او بسيار نوشتند و مردم را عليه او شوراندند. سرانجام حكومت، او را به اتهام تعدى و دست اندازى به حريم «صحابه» به زندان افكند؛ چرا كه شيخ حسن شحاته در خطبه نماز جمعه از حقايقى كه دريافته و شناخته بود، با مردم سخن مى گفت.

مـجله «المنبر» [82] با وى مصاحبه اى كرد. از جمله نكته هايى كه شيخ در اين مصاحبه بيان داشت اين است:

ـ اعلان دوستى و پيروى از اميرالمؤمنين على عليه السلام به قيمت آنچه داشتم تمام شد، اما اين تنها چيزى است كه مى توانم به حضرتش تقديم كنم؛

- در مصر، عاشورا را عيد خوانده، در آن شادمانى و پايكوبى مى كنند؛ تمام وجودم فرياد شد و از حنجره ام بيرون آمد كه: چگونه در روزى كه فرزند رسول خدا كشته شده، دست افشانى و پايكوبى مى كنيد؟!

ـ به تواتر ثابت شده است كه معاويه سر دسته گروه سركشان است. با اين حال چگونه كسى را كه به ناحق از معاويه با عبارت: «سيد و سرور ما معاويه ـ كه خداوند از او خشنود باد ـ » ياد مى كند، مى توان انسان دانست.