معارف دين جلد دوم

آيت الله العظمی لطف‌الله صافی گلپايگانی

- ۱۱ -


شرح حديث

مقصود از «كل يوم عاشورا و كل ارض كربلاء»

س1. مقصود اصلي از حديث شريف «كل يوم عاشورا و كل ارض كربلاء» با توجه به معناي ظاهر آن به نظر مبارك حضرت عالي به طور مشروح چه مي‌باشد؟

ج. جمله‌اي است مشهور و معروف ولي فعلاً در نظر ندارم كه آن را در مصادر و كتب حديث ديده باشم.

ممكن است در معناي آن گفته شود كه مواجهه حق و باطل همواره هست و در هر زمان و مكان كه حق و باطل با هم روبرو هستند بايد حمايت‌كنندگان از حق همواره در اين جهاد و براي نفي باطل و كوبيدن آن مصمم و با جديت عمل كنند. و سرانجام آنكه غالب و ثابت و باقي است، حق است و باطل مغلوب و فاني است "فَأَمَّا الزَّبَدُ فَيَذْهَبُ جُفَاءً وَأَمَّا مَا يَنفَعُ النَّاسَ فَيَمْكُثُ فِي الأَرْضِ" (196) .

خواندن و نشر زيارت سيدالشهدا منقول از ابوالحسن فارسي

س2. در مجلد 101 بحارالانوار صفحه 375 «باب زيارته و زيارة سائر الائمه عليهم السلام  من البعيد» شماره 17 نقلي است منقول از ابن مكي از ابوالحسن فارسي كه او امام حسين عليه‌السلام  را كثيراً زيارت مي‌نمود و بعد دچار ضعف جسمي و مالي شد و رسول خدا و حسنين عليهم السلام  را خواب ديد الي آخر زيارت.

سوال اين است تكثير اين زيارت بعنوان زيارتي كه مردم بخوانند بصورت اين اوراق چاپي كه جديد مرسوم است جايز است و يا خير؟ (با توجه به ندانستن سند)

ج. نشر آن بعنوان مجرد نقل از بحارالانوار (ابواب زيارت سيدالشهداء عليه‌السلام  باب 33- ح17) اشكال ندارد و خواندن آن هم بقصد استحباب مطلق زيارت و سلام بر آن حضرت اشكال ندارد.

آيا دعاي «اللهم يا سابق الفوت... »جايگزين نماز قضا مي‌شود؟

س3. در يكي از كتابهاي دعاء مربوط به ماه مبارك رمضان كه در پاكستان چاپ شده، يك سري اعمال ذكر شده با اين ترتيب كه امام علي بن ابي طالب عليه‌السلام فرمودند كه اگر كسي صلاة قضا زياد دارد كه نمي‌تواند همه‌اش را اعاده كند، در آخرين جمعه در ماه مبارك رمضان يك 4 ركعت نماز بخواند با سوره الفاتحة يك بار، سوره الاخلاص 25 بار، آية الكرسي يك بار و سوره الكوثر 15 بار و بعد از فارغ شدن از اين نماز صلوات بر رسول الله و اهل بيته شهادتين يك بار بخواند و بعد از اين، يك دعا كوتاه كه عبارت است از:

اللهم يا سابق الفوت و يا سامع الصوت و يا محيي العظام بعد الموت...

و اين نماز و دعاها كفاره است براي 700 سال نماز قضا و چون انسانها معمولاً فقط 70 - 80 سال زندگي مي‌كنند سپس اين كفاره است براي والدين و اولاد و...

آيا چنين اعمالي در اسلام داريم؟ كتابي كه اين اعمال را از آن اخذ نموديم هيچ آدرس حديث يا مدرك ندارد.

ج. هيچ دعائي هر چند فضيلت داشته باشد موجب سقوط تكاليف و واجبات و محرمات نمي‌شود و اگر كسي قضاء بذمه داشته باشد اگر چه يك نماز باشد و تمام ادعيه و اوراد را بخواند، تا آن نماز را قضاء نكند ذمه او بريء نمي‌شود و مسئول خواهد بود.

و راجع به خصوص اين نماز و دعا: بايد دانست كه مجرد نقل ديگر كتاب دعاء اگر مؤلف آن از علماء و محدثين شناخته شده نباشد كافي براي استناد و اعتماد به آن نيست بايد سند از لحاظ ارسال و اسناد و شخصيت روايت‌كنندگان و جهات ديگر بررسي شود و سپس مدلول آن نيز با دقت كامل در الفاظ آن معلوم گردد.

لذا بدون نقل آن بعين سند و الفاظ آن از مصادر معتبر نمي‌توان راجع به آن اظهارنظر نمود و به هر حال از اين مدلول و برداشت اگر مقصود اين باشد كه با تمكن و توانائي شخص بر قضاء نماز و روزه و حجي كه از او فوت شده و با امكان وصيت به قضاء آنها اگر بالمباشره متمكن نباشد مي‌تواند به چنين نماز و دعائي بجاي آنچه بر ذمه او است اكتفا كند و تكاليف از او ساقط مي‌شود هرگز صحيح نيست و به ضرورت باطل است و با موازين مسلمه كه قرائن عدم اراده اين معاني است منافات دارد و به فرض وجود سند و صحت آن قابل است گفته شود معني اين است كه اگر شخص با اشتغال به قضاء نمازها و عدم مسامحه متمكن از قضاء همه آنها نباشد با مثل اين نماز و دعا خساراتي كه از فوت نمازهائي كه ممكن از قضاء آنها نيست بر او وارد شده جبران مي‌شود ولي به اين معني اين اشكال وارد مي‌شود كه چنين شخصي وظيفه دارد بجاي اين نماز طولاني نماز قضاء واجب خود را كه وقتش مضيق شده بخواند بلي ممكن است به اين معني حمل شود كه اگر احتمال فوت نماز از خودش يا كسانش را مي‌دهد با اين نماز و دعاء ضرر وضعي فوت آنها و حرمان از ثواب آنها تدارك شود و در واقع به تفضل الهي جبران گردد. اين معني ممكن است و مي‌توان گفت مراد از اين خبر و امثال آن با توجه به قرائن حاليه و موازين قطعيه مثل اين معني است و اشكال و استبعادي در بين نيست.

محتواي كتاب الزيارة شيخ احسايي و حافظ رجب برسي

س4. آيا مي‌توان به محتواي كتاب شرح الزيارة احسايي يا كتب حافظ رجب برسي اعتماد نمود؟

ج. كتابهاي شيخ احمد احسائي و سيد كاظم رشتي مورد اعتماد نيست در مورد كتابهاي حافظ برسي مثل (مشارق انوار اليقين) علامه مجلسي نظر شريفشان عدم اعتماد به متفردات او است. (197)

دعاي مشهور به علوي مصري و صنمي قريش

س5. درجه وثاقت دعاي مشهور به علوي مصري و نيز صنمي قريش (بحارالانوار ج82، ص260-261 و مصباح كفعمي) را بيان فرماييد.

ج. راجع به اين دعاء (علوي مصري) به كتاب مهج الدعوات سيد و النجم الثاقب حكايت بيست و سوم رجوع فرمائيد.

راجع به دعاء ديگر بيشتر از آنچه در بحارالانوار از بلد الامين نقل فرموده و در الذريعه مي‌گويد (من الادعية المشروحة الخ) و در حرف نون (ن) نفحات اللاهوت، اطلاع ندارم.

مراد از شجره نبويه و دوحه‌ هاشميه

س6. مراد از شجره‌ي نبويه و دوحه‌ي هاشميه چيست؟

ج. سيد اجل سيد بن طاوس رضوان الله تعالي عليه در كتاب شريف جمال الاسبوع در طي فصل سوم براي هر يك از رسول خدا صلي‌الله‌عليه‌وآله و حضرت سيدة‌ النساءعليهاالسلام و حضرات ائمّه‌ اثني عشر عليهم السلام  زيارتي ذكر فرموده است و براي حضرت اميرالمؤمنين عليه‌السلام  زيارتي را نقل كرده است به اين عنوان:

«زيارة اميرالمؤمنين عليه‌السلام  برواية من شاهد صاحب الزمان عليهم السلام  و هو يزور بها في اليقظة لا في النّوم يوم الاحد و هو يوم اميرالمؤمنين عليه‌السلام »

و آن زيارت به اين سلام افتتاح مي‌شود:

«السّلام علي الشجرة النبوية و الدوحة الهاشمية المضيئة المثمرة بالنّبوة المونقة بالامامة و علي ضجيعيك آدم و نوح عليهماالسّلام»‌

در اين نوشته نظر به درخواست عزيزي از فضلاء معاصر دامت افاضاته غرض بيان شرح و تفسيري از اين بخش اول زيارت است، اميد است به حول و قوه الهي - اگر چه كل مطالب و حقايقي كه علماء كامل و تربيت شدگان بارع مكتب اهل بيت عليهم السلام  از اين جمله‌هاي عاليه صادره از مقام رفيع امامت كبري درك مي نمايند نمي‌باشد - قطره‌اي از آن بحار و ذره‌اي از آن انوار باشد انشاءالله تعالي.

پيش از ورود در مطلب تذكر سه نكته مناسب است:

اول: اينكه پيش از ذكر اين زيارات سيد بن طاووس عليه‌الرحمه در تفسير و تأويل حديث «لا تعادوا الايام فتعاديكم» (198) كه از حضرت رسول صلي‌الله‌عليه‌وآله روايت شده است دو روايت از حضرت امام ابي الحسن هادي عليه‌السلام  روايت نموده است كه دلالت بر تعلّق ايام هفته به حضرت رسول اكرم صلي‌الله‌عليه‌وآله و ائمه طاهرين عليهم السلام  دارند و سپس بمناسبت اين اختصاص براي هر روزي از ايام هفته زيارتي ذكر فرموده است و روزي كه به اميرالمؤمنين عليه‌السلام  بر حسب اين دو روايت تعلّق دارد، روز يكشنبه است.

دوم: اين زيارت اميرالمؤمنين عليه‌السلام  از حضرت صاحب الامر عليه‌السلام  است، كه بر حسب فرمايش سيد، شخصي كه بشرف مشاهده و افتخار زيارت حضرت صاحب الزمان - ارواح العالمين له الفداء - در بيداري نايل شده، آن حضرت را مشاهده كرد، در حاليكه به اين زيارت اميرالمؤمنين عليه‌السلام را زيارت مي‌نمود.

آنچه حقير حدس مي‌زنم اين است كه اين شخص خود سيد بن طاوس رحمه الله بوده و چون نمي‌خواسته صريحاً ادعاي رؤيت بنمايد به اين عبارت مطلب را ادا نموده است و اگر هم شخص ديگري بوده، معلوم است اين رؤيت و تشرف در نزد سيد محقق و ثابت بوده است.

نكته سوم: در احاديث شريفه كثيره بر وجود مقدس حضرت خاتم الانبياء صلي‌الله‌عليه‌وآله و بر اميرالمؤمنين عليه‌السلام  و بر همه اهل بيت و ائمه طاهرين عليهم السلام شجره اطلاق شده است از جمله: شجره نبويه، شجره احمديه، شجره نبوت، شجره زيتونه، شجره مباركه، شجره‌ طيبه و شجره علم.

و آيه كريمه‌ "كَشَجَرةٍ طَيِّبَةٍ أَصْلُهَا ثَابِتٌ وَفَرْعُهَا فِي السَّمَاءِ تُؤْتِي أُكُلَهَا كُلَّ حِينٍ بِإِذْنِ رَبِّهَا" (199) بر اهل بيت عليهم السلام  تفسير شده است.

آن بزرگواران، هم بالمجموع و هم هر كدام بالانفراد مصداق اين شجره‌ طيبه مي‌باشند.

در روايات معتبر و مستفيض است كه رسول خدا صلي‌الله‌عليه‌وآله و اميرالمؤمنين عليه‌السلام  شجره واحد هستند، و ساير مردم از اشجار پراكنده و جدا از هم.

اگر چه در قرابت نسبي از اميرالمؤمنين عليه‌السلام  كسي اقرب به پيغمبر اكرم صلي‌الله‌عليه‌وآله نبوده است زيرا پدران بزرگوارشان حضرت عبدالله و حضرت ابوطالب برادر ابويني بوده‌اند. لكن غرض از اينكه اين دو وجود مقدس از شجره‌ واحده هستند، دلالت بر عدم مشاركت ديگران با آنها در اين قرابت قريبه نيست، زيرا ساير فرزندان ابوطالب با رسول خدا صلي‌الله‌عليه‌وآله اين قرابت را دارند، و به اين جهت چون ابن عم ابويني با رسول خدا صلي‌الله‌عليه‌وآله هستند از عم ابي به آن حضرت اولي و اقربند.

علي هذا به نظر مي‌رسد اين روايتي كه به عبارات و الفاظ گوناگون وارد شده است مثل: «يا علي خلقت انا و انت من شجرةٍ واحدةٍ» (200)

«انا و انت من شجرةٍ واحدةٍ‌» (201) «خلقت انا و علي من شجرةٍ واحدة» (202) «ان الله خلقني و عليا من شجرةٍ واحدة» (203) ، اشاره به حقيقتي اعلي و ارتباط بالاتر و ارفع از اين ارتباطات صوري و جسماني دارد و ارتباطي است كه فقط بين اين دو وجود مقدس برقرار است.

چنانكه اخوّتي كه بين آنهاست نيز اخوت صوري و جسماني ظاهري نيست، و از سنخ اخوت هر برادري با برادر و اخوّت مثلاً اميرالمؤمنين عليه‌السلام  با برادرش عقيل نيست، اين يك رابطه غير قابل انقطاع معنوي است، كه بيان مثل حقير از شرح آن قاصر است.

اين اتحاد در اصل حقيقت و در خصائص روحي و ارزشي و شخصيت معنوي است كه آنها را مثل يك روح در دو بدن، و مانند ميوه يك درخت نشان مي‌دهد. و به اين جهت است كه حرب علي حرب پيغمبر، و سلم و سازش او سلم پيغمبر، و دشمني با او دشمني با پيغمبر، و دوستي او دوستي پيغمبر، و اطاعت از او اطاعت از پيغمبر است.

فرقي بين آنها نيست، غير از اينكه علي عليه‌السلام  پيغمبر نبود، و در نظام مقرّر الهي پيغمبر، مطاع  و آمر و علي مطيع و مأمور بود، همانگونه كه پيغمبر صلي‌الله‌عليه‌وآله به او فرمود: «انك تسمع ما اسمع و تري ما اري الا انك لست بنبي (204) »

اما در بيان معني اين چند جمله آنچه في الحال به نظر مي‌رسد (والله اعلم) دو وجه است:

اول: اينكه مراد از شجره نبويه و دوحه‌ هاشميه حضرت نبي اكرم صلي‌الله‌عليه‌وآله و حضرت زهرا عليها السلام  و حضرات ائمه اثني عشر عليهم السلام  است، و تعبير به شجره نبويه و نبوي بودن شجره، اشاره به قداست اين شجره، و انتساب آن به اصل اصيل، و ركن اعظم و افضل و اكبر آن حضرت نبي خاتم و صاحب نبوة ختميه صلي‌الله‌عليه‌وآله است، همان شجره‌اي كه "أَصْلُهَا ثَابِتٌ وَفَرْعُهَا فِي السَّمَاءِ  تُؤْتِي أُكُلَهَا كُلَّ حِينٍ بِإِذْنِ رَبِّهَا" (205) .

و تعبير به دوحه هاشميه، بيان عظمت اين درخت و طهارت و شرافت اصل و ريشه و وسعت و گستردگي سايه آن است كه بر تمام مخلوقات سايه افكن است و توصيف دوحه به هاشميه از آن جهت است كه انتساب به هاشم، انتساب باشرف و اكرم و اطهر اجداد است كه يكي از آن نياكان پاك پيامبر بزرگ خدا حضرت ابراهيم عليه‌السلام  است. كه نسب جناب هاشم به او مي‌رسد، و شخص جناب هاشم و ساير اجداد حضرت پيامبر صلي‌الله‌عليه‌وآله همه به سيادت و شخصيت معنوي و زعامت اجتماعي در مكه مكرّمه نامدار و مشهور بوده‌اند.

در اينجا به ذكر جمله منقول از مثل جاحظ در مدح و وصف اين شجره طيبه به مقامات عاليه و ارزشهاي انساني و مكارم صفات آن اشاره مي‌كنيم:

«ملح الارض و زينة الدنيا و حلي العالم و السنام الافخم و الكاهل الاعظم و لباب كل جوهر كريم و سر كل عنصر شريف، و الطينة البيضاء و المغرس المبارك و معدن الفهم و ينبوع العلم»

و "المضيئة" اشاره به نورانيت اين شجره و بركات و هدايتي است كه از آن ساطع و لامع است و در طول قرون و مرور اعصار تاريكيهاي گوناگون را مي‌زدايد، و علي الدوام و جاودان بر خلق جهان در تابش و لمعان است، اگر آفتاب بزرگتر و نوراني‌تر از آفتاب ظاهر اين عالم را روشن مي‌نمايد و چشم سر را در رؤيت اشياء ياري مي‌دهند و كلمات الهيه هستند اين بزرگواران تاريكيهاي غيب وجود انسان را بنور و روشني مبدل مي‌نمايند و اگر آنها كلمه هستند اين بزرگواران كلمات طيبه الهيه و اسماء حسني و كبري او مي‌باشند.

اما مقصود از جمله (المثمرة‌ بالنبوة) ثمره و ميوه اشرف و اعلي و افضل و اجلّ اين درخت، خواجه كاينات و خلاصه موجودات حضرت خاتم الانبياء صلي‌الله‌عليه‌وآله است.

محمد كازل تا ابد هر چه هست

به آرايش نام او نقش بست

چراغي كه انوار دانش از اوست

فروغ همه آفرينش از اوست

نخستين عقل و اصل آفرينش

دليل راه يزدان شمع بينش

همان كو انبيا را قبله‌گاه است

ز ايمانش منشق قرص ماه است

سرخوبان مكين تخت لولاك

سركويش مطاف هفت افلاك

فاق النبيين في خلق و في خلق

ولم يدانوه في علم و لا كرم

و كلهم من رسول الله ملتمس

غرفاً من اليمّ او رشفاً من الديم

و اما جمله (المونقة بالامامة) اشارت به امامت شگفت‌انگيز ائمه اثني‌عشر عليهم السلام  است كه جلوه احسن و اونق و طراوت شجره نبوت است و در همه اعصار استمرار هدايت رسول خدا صلي‌الله‌عليه‌وآله است و همواره و جاويد سبز و خرم و زنده و با نشاط و سربلند و در ازدياد عظمت و ارتفاع و گسترش و اتساع است.

وجه دوم: اين است كه مراد از (الشّجرة النبويه و الدوحة الهاشمية) شخص شخيص و شاخص صاحب مقام قاب قوسين او ادني و قائل: «لي مع الله وقت لايسعه ملك مقرّب و لا نبي مرسل» (206) حضرت ختمي مرتبت صلي‌الله‌عليه‌وآله است و مقصود از (المضيئة‌ المثمرة بالنبوة) عمل اضائه و افاضه و انباء و اخبار من جانب الله و ابلاغ ما اوحي اليه من السماء است.

بعبارت ديگر آن حضرت شجره نبويه است باين جهت كه داراي وصف منبئية (بفتح باء) و مأمور به انباء اخبار عن الله تعالي است و ثمره اين وصف فعل انباء و منبيئّت (بكسر باء) و اخبار عن الله تعالي است.

بنابراين بايد هم چنين باشد زيرا بديهي است ثمره درخت هر چيزي همان چيز خواهد بود و ثمره درخت نبوت هم همان پيغمبري و پيام‌رساني مي‌باشد.

و مقصود از (المونقة بالامامة) شادابي و جذّابي و اعجاب‌برانگيزي اين درخت نبوت بوسيله امامت است و مقصود از آن يا امامت شخص حضرت رسول صلي‌الله‌عليه‌وآله است. كه صاحب مقامين و حائز مرتبتين بود زيرا نسبت امامت و نبوت و امام و نبي به يكديگر عموم من وجه است نه هر نبي امام است و نه هر امامي نبي است بعض انبياء امامند و بعض ائمّه نبي نيستند چنان‌كه حضرت ابراهيم خليل عليه‌السلام پس از مقام نبوت و ابتلاء و آزمايش به كلمات و اتمام آنها به مرتبه امامت بر ناس منصوب گرديد حضرت رسول اكرم صلي‌الله‌عليه‌وآله هم صاحب كامل‌ترين و جامع‌ترين مقام نبوت و هم حائز عاليترين و شاملترين مقام امامت است و بر همه خلق اولين و آخرين اسوه و امام و مقتدا و پيشرو و پيشوا است و همگان نسبت به آن حضرت مأموم و مقتدي و تابع و متأسي هستند.

بديهي است اين حق و تحقيق با اينكه ائمّه اثني عشر عليهم السلام  (هرچند نبي نبودند) از انبياء سلف افضلند منافات ندارد، زيرا نبوت نداشتن ائمه عليهم السلام  نه بواسطه فقدان صلاحيتهاي نفسانيه و شخصيه آن بزرگواران جهت تحمل مقام نبوت است بلكه براي اينست كه دوره نبوت و ارسال رسل و انزال كتب، با رسالت و نبوت و كتاب حضرت خاتم الانبياء عليهم السلام  ختم گرديد.

آنچه از مسير وحي و به توسط انبياء بايد ابلاغ گردد با رسالت آن حضرت ابلاغ گرديد و دين و ابلاغ شريعت اكمال و اتمام يافت و دور نبوت پايان پذيرفت و دور امامت كه دوره آخر الزمان است با امامت اميرالمؤمنين عليه‌السلام  آغاز شد.

پيغمبر خاتم صلي‌الله‌عليه‌وآله هر پيغام لازم را براي هدايت بشر از سوي خدا بمردم رساند. لذا رشته هدايات الهيه و بيان رسالات سماويه بوسيله امامت ائمّه طاهرين عليهم السلام  در همان محدوده بسيار وسيع شريعت كامله مصطفوي ادامه و استمرار يافت.

خلاصه عدم نبوت در اين دور از زمان دليل برعدم وجود صلاحيتهاي پيغامبري در ائمه طاهرين عليهم السلام  نيست بلكه براي اينست كه آن موضوعاتي كه بايد بوسيله پيغمبران ابلاغ و اتمام حجت شود همه با رسالت جامعه و باقيه اسلام ابلاغ گرديد، و ابلاغي اتم و اكمل از آن نخواهد بود.

بنابراين در مسئله افضليت أئمه طاهرين عليهم السلام  به اين ملاحظه خدشه‌اي وارد نخواهد شد.

اگر چه اين توضيح لابد منه بود ولي چون با بيان آن قدري از اصل مطلب دور شديم، تكرار مي‌كنيم كه مقصود از امامتي كه نبوت با آن اعجاب انگيز و جذّاب است يا امامت شخص حضرت رسول اكرم صلي‌الله‌عليه‌وآله است بشرحي كه بيان شد، و يا مقصود از امامت، امامت ائمه اثني‌عشر عليهم السلام  است كه از اركان دين اسلام است و بحكم "الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَرَضِيتُ لَكُمُ الإِسْلاَمَ دِيناً" (207) دين و نعمت خدا به آن كامل و تمام گرديد و در واقع دور آخر الزمان كه دور امامت ائمه عليهم السلام  است با آن آغاز و الي يوم القيامة استمرار خواهد يافت.

اگر مقصود از امامت اين معني باشد معناي (المونقة بالامامة) معنائي خواهد بود نزديك به همان معناي آيه كريمه (اليوم اكملت لكم دينكم...) و هم چنان‌كه در آيه ابلاغ، ولايت و امامت اكمال دين معرفي شده در اين جمله نيز جلاء شجره نبوت و چشمگيري و اعجاب‌انگيزي آن با امامت بيان شده است كه با تأمل در معناي نبوت و امامت و ابعاد وسيعي كه دارند بر اهل بصيرت و معني پوشيده نيست و در عين حال اشاره به اتحاد شجره نبوت و ولايت است چنان‌كه فرمود: «أنا و علي من شجرة‌ واحدة و سائر الناس من أشجارٍ شتّي» (208) .

و علي كل حال و بنابراين وجه به هر دو بيان مراد از اين جمله‌ها «السّلام علي الشجرة...» سلام بر شخص حضرت رسول صلي‌الله‌عليه‌وآله است كه منبع و مظهر نبوت و مركز نزول وحي و مؤيد و منصور به امامت است.

نكته قابل سؤال اينست كه بنابراين وجه، در ابتدا نمودن زيارت حضرت اميرالمؤمنين عليه‌السلام  با سلام به حضرت رسول صلي‌الله‌عليه‌وآله به چه ملاحظه‌ است؟

جواب اين سؤال و نكته اين ابتداء را اهل ادب مي‌دانند زيرا پيشاپيش اداء احترام و عرض سلام به اميرالمؤمنين عليه‌السلام  تقديم سلام به حضرت رسول اعظم صلي‌الله‌عليه‌وآله بسيار مناسب و مطابق بلاغت و تكلّم به مقتضاي حال است اين حسن ادب در محضر حضرت اميرالمؤمنين عليه‌السلام  كه بمنزله نفس نفيس پيغمبر صلي‌الله‌عليه‌وآله است، تعظيم از شخصيتي است كه شخص اميرالمؤمنين عليه‌السلام  در همه جا و همه حالات خود را كه مجموعه عظمتهاي معنوي و ارزشي بود در برابر عظمت او خاضع معرفي ميكرد و زنده نگاهداشتن ياد و نام آن حضرت را از اهمّ شعائر و فرائض ميدانست.

بسيار سزاوار و قابل تحسين و بليغ است و سزاوار است ديگران هم در مناسبات و فرصت‌هاي مختلف از همين روش پيروي نموده نام و ياد پيغمبر  صلي‌الله‌عليه‌وآله را فراموش ننمايند و در مقام تعظيم و حق شناسي از هر كس و هر مقام، حق شناسي از آن بزرگ پيامبر عظيم الشأن الهي صلي‌الله‌عليه‌وآله را ترك ننمايند و مقدم بدارند.

از خداوند متعال توفيق حق شناسي از آن حضرت و اهل بيت طاهرينش صلوات الله عليهم اجمعين را مسئلت مينمايم.

چون كلام قدري طولاني شد در همين جا مطلب را به پايان مي‌رسانيم فقط تذكراً عرض مي‌كنيم كه همه اين گونه عبارات و جمله‌ها كه در ادعيه و زيارات و احاديث است بيان فضايل اهل بيت عليهم السلام  است و خواندن و گفتن آن هر شخص را حسب اطلاعات و معارفي كه خود دارد بگوشه‌اي و ناحيه‌اي از فضائل آن بزرگواران متوجه مي‌سازد و در عين حال بايد بگوئيم:

اين شرح بي‌نهايت كز وصف دوست گفتند

حرفي است از هزاران كاندر عبارت آمد

و چند جمله از كلمات اميرالمؤمنين عليه‌السلام  را در مدح پيغمبر صلي‌الله‌عليه‌وآله و فضايل اهل بيت عليهم السلام  كه مناسب با مطالبي است كه عرض شد زينت بخش اين نوشته مي‌نمائيم.

قال عليه‌السلام :«اختاره من شجرة الانبياء و مشكاة الضياء و ذوأبة العلم و سرة البطحاء و مصابيح الظلمة و ينابيع الحكمة» (209) .

وقال:«فاخرجه من افضل المعادن منبتاً و اعزّ الارومات مغرساً و من الشجرة التي صدع منها انبيائه و انتخب منها امنائه عترته خير العتر و اسرته خير الاسر و شجرته خير الشجر نبتت في حرم و بسقت في كرم، لها فروع طوال و ثمرة لاينال» (210) .

وقال  عليه‌السلام :«نحن شجرة النبوة و محط الرسالة و مختلف الملائكه و معادن العلم و ينابيع الحكم» (211) .

جعلنا الله من المتمسكين بحبل ولايتهم و الفائزين بشفاعتهم صلوات الله عليهم اجمعين. و آخر دعوانا ان الحمد لله رب العالمين.

دعاي شريفه «اللهم يا شاهد كلّ نجوي و موضع كلّ...»

س7. تقاضامند هستم مختصري و خلاصه‌اي كوتاه از آن جهت كه وقت گرانبهاي شما را نگرفته باشم از دعاي شريفه شب عرفه و شبهاي جمعه (اللّهم يا شاهد كلِّ نجويٰ) و چند خاصيت دنيائي و آخرتي اين دعا شريفه را براي اينجانب مرقوم فرمائيد.

ج. جملات اوّليه دعا اين است:«اللهم يا شاهد كل نجوي و موضع كل شكوي و عالم كلّ خفية و منتهي كلّ حاجة يا مبتدءاً بالنعم علي العباد يا كريم العفو يا حسن التجاوز يا جواد يا من لايواري منه ليل داج و لابحر عجّاج و لا سماء ذات ابراج و لاظلم ذات ارتتاج يا من الظلمة عنده ضياء الخ» (212) .

يعني خدايا اي كسي كه شاهد و ناظر هر نجوي و سرّي هستي و اي كسي كه محل و مورد شكايت هر دردمندي هستي و اي خدايي كه هر امر مخفي را ميداني و اي كسي كه همه حاجتها و نيازها بتو هست و اي كسي كه بدون در خواست بندگان آنها را ابتداءً مشمول نعم خود قرار داده‌اي اي خدايي كه عفو كريمانه و گذشت نيكو داري و اي خداي صاحب جود و بخشش و اي كسي كه شب تاريك و درياي صيحه زننده چيزي را از او نمي‌پوشاند و نمي‌تواند مخفي كند و هيچ آسمان داراي برجها و تاريكي‌هاي بسته شده يعني بسيار تاريك مانع او از اطلاع بر خفيات نيست و اي كسي كه تاريكي نزد او روشن است يعني تاريكي و روشني براي او تفاوت ندارد.

البته اين دعاي شريف طولاني و مشتمل است بر فرازهاي آموزنده‌اي كه موجب تكميل توحيد و خداشناسي است كه مجال نقل و توضيح آنها نيست.

چنانكه ادعيه ديگر نيز كه در مناسبتهاي مختلف از اهل بيت طهارت و عصمت عليهم السلام  وارد است موجب تقويت ايمان و توحيد و نبوت و ولايت و عقيده صحيح بمعاد و فضائل و كمالات انساني و تربيت كننده و سازنده انسان هستند و نيز مشتمل بر آنچه از امر دين و دنيا براي بشر ضرورت دارد و يا مطلوب است مي‌باشند.

اين مهمترين خاصيت دعاي شب عرفه و جمعه نسبت به دين و دنياي انسان است و ديگر اينكه بر حسب روايت دعاي مذكور سبب آمرزش انسان است انشاء الله موفق باشيد، .والله العالم

حديث نحن صنايع ربّنا

س8. آيا جمله: (نحن صنايع ربنا و الخلق بعد صنائعنا) حديث صحيح رسيده از معصومين عليهم السلام است؟

ج: جمله شريفه: «نحن صنايع ربنا و الخلق بعد صنائعنا» در ضمن توقيع شريف كه در احتجاج ج2 ص278 (توقيعات الناحية المقدسة) و در بحار الانوار از جمله در ج53 ص178 «باب ما خرج من توقيعاته الشريفة» رقم 9 به لفظي كه ذكر شد روايت شده است، و در نهج البلاغه شريف در نامه حضرت أميرالمؤمنين عليه السلام به معاويه به اين لفظ است:«فانا صنايع ربّنا و الناس بعد صنانع لنا» اين نامه نامه28- در نامه‌هاي حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام است كه آن را در جواب معاويه مرقوم فرموده‌اند، و سيد رضي مي‌فرمايد از محاسن نامه‌ها و كتاب‌هاست. بنابراين صدور اين جمله به يكي از اين دو لفظ بلكه هر دو لفظ مورد اعتماد و اطمينان است.

حديث نقطه باء بسم‌الله

س9. فرمايشي از حضرت امير عليه‌السلام وارد است كه به صورتهاي گوناگون بيان شده است از جمله به صورت زير كه علّامه دهدار در مفاتيح المغاليق آورده است:

«قال اميرالمؤمنين عليه‌السلام :اسرار كلام الله في القرآن، و اسرار القرآن في الفاتحه و اسرار الفاتحه في بسم الله الرحمن الرحيم، و اسرار بسم الله في باء بسم الله و اسرار الباء في النقطة تحت الباء و انا النقطة التي تحت الباء».

منظور حضرت از اين فرمايش چيست؟ و باء بسم الله و نقطه زير آن به چه معني است؟

ج. اين خبر را كه مرقوم داشته‌ايد در كتاب مفاتيح المغاليق دهدار (213) از حضرت اميرالمؤمنين عليه‌السلام آورده است حقير هر چه تفحص كردم در مقدمه و خاتمه و فصول دوازده گانه اين كتاب اين خبر را نيافتم شايد باز هم فحص حقير كامل نبوده است.

آنچه از اين مقوله در كتاب مرقوم، از آن حضرت روايت شده است اين خبر است كه در مقدمه از آن حضرت نقل كرده: «اول ما اظهر الله من خلقه النقطة، و اول ما اظهر الله من الكون الالف» و سپس مي‌گويد: هم از كلام آن حضرت است:«العلم نقطة كثرها الجاهلون».

لازم به تذكر است كه كتاب مذكور در عين اينكه خالي از بعض فوائد نيست و در علم باصطلاح حروف و اعداد و تكسير و غيره است، مشتمل است بر مطالب ضعيفه و اعلام و اسماء بي‌مسمّي و الفاظ و تعابير عجيبه و غريبه و بلكه در بعض موارد منافي با عقايد حقّه است و بخش عمده‌اي از مطالب آن مأخوذ از باصطلاح اهل سرّ و عرفان از اهل تسنّن است و اگرچه مفاتيح المغاليق آن را نام نهاده قسمت مهم يا بيشتر محتويات آن اگر مهملات نباشد مغلق و دور از فهم است، و مطالعه آن موجب تضييع عمر و اتلاف وقت است، و اشتغال به مثل اين كتاب جامعه را از علوم و حقايق و معارف و صنايعي كه براي دنيا و آخرت مفيد است باز مي‌دارد.

به هر حال خبر مذكور چه در آن كتاب باشد يا در غير آن باشد در كتب معتبره و حتي در مثل موسوعه عظيمه شريفه بحار الانوار بر حسب فحص و كاوشي كه شد وجود ندارد فقط در مناقب ابن شهر آشوب به نقل بحار الانوار ج40 ص165 ب93 ع54 در ضمن شرح حديث طولاني و مفصلي كه مشتمل بر مطالب مهمه است و افضليت آن حضرت را از همه علماء و متخصصان در كلّ علوم ثابت مي‌نمايد مي‌گويد:« و منهم الفلاسفة و هو ارجحهم قال عليه‌السلام : انا النقطة انا الخط انا النقطة انا النقطة و الخط» سپس در مقام شرح آن مي‌گويد: «فقال جماعة: ان القدرة هي الاصل و الجسم حجابه، و الصورة حجاب الجسم لان النقطة هي الاصل و الخط حجابه و مقامه، و الحجاب غير الجسد الناسوتي و سئل عن العالم العلوي فقال: صور عارية من المواد عالية عن القوة و الاستعداد الخ» (214) و (215).

علامه مجلسي آن درياي مواج علم و فكر و غواص بزرگ احاديث و آثار اهل بيت اطهار عليهم السلام پس از بياناتي در خصوص اين دو خبر، مي‌فرمايد:«لايخفي علي من له ادني تتبع في كلامه عليه‌السلام ان هذا الكلام لايشبه شيئاً من غرر حكمه و احكامه بل لايشبه كلام اصحاب الشريعة بوجه، و انّما ادرجت فيه مصطلحات المتأخرين و هل رأيت في كلام احد من الصحابة و التابعين او بعض الائمة الراشدين لفظ الهيولي او المادة و الصورة او الاستعداد و القوة، و العجب ان بعض اهل دهرنا ممّم ضلّ و اضلّ كثيراً يتمسكون في دفع ما يلزم عليهم من القول بما يخالف ضرورة الدين الي امثال هذه العبارات، و هل هو الاكمن يتعلق بنسج العنكبوت للعروج الي اسباب السماوات او لايعلمون ان ما يخالف ضرورة الدين و لو ورد باسانيد جمة لكان مؤولاً او مطروحاً مع ان امثال ذلك لاينفعهم فيما هم بصدده من تخريب قواعد الدين هدانا الله و اياهم الي سلوك مسالك المتقين و نجّانا و جميع المؤمنين من فتن المضلّين».

از اين كلام قاطع كافي و شافي اين نحرير كم‌نظير بلكه بي‌نظير حال اينگونه اخبار مرسل كه در كتابهايي مثل مفاتيح المغاليق يا كتب صوفيه نقل شده معلوم مي‌شود.

اگر علامه مجلسي هم نمي‌فرمود هر شخص آشنا به معارف دين و هدايتهاي قرآن مبين و كلمات حضرات معصومين عليهم السلام مي‌فهمد كه إسناد اين جمله‌ها به حضرت اميرالمؤمنين عليه‌السلام آقائي كه فرمود«و انا لامراء الكلام و فينا تنشبتُ عروقه و علينا تهدلت غصونه» (216) صاحب آن خطبه‌هاي فصيح و بليغ كه در وصفش گفتند:«كلامه فوق كلام المخلوق و دون كلام الخالق» از صواب دور است و براي درج در همان مثل كتاب مفاتيح المغاليق مناسب است.

به هر حال در اينكه آن حضرت و سائر ائمه عليهم السلام حمله سرالله و كتاب الله و خزنه علم الله و من عنده علم الكتاب و صاحب سائر مقامات عاليه و اوصاف جليله‌اي هستند- كه در مثل زيارت جامعه و احاديث معتبره ديگر فرموده‌اند- شكي نيست ولي بايد همه اعتقادات يا برهان عقلي محكم يا مصدر و نصّ قرآني و يا روائي معتبر داشته باشد.

در شرح اين حديث با اينكه فاقد سند است و اعتمادي به صدور آن از حضرت اميرالمؤمنين عليه‌السلام نيست هر شرح و تفسير كه هر كس از آن بنمايد اگر مضمون آن با آنچه از شرع رسيده مخالفت نداشته باشد باز هم موجب اطمينان نفس به آن نمي‌شود و چون دلالت آن بر معنايي ظاهر نيست ادعاء اطمينان به مراد آن جايز نيست، و لب فرو بستن و از نسبت دادن آن به آن بزرگواران و خودداري كردن اولي است.

كلمات معجز آيا ظاهرة الدلالات- كه فراگير همه معارف اعتقادي و هدايتهاي ديني و اخلاقي و مبين برنامه‌هاي خير و سعادت دنيا و آخرت بشر باشد- به قدري زياد است كه هر چه همگان بخوانند و بگويند و بنويسند تمام شدني نيست و به فرمايش علامه مجلسي حاجت به اين عبارت نيست.

در خاتمه تذكر و توجه به اين نكته هم لازم است كه اگرچه بر حسب احاديث كثيره، حديث آن بزرگواران صعب و مستصعب است و «لايتحمله الا ملك مقرب او نبي مرسل او عبد قد امتحن الله قلبه للايمان» )217( ، امّا اين در مورد احاديثي است كه انتساب آن به آن بزرگواران عليهم السلام طبق شرايط معينه قابل قبول باشد و شامل اينگونه احاديثي كه متخصصان بزرگ علم حديث آن را نمي‌پذيرند نيست.

مراد از صعوبت و استصعاب و دشواري امر حمل و احتمال حديث در اين احاديث شريفه معنايي بالاتر از روايت حديث است و آن احاطه به روايات و عام و خاصّ و مطلق و مقيد و مضامين آن از جهت موافقت با كتاب و احاديث مسلّمه و عقايد حقّه است كه شخص صلاحيت اظهار نظر در جهات متعدد روايات و شرح و تفسير و ردّ و قبول آنها را بر حسب ضوابطي كه در خود روايات است داشته باشد.

در اين ميدان و اين گونه تحمّل حديث اصحاب خاص ائمه عليهم السلام مثل سلمان و محمد بن مسلم و زرارة و مشايخ بزرگ حديث قم و اصحاب اجماع و اجلاّء محدّثين و امثال كليني و صدوق و شيخ طوسي و علامه مجلسي و من يليهم من مهره فنّ الحديث و نظرات استاد عاليقدر ما آية الله العظمي بروجردي قدس سره را بايد نام برد كه عمر خود را در احاديث و جهات متعدد مربوط به آن صرف كرده و خلاصه خُبَراء علم حديث بشمار مي‌روند و از مصاديق «عبدٌ امتحن الله قلبه للايمان» مي‌باشند.

اين تحمل فقط روايت حديث نيست بلكه از كثرت مراوده و تلاش پيرامون احاديث سنداً و متناً و ... حاصل مي‌شود كه البته صعب و مستصعب است و توفيق آن نصيب هر كس نمي‌شود و هر محدّثي مجلسي نمي‌شود، كه در اين حدّ وسيع عالم به احاديث باشد.

و در اينجا اگر چه مجال اطاله كلام واسع است ولي به همين اشارات به اهميت و قداست و جلالت فن حديث اكتفا مي‌كنيم.

غرض در اينجا اين است كه كسي توهم نكند كه اينگونه احاديث كه مورد نقد مثل علامه مجلسي است از احاديث صعب مستصعب است و بنابراين سليقه صوفيانه و باصطلاح عارفانه يا فيلسوفانه خود را به اين قبيل احاديث و بيان احتمالات مستند سازد.