همگام با اهل بيت عليهم السلام

هاشم موسوى

- ۳ -


قانونگذارى و احكام در مكتب اهل بيت

(ثـم جـعـلـنـاك عـلى شريعة من الامر فاتبعها و لا تتبع اهواء الذين لايعلمون ) (89) دين اسلام مـجموعه اى است از دستورها و قوانين الهى كه پيامبر اكرم , حضرت محمد(ص ) آنها رابراى نظام بخشيدن به زندگى انسانها و پياده كردنشان در تمام زمينه هاى حيات آورده است .

مرحوم شهيد صدر, كه از بزرگترين دانشمندان معاصر شيعه اماميه است , در تعريف حكم شرعى مى گويد: (دستور شرعى , قانونى است كه از سوى خداوند به منظور جـهـت دادن به زندگى انسان و منظم ساختن آن صادر مى شود.) (90) نزد تمام ما روشن است كـه مـسـلـمـانان در زمان رسول خدا, احكام و قوانين را از خودش مى گرفتند و او از طرف خدا, رسـانـنـده احـكام بود و قوانين و دستورهاى قرآنى راكه نياز به توضيح داشت , براى مردم روشن مى ساخت .

قـرآن براى تمام انسانها بيان كرده است كه كتاب خدا (قرآن ) و سنت پيامبر بزرگوار او, دو منبع عـظيم قانونگذارى و تشريع احكام مى باشند .

به اين بيان (ثم جعلناك على شريعة من الامر فاتبعها ولاتـتـبـع اهـواء الـذين لايعلمون ) (91) وبه اين بيان : (وما آتاكم الرسول فخذوه وما نهاكم عنه فانتهو). (92) امـامـان اهـل بـيت و نيز كسانى كه در مسير آنها گام نهادند و گرايش فكرى آنان را برگزيدند, هـمـين را را پيمودند وتلاشهاى علمى و مبارزات فكرى و سياسى خود را براى حفظ كتاب خدا و سنت پيامبر بزرگوارش حضرت محمد(ص ) ادامه دادند.

امام باقر(ع ) درباره توضيح اين روش فرموده است : (خداى تبارك و تعالى هيچ چيزى را كه امت به آن نـيـازمـندندفرو گذار نكرده مگر اين كه آن را در كتابش آورده و براى پيامبرش بيان كرده و بـراى هـر چـيـزى حدى قرار داده ودليلى بر آن اقامه فرموده و براى هر كسى كه از اين محدوده تجاوز كند, كيفرى مقرر ساخته است .) (93)

امام صادق (ع ) نيز در تاءكيد و تثبيت اين حقيقت به عنوان يك خط فكرى و قانونى در حضور ياران و شـاگـردانـش از قـول رسـول خدا(ص ) فرمود: (هر حقى داراى حقيقت است و هر كار درست , نورانى و روشن است . پس آنچه رابا كتاب خدا موافق است بگيريد و آنچه را با آن مخالف است , رها كنيد.) (94)

بـار ديـگـر بـه مـنـظـور تاءكيد بيشتر درباره اين اصل فرموده است : (هر چيزى به كتاب و سنت برگشت داده مى شود,هر حديثى كه موافق كتاب نباشد, باطل است . ) (95)

هـمـچـنين امام جعفر صادق (ع ) در توضيح منابع احكام و فتوا كه امامان اهل بيت (ع ) در بحثها و پاسخها و بياناتشان به مردم ارائه مى دهند, فرموده است : (ما هر گاه سخنى بگوييم بر طبق قرآن و سنت مى گوييم ...) (96) امـام مـوسـى بـن جعفر(ع ) آنگاه كه يكى از يارانش درباره منبع احكام و فتاوايى كه از آنان صادر مـى شـود, پـرسيد:(آيا همه چيز در كتاب خدا و سنت پيامبر يافت مى شود يا شما خود از آن سخن مى گوييد؟

فرمود: همه چيز دركتاب و سنت پيامبر وجود دارد.) (97) بـهتر آن است كه از چگونگى رشد مكاتب فقهى و ريشه هاى تاريخى و عقيدتى آن و نيز از پيدايش مكتب اهل بيت و مشخصات آن , تعريفى مختصر و مفيد ارائه دهيم .

چـنان كه معلوم است , صحابه پيامبر(ص ) خود, صاحب انديشه سياسى و صادر كننده فتوا و آگاه به سنت و قرآن بودند و در اين امر بعضى با بعضى ديگر اختلاف داشتند تا جايى كه برخى از فقها و دانـشمندان علم اصول , جنبه علمى و فكرى آنان را مذهب صحابى ناميدند چنان كه سيره عملى هر يك را سنت صحابى گفتند.

شـاطبى در كتاب موافقات خود, گفته است : (سنت صحابى , سنتى است كه صحابى بر طبق آن عمل و به آن مراجعه مى كند...) (98) ابـوحـنـيفه گفته است : (اگر مساءله اى را در كتاب خدا و سنت رسولش نيابم به گفتار صحابه رجـوع مـى كـنـم و در ايـن امـر قـول هـر كـدام را بـخـواهـم مـى گيرم و هر يك را نپسندم رد مى كنم .) (99)

آمـدى حـنـبـلـى گـفـته است : (تمام مسلمانان اتفاق دارند بر اين كه مذهب صحابى در مسائل اجـتـهـادى بـر غيرخودش از مجتهدين صحابه حجيت ندارد, خواه آن غير, امام باشد يا حاكم و يا مـفـتى .

اما در حجيت داشتن آن برمجتهدينى كه از تابعين يا بعد از آنها باشند, اشاعره و معتزله و شافعى در يكى از دو قولش و احمد حنبل , بنا بر يكى از دو قولى كه از او نقل شده , و نيز كرخى , بر اين عقيده اند كه حجيت ندارد.. .

و قول حق , آن است كه بكلى و به هيچ نحو حجيت ندارد.) (100) اما پيروان اهل بيت آنچه را كه از امام على (ع ) و اهل بيت او صادر شده از ميان تمام صحابه و تابعان و بـعـد از آنهابرگزيده و تنها همان را به عنوان حجتى كه اطاعتش واجب است معتبر دانسته اند زيرا نزد مسلمانان ثابت شده است كه پيامبر به اعلميت على از تمام صحابه و مرجعيت او در فتوا و بـيـان احكام , تصريح فرموده است .

روايت شده است كه پيامبر(ص ) وقتى اين آيه را تلاوت كرد: (و تعيها اذن و اعية ) (101) به على (ع ) نگاه كرد و فرمود: از پروردگارم خواسته ام كه اين گوش را گـوش تـو قـرار دهـد, عـلـى (ع ) گـفـت : (پـس هـيـچ چـيـز از رسـول خدا نشنيدم كه آن را فـرامـوش كـنـم .) (102)

و مـثـل ايـن سـخـن رسـول خـدا كـه فـرمـود: (عـلـى بهترين داور شـمـاست .) (103)

و نيز: (من شهر علمم و على دروازه آن است .) (104)

و از آن حضرت روايت شـده است : (من در ميان شما دو شى ء گرانبها مى گذارم كه يكى ازديگرى بزرگتر است : كتاب خـدا (قرآن ) و عترت من (اهل بيتم ) پس بينديشيد كه چگونه درباره اين دو از من نيابت مى كنيد زيـرا اين دو هرگز از يكديگر جدا نمى گردند تا در حوض بر من وارد شوند.) به اين طريق , مكتب شيعه اماميه , از جنبه هاى رهبرى و اعتقادى و علم احكام (فقه ) و حديث و تفسير و جز اينها, ادامه دهـنده مكتب على (ع )و اهل بيت (ع ) است .

موقعى كه اجتهاد متكى به راءى (گمان پردازى ) پيدا شـد و مـذاهـب فقهى از قبيل مذهب ابوحنيفه و مالك و شافعى و احمد (بن حنبل ) به وجود آمد, پـيـروان مـذهـب اهل بيت , التزام به فقه دو امام بزرگوار,امام محمد باقر و جعفر صادق (ع ) را كه ابـوحـنـيفه و مالك و گروهى از محدثان و فقها در مكتب او شاگردى كرده اند,ادامه دادند .

اين مـكـتـب اسـلامـى پـيوسته به دست ائمه اهل بيت تحول مى يافت و رشد مى كرد, در حالى كه به كـتاب خدا و سنت پيامبرش همچون منبع قانونگذارى و استنباط احكام تكيه داشت .

فقيه معاصر, مـرحـوم شـهيد سيدمحمد باقر صدر در تاءكيد و تاءييد اين شيوه فقهاى اماميه چنين مى گويد: (مـنـابـع فتوا, اكنون لازم مى دانيم به طورمختصر و مفيد به منابعى اشاره كنيم كه در استنباط فـتاوى روشن و به صورت اصلى اعتماد ماست و اينها چنان كه در آغاز سخن گفتيم عبارت اند از كـتـاب (قرآن ) كريم و سنت شريف كه از طريق پارسايان مورد اعتماد در نقل روايات به ما رسيده باشد در هر مذهب كه خواهند باشند, اما قياس و استحسان و مانند اينها, وجهى براى اعتماد برآنها نمى بينيم .)

 (امـا دليل عقلى كه اهل اجتهاد و حديث درباره جواز عمل بر طبق آن , اختلاف دارند ـ هر چند ما عـمل به آن راجايز مى دانيم ـ ولى هيچ حكمى را پيدا نكرده ايم كه اثبات آن بر دليل عقلى به اين مـعنا, توقف داشته باشد, بلكه هرحكمى كه اثبات آن به دليل عقلى است , در عين حال به كتاب و سنت نيز اثبات مى شود.) (ولى اجماع , منبع مستقلى در مقابل كتاب و سنت نيست و اعتماد به آن نمى شود مگر به خاطر اين كه در بعضى حالات سبب اثبات مطلبى مى شود .

بنابر اين , تنها دو منبع مستقل , قرآن و سنت مى باشد و اميدواريم كه خداى متعال ما را از چنگ زنندگان به اين دو قرار دهـد چـرا كه هر كس به آنها تمسك كند: (فقد استمسك بالعروة الوثقى لا انفصام لها و اللّه سميع عليم ) (105) به دستگيره محكمى چنگ زده است كه هرگز نخواهد گسست .) (106)

قرآن و روش تفسير آن

قـرآن , نامه جاودانى الهى است كه خداوند سبحان , آن را از تحريف و راه يافتن باطل , كه تورات و انجيل به آن مبتلا بودند, محفوظ داشته است چنان كه خود قرآن مى گويد: (انا نحن نزلنا الذكر و انا له لحافظون ) (107) و نيزفرموده است : (ان علينا جمعه وقرآنه ) (108) .

بايد توجه كرد كه بعضى دروغ گويان و خبر سازان , رواياتى را جعل كرده اند كه درباره نص قرآن نـسـبـت تـحـريف به زياده و نقصان مى دهد .

اما دانشمندان شيعه اماميه اين ادعا را نپذيرفته و به شـدت مـنـكر شده اند, و به كامل بودن قرآن و محفوظ بودن آن از تحريف قايل گشته اند و به اين دلـيـل , ايـن حـقـيـقـت بزرگ را ـ به منظور دفاع از قرآن وسلامت و حفظ متن آن ـ در كتابها و مـنـاظـراتشان آورده اند .

ما از اين جمله چيزى را ذكر مى كنيم كه شيخ طوسى آبزرگترين عالم شيعى قرن چهارم هجرى ـ گفته است : (امـا سـخـن از زيـاده و نـقصان در قرآن هيچ شايسته آن نيست زيرا تحريف به زيادى در قرآن به اجماع باطل است و در مورد نقصان هم از ظاهر مذهب مسلمانان , خلاف آن , برمى آيد يعنى چيزى از قـرآن كم نشده و هم در مذهب ما شايسته تر و به صحت نزديكتر است , و همين مطلبى است كه سيد مرتضى آن را تاءييد كرده و از روايات نيز ظاهرمى شود.) (109) مـفـسـر بزرگوار, شيخ طبرسى مى گويد: (مشهور ميان دانشمندان و محققان شيعه بلكه آنچه همگى بر آن اتفاق دارند, عدم تحريف قرآن است .) (110)

شيخ صدوق كه از علماى دو قرن سوم و چهارم هجرى است , مى گويد: (اعتقاد ما اين است قرآنى كه خدا برپيامبر(ص ) نازل كرده , همين است كه ميان دو جلد قرار دارد و از اين بيشتر نيست و هر كس به ما نسبت دهد كه ماقايل به بيشتر از اين هستيم , دروغ مى گويد). (111) آية اللّه سيد ابوالقاسم خوئى كه از بزرگترين فقهاى امامى معاصر و از محققان آنهاست , مى گويد: (لكن ما ـ ان شاءاللّه ) .

بعد از اين , بيان خواهيم كرد كه آنچه عثمان از قرآن جمع آورى كرده , همان قـرآن مشهور ميان مسلمانان است كه دست به دست از پيامبر به مسلمانان رسيده است .

بنابر اين , تحريف به زياده و نقيصه در مصاحفى واقع است كه بعد از زمان عثمان از رده خارج شده (112) و اما قرآن موجود, هيچ زياده و نقصانى در آن بوجود نيامده است .) (113)

شـايـان ذكـر اسـت كـه دانشمندان محقق , اتفاق دارند بر اين كه روايات حاكى از تحريف , كه در كتابهاى سنى وشيعى آمده است , ضعيف السند و از اعتبار ساقط و غير قابل اعتماد مى باشد اما بايد تـوجه كرد كه در برخى ازروايات منقول از پيشوايان اهل بيت كه , از تحريف قرآن سخن مى گويد, مـقـصـود از تـحـريـف قـرآن , تحريف معانى آن از ناحيه بعضى مفسران , هوا پرستان , گمراهان و مـنـحـرفـان مى باشد و گفتار خداوند اين موضوع را تصديق مى كند:(فاءما الذين فى قلوبهم زيغ فـيـتـبـعـون مـا تشابه منه ابتغاء الفتنة وابتغاء تاءويله وما يعلم تاءويله الا اللّه والراسخون فى العلم , يقولون آمنا به , كل من عند ربنا وما يذكر الا اولوا الالباب ). (114) توضيح و تصحيح پـيـش از آن كه سخن گفتن از قرآن را رها كنيم , لازم مى دانيم موضوعى را روشن سازيم كه به دليل فهم نادرست آن , در بعضى اذهان ايجاد شبهه كرده و آن , اصطلاح (مصحف فاطمه ) است .

بر اين اساس , ياوه سرايان به القاى شبهه پرداختند و به منظور بر هم زدن وحدت مسلمانان , شبهه اى اعتقادى به وجود آوردند, يعنى گفتند: پيروان اهل بيت , به قرآن ديگرى غير از قرآن متداول ميان مسلمانان عقيده دارند.

ايـن اصـرار مـخالفان بر ايجاد شبهه و اشكال در فهم لفظ و اصطلاح , چنان است كه قرآن از حال كـسـانـى پرده برداشته است كه به آنچه نزد اعراض كنندگان از فهم درست انديشه سالم , شبهه بـرانـگـيـز اسـت , تمسك جسته اندچنان كه فرموده است : (هو الذى انزل عليك الكتاب منه آيات مـحـكـمات هن ام الكتاب و اخر متشابهات , فاماالذين فى قلوبهم زيغ فيتبعون ما تشابه منه ابتغاء الفتنة و ابتغاء تاءويله ...) (115) اكـنـون بـراى اين كه بد انديشى دشمنان و تعمد آنها را در القاى شبهه و شالوده ريزى آن روشن سازيم , بايد به معناى لغوى كلمه (مصحف ) توجه كنيم تا دريابيم كه آيا كلمه يكى از نامهاى شرعى قـرآن اسـت يـا نه و سپس به روايت امام صادق (ع ) درباره مصحف فاطمه (س ) بپردازيم و خلاصه بفهميم كه حقيقت اين مصحف چيست .

راغـب اصـفـهـانـى مـى گويد: (هر صفحه گسترده را (صحيفه ) گويند, مثل صفحه صورت و صحفه اى كه روى آن نوشته مى شود و جمع صحيفه , صحايف و صحف است .

مصحف , مجموعه اى از صفحه هاى نوشته شده است وجمع آن , مصاحف مى باشد). (116) رازى مى گويد: (صحيفه به معناى كتاب و جمع آن صحف و صحايف است .

و مصحف , به ضم ميم و كـسـر آن خـوانـده شـده و اصـل آن , ضـمه است زيرا از (فعل مجهول ) : اءصحف مى باشد يعنى صفحاتى در آن جمع شده است .) (117)

اين لفظ را عرب شناخته و به معناى مجموع صفحاتى كه چيزى در آن نوشته مى شود به كار برده است , يعنى كلمه مصحف , اسم است براى كتابى كه از مجموعه صفحاتى چند تشكيل شده و نامى براى قرآن نيست .

مـسـلـمانان لفظ مصحف را وقتى بر كتاب خدا اطلاق كردند كه مجموعه اى از صفحات قرآن به صورت يك كتاب در يك مجلد جمع شد .

بنابراين , واژه مصحف يك نام شرعى از نامهاى كتاب خدا نـيـسـت زيـرا نـامهاى شرعى ويژه اى وجود دارد كه خداوند كتاب خود را به آنها ناميده , از قبيل : (قـرآن , فـرقان , ذكر, كتاب , و كلام اللّه ) همان گونه كه براى قرآن ويژگيهاى متعددى مانند نور مبين , سراج و هدى وجود دارد.

قـرآن را خـداى سبحان به نام (مصحف ) نامگذارى نفرموده بلكه مسلمانان پس از آن كه آن را در نـامـه هـاى مـتـعـددى جمع آورى كردند, اين نام را روى آن گذاشتند .

به اين دليل دانشمندان اسـلامـى , وقتى كه از كتاب خداسخن مى گويند, اسم (مصحف ) را به كار نمى برند بلكه نامهاى : قـرآن يـا كـتـاب يـا ذكـرحـكـيم يا فرقان و يا كلام اللّه را به كار مى گيرند .

مقصود از روايت امام صـادق (ع ) دربـاره مـصـحف فاطمه (س ) سخن مى گويد, علمى است نوشته شده در نامه اى كه امـامـان (ع ) آن را از پـيـامـبـر(ص ) بـه ارث بـرده انـد و مـتـن آن چـنـيـن است : (و عندنا و اللّه مصحف فاطمة (س ), اما و اللّه ما هو فى القرآن .) (118)

روايـت ديگرى كه سخن از مصحف فاطمه (س ) به ميان آمده چنين است : (...وعندنا واللّه مصحف فاطمة (س ) مافيه آية من كتاب اللّه و انه لاملاء رسول اللّه و خطه على (ع ) بيده ...) (119)

حـديـث امام صادق (ع ) كه آشكارا مى گويد: آنچه بر طبق روايت , رسول خدا بر امام على (ع ) املا كرده , قرآن نيست و در آن هيچ آيه اى از قرآن نمى باشد بلكه به اين معناست كه پيامبر(ص ) علوم و معارف و احكام را املا كرده و على (ع ) آن را در صحيفه اى براى فاطمه (س ) نوشته است .

از اين رو, مصحف فاطمه (س ) ناميده شده يعنى نوشته اى كه پدر فاطمه , آن را برايش املا كرده و على (ع ) با دسـت خـود نـوشـتـه است .

و اين كه ائمه اهل بيت از اين كتاب علوم و معارف را مى آموزند .

و اين صحيفه , قرآن ديگرى نيست , چنان كه فتنه جويان تصور كرده اند زيرادانشمندان اسلام با اختلاف مذهبشان به شيعه و سنى , اتفاق دارند به اين كه قرآنى كه امروز مسلمانان در اختياردارند, كاملا هـمـان چـيزى است كه بر پيامبر(ص ) نازل شده بدون اين كه كلمه اى كم يا زياد شده باشد .

چرا كـه خداوند سبحان خودش نگهدارى و گردآورى آن را به عهده گرفته و فرموده است : (انا نحن نزلنا الذكر وانا له لحافظون ) (120) و نيز فرموده است : (ان علينا جمعه و قرآنه ). (121) دانشمندان و محققان , روايات نادر و ضعيفى را كه مخالف با اين اجماع و تواتر, درباره حفظ كتاب خـدا بـرخـى نـويسندگان شيعه و سنى نقل كرده اند, مورد اعتنا قرار نمى دهند, بويژه كتابى كه خـداى تعالى از زمان پيامبر اكرم تاكنون , در هر عصرى و ميان هر نسلى صدها بلكه هزارها حافظ برايش آماده كرده است .

بـعـلاوه , قـرآن در دوران رسـول خـدا(ص ) نـوشته و گردآورى شده بود و پيامبر(ص ), تعدادى نويسنده , ويژه نوشتن وحى داشت و مسلمانان با توجه فوق العاده اى , نسلى پس از نسلى قرآن را به طـور مـسـتـقـيـم از پـيامبر(ص )مى گرفتند و با نوشتن , آن را به ديگران نقل مى دادند, و حتى گـروهى از صحابه آنچه را از قرآن حفظ داشتند برپيامبر(ص ) عرضه كرده بودند و او را تثبيت و تـقـرير فرمود و علماى اهل بيت از قبيل صدوق و مفيد و مرتضى وطوسى و علامه حلى , در طول قـرنـهـا و جـز ايـنها از دانشمندان در زمان ما, هر گاه در اين موضوع بحث كردند, آن رابه اثبات رساندند.

روش فهم قرآن و تفسير آن

تفسير, اين است (كه روشن شود مقصود خداوند از آيات قرآن چيست ) .(122)

از امام زين العابدين (ع ) روايت شده است : (آيات قرآن , گنجينه هايى هستند, و هر گنجينه اى كه گشوده گردد,شايسته است كه در آن انديشيده شود.) (123) از دوران صـحـابه پيامبر(ص ) تا زمان ما, مسلمانان به فهم و تفسير قرآن اهميت مى دادند .

از اين رو, علم تفسير درساختار انديشه اسلامى و پايه گذارى آن , تاءثير بسزايى دارد.

اصـول فـكـرى بـه سـبـب خـطـا در فـهم و تفسير قرآن به اختلاف و انحراف كشيده شده است .

انـديشه هاى گوناگون وروشهاى فكرى و فقهى فراوانى كه در صفوف اسلامى به وجود آمده , به دليل فهمها و استفاده هاى گوناگون از قرآن است .

عـلـم تـفـسـير, ريشه ها و روشهاى ويژه اى دارد .

از اين رو, مكتب اهل بيت (ع ) براى آن ريشه ها و روشهايى بر قراركرده كه بر پايه هاى زير بنا شده است :

1 ـ پـايـبـنـدى بـه حجت ظهور: اين مكتب توجه دارد به اين كه آنچه از ظاهر قرآن بر طبق فهم درسـت عربى معلوم مى شود, دليلى است كه پايبندى به آن لازم مى باشد, زيرا قرآن به زبان عرب نازل شده و بر طبق نظام لغوى در زمان نزولش مردم را مورد خطاب قرار داده و فرموده است : (انا انزلناه قرآنا عربيا لعلكم تعقلون ). (124)

2 ـ تـفسير قرآن به آنچه از پيامبر(ص ) و امامانى كه از آن حضرت گرفته اند, مبتنى باشد .

در اين صـورت ,پيامبر(ص ) بيان كننده كتاب خدا و عارف نسبت به معناى آن است , چنان كه مى فرمايد: (وما انزلنا عليك الكتاب الالتبى ن لهم الذى اختلفوا فيه ). (125)

3 ـ در فـهـم قـرآن و تفسير آن بايد به خرد توجه شود, زيرا خود قرآن , دستور داده است كه براى درك كـلام خـدا واستنباط معانى آن از خرد استفاده شود, آن جا كه فرموده است : (افلا يتدبرون القرآن ام على قلوب اقفالها)(محمد/24) (126) .

روش تفسير قرآن در مكتب اهل بيت اين چنين بر اصول قرآنى پايه ريزى مى شود .

از اين رو امامان اهـل بـيـت وساير دانشمندان اين مكتب از تفسير به راءى و بدون علم يا دليلى كه بر اين پايه قرار گرفته باشد, منع كرده اند.

شيوه اثبات سنت

سـنـت نـبـوى (نـامى است كه بر هر چه از پيامبر(ص ) صادر شده از قبيل گفتار, كردار, يا اقرار اطلاق مى شود). (127) گروه صحابه , سنت نبوى را از پيامبر(ص ) يا به طور مستقيم و يا به نقل از كـسى كه از آن حضرت شنيده يا عمل ياتقرير او را مشاهده كرده , گرفته است .

در اين دوره هر چـند از طرف دروغ پردازان تلاشها شد كه سنت را به كذب بيالايند اما همچنان صحيح و محفوظ از كـذب بـاقـى ماند زيرا با وجود خود رسول خدا(ص ) و حضور گروهى كه به آنچه از آن حضرت شـنـيـده و ديـده انـد, گواهى مى دادند, شناخت صحيح و برطرف كردن اشتباه يا دورغ عمدى , كارآسانى بود.

اما پس از گذشت زمان و دور شدن از دوران پيامبر(ص ) عدم گردآورى سنت در نوشته منظمى كه مرجع مسلمانان باشد ـ چنان كه قرآن مرتب شده و در يك رساله جمع آورى گرديده است ـ و از سوى ديگر, چون سخن پيامبر(ص ) كلام بشر است , مغشوش ساختن آن ممكن و تشخيص دادن آن از سـخـنـان ساختگى دشوار مى باشد,بسيارى از روايات دروغ به آن حضرت نسبت داده شد و كلمات بسيارى كه از او صدور يافته بود, پوشيده ماند و يادچار تحريف گشت .

شـايسته است در اين جا روشن سازيم كه پيروان امامان اهل بيت , آنچه را كه درباره بيان احكام از امامان نيز صادرشده , در راستاى سنت و منبع براى احكام مى دانند زيرا آن حضرت فرموده است : (مـن دو چيز گرانقدر در ميان شما به امانت مى گذارم , يكى كتاب خدا (قرآن ) و ديگرى عترتم , كتاب رشته پيوسته اى از آسمان به سوى زمين است و عترت من خاندانم مى باشند و خداى لطيف و آگاه به من خبر داده است كه اين دو, هرگز از يكديگر جدانمى شوند تا هنگامى كه بر سر حوض كوثر بر من وارد شوند .

پس ببينيد چگونه درباره آنها عمل مى كنيد). (128) مـكـتب امامان اهل بيت (ع ) به دليل اين كه به حفظ سنت و نقل آن از امامان اهل بيت (ع ) و راويان پارسا اعتمادفراوان داشت , سنت را به عنوان امانت از گزند آفات نگاهدارى كرد اما بعدها درميان راويان , برخى از خبر سازان ,دورغ پردازان , غلات , مفوضه , مجسمه و ديگران پيدا شدند, چنان كه در مـيـان راويـان روايـات پيامبر(ص ) نيز چنين كسانى به وجود آمدند و به جعل احاديث و اخبار دروغ پـرداختند از اين رو, در اين مكتب براى اثبات صحت روايت , روشى علمى معين كرده اند كه مبتنى بر اصول زير است : 1 ـ هـيـچ حديثى كه منسوب به پيامبر(ص ) يا امامان باشد, پيش از آن كه در سند و متن آن كاملا تحقيق شود,پذيرفته نمى گردد.

2 ـ مهمترين دليل بر اثبات سنت , عدم مخالفت آن با كتاب خدا, و سنت متيقن و صحيح است .

بر طـبـق ايـن اصل در مكتب شيعه اماميه , هيچ كتاب حديثى , كه كليه احاديث آن صحيح باشد, به اثـبـات نـرسـيـده بلكه تمام كتابهاى حديث و روايت به عنوان مجموعه هاى حديثى قابل تحقيق علمى , پذيرفته شده است .

3 ـ پـايـه اسـاسى در قبول يك روايت در اين مكتب , صداقت راوى و وثاقت اوست , بدون توجه به مذهب وگرايش فكرى اش .

سخن پايانى

(شرع لكم من الدين ما وصى به نوحا والذين اوحينا اليك وما وصينا به ابراهيم وموسى وعيسى ان اقـيـمواالدين ولاتتفرقوا فيه , كبر على المشركين ما تدعوهم اليه اللّه يجتبى اليه من يشاء ويهدى اليه من ينيب ). (129) در اين خطاب الهى مى خوانيم كه خداوند به سوى اقامه دين و نهى از تفرقه در آن , دعوت فرموده اسـت .

ايـن دعـوت در حـقـيـقـت , خواندن به يك وحدت فكرى و سياسى است كه توان و نيروى مـسـلـمانان را در مقابل مبارزات اجتماعى و اعتقادى مخالف اسلام حفظ كند .

از اين خطاب , در مى يابيم كه عمل به قانون خدا و اجراى احكام آن به وسيله تشكيل يك جامعه و حكومت اسلامى و بر قرارى زندگى را بر اساس آن لازم دانسته است .

گـذشـتـه از ايـن دعـوت قرآن , ما مسلمانان وظيفه داريم تمام كوشش خود را در بر پايى دين و وحـدت مـسـلـمـانان واز بين بردن اختلاف و گروه گرايش متمركز سازيم .

پايه ها و نشانه هاى وحـدت براى همه كس , روشن است همه مسلمانان از شيعه و سنى بر اين اتفاق دارند كه هر كس شهادتين را بر زبان جارى كند مسلمان مى باشد, مسلمانان ,سود او و زيان آنها, زيان اوست .

از اين رو, تـمـام آنـها به ذات خداوند و كتابها و پيامبران و فرشتگان و قضاو قدر او وروز رستاخيز ايمان دارند و مى دانند كه رسالت اسلام بر پايه كتاب خدا و سنت پيامبر بزرگوارش حضرت محمد(ص ) اسـتـوار اسـت و تـمـام آنـها اجتهاد و استنباط احكام از كتاب و سنت را اجازه داده و به نتايج آن عمل كرده اند.

هـمچنين تمام مسلمانان در ايمان آوردن به فرائض اساسى اسلام و لزوم به جا آوردن آنها از قبيل نـمـاز, روزه ,حـج , زكـات , جـهـاد در راه خدا و امر به معروف و نهى از منكر و .. .

و اين كه (حلال محمد(ص ) تا روز قيامت حلال وحرام او تا قيامت حرام است ) اتفاق نظر دارند.

اخـتلاف ميان روشها و انديشه هاى گوناگون اسلامى كه مشاهده مى كنيم , اختلاف نظرى است كه براى حل آن ,بايد به يك گفت و گوى علمى و بحث بى طرفانه تن داد زيرا مسلمانان مؤظف اند در مقابل 5دشمنان خدا وانسانيت و حملات و نقشه هايى كه بر ضد آنان كشيده مى شود و براى از بين بردن اختلافات و درگيريهايى كه قوت آنها را به ضعف مى كشاند و هستى شان را تهديد به نابودى مى كند, صف واحدى تشكيل دهند.

در راءس كـسـانـى كـه وظـيـفـه حـفـظ وحـدت و گردآورى همه مسلمانان را بر عهده دارند, دانـشمندان , نويسندگان ومتفكران اسلامى هستند .

از اين رو بر اينها لازم است كوشش خالصانه خـود را مـتـوجه وحدت مسلمانان سازند واسلام را به عنوان يك باور و انديشه و قانون و تمدن به آنها معرفى كنند و شبهات و كوششهاى زيانبار اهل باطل را برطرف نمايند .

بهترين سخنى كه در پايان اين گفتار مى توانيم بگوييم دو آيه از قرآن مجيد است .

1ـ (واعتصموا بحبل اللّه جمعيا و لاتفرقوا). (130) 2ـ (ان اقيموا الدين و لا تتفرقوا فيه ). (131) آخرين دعاى ما اين است : ستايش سزاوار ذات الهى مى باشد كه پروردگار جهانيان است .