امام شناسى ، جلد سوم

علامه آية الله حاج سيد محمد حسين حسينى طهرانى

- ۴ -


درس سى و چهارم و سى و پنجم

تفسير آيه «ان الذين آمنوا و عملوا الصالحات اولئك هم خير البرية‏»

بسم الله الرحمن الرحيم

و صلى الله على محمد و آله الطاهرين و لعنة الله على اعدائهم اجمعين من الآن الى قيام يوم الدين و لا حول و لا قوة الا بالله العلى العظيم.

قال الله الحكيم فى كتابه الكريم:

ان الذين آمنوا و عملوا الصالحات اولئك هم خير البرية جزاؤهم عند ربهم جنات عدن تجرى من تحتها الانهار خالدين فيها ابدا رضى الله عنهم و رضوا عنه ذلك لمن خشى ربه (1) .

ترجمه:

«به درستى كه افرادى كه ايمان آورده‏اند و كردار شايسته انجام داده‏اند ايشان بهترين خلائق خواهند بود، پاداش آنان در نزد پروردگارشان باغ‏هائى پر درخت‏سر به هم آورده از بهشت‏هاى عدن خواهد بود كه در زير آن درختان، نهرهائى جارى است، در آن بهشت‏ها به طور جاودان و دوام زيست‏خواهند نمود، خدا از آنها راضى و آنان نيز از خدا راضى هستند.اين است مقام و منزلت كسى كه از عظمت پروردگار خود درخشيت افتد (و بالنتيجه به طاعت او بپردازد)» .

اين آيه كريمه درباره امير المؤمنين عليه السلام و شيعيان آن حضرت وارد شده است.رواياتى كه در شان نزول اين آيه راجع به آن حضرت و شيعيان اوست زياده از حد احصاء، و علماى بزرگ شيعه و سنى در كتب خود ضبط و در تفاسير خود در ذيل اين آيه مباركه آورده‏اند.در كتاب «غاية المرام‏» از طريق عامه يازده حديث و از طريق خاصه هفت‏حديث‏به مضامين مختلفه راجع به شان نزول اين آيه درباره‏على بن ابيطالب و شيعيان آن حضرت با سلسله سندهاى متصل خود روايت نموده است. (2) از شيخ طوسى در كتاب «امالى‏» (3) و از صاحب كتاب «اربعين‏» (4) با اسناد خود از جابر بن عبد الله انصارى روايت است كه

قال: كنا عند النبى فاقبل على بن ابى طالب، فقال النبى: قد اتاكم اخى، ثم التفت الى الكعبة فضربها بيده فقال: و الذى نفسى بيده ان هذا و شيعته هم الفائزون يوم القيامة، ثم قال: انه اولكم ايمانا معى، و اوفاكم بعهد الله، و اقومكم بامر الله، و اعدلكم فى الرعية، و اقسمكم بالسوية، و اعظمكم عند الله مزية.قال: و نزلت:

«ان الذين آمنوا و عملوا الصالحات اولئك هم خير البرية‏» قال: و كان اصحاب محمد صلى الله عليه و آله و سلم اذا اقبل على عليه السلام قالوا: جاء خير البرية. (5)

«جابر بن عبد الله مى‏گويد: ما در محضر حضرت رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم بوديم كه ناگاه على بن ابيطالب عليه السلام وارد شد، رسول خدا فرمود: برادر من به سوى شما آمد، و سپس روى خود را به طرف كعبه متوجه نموده و با دست‏خود به كعبه زدند و گفتند: سوگند به آن خدائى كه جان من در يد قدرت اوست‏حقا كه اين مرد و شيعيان او فقط رستگارانند و اهل نجات در روز قيامت.و سپس فرمود: اين مرد اولين مؤمن به خداست‏با من، و وفا كننده‏ترين شماست‏به پيمان با خدا، و راسخ‏ترين شماست در امر خدا، و راستين‏ترين شماست در حكم بين رعيت، و مساوى قسمت كننده‏ترين شماست‏بين آنها، و عظيم‏ترين شماست در نزد خدا از نظر مقام و منزلت.جابر مى‏گويد: و اين آيه بر پيغمبر نازل شد:

ان الذين آمنوا و عملوا الصالحات اولئك هم خير البرية

«حقا كه كسانى كه ايمان آوردند و عمل شايسته‏انجام دادند ايشانند بهترين مخلوقات عالم‏» .

جابر گويد: پس از آن هر وقت على بن ابيطالب وارد مى‏شد، اصحاب رسول خدا مى‏گفتند: جاء خير البرية «بهترين اهل عالم آمد» .

و نيز از طريق محمد بن عباس از جعفر بن محمد حسينى، مرحوم سيد بحرانى حديث را به ابو رافع مى‏رساند، كه امير المؤمنين عليه السلام به عين اين حديث‏با اهل شورائى كه عمر بعد از خود تشكيل داده بود احتجاج نموده گفتند: «شما را به خدا سوگند آيا مى‏دانيد در آنروزى كه من آمدم به سوى شما و شما با رسول خدا نشسته بوديد فرمود: اينست‏برادر من، و بعدا روى خود را به كعبه نموده و گفت: سوگند به اين خانه بنا شده كه فقط اين مرد و شيعيان او رستگارند در روز قيامت، و پس از آن روى خود را به شما نمود و فرمود: بدانيد كه اين مرد اولين مؤمن است‏با من، و راستين‏ترين افراد شماست‏به امر خدا، و وفا كننده‏ترين شماست‏به عهد خدا، و حاكم‏ترين شماست‏به حكم خدا، و عادل‏ترين شماست در بين رعيت، و قسمت كننده‏ترين شماست‏بالسويه، و بزرگترين شماست در نزد خدا از نظر منزلت و مقام.و پس از آن خداوند اين آيه را نازل فرمود:

«ان الذين آمنوا و عملوا الصالحات اولئك هم خير البرية‏»

در آن حال رسول خدا صداى خود را به تكبير بلند كرد و شما همگى نيز الله اكبر گفتيد.اى اهل شورا آيا شما مى‏دانيد كه مطلب چنين بوده است؟ همگى گفتند: قسم به خدا آرى مى‏دانيم‏» (6) .

و اين حديث را بعينه امام خوارزمى (موفق بن احمد) در «مناقب‏» خود فصل نهم ص 62 و حموينى در «فرائد السمطين‏» آورده‏اند. و سيد بحرانى از طريق عامه از اعمش از عطيه از خدرى و همچنين از صاحب كتاب «اربعين‏» در بيست و هشتمين حديث از چهل حديث آن كتاب، و نيز از خطيب خوارزمى با سلسله سند متصل خود از جابر بن عبد الله روايت كرده است. (7)

و سيوطى در تفسير اين آيه شريفه چهار حديث از رسول خدا راجع به على بن ابيطالب و شيعيان او روايت مى‏كند و قبل از آن گويد: و اخرج ابن مردويه عن عائشة قالت: قلت: يا رسول الله من اكرم الخلق على الله؟ قال: يا عائشة اما تقرئين: «ان الذين آمنوا و عملوا الصالحات اولئك هم خير البرية‏» ؟ . (8)

«ابن مردويه از عائشه به سند متصل روايت كرده كه عائشه مى‏گويد: به حضرت رسول الله عرض كردم: گرامى‏ترين مخلوقات نزد خدا كيست؟ حضرت فرمود: اى عائشه آيا اين آيه را نخوانده‏اى: آن كسانى كه ايمان آورده‏اند و اعمال حسنه و شايسته بجاى آورده‏اند آنها بهترين خلق عالمند» ؟ !

اما حديث اول - و اخرج ابن عساكر عن جابر بن عبد الله قال: كنا عند النبى صلى الله عليه و آله و سلم فاقبل على فقال النبى صلى الله عليه و آله و سلم: و الذى نفسى بيده ان هذا و شيعته هم الفائزون يوم القيامة.و نزلت:

«ان الذين آمنوا و عملوا الصالحات اولئك هم خير البرية‏».

فكان اصحاب النبى صلى الله عليه و آله و سلم اذا اقبل على قالوا: جاء خير البرية (9) .

اين حديث را كه ابن عساكر كه از معاريف و اعيان علماء عامه است آورده در متن و عبارت عين همان حديثى است كه ما الآن نقل كرديم از «امالى‏» شيخ و كتاب «اربعين‏» و «مناقب‏» خوارزمى و «فرائد السمطين‏» ، و امير المؤمنين عليه السلام در مجمع شورا بدان استناد كردند.

اما حديث دوم - و اخرج ابن عدى و ابن عساكر عن ابى سعيد مرفوعا: على خير البرية. «ابن عدى و ابن عساكر از ابى سعيد خدرى مرفوعا روايت كرده‏اند كه حضرت رسول الله فرمودند: على بهترين خلق عالم است‏» .

اما حديث‏سوم - و اخرج ابن عدى عن ابن عباس قال: لما نزلت:

«ان الذين آمنوا و عملوا الصالحات اولئك هم خير البرية‏» قال رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم لعلى: هو انت و شيعتك يوم القيامة راضين مرضيين (10)

«ابن عدى از ابن عباس روايت مى‏كند كه چون اين آيه نازل شد حضرت رسول صلى الله عليه و آله و سلم به على فرمودند: خير البريه تو و شيعيان تو خواهند بود در روز بازپسين، همگى از خداى خود خشنود و خدا از همه شما خشنود خواهد بود» .

اما حديث چهارم - و اخرج ابن مردويه عن على قال: قال لى رسول - الله صلى الله عليه و آله و سلم: الم تسمع قول الله:

«ان الذين آمنوا و عملوا الصالحات اولئك هم خير البرية‏» ؟ انت و شيعتك، و موعدى و موعدكم الحوض اذا جئت الامم للحساب تدعون غرا محجلين (11) .

«از امير المؤمنين عليه السلام روايت است كه رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم به من فرمود: آيا اين آيه را نشنيده‏اى؟ خير البريه در اين آيه تو هستى و شيعيانت هستند، و محل وعده من و وعده شما كنار حوض كوثر خواهد بود در وقتى كه من براى حساب مى‏آيم در برابر امت‏ها و شما در آن هنگام به نام سفيد رويان و پاكيزگان خوانده مى‏شويد» !

خوارزمى در «مناقب‏» فصل هفدهم اين حديث را از امير المؤمنين چنين نقل مى‏كند كه فرمود: حدثنى رسول الله و انا مسنده الى ظهرى فقال: اى على الم تسمع قول الله (12) - الى آخر روايت، و لكن در ذيلش لفظ جائت الامم للحساب را آورده كما آنكه مرحوم كاشف الغطاء در «اصل الشيعة و اصولها» كه اين روايت را از سيوطى نقل مى‏كند لفظ «جائت الامم للحساب‏» را ذكر كرده است. (13)

و همچنين علامه خبير نجم الدين عسگرى در استدراكات كتاب «على و الوصية‏» ص 382 از «تاريخ‏» ابن عساكر مخطوط نقل كند و گويد: و فيه ايضا (يعنى در ورقه نود و ششم از كتاب) وارد است كه رسول خدا فرمود:

ان عليا و شيعته هم الفائزون.

و نيز در ص 229 حديث هشتاد و نهم ضمن روايت مفصلى كه از خوارزمى در «مناقب‏» نقل مى‏كند رسول خدا مى‏فرمايد:

قومى يا فاطمة ان عليا و شيعته هم الفائزون غدا.

«اى فاطمه برخيز به درستى كه فقط على و شيعيان او در فرداى قيامت رستگارانند» .

و نيز در ص 387 از ورقه هشتاد و ششم «تاريخ‏» ابن عساكر مخطوط روايتى نقل مى‏كند كه ابوالقاسم سمرقندى نقل مى‏كند از محمد بن على

قال: سالت ام سلمة زوج النبى صلى الله عليه و آله و سلم عن على فقالت: سمعت النبى صلى الله عليه و آله و سلم يقول: ان عليا و شيعته هم الفائزون يوم القيامة.

محمد بن على مى‏گويد: «از زوجه رسول خدا ام سلمه درباره على بن ابيطالب سئوال كردم.در جواب گفت: از رسول خدا شنيدم كه مى‏فرمود: حقا كه فقط على و شيعيان او در روز قيامت رستگارانند» .

و نيز در ص 387 از ورقه هشتاد و پنجم «تاريخ‏» ابن عساكر از ابوالعلاء صاعد بن ابى الفضل بن ابى عثمان الماليقى روايت مى‏كند كه

قال: قال رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم: يا على اذا كان يوم القيامة خرج قوم من قبورهم لباسهم النور على نجائب من نور، ازمتها يواقيت‏حمر تزفهم الملائكة الى المحشر، فقال على: تبارك الله ما اكرم هؤلاء على الله! قال رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم: يا على هم اهل ولايتك و شيعتك و محبوك يحبونك بحبى و يحبونى بحب الله، هم الفائزون يوم القيامة‏» .

صاعد بن ابى الفضل ماليقى گويد كه: «رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم به امير المؤمنين عليه السلام فرمودند: اى على در روز قيامت جماعتى از قبرهاى خود به محشر مى‏آيند، لباس‏هاى آنها از نور است، و بر اسبهائى از نور سوارند، لگامهاى آن اسبان از ياقوت سرخ است، و ملائكه رحمت اطراف آنها را احاطه مى‏كنند تا وارد محشر مى‏شوند.امير المؤمنين عرض مى‏كند: تبارك الله چقدر آنها در نزد خدا گرامى هستند! رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم فرمودند: اى على آن جماعت‏شيعيان تو و اهل ولايت تو هستند، و دوستان تو هستند كه تو را به دوستى من دوست دارند و مرا به دوستى خدا دوست دارند، فقط در روز قيامت ايشان رستگارانند» .

و همچنين حموينى در «فرائد السمطين‏» و سيد بحرانى از موفق بن احمد خوارزمى با اسناد متصل خود از طريق عامه از رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم روايت كرده‏اند كه

انه قال: يا على ان الله قد غفرلك و لاهلك و لشيعتك و محبى شيعتك و محبى محبى شيعتك، فابشر فانك الانزع البطين، منزوع من الشرك، بطين من العلم (14) .

«حضرت رسول اكرم فرمودند: اى على خداوند تو را آمرزيد و اهل بيت تو را آمرزيد و شيعيان تو و دوستان شيعيان تو و دوستان دوستان شيعيان تو همه را آمرزيد، بشارت باد تو را كه انزع و بطين هستى، يعنى از شرك خالى و از علم سرشار» .

و شيخ سليمان قندوزى از ديلمى از رسول خدا روايت كرده است كه فرمود: شيعة على هم الفائزون (15) .و نيز از ديلمى روايت كند كه رسول خدا فرمود:

يا على انت و شيعتك تردون على الحوض وردا. (16)

«اى على تو و شيعيانت در كنار حوض كوثر بر من وارد خواهيد شد» .

و همچنين خوارزمى در «مناقب‏» فصل نوزدهم ص 228 با اسناد خود از انس بن مالك از رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم روايت مى‏كند كه فرمود:

اذا كان يوم القيامة ينادون على بن ابيطالب بسبعة اسماء: يا صديق، يا دال، يا عابد، يا هادى، يا مهدى، يا فتى، يا على، مر انت و شيعتك الى الجنة بغير حساب.

«رسول خدا فرمود: در روز قيامت على بن ابيطالب را به هفت اسم صدا كنند و گويند: اى صادق راستين، اى راهنماى به سوى خدا، اى عبادت كننده پروردگار، اى راهبر و هدايت كننده به سوى حق، اى تربيت‏يافته به دست‏حق، اى جوانمرد پاكدل، اى بلند مرتبه، تو و شيعيانت همگى به سوى بهشت‏بدون حساب رهسپار گرديد» .

و نيز در همين فصل خوارزمى از ناصر للحق با سند خود از رسول الله روايت كرده است كه

قال: يدخل الجنة من امتى سبعون الفا بغير حساب، فقال على: من هم يا رسول الله؟ فقال: هم شيعتك يا على و انت امامهم (17) .

«رسول خدا گويد: روز قيامت از امت من هفتاد هزار نفر بدون حساب داخل در بهشت مى‏شوند.امير المؤمنين عرض كردند: آنها چه كسانى هستند اى رسول خدا؟ فرمود: اى على شيعيان تو هستند و تو امام آنها هستى‏» .

و روايت كند حافظ ابى بكر احمد بن على الخطيب البغدادى با سند متصل خود از شعبى از امير المؤمنين عليه السلام كه

قال: قال رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم: انت و شيعتك فى الجنة. (18)

«رسول خدا فرمود: اى على تو و شيعيان تو در بهشت‏خواهيد بود» .

و علامه امينى رواياتى را در باب شيعيان حضرت امير المؤمنين عليه السلام نقل نموده است: از «مروج الذهب‏» ج 2 ص 51

قوله صلى الله عليه و آله و سلم: اذا كان يوم القيامة دعى الناس باسمائهم و اسماء امهاتهم الا هذا (يعنى عليا) و شيعته فانهم يدعون باسمائهم و اسماء آبائهم لصحة ولادتهم.

«رسول خدا فرمودند: چون قيامت‏برپا گردد تمام مردم با اسمهاى خودشان و اسمهاى مادرانشان خوانده مى‏شوند، مگر اين (مقصود امير المؤمنين است) و شيعيان او، آنها به اسم خودشان و اسمهاى پدرانشان خوانده مى‏شوند به جهت پاكى و صحت ولادت آنها» .

و از «نهايه‏» ابن اثير ج 3 ص 276

قوله صلى الله عليه و آله و سلم: انك ستقدم على الله انت و شيعتك راضين مرضيين.

«حقا اى على كه تو و شيعيانت‏بر خدا وارد خواهيد شد در حاليكه همه شما از خدا خشنود و خدا نيز از همه شما خرسند خواهد بود» .

و از «الصواعق المحرقة‏» ص 96 و ص 139 و ص 140

قوله صلى الله عليه و آله و سلم لعلى: يا على ان الله قد غفرلك و لذريتك و لولدك و لاهلك و شيعتك و لمحبى شيعتك.

«اى على خداوند تو را و ذريه تو را و فرزندان تو را و اهل بيت تو را و شيعيان تو را و دوستان شيعيان تو را آمرزيد» .

و از «مجمع الزوائد» ج 9 ص 131 و «كفاية الطالب‏» ص 135

قوله صلى الله عليه و آله و سلم: انت اول داخل الجنة من امتى، و ان شيعتك على منابر من نور مسرورون مبيضة وجوههم حولى، اشفع لهم فيكونون غدا فى الجنة جيرانى.

«رسول خدا به امير المؤمنين عليه السلام فرمودند: تو اولين كسى هستى كه از امت من داخل بهشت‏خواهى شد، و شيعيان تو همگى بر منبرهائى از نور بالا خواهند رفت، همگى خرسند و خشنود با صورتهاى سفيد و چهره‏هاى درخشان اطراف من‏اند، من شفيع آنها خواهم شد، و همه آنها در فرداى قيامت همسايگان من خواهند بود» .

و از حاكم در «مستدرك‏» ج 3 ص 160 و از ابن عساكر در «تاريخ‏» خود ج 4 ص 318 و از محب الدين طبرى در كتاب خود «الرياض النضرة‏» ج 2 ص 253 و از ابن صباغ مالكى در «الفصول المهمة‏» ص 11 و از صفورى در «نزهة المجالس‏» ج 2 ص 222

قوله صلى الله عليه و آله و سلم: انا الشجرة، و فاطمة فرعها، و على لقاحها، و الحسن و الحسين ثمرتها، و شيعتنا ورقها، و اصل الشجرة فى جنة عدن و سائر ذلك فى سائر الجنة.

«رسول خدا فرمود: من درخت (توحيد) هستم، و فاطمه شاخه اوست، و على پيوند او، و حسن و حسين ميوه او، و شيعيان ما برگهاى او، و اصل و ريشه اين درخت در بهشت عدن و ساير اجزاء درخت در ساير بهشت‏هاست‏» .

و از طبرانى از ابو رافع و ابن عساكر در «تاريخ‏» خود ج 4 ص 38 از امير المؤمنين عليه السلام و از «الصواعق المحرقة‏» ص 96 و «تذكره‏» سبط ابن جوزى ص 31 و «مجمع الزوائد» ج 9 ص 131 و «كنوز الحقائق‏» مناوى در حاشيه «جامع صغير» ج 2 ص 16

قوله صلى الله عليه و آله و سلم: يا على ان اول اربعة يدخلون الجنة انا و انت و الحسن و الحسين، و ذرارينا خلف ظهورنا، و ازواجنا خلف ذرارينا و شيعتنا عن ايماننا و عن شمائلنا.

«رسول خدا فرمود: اى على اولين نفر از چهار نفرى كه داخل در بهشت مى‏شوند من هستم و ديگر تو هستى و حسن و حسين‏اند، و اولاد ما عقب سرما، و زنهاى ما (19) در پشت‏سر اولاد ما، و شيعيان ما در طرف راست و چپ ما» .

و از هيثمى در «مجمع الزوائد» ج 9 ص 172

قوله صلى الله عليه و آله و سلم فى خطبة له: ايها الناس من ابغضنا اهل البيت‏حشره الله يوم القيامة يهوديا.فقال جابر بن عبد الله: يا رسول الله و ان صام و ان صلى؟ قال: و ان صام و ان صلى و زعم انه مسلم، احتجز بذلك من سفك دمه و ان يؤدى الجزية عن يدوهم صاغرون.

«رسول خدا در خطبه‏اى فرمودند: اى گروه مردم كسيكه ما اهل بيت را مبغوض دارد خداوند در روز قيامت او را يهودى محشور مى‏كند.جابر بن عبد الله مى‏گويد: اى رسول خدا و اگر چه نمازگزار و روزه‏گير باشد؟ حضرت فرمود: و اگر چه نمازگزار و روزه‏گير باشد و به گمان خود مسلمان باشد، چنين مردى در واقع مسلمان نيست و اسلام خود را وسيله صيانت‏خون خود و وسيله فرار از جزيه دادن از روى ذلت قرار داده است‏» .

و از خطيب‏بغدادى در «تاريخ بغداد» ج 2 ص 146

قوله صلى الله عليه و آله و سلم: شفاعتى لامتى من احب اهل بيتى و هم شيعتى (20) .

خوارزمى در «مناقب‏» فصل سيزدهم با سند متصل خود فرمايش رسول خدا را در خيبر راجع به امير المؤمنين ذكر مى‏كند تا مى‏رسد به اين جمله كه آن حضرت فرمود:

و انك اول داخل يدخل الجنة من امتى و شيعتك على منابر من نور رواء مرويين (21) مبيضة وجوههم حولى، اشفع لهم فيكونون غدا فى الجنة جيرانى. (22)

رسول خدا به امير المؤمنين عليه السلام فرمود:

«اى على از امت من فرداى قيامت اولين كسى كه داخل بهشت‏شود تو هستى، و شيعيان تو جملگى بر منبرهائى از نور بالا روند و با چهره‏هاى تابناك و سيماى درخشان، اطراف من گرد آيند.من درباره آنها شفاعت كنم، و آنها فردا همسايگان من خواهند بود» .

و نيز سيد بحرانى راجع به فضيلت دوستان على و شيعيان و مواليان او و مواليان ائمه عليهم السلام از طريق عامه نود و پنج‏حديث و از طريق خاصه چهل و هشت‏حديث ذكر كرده است. (23) و در تفسير آيه مباركه:

لا يستوى اصحاب النار و اصحاب الجنة اصحاب الجنة هم الفائزون. (24)

از طريق خوارزمى موفق بن احمد از جابر بن عبد الله روايتى نقل كرده است.

قال: كنا عند النبى فاقبل على بن ابيطالب - رضى الله عنه - فقال رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم: و الذى نفسى بيده ان هذا و شيعته هم الفائزون يوم القيامة (25) .

و از طريق خاصه چهار حديث ذكر مى‏كند كه مراد از فائزون در اين آيه شريفه على و اصحاب على عليه السلام هستند (26) .

البته معلوم است كه اين آيه از باب جرى و تطبيق، بر آن حضرت و شيعيان او منطبق است نه آن كه شان نزول آن چنين باشد.و منافات ندارد كه جابر بن‏عبد الله يك مرتبه اين حديث را از رسول خدا ضمن شان نزول آيه وارده در سوره بينه، و مرتبه ديگر ضمن بيان تطبيق اين آيه وارده در سوره حشر از آن حضرت نقل نموده باشد.

و ابن اثير در ماده «قمح‏» گفته است:

و فى حديث على قال له النبى صلى الله عليه و آله و سلم: «ستقدم على الله انت و شيعتك راضين مرضيين، و يقدم عليه عدوك غضابا مقمحين.ثم جمع يده الى عنقه يريهم كيف الاقماح‏» .

الاقماح رفع الراس و غض البصر، يقال: اقمحه الغل اذا ترك راسه مرفوعا من ضيقه. (27)

مى‏گويد: «رسول خدا به امير المؤمنين گفتند: به زودى تو و شيعيان تو بر خدا وارد خواهيد شد در حالى كه همه از خدا خرسند و خدا از همه شما خرسند خواهد بود، و دشمنان تو بر خدا وارد خواهند شد جملگى مورد غضب خدا واقع و از شدت نگرانى با چشم‏هاى بسته سر به هوا و مقمح خواهند بود.آنگاه رسول خدا براى آنكه معنى مقمح را كه سر به هوا از شدت اضطراب بودن است‏بفهماند، دستهاى خود را به گردن برده و سر خود را به بالا برده نشان دادند كه اقماح چگونه است. (ابن اثير گويد:) اقماح سر را بلند نگاهداشتن در حال فروبستگى چشم است.اگر بگويند كه او را غل اقماح نمود يعنى غل بر گردن او به طورى فشار آورد كه سر او را به هوا نگاهداشته و از پائين آوردن مانع شد.

و ديگر آن كه زمخشرى در كتاب «ربيع الابرار» گفته است:

يروى عن رسول الله انه قال: يا على اذا كان يوم القيامة اخذت بحجزة الله تعالى و اخذت انت‏بحجزتى و اخذ ولدك بحجزتك و اخذ شيعة ولدك بحجزهم فترى اين يؤمر بنا. (28)

«از رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم روايت است كه فرمود: اى على زمانى كه قيامت‏برپا شود من دست‏به كمربند رحمت‏خدا مى‏زنم و تو دست‏به كمربند و دامان من، و فرزندان تو دست‏به دامان تو، و شيعيان فرزندان تو دست‏به دامان فرزندان تو.پس خواهى ديد چگونه خدا ما را امر به بهشت‏خواهد نمود» .

در پيروى شيعيان على از رسول خدا

بارى تمام اين احاديث و رواياتى كه ذكر شد همه و همه در منقبت‏شيعيان امير المؤمنين عليه السلام از رسول خدا روايت‏شده است كه بزرگان از ائمه سنت و جماعت آنها را در كتابهاى خود كه در تفسير و حديث و سيره و تاريخ و تراجم و غيرها نوشته‏اند ثبت و ضبط نموده‏اند و علماى شيعه نيز بسيارى از آنها را در كتابهاى خود آورده‏اند.ليكن چون منظور ما اثبات تشيع اصحاب بزرگ رسول - خدا و مناقب شيعيان على بن ابيطالب به اعتراف سنى مذهبان بود، لذا غالبا از كتب خود آنها نقل كرديم.از اين روايات استفاده مى‏شود كه در زمان خود حضرت رسول، امير المؤمنين عليه السلام شيعيانى داشتند كه در روش و سلوك به آن حضرت تاسى مى‏جستند، در عبادت و صدق و استقامت و جهاد و ايثار و فداكارى در راه اسلام و عشق و جذبه به سوى مقام لقاء خدا و زهد و نسك و اطاعت و تسليم مطلق در برابر آيات قرآن و اوامر و نواهى رسول خدا و عدم اعتراض و ترديد در كارها و سخنان رسول - خدا و ساير افعال حسنه و شيم پسنديده.و آنها در دنبال رويه امير المؤمنين عليه السلام از حضرت رسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلم از آن حضرت پيروى مى‏كردند، به خلاف بعضى از افراد ديگر كه آنها تسليم محض نبودند و گاه و بيگاه بر آن حضرت خورده مى‏گرفتند، و احيانا اوامرى تند و خشن نيز مى‏نمودند، و در نبوت آن حضرت در مواقع خطر شك و ترديد مى‏كردند، و آيات قرآن را طبق سليقه خود تفسير و تاويل نموده و كلام رسول - خدا را مانند سخنان عادى قابل صحت و فساد مى‏دانستند، و چه بسا در بسيارى از امور نظريه شخصى خود را پر ارج‏تر و عالى‏تر از راى رسول خدا تصور مى‏كردند، و چه بسا بر راى خود ثابت و براى اجراى آن در مقابل راى رسول خدا پافشارى و سماجت مى‏نمودند، و پيغمبر را اذيت و آزار مى‏نمودند، و در كارهاى شخصى آن حضرت بدون اذن آن حضرت مداخله مى‏كردند، و صريحا در بسيارى از مواقع حساس بر خلاف امر آن حضرت رفتار مى‏كردند، و از شرايط ادب خارج مى‏شدند، در محضر آن حضرت با هم دعوا نموده، و گاهى اوقات با خود حضرت مجادله و مخاصمه مى‏نمودند، و مى‏خواستند با منطق خود او را محكوم كنند.

در حضور آن حضرت صدا بلند كرده فرياد مى‏زدند و در عين حال با بسيارى از افراد عامى و طبقه متوسط ربط و ارتباط داشته و آنها را به تبعيت از خود وا مى‏داشتند، و هر وقت از رسول خدا سخنى راجع به فضيلت اهل بيت و امير المؤمنين عليهم السلام مى‏شنيدند خشمگين شده گره در ابرو مى‏كردند، و مناقب رسول خدا را درباره آنها و درباره شيعيان آنها حمل بر حميت قومى و رابطه خويشاوندى مى‏نمودند، و ناشى از احساسات مادى و عواطف ظاهرى و احيانا سودجوئى مى‏دانستند، بالاخص آنكه مى‏ديدند امير المؤمنين عليه السلام در هيچ لحظه از رسول خدا جدا نمى‏شود، و در مشكلات و شدائد، در ابتلائات و سختى‏هاى مادى و جنگها يگانه يار و حامى فداكار رسول خداست، و رسول خدا او را برادر و وزير و وصى و خليفه و ولى و سرپرست و صاحب اختيار همه مسلمانان معرفى فرموده، و آيات قرآنيه مرتبا درباره او نازل مى‏شود و پيامبر براى مردم بيان مى‏فرمايد كما آنكه در روايت از رسول اكرم آمده است كه فرمود:

ما من آية نزلت فى القرآن فيها يا ايها الذين آمنوا الا و على راسها و اميرها. (29)

«هيچ آيه‏اى در قرآن نازل نشده است كه در آن يا ايها الذين آمنوا باشد مگر آنكه على بن ابيطالب راس آيه و امير آن آيه است‏» .

و حضرت رسول الله در تمام مدت نبوت خود از مقامات معنوى و درجات روحى و نتائج اخروى آن حضرت بيان مى‏فرمودند.اين بود كه حقد و حسادت در سينه افرادى كه نمى‏توانستند ببينند بالا مى‏كشيد، و بالنتيجه داعى خودپرستى و شخصيت طلبى آنها را وا مى‏داشت كه از امير المؤمنين دورى كنند و به او با نظر كوچكى بنگرند.

نامگذارى شيعه بر پيروان على توسط خود رسول الله بوده است

ولى بسيارى از اصحاب رسول خدا كه مطيع و منقاد فرمايشات آن حضرت بودند و در كلام آن حضرت ايراد و نظرى نداشتند، و روح استقلال و بلند منشى و استكبار نيز در آنان كم بود يا نبود، طبعا آن فداكارى‏هاى امير المؤمنين و عبادت‏هاى او را كه مى‏ديدند كه نقطه معلوم و مشهود انسانيت است، از طرفى و آن تمجيد و تعريفى كه رسول خدا از او مى‏نمودند از طرف ديگر، آنها را به امير المؤمنين و محبت آن حضرت نزديك مى‏نمود و در معاشرت و رفت و آمد و ساير مشكلات تشريك مساعى مى‏نمودند، كم كم موجب آن مى‏شد كه صفات امير المؤمنين عليه السلام در آنها ظاهر شود، آنها نيز متوغل در عبادت و جهاد و ايثار و انفاق و صدق و محبت و شور و شوق لقاء خدا و مروت و ساير صفات پسنديده مى‏شدند، وچون وصايت و خلافت آن حضرت را از جانب رسول خدا پذيرفتند لذا در همان زمان به شيعيان يعنى پيروان على معروف شدند، و اول كسى كه اين لقب را به آنها داد وجود مبارك خود حضرت رسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلم بود كه در احاديثى كه روايت نموديم مشهود و معلوم شد، و در پاورقى صفحه 5 از كتاب «شيعه و اسلام‏» علامه طباطبائى از صفحه 188 جلد اول كتاب «حاضر العالم الاسلامى‏» نقل كرده است كه اولين اسمى كه در زمان رسول خدا پيدا شد شيعه بود كه سلمان و ابوذر و مقداد و عمار به اين اسم مشهور شدند.و البته شيعيان امير المؤمنين همان مسلمانان واقعى هستند زيرا كه تشيع يعنى اطاعت محض از خدا، و همان معنى اسلام است و اسلام حقيقى همان تشيع است و همان‏طورى كه در آيه انذار و حديث عشيره مفصلا در درسهاى گذشته بحث نموديم، در اولين روزى كه رسول خدا نبوت خود را به بنى عبد المطلب كه چهل نفر بوده و به دعوت رسول الله گرد آمده بودند تبليغ نمود، فرمود:

ايكم يوازرنى على ان يكون اخى و وصيى و خليفتى فيكم

«كدام يك از شما مرا در امر نبوت كمك مى‏كند تا آنكه برادر من و وصى من و جانشين من در ميان شما بوده باشد؟»

هيچكس پاسخ نداد، و على بن ابيطالب برخاست و عرض كرد: انا يا رسول الله، من يار و معين تو خواهم بود اى رسول خدا، حضرت با او بيعت نمود و دست‏خود را به يك ديگر دادند و سپس فرمود:

ان هذا اخى و وصيى و خليفتى فيكم فاسمعوا له و اطيعوا (30) .

«به درستى كه اين (على) برادر من و وصى من و جانشين من در ميان شما خواهد بود، پس گوش به فرمان او داريد و از او اطاعت كنيد» .

بنابر آنچه گفته شد تشيع يك فرقه خاص جدا از اسلام نيست، بلكه شيعيان يك جماعتى هستند كه تمام اعمال و عقائد و اخلاق و روحيات خود را بر اساس تعليمات اسلام قرار داده و از دستورات پيغمبر هيچ تجاوز نمى‏كنند.امر او را امر خدا مى‏دانند، و چون طبق آيه

اطيعوا الله و اطيعوا الرسول (31)

و آيه و ما آتاكم الرسول فخذوه (32) ،

مطيع قرآن هستند مطيع رسولخدا هم هستند، و رسول خدا نبوت خود را باوصايت و خلافت على بن ابيطالب در يك روز تواما اعلام فرمود.اين است‏حقيقت مطلب، بنابراين چقدر سخيف و بى‏خردانه است كلام كسى كه بگويد: اصل تشيع از زمان سلاطين صفويه بوده، يا از زمان آل بويه، يا از هنگام انتقال خلافت از بنى‏اميه به بنى عباس، يا از زمان خوارج كه اصحاب امير المؤمنين عليه السلام در مقابل آنها قرار گرفتند، يا از زمان كشته شدن عثمان كه طرفداران او را شيعه عثمان و طرفداران خلافت آن حضرت را شيعه على ناميدند.اين گفتارها همه از درجه اعتبار ساقط و در نزد بزرگان و علماء صاحب خبره بلكه در نزد كسى كه فى الجمله اطلاعى به تاريخ و سيره و احاديث داشته باشد موهون و بى‏ارج است.

از عبد الله عنان محامى در تاريخ «الجمعيات السريه و الحركات الهدامة‏» ص 26 نقل شده است كه گويد: از براى على بن ابيطالب جماعت و حزبى بوده‏اند و قائل به خلافت او پس از رسول اكرم بدون فاصله بوده، و اين جماعت او و فرزندان او را سزاوارترين مردم براى خلافت مى‏دانستند.تا آنكه گويد: بسيار اشتباه است كه گفته شود بدو پيدايش شيعه هنگام جدا شدن خوارج از صف اصحاب على بوده است، و آن جماعتى كه باقى ماندند آنها را شيعه ناميدند به جهت‏باقى ماندن آنها در طرف ياران و حمايت كنندگان على. گويد: اين حرف خطا و غلط است، چون همانطور كه گفته شد اول پيدايش شيعه بعد از رحلت پيغمبر بلافاصله بوده كه خلافت را حق على مى‏دانستند.

و ابن خلدون در «تاريخ‏» خود ج 3 ص 171 گويد: در قصه شوراى بعد از عمر، بسيارى از صحابه رسول خدا اظهار تشيع على بن ابيطالب را مى‏نمودند و چنين معتقد بودند كه فقط و فقط او استحقاق خلافت را دارد نه غير او، و چون در شورا خلافت‏به غير او سپرده شد آن صحابه تاسف خوردند و آه و آوخ كردند، مثل زبير و عمار بن ياسر و مقداد بن اسود و غير آنها، لكن چون در دين راسخ و استوار بودند و نمى‏خواستند الفت اسلامى از بين برود، لذا از آه و آوخ گفتن و اسف خوردن تجاوز نكردند (33) .

اسامى گروهى از شيعيان امير المؤمنين از صحابه و تابعين

مرحوم كاشف الغطاء گويد: در زمان حضرت رسول اعيان اصحاب آن حضرت و ابرار و اخيار آنها شيعه بودند مانند: سلمان محمدى - يا فارسى - و ابى‏ذر غفارى و مقداد و عمار و خزيمة ذى الشهادتين و ابن التيهان و حذيفة اليمان و زبير و فضل بن عباس و برادر او عالم امت عبد الله بن عباس و هاشم بن عتبة المرقال و ابو ايوب انصارى و ابان و خالد دو پسر سعيد العاص كه از بنى اميه بودند و سيد القراء ابى بن كعب و انس بن حارث كه كلام رسول خدا را شنيد كه فرمود: ان ابنى الحسين يقتل فى ارض يقال لها كربلا فمن شهد ذلك منكم فلينصره. «فرزندم حسين را در زمينى كه نامش كربلاست مى‏كشند پس هر كدام از شما كه در آن زمان بود او را يارى كند» .انس در كربلا حاضر شد و با امام حسين عليه السلام شهيد شد.و در كتاب «اصابه‏» و «استيعاب‏» كه از موثق‏ترين مؤلفات علماى تسنن است در ترجمه اصحاب رسول خدا بسيارى از آنها را از شيعيان على بن ابى طالب مى‏دانند.

اگر من بخواهم بشمارم تعداد اصحاب را و اثبات تشيع آنها را بنمايم از كتب سنى‏ها احتياج به تاليف كتاب ضخيمى دارد و زحمت اين مشكل را از دوش ما بعضى از علماى شيعه برداشته‏اند.سيد عليخان صاحب كتاب «سلافة العصر» در اين موضوع كتابى دارد بنام «الدرجات الرفيعة فى طبقات الشيعة‏» ، و ديگر از كتابهاى جليله در اين موضوع «طراز اللغة‏» است كه بهترين كتابى است كه در لغت نوشته شده.با آنكه در طبقات از مشاهير صحابه شيعى بنى هاشم را مانند حمزه و جعفر و عقيل اسم نبرده و غير بنى هاشم را ذكر كرده است، و لكن غير از آنچه ما شمرديم بعضى ديگر را مى‏شمارد مانند عثمان بن حنيف و سهل بن حنيف و ابو سعيد خدرى و قيس بن سعد بن عبادة رئيس انصار و بريده و براء بن مالك و خباب بن ارت و رفاعة بن مالك انصارى و ابى الطفيل عامر بن واثلة و هند بن ابى هالة و جعدة بن هبيرة المخزومى و مادرش ام هانى دختر ابو طالب و بلال بن رباح مؤذن رسول الله اينها بسيار يا اكثر افرادى هستند كه آنها را در كتاب «طبقات‏» از شيعيان امير المؤمنين مى‏شمرد، و لكن چنين به خاطر دارم كه آنچه را من از كتب تراجم اصحاب مانند «اسد الغابة‏» و «اصابة‏» و «استيعاب‏» از صحابه شيعه جمع‏آورى كرده‏ام بالغ بر هشتصد نفر از بزرگان و اعاظم اصحاب پيغمبر همگى از شيعيان على بن ابيطالب امير المؤمنين عليه السلام بوده‏اند و اگر كسى بيشتر تتبع كند اميد است كه به بيشتر از اين مقدار ظفر يابد (34) .

و پس از آنكه شيعيانى را از تابعين مى‏شمرد مانند احنف بن قيس و سويد بن غفلة و عطيه عوفى و حكم بن عتيبة و سالم بن ابى جعد و على بن جعد و حسن بن صالح و سعيد بن جبير و سعيد بن مسيب و اصبغ بن نباته و سليمان بن مهران اعمش و يحيى بن يعمر عدوانى صاحب الحجاج و يكايك از تابعين را كه مؤسسين علوم اسلامى هستند در نحو و صرف و لغت و عروض و عربيت و تفسير و حديث و فقه و تاريخ و كلام و مناظرات و فلسفه و حكمت و سير و آثار و شعر مى‏شمرد، و يكايك از خلفاى شيعى و وزراء آنها و صاحبان مناصب و ديوان را مى‏شمرد، كه حقا حاوى بسيارى از مطالب نفيس و قيمتى است، مى‏فرمايد كه: اگر بخواهيم يكايك از اين بزرگان را بيان كنيم مجلدات ضخيمه و كتابهاى متعدد از عهده بر نمى‏آيد، و والد ما - اعلى الله مقامه - در صدد نوشتن كتابى در احوالات طبقات شيعه از علماء و حكام و سلاطين و وزراء و منجمين و اطباء و غير آنها تا سى طبقه برآمد و هر طبقه را با حروف معجم مرتب ساخت و نام آن را «الحصون المنيعة فى طبقات الشيعة‏» قرار داد، و ده جلد قطور و ضخيم شد كه هنوز به پاكنويس نرسيده و طبع نشده است و مع ذلك فقط افراد قليلى را ذكر كرده است. (35)

علت عظمت و كرامت‏شيعه

بارى بايد ديد چرا شيعه اين قدر عظمت دارد و رسول - وحى و امين سر خدا تا اين حد آنها را ستوده است؟ در ميان خلائق چه علت دارد كه آنها بدون حساب داخل در بهشت روند، چرا فقط و فقط آنها فائز و رستگارانند؟ به چه مناسبت پيامبر اكرم كه خاتم النبيين و سيد المرسلين است دست‏خود را به كعبه زده و سوگند به خدا ياد مى‏كند و به اصحاب خود گوشزد مى‏كند كه شيعيان على تنها رستگارند؟ .اين همه درجات اخروى از شفاعت و كوثر و تسنيم و بهشت ورضاى خدا و خلود و طراوت و شادابى چرا تنها براى آنهاست؟

در روايات بسيارى صفات شيعه و اخلاق آنها و اعمال آنها از مروت و انصاف و صدق و ايثار و صبر و استقامت و صفا و خلوص و عبادت و جهاد و صيام و صدقه و اعتقاد راستين به خدا و دستورات خدا بيان شده است.و اينها صفاتى است كه در مولاى آنها حضرت امير المؤمنين است.آنها حساب خود را در دنيا پس داده‏اند، و در برابر مشكلات و ناملايمات صبر و تحمل نموده، عفت زبان و عفت قلم و عفت‏بطن و فرج داشته، از معاصى اجتناب كرده، بلكه با عبوديت در مقابل حضرت معبود زنگار دل خود را جلا زده و بالاخره زدوده و انوار الهى در دلشان تابش كرده است.شيعيان افرادى هستند كه در مكتب مولا امير المؤمنين عليه السلام درس عمل خوانده‏اند و تمام كريوه‏ها و عقبات عالم برزخ و قبر و سئوال منكر و نكير و حشر و عرض و حساب و سئوال و صراط و ميزان را طى نموده، و در همين دنيا كلام مولايشان كه فرمود:

و اخرجوا من الدنيا قلوبكم قبل ان تخرج منها ابدانكم. (36)

«دلهاى خود را از دنيا خارج كنيد قبل از آنكه بدنهايتان از دنيا خارج گردد» در دلشان نشسته است.

و البته همانطور كه بهشت جا و منزل پاكان است، بايد منزلگه و مقام آنان بوده باشد.آنها در راه و روش امير المؤمنين كه تسليم محض در مقابل اوامر و دستورات خداست تسليم بوده، چون و چرا نمى‏كردند، و اوامر پيغمبر را گرچه در مراحل سخت و نقاط حساس و باريك پيروى مى‏نمودند، و تمام آيات قرآنيه و بيانات رسول اكرم را درباره امير المؤمنين و اهل بيت و در ساير مسائل قبول داشتند، و به دنبال اين خلوص فكرى و علمى، در عالم خارج همان عقيده خود را اعمال و از خودسرى و استكبار مصون بودند، اين است مقام شيعه كه نمونه كامل مقام انسانيت و ميوه رسيده عالم وجود و نوگل نورسته در باغ وجدان و حميت و انصاف است.

در مقابل آنان افرادى هستند كه اولا دستورات رسول الله را لازم الاجراء نمى‏دانستند و پيغمبر را در مواقع حساس تنها مى‏گذاردند نه در عبادت و بندگى خضوع و خشوعى، نه در ايثار و فداكارى قدمى، و نه در جهاد و صبر و تحمل در شدائدخود را مهيا، و نه صدق در گفتار، و نه خلوص در عبادت، و نه عشق و شور لقاى خدا در سر.و ثانيا در مقام عمل، سنگين و سخت، با دلهاى قسى و نفوس سركش و متمرد از پذيرائى حق هر روز و هر ساعت رسول خدا را به علت تلون و ترديد در مشكلاتى واقع مى‏ساختند، آنها اهل جهنم، و البته خلود مقام و محل آنان است.آنها در اين دنيا نفوس شريره خود را مخلد در صفات و ملكات زشت نمودند، بايد در آن عالم كه عالم بروز و ظهور است مخلد باشند.لذا تقسيم شيعه و غير شيعه در زمان رسول خدا يك امر قهرى بوده است، شيعه صفى بود كه مطيع و فرمانبردار، و آنان متمرد و جسور.

در احوال مستضعفين از سنى‏ها و عاقبت كار آنان

در اينجا يك صفى ديگر ديده مى‏شود كه نه از اين و نه از آن است.نه مانند اصحاب امير المؤمنين پاكدل و پاك عمل، و نه مانند آنها تاريك و زشت كردار.گاهگاهى نيز انفاق دارند، نماز و روزه به جاى مى‏آورند، دستورات دين را اطاعت مى‏كنند، و با رسول خدا و اهل بيت نمى‏ستيزند، و با دشمنان آنها نمى‏پيوندند، بلكه به علت قصور، حقيقت‏براى آنها مكشوف نگشته، روزگارى را در اين حال مى‏گذرانند.و اين طبقه هميشه اكثر افراد اجتماعات را در امت‏ها تشكيل مى‏دهند، بطورى كه اگر فرضا حق بر آنها روشن شود از قبول آن ابا و خوددارى نمى‏كنند، لكن روى يك سلسله تربيت‏هاى غير صحيح و محيطهاى دگرگون و دور از حق، غلط را صحيح و صحيح را غلط پنداشته و عمل كرده‏اند.اينها جزء طبقه مستضعفين‏اند كه نه يكسره داخل در بهشت و نه يكسره داخل در دوزخ، بلكه به مقتضاى عقيده و عملى كه داشته‏اند مورد حساب قرار خواهند گرفت، مانند بيشتر از لشگريان حضرت كه در صفين بودند و بعد جزء خوارج شدند، چون حضرت آنها را نصيحت فرمود و اقامه برهان و دليل نمود، توبه كردند و از مخالفت ست‏بازداشتند، و مانند بيشتر از سنى مذهبان كه در عرفات و مشعر و منى و خانه خدا مجتمع مى‏شوند، عداوتى با اهل بيت ندارند، ولايت و امامت و خلافت‏بلافصل آنها را نيز قبول ندارند، البته علماء و بعضى از بزرگان آنها كه به كتب و تواريخ و تفاسير و اين همه روايات واقف‏اند و مع ذلك تسليم حق نمى‏شوند حساب آنها خيلى مشكل است، ولى اكثريت آنها كه عامى هستند و از كتب سيره اطلاع ندارند و معلومات و عقائدشان منحصرا مبتنى بر ارشاد علماى آنهاست در صورت عدم تقصير اميد است مورد عفو واغماض واقع شده و آيه مستضعفين درباره آنها جارى شود:

ان الذين توفيهم الملائكة ظالمى انفسهم قالوا فيم كنتم قالوا كنا مستضعفين فى الارض قالوا الم تكن ارض الله واسعة فتهاجروا فيها فاولئك ماويهم جهنم و ساءت مصيرا الا المستضعفين من الرجال و النساء و الولدان لا يستطيعون حيلة و لا يهتدون سبيلا فاولئك عسى الله ان يعفو عنهم و كان الله عفوا غفورا. (37)

«آن كسانى كه هنگام مرگ و قبض روح توسط فرشتگان، ظالم و ستمگر مى‏ميرند فرشتگان از آنها سئوال كنند كه شما در چه كار بوديد؟ جواب دهند كه ما در روى زمين مردمى ضعيف و ناتوان بوديم.ملائكه در پاسخ گويند: مگر زمين خدا وسيع و پهناور نبود كه در آن سفر كنيد (و از محيط جهل و كفر به سرزمين علم و ايمان بشتابيد؟ لذا عذر آنان پذيرفته نگردد) .پس جايگاه آنها جهنم و بد بازگشتگاهى است.مگر آن دسته از مردان و زنان و كودكان كه حقيقتا فرارگاهى نداشته و گريز و چاره بر ايشان ميسر نبوده و به هيچوجه گريزگاهى از آن دارالكفر به سوى دار الايمان نمى‏يافتند، آنها اميدوار به عفو و بخشش خدا باشند و البته خداوند بخشنده و آمرزنده است‏» .

سليم بن قيس هلالى كوفى روايتى از امير المؤمنين عليه السلام روايت مى‏كند و در آن، حضرت اكثر جمعيت مخالفين را از مستضعفين مى‏شمرند.مى‏گويد: شنيدم از امير المؤمنين عليه السلام كه مى‏فرمود:

«اين امت‏بر هفتاد و سه فرقه قسمت مى‏شوند يك فرقه داخل در بهشت و از اهل نجات‏اند و هفتاد و دو فرقه در آتش‏» .

و بعد حضرت با بيان مفصل و مشروحى فقط فرقه ناجيه را منحصر به كسانى مى‏داند كه امام خود را به حق - المعرفه شناخته و بدون حساب و كتاب داخل بهشت مى‏شوند.و اما اصحاب حساب و موازين و اعراف و جهنميون كه مورد شفاعت انبياء و فرشتگان و مؤمنين واقع مى‏شوند و بالاخره از جهنم نجات پيدا مى‏كنند جزء آن هفتاد و دو دسته ديگرند تا آنكه مى‏فرمايد:

فاما من وحد الله و آمن برسول الله صلى الله عليه و آله و سلم و لم يعرف و لم يتناول ضلالة عدونا و لم ينصب شيئا و لم يحل و لم يحرم و اخذ بجميع ما ليس بين المختلفين من الامة فيه خلاف فى ان الله عز و جل امر به، و كف عما بين المختلفين من الامة خلاف فى ان الله عز و جل امر به او نهى عنه فلم ينصب شيئا و لم يحلل و لم يحرم و لا يعلم و رد علم ما اشكل عليه الى الله فهذا ناج، و هذه الطبقة بين المؤمنين و المشركين هم اعظم الناس و اجلهم و هم اصحاب الحساب (38) - الحديث.

«و اما كسانى كه خدا را به وحدانيت قبول دارند و ايمان به رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم آورده‏اند و ولايت ما را نشناخته‏اند، و لكن متمسك به گمراهى دشمنان ما نيز نشدند و با ما دشمنى ننموده‏اند، و حلالى را حرام و حرامى را حلال نشمرده‏اند، و به چيزهائى كه بين جميع فرق مختلفه امت‏خلافى نبوده است كه خداوند به آنها امر كرده عمل نموده‏اند، و از همه چيزهائى كه در بين فرق امت، خلاف بوده كه آيا خدا امر كرده يا نهى نموده اجتناب ورزيده‏اند، و هيچ گونه عداوت و دشمنى با ما نكرده، و چيزى را از نزد خود حرام يا حلال ننموده، و در آن چيزهائى كه جاهل بوده علمش را به خدا محول نموده، و از خود راى و فتوائى نداده‏اند، اين افراد اهل نجات‏اند، و اين طبقه از مردم بين مسلمان و بين مشركان اكثريت افراد را تشكيل مى‏دهند و خداوند به حساب اينها طبق عمل و نيتشان رسيدگى مى‏نمايد و آنها اصحاب حساب و ميزان و اعراف‏اند» .

و همچنين جواب حضرت را به اشعث‏بن قيس كه به آن حضرت اعتراضا گفت: و الله ان كان الامر كما تقول لقد هلكت الامة غيرك و غير شيعتك «سوگند به خدا اگر حقيقت امر اين است كه تو مى‏گوئى پس تمام امت غير از تو و غير از شيعيان تو بايد از اهل هلاك و دوزخ باشند!» بيان مى‏كند كه حضرت فرمودند:

ان الحق و الله معى يا ابن قيس كما اقول و ما هلك من الامة غير الناصبين و المكابرين و الجاحدين و المعاندين فاما من تمسك بالتوحيد و الاقرار بمحمد و الاسلام و لم يخرج من الملة و لم يظاهر علينا الظلمة و لم ينصب لنا العداوة و شك فى الخلافة و لم يعرف اهلها و ولاتها و لم يعرف لنا ولاية و لم ينصب لنا عداوة فان ذلك مسلم مستضعف يرجى له رحمة الله، و يتخوف عليه ذنوبه (39) .

«سوگند به خدا اى فرزند قيس همين طور كه گفتم حق با من است لكن‏از امت هلاكت نمى‏شوند مگر دشمنان و مكابران و معاندان و منكران، و اما آن كسانى كه تمسك به توحيد خدا نموده، و به محمد و اسلام اقرار آورده‏اند، و از ملت اسلام خارج نشدند، و دشمنان و ستمگران را بر عليه ما تحريك ننموده‏اند، و با ما بناى عداوت و دشمنى نگذارده‏اند، لكن در حقانيت‏خلافت ما شك نموده و اهل خلافت و ولايت را نشناخته‏اند، نه به ولايت ما اقرار نموده و نه به عداوت با ما برخاسته‏اند، اين گروه مسلمانان مستضعف‏اند كه بايد رحمت‏خدا را درباره آنان اميد داشت، و از گناهان آنان ترسيد» .

و همچنين ضمن نامه‏اى كه حضرت به معاويه مى‏نويسند راجع به علت عدم قيام خويش بعد از رحلت‏حضرت رسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلم مى‏فرمايد كه: رسول الله به من سفارش كردند كه:

و اعلم انك ان لم تكف يدك و تحقن دمك اذا لم تجد اعوانا تخوفت عليك ان يرجع الناس الى عبادة الاصنام و الجحود بانى رسول الله، فاستظهر عليهم بالحجة عليهم و دعهم ليهلك الناصبون لك و الباغون عليك و يسلم العامة و الخاصة، فاذا وجدت يوما اعوانا على اقامة كتاب الله و السنة فقاتل على تاويل القرآن كما قاتلت على تنزيله فانما يهلك من الامة من نصب لك و لاحد من اوصيائك و عادى و جحد ودان بخلاف ما انتم عليه (40) .

«بدان اى على بعد از رحلت من اگر ياران و اعوانى نيافتى چنانچه قيام كنى و دست از قيام باز ندارى و خون خودت را حفظ نكنى من مى‏ترسم كه تمام مردم به عبادت بت‏ها برگردند، و رسالت مرا از جانب خدا انكار كنند.حجت را بر آنها تمام كن و سپس آنان را واگذار به حال خود تا دشمنان تو در ورطه هلاكت افتند، و ستمگران بر تو هلاك شوند، و عامه مردم و خواص تو سالم بمانند.اما اگر روزى ياران و كمك‏كارانى پيدا نمودى، بر تاويل قرآن جنگ كن همچنان كه من بر تنزيل قرآن جنگ كردم. (يعنى من براى اثبات مفهوم ظاهرى قرآن مى‏جنگم و تو براى تحقق مفاد و معناى واقعى آن) .فقط و فقط از امت كسانى هلاك مى‏شوند كه در مقام دشمنى و خصومت‏با تو يا با يكى از اوصياى تو باشند و انكار آنان نموده و بر خلاف دينى كه شما بر آن هستيد متدين گردند» . سليم بن قيس مى‏گويد: من چون احاديث كتاب خود را جمع كردم، در زمان حضرت سجاد زين العابدين على بن الحسين عليهما السلام به مدينه مشرف شدم و اين احاديث را سه روز متوالى قرائت كردم، آن حضرت همه را تصديق فرمود.عرض كردم: دايت‏شوم سينه من از مفاد و مفهوم بعضى از اين احاديث‏به تنگ آمده زيرا مضمون بعض آنها هلاكت و شقاوت جميع امت محمد صلى الله عليه و آله و سلم است از جميع مهاجرين و انصار و تابعين غير از شما اهل بيت و شيعيان شما.حضرت در جواب فرمود:

يا اخا عبد القيس اما بلغك ان رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم قال: ان مثل اهل بيتي كمثل سفينة نوح فى قومه من ركبها نجى و من تخلف عنها غرق، و كمثل باب حطة فى بنى اسرائيل؟ فقلت: نعم - الى ان قال عليه السلام: - ا و ليس هذا الحديث وحده ينتظم جميع ما افظعك و عظم فى صدرك من تلك الاحاديث (41) - الحديث.

«اى برادر قيسى آيا به تو نرسيده است كه رسول الله فرمود: مثل اهل بيت من در ميان شما مثل كشتى نوح است در ميان قوم خود، هر كس سوار شد نجات پيدا كرد و هر كس تخلف ورزيد غرق شد، و ديگر مانند درحطه در بنى اسرائيل است؟ (كه هر كس وارد شد گناهش آمرزيده شد) .عرض كردم: بله، فرمود: آيا اين حديث‏به تنهائى مبين و مفسر تمام آن احاديثى كه تو را نگران كرده و در نزد تو بزرگ و عجيب آمده نيست؟» كناية از آنكه هر كس از اهل محبت اهل بيت‏باشد مانند كسى است كه سوار كشتى نوح شده و بالاخره نجات مى‏يابد، و اما معاندين و دشمنان‏اند كه دستخوش غرق خواهند شد.و اين فرمايش حضرت بعينه همان فرمايش امير المؤمنين عليه السلام است درباره عامه مردم كه آنها را جزو مستضعفين محسوب داشته است.

سيد هاشم بحرانى از طريق خاصة روايت كرده است از ابو حمزه ثمالى از حضرت امام محمد باقر عليه السلام از جابر بن عبد الله انصارى كه رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم در مرض موت خود به فاطمه سلام الله عليها گفتند: پدرم و مادرم فدايت‏باد اى نور ديده، دخترك من بفرست‏شوهرت بيايد نزد من.حضرت فاطمه به حسن فرمود: برو نزد پدرت بگو: جدم تو را مى‏خواهد.امام حسن به سوى پدر رفت و به او گفت.حضرت امير المؤمنين عليه السلام آمد و بر رسول خدا وارد شد، و فاطمه در نزد پدر نشسته و مى‏گفت:

و اكرباه لكربك يا رسول الله

«اى غم و اندوه كجائيد بيائيد ببينيد چه غم و اندوهى بر پدر من وارد شده‏» .

حضرت رسول الله فرمود: بعد از امروز براى پدر تو هيچ غصه و اندوهى نيست.براى پيغمبر نبايد گريبان چاك زد، و نبايد صورت را خراشيد، و نبايد واويلا گفت، و ليكن بگو همان كلماتى را كه پدرت در فوت فرزندش ابراهيم گفت:

تدمع العين و قد يوجع القلب و لا نقول ما يسخط الرب، و انا بك يا ابراهيم لمحزونون، و لو عاش ابراهيم لكان نبيا.

«اشك از چشم مى‏ريزد، و دل به درد مى‏آيد، و كلامى كه خدا را به غضب آورد نمى‏گوئيم، و من در فراق تو اى ابراهيم محزونم، و اگر ابراهيم مى‏ماند هر آينه پيغمبر بود» .

پس از آن فرمود: اى على نزديك من بيا، امير المؤمنين نزديك آمد.فرمود: گوشت را نزديك دهان من بياور، امير المؤمنين آورد، حضرت فرمود: اى برادر من آيا نشنيده‏اى قول خداى عز و جل را در كتاب خود:

ان الذين آمنوا و عملوا الصالحات اولئك هم خير البرية؟ قال: بلى يا رسول الله

«عرض كرد: بله اى رسول خدا» .فرمود: تو و شيعيانت هستيد.در محشر مى‏آيند با صورتهاى درخشان و علامتها و نشانه‏هاى ايمان، همه سير و سيراب، با طراوت و شاداب.آيا نشنيده‏اى قول خداوند عز و جل را در كتاب خود:

ان الذين كفروا من اهل الكتاب و المشركين فى نار جهنم خالدين فيها اولئك هم شر البرية ؟

عرض كرد: بله اى رسول خدا.فرمود ايشان دشمنان تو و پيروان دشمنان تو هستند، در روز قيامت‏حاضر خواهند شد با صورتهاى سياه، همگى تشنه و سوزان، اهل شقاوت، معذب به عذاب كفار و منافقين، آنها براى تو و شيعيان تو است، و اينها براى دشمنان تو و پيروان آنها. (42)

پى‏نوشتها:‌


1. سوره بينه 98- آيه 7 و 8.

2. «غاية المرام‏» ص 326 تا ص 328.

3. «غاية المرام‏» ص 328 روايت‏ششم، و نيز در ص 483 حديث چهاردهم از طريق عامه ذكر كرده است.

4. «غاية المرام‏» ص 329 روايت پنجم.

5. اين حديث را به عين همين عبارات گنجى شافعى در «كفاية الطالب‏» باب 62 ص 244 از طبع ثانى نجف آورده است و سپس گويد: محدث شام (ابن عساكر) به طرق مختلفى اين حديث را در «تاريخ‏» خود آورده است.و ديگر عين اين حديث را طبرى در «تفسير» خود در جزء 30 ص 146 با اسناد خود از ابى - الجارود از محمد بن على (ع) آورده است.

6. «غاية المرام‏» ص 328 حديث چهارم.

7. «غاية المرام‏» ص 327 حديث پنجم و دهم و ششم.

8. تفسير «در المنثور» ج 6 ص 379.و حديث اول شماره (2) را در «الغدير» ج 2 ص 58 آورده است.

9. همان.

10. تفسير «الدر المنثور» ج 6 ص 379.

باحتمال قوى غلط نسخه است و صحيح آن اذا جيئت‏بالامم للحساب است و بنابراين ترجمه آن چنين خواهد بود: وقتى كه امت‏ها براى حساب آورده شوند، و بلكه جاءت الامم بيشتر محتمل است.

11. تفسير «الدر المنثور» ج 6 ص 379.و در «الغدير» ج 2 ص 58 ذكر كرده و به لفظ جاءت الامم آورده است.

12. «مناقب‏» خوارزمى ص 187.

13. «اصل الشيعة و اصولها» ص 110.و نيز عين اين حديث را طبرى در تفسير خود جزء 30 ص 178 از طريق حافظ ابن مردويه از يزيد بن شراحيل انصارى آورده.

14. «غاية المرام‏» ص 483 و ص 484 حديث پانزدهم.و در «غاية المرام‏» ص 19 در حديث‏بيست و يكم و بيست و دوم دو روايت از رسول خدا از طريق عامه راجع به درجات و مقامات شيعيان امير المؤمنين عليه السلام در قيامت روايت كرده است.

15. «ينابيع المودة‏» ط اسلامبول ص 180.

16. «ينابيع المودة‏» ص 181.

17. اين حديث را در «غاية المرام‏» ص 32 از انس روايت مى‏كند.

18. «تاريخ بغداد» ج 12 ص 289.

19. مراد از زنها زنهاى صالحه‏اند مانند حضرت خديجه و ام سلمه و زينت دختر جحش و حضرت فاطمه همسر امير المؤمنين، نه مانند عائشه كه بر عليه امام زمان خود قيام كرد و صحنه خونين جمل را به راه انداخت، و نه مانند حفصه كه پيوسته معين و يار عائشه بود، و نه مانند جعده كه حضرت امام حسن را مسموم كرد.

20. «الغدير» ج 3 ص 78 و ص 79.

21. رواء جمع ريان است‏يعنى سيراب، و برگهاى سبز درخت را كه بسيار سبز و با طراوت‏اند ريان گويند، و شخص سر حال و فربه را ريان گويند، و شخص بشاش و خوش چهره را ريان گويند.مرويين از ماده روى يروى است‏يعنى سيراب شد، مرويين اسم مفعول و جمع است‏يعنى سيراب شدگان.

22. «مناقب‏» خوارزمى ص 75.

23. «غاية المرام‏» ص 578 تا ص 588.

24. سوره حشر 59- آيه 20.

25. «غاية المرام‏» ص 328.

26. همان.

27. «نهايه‏» ابن اثير ج 4 ص 106.

28. «اصل الشيعة و اصولها» ص 111.

29. «حلية الاولياء» ج 1 ص 64، و «ذخائر العقبى‏» ص 89 از احمد حنبل در «مناقب‏» آورده است.

30. «تاريخ طبرى‏» ج 2 ص 62 و ص 63.

31. سوره محمد (ص) 47- آيه 33.

32. سوره حشر 59- آيه 7.

33. كتاب «شيعه و اسلام‏» سبط الشيخ پاورقى ص 54.

34. «اصل الشيعة و اصولها» ص 82 و ص 87.

35. «اصل الشيعة و اصولها» ص 98.

36. «نهج البلاغة‏» باب خطب ص 418.

37. سوره نساء 4- آيه 97 تا 99.

38. «كتاب سليم‏» ص 96 و ص 97.

39. «كتاب سليم‏» ص 131.

40. «كتاب سليم‏» ص 194.

41. «كتاب سليم‏» ص 66، 67.

42. «غاية المرام‏» ص 327 حديث‏سوم.