علم امام از ديدگاه احاديث

آيت‌الله ابراهيم اميني

- ۳ -


2ـ ارث بردن احاديث

اين نوع از علوم از طريق احاديث حاصل مى شود كه در حديث حضرت موسى بن جعفر عليه السلام به عنوان «غابر» معرفى شده كه به «مزبور» و «مكتوب» تفسير شد در توضيح مطلب يادآور مى شويم كه: احكام و قوانين و معارف اسلام، از آغاز بعثت تا هنگام وفات تدريجا بر پيامبر اكرم نازل شد و دين اسلام به حد كمال رسيد و در هر فرصتى آنها را در اختيار مسلمين قرار مى داد اما اوضاع و شرائط عمومى مسلمانها در دوران 23 ساله نبوت آنچنان مساعد نبود كه پيامبر گرامى اسلام بتواند احكام و قوانين شريعت را بطورى نشر دهد كه از دستبرد حوادث كاملا محفوظ بماند و در جايگاه امنى ثابت باشد. زيرا مدت 13 سال از دوران آغاز نبوت را مسلمانها در اوضاع و شرائط بحرانى و خطرناك صدر اسلام زندگى مى كردند كه با اذيت و آزار و شكنجه مشركين مواجه بودند، مدتى را در شعب ابوطالب محصور بودند، جمعى از آنها كه از اذيت و شكنجه كفار بستوه آمده بودند به كشور حبشه هجرت نمودند. و معلوم است كه در چنين اوضاع و شرائطى افكار مسلمين براى ضبط احكام و قوانين و معارف اسلامى آمادگى كامل نداشت بعد از اين دوران پيامبر به مدينه هجرت نمود مسلمانهاى مكه نيز تدريجا به آن حضرت پيوستند و اهل مدينه نيز مسلمان شدند و اسلام از انزوا بيرون آمد و رونق گرفت در اين زمان گرچه مسلمانها از قتل و شكنجه و اذيت مشركين تا حدى در امان بودند، ليكن درگير جنگها و حمله هاى كفار و مشركين شدند بطوريكه مسلمانها پيوسته در حال آماده باش بسر مى بردند، و در نتيجه وضع اقتصادى خوبى نداشتند و كاملا در مضيقه زندگى مى كردند و معلوم است كه در چنين شرائطى افكار عمومى آماده ضبط دقيق احكام و معارف اسلام نبود ليكن پيامبر مى دانست كه بالاخره مرگش فرا مى رسد و آنگاه مسلمانها از خواب غفلت بيدار مى شوند و به احكام و معارف دين احساس نياز مى كنند ولى پيامبر را نمى يابند تا از علومش استفاده نمايند و به همين جهت پيامبر تصميم گرفت، در زمان حيات خودش در حل اين مشكل بكوشد و احكام و معارف دين را در جايگاهى امن ثبت و ضبط نمايد تا مردم به هنگام احساس نياز به آن مراجعه كنند. و آن جايگاه بايد در ضبط احكام و ابلاغ به مردم از هر گونه خطاء و نسيان و اشتباهى مصون باشد .

حضرت على عليه السلام جايگاه ضبط احكام پيامبر اسلام حضرت على عليه السلام را بخوبى مى شناخت و به استعدادهاى ذاتى و آينده درخشانش كاملا واقف بود، و به همين جهت از همان سن كودكى مورد عنايت آن حضرت قرار گرفت.

نوشته اند: هنگامى كه على بن ابى طالب به سن تميز رسيد اهل مكه با قحطى سختى مواجه بودند ابو طالب مردى آبرومند و كثير العيال و در اداره زندگى در مضيقه قرار داشت. حضرت محمد صلى الله عليه و آله نزد ابوطالب رفت و پيشنهاد نمود كه حضرت على عليه السلام را از او بگيرد و جزء عيالات خود قرار دهد و پرورش او را بر عهده بگيرد. پيشنهاد مذكور مورد قبول ابو طالب قرار گرفت و بدين وسيله حضرت على عليه السلام به خانه حضرت محمد صلى الله عليه و آله انتقال يافت، در زمان بعثت نيز در خدمت رسول خدا بود و به او ايمان آورد و اسلام را پذيرفت. (25)

بعد از بعثت نيز پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله از جانب خدا مأموريت يافت كه همواره على عليه السلام را بخود نزديك كند و در تعليم و تربيت او بكوشد.

قال رسول الله صلى الله عليه و آله:

يا على ان الله امرنى ان ادنيك و اعلمك لتعى ـ فانزل الله هذه الآية «و تعيها اذن واعية» فقال: انت اذن واعية (26)

يعنى: رسول خدا صلى الله عليه و آله به حضرت على فرمود: خدا به من امر كرده كه ترا به خودم نزديك نمايم و مطالب علمى را به تو بياموزم تا آنها را ـ حفظ كنى ـ وقتى آيه «و تعيها اذن واعية» نازل شد به على فرمود: تو گوش نگهدارنده هستى.

ابن عباس عن النبى (ص) قال سألت ربى ان يجعلها اذن على قال على كرم الله وجهه ما سمعت من رسول الله شيئا الا و حفظته و وعيته و لم انسه مدى الدهر (27)

يعنى: ابن عباس از پيامبر نقل كرده كه فرمود: از پروردگارم سئوال كردم كه آن را «اذن واعية» گوش على قرار دهد حضرت على عليه السلام فرمود: چيزى را از رسول خدا نشنيدم مگر اينكه آن را كاملا حفظ كردم و هيچگاه فراموش نخواهم كرد.

ابن عباس قال قال رسول الله صلى الله عليه و آله:

لما صرت بين يدى ربى كلمنى و ناجانى فما علمت شيئا الا علمته عليا فهو باب علمى (28)

يعنى ابن عباس از رسول خدا نقل كرده كه فرمود: وقتى به معراج رفتم و نزد پروردگارم حاضر شدم با من تكلم و مناجات كرد پس چيزى را به من تعليم نكرد جز اينكه من آن را به على تعليم نمودم، پس على باب علم من مى باشد.

قال على عليه السلام:

و قد علمتم موضعى من رسول الله صلى الله عليه و آله بالقرابة القريبة و المنزلة الخصيصة وضعنى فى حجره و انا ولد يضمنى الى صدره و يكنفنى فى فراشه و يمسنى جسده و يشمنى عرفه و كان يمضغ الشى ء ثم يلقنيه و ما وجد لى كذبة فى قول و لا خطلة فى فعل و لقد قرن الله به صلى الله عليه و آله من لدن ان كان فطيما اعظم ملك من ملائكته يسلك به طريق المكارم و محاسن الاخلاق ليله و نهاره و لقد كنت اتبعه اتباع الفصيل اثر امه يرفع لى فى كل يوم من اخلاقه علما و يأمرنى بالاقتداء به و لقد كان يجاور فى كل سنة بحراء فاراه و لايراه غيرى و لم يجمع بيت واحد يومئذ فى الاسلام غير رسول الله صلى الله عليه و آله و خديجة و انا ثالثهما ارى نور الوحى و الرسالة و اشم ريح النبوة و لقد سمعت رنة الشيطان حين نزل الوحى عليه فقلت يا رسول الله ما هذاه الرنة فقال هذا الشيطان ايس من عبادته انك تسمع ما اسمع و ترى ما ترى ما ارى الا انك لست بنبى لكنك وزير و انك لعلى خير. (29)

يعنى حضرت على عليه السلام فرمود: شما از خويشاوندى نزديك و مقام مخصوص من نسبت به رسول خدا اطلاع داريد مرا در كودكى در دامن خود مى گذاشت و به سينه اش مى چسبانيد و در بسترش مى خوابانيد، جسدش به جسد من مى ماليد و بويش را استشمام مى نمودم. لقمه را مى جويد و در دهانم مى گذاشت و هيچگاه دروغ يا خطائى از من نيافت از آن هنگام كه از شير گرفته شد بزرگترين فرشته خدا مراقب او بود و او را به سوى مكارم و محاسن اخلاق هدايت مى كرد شبانه روز، و من در آن زمان همانند بچه شتر كه از مادرش پيروى مى كند از او پيروى مى كردم در هر روز نمونه اى از اخلاقش را برايم آشكار مى ساخت و دستور مى داد پيروى كنم. هر سال چند روزى را در كوه حراء وقوف مى نمود كه من او را مى ديدم و غير از من كسى او را مشاهده نمى كرد در آن زمان خانواده اى در اسلام وجود نداشت جز خانواده پيامبر كه خديجه و من جزء آن بوديم و نور وحى و رسالت را مشاهده مى كردم و بوى نبوت را استشمام مى نمودم . به هنگامى كه وحى بر آن جناب نازل مى شد صداى ناله شيطان را شنيدم عرض كردم يا رسول الله اين ناله چه بود؟ فرمود «اين شيطان بود كه از عبادتش مأيوس گشته است يا على تو آنچه را من مى شنوم مى شنوى و آنچه را مى بينم مى بينى الا اينكه تو پيامبر نيستى ليكن تو وزير و بر طريق خير هستى.

قيل لعلى عليه السلام ما لك اكثر اصحاب رسول الله حديثا؟

قال انى كنت اذا سألته أنبأنى و اذا سكت ابتدئنى (30)

يعنى به حضرت على عليه السلام گفته شد چرا شما از اصحاب رسول خدا صلى الله عليه و آله بيشتر حديث داريد فرمود من چنان بودم كه هر وقت از رسول خدا سؤال مى كردم پاسخ مى داد و هر وقت ساكت مى شدم خود آن جناب ابتداء به سخن مى نمود.

قال على عليه السلام (فى حديث) و قد كنت ادخل على رسول الله كل يوم دخلة فيخلينى فيها ادور معه حيث دار و قد علم اصحاب محمد انه لم يصنع ذلك باحد من الناس غيرى فربما كان من بيتى يأتينى رسول الله اكثر ذلك فى بيتى و كنت اذا دخلت عليه بعض منازله اخلانى و اقام عنى نسائه فلا يبقى عنده غيرى و اذا اتانى للخلوة معى فى منزلى لم تقم عنى فاطمة و لا احد من بنى و كنت اذا سألته اجابنى و اذا اسكت عنه و فنيت مسائلى ابتدئنى فما نزلت على رسول الله آية من القرآن الا اقرئنيها و املاها على فكتبتها بخطى و علمنى تأويلها و تفسيرها و ناسخها و منسوخها و محكمها و متشابهها و خاصها و عامها و دعا الله ان يعطينى فهمها و حفظها فما نسيت آية من كتاب الله و علما املاه على و كتبته منذ دعا الله لى بما دعا و ما ترك شيئا علمه الله من حلال و حرام و لا امر و لا نهى كان او يكون و لا كتاب منزل على احد قبله من طاعة او معصية الا علمنيه و حفظته فلم انس حرفا و احدا ثم وضع يده على صدرى و دعا الله لى ان يملأ قلبى علما و فهما و حكما و نورا فقلت يا نبى الله بابى انت و امى منذ دعوت الله لى بما دعوت لم انس شيئا و لم يفتنى شيى ء لم اكتبه افتخوف على النسيان فيما بعد فقال: لا لست اتخوف عليك النسيان و الجهل؟ (31)

يعنى حضرت على عليه السلام فرمود: من چنان بودم كه در هر روز يك مرتبه و هر شب يك مرتبه وارد بر رسول خدا مى شدم و با من خلوت مى نمود هر جا مى رفت با او مى رفتم. اصحاب رسول خدا مى دانند كه چنين رفتارى را جز با من با كس ديگرى نداشت. گاهى رسول خدا به خانه ما مى آمد و اكثر اوقات چنين بود. وقتى داخل مى شدم در بعض منازل رسول خدا با من خلوت مى نمود، و حتى همسرانش را خارج مى ساخت، و جز من كسى باقى نمى ماند اما وقتى براى ملاقات خصوصى به منزل ما تشريف مى آورد، نه فاطمه خارج مى شد و نه هيچ يك از فرزندانم و چنان بود كه وقتى از او سئوال مى كردم جوابم را مى داد هنگامى كه ساكت مى شدم و سئوالى نداشتم خود آن حضرت ابتدا به سخن مى نمود پس هيچ آيه اى بر رسول خدا نازل نشد جز اينكه آن را براى من تلاوت و املاء مى نمود و من بدست خودم مى نوشتم و تأويل و تفسير و ناسخ و منسوخ و محكم و متشابه و خاص و عام آنها را برايم بيان مى فرمود و از خدا خواست كه فهم و حفظ آنها را به من عطا كند پس هيچ آيه اى از قرآن و هيچ علمى را كه به من املاء كرد و نوشتم فراموش نكردم و چيزى از آنچه را خدا به او تعليم نموده بود از حلال و حرام و امر و نهى از گذشته و آينده، و نه كتابى كه برگذشتگان نازل شده بود چه طاعت باشد چه معصيت، چيزى را نگذاشت مگر اينكه آن را به من تعليم نمود. و من حفظ كردم و حتى يك حرف آن را فراموش نكردم آنگاه دست مباركش را بر سينه ام نهاد و دعا كرد كه خدا قلبم را از علم و فهم و حكم و نور پر نمايد. پس گفتم: يا نبى الله پدر و مادرم فدايت از آن هنگام كه برايم دعا كرديد چيزى را فراموش نكردم و چيزى از آنچه را ننوشته بودم از من فوت نشد، آيا مى ترسيد بعد از اين فراموش كنم؟ فرمود: نه، از عروض جهل و نسيان بر تو نمى ترسم.

حضرت على گنجينه علوم نبوت از احاديث مذكور چند مطلب مهم استفاده مى شود:

1ـ پيامبر گرامى اسلام نسبت به حضرت على عنايت خاصى داشت و به همين جهت از زمان كودكى او را به منزل خود برد و به تعليم و تربيت كامل او همت گماشت.

2ـ حضرت على همواره با رسول خدا بود حتى قبل از بعثت و در توقفهاى سالانه اش در كوه حراء.

3ـ در اثر استعدادهاى ذاتى و تصرفات پيامبر اكرم داراى قدرتى شده بود كه صداى فرشته را مى شنيد، با اينكه پيامبر نبود.

4ـ پيامبر اكرم در تعليم او كمال عنايت را داشت و تمام آنچه را بوسيله وحى از جانب خدا دريافت مى نمود تعليم حضرت على مى نمود. در هر شبانه روز بطور مداوم دو جلسه خصوصى داشتند كه مطالب لازم را به او ياد مى داد.

5ـ حضرت على آن چه را مى شنيد ثبت و ضبط مى كرد و از خطا و نسيان و جهل در امان بود، چون پيامبر از خدا خواسته بود كه حضرت على معصوم باشد.

بنابراين حضرت على عليه السلام را مى توان به عنوان خزينه علوم نبوت معرفى نمود خودش مى فرمود: بل اند مجت على مكنون علم لو بحت به لاضطربتم اضطراب الارشية فى الطوى البعيدة (32)

يعنى بلكه من داراى علومى هستم كه اگر آنها را در اختيار شما قرار دهم به لرزه و اضطراب خواهيد افتاد، همانند لرزش ريسمان در چاههاى عميق و مى فرمود:

ان رسول الله صلى الله عليه و آله علمنى الف باب و كل باب يفتح الف باب فذلك الف الف باب حتى علمت ما كان و ما يكون الى يوم القيامة و علمت علم المنايا و البلايا و فصل الخطاب (33)

يعنى حضرت اميرالمومنين عليه السلام فرمود: رسول خدا هزار باب از علم براى من گشود كه از هر بابى هزار باب باز شد پس مى شود هزار هزار (يك ميليون) حتى از گذشته و آينده اطلاع دارم و به علم منايا و بلايا و فصل خطاب آگاهى دارم.

رسول خدا هم در چندين حديث اين مطلب را تأييد نموده است.

از باب نمونه:

قال النبى صلى الله عليه و آله:

ليهنئك العلم ابالحسن، لقد شربت العلم شربا و نهلته نهلا (34)

يعنى پيامبر به حضرت على فرمود: علم گوارايت باد اى ابالحسن تو علم را نوشيدى و سير آب شدى.

قال رسول الله:

انا دار الحكمة و على بابها (35)

يعنى رسول خدا فرمود، من خانه علم و حكمت هستم و على درب آن مى باشد.

قال رسول الله صلى الله عليه و آله: انا مدينة العلم و على بابها فمن اراد العلم فليأت الباب (36) يعنى رسول خدا فرمود: من شهر علم و على درب آن مى باشد پس هر كس طالب علم است بايد از درب آن وارد شود.

قال رسول الله صلى الله عليه و آله: يا على انا مدينة العلم و انت بابها كذب من زعم انه يصل الى المدينة الا من قبل الباب (37)

يعنى رسول خدا صلى الله عليه و آله به حضرت على فرمود: من شهر دانش و تو درب آن هستى و هر كس كه خيال مى كند مى تواند جز از طريق درب وارد شهر شود دروغ مى گويد. و دهها حديث ديگر از اين قبيل اميرالمومنين عليه السلام علوم را مى نوشت.

حضرت على عليه السلام با اينكه از خطا و نسيان معصوم بود و در ضبط احكام نيازى به نوشتن نداشت ليكن از جانب رسول خدا مأموريت يافته بود كه آنچه را استماع مى كند در كتابى بنويسد تا براى امامهاى بعد از خودش باقى بماند.

قال رسول الله صلى الله عليه و آله: يا على اكتب ما املى عليك قلت يا رسول الله اتخاف على النسيان قال: لا و قد دعوت الله عزوجل ان يجعلك حافظا و لكن اكتب لشركائك الائمة من ولدك (38)

يعنى: رسول خدا صلى الله عليه و آله به حضرت على عليه السلام فرمود: آنچه را براى تو املاء مى كنم بنويس، حضرت على عرض كرد يا رسول الله آيا مى ترسى مطالب را فراموش كنم؟ فرمود نه من از خدا خواسته ام كه ترا حافظ قرار دهد ليكن مطالب را براى شريكانت در علم و امام هاى از فرزندانت بنويس.

كتاب على عليه السلام «جفر» و «جامعه» حضرت على عليه السلام مطالب دينى را كه از رسول خدا مى شنيد مى نوشت و همه را در كتابى ثبت و ضبط مى كرد و به صورت چند كتاب تاليف شد و بطور ارث براى ساير ائمه باقى ماند ائمه اطهار عليهم السلام از اين كتابها استفاده مى كردند و مطالب آنها را براى مسلمانها نقل مى كردند و گاهى بدان كتابها اشاره نموده مى فرمودند در كتاب على يا صحيفه يا جامعه چنين نوشته و در كتاب على خواندم كه ... از باب نمونه به احاديث زير توجه فرمائيد:

محمد بن حكيم عن ابى الحسن عليه السلام قال: انما هلك من كان قبلكم بالقياس ان الله تبارك و تعالى لم يقبض نبيه حتى اكمل له جميع دينه فى حلاله و حرامه فجائكم مما تحتاجون اليه فى حياته و تستغيثون به و باهل بيته بعد موته و انها مصحف عند اهل بيته حتى ان فيه ارش خدش الكف ثم قال: ان ابا حنيفة ممن يقول: قال على و انا قلت (39)

يعنى: حضرت موسى بن جعفر عليه السلام فرمود كسانى قبل از شما به هلاكت رسيدند كه عمل به قياس كردند. خداوند متعال پيامبرش را قبض روح نكرد مگر اينكه دين را در حلال و حرام تكميل نمود و آنچه را بدان نياز داشتيد همه را آورد و همه آنها بصورت كتابى نزد اهل بيت موجود است حتى ارش خدش نيز در آن هست آنگاه فرمود: ابوحنيفه مى گفت على چنين مى گفت و من چنين مى گويم.

عذافر الصيرفى قال كنت مع الحكم بن عتيبه عند ابى جعفر عليه السلام فجعل يسأل و كان ابوجعفر عليه السلام له مكرما فاختلفا فى شى ء فقال ابو جعفر عليه السلام يا بنى قم فاخرج كتابا مدروجا عظيما ففتحه و جعل ينظر حتى اخرج المسألة فقال ابوجعفر هذا خط على و املاء رسول الله صلى الله عليه و آله و اقبل على الحكم و قال يا ابا محمد اذهب انت و سلمة و ابوالمقدام حيث شئتم يمينا و شما لا فوالله لا تجدون العلم اوثق منه عند قوم كان ينزل عليهم جبرئيل (40)

يعنى عذافر مى گويد با حكم بن عتيبه خدمت حضرت باقر عليه السلام بودم حكم مرتب سئوال مى كرد و امام باقر جواب مى داد و حضرت او را گرامى مى داشت پس در يك مطلب اختلاف كردند امام فرمود: پسرم برخيز و كتاب بزرگى را كه در هم پيچيده است بيرون بياور پس كتاب را باز كرد و شروع نمود به نگاه كردن تا اينكه مسأله را پيدا كرد پس حضرت باقر عليه السلام فرمود: اين خط على عليه السلام و املاء رسول خدا صلى الله عليه و آله مى باشد آنگاه رو كرد به حكم و فرمود: اى ابا محمد تو و سلمة و ابوالمقدام به هر طرف مى خواهيد برويد به خدا سوگند علمى را كه بيشتر از اين مورد اعتماد باشد نخواهيد يافت، جبرئيل بر آنها نازل مى شد.

سأل زرارة ابا عبدالله عليه السلام عن الصلوة فى الثعالب و الفنك و السنجاب من الوبر فاخرج كتابا زعم انه املاء رسول الله صلى الله عليه و آله ان الصلوة فى وبر كل شى ء حرام اكله فالصلوة فى وبره و شعره و جلده و بوله و روثه فكل شى ء منه فاسد (41)

يعنى: زراره از حضرت صادق عليه السلام سئوال كرد از نماز خواندن در موى و كرك روباه و فنك و سنجاب پس كتابى را خارج كرد كه خيال مى كرد املاء رسول الله است (در آن كتاب چنين بود) نماز خواندن در موى هر حيوانى كه حرام گوشت باشد پس نماز خواندن در كرك و مو و پوست و بول و سرگين آن فاسد مى باشد.

عن ابى عبدالله قال قال ابو جعفر عليه السلام يا بنى اعرف منازل شيعة على على قدر رواياتهم (الى ان قال) نظرت فى كتاب على عليه السلام فوجدت فيه ان زنة كل امرأ و قدره معرفته (42)

يعنى حضرت صادق عليه السلام از پدرش نقل كرده كه فرمود: پسرم مقام و منزلت شيعيان را به مقدار روايتشان بشناس تا اينكه فرمود: در كتاب على عليه السلام خواندم كه: ارزش هر كس به مقدار معرفت اوست.

سأل ابا عبدالله عليه السلام بعض اصحابنا عن الجفر فقال هو جلد ثور مملو علما قال له فما الجامعه؟ قال تلك صحيفة طولها و عرض الاديم مثل فخذ الفالج فيها كل ما يحتاج الناس اليه و ليس من قضية الا و هى فيها حتى ارش الخدش. (42)

يعنى: بعض اصحاب از حضرت صادق عليه السلام از جفر سوال كردند فرمود: پوست گاوى است پر از علم همان شخص عرض كرد پس جامعه چيست فرمود؟ صحيفه اى است كه طور آن هفتاد ذراع و عرضش بمقدار عرض پوست دباغى شده است مثل ران شتر هر چه مردم احتياج دارند در آن هست و هيچ قضيه اى نيست مگر اينكه حكمش در آن هست. حتى ارش خدش.

بكر بن كرب الصير فى قال سمعت ابا عبدالله عليه السلام يقول انه عندنا كتابا املاء رسول الله و خط على، صحيفة فيها كل حلال و حرام (43)

يعنى بكر مى گويد از حضرت امام صادق عليه السلام شنيدم كه مى فرمود: نزد ما چيزى هست كه با وجود آن به مردم احتياج نداريم ولى مردم به ما محتاج هستند نزد ما كتابى است كه به املاء رسول خدا و خط حضرت على تهيه شده صحيفه اى است كه هر حلال و حرامى در آن نوشته شده است.

عبد الله بن سنان عن ابى عبد الله عليه السلام قال سمعته يقول ان عندنا جلدا سبعون ذراعا املى رسول الله و خطه على بيده و ان فيه جميع ما يحتاجون اليه حتى ارش الخدش (44)

يعنى: عبد الله بن سنان مى گويد از حضرت صادق عليه السلام شنيدم كه مى فرمود: نزد ما پوستى هست به طول هفتاد ذراع كه مطالب آن را رسول خدا املاء كرده و حضرت على با خط خودش نوشته است آن چه مردم به آن احتياج دارند در آن هست حتى ارش خدش.

عن ابى شيبه قال سمعت ابا عبدالله عليه السلام يقول: ضل ابن شرمة عند الجامعة، املاء رسول الله و خط على بيده، ان الجامعه لم تدع لاحد كلاما فيها الحلال و حرام، ان اصحاب القياس طلبوا العلم بالقياس فلم يزدادوا من الحق الا بعدا ان دين الله لا يصاب بالقياس . (45)

يعنى ابو شبيبه مى گويد از حضرت صادق عليه السلام شنيدم كه مى فرمود: ابن شرمه درباره جامعه به اشتباه افتاده كتاب جامعه به املاء رسول خدا و خط على تهيه شده و براى احدى جاى كلام باقى نگذاشته تمام حلالها و حرامها در آن كتاب نوشته است اصحاب قياس مى خواهند علم را با قياس بدست مى آورند ولى بدين وسيله از حق دور مى شوند، چون با قياس نمى توان به دين خدا رسيد.

معلمى بن خنيس عن ابى عبدالله عليه السلام قال ان الكتب كانت عند على فلما سار الى العراق استودع الكتب ام السلمة فلما مضى الحسن كانت عند الحسين فلما مضى الحسين كانت عند على بن الحسين ثم كانت عندى. (46)

يعنى حضرت صادق عليه السلام فرمود: كتابها نزد حضرت على بود تا وقتى كه مى خواست به عراق سفر كند آنها را به ام سلمه سپردوقتى وفاتت كرد نزد امام حسن بود بعد از رحلت امام حسن نزد امام حسين آمد بعد از شهادت امام حسين نزد على بن حسين و الان نزد من است.

يعنى حضرت صادق عليه السلام فرمود: كتابها نزد حضرت على بود تا وقتى كه مى خواست به عراق سفقر كند آنها را به ام سلمه سپرد وقتى وفات كرد نزد امام حسن بود بعد از رحلت امام حسن نزد امام حسين آمد بعد از شهادت امام حسين نزد على بن الحسين بود و الان نزد من مى باشد.

عن عبدالملك قال دعا ابوجعفر بكتاب على فجاء به جعفر مثل فخذ رجل مطوى فاذا فيه ان النساء ليس لهن من عقار الرجل اذا هو توفى عنها شى ء فقال ابو جعفر عليه السلام هذا و الله املاء رسول الله و خطه على بيده. (47)

يعنى عبدالملك مى گويد حضرت باقر عليه السلام كتاب على را خواست فرزندش حضرت صادق كتاب را آورد كه مانند ران در هم پيچيده بود در آن كتاب نوشته بود وقتى مرد بميرد همسرش از اموال غير منقول او ارث نمى برد. پس امام باقر عليه السلام فرمود بخدا سوگند اين املاء رسول خدا و خط على است.

چنانكه ملاحظه مى فرمائيد از احاديث مذكور استفاده مى شود كه كتابها و صحيفه هايى نزد ائمه اطهار عليه السلام موجود بوده كه با املاء رسول خدا و خط حضرت على تهيه شده بود و تمام ما يحتاجى علمى و دينى مردم در آن كتابها موجود بوده و ائمه اطهار از كتابها استفاده مى نمودند و مندرجات آنها استشهاد مى كردند.