علم امام از ديدگاه احاديث

آيت‌الله ابراهيم اميني

- ۱ -


قبل از شروع در بحث لازم است اجمالا يادآور شويم كه بر طبق عقيده شيعيان اماميه امام جانشين پيامبر و حافظ و مجرى احكام و قوانين دين مى باشد خزينه دار و معدن علوم و معارف الهى است. چون جانشين پيامبر و حافظ احكام دين است بايد به همه معارف و احكام و قوانين شريعت عالم باشد. امام نمونه دين و انسان كاملى است كه خود در صراط مستقيم سير الى الله حركت مى كند و قولا و عملا انسانهاى ديگر را بدان غايت هدايت مى نمايد. انسان كاملى است كه به حقيقت و باطن دين تحقق يافته، و به مقام شامخ قرب الى الله نائل گشته، افاضات و اشراقات عوالم غيب را دريافت مى كند و از اين طريق به ديگر انسانها اضافه مى شود. بايد بعد از پيامبر و در همه زمانها يك چنين انسان ممتازى باشد تا معارف و علوم و قوانين شريعت در بين مردم محفوظ بماند و حجت الهى بر بندگان تمام باشد.

براى اثبات اين مطلب هم به ادله عقليه مى توان استدلال نمود هم به احاديث. ما در اينجا از باب نمونه به چند حديث اشاره مى كنيم و وارد بحث مى شويم:

حضرت امام رضا عليه السلام در حديثى مى فرمايد:

الامام عالم لا يجهل وداع لاينكل، معدن القدس و الطهارة و النسك و الزهادة و العلم و العبادة (1)

يعنى امام عالمى است كه جهل در او راه ندارد دعوت كننده اى است كه هيچگاه از جواب عاجز نمى شود، معدن قدس و طهارت و تعبد و علم و عبادت است.

و مى فرمايد:

ان العبد اذا اختاره الله لامور عباده شرح صدره لذلك و اودع قلبه ينابيع الحكمة و الهمه العلم الهاما فلم يعى بعبده بجواب و لا تحير فيه عن الصواب، فهو معصوم مويد موفق مسدد قد امن من الخطاء و الزلل و العثار، يخصه الله بذلك ليكون حجة على عباده و شاهده على خلقه و ذلك فضل الله يوتيه من يشاء و الله ذوالفضل العظيم (2)

يعنى هنگامى كه خداوند سبحان بنده اش را براى امور بندگانش برگزيد، سينه اش را براى اين مسئوليت گشايش مى دهد و چشمه هاى حكمت را در قلبش مى گذارد و علم را همواره به او الهام مى نمايد بعد از آن از جواب چيزى ناتوان نمى شود و در رسيدن به حق سرگردان نمى گردد پس او معصوم و مؤيد و موفق و مصيب خواهد بود از خطا و لغزش در امان مى باشد. خدا او را بدين فضيلت اختصاص داد تا حجت و شاهد بر بندگانش باشد و اين فضل خدا است كه به هر كس خواست عطا مى كند و خدا داراى فضلى بزرگ مى باشد.

حضرت صادق عليه السلام فرمود:

نحن ولاة امرالله و خزنة علم الله و عيبة وحى الله (3)

يعنى ما واليان امر خدا (حكومت) و خزينه هاى علم و صندوق وحى خدا هستيم.

حضرت باقر عليه السلام فرمود:

و الله انا لخزان الله فى سمائه و ارضه لا على ذهب و لا فضة الا على علمه (4)

يعنى بخدا سوگند ما در زمين و آسمان خزينه دار خدا هستيم، ليكن نه بر طلا و نقره بلكه بر علم خدا.

سدير مى گويد به حضرت باقر عرض كردم:

جعلت فداك ما انتم؟ قال: نحن خزان علم الله و نحن تراجمة وحى الله و نحن الحجة البالغة على من دون السماء و من فوق الارض (5)

يعنى سدير به حضرت باقر عليه السلام عرض كرد: شما چه هستيد؟ فرمود: ما خزينه دار علم خدا و مفسر وحى خدا و حجت بر كسانيكه زير آسمان و روى زمين زندگى مى كنند هستيم.

از اين قبيل احاديث كه در مدارك و كتب اهل سنت و تشيع به ثبت رسيده و به حد تواتر مى رسد اجمالا استفاده مى شود كه:

1ـ چنان نيست كه علوم شريعت بعد از پيامبر حافظ و نگهبانى نداشته باشد بلكه علوم وحى و نبوت نزد ائمه اطهار بوديعه نهاده شده و خزينه دار علوم بوده اند.

2ـ علم آنان به حدى است كه از جواب هيچ سئوالى عاجز نخواهند بود و در يافتن حق تحير و شك و ترديد در وجودشان راه ندارد.

3ـ مسئوليت حفظ احكام و تبليغ و تفسير آنها بر عهده آنها نهاده شده تا حجت بر بندگان باشند.

4ـ علم آنها بگونه اى است كه تحير و شك و ترديد و خطا و لغزش و اشتباه در آن راه ندارد و با تأييدات و توفيقات الهى معصوم خواهند بود.

5ـ مسئوليت اجراى احكام و قوانين و برنامه هاى سياسى و اجتماعى اسلام يعنى زمامدارى و رهبرى امت نيز بر عهده ائمه نهاده شده از علوم و اطلاعات مربوطه نيز بايد برخوردار باشند.

بنابر اين، اصل اثبات علم امام نيازى به بحث ندارد و فعلا از بحث ما خارج است. ليكن در اينجا دو مسأله مهم بايد مورد بحث و بررسى قرار گيرد:

مسأله اول: مقدار علم امام و حدود آن

قدر ميتقن اين است كه امام بايد به دو چيز عالم باشد يكى به همه معارف و اخلاقيات و تكاليف و احكام حلال و حرام شريعت تا بتواند بعد از پيامبر مرجع علمى مردم باشد و منصب ارشاد و هدايت امت اسلامى را بر عهده بگيرد. امر ديگر اينكه بايد در امر زمامدارى و رهبرى امت اسلام قادر و توانا باشد و از علوم و اطلاعات لازم براى زمامدارى برخوردار باشد، تا بتواند رهبرى و امامت امت را بر عهده بگيرد و با اجراى كامل و صحيح قوانين و برنامه هاى حياتبخش اسلام، كشور اسلام را بخوبى اداره كند. بنابر اين، در ضرورت اين مقدار از علم بحثى نيست بلكه بحث در مازاد بر اين مقدار است بحث در اثبات ساير علوم و اطلاعات است از قبيل علوم رياضى و طبيعى، انسانى، حرفه ها و مشاغل، لغات و زبانها، زبان حيوانات، علم به حوادث گذشته و آينده و حال علم به غيب، بحث در اين است كه آيا امام بايد اين قبيل علوم را هم داشته باشد يا ضرورتى ندارد؟

مسأله دوم: طريق كسب علم

علوم ما از اين طريق است كه به وسيله حواس پنجگانه با موجودات جهان خارج ارتباط برقرار مى سازيم و بدين وسيله صورتى از موجود خارجى در ذهن ما حاصل مى شود كه حاكى و كاشف از وجود شيئى خارجى است و علم و صورت علمى ناميده مى شود حتى علم به كليات هم از همين طريق براى ما حاصل مى شود، موضوع و محمول و صغرى و كبرى را بوسيله حواس از خارج مى گيريم و با ترتيب آنها نتيجه گيرى مى كنيم. اين قسم از علوم كه بوسيله حواس از خارج مى گيريم و با ترتيب آنها نتيجه گيرى مى كنيم. اين قسم از علوم كه بوسيله صورتگيرى و اخذ مفهوم تحصيل مى شود علم حصولى ناميده مى شود علوم حصولى را از طريق حواس پنجگانه تحصيل مى كنيم و بدانها نياز داريم، بطوريكه اگر فاقد يكى از حواس باشيم علم مربوط به آن را نيز فاقد خواهيم بود و چون حواس پنجگانه گاهى خطا مى كند اين نوع علم نيز قابل خطا و اشتباه است، ما براى علم به موجودات جهان خارج طريقى جز اين نداريم كه در معرض خطا و اشتباه قرار دارد البته نوعى علم ديگر نيز داريم كه علم حضورى ناميده مى شود و قابل خطا و اشتباه نيست و آن عبارتست از علم حضورى نفس مجرد انسان به خودش و قوا و افعالش در اين جهت ترديد نيست كه ائمه اطهار نيز به مقتضاى بشريت از اين دو نوع علم برخوردار بوده اند. آن ذوات مقدس نيز از طريق چشم و گوش و ذائقه و شامه و لامسه، با جهان خارج ارتباط پيدا مى كردند و كسب دانش مى نمودند. از كتابها و نوشته ها نيز بهره مند مى شدند و اين نوع علم آنها طبعا مانند علوم ساير انسانها بود ليكن بحث در اين است كه آيا علم ائمه اطهار عليهم السلام منحصر به همين طريق معمول و متعارف بود يا نه به طريق ديگرى هم مى توانستند با جهان غيب ارتباط برقرار سازند و كسب علم نمايند؟ ما فعلا مسأله دوم را بر مسأله اول مقدم مى داريم و در نهايت اگر فرصتى بود به مسأله اول نيز اشاره مى كنيم.

در آغاز به حديثى از حضرت موسى بن جعفر عليه السلام اشاره مى كنيم سپس به تشريح و توضيح آن مى پردازيم حضرت موسى بن جعفر عليه السلام در حديثى علم امام را در سه بخش خلاصه نموده مى فرمايد:

مبلغ علمنا على ثلاثة وجوه: ماض و غابر و حادث. فاما الماض فمفسر و اما الغابر فمزبور و اما الحادث فقذف فى القلوب و نقر فى الاسماع و هو افضل علمنا و لا نبى بعد نبينا (6)

يعنى حضرت موسى بن جعفر عليه السلام فرمود: طريق وصول علم ما سه گونه است: گذشته و آينده و حادث اما علوم گذشته براى ما تفسير شده و اما آينده نوشته و در اختيار ما نهاده شده است و اما حادث در اثر القاء در قلب و تأثير در گوش حاصل مى شود. و نوع آخر افضل علوم ما مى باشد در صورتيكه بعد از پيامبر ما پيامبرى نخواهد آمد.

چنانكه ملاحظه مى فرمائيد در اين حديث سه طريق براى علوم ائمه ذكر شده است اول تفسير و توضيحى كه بوسيله پيامبر يا امام سابق انجام گرفته دوم نوشته و كتابى كه بدستشان رسيده سوم القاء در قلب و تاثير در گوش كه نوعى است ديگر كه افضل علوم ناميده شده است.

چند حديث ديگر نيز داريم كه از جهت معنا قريب به حديث مذكور است:

على بن السائى قال سألت الصادق عليه السلام عن مبلغ علمهم،

فقال: مبلغ علمنا ثلاثة وجوه، ماض و غابر و حادث فاما الماضى فمفسر و اما الغابر فمزبور و اما الحادث فقدف فى القلوب و نقر فى الاسماع و هو افضل علمنا و لا نبى بعد نبينا (7)

محمد بن الفضيل قال قلت لابى الحسن عليه السلام روينا عن ابى عبدالله عليه السلام انه قال:

ان علمنا غابر و مزبور و نكت فى القلب و نقر فى الاسماع قال اما الغابر فما تقدم من علمنا و اما المزبور فما يأتينا و اما النكت فى القلوب فالهام و اما النقر فى الاسماع فانه من الملك (8)

عن ابى عبدالله الحسين بن على قال قلت لابى ابراهيم على عالمكم اشيى ء يلقى فى قلبه او ينكت فى اذنه فقال نقر فى القلوب و نكت فى الاسماع و قد يكونان معا (9)

چنانكه ملاحظه مى فرمائيد در اين احاديث طريق وصول علم امام به سه طريق تقسيم شده است :

استفاده از تفسر، استفاده از كتب و احاديثى كه از پيامبر به امام رسيده، الهام و قذف در قلوب، ما در بحث آينده اين سه قسمت را تشريح مى كنيم: