اهل بيت در آيه تطهير

علامه سيد جعفر مرتضى عاملى

- ۹ -


فصل سوم: از گفته‏هاى ضعيف تا دلايل ضعيف‏تر

از گفته هايى كه ملتزمان بدان كوشيده‏اند در اثبات آن ادله‏اى اقامه كنندجز دو گفته باقى نمانده است:

1. اهل بيت پيامبرصلى الله عليه وآله بنى هاشم هستند; 2. اهل بيت، امت محمدصلى الله عليه وآله ياخصوص پرهيزگاران امت اويند.

به زودى روشن خواهد شد كه اين دو عقيده با دلايل خود هم چون سرابى‏است در بيابان هموار بى آب كه شخص تشنه آن را آب پندارد و به جانب آن‏شتابد و چون بدان جا رسد هيچ آبى نيابد.

عدم شمول بنى هاشم

با احاديث زير استدلال كرده‏اند كه آيه تطهير شامل همه بنى هاشم است‏يا همراه با زنان پيامبرصلى الله عليه وآله و يا بدون آنان.

1. حديث زيد بن ارقم كه پيش از اين آمد. (1) .

2. حديث ابن عباس كه در آن آمده: خداوند خلق را دو قسم كرده و مرادر قسمت‏بهتر قرار داده است... سپس قبايل را خاندانى چند و مرا در بهترين‏خاندان قرار داد. اين فرموده خداوند متعال است كه: «انما يريد الله ليذهب عنكم‏الرجس اهل البيت و يطهركم تطهيرا» من و اهل بيت من پاكيزه از گناهان هستيم. (2) .

3. روايت زيد بن ارقم در پاسخ به حصين كه از او پرسيد: چه كسانى‏اهل بيت پيامبرند؟ زنانش؟ زيد پاسخ داد: نه به خداى سوگند، چه بسا زن‏مدتى با مرد زندگى كند، سپس مرد او را طلاق دهد و زن به نزد پدر و قوم‏خود باز گردد. اهل بيت پيامبر، اهل و عصبه اويند، آنان كه پس از او از صدقه‏محروم شدند. (3) .

4. صلاحيت لفظ «اهل بيت‏» براى شمول زنان و آل او. چرا كه مراد ازبيت، هم خانه مسكونى است و هم خانه نسبى. (4) .

كنجى شافعى سه ايراد بر گفته زيد بن ارقم گرفته كه عبارتند از:

1. زيد بن ارقم گفته: اهل بيت پيامبرصلى الله عليه وآله كسانى هستند كه پس از او ازصدقه محروم شدند، در حالى كه محروميت از صدقه به پس از وفات‏پيامبرصلى الله عليه وآله اختصاص ندارد، بلكه پيش از وفات را هم در بر مى‏گيرد.

2. محرومان از صدقه منحصر در افراد مذكور نيست، بلكه بنى عبدالمطلب‏هم از صدقه محروم بودند.

3. بنا بر قول صحيح‏تر، آل مرد، غير از خود اويند. بنابراين، بر اساس گفته‏زيد، امير المؤمنين على‏عليه السلام از دايره اهل بيت‏خارج مى‏شود. (5) .

بعضى معتقدند كه منظور كنجى از عبارت اخير اين است، همان گونه كه‏زن پس از مدتى زندگانى با شوهر به خاطر طلاق از دايره بيت‏خارج مى‏شود،داماد هم اگر از دختر تابع خانه جدا شود، از آن خانه بيرون مى‏شود. چه‏ملاك در هر دو يك است. بنابراين، همان‏گونه كه همسران پيامبرصلى الله عليه وآله ازاهل بيت‏خارج هستند، على هم از آنان خارج مى‏شود.

ممكن است گفته شود: اين توجيه سخن كنجى بى جاست; زيرا زيد بن‏ارقم تاكيد كرده كه اهل بيت، اهل و عصبه مرد هستند، و على‏عليه السلام هم از عصبه‏پيامبرصلى الله عليه وآله است. پس معنا ندارد كه كنجى از زيد بن ارقم ايراد بگيرد كه‏على‏عليه السلام را از دايره اهل بيت‏بيرون مى‏كند، اما بعضى از محققان، عبارت‏كنجى را به نحو ديگرى توضيح داده‏اند كه ممكن است گفته شود اين توجيه‏نزديك‏تر به قبول است. حاصل اين توجيه چنين است:

على‏عليه السلام بنا بر نص آيه مباهله نفس پيامبرصلى الله عليه وآله است; بنابراين، از مدلول آيه‏خارج مى‏شود [چون آل مرد غير از خود اويند.] در حالى كه پيامبرصلى الله عليه وآله و هرآن كس كه به منزله اوست، چنان كه نزد بيش‏تر عالمان و محققان معلوم‏است، در مدلول آيه داخل مى‏باشد. ما ضمن پذيرش اين توجيه، احتمال‏مى‏دهيم كه به هنگام نوشتن اشتباهى رخ داده باشد. بدين معنا كه مى‏خواسته‏بنويسد رسول الله، ولى نوشته امير المؤمنين. با اين حال احتمال اشتباه درنوشتن معمولا ضعيف است. بنابراين، چاره‏اى جز پذيرش آنچه گذشت‏نيست. ما به ايرادهاى كنجى بر گفته زيد بن ارقم چند مورد مى‏افزاييم:

1. اين تفسير زيد از اهل بيت اجتهاد اوست. هرگاه چيزى غير از آن ازرسول خداصلى الله عليه وآله ثابت‏شود، معيار كلام رسول خداصلى الله عليه وآله خواهد بود نه اجتهادزيد و نه اجتهاد ديگرى; زيرا گفته ديگران، اجتهاد در مقابل نص است. (6) همان‏گونه كه هنگام بيان متون متواتر و صحيح حديث كساء در اوايل كتاب‏ملاحظه كرديد، ثابت‏شده كه رسول اكرم‏صلى الله عليه وآله مراد از اهل بيت را معين‏فرموده است.

2. اگر سخن زيد درست‏باشد بر رسول خداصلى الله عليه وآله لازم بود كه عباس،فرزندانش، عقيل، جعفر و ديگر نزديكانش را زير عبا آورد و از جلو خانه‏آنان بگذرد و اين آيه را تلاوت كند.

3. معلوم نيست كه مرد از بيت، بيت نسبى و اصل و عصبه پيامبرصلى الله عليه وآله و ياخانه مسكونى و يا هر دو باشد. چه پيش از اين آمد كه با ملاحظه آيات وسياق آن و كاربردهاى وارده، ارجح اين است كه مراد از بيت، بيت نبوت ورسالت‏باشد. اعضاى اين بيت، از طريق راهنمايى پروردگار به واسطه‏رسول اكرم‏صلى الله عليه وآله شناخته مى‏شوند; زيرا خداوند است كه افرادى را كه شايستگى‏مقام والا و رفيع را در اثر تلاش‏ها و مجاهدت‏هاى خويش دارند مى‏شناسد.

پيش از اين آمد كه پيامبر اكرم‏صلى الله عليه وآله اهل بيت را منحصر به آل عبا و ائمه‏دوازده‏گانه‏عليهم السلام كرده است. اگر هم بپذيريم كه منظور، خانه مسكونى است‏بايد همان گونه كه گذشت‏خانه خاصى باشد كه رسول اكرم‏صلى الله عليه وآله اهل كساء رادر آن گرد آورد.

4. زيد در صدد بيان مراد عبارت اهل بيت در آيه تطهير نيست، بلكه‏حديث ثقلين را تفسير مى‏كند. (7) .

هر چند زيد بنا به آنچه بيان كرديم در اين تفسير خود دچار اشتباه شده،اما ممكن است راى وى در مورد عبارت «اهل البيت‏» در آيه تطهير خلاف‏آن باشد، خصوصا كه وى اصراء پيامبرصلى الله عليه وآله در تطبيق آيه بر خصوص اهل كساءرا ديده و شاهد بوده كه پيامبرصلى الله عليه وآله چندين ماه و بلكه تا زمان رحلت‏به اين‏امر ادامه داد.

در خصوص حديث ابن عباس نكات زير را بيان مى‏داريم:

1. اين حديث دلالت ندارد كه مراد از اهل بيت، همه بنى‏هاشم يا تمام‏كسانى است كه پس از پيامبرصلى الله عليه وآله از صدقه محروم شدند، چنان كه زيد بن‏ارقم مدعى بود.

2. حديث ابن عباس با حديث كساء كه پيش از اين آمد منافاتى ندارد;زيرا مراد اين است كه عنايت ربانى بر اين تعلق گرفته كه پيامبرصلى الله عليه وآله ازخانواده‏اى با شرافت، پاكيزه، و داراى مجد و فضيلت‏باشد. حال اگر اين‏پيامبر پس از آن كه به پيامبرى رسيد، اهل بيتى داشت كه از گناهان پاكيزه‏بودند، خلاف قاعده نخواهد بود; زيرا پيامبرصلى الله عليه وآله در بهترين خانواده‏هاى‏قريش قرار داده شد. آن گاه اهل بيت او آمده‏اند كه آنان هم در دامان نبوت‏پاكيزه از گناهان تربيت‏شدند. بنابراين، وجود اهل بيت پيامبرصلى الله عليه وآله در طول‏وجود آن حضرت به عنوان پيامبر مى‏باشد نه در عرض آن.

3. اگر پيوندهاى قبيله‏اى معيار بود، مى‏بايست ابوطالب و امثال او هم ازگناهان پاكيزه باشند، در حالى كه اين گونه نيست. اين به دست مى‏دهد كه‏هرچند قبيله و خانواده اثر بزرگى دارد اما نه همه چيز است و نه سبت‏به‏همگان چنين مى‏باشد. بنابراين، بايد به پيامبرصلى الله عليه وآله مراجعه كنيم تا در عمل،پاكيزگان را براى ما معرفى كند و آنان را از ديگران متمايز سازد. اين ازيك سو، از سوى ديگر نوح‏عليه السلام مى‏گويد:

... رب ان ابنى من اهلى وان وعدك الحق وانت احكم الحاكمين قال يانوح انه ليس من اهلك انه عمل غير صالح (8) ;

بار پروردگارا! فرزند من از اهل من است و وعده تو هم حق است و تو كه‏قادرترين حكمفرمايانى. خداوند به نوح خطاب كرد كه فرزندت هرگز با تواهليت ندارد. او را عملى بسيار ناشايسته است...

ملاحظه مى‏كنيد كه خداوند به نوح وعده داده كه او و خاندانش رانجات دهد. نوح از خداوند مى‏خواهد كه به وعده‏اش عمل كند. پاسخ مى‏رسدكه پسر نوح به سبب معصيت از اهل وى نيست، در حالى كه از نزديك‏ترين‏افراد اوست.

اين دلالت دارد كه معيار اهل بيت‏بودن قرابت نيست، بلكه معيار اصلى،عمل صالح است. حسن بن موسى بن على وشاء از امام رضاعليه السلام در حديثى‏پيرامون پسر نوح روايت كرده كه آن حضرت فرمود: «هرگز، او پسر نوح بود،اما از آن جايى كه معصيت‏خداى - عز وجل - كرد، خداوند او را از پدرش‏نفى نموده همين طور هر كس از ما باشد و اطاعت‏خداى - عز وجل نكند - ازما نيست و هرگاه تو از خداى - عز وجل - اطاعت نمايى، از ما اهل بيت‏هستى.» (9) .

امام صادق‏عليه السلام فرمود: «هر كس از شما تقواى الهى پيشه كند و كار شايسته‏انجام دهد، از ما اهل بيت است.» راوى گفت: از شما اهل بيت؟! فرمود:«[آرى] از ما اهل بيت، ابراهيم در اين مورد فرمود: هر كس از من پيروى‏كند، همانا كه از من است.» (10) .

از اين جهت است كه پيامبر اكرم‏صلى الله عليه وآله درباره سلمان فارسى فرمود: «سلمان‏از ما اهل بيت است.» (11) .

به همين جهت است كه كسانى از زنان پيامبرصلى الله عليه وآله كه مرتكب‏مخالفت‏هاى بزرگى - چه در زمان حيات حضرت و چه پس از رحلت او -شدند، از اهل بيت او نيستند.

توجيه نادرست گفته زيد

ابن كثير تلاش كرده تا مراد زيد بن ارقم را توجيه كند. او احتمال مى‏دهدكه مقصود زيد اين باشد: مراد از اهل، فقط زنان نيستند، بلكه آنان همراه‏آل [خاندان]، اهل مرد را تشكيل مى‏دهند. اين احتمال براى جمع بين قرآن واحاديث پيشين - اگر صحيح باشد چه بعضى از اسانيد آنها ايراد دارد - ارجح‏است. خداوند [به حقيقت امر] آگاه‏تر است. (12) .

به نظر ما اين توجيه نادرست است; زيرا سخن ديگر زيد بن ارقم كه‏ابن‏كثير بدان اشاره كرده منافاتى با اين سخن زيد ندارد; زيرا متن سخن وى درآن كلام چنين است: به او گفته شد: آيا زنانش از اهل بيت او نيستند؟ زيدگفت: زنانش از اهل بيت اويند، ليكن اهل بيت پيامبرصلى الله عليه وآله كسانى هستند كه‏پس از او از صدقه محروم شدند.

اين سخن زيد نفعى براى ابن كثير ندارد تا بدين وسيله اثبات كند كه مرادزنان پيامبرصلى الله عليه وآله و نزديكان نسبى او هستند; زيرا:

1. زيد پس از آن بيان كرده كه مراد از اهل بيت كسانى هستند كه پس ازپيامبرصلى الله عليه وآله از صدقه محروم شدند و اين بر زنان پيامبرصلى الله عليه وآله صدق نمى‏كند.

2. ظاهرا اين گفته زيد: زنانش از اهل بيت اويند، استفهام انكارى است كه‏ادات استفهام به منظور تخفيف حذف شده است و اقرار زيد مبنى بر اين كه‏زنانش هم از اهل اويند نمى‏باشد; زيرا در ادامه مى‏گويد: «وليكن‏» و اين لفظدلالت دارد كه آنچه پس از آن آمده صحيح است وگرنه صحيح‏تر آن بود كه‏بگويد: «نساؤه من اهل بيته وكذا من حرموا الصدقة بعده‏» زنانش از اهل بيت‏اويند، همين طور كه پس از او از صدقه محروم شدند.

3. مراد بودن ديگران، جداى از زنان پيامبرصلى الله عليه وآله منافاتى با قرآن ندارد. مااين مطلب را شرح داديم و دلايل و شواهد آن را كه بر خروج زنان از مفادآيه دلالت دارد آورديم; زيرا اين مطلب در بسيارى از متون صحيح و متواتراز رسول اكرم‏صلى الله عليه وآله آمده است. بنابراين، ادعاى اين كه به اين وجه جمع براى‏جلوگيرى از منافات بين قرآن واحاديث نياز داريم قابل قبول نيست.

يك تذكر

تشكيك هاى ابن كثير در صحت روايات حديث كساء غير معقول و غيرقابل قبول است، چرا كه اين روايات به طور متواتر به ما رسيده و درصحاح سته و ديگر كتب اهل سنت‏با اسانيد صحيح آمده است. حتى افرادى‏مثل ابن تيميه معروف به انحراف از على‏عليه السلام و اهل بيت هم به صحت اين‏روايات اعتراف كرده‏اند. افزون بر اين، شخص ابن كثير هم نتوانسته در مقابل‏حقيقت مقاومت كند. چه آن قدر واضح و آشكار است كه دريافته انكار آن‏از شهرت و درجه اعتبار وى خواهد كاست و لذا ناچار شده كه در ادامه‏بگويد: «بعضى از اسانيد آن ايراد دارد.» اين سخن وى دلالت دارد كه اسانيدديگر اشكالى ندارد.

اهل بيت; امت‏يا پرهيزگاران؟

فردى كه از نظر وى، قوى‏تر اين است كه فرقى بين «آل‏» و «اهل بيت‏»نيست، مى‏گويد: گفته شده آل لبيت‏شامل همه امت محمدصلى الله عليه وآله مى‏شود. اين‏گفته اصحاب محمد، مالك و ديگران است. (13) .

گفته شده منظور اهل بيت الحرام و خصوص پرهيزگاران امت است. (14) خداوند سبحان فرموده: «ان اولياؤ ءلا المتقون.» (15) .

به نظر اينان روايت واثلة بن اسقع مى‏تواند اين مدعاى آنان را تقويت كند.چه از واثله روايت‏شده كه:

پيامبرصلى الله عليه وآله، على، فاطمه، حسن و حسين‏عليهم السلام را زير پارچه جمع كرد و آنچه‏را كه پيش از اين آمد به آنان گفت:

واثله گفت: و من؟

پيامبرصلى الله عليه وآله فرمود: تو نيز. (16) .

به نظر ما اين گفته به چند دليل نادرست است:

1. پيش از اين آمد كه مراد از بيت در اين آيه شريفه، بيت نبوت و رسالت‏است نه بيت الحرام و غير آن، بلكه يك احتمال قابل اعتنا در اين باره كافى‏است كه اين عقيده را از اعتبار بيندازد.

2. بحث از بيت الحرام در يك آيه قرآنى مستلزم آن نيست كه مراد ازاهل بيت در آيه تطهير هم بيت الحرام باشد.

3. اين گفته، اجتهاد در مقابل نص صريح و صحيح رسول خداصلى الله عليه وآله است كه‏در آن اهل بيت را براى ما معين و مورد تاكيد قرار داده است.

4. روايت واثله كه مخالف با تمام روايات متواتر (بسيار زياد) است، برمطلوب آنان دلالت ندارد; زيرا اگر هم اين حديث صحيح باشد، رسول‏اكرم‏صلى الله عليه وآله از اين كه فرمود: تو نيز، قصد داشته است كه او را تنها در دعا داخل‏كند، نه در اهل بيت و مدلول آيه.

5. اگر حديث واثله صحيح باشد، پيامبرصلى الله عليه وآله به او گفت: تو از اهل من‏هستى نگفت از اهل بيت من. پيش از اين آدم كه بين اين دو تعبير فرق است وآن حضرت‏صلى الله عليه وآله ام سلمه را از اهل خود خواند، اما اين مطلب را كه ازاهل بيت او باشد نفى كرد.

6. اين روايت واثله به نحو ديگرى هم نقل شده و در آن گفته واثله وپاسخ پيامبرصلى الله عليه وآله نيامده است. به منابع روايت‏حديث كساء مراجعه كنيد.

7. در بعضى از متون آمده وقتى كه پيامبرصلى الله عليه وآله براى اهل بيت‏خود دعافرمود كه خداوند پليدى را از آنان ببرد و آنها را پاكيزه گرداند [ آيه راتلاوت نكرد]. واثله به او گفت: يا رسول خدا! من چه؟ فرمود تو نيز. (17) اين‏بدان معناست كه واثله از پيامبرصلى الله عليه وآله درخواست كرد او را در دعا داخل كند نه‏در اهل كساء و پيامبرصلى الله عليه وآله هم به درخواست وى پاسخ مثبت داد. اين از يك‏سو، از سوى ديگر جالب اين جاست كه بعضى از برادران ما احتمال داده‏اندكه پيامبرصلى الله عليه وآله بر سبيل استفهام و انكار به او پاسخ داده نه بر سبيل قبول واقرار. قرينه احتمال اين است كه پيامبرصلى الله عليه وآله زنانش را از اين كه از اهل بيت اوباشند بيرون كرد.

8. واثله، آخرين صحابى كه در دمشق مرد، (18) از اعوان بنى اميه بود.احاديث فراوانى از وى در فضيلت معاويه روايت‏شده كه حافظان حديث‏به‏بطلان و ساختگى بودن آن حكم كرده‏اند. (19) .


پى‏نوشتها:

1) رستغنى (بنا به نقل تاريخ دمشق، ج‏4، ص‏208) بدان استدلال كرده است. نظر ابن بدران هم‏همين است.

2) الدر المنثور، ج‏5، ص‏199; فتح القدير، ج‏4، ص‏280; كتاب سليم بن قيس، ص‏4 - 10; شواهدالتنزيل، ج‏2، ص‏3; كفاية الطالب، ص‏377; الصواعق المحرقه، ص‏142; ينابيع الموده، ص‏15;العمده، ص‏42; مرقاة الوصول، ص‏107; مجمع البيان، ج‏9، ص‏138.

3) صحيح مسلم، ج‏7، ص‏123; الصراط المستقيم، ج‏1، ص‏185; البرهان فى تفسير القرآن، ج‏3،ص‏324; بحار الانوار، ج‏35، ص‏230 و ج‏23، ص‏117; خلاصه عبقات الانوار، ج‏2، ص‏64;احقاق الحق، ج‏9، ص‏323; الصواعق المحرقه، ص‏148; جامع الاصول، ج‏10، ص‏103.

4) ر.ك: تهذيب تاريخ دمشق، ج‏4، ص‏208; اسعاف الراغبين، ص‏108; التسهيل لعلوم التنزيل، ج‏3،ص‏137; الصواعق المحرقه، ص‏141.

5) ر.ك: كفاية الطالب، ص‏54; خلاصه عبقات الانوار، ج‏2، ص‏67 و 371.

6) ر.ك: الكلمة الغراء فى تفضيل الزهراء، ص‏215.

7) ر.ك: تفسير القرآن العظيم، ج‏3، ص‏486; الكلمة الغراء فى‏تفضيل الزهراء، ص‏215.

8) هود (11) آيات 45 - 46.

9) عيون اخبار الرضا، ج‏2، ص‏232; بحار الانوار، ج‏49، ص‏218.

10) تفسير عياشى، ج‏2، ص‏231.

11) ر.ك: الاختصاص، ص‏341; بحار الانوارج‏22، ص‏348; اسد الغابه، ج‏2، ص‏331; ذكر اخباراصبهان، ج‏1، ص‏54; مستدرك حاكم، ج‏3، ص‏598; مناقب ابن شهر آشوب، ج‏1، ص‏85; قاموس‏الرجال، ج‏4، ص‏244.

12) تفسير القرآن العظيم، ج‏3، ص‏486.

13) ر.ك: منهاج السنه، ج‏4، ص‏21; المواهب اللدنيه، ج‏2، ص‏122.

14) ر.ك: الميزان فى تفسير القرآن، ج‏16، ص‏310; مجمع البيان، ج‏8، ص‏356; تاويل الآيات الظاهره،ج‏2، ص‏456; مرقاة الوصول، ص‏107; منهاج السنه، ج‏4، ص‏21.

15) انفال (8) آيه 34.

16) ر.ك: جامع البيان: ج‏22، ص‏6; فتح القدير، ج‏4، ص‏280; الصواعق المحرقه، ص 142 و 227;العمده، ص‏34; السنن الكبرى، ج‏2، ص‏152; ذخائر العقبى، ص‏23 - 24; شواهد التنزيل، ج‏2،ص‏39 - 40، 45 و 47; مشكل الآثار، ج‏1، ص‏337; البرهان فى تفسير القرآن، ج‏3، ص‏331; ينابيع‏الموده، ص‏108 و 229 و 294; مجمع الزوائد، ج‏9، ص‏167; زينى دحلان، السيرة النبويه،ج‏2،ص‏300.

17) منابع آن فراوان است‏به عنوان مثال ر.ك: شواهد التنزيل، ج‏2، ص‏39 و 46; المستدرك حاكم،ج‏3، ص‏44; مجمع الزوائد، ج‏9، ص‏167تفسير جامع البيان، ج‏22، ص‏6; السنن الكبرى، ج‏2،ص‏152، به نقل از المعجم الكبير، ج‏1، ص‏126.

18) ر.ك: تهذيب التهذيب، ج‏11، ص‏101.

19) ر.ك: اللآلى المصنوعه، ج‏2، ص‏417 - 419; الغدير، ج‏5، ص‏308.