اهل بيت در آيه تطهير

علامه سيد جعفر مرتضى عاملى

- ۷ -


بخش دوم: نقد و بررسى

فصل اول: توجيهات نادرست

دليل ضعيف

از دو زاويه به دليل ضعيف نگريسته مى‏شود: 1. منشا 2. اثرمى‏كوشيم‏اين دو زاويه را توضيح دهيم:

1. ضعف دليل از جهت منشا: گاهى اوقات سبب ضعف دليل، قصور و ياتقصير استدلال كننده است و آن هنگامى است كه وى در علم، كم مايه بوده ويا از محدوديت‏يا قصور در فهم و يا از تتبع اندك در مسائلى كه نياز به‏پژوهش و تتبع دارد رنج مى‏برد. گاهى اوقات هم اين ضعف ناشى از سوء نيت‏و بدى طينت است و آن هنگامى است كه مى‏خواهد مخالفان فكرى خود رابه عنوان كسانى مطرح كند كه به هر علف هرز و به هر آنچه كه از تارعنكبوت سست‏تر است چنگ مى‏زنند. از اين جهت، از روى مكر و نيرنگ وبى‏انصافى و ستم پيشگى عليه آنان به دلايلى بيهوده و واهى استدلال مى‏كند.ممكن است هدف وى از اين استدلال و تعليلى كه براى مخالفان خود رديف‏مى‏كند اين باشد كه آنان را به چيزى ملتزم كند كه بدان ملتزم نيستند و آن رانمى‏پذيرند و با اصول تفكرات و عقايد آنان تناسب ندارد.

2. ضعف دليل از جهت اثر: اين ضعف هنگامى است كه استدلال ضعيف وسخيف سبب مى‏شود تا انسان غافل، اطمينان خويش را به پايه‏هاى علمى خوداز دست داده آن را به كنارى نهد و به دنبال جايگزينى براى آن برآيد. اين‏جاست كه‏به گمراهى و سرگردانى دچار مى‏شود و آنان كه در كمين او هستند به عنوان‏نجات دهنده و رهايى بخش به سراغش آمده او را به تاريكى‏هاى خود وارد ودر درياى ترهات و نادانى‏هاى خويش غرق و با مطالب گمراه كننده و سخنان‏بى پايه او را نابود مى‏سازند. او را ديگر راه رهايى از اين منجلاب نباشد ونداند كه چگونه و كى خويشتن را از آن خلاص كند.

از اين رو لازم است كه دست‏به كار شده در جست و جوى حق و نابودى‏و رسوايى باطل برآيد تا خداوند حق را با كلمات خود پايدار سازد.

بل نقذف بالحق على الباطل فيدمغه فاذا هو زاهق ولكم الويل مماتصفون; (1) .

بلكه ما هميشه حق را بر باطل غالب و پيروز مى‏گردانيم تا باطل را محوونابود سازد. واى بر شما مردم جاهل كه خدا را به وصف كار باطل و بازيچه‏متصف مى‏گردانيد.

در اين جا به بيان نمونه‏هايى چند از استدلال‏هاى ضعيفى مى‏پردازيم كه‏دانشمندان آزاده ما به آنها توجه و التفاتى نكرده‏اند. چون هدف اين ادله رامى‏دانستند.

الف) قرابت

بعضى دخول على، فاطمه، حسن و حسين‏عليهم السلام را در اهل بيت از جهت قرابت‏آنان با پيامبر صلى الله عليه وآله و ارتباط نسبى با وى تعليل كرده‏اند. آن گاه روايات پيشين‏را - كه تصريح دارد اينان اهل بيت پيامبرصلى الله عليه وآله و سبب نزول آيه تطهيرند - مؤيداين استدلال خويش قرار داده‏اند. (2) در رد اين استدلال مى‏گوييم:

1. اگر قرابت نسبى علت آن بود، مى‏بايست پيامبرصلى الله عليه وآله عمويش عباس را باآنان وارد مى‏كرد; زيرا عمو از پسرعمو - كه على‏عليه السلام باشد نزديك‏تر است.هم‏چنين عقيل و فرزندان عباس و جعفر هم در رابت‏با على‏عليه السلام در يك‏رتبه‏اند. پس چرا فقط على‏عليه السلام را داخل كرد نه آنان را؟

2. اگر قرابت نسبى معيار بود بايد فاسقان و مشركانى هم كه به هاشم‏نسبت مى‏برند، از اهل بيت‏باشند؟! در حالى كه بعضى از ايشان تا زمان فتح‏مكه اسلام نياورده بودند، مانند عتبه و معتب پسران ابولهب.

ب) معاشرت

بعضى دخول على‏عليه السلام در اهل كساء را به خاطر معاشرت وى با فاطمه‏دختر پيامبرصلى الله عليه وآله و ملازمت و معاشرت با خود آن حضرت‏صلى الله عليه وآله دانسته‏اند. (3) پاسخ استدلال وى اين است:

1. ما نمى‏دانيم كه از كى صرف معاشرت سبب استحقاق اين نشان بزرگ‏گرديده كه بالاترين آرزوها و هايت‏بلندپروازى‏هاست.

2. رواياتى كه در فصل پيش آورديم بر خروج زنان پيامبرصلى الله عليه وآله تصريح‏دارد، با اين كه معاشرت آنان با پيامبرصلى الله عليه وآله و حضور دائمى آنان در خانه‏اش‏چيزى است كه احدى در آن ترديد ندارد. از سوى ديگر در قرآن آمده:

ونادى نوح ربه فقال رب ان ابنى من اهلى وان وعدك الحق وانت‏احكم الحاكمين قال يا نوح انه ليس من اهلك انه عمل غير صالح; (4) .

نوح به درگاه خدا عرض كرد: بار پروردگارا! فرزند من از اهل بيت من است ووعده تو هم حتمى است كه تو قادرترين حكمفرمايانى، خدا به نوح خطاب‏كرد كه فرزند تو هرگز از اهل تو نيست، او را عملى بسيار ناشايسته است.

در حقيقت هدف از طرح ادعاهايى از قبيل: قرابت و معاشرت، براى‏بازداشتن انظار از حقيقت امتياز اين برگزيدگان بر ديگراندر فضايل و خصال‏نيك و در تمام خوبى‏ها و زيبايى هاست.

ج) استعمال كلمه اهل البيت

ابن حجر هيثمى پيرامون اين كلمه مى‏گويد: «اهل بيت دو استعمال دارد:يك استعمال به معناى اعم كه گاهى اوقات شامل تمام افراد خاندان مى‏شود وگاهى اوقات شامل زنان و گاهى اوقات هم شامل افرادى است كه در محبت وولايت وى صادق هستند. استعمال ديگر به معناى اخص و آنان كسانى هستند كه‏در خبر مسلم نام برده شده‏اند.» (5) مقصود از كسانى كه در خبر مسلم آمده همان‏اصحاب كساء است. در اين باره مى‏گوييم: اين مطلب جاى تامل دارد; زيرا:

1. صحت استعمال اهل بيت‏براى زنان، جز با نوعى مجازگويى ومسامحه معلوم نشده است. پيش از اين بيان كرديم كه گروهى از دانشمندان‏لغت اين استعمال را انكار و يا در آن تشكيك كرده‏اند.

2. وجود چند استعمال براى يك لفظ، در اين جا براى ما اهميت ندارد وبلكه صحت‏يا عدم صحت استعمال اهل بيت‏براى زنان پيامبرصلى الله عليه وآله هم براى مامهم نيست. آنچه اهميت دارد اين است كه مشخص شود منظور از اين لفظ درخصوص آيه تطهير چيست؟ گفتيم: رسول اكرم‏صلى الله عليه وآله كه از هر كس به اهداف ومعانى قرآن آگاه‏تر است، آن را مشخص و معين فرموده است. پيامبرصلى الله عليه وآله‏توضيح داده است كه منظور خصوص اهل كساء هستند و تصريح نموده كه‏ديگران و خصوصا همسرانش از دايره شمول آن خارج مى‏باشند. پيامبرصلى الله عليه وآله‏تاييد كرده كه آنان از اهل اويند ونه از اهل بيتش.

3. آنچه كه درباره سؤال ام سلمه و ديگران گذشت كه از حضرت‏صلى الله عليه وآله‏پرسيد آيا او هم از اهل بيت است، بر عدم صحت استعمال اين لفظ برهمسران پيامبرصلى الله عليه وآله دلالت دارد وگرنه پرسش آنان كه اهل زبان بودند چه‏معنايى داشت؟

واثله روايت كرده كه از رسول خداصلى الله عليه وآله شنيدم مى‏گفت: فاطمه! تو اولين‏كسى هستى كه از اهل بيتم به من مى‏پيوندد و زينب اولين فرد از همسرانم‏است كه به من ملحق مى‏شود. (6) .

اين تفصيل بين دو لفظ، دال بر فرق موجود بين دو تعبير است.

4. سخن بعضى پيرامون مساله‏اى دور مى‏زند كه آن را مسلم گرفته‏اند وآن اين كه منظور از بيت در عبارت اهل البيت، خانه مسكونى ساخته شده ازسنگ و خاك است و «الف‏» و «لام‏» هم «الف‏» و «لام‏» جنس و يا خانه نسبى;در حالى كه اظهر و ارجح اين است كه مراد از بيت، بيت نبوت و رسالت‏باشد، با اين احتمال كه «الف‏» و «لام‏»، «الف‏» و «لام‏» عهد خارجى باشد و درنتيجه منظور خصوص خانه‏اى باشد كه اهل كساء در آن اجتماع كردند. روشن‏است كه بنا بر احتمال ارجح و اقوى براى آن كه يك انسان بتواند جزء بيت‏نبوت گردد منوط ست‏به حصول كمال اهليت و استعداد براى نيل به اين‏مقام عالى. بنابراين ابولهب نمى‏تواند از بيت نبوت باشد و همين طور دوفرزندش عتبه و معتب كه پس از نزول آيه تطهير به اسلام گراييدند. خداوندمتعال آنانى را كه به كمالات لازم جهت نيل به اين مقام رسيده‏اند مى‏شناسدو آنان را به پيامبر اكرم‏صلى الله عليه وآله معرفى و آن حضرت هم آنان را از طريق حديث‏كساء و ديگر متونى كه از او به ما رسيده براى‏مان معين مى‏كند.

د) توجيه نادرست

ملاحظه ديگرى كه يكى از نويسندگان در اين جا ثبت كرده اين است كه‏حديث ام سلمه و ابوسعيد با اين حقيقت تصادم دارد كه آيه تطهير، يك آيه‏مستقل نيست، بلكه بخشى از يك آيه است. پس چگونه يك جزء آيه‏مى‏تواند در يك امر و مناسبت نازل شود و جزء دوم آن ناظر به آن مناسبت‏نباشد و متعرض آن مساله نشود...؟ حق اين است كه گفته شود اين شمول(شموليت اهل كساء) يا حصر، با استناد به اين جمله قرآنى و سياق و شرايطنزول آن درست نيست. (7) .

آنچه كلام او را توجيه مى‏كند احاديث منسوب به پيامبرصلى الله عليه وآله است كه اگرصحيح باشد، قصد تعميم مدلول اين جمله قرآنى را دارد تا افزون برزنان پيامبرصلى الله عليه وآله چهار تن پاكيزه: على، فاطمه، حسن و حسين را هم در بر گيرد. (8) .

ما در اين جا چند نكته را بيان مى‏داريم:

1. در وجود جمله‏هاى معترضه و نيز التفات در قرآن ترديدى نيست.هدف از اين التفات بيان چيزى است مربوط به همان موضوعى كه سايرفقرات قبلى و بعدى آيه به بررسى آن پرداخته است. با توجه به اين وجه‏جايى براى ملاحظه وى مبنى بر اين كه آيه تطهير، آيه مستقلى نيست، بلكه‏جزئى از يك آيه است‏باقى نمى‏ماند.

2. پيش از اين بيان كرديم كه سياق آيات، سخن با پيامبرصلى الله عليه وآله و بيان كرامت‏اهل بيت اوست. پيامبر اكرم‏صلى الله عليه وآله با آن اوامر و نواهى همسرانش را موردخطاب قرار داده يا خطاب الهى از باب التفات متوجه زنان او شده و با بيان‏مطالبى آنان را مورد خطاب قرار داده كه در تعظيم و تكريم مقام اقدس نبوت‏مدخليت دارد. سپس برگشته تا كلام را در بيان آنچه كه در آغاز شروع نمودبه پايان رساند. اين امر - بنا به هر دو تقدير - موجب هيچ‏گونه مخالفتى باسياق آيات نمى‏شود. ما اين مطلب را پيش از اين توضيح داديم. از انحصارمقصود از اهل بيت در اصحاب كساء هيچ گونه معذورى پيش نمى‏آيد، نه ازحيث مخالفت‏با سياق و نه از حيث‏شرايط نزول آيه مباركه.

3. سخن اين مرد به وجود شكى در صحت‏حديث كساء اشاره مى‏كند.درحالى كه ما پيش از اين آورديم كه در صحاح سته و ديگر كتاب‏هاى مهم‏آمده و از روايات متواتر است. اگر جايز بدانيم كه بر اين حديث‏شك وترديد وارد شود، پس از اين به كدام حديث مى‏توان اعتماد كرد؟! و چگونه‏هم‏كيشان وى رضايت مى‏دهند كه در احاديث صحيح مسلم، جامع الصحيح‏ترمذى، مسند احمد بن حنبل و ديگران تشكيك كند؟!

4. اگر قرآن دال بر چيزى است كه پيامبرصلى الله عليه وآله از عبارت اهل البيت‏مى‏خواهد و بيان فرموه، توجيه اين مرد بى معناست و اگر دال بر آن نيست،ولى پيامبرصلى الله عليه وآله خواسته كه مدلول آن را تعميم بخشد، بايد گفت كه اين غيرممكن است; زيرا دلالت امرى است واقعى و به صرف خواست و محبت وى،از سوى مردم تحقق نخواهد يافت، مگر اين كه منظور اين باشد كه پيامبرصلى الله عليه وآله‏قصد داشت از راه تنزيل و مجاز، دايره حكم قرآنى را توسعه دهد و اشخاصى‏را كه در حقيقت از اهل بيت نيستند از آنان شمارد. اگر منظور اين باشد پيش‏از اين آورديم كه عكس آن درست است; زيرا كلمه اهل بيت جز با نوعى‏مجاز گويى بر زنان پيامبرصلى الله عليه وآله صدق نمى‏كند.

5. رواياتى كه در فصل دوم بخش اول تقديم داشتيم بيان كرد كه پيامبرصلى الله عليه وآله‏مى‏خواست زنانش را از اهل بيت نفى كند. بنابراين، بر اين نويسنده بود كه با توجه‏به آن مدعى شود كه پيامبرصلى الله عليه وآله مى‏خواست معانى قرآنى را تغيير داده، دلالت آيات‏را از وجه اصلى آن بگرداند; خصوصا كه روايات مورد نظر اين نويسنده بر حسب‏تصريح خود وى خصوص احاديث ام سلمه و ابوسعيد خدرى بوده است ومقتضاى اين احاديث آن است كه ما بيان كرديم نه آنچه وى گفته است.

و) پيامبرصلى الله عليه وآله براى تطهير آنان دعا كرد.

ابن تيميه و ديگران گفته‏اند: مضمون اين احاديث اين است كه پيامبرصلى الله عليه وآله‏براى آنان دعا كرد كه خداوند پليدى را از آنان ببرد و آنها را پاكيزه گرداند. (9) نهايت اين كه پيامبرصلى الله عليه وآله پس از نزول آيه براى آنان دعا كرده باشد كه ازپرهيزگارانى باشند كه خداوند پليدى را از آنان زدوده و آنها را پاكيزه‏گردانده است، لذا رسول خداصلى الله عليه وآله دوست داشته كه آنان را در آيه‏اى داخل كندكه همسرانش مورد خطاب آن هستند. بنابراين، دعايى است‏خارج از قرآن وبى‏ارتباط با آن. (10) .

بنا به تعبير دهلوى اين دليل صريحى است كه نزول آيه فقط درباره زنان‏پيامبرصلى الله عليه وآله بوده است. پيامبرصلى الله عليه وآله با دعاى مبارك خود اين چهار تن‏رحمهم الله را در آن‏كرامت داخل كرده است و اگر آيه درباره آنان فرود آمده بود نيازى به دعاى‏پيامبرصلى الله عليه وآله نبود. چرا پيامبرصلى الله عليه وآله تحصيل حاصل مى‏كرد؟ به همين دليل است كه‏ام سلمه را در اين دعا شريك مى‏كند با اين كه مى داند اين دعا در حق وى‏تحصيل حاصل است. (11) و بنا بر تعبير آلوسى، اگر اراده، اراده تكوينى باشد، اين‏دعا بى معناست. (12) .

ما در اين جا چند نكته را بيان مى‏كنيم:

1. اين گفته وى كه اگر اين آيه درباره اهل كساء نازل شده بود، نيازى به‏اين دعا براى آنان نبود; چه اين دعا تحصيل حاصل است، گفته نادرستى است;زيرا فايده دعا، استمرار و تداوم اين تطهير در آينده است. بنابراين، هيچ‏اشكالى ندارد كه اين آيه درباره اهل كساء فرود آمده باشد كه از اول ازهرگونه پليدى پاكيزه بودند و پيامبر اكرم‏صلى الله عليه وآله هم براى آنان دعا فرموده تا درآينده نيز اين طهارت تداوم يابد. ممكن است فايده اين دعا، زيادت مراتب ودرجات خلوص و پاكيزگى آنان و تعميق و ترسيخ آن به صورت قوى‏تر وكامل‏تر باشد. ممكن است كه فايده آن هر دو مساله باشد.

2. علامه مجلسى‏رحمه الله مى‏گويد: «بنا بر آنچه كه در بعضى از روايات آمده‏اين آيه پس از دعاى پيامبرصلى الله عليه وآله براى آنان فرود آمده است.» (13) .

3. در پاسخ به آلوسى كه گفت: اگر اراده، اراده تكوينى باشد، اين دعابى معناست، بيان مى‏داريم: اگر اراده، اراده تشريعى هم باشد، باز نيازى به دعانيست; زيرا معنا ندارد كه آن حضرت‏صلى الله عليه وآله بگويد: خدايا! خاندانم را مشمول‏اوامر و نواهى خود قرار ده و اگر به اوامر و نواهى تو عمل كردند، آنان را ازآثار مخالفت‏با اوامر و نواهى خود دور گردان. هر كس كوچك‏ترين فهمى‏داشته باشد چنين دعا نمى‏كند تا چه رسد به عقل كل، مدير كل و امام كل.

4. ابن تيميه هم كه آن گفته را بر زبان آورده، حديث كساء را صحيح‏دانسته و بيان كرده كه مسلم و احمد [بن حنبل] آن را روايت كرده‏اند. دراين‏جا چند نكته را بيان مى‏داريم:

الف) كسانى كه ابن تيميه آنان را نام برده علاوه بر اين كه حديث كساء راروايت كرده‏اند، بيان داشته‏اند كه رسول خداصلى الله عليه وآله هنگامى اين آيه را خواند كه‏اهل كساء را جمع كرده بود، نه اين كه به مضمون آيه براى آنان دعا فرمود.بعضى از اينان تصريح كرده‏اند كه آيه در اين مناسبت نازل شد. ده‏ها منبع‏ديگر هم به همين مطلب تصريح كرده‏اند; بدان جا مراجعه نماييد.

ب) شخص ابن تيميه همان متنى را برگزيده كه در آن تصريح شده اين آيه‏در همين مناسبت نازل شد، (14) اما آن‏گاه كه درصدد اعتراض و مناقشه برمى‏آيد،متن ديگرى را مورد اعتراض قرار مى‏دهد كه به گمان وى در رسيدن به هدف‏وى كه ناشى از ناصبى‏گرى، كينه‏توزى و عداوت با على‏عليه السلام، خاندان و شيعيان‏اوست; يعنى برگراندن هرگونه فضيلتى كه از آن ايشان است‏به دشمنان وبدخواهانشان مفيد است.

5. حتى اگر پيامبرصلى الله عليه وآله آن گونه براى شان دعا فرموده و اصلا آيه تطهيرنازل نشده بود، باز خداوند سبحان فرموده: «ادعونى استجب لكم‏» حال آياگمان مى‏رود كه خدا دعاى پيامبرش را رد كند و او را ناكام سازد، در حالى كه‏خود اينان اعتراف كرده‏اند كه پيامبرصلى الله عليه وآله مستجاب الدعوه بود. (15) حال كه خداوندسبحان دعاى پيامبرصلى الله عليه وآله را پذيرفته است، پس صحيح است كه بگوييم: خداوندپليدى را از اصحاب كساء زدوده و آنان را پاكيزه گردانيده است و اين كه‏پيامبرصلى الله عليه وآله اين تعبير را برگزيده، همان گونه كه روشن است‏بدان اشاره دارد.

6. دهلوى سخن خود را نقض كرده مى‏گويد: «... ليكن محققان اهل سنت‏عقيده دارند كه اگر چه اين آيه درباره زنان پاكيزه پيامبرصلى الله عليه وآله فرود آمده، امابه حكم اين كه عموميت لفظ معتبر است نه خصوصيت‏سبب، همه اهل بيت‏در اين بشارت داخل هستند و دعاى پيامبرصلى الله عليه وآله در حق اين چهار تن با توجه‏به خصوص سبب بوده است.» (16) .

7. اما اين كه گفت: آيه تطهير در اراده زنان صراحت دارد، ليكن‏پيامبرصلى الله عليه وآله دوست داشت كه اصحاب كساء را در ضمن آنان داخل كند...; پيش‏از اين آورديم كه نه تنها سياق آيات از اراده اصحاب كساء بدون زنان‏پيامبرصلى الله عليه وآله ابا ندارد، بلكه انسجام و مناسبت‏بيش‏ترى دارد تا اين كه زنان‏مخاطب باشند. ما اين مطلب را در بخش اول كتاب توضيح داديم.

8. در اين جا اين سؤال پيش مى‏آيد كه چرا رسول خداصلى الله عليه وآله دوست داشت‏كه فقط اين اشخاص را در اهل بيت داخل كند؟ اگر اين كار به خاطر قرابت‏نسبى آنان بود، بايد دانست كه افرادى بودند كه از اين جهت از بعضى از اينان‏به پيامبرصلى الله عليه وآله نزديك‏تر بودند و يا افرادى در همين رتبه قرار داشتند - چنان‏كه‏پيش از اين آورديم - پس چرا آنان را نياورد؟ علاوه بر اين كه ماپيامبر اكرم‏صلى الله عليه وآله را بالاتر از آن مى‏دانيم كه حركات و مواضعش ناشى ازتعصبات قومى و خويشاوندى باشد. اگر اين اقدام پيامبرصلى الله عليه وآله به واسطه‏خصوصيتى در اينان بود، حال اگر اين خصوصيت در زنانش هم موجود بودمثل معاشرت، چنان كه ادعا كرده‏اند، پيش از اين آورديم كه معاشرت موجب‏اين مدال عظيم و اين تكريم و گرامى داشت مهم نمى‏شود; و اگر اين خصوصيت‏در زنانش موجود نبود، مثل عصمت و برگزيده خدا بودن، به مقتضاى اين‏خصوصيت، زنان از مفاد آيه خارج مى‏شوند.

هيثمى و به هم آميختن غث و سمين

هيثمى مى‏گويد: [ اين آيه] با كلمه «انما» كه مفيد حصر است‏شروع شده‏تا بيان دارد كه اراده خداوند منحصر به زدودن پليدى - كه گناه و شك درچيزى است كه بايستى بدان ايمان داشت - از آنان و نيز پاكيزگى آنها از تمامى‏احوال و اخلاق مذموم است.» (17) .

همو گويد: «حكمت‏ختم آيه به كلمه تطهيرا، مبالغه در رسيدن آنان به‏بالاترين رتبه طهارت و رفع توهم مجاز بودن تطهير است. تنوين آن هم تنوين‏تعظيم و تكثير و اعجاب است و مفيد اين مطلب مى‏باشد كه اين طهارت ازجنس طهارت متعارف و مانوس مردمان نيست. آن‏گاه پيامبرصلى الله عليه وآله تمام آن رابا تكرار درخواست آنچه در اين آيه آمده، با اين دعا تاكيد فرمود: خداوندا!اينان اهل بيت من هستند...، چنان كه گذشت، و نيز با داخل كردن خود درشمار آنان در تاكيد آن كوشيده تا از اندراج آنان در سلك خويش به آنان نيزبركت رسد. در روايتى آمده پيامبرصلى الله عليه وآله جبرئيل و ميكائيل را هم در اشاره به‏علو مرتبت آنان همراه ايشان كرده است. با درخواست صلوات بر آنان هم‏براين معنا تاكيد كرده است.» (18) وى آن‏گاه بخشى از روايات را در اين باره‏برشمرده است. اگرچه ما با اين گفته‏هاى هيثمى موافق هستيم، اما حق خودمى‏دانيم كه دو نكته را در اين باره متذكر شويم:

1. وى پليدى را در گناه و شك در آنچه كه بايد بدان ايمان داشت منحصركرده است، اما پليدى (رجس) عام‏تر از آن است. بروسوى گفته: «و شما را ازآلودگى‏هاى گناهان به نحو شايسته‏اى پاكيزه گرداند. استعاره رجس براى‏معصيت و ترشيح به تطهير براى افزونى تنفر از معاصى است.» (19) .

اين سخن پيامبرصلى الله عليه وآله را با استناد به آيه تطهير آورديم كه فرمود: من واهل بيتم از گناهان پاكيزه‏ايم.

رازى گفته: «ليذهب عنكم الرجس; يعنى گناهان را از شما دور سازد.» (20) .

ابن عباس هم مى‏گويد: «رجس، عمل شيطان است و هرآنچه كه رضاى‏خدا در آن نباشد.» (21) .

خداوند فرموده:

انما الخمر و الميسر و الانصاب و الازلام رجس من عمل الشيطان; (22) .

همانا كه شراب و قمار و بت‏پرستى و تيرهاى گروبندى، همه اينها پليد و ازعمل شيطان است.

الا ان يكون ميتة او دما مسفوحا او لحم خنزير فانه رجس (23) ;

جز آن كه ميته (حيوان مرده) باشد يا خون ريخته يا گوشت‏خوك پليد است.خداوند متعال درباره اغنيا كه از رفتن به جهاد سرباز زده بودند، مى‏فرمايد:

فاعرضوا عنهم انهم رجس وماواهم جهنم (24) ;

از آنها اعراض كنيد كه مردمى پليدند و به موجب كردار زشت‏خود به آتش‏دوزخ ماوا خواهند يافت.

آنچه بر اين مطلب دلالت دارد فراوان است و ما در اين مختصر مجال‏تتبع همه آن را نداريم. در اين باره به كتاب هاى تفسير، حديث و تاريخ‏مراجعه كنيد. (25) .

2. اين كه گفت: «آن‏گاه پيامبرصلى الله عليه وآله تمام آن را با تكرار درخواست آنچه دراين آيه آمده، با اين دعا تاكيد فرمود...» به رواياتى اشاره دارد كه مى‏گويد:پيامبرصلى الله عليه وآله دعا كرد كه خداوند پليدى را از اهل كساء بزدايد و آنان را پاكيزه‏گرداند. سؤال اين جاست كه چرا وى به اين مطلب اشاره نكرده كه آيه تطهيردرباره اين مناسبت و در اجابت دعاى پيامبرصلى الله عليه وآله و پاسخ درخواستش نازل‏شده است. چنان كه روايات فراوانى بدان تاكيد دارد؟ چرا به رواياتى اشاره‏نكرده كه تصريح دارد پيامبرصلى الله عليه وآله چندين ماه به هنگام هر نماز به در خانه‏فاطمه‏صلى الله عليه وآله مى‏آمد و آيه تطهير را تلاوت مى‏كرد و بلكه در بعضى از متون آمده‏كه آن حضرت‏صلى الله عليه وآله تا هنگام وفات به اين كار ادامه داد؟! ما پاسخ آن رانمى‏دانيم. چه بسا كه زيركان تيزهوش براى آن پاسخى بيابند.


پى‏نوشتها:

1) انبيا (21) آيه 18.

2) ر.ك: فتح القدير، ج‏4، ص‏280.

3) ر.ك: اسعاف الراغبين، ص‏108 به نقل از شرح قطلانى بر صحيح بخارى و از: خطيب، رازى،تفسير كبير، ج‏25، ص‏209; غرايب القرآن، ج‏22، ص‏10.

4) هود (11) آيات 36 - 45.

5) الصواعق المحرقه، ص‏277.

6) مجمع البيان، ج‏8، ص‏356; مختصر التحفة الاثنى عشريه، ص‏151; كنز العمال، ج‏21، ص‏108 وج‏13، ص‏703، (به نقل از ابن عساكر).

7) ر.ك: التفسير الحديث، ج‏8، ص‏263.

8) همان; ر.ك: نوادر الاصول، ص‏266.

9) صيغه دعا در شمارى از منابع آمده است از جمله:

مختصر التحفة‏الاثنى عشريه، ص‏151; منهاج السنه، ج‏3، ص‏4; التبيان، ج‏8، ص‏307; الدرالمنثور، ج‏5، ص‏198; مجمع البيان، ج‏8، ص‏356 - 357; البرهان فى تفسير القرآن، ج‏3، ص‏320;بحار الانوار، ج‏35، ص‏320; مسند احمد، ج‏6، ص‏292 و 304; الاستيعاب، ج‏3، ص‏37; المحاسن‏و المساوى، ج‏1، ص‏481; تهذيب التهذيب، ج‏2، ص‏297; الاتقان، ج‏2; تاريخ بغداد، ج‏10،ص‏278; ذكر اخبار اصبهان، ج‏1، ص‏108; اسد الغابه، ج‏3، ص‏413 و ج‏4، ص‏29; ينابيع الموده،ص‏107 - 108 و 228 - 230; احقاق الحق، ج‏2، ص‏568; مجمع البيان، ج‏8، ص‏357.

10) ر.ك: منهاج السنه، ج‏3، ص‏4 و ج‏4، ص‏20; نوادر الاصول، ص‏266; مرقاة الوصول، ص‏105;الجامع لاحكام القرآن، ج‏14، ص‏184.

11) مختصر التحفة الاثنى عشريه، ص‏151.

12) روح المعانى، ج‏22، ص‏18.

13) چند روايت‏بر اين معنا دلالت دارد. ر.ك: آية التطهير فى احاديث الفريقين، ج‏1، ص‏46 - 48،107، 112، 182 و 228.

14) منهاج السنه، ج‏3، ص‏4 و ج‏4، ص‏20.

15) همان، ج‏4، ص‏22.

16) مختصر التحفة الاثنى عشريه، ص‏151.

17) الصواعق المحرقه، ص‏142 - 143.

18) همان، ص‏143.

19) روح البيان، ج‏1، ص‏171; مرقاة الوصول، ص‏107.

20) بحار الانوار، ج‏35، ص‏234; التفسير الكبير، ج‏25، ص‏209.

21) مجمع البيان، ج‏8، ص‏356.

22) مائده (5) آيه 90.

23) انعام (6) آيه 145.

24) توبه (9) آيه 95.

25) ر.ك: التبيان، مجمع البيان، تفسير نيشابورى، تنوير المقياس، انوار التنزيل، مفردات راغب، مجمع‏البحرين، صحاح اللغه، النهاية فى اللغه، المصباح المنير، القاموس المحيط، اقرب الموارد و تمام‏كتب تفسير ذيل آيه تطهير.