اهل بيت در آيه تطهير

علامه سيد جعفر مرتضى عاملى

- ۴ -


فصل سوم: تفسير معقول و مقبول

عدم مخالفت روايات با قرآن

بعضى مدعى‏اند كه انحصار آيه تطهير در على، فاطمه، حسن و حسين‏عليهم السلام بانص قرآن مخالف است. (1) اسماعيل حقى درباره حديث كساء مى‏گويد:«اگر فرض شود كه اين آيه بر نبودن زنان پيامبرصلى الله عليه وآله از اهل بيت دلالت دارد،باز هم بدان اعتنا نخواهد شد; زيرا در مقابل نص قرآن قرار دارد.» (2) .

ما در پاسخ وى مى‏گوييم.

1. پيش از اين آورديم كه پيامبرصلى الله عليه وآله تصريح كرده كه اين آيه منحصر دراصحاب كساء [على، فاطمه، حسن و حسين‏عليهم السلام] است. اگر اين مطلب‏مخالفت‏با نص قرآن شمرده شود، پس پيامبرصلى الله عليه وآله اولين كسى است كه با اين‏نص مخالفت كرده است. ما از اين گفته به خدا پناه مى‏بريم.

2. ما برخلاف اينان و به پيروى از پيامبرصلى الله عليه وآله معتقديم كه اين مطلب‏نه‏تنها با نص قرآن كه با ظاهر آن نيز مخالفت ندارد، بلكه كاملا با آن‏هماهنگ است. مقتضاى دلالت‏سياقى همين است.

اما اين كه همسران پيامبرصلى الله عليه وآله اراده شده باشند، هيچ گونه توجيهى ندارد،نه به نحو خصوص، آن گونه كه عكرمه و هم‏فكرانش ادعا كرده‏اند و نه به نحودخول در اطلاق خطاب، اگرچه از باب مجاز باشد. اين نكته با تامل درمطالب زير روشن مى‏شود:

نظر دانشمندان لغت

با مراجعه به اهل لغت روشن مى‏گردد كه اطلاق عبارت «اهل‏البيت‏» برهمسران پيامبرصلى الله عليه وآله و اين كه آنان مشمول اين آيه كريمه‏اند، اگر نگوييم كه‏مى‏توان برخلاف آن جزم داشت، دست كم مورد شك بزرگى است.

زبيدى گفته: از موارد مجازى اهل، به كار بردن آن براى همسر مرد است.فرزندان هم تحت همين لفظ داخل مى‏شوند. (3) .

ابن‏منظور معتقد است: از پيامبرصلى الله عليه وآله پرسيده شد كه آل محمد در اللهم صل على‏محمد و آل محمد، كيست؟ گوينده‏اى پاسخ داد: اهل وى و همسرانش. گويا نظر وى‏اين بوده كه وقتى از مردم مى‏پرسيد: الك اهل و او پاسخ مى‏دهد: نه،منظورش اين است كه زن ندارد. گويد: اين معنايى است كه لغت آن را محتمل‏مى‏داند، اما اين معنا كلامى است ناشناخته، مگر اين كه قرينه‏اى داشته باشد.بدين گونه كه به مرد گفته شود: تزوجت و او پاسخ دهد: ما تاهلت. در اين‏جااز اول كلام دانسته مى‏شود كه منظورش اين است كه هنوز ازدواج نكرده‏ام. يااين‏كه مرد مى‏گويد: اجنبت من اهلى. در اين جا هم معلوم مى‏شود كه جنابت‏وى از طريق زن است. اما آن جا كه مرد مى‏گويد: اهلى ببلد كذا، ... (4) .

راغب اصفهانى نيز اشاره كرده كه اراده زوجه از لفظ اهل، از باب اطلاق‏و استعمال است كه اعم از حقيقت مى‏باشد. وى مى‏گويد: «با لفظ اهل الرجل،از همسر وى تعبير شده است.» (5) .

ديگرى گفته است: آيا همسرانش هم اهل بيت اويند؟ در اين جا دو نظروجود دارد كه دو روايت از احمد است. يكى از آن دو مى‏گويد: آنان ازاهل بيت نيستند. اين نظر از زيد بن ارقم روايت مى‏شود. (6) .

ظاهر سخن زيد اين است كه وى صدق عنوان اهل البيت‏بر زنان رابرحسب لغت و عرف انكار مى‏كند. ما در بحث از سخنى كه مى‏گويد: مراد ازاهل البيت همه بنى هاشمند، سخن زيد را با منابع فراوان آن خواهيم آورد.

سياق هماهنگ

بعضى را نظر بر اين است كه ورود آيه تطهير در ضمن آياتى كه زنان‏پيامبرصلى الله عليه وآله را مورد خطاب خود دارد، توجيه‏گر اين ادعاست كه آيه تطهير به‏زنان پيامبرصلى الله عليه وآله اختصاص دارد و يا دست كم شامل آنان هم مى‏شود. اين مدعادر مباحث آتى خواهد آمد. (7) .

ما بحث پيرامون دلالت‏سياقى را به جايى ديگر به تاخير مى‏اندازيم.در اين جا به اين نكته بسنده مى‏كنيم كه سياق قرآن، هيچ ابايى از اراده خاص‏اهل كساء ندارد و بلكه سياق به همان حال باقى مى‏ماند، بى‏هيچ انقطاع وگسستگى و بدون هيچ گونه ناهماهنگى و تغاير; زيرا: مخاطب پيامبرصلى الله عليه وآله‏است نه زنان پيامبرصلى الله عليه وآله.

خداوند متعال مى‏فرمايد:

يا ايها النبى قل لازواجك ان كنتن تردن الحياة الدنيا وزينتها، فتعالين‏امتعكن اسرحكن سراحا جميلا. و ان كنتن تردن الله ورسوله والدارالآخرة، فان الله اعد للمحسنات منكن اجرا عظيما يا نساء النبى، من‏يات منكن بفاحشة مبينة، يضاعف لها العذاب ضعفين وكان ذالك على‏الله يسيرا ومن يقنت منكن لله ورسوله، وتعمل صالحا، نؤتها اجرهامرتين، واعتدنا لها رزقا كريما يا نساء النبى، لستن كاحد من النساء،ان اتقيتن، فلا تخضعن بالقول، فيطمع الذى فى قلبه مرض، وقلن قولامعروفا وقرن فى بيوتكن، ولا تبرجن تبرج الجاهلية الاولى، واقمن‏الصلاة، وآتين الزكاة، واطعن الله ورسوله، انما يريد الله ليذهب‏عنكم الرجس اهل البيت، ويطهركم تطهيرا واذكرن ما يتلى فى‏بيوتكن من آيات الله والحكمة، ان الله كان لطيفا خبيرا... واذ تقول‏للذى انعم الله عليه وانعمت عليه امسك عليك زوجك; (8) .

اى پيامبر! به زنان خود بگواگر طالب زندگانى و زيب و زيور دنياييد، بياييد تامهرتان را بپردازم و همه را به خوبى و خرسندى طلاق دهم و اگر طالب خداو رسول و مشتاق آخرتيد، همانا خدا به نيكوكاران از شما اجر عظيمى عطاخواهد كرد. اى زنان پيامبر! هر كس از شما كه به كار ناروايى دانسته اقدام‏كند، او را دو برابر ديگران عذاب كنند و اين كار بر خدا سهل و آسان است وهر كه از شما مطيع فرمان خدا و رسول باشد و كار نيكو كند او را دوبار پاداش‏عطا كنيم و روزى نيكو برايش مهيا سازيم. اى زنان پيامبر! شما مانند زنان‏ديگر نيستيد، اگر خدا ترس و پرهيزكار باشيد. پس زنهار كه با مردان، نازك ونرم سخن مگوييد، مبادا آن كه دلى بيمار دارد به طمع افتد و درست و متين‏سخن گوييد. در خانه‏هاى‏تان بنشينيد و مانند دوران جاهليت پيشين، آرايش وخودآرايى ننماييد. نماز بپاداريد و زكات دهيد و از امر خدا و رسولش اطاعت‏كنيد. خدا چنين مى‏خواهد كه هر پليدى و آلودگى را از شما خانواده نبوت ببرد وشما را از هر عيبى پاك و منزه گرداند. از آن همه حكمت و آيات الهى كه درخانه‏هاى شما تلاوت مى‏شود پند گيريد كه خدا لطيف و خبير است. مردان و زنان‏مسلمان، مردان و زنان با ايمان، مردان و زنان اهل طاعت و عبادت، مردان و زنان‏راستگو، مردان و زنان صابر، مردان و زنان خاشع، مردان و زنان مسكين‏نواز،مردان و زنان روزه‏دار، مردان و زنان خوددار، و مردان و زنانى كه بسيارياد خداكنند. خداوند براى همه آنها مغفرت و پاداشى بزرگ آماده ساخته است.بر هيچ مرد و زن با ايمان در كارى كه خدا و رسول حكم كنند، اختيارى نيست- كه مخالفت نمايند - و هر كس نافرمانى خدا و رسول كند دانسته به گمراهى‏سختى افتاده و چون تو با آن كس كه خدايش نعمت اسلام بخشيد و تواش‏نعمت آزادى - يعنى زيد بن حارثه - به نصيحت گفتى كه همسرت را نگه‏دار.

ادامه آيات به سخن از پيامبرصلى الله عليه وآله و با آن حضرت و مؤمنان درباره شئونات‏پيامبرصلى الله عليه وآله مى‏پردازد. بدان مراجعه كنيد. درباره اين آيات شريفه نكاتى رابيان مى‏كنيم:

الف) ظاهر صريح به دست آمده از اين آيات اين است كه خداوند سبحان:

1. پيامبر اكرم‏صلى الله عليه وآله را فرمان داده كه زنان خود را بين دو چيز مخير سازد:خداوند و رسول، و زندگانى دنيا و زيب و زينت آن.

2. او را فرمان داده كه به آنان بگويد: اى زنان پيامبر! شما هم‏چون سايرزنان نيستيد.

3. باز او را فرمان داده كه به آنان بگويد:

لا تخضعن بالقول; با نرمى سخن نگوييد.

وقلن قولا معروفا; درست و سنگين سخن گوييد.

وقرن فى بيوتكن; در خانه‏هاى‏تان بنشينيد.

ولا تبرجن تبرج الجاهلية; مانند دوره جاهليت آرايش و خودآرايى نكنيد.

واقمن الصلاة وآتين الزكاة; نماز بپاى داريد و زكات دهيد.

واطعن الله ورسوله; خدا و رسولش را فرمان بريد.

4. پس از آن كه پيامبرصلى الله عليه وآله خواسته خداوند را اجرا و اين فرمان‏هاى الهى‏را به زنان خود ابلاغ نمود، خداوند سبحان خطاب خويش را با مقام نبوت وبيت رسالت پى مى‏گيرد تا به او خبر دهد كه: اين اوامر و نواهى - كه او رامامور كرده تا به زنان خود برساند - به جهت‏حفظ قداست‏خاندان نبوت ومنزلگاه وحى و قرآن و محل رفت و آمد فرشتگان است.

همه اينها در صورتى است كه اين فرموده خدا: «يا نساء النبى لستن...»استمرار فرمان خداوند متعال به پيامبرش باشد كه فرمود: «يا ايها النبى قل‏لازواجك...» بنابراين، علاوه بر آنچه كه در تخيير آنان بين دنيا و آخرت‏گذشت، اين نيز مقول قول مى‏شود.

ب) اگر به سبب اين اصرار كه فرموده خداوند متعال: «يا نساء النبى لستن‏كاحد...» خطاب مستقيم خداوند با زنان پيامبرصلى الله عليه وآله است، از تمام آنچه بيان‏كرديم صرف‏نظر كنيم باز مى‏گوييم: اين هم به مقصود ما زيانى وارد نمى‏كند;زيرا بر سبيل التفات به زنان آمده است. نتيجه اين خواهد بود كه:

1. خداوند متعال، پيامبرش را فرمان داده كه زنان خود را بين خدا ورسول و بين زندگانى دنيا و زيب و زينت آن مخير سازد.

2. آن گاه خداوند سبحان به زنان التفات كرده و آنها را مستقيما موردخطاب قرار داده است، اما به عنوان اين كه به پيامبرصلى الله عليه وآله منسوبند و نه تنهابه عنوان اين كه زن هستند. و لذا آنان را فرمان داده و بازداشته است و مقررفرموده كه هر كدام از آنان مرتكب كار ناروايى شود، عذاب او را دو برابرنمايد و هر يك از آنان را كه از خداوند و رسول اطاعت نمايد دو بار پاداش‏دهد و نيز بيان نموده كه اگر جانب تقوا و پرهيزگارى را نگه دارند، مانندهيچ يك از زنان ديگر نيستند.

3. سپس خداوند سبحان به مخاطب ساختن مقام نبوت و بيت رسالت‏بازگشته تا بفهماند كه سبب التفات به زنان پيامبرصلى الله عليه وآله و نيز علت صدور اين اوامرو نواهى، از بين بردن هرگونه پليدى و نيز پاكيزه ساختن اين خانه است; چه حفظقداست‏خانه نبوت و مركز رسالت و منزلگاه وحى و محل رفت و آمد فرشتگان‏براى حفظ اصل رسالت ضرورتى اجتناب‏ناپذير است. پس مخاطب - همان‏گونه‏كه از خلال آيات شريفه به دست مى‏آيد - خود پيامبرصلى الله عليه وآله مى‏باشد. از اين جهت كه‏او پيامبر و صاحب رسالت است، نه به اين عنوان كه يك شخص است و روشن‏است كه حفظ خانه نبوت و رسالت چيزى جز حفظ اصل رسالت نيست.

بنابراين، سخن با زنان هم از باب التفات به آنان آمده است، هم‏چون‏التفات سوره فاتحة الكتاب، آن‏جا كه مى‏فرمايد:

مالك يوم الدين اياك نعبد و اياك نستعين اهدنا الصراط المستقيم.

ملاحظه مى‏كنيد كه در ابتدا سخن از خداوند به نحو سخن گفتن از غايب‏است. سپس التفات كرده خداوند متعال را به طور مستقيم به نحو حضور،مخاطب ساخته مى‏فرمايد: اياك نعبد.

متعلق اراده

از سخنان دانشمندان نيكوكاررحمه الله به دست مى‏آيد كه اراده الهى كه از آن‏اين گونه تعبير شده: انما يريد الله ليذهب عنكم الرجس...، اولا بالذات به‏زدودن پليدى و تطهير تعلق گرفته است. (9) .

اما ظاهر آيه مى‏رساند كه اولا و بالذات به چيزى ديگر تعلق گرفته است;يعنى به اوامر و نواهى‏يى كه متوجه زنان پيامبرصلى الله عليه وآله است. بيان مطلب اين كه:خداوند متعال فرمود: انما يريد الله ليذهب عنكم الرجس، نه: انما يريد الله‏اذهاب الرجس.

كلمه «انما» مفيد حصر معناى مورد نظر بوده، هدف از امر و نهى زنان‏پيامبرصلى الله عليه وآله، حفظ اهل بيت و پاكيزگى آنان است.

لام در «ليذهب‏»، لام كى و مفيد تعليل است; يعنى آنچه پس از آن آمده‏علت ما قبل است. مثل اين كه مى‏گويى: جئت لاكرمك، آمدم تا تو را گرامى‏بدارم. مدخول لام، يعنى گرامى‏داشت (اكرام) علت ما قبل، يعنى آمدن است.

بنابراين، گفته بعضى مبنى بر اين كه متعلق اراده همان زدودن پليدى(اذهاب الرجس) است، نابه‏جا بوده متعلق اراده چيز ديگرى مى‏باشد. زدودن‏پليدى (اذهاب الرجس) علت است‏براى تعلق گرفتن اراده به چيزى كه دراين‏جا تكاليف و اوامر و نواهى‏يى است كه براى زنان پيامبرصلى الله عليه وآله صادر شده است.بنابراين خداوند سبحان آن چيزها را به منظور زدودن پليدى (اذهاب‏الرجس) از آنان خواسته است. به تعبير ديگر: زدودن پليدى از اهل بيت،علت است‏براى اراده خداوند سبحان از زنان پيامبرصلى الله عليه وآله، آن هم به اراده‏تشريعى كه فلان كار را بكنند و از انجام آن كار ديگر دست‏بردارند.

اين مطلب آن گاه روشن‏تر مى‏شود كه مواردى كه در قرآن و جاهاى ديگر،لام كى به جاى «ان‏» استعمال شده ملاحظه گردد. از اين قبيل است فرموده‏خداوند متعال ذيل آيه وضو و تيمم:

ما يريد الله ليجعل عليكم من حرج ولكن يريد ليطهركم وليتم نعمته‏عليكم (10) .

معناى آن اين است كه فرمان خداوند متعال كه به شما فرموده به جاى‏وضو تيمم سازيد، براى آن است كه شما را پاكيزه گرداند. بنابراين تطهير، علت‏است‏براى ارداه تيمم به نحو اراده تشريعى.

در جاى ديگر خداوند متعال پس از بيان بعضى از تشريعات و احكام فرموده:

يريد الله ليبين لكم و يهديكم سنن الذين من قبلكم (11) .

در جاى ديگر فرموده:

بل يريد الانسان ليفجر امامه; (12) .

در جاى ديگر مى‏فرمايد:

فلا تعجبك اموالهم ولا اولادهم انما يريد الله ليعذبهم بها فى‏الحياة الدنيا; (13) .

آنچه بر وضوح مساله مى‏افزايد اين است كه مى‏بينيم: هر دو آيه مباركه‏متعرض يك امر شده‏اند، اما در يكى «ان‏» و در ديگرى «لام‏»كى آمده كه پس‏از آن لفظ «ان‏» در تقدير است. بنابراين پس از آن كه خداوند سبحان گفتاريهود و نصارا درباره عزير و مسيح را بيان كرده، مى‏فرمايد:

اتخذوا احبارهم ورهبانهم اربابا من دون الله والمسيح ابن مريم وماامروا الا ليعبدوا الها واحدا لا اله الا هو سبحانه عما يشركون يريدون‏ان يطفئوا نور الله بافواههم ويابى الله الا ان يتم نوره، ولوكره‏الكافرون; (14) .

عالمان و راهبان خود را به مقام ربوبيت‏شناختند و خدا را نشناختند و نيزمسيح پسر مريم را به الوهيت گرفتند. در صورتى كه مامور نبودند، جز آن كه‏خداى يكتا را پرستش كنند كه منزه و برتر از آن است كه كسى را با او شريك‏قرار دهند. كافران مى‏خواهند كه نور خدا را به نفس تيره و گفتار جاهلانه‏خود خاموش كنند و خدا نگذارد تا آن‏كه نور خود را در منتهاى ظهور و حداعلاى كمال برساند، هرچند كافران ناراضى و مخالف باشند.

در جاى ديگر مى‏فرمايد:

ومن اظلم ممن افترى على الله الكذب وهو يدعى الى الاسلام والله‏لايهدى القوم الظالمين يريدون ليطفئوا نور الله بافواههم والله متم‏نوره ولوكره الكافرون (15) ;

آيا از آن كسى كه او را به راه اسلام و سعادت مى‏خوانند و او [از فرطشقاوت] همان دم بر خدا افترا و دروغ مى‏بندد، در جهان كسى ستمكارترهست؟! [هرگز نيست] و خدا هم هيچ قوم ستمكارى را هدايت نخواهد كرد. كافران مى‏خواهند كه نور خدا را به گفتار باطل و طعن و مسخره خاموش‏كنند، البته خدا نور خود را در منتهاى ظهور و حد اعلاى كمال برساند،هر چند كافران ناراضى و مخالف باشند.

در مورد اول اراده آنان مستقيما به خاموش كردن نور خدا تعلق گرفته‏است، لذا واژه «ان‏» به كار برده و فرموده است: «يريدون ان يطفئوا نور الله‏»;اما در مورد دوم اراده آنان به افترا بر خداوند، به منظور خاموش كردن نورخداوند تعلق گرفته است. بنابراين خاموش كردن نور خدا، انگيزه و علت وسبب تعلق اراده آنها به افترا و دروغ است و لذا «لام‏» به كار برده وفرموه است: «يريدون ليطفئوا نور الله‏».

در اين باره به كتاب مفردات راغب اصفهانى هم كه مراجعه كردم، ديدم‏او نيز به اين نكته اشاره كرده است. او مى‏گويد: «يريدون ان يطفئوا نور الله،يريدون ليطفئوا نور الله، فرق بين اين دو، اين است كه در «يريدون ان يطفئوا»قصد دارند نور خدا را خاموش كنند و در «ليطفئوا» قصد كارى دارند كه‏به وسيله آن به خاموش كردن نور خدا برسند.» (16) .

در آيه تطهير نيز، همان گونه كه توضيح داديم، وضع بدين گونه است.

اولويت قطعى و مفهوم موافقت

همگان مى‏دانند كه اولويت قطعى، يك ظهور لفظى است كه در قرآن هم‏مانند اهل لسان كه در محاورات و بيان مقاصد خويش بر اساس آن عمل‏مى‏كنند به كار رفته است.

اولويت قطعى و مفهوم موافقت در اين‏جا هم هست و به شكل قاطع و نهايى برعصمت اهل بيت‏عليهم السلام دلالت دارد. مطلب را با بيان مثالى توضيح مى‏دهيم:

هرگاه براى مردى عزت و احترام قائل باشيد و نسبت‏به مقام او رعايت‏ادب كنيد و درجهت تثبيت احترام وى گام برداريد، اگر ببينيد كه فرزند ياهر كس ديگرى از بستگان او مرتكب كارهاى ناشايستى مى‏شود كه به شهرت‏و آوازه وى لطمه مى‏زند و باعث مى‏گردد تا مردمان از او انتقاد كنند، اين كارشما را بسيار ناراحت و ملول مى‏كند و به منظور حفظ كرامت و پدر و آوازه‏و شهرتش، فرزند را از آن كار باز مى‏داريد. در حالى كه اين فرزند اصلا دردايره اهتمام شما قرار ندارد. چنان كه اگر پسر آن پدر نبود، هرگز متعرض اونمى‏شديد و هيچ گونه انگيزه قوى‏يى در خود براى امرو نهى وى نمى‏يافتيد.

وضع در اين آيات شريفه هم چنين است. خداوند زنان پيامبرصلى الله عليه وآله را امر ونهى مى‏كند; زيرا كارهاى خلاف آنان، آثار منفى در اهل بيت رسالت‏بر جاى‏خواهد گذاشت. آنچه مهم است اهل بيت هستند و خداوند نمى‏خواهد كه‏كوچك‏ترين پليدى به آنان برسد، اگرچه اين پليدى از كسانى سرزند كه با آن‏خانواده يك نسبت مجازى دارند مجازى بودن اين نسبت را از زبان‏دانشمندان لغت و ديگران دانستيد.

اين نهايت اهتمام به اهل بيت است كه در سياق شمول عنايات و الطاف الهى‏و توفيقات ربانى قرار مى‏گيرد. همان طور كه گفتيم: معناى آن اين است كه‏دلالت‏بر اهتمام خداوندگارى نسبت‏به پاكيزگى اهل بيت و نرسيدن هرگونه‏پليدى به آنان، اولا و بالذات، شديدتر، بزرگ‏تر، اكيدتر و كامل‏تر خواهد بود.

اگر خداوند متعال اراده كرده كه پليدى را از كسى كه به اهل‏بيت منسوب است،هرچند ثانيا و بالعرض بزدايد، به طريق اولى اراده كرده كه هر آنچه را كه اولا وبالذات به خود آنان مى‏رسد، از بين ببرد. بنابراين بر اساس مفهوم موافقت واولويت قطعى استفاده مى‏كنيم كه خداوند سبحان اهل بيت را پاكيزه گردانده و ازهرگونه پليدى منزه ساخته است; خصوصا كه مقام، مقام تعظيم و گرامى‏داشت‏خانه نبوت است و در چارچوب يك حركت الهى در جهت زدودن و دور ساختن‏هرگونه پليدى، حتى مواردى هم كه اينان را در آن اختيارى نيست، مثل اين‏كه از افراد ديگرى هم‏چون زنان پيامبرصلى الله عليه وآله سرزند داخل مى‏شود.

اين كه خداوند سبحان در جهت منع از حصول اين پليدى مبادرت كرده‏تا آن‏جا كه براى همسران پيامبرصلى الله عليه وآله كيفر و پاداش دو برابر مقرر فرموده،از يك تصميم و خواست قطعى خداوندگارى مبنى بر نرسيدن هيچ‏گونه پليدى‏به خود اهل بيت، به نحو اولا و بالذات و نيز ثانيا و بالعرض پرده برمى‏دارد.

آنچه اشاره دارد كه اين اهميت‏خاص اهل بيت نبوت است و نه زنان‏پيامبرصلى الله عليه وآله و بلكه آنان هم‏چون ساير افراد بشرند، مطالبى است كه در آيات‏پيش از آيات مورد بحث‏بدان اشاره كرده است; زيرا مى‏بينيم كه خداوندمتعال پيامبرش را فرمان داده كه زنان خويش را بين دو چيز مخير سازد:زندگانى دنيا و زينت آن - كه در اين صورت پيامبرصلى الله عليه وآله مهريه آنان را پرداخته‏و همه را به خوبى و خرسندى طلاق دهد - و ديگر خداوند و رسول وزندگانى آخرت كه در اين صورت خداوند براى نيكوكاران آنان پاداش بزرگى‏فراهم كرده است - اين مخير ساختن مى‏رساند كه زنان پيامبرصلى الله عليه وآله نه اهميتى‏متمايز دارند و نه آنان را ترجيح خاصى است. در همين آيه اشاره دارد كه آن‏عده از زنان پيامبرصلى الله عليه وآله كه خداوند و رسول را برمى‏گزينند، خود دو قسم‏هستند: نيكوكاران (محسنات) و غير نيكوكاران.

اين مطلب را نيز اضافه كنيد كه همين سوره سپس بيان كرده كه پيامبرصلى الله عليه وآله‏مختار است تا نوبت هر كدام از ايشان را كه بخواهد عقب اندازد و ديگرى رانزد خود بخواند.

آنچه بيان شد با وضوح تمام مى‏رساند كه آن اهميتى كه موجب گشته دراين‏جا چنين موضعى اتخاذ شود براى خود پيامبرصلى الله عليه وآله و اهل بيت اوست، از آن‏جهت كه او پيامبر و فرستاده خداست و نيز امر و نهى زنان پيامبرصلى الله عليه وآله‏به خاطر خصوصيت و امتياز ذاتى آنان نيست، چرا كه از اين آيات‏به دست آمد كه پيامبرصلى الله عليه وآله با آنان رفتارى بسيار عادى داشت.

هم چنين روشن گشت كه خصوصيت پيامبرصلى الله عليه وآله از آن جهت كه پيامبر ورسول خداست، موجب مى‏شود كه حفظ پيامبرصلى الله عليه وآله حفظ رسالت‏باشد. براى‏همين است كه خداوند سبحان مقرر فرموده كه كيفر زنان پيامبرصلى الله عليه وآله درصورت مخالفت دو برابر كيفر ديگران و پاداش آنان در صورت موافقت دوبرابر اجر ديگران باشد، به طورى كه اگر آنان از همسرى رسول خداصلى الله عليه وآله، ازآن جهت كه پيامبر است‏بيرون روند، همان‏گونه كه آيه تخيير دلالت داشت،هم‏چون ساير زنان خواهند گشت. به همين دليل خداوند متعال آن دو تن راكه نشان دادند كه مى‏خواهند از رسول خدا طلاق بگيرند تهديد كرد و آن‏گاه‏براى آن دو، زن نوح و زن لوط و سرگذشت آنان را مثال آورد.

از سوى ديگر، قرآن در موارد فراوانى به شيوه‏اى از زنان پيامبرصلى الله عليه وآله سخن‏گفته كه كاملا آشكار مى‏شود كه آنان از ارتكاب گناه به دور نبوده‏اند. دراين‏باره سوره‏هاى احزاب، طلاق و تحريم را ملاحظه كنيد. خداوند سبحان‏مخالفت‏هاى بزرگى را حكايت فرموده كه از بعضى از آنان سرزده و در عين‏حال سر زدن گناهان بيش‏ترى را در آينده از آنان رد نكرده است. هم چنان‏كه‏يكى از آنان بدون دليل معقول و مقبول در معركه جنگ‏هايى فرورفت كه‏در نتيجه آن خون هزاران نفر از مسلمانان، بى‏گناه بر زمين ريخت. ليكن‏خداوند متعال در اين آيه و از زبان پيامبرش در ده‏ها جاى ديگر به شيوه‏اى‏كاملا متباين از اهل بيت‏سخن گفته است. خداوند سبحان روشن فرموده كه‏آنان را از هر گناهى معصوم و از هر پليدى‏يى پاكيزه گردانده است. چنان كه‏پيامبر اكرم‏صلى الله عليه وآله هم به فرمان خداوند آنان را همتاى قرآن، كشتى نجات وريسمان محكم الهى خوانده است. اين قبيل موارد، فراوان و بيش از حدشمارش بوده با مراجعه به متون متواتر و مشهور به دست مى‏آيد.

اراده تشريعى

روشن است كه اراده دو گونه است:

1. اراده تكوينى و آن اراده‏اى است كه به فعل خود مريد، يعنى به تكوين،تحقق و ايجاد آن تعلق مى‏گيرد.

2. اراده تشريعى و آن اراده‏اى است كه به فعل ديگرى تعلق مى‏گيرد بدين‏اعتبار كه وى آن را به اختيار خود انجام دهد.

از آنچه گذشت روشن شد كه اراده مورد نظر در اين آيات اولا و بالذات،اراده تشريعى است و متعلق به اوامر و نواهى‏يى كه متوجه همسران‏رسول خداصلى الله عليه وآله گرديده است، اما اين اراده نشات گرفته از اراده ديگرى است‏كه به‏زدودن پليدى از اهل بيت و پاكيزه گرداندن آنان تا حد عصمت تعلق‏گرفته است. اين اراده دوم، مدلول اولويت قطعى و مفهوم موافقت است. بدون‏شك اين اراده از اراده اول شديدتر، اكيدتر، راسخ‏تر و جدى‏تر است.

خبر راست و شهادت الهى

به تعبير آشكارتر و صريح‏تر، اين آيه متضمن اين مطلب است كه خداوندسبحان اهل بيت‏عليهم السلام را تحت رعايت‏خويش دارد و در جهت پاكيزگى آنان ودور ساختن هرگونه پليدى از آنان، حتى اگر ثانيا و بالعرض باشد عمل مى‏كندو اگر اهل بيت‏به طهارت كامل نرسيده بودند، هرگز خداوند آنان را اين‏گونه‏مورد ستايش قرار نمى‏داد و اين چنين گرامى نمى‏داشت.

بنابراين، اين مدح و گرامى‏داشت اهل بيت‏عليهم السلام و اختصاص آنان به عنايت‏پروردگارى و اين خبر راست و شهادت الهى (17) متضمن اين مطلب است كه ازميان همگان، فقط اينان به مزيت پاكيزگى و عدم پليدى تا درجه عصمت‏رسيده‏اند، عصمتى كه رسول اكرم‏صلى الله عليه وآله با استشهاد به همين آيه تطهير بدان‏تصريح فرمود، آن‏جا كه گفت:

فاناو اهل بيتى مطهرون من الذنوب; (18) .

من و اهل بيت من از همه گناهان پاكيزه هستيم.

امام زين العابدين‏عليه السلام در دعاى عرفه مى‏فرمايد:

«... و طهرتهم من الرجس و الدنس تطهيرا بارادتك و جعلتهم‏الوسيلة... (19) ;

... و ايشان را با خواست‏خويش از هر پليدى و زشتى پاك گردانيدى و آنان راوسيله ساختى...

سخنان امامان‏عليهم السلام در اين كه خداوند هرگونه پليدى را از اهل بيت‏دور كرده و آنان را كاملا پاكيزه گردانده بسيار زياد است. ما در اين مجال‏اندك فرصت‏برشمردن تمام آن را نداريم. در اين باره به دعاها، مجادلات وديگر سخنان آنان مراجعه كنيد. (20) .

مطلب ديگر اين كه آيه تطهير جز اهل كساء بر احدى تطبيق نمى‏كند; زيرابر عصمت اهل بيت‏عليهم السلام از هرگونه گناه دلالت دارد. در حالى كه بخش‏هاى‏مربوط به زنان پيامبرصلى الله عليه وآله امكان صدور گناه از آنان را بيان كرده است. بيان‏مطلب اين كه كلمه «انما» از نظر زجاج و ديگران، آنچه را كه «ليس‏» نفى‏كرده اثبات مى‏نمايد. مانند اين فرموده خداوند متعال: «انما الصدقات‏للفقراء» و نيز متعلق تطهير، يعنى رجس، مطلق مى‏باشد و محلى به «ال‏»جنس است. بنابراين، آيه مباركه مفيد نفى ماهيت جنس پليدى از اهل بيت‏است، به نحو عام مجموعى استيعابى.

هم چنان كه مقام، مقام تكريم و بزرگ‏داشت‏بوده تاكيد كامل مقصوداست. براى همين است كه خداوند متعال پس از بيان زدودن پليدى كه آن رابا ادات حصر آغاز نمود، بر تطهير تاكيد فرموده آن را با مصدرى كه‏مفعول‏مطلق است; يعنى كلمه «تطهيرا» با تنوين تعظيم يا تنكير مورد تاكيدقرار مى‏دهد تا ذهن مخاطب به دنبال هر تطهيرى كه مى‏خواهد برود.

بنا به تعبير سمهودى تمام اين مطالب مى‏رساند كه اراده خداوند متعال‏منحصر درتطهير اهل بيت‏عليهم السلام است. سپس آن را با چيزى تاكيد كرده كه برطهارت و پاكيزگى كامل و تمام عيار آنان و در بالاترين مراتب پاكيزگى‏دلالت دارد. (21) .

آنچه بيان كرديم با اين گفتار تناسب ندارد كه اراده موجود درآيه مباركه،اراده‏تشريعى براى زدودن آلودگى و پليدى است، زيرا خداوند سبحان براى‏تمام افراد بشر مى‏خواهد كه به تكاليف و احكام عمل نمايند و حتى يك موردخلاف را هم از آنان نمى‏پسندد و اين نه منحصر در زنان پيامبرصلى الله عليه وآله است و نه‏منحصر دراهل بيت‏عليهم السلام; بنابراين با وجود آن تاكيد و تكريم و گرامى‏داشت وافاده امتياز اهل بيت از همگان، اين انحصار هيچ گونه توجيهى ندارد.

براى همين است كه شمارى ازدانشمندان گفته‏اند: «همانا كه اراده مورد نظردر آيه تطهير، اراده تكوينى است و تفكيك آن از تحقق مراد محال است. بنابراين‏رسيدن هر گونه پليدى به اهل بيت‏عليهم السلام و انفكاك طهارت از آنان محال است.» (22) .

اختيارى بودن عصمت

روشن گشت كه اراده مورد نظر در آيه تطهير اولا و بالذات، اراده تشريعى‏است، اما نشات گرفته از اراده ديگرى كه متعلق است‏به تطهير اهل بيت‏عليهم السلام و اين‏حقيقت از آن نتيجه‏گيرى مى‏شود كه اهل بيت‏عليهم السلام از تمام گناهان معصوم هستند،اما پرسشى كه نياز به پاسخ دارد اين است كه آيا اين عصمت اختيارى است‏يااين كه به صورت جبرى در آنان آفريده شده است؟ چنان كه نه مى‏توانند ازانجام خوبى‏ها دست‏بردارند و نه مى‏توانند مرتكب كارهاى بد شوند؟

پاسخ اين است كه بدون ترديد، عصمت از گناه، اشتباه و فراموشى،اختيارى است و هيچ‏گونه اكراه و اجبارى در آن وجود ندارد. (23) توضيح مطلب‏اين كه بدون شك خداوند متعال است كه وجود را به مردمان و هر موجودديگر افاضه مى‏كند. بنابراين، افعال بندگان بدون افاضه مستمر وجود، توسطخداوند بر بندگان و كارهاى آنان، امكان صدور ندارد، اما اين خود بندگان‏هستند كه آن را اختيار كرده به سويش مى‏روند و خداوند هيچ‏گونه بخلى‏نسبت‏به افاضه وجود ندارد. بر اين اساس آيه تطهير مى‏رساند كه خداوندمتعال مى‏دانسته كه امامان جز آنچه كه او تشريع فرموده و بدان رضايت داردچيزى بر نمى‏گزينند. اين به سبب استعدادهاى ذاتى، ملكات نفسانى، توفيقات‏الهى و امدادهاى غيبى است كه خداوند به آنان عنايت فرموده و نيز شناخت‏آنان به حق و باطل، حسن و قبيح و نيز معرفت اينان به جلال و عظمت وقدرت و ديگر صفات خداوند است. بنابراين، در جهت نيل به كمالات ورسيدن به بالاترين مراتب تلاش مى‏كنند. خداوند هم به واسطه پيراستگى‏ساحت قدسش از بخل، به آنان بخل نمى‏ورزد و بر اساس قاعده:

الذين اهتدوا زادهم هدى وآتاهم تقواهم; (24) .

آنان كه [به گفتارت] هدايت‏يافتند [لطف] خدا بر هدايت و ايمانشان‏بيفزود و پاداش تقواى آنها را عطا فرمود.

والذين جاهدوا فينا لنهدينهم سبلنا وان الله لمع المحسنن; (25) .

و آنان كه در راه ما به جان و مال كوشش كردند، محققا آنها را به راه خويش‏هدايت كنيم و هميشه خداوند با نيكوكاران است.

نعمت‏هاى خود را بر اينها افاضه و آنان را در فيض و كرم خويش‏غوطه‏ور مى‏گرداند.

بنابراين، خداوند سبحان كه مى‏داند آنان جز خوبى و زيبايى، حق و صلاح وفلاح را برنمى‏گزينند، به اين خواسته آنان پاسخ خواهد داد و هرگز وجود بر اساس‏اراده تكوينى، جز بر اين نوع از افعال پسنديده و محبوب خداوند متعال‏افاضه نمى‏شود; آرى با توجه به اين نكات درست‏خواهد بود كه به ما خبردهد كه با اراده تكوينى، جز زدودن پليدى‏ها و پاكيزه گردانيدن آنان چيزى‏اراده نخواهد كرد. هم‏چنان كه در مورد پيامبران هم كه معصوم هستند وضع‏كاملا چنين است. چه خداوند با اراده تكوينى خود جز آنچه آنان برمى‏گزيننداراده نكرده و آنان هم جز صلاح، فلاح و رستگارى را در پيش نمى‏گيرند.

راز اين انتخاب زمانى روشن مى‏شود كه بدانيم اگر انسان در آن مرتبه ازاخلاص و صفا باشد كه جاهليت‏با تمام پليدى‏هايش او را آلوده نكند و نيز ازنياكان خود جز خصال پسنديده و مزاياى نادر به ارث نبرد و زمينه تربيت‏وى به بهترين وجه آماده باشد و به بالاترين مزاياى اخلاقى و انسانى نايل‏آمده از نظر تعقل و شعور و معرفت نسبت‏به خداوند و شرايع و احكام او دردرجه‏اى عالى قرار داشته باشد و نيز داراى اراده‏اى قوى بوده و تسلط برخويشتن داشته باشد، چنان كه ذره‏اى به فكر انجام كار زشت نباشد، بلكه‏برعكس از آن گريزان بوده، در رنج و اذيت قرار گيرد، در حالى كه اختياركامل و آزادى تمام داشته قادر است كه انجام دهد يا انجام ندهد، اما چون آن‏را منافى انسانيت‏خويش و موجب نقص و از هم پاشيدن كمالات و خصايص‏شخصيت‏خويش مى‏بيند، امكان ندارد كه در هر شرايطى و در هر اوضاع واحوالى در جهت ارتكاب آن كار زشت اقدام كند چنان كه خداوند متعال با قدرت‏بر انجام ستم، بر احدى ظلم (26) روا نمى‏دارد; زيرا ظلم و ستم بر بندگان با مقام‏ذات اقدس الهى و كمال و عدل و الوهيت‏حضرت سبحان منافات دارد.

هم‏چنان كه انسان عاقل و متعادل، هرگز سم نمى‏خورد و نوزاد دستش را درآتش فرونمى‏برد و مادر فرزندانش را سرنمى‏برد و نيز هيچ يك از چيزهاى فراوانى‏را كه انسان انجام آن را مخل به كرامت و شخصيت‏خويش مى‏داند انجام نمى‏دهد.ما درباره اختيارى بودن عصمت در اواخر جلد سوم كتاب خود الصحيح من‏سيرة النبى الاعظم‏صلى الله عليه وآله بحث كرده‏ايم. طالبان بدان‏جا مراجعه كنند.

از آنچه گذشت روشن مى‏شود كه مراد دانشمندان كه گفته‏اند: اراده موردنظر در آيه تطهير، اراده تكوينى است و نه اراده تشريعى، همين است كه بيان‏كرديم و نه اين كه عصمت در آنان به صورت اجبارى آفريده شده باشد، چنان‏كه قدرت مخالفت و موافقت نداشته باشند.

يك نكته

ما صحت و درستى منظور عالمان آزاد خود را رد نمى‏كنيم، اما معتقديم‏كه اين آيه شريفه كه فعلا مورد بحث ماست، زمينه ديگرى هم دارد كه لازم‏است آن را بيان داريم تا روشن شود كه اين آيه با دلالت لفظى خود اصلا بامحذور جبر سازگار نيست و به هيچ وجه نه با آن برخورد و تلاقى دارد و نه‏ناظر به آن است; زيرا اراده در اين آيه اصلا به فعل انسان تعلق نگرفته است.توضيح مطلب اين كه:

از اسناد زدودن پليدى و تطهير به خداوند سبحان در آيه (يذهب، و يطهركم)و آن‏گاه از عدول از تعبير «يريد ان يذهب‏» به تعبير «يريد ليذهب عنكم الرجس‏»استفاده مى‏كنيم كه اراده خداوند متعال اولا وبالذات به زدودن‏پليدى ودورساختن‏آن تعلق گرفته است نه به اجبار اهل بيت و مقهور ساختن اراده آنان و بازداشتن‏آن از حركت‏به سوى پليدى. پس خداوند متعال مى‏خواهد كه پليدى را طردكند و از آنان دور نمايد، چرا كه نزديكى پليدى به آنان و نزديكى آنان به‏پليدى در پيشگاه خداوند مبغوض است. چنان كه خود مى‏فرمايد:

ولا تقربوا الفواحش ما ظهرمنها وما بطن (27) ;

به كارهاى زشت آشكار و نهان نزديك نشويد.

ولا تقربوا الزنا انه كان فاحشة وساء سبيلا (28) ;

هرگز به عمل زنا نزديك نشويد كه كارى بسيار زشت و راهى بسيار ناپسند است.

و آيات ديگرى كه به اين مطلب اشاره مى‏فرمايد.

اين دورى و آن موانع مى‏تواند درجه حفظ در مقابل امر مبغوض را فزونى‏بخشد و به ميزان زيادى از ميزان احتمالات آلوده شدن به آن بكاهد، برخلاف‏زمانى كه انسان به پليدى آميخته باشد و در فضاى آن غوطه‏ور. اين مساله آن‏قدرروشن است كه نيازى به توضيح ندارد. خداوند سبحان اراده فرموده كه پليدى‏را از اهل بيت دور سازد، همان گونه كه اراده كرده هرگونه عيبى را از آنان‏دور نمايد، اگرچه ثانيا و بالعرض باشد. مانند آن كه از زنان پيامبرصلى الله عليه وآله كه درحقيقت از اهل بيت نيستند سرزند. اين علاوه بر فزونى و زيادت، ميزان‏حصانت آنان است از طريق زيادت معرفت آنها نسبت‏به خداوند سبحان وتقويت ملكات نفسانى و شناخت آنان از كارهاى بد و آثار آن. تمام اينهاموجب دورى پليد از آنان است. لذا هرگز خود را بدان آلوده نمى‏كنند و ابدادرباره‏اش نمى‏انديشند و به فكرشان هم خطور نمى‏كند، بلكه از آن در رنج واذيت‏بوده متنفرند. با اين حال اراده آنان آزاد بوده و كسى كوچك‏ترين فشاريا اكراهى بر آن وارد نمى‏سازد. ما اين مطلب را پيش از اين توضيح داديم.

خلاصه سخن اين كه

در اين آيه يك اراده تشريعى است كه به اوامر و نواهى‏يى تعلق گرفته كه‏متوجه زنان رسول خداصلى الله عليه وآله است و آن متعلق «انما يريد الله‏» است، اما اين‏اراده تشريعى نشات گرفته از يك اراده تكوينى است كه به دورى پليدى ازاهل بيت و تطهير آنان تعلق گرفته است. ما اين اراده دوم را از نسبت دادن‏زدودن پليدى و پاكيزه گردانيدن در آيه «يذهب عنكم‏» و «يطهركم‏» به‏خداوند سبحان استفاده مى‏كنيم; زيرا فاعل هر دو فعل ضميرى است كه به‏لفظ جلاله الله در «انما يريد الله‏» برمى‏گردد، ليكن اين اراده تكوينى خداوندبه زدودن پليدى و پاكيزه گردانيدن تعلق گرفته است نه به خود فعل صادر ازاهل بيت; زيرا خداوند مثلا نفرمود: «يريد الله ان يجعلكم تفعلون هذا وتجتنبون ذاك‏» (خداوند اراده كرده كه شما را چنان قرار دهد كه اين كار رابكنيد و از آن ديگر دورى ورزيد.) تا اين كه اراده آنان، مقهور اراده تكوينى‏خداوند باشد، بلكه اراده خداوند، صرف‏نظر از اراده اهل بيت، به دور ساختن‏پليدى از آنان و ايجاد موانع بين آنان و پليدى تعلق گرفته است. در عين حال،اراده آنان را بدون كوچك‏ترين تعرضى، رها و آزاد گذاشته است و همان‏گونه‏كه پيش از اين آورديم به طور كلى از آن صرف‏نظر كرده است.

آخرين چيزى كه در اين جا بدان اشاره مى‏كنيم اين است كه ملاحظه مى‏شودخداوند متعال طهارت زنان را به اراده خود آنان معلق كرده مى‏فرمايد:

ان كنتن تردن الحياة الدنيا وزينتها...;

اگر زندگى دنيايى و زيور آن را بخواهيد... .

و مى‏فرمايد:

ان كنتن تردن الله ورسوله...;

اگر خدا و رسولش را بخواهيد... .

اما آن گاه كه خداوند از طهارت اهل بيت‏سخن مى‏گويد، آن را متعلق‏اراده خود قرار مى‏دهد; خواه اراده تشريعى و از طريق اوامرى باشد كه‏متوجه زنان پيامبرصلى الله عليه وآله است و خواه اراده تكوينى متعلق به پاكيزه گردانيدن ودور ساختن پليدى از اهل بيت‏عليهم السلام.

امامت در آيه تطهير

لازم مى‏دانيم كه در اين جا به بيان يك تذكر بپردازيم و آن اين كه شايد راز اين‏كه بعضى اصرار دارند كه على رغم وجود روايات صحيح و متواترى كه اختصاص‏اين آيه شريفه به پنج تن آل عبا را تاكيد مى‏كند، در مدلول آن تصرف نمايند،ترس و هراس آنان باشد از اين كه مبادا يك گام در جهت ربط اين آيه به‏موضوع امامت‏بردارند و اين كار، آنان را كه مى‏خواهند - به رغم متون بسيارفراوان و متواتر در موارد متعدد و مناسبت‏هاى زياد - اهل بيت نبوت‏عليهم السلام رااز امامت دور سازند تا بتوانندمشروعيت‏خلافت و امامت آنانى را اثبات‏كنند كه آن را به نفع خود از ديگران ربودند - دچار تنگناهاى بزرگى سازد.

زيرا اين مطلب روشن است كه اهل بيت‏عليهم السلام همواره اصرار داشتند كه‏امامت، تنها حق آنان است و احدى غير از آنان را در آن حقى نيست و اين‏اقدام و اصرار امامان اهل بيت‏عليهم السلام چنان شايع و پراكنده است كه احدى‏نمى‏تواند در آن ايجاد شك و ترديد كند.

از آن جا كه بنابر نص اين آيه شريفه اينان پاكيزگانند، بايد كه اين گفته‏آنان را پذيرفت و در برابر آنان تسليم شد و بدان اقرار داشت. اين به معناى‏قرار دادن علامت‏سؤال بزرگى است در برابر مشروعيت‏خلافت ديگران.اين چيزى است كه تصورش براى ايشان در هيچ شرايطى امكان‏پذير نمى‏نمايد.

به همين دليل هيچ مانعى در سر راه خود نمى‏بينند كه با اين آيه قرآنى‏بازى كنند و در دلالت آن تشكيك و تصرف نمايند. هم‏چنان كه از نظر آنان‏رد روايات متواتر و صحيح و صريح و يا تمسك به رواياتى كه از تار عنكبوت‏هم سست‏تر است مانعى ندارد. اين مطلب را در مباحث‏بعدى خواهيم آورد.از سوى ديگر بعضى از عالمان را مى‏بينيم كه مى‏گويند: اگر به تفسير آيه: انه‏لقرآن كريم فى كتاب مكنون لا يمسه الا المطهرون (29) ;مراجعه كنيم در مى‏يابيم كه:معنايى كه نزد دانشمندان، قوى‏ترين و مناسب‏ترين‏معنا با سياق و نظم آيات است،اين معناست كه مراد از مس قرآن، رسيدن به معانى آن و آگاهى و وقوف برآن است‏و اين امكان ندارد مگر براى كسانى كه خداوند سبحان آنان را پاكيزه گردانيده‏است و آنان فقط اهل بيت و اصحاب كساء هستند. اين بدان معناست وقتى كه‏رسول خداصلى الله عليه وآله آنان را همتاى قرآن قرار داد و فرمود: انى تارك فيكم الثقلين‏ما ان تمسكتم بهما لن تضلوا بعدى ابدا: كتاب الله و عترتى اهل بيتى; منظورش‏اين بوده كه اينان كسانى هستند كه بايد قرآن را براى مردمان تفسير كنند، دين‏خدا را به پاى دارند احكام و تعاليم آن را پياده و منتشر سازند. اين همان‏چيزى است كه از امامت و خلافت پس از رسول خداصلى الله عليه وآله اراده شده وخداوند سبحان آن را در اهل بيت‏عليهم السلام منحصر كرده است.


پى‏نوشتها:

1) تهذيب تاريخ دمشق، ج‏4، ص‏208; روح البيان، ج‏7، ص‏171.

2) روح البيان، ج‏1، ص‏171.

3) تاج العروس، ج‏1، ص‏217، ذيل كلمه‏اهل.

4) لسان العرب، ج‏1، ص‏38.

5) مفردات، ص‏29.

6) منهاج السنه، ج‏4، ص‏21.

7) منابع اين سخن به هنگام بحث پيرامون استدلال به سياق قرآن خواهد آمد.

8) احزاب (33) آيات 27 - 37.

9) منابع اين سخن به هنگام بحث از انحصار آيه در اهل كساء خواهد آمد.

10) مائده (5) آيه 6.

11) نساء (4) آيه 26.

12) قيامت (75) آيه 5.

13) توبه (9) آيه 55.

14) همان، آيات 31 - 32.

15) صف (61) آيات 7 - 8.

16) مفردات، ص‏305.

17) امير المؤمنين‏عليه السلام در مساله فدك خطاب به ابوبكر تاكيد فرمود كه اين آيه متضمن شهادت‏خداوندگارى بر طهارت و پاكيزگى است. ر.ك: علل الشرايع، ج‏1، ص‏191; الاحتجاج طبرسى،ج‏1، ص‏124; تفسير قمى، ج‏2، ص‏156 - 157.

18) منابع اين حديث در مباحث پايانى كتاب خواهد آمد.

19) صحيفه سجاديه، دعاى‏47.

20) ر.ك: آية التطهير فى احاديث الفريقين، ج‏1 و 2.

21) ينابيع الموده، ص‏109.

22) ر.ك: متشابه القرآن و مختلفه، ج‏2، ص‏52; التبيان، ج‏8، ص‏308; مجمع البيان، ج‏8، ص‏357;بحارالانوار، ج‏35، ص‏233; تاويل الآيات الظاهره، ج‏2، ص‏456; الاصول العامة للفقه المقارن،ص‏149 - 150.

23) در اين‏باره در كتاب خود «الصحيح من سيرة النبى الاعظم‏صلى الله عليه وآله‏»، اواخر جلد سوم توضيح داده‏ايم‏كه عصمت از سهو، اشتباه و نسيان نيز اختيارى است، تا چه رسد به عصمت از گناهان و زشتى‏ها.

24) محمد (47) آيه 17.

25) عنكبوت (29) آيه 69.

26) كهف (18) آيه 49.

27) انعام‏6) آيه 151.

28) اسراء (17) آيه 32.

29) واقعه (56) آيات 77 - 79.