وظيفه شناسى مسلمين و
بقاى اسلام
در جامعه اى كه اسلام راستين حاكم است و
مردم ، وظيفه شناس و متشرّع اند، در آن جامعه اوّلا حق را در مورد مال
مى شناسند و خويشتن را به اموال حرام آلوده نمى كنند، ثانيا در عمل
معروف و خدمت به مردم كوشا و جدى هستند و همواره تعاون و مواسات را
رعايت مى نمايند. در چنين جامعه اى ، مردم در اسلام پايدار و ثابت قدم
اند و در گفتار و رفتار مطيع اوامر الهى هستند، البته خودشان در پرتو
مسلمانى و درستكارى باقى و برقرار مى مانند و اسلام هم با وجود چنين
مسلمانان راستين و پاكدل ، در آن محيط باقى خواهد ماند.
وظيفه ناشناسى و فناى
مسلمانان
در جامعه اى كه مردم اسما مسلمان اند و عملا دين حق را در مورد
مال نمى شناسند و اگر به فرض شناختند، طبق آن عمل نمى كنند، اينان عاشق
مال اند و به حلال و حرام دين توجه ندارند، پول قمار و شراب را مى
گيرند، از ربا و دزدى روگردان نيستند، در خريد و فروش هروئين و ديگر
موادّ مخدّر باك ندارند. ثانيا در راه معروف قدمى برنمى دارند و به
تهيدستان توجه مى نمايند. در چنين جامعه اى ، اول اسلام و احكام آن
عملا از ميان مى رود و سپس مسلمانمايان غير واقعى بر اثر پليدى هاى
گناه به سقوط و تباهى مى گرايند. خلاصه ، از عوامل مؤ ثّر در بقاى
اسلام و مسلمين اين است كه اولا مسلمانان مال را از مجراى صحيح و مرضىّ
بارى تعالى به دست آورند، و ثانيا با مال ، اعمال معروف انجام دهند.
البته عمل معروف هر قدر مفيدتر و اثر معنويش فزونتر باشد، بيشتر موجب
رضاى الهى خواهد بود.
امام سجاد (ع ) مالى را با رعايت جميع جهات حق به دست آورده و در جمله
اول دعاى مورد بحث امروز، از خداوند نسبت به آن مال درخواست بركت مى
نمايد.
جمله دوم دعاى امام (ع ) ناظر به عمل معروف است و از انفاق سخن مى گويد
و براى آنكه انفاقش هر چه بهتر و نيكوتر باشد، از پيشگاه خداوند
درخواست هدايت مى نمايد:
واصب بى سبيل الهداية للبرّ فيما انفق منه .
بار الها! آن را كه از مال خود انفاق مى نمايم ، به گونه اى صورت پذيرد
كه از هدايت تو در برّ و نيكوكارى برخوردار باشم .
77 : اللهم صلّ على محمد
وآله ، واكفنى مؤ ونة الاكتساب ، وارزقنى من غير احتساب ،
فلااشتغل عن عبادتك بالطّلب ، ولا احتمل اصرتبعات المكسب .
امام (ع ) و چهار درخواست در مورد رزق
اين قطعه از دعاى شريف مكارم الاخلاق
حاوى چند مطلب مرتبط به يكديگر است كه حضرت زين العابدين عليه
السّلام پس از درود بر حضرت محمّد و آلش از پيشگاه خداوند درخواست
نموده است . اوّل ، بارالها! طبق وظيفه ، از پى كسب رزق و طلب روزى مى
روم ، ولى از تو مى خواهم مشقّت و شدّت آن را از من كفايت فرمايى . دوم
، بار الها! از جايى كه گمان نمى برم . به من روزى رسانى . سوم ، بار
الها! درخواستم در كفايت مشقّت و روزى ، بى گمان بدين منظور است كه در
طلب رزق ، وقت كمترى صرف كنم تا از بندگى و عبادتت باز نمانم . چهارم ،
بار الها! كسب و كار پى آمدهاى سنگين دارد، مى خواهم بار تبعات آن را
بر دوش نگيرم .
به خواست خداوند توانا، محتواى اين قطعه دعاى
مكارم الاخلاق موضوع بحث و سخنرانى امروز است .
در فصل گذشته معروض افتاد كه سعى و كوشش در راه به دست آوردن رزق و
تاءمين معاش از امورى است كه در شرع مقدّس تاءكيد بسيار شده و اولياى
گرامى اسلام پيروان خود را در اين راه ترغيب نموده اند. جالب آنكه به
موازات تشويق مردم ، خودشان نيز عملا در زمين كار مى كردند و نان به
دست مى آورند.
كار كردن اكاك (ع ) براى
رزق حلال
عن الفضل ابن ابى قرّة قال : دخلنا على
ابيعبد اللّه عليه السلام وهو يعمل فى حائط له . فقلنا جعلنا اللّه
فداك ، دعنا نعمل لك . قال لا. دعونى فانّى اشتهى ان يرانى اللّه
عزّوجل اعمل بيدى واطلب الحلال فى اذى نفسى .
(363)
فضل ابن ابى قرّه مى گويد: بر امام صادق (ع ) وارد شديم و آن حضرت در
محوّطه اى كه متعلّق به خودش بود، كار مى كرد. گفتيم : اجازه دهيد ما
براى شما كار كنيم . فرمود: نه ، به حال خودم واگذارم نماييد، ميل دارم
خداوند مرا ببيند در حالى كه با دست خويش كار مى كنم و با تحمّل زحمت و
اذّيت ، طلب حلال مى نمايم .
پايمالى ارزش انسان
كسى كه به غذا نياز دارد بايد زحمت و مشقّت كار را تحمّل نمايد
و نان خود را با سعى و كوشش به دست آورد تا در جامعه با عزّ و سربلندى
زيست نمايد. آن كس كه ابا ندارد سربار مردم باشد و از دسترنج اين و آن
ارتزاق نمايد، بايد بداند كه با اين عمل ارزش انسانى خويش را پايمال مى
كند و ذلّ سؤ ال را پذيرا مى گردد. چنين انسانى نه فقط در نظر مردم پست
و حقير است ، بلكه در پيشگاه الهى نيز مطرود و مردود خواهد بود.
فى الحديث : ملعون من القى كلّة على الناس .
(364)
در حديث آمده است كه مورد لعن و طرد بارى تعالى است آن كس كه بار زندگى
خود را بر دوش دگران مى افكند.
در دنياى امروز، بر اثر پيشرفت علوم و صنايع ، كره زمين به صورت يك
خانه در آمده و ملتها همانند اهل آن خانه پيوسته با هم در ارتباطاند و
از اوضاع و احوال يكديگر باخبرند. در شرايط كنونى ، مسئله كار و فعاليت
و به دست آوردن استقلال مالى و اقتصادى به مراتب بيش از پيش مورد توجه
قرار گرفته تا جايى كه سرنوشت ملتها به مقدار قابل ملاحظه اى به چگونگى
اقتصادشان بستگى دارد.
عوامل استقلال
سياسى
در جهان كنونى ، استقلال سياسى هر كشور وابسته به استقلال
فرهنگى ، نظامى و اقتصادى آن كشور است ، اگر مملكتى از اين سه نظر واجد
استقلال باشد و از قيد و بند وابستگى آزاد، داراى استقلال سياسى است ،
خودش در مقدّرات خويش تصميم مى گيرد و عمل مى كند و اگر اسير وابستگى
باشد به نسبت وابستگى ، فاقد استقلال سياسى است و دگران در مقدّرات وى
تصميم مى گيرند. چنين مملكتى گر چه به ظاهر مستقل مى نمايد، اما در
واقع مستعمره است و مردم آن مملكت در اسارت استثمار، استضعاف و
استعبادند، مگر آنكه به خود آيند، از راه سعى و عمل و مجاهدات ممتد و
متوالى زمينه استقلال خويش را فراهم آورند و خود را از اسارت و بندگى
رهايى بخشند. پيشواى بزرگ اسلام (ص ) چهارده قرن قبل ، درباره ارزش
استقلال فرهنگى ، نظامى و اقتصادى كه منشاء عزّ اجتماعى و استقلال
سياسى است ، سخن گفته و به صورت سمبل و علامتگذارى ، در حديث كوتاهى
بيان فرموده است . در اينجا اصل حديث و توضيح مختصرى پيرامون آن به عرض
شنوندگان محترم مى رسد:
عن النّبى صلّى اللّه عليه وآله قال : ثلاث تحرق
الحجب وينتهى الى ما بين يدى اللّه عزّوجلّ: صرير اقلام العلماء و وظى
اقدام المجاهدين و صوت مغازل المحصنات .
(365)
رسول اكرم (ص ) فرمود: سه صوت است كه پرده ها را مى درد و به پيشگاه
خداوند مى رسد: اول : صداى قلم علما كه روى كاغذ كشيده مى شود. دوم ،
صداى پايكوبى مجاهدين راه حق . سوم ، صداى چرخ نخ ريسى زنان پاكدامن و
باايمان .
سمبلهاى فرهنگى ، نظامى و
اقتصادى
صداى قلم علما، سمبل استقلال فرهنگى است ؛ صداى پاى سربازان
مجاهد، سمبل استقلال نظامى است ؛ و صداى چرخ نخ ريسى زنان شرافتمند،
سمبل استقلال اقتصادى است . مى فرمايد: اين سه صوت پرده ها را مى درد
تا خود را به خداوند كه حقّ مطلق و قدرت نامحدود است برساند، پرده هايى
را كه در مسير خود مى درد و پيشروى مى كند متعدّد است : پرده ذلّت و
خوارى ، پرده جهل و نادانى ، پرده استعمار و استثمار، پرده استضعاف و
استعباد، و ديگر حجابهايى همانند اينها كه سدّ راه تعالى و تكامل
انسانهاست . خلاصه ، سعى و كوشش يك انسان به منظور تاءمين معاش خود و
به دست آوردن رزق و روزى خويش ، مورد كمال توجه و تاءكيد رسول اكرم (ص
) و ائمّه طاهرين عليه السلام است . همچنين در دنياى كنونى ، سعى و عمل
ملت اسلام به منظور نيل به استقلال اقتصادى و رهايى از وابستگى به
اجانب مورد كمال توجه شرع مقدّس است ، زيرا وابستگى اقتصادى مسلمانان
به بيگانگان از عوامل حاكميّت اجانب بر پيروان قرآن شريف است و بارى
تعالى به اين امر ننگين و ذلّت بار راضى نيست .
لن يجعل اللّه للكافرين على المؤ منين سبيلا.
(366)
خداوند هرگز راهى براى سلطه كفّار بر مؤ منين قرار نداده است .
محتواى جمله اول و دوم
امام (ع )
جمله اول دعاى حضرت زين العابدين عليه السلام ، موضوع بحث
امروز، ناظر به كسب و كار امام (ع ) به منظور تاءمين معاش و به دست
آوردن رزق و روزى براى خود و خانواده خويشتن است ، و جمله دوم درخواست
رزق من حيث لايحتسب است كه در قرآن شريف
آمده ؛ عرض مى كند:
واكفنى مؤ ونة الاكتساب وارزقنى من غير احتساب .
بار الها! طبق وظيفه ، از پى كسب رزق و طلب روزى مى روم ، ولى از تو مى
خواهم كه شدايد و سختى هاى آن را از من كفايت فرمايى ، بار الها! از
جايى كه گمان نمى برم به من روزى رسانى .
حضرت زين العابدين (ع ) در اوايل دعاى مكارم
الاخلاق كفايت بارى تعالى را از بعد ديگرى درخواست نموده بود كه
در مجلّد اول ، سخنرانى هفتم ، مورد بحث قرار گرفت و براى توضيح مطلب
مثالى ذكر شد كه مراجعه به آن خالى از فايده نيست . اينك براى توضيح
جمله اول و دوم اين قطعه از دعا كه مورد بحث امروز است ، مثالى ذكر مى
شود تا عمق كلام امام (ع ) روشن گردد.
آبادى بزرگى را در نظر بگيريد كه بيش از صد خانوار در آن زندگى مى
كنند. در كنار اين آبادى ، رودخانه اى جريان دارد كه به دريا مى ريزد.
يكى از منابع مهم غذاى اهالى ، صيد ماهى از آن رودخانه است ؛ همه روزه
عدّه زيادى از خانواده ها تور صيد ماهى را برمى دارند، كنار رودخانه مى
روند تا رزقى به دست آورند. در اين آبادى يك مرد الهى و بزرگوار كه
بسيار محبوب مردم است زندگى مى كند، از دوستداران اهل بيت عليه السلام
و از علاقه مندان جدّى به صحيفه سجّاديّه است و هر روز قسمتى از آن
دعاهاى آموزنده و انسان ساز را مى خواند، او نيز طبق وظيفه براى كسب
روزى تو را برمى دارد و كنار رودخانه مى رود، ولى پيش از رفتن به خدا
متوسّل مى شود و جمله دعاى امام (ع ) را از پيشگاه او درخواست مى
نمايد:
مثلى بر بيان جمله اول و
دوم
واكفنى مؤ ونة الاكتساب وارزقنى من غير
احتساب .
بار الها! از پى روزى مى روم ، ولى از تو مى خواهم شدايد و سختى هاى آن
را از من كفايت فرمايى و از جايى كه اميد ندارم به من روزى رسانى .
به طور عادى افرادى كه براى صيد مى روند دو سه ساعت و گاهى بيشتر بايد
مقابل آفتاب كنار رودخانه بمانند تا صيدى به دست آورند، ولى خداوند
دعاى آن مرد الهى را مستجاب مى كند و در مدّت كوتاهى بدون تحمّل سختى و
مشقّت آفتاب و حرارت فضا، به صيد مورد نظر نايل مى شود و با رزقى كه به
دست آورده ، راه منزل را در پيش مى گيرد.
اين مثال براى جمله اول دعاست . همين مرد الهى بعضى از روزها به طرف
رودخانه مى رود، كسانى صيد خود را به دست آورده و راهى منزل اند، به
اين بزرگوار باتقوى برمى خورند، با روى گشاده نزديك مى آيند و پس از
سلام مى گويند: صيد امروز ما بيش از نيازى است كه داريم ، شما زحمت
رفتن به رودخانه را نكشيد، آن را كه لازم داريد مى توانيم از صيد خود
به شما بدهيم و اين معناى مستجاب شدن جمله دوم دعاى آن مرد الهى است .
او از فضيلت و تقوى برخوردار است و خداوند از جايى كه اميد نداشته ، به
او روزى رسانده است .
امام سجاد(ع ) در جمله سوم دعاى مورد بحث امروز، به پيشگاه الهى عرض مى
كند:
فلا اشتغل عن عبادتك بالطّلب .
بار الها! درخواستم در كفايت مشقّت كسب روزى و رساندن رزق از جايى كه
اميد ندارم ، نه براى راحت طلبى است ، بلكه بدين منظور است كه وقتم در
طلب معاش كمتر صرف شود تا از بندگى و عبودّيتت باز نمانم .
توجه انسان به بعد مادى و
معنوى
مؤ منين واقعى و مسلمانان دين شناس مى دانند كه اسلام آيينى است
بر وفق فطرت و نظام آفرينش ؛ هماهنگى با فطرت ايجاب مى كند كه آدمى
جنبه مادّى و معنوى خود را به موازات يكديگر مورد توجه قرار دهد و عملا
هر دو را اقناع نمايد، نه مادّيّات را فداى معنويّات كند و نه معنويات
را فداى مادّيّات نمايد، و اين مطلب ضمن روايات از ائمّه طاهرين عليه
السلام خاطر نشان گرديده است .
عن ابيعبد اللّه عليه السلام قال : ليس منّا من
ترك دنياه لاخرته و لاآخرته لدنياه .
(367)
امام صادق (ع ) فرمود: پيرو مكتب ما نيست آن كس كه دنياى خود را براى
آخرت ترك گويد يا آخرت خويش را براى دنيا ترك نمايد.
مردم از نظر توجه به شئون دنيوى و اخروى سه گروه اند: گروه اول كسانى
هستند كه علايق دنيوى و امور مادّى آنچنان سرگرم و مجذوبشان ساخته كه
آخرت را به كلّى از ياد برده و كان لم يكن تلقّى نموده اند. هدف اصلى و
ديدگاه اساسى در زندگى آنان فقط دنياست . على (ع ) اين گروه را فاقد
بينش و بصيرت خوانده و فرموده است :
دنياپرستان كوردل
انما الدنيا منتهى بصر الاعمى ، لايبصر
ممّا وراءها شيئا.
(368)
دنيا چشم انداز نهايى كوردلان است و از پى دنيا، عالم ديگرى را نمى
بينند.
قرآن شريف درباره اين گروه فرموده :
يعلمون ظاهرا من الحيوة الدّنيا وهم عن الاخرة
هم غافلون .
(369)
اينان از ظواهر فريننده دنيا آگاهى دارند، اما از عالم آخرت بكلّى غافل
و بى خبرند.
قسمت اعظم عمر اين گروه مصروف امور مادى و جلب لذايذ دنيوى است . اين
راه را مى پيمايند تا بميرند. البته بر اثر سعى و مجاهده در راه دنيا
بهره و نصيبى عايدشان مى گردد، ولى در روز جزا فاقد ذخاير اخروى هستند
و مصداق اين آيه شريفه اند:
ومن كان يريد حرث الدنيا نؤ ته منها وماله فى
الاخرة من نصيب .
(370)
آن كس كه اراده اش كشت و زرع دنياست ، ما به وى بهره اى مى دهيم ، اما
در آخرت تهيدست و بى نصيب خواهد بود.
دنياطلبى و بى نصيبى در
آخرت
روى عن اميرالمؤ منين عليه السلام دخل
سوق البصرة فنظر الى الناس يبعون و يشترون ، فبكى بكاء شديدا. ثم قال
: يا عبيد الدنيا وعمال اهلها! اذا كنتم بالنّهار تحلفون وباللّيل فى
فراشكم تنامون وفى خلال ذلك عن الاخرة تغفلون ، فمتى تجهزون الزاد
وتفكرون فى المعاد.
(371)
روايت شده كه على (ع ) وارد بازار بصره شد. ديد مردم مشغول خريد و فروش
اند. حضرت بشدّت گريست ، همانند پدر مهربانى كه بر بدبختى فرزند خود
گريه كند. سپس فرمود: اى بندگان دنيا و خدمتگزاران اهل دنيا! شما كه
روزها سرگرم معامله نمودن و قسم خوردنيد و شبها در بستر به خواب مى
رويد و در بين كارهاى خود از آخرت غافليد، پس چه وقت براى عالم ديگر
توشه مهيّا مى كنيد و براى قيامت مى انديشيد؟
افراط در امور اخروى و
ترك دنيا
گروه دوم كسانى هستند كه دنيا را ترك گفته ، از فعاليتهاى تجارى
و اقتصادى دست كشيده و تمام توجه خويش را به عبادت و امور اخروى معطوف
ساخته اند. عمل اين گروه نيز مرضىّ خداوند و اولياى گرامى اسلام نيست و
در سخنرانى گذشته حديثى از رسول اكرم (ص ) نقل شد كه حضرت با تندى ،
مخالفت خود را با روش اين گروه ابراز نمود و در اينجا نيز حديث ديگرى
به عرض شنوندگان محترم مى رسد:
عن علىّ بن عبدالعزيز قال قال لى ابو عبداللّه
عليه السلام : ما فعل عمر بن مسلم ؟ قلت جعلت فداك ، اقبل على العباده
وترك التجارة . فقال : ويحه ، اما علم انّ تارك الطّلب لايستجاب له ؟
(372)
علىّ بن عبدالعزيز مى گويد: امام صادق (ع ) به من فرمود: عمرابن مسلم
چه كرد؟ گفتم : فدايت شوم ، به عبادت روى آورد و تجارت را ترك گفت .
حضرت فرمود: واى بر او مگر نمى داند كسى كه از طلب روزى دست بكشد، دعاى
او مستجاب نمى شود؟
گروه سوّم كسانى هستند كه مطيع او امر الهى ومُجرى برنامه هاى اسلام
اند. اين گروه ، جَمعِ بين دنيا و آخرت مى نمايند: از يك طرف قسمتى از
وقت خود را صَرف كسب و كار و تامين معاش مى نمايند و از طرف ديگر قسمتى
از اوقات خود را در كمال خلوص براى بندگى خداوند و اطاعت از او مصروف
مى دارند. قرآن شريف درباره اين گروه مى فرمايد:
رجال لاتلهيهم تجارة ولابيع عن ذكر اللّه واقام
الصّلوة وايتاء الزّكوة يخافون يوما تتقلّب فيه القلوب
والابصار.
(373)
جمع بين دنيا و آخرت
مردانى هستند كه تجارت و داد و ستد، آنان را از ياد خداوند و
اقامه نماز و اداى زكوة غافل نمى نمايد و از روزى كه دلها و ديده ها در
اضطراب اند، ترسان و خائف اند.
بين اين گروه سعادتمند، بعضى از افراد يافت مى شوند كه بر اثر كسب و
كار دنيوى به عالى ترين نعمتها و لذايذ مادّى دست يافته و بر اثر ايمان
و تقوى در آخرت نيز از عالى ترين درجات بهره مند خواهند بود. على (ع )
درباره اينان چنين فرموده است :
واعلموا عباداللّه انّ المتّقين ذهبوا بعاجل
الدنيا وآجل الاخرة فشاركوا اهل الدنيا فى دنيا هم ولم يشاركهم اهل
الدنيا فى آخرتهم . سكنوا الدنيا بافضل ما سكنت واكلوها بافضل ما اكلت
فحظوا من الدنيا بما حظى المترفون ، واخذوا منها ما اخذه الجبابرة
المتكبرون . ثم انقلبوا عنها بالزاد المبلغ والمتجر الرابح .
اصابوا لذة زهد الدنيا فى دنياهم ، وتيقّنوا انّهم جيران اللّه غدا فى
آخرتهم .
(374)
بندگان خدا! بدانيد اهل تقوى به نعمتهاى نقد دنيا دست يافته و به
نعمتهاى آينده آخرت نيز نايل خواهند شد. با اهل دنيا در دنياى آنان
شركت نمودند و اهل دنيا در آخرت اينان شركت ندارند. در بهترين مسكن
دنيا سكونت نموده و از بهترين خوردنى ها بهره مند شده اند. در دنيا از
حظّى كه سرمايه داران عيّاش مى برند محظوظ گشته و آن را كه جبّاران
متكبّر در دنيا به دست مى آورند، اينان نيز به آن دست يافته اند، و چون
از دنيا مى روند، توشه وافى دارند و تجارتى سودآور نموده اند، و از اين
جهت كه به دنيا دلبستگى نداشته و با بى اعتنايى به آن مى نگريستند،
لذّت زهد را چشيده اند، و يقين دارند كه فرداى قيامت ، همسايگان خدا
هستند.
بهره مندان از نعمتهاى
دنيا و آخرت
كسانى كه برنامه اعمالشان در طول زندگى بر وفق شرع مقدّس است ،
به طور عادى در هر شبانه روز قسمتى از عمرشان براى تاءمين معاش و بدست
آوردن رزق و روزى از مجارى مشروع طى مى شود، قسمتى از عمرشان براى اداى
فرايض و سنن دينى و اطاعت از اوامر الهى اختصاص دارد، و قسمتى را براى
استراحت و تفريح حلال و رسيدگى به كارهاى ضرورى و نيازهاى زن و فرزندان
خود صرف مى كنند. اين گروه پيروان دين الهى هستند و به موجب وعده اى كه
خداوند در قرآن شريف داده ، آنان كه داراى ايمان و عمل صالح اند، در
قيامت مشمول فيض الهى هستند و جايگاهشان در بهشت رحمت است . مى دانيم
با آنكه بهشتيان در دار تكليف براى دنيا و آخرت كار مى كردند و همه از
نعمت و رحمت الهى برخوردارند، اما جايگاه و مقاماتشان يكسان نيست و هر
گروهى حدّى متناسب با خود دارند، اين تفاوت ناشى از علل و عوامل
متعدّدى است ، از آن جمله اين است كه همّت بلند بعضى از آنان در دار
تكليف معطوف به امور دنيا بوده و همّت بلند بعضى متوجه امور آخرت و
همين تفاوت همت در دنياى آنان اثر داشته و در آخرتشان نيز اثر مى گذارد
و اين مطلب محتواى حديثى از امام معصوم (ع ) است :
عن ابيعبد اللّه عليه السلام قال : من اصبح
وامسى والدنيا اكبر همه جعل اللّه تعالى الفقر بين عينيه وشتّت امره
ولم ينل من الدنيا الاّ ما قسم اللّه له ، ومن اصبح وامسى والاخرة اكبر
همه جعل اللّه الغنى فى قلبه وجمع له امره .
(375)
همت بلند براى دنيا و يا
براى آخرت
امام صادق (ع ) فرمود: كسى كه شب را به صبح و صبح را به شب آورد
و دنيا بزرگترين همتش باشد، خداوند فقر را بين دو چشم او قرار مى دهد،
كارش را پركنده مى كند و از دنيا چيزى به دست نمى آورد، جز همان كه
خداوند روزيش فرموده است . كسى كه صبح را به شب و شب را به صبح آورد و
همت عالى و بلندش آخرت باشد، خداوند به وى غناى نفس عنايت مى كند و
امرش را از پراكندگى و تفرق مصون مى دارد.
اين قطعه از دعاى حضرت زين العابدين (ع ) نشان مى دهد كه همّت بلند
امام (ع ) تا چه حد معطوف به امر عبادت و توجه به عالم آخرت است . در
جمله اول عرض مى كند: بار الها! سختى ها و مشقتّهاى كسب را از من كفايت
كن . در جمله دوم عرض مى كند: به من از جايى رزق برسان كه اميد ندارم .
در جمله سوم عرض مى كند:
فلا اشتغل عن عبادتك بالطّلب .
كلام را با فاء تفريع آغاز نموده و درخواست سوم را متفرع بر تمناى اول
و دوم ساخته و در واقع مى خواهد عرض كند: بار الها! مقصودم از دو تمناى
قبل اين است كه موجباتى را فراهم آورى كه وقت زيادى در راه كسب معاش
صرف ننمايم و فرصتم از دست نرود تا بتوانم به بندگى و اطاعتت كه
بزرگترين همّت روحى و خواسته درونى من است بپردازم و براى نيل به معاش
دنيوى ، از فيض بزرگ اخروى بازنمايم . كسانى كه به عوالم بعد از مرگ و
روز جزا عقيده ندارند، فقط دنيا را مى بينند و بس ، تمام سعى و همشان
مصروف اين جهان گذران مى شود، و هدفشان فقط دست يافتن به ذخاير دنيوى و
لذايذ مادى است . كسانى كه به عالم آخرت معتقدند اما مجذوب مال و ذخاير
دنيا هستند، براى آخرت قدمهايى برمى دارند، اما همت بلندشان معطوف به
شئون مادى و نيل به امور مربوط به دنياست . اينان مشمول قسمت اول حديث
امام صادق عليه السلام هستند، پيوسته براى دنيا خود كار مى كنند ولى
هميشه احساس فقر و كمبود مى نمايند و با تمام جهد و كوششى كه دارند،
بيش از آنچه مقدّر الهى بوده ، نصيبشان نمى گردد. كسانى همت بلند و عزم
راسخشان به شئون معنوى و امور عبادى معطوف است كه دنيا و آخرت را از
ديدگاه وى مى نگرند و متوجهند كه جايگاه اصلى انسانها عالم آخرت است و
دنيا كلاس خودسازى و مهيّا نمودن خويش براى رسيدن به درجات رفيعه آن
عالم جاودان است .
عن على عليه السلام قال : فقيها اختبرتم ولغيرها
خلقتم .
(376)
على (ع ) فرموده : در اين عالم آزمايش مى شويد و براى غير اين عالم
آفريده شده ايد.
اولياى بزرگ خداوند كسانى هستند كه از نور وحى استضائه نموده و حقيقت
را آنطور كه هست يافته اند، بينش آنان نسبت به دنيا آگاهانه و از روى
بصيرت است و با نگاه سطحى دنيا پرستان و لذّت گرايان تفاوت بسيار دارد.
رسول اكرم (ص ) تفاوت اين دو گروه را ضمن حديثى بيان فرموده است :
عن انس بن مالك قال : قالوا: يا رسول اللّه ! من
اولياء اللّه الّذين لاخوف عليهم ولا هم يحزنون ؟ فقال : الّذين نظروا
الى باطن الدنيا حين نظر الناس الى ظاهرها فاهتمئا باجلها حين اهتمّ
النّاس بعاجلها، فاماتوا منها ماخشوا يميتهم وتركوامنها ما علموا ان
سيتركهم .
(377)
پيامبر(ص ) و معرفى
اولياى خدا
انس بن مالك مى گويد: كسانى حضور رسول
اكرم (ص ) عرض كردند: اولياء خداوند كيان اند، آنها كه قرآن شريف در
حقشان فرموده : آگاه باشيد، اولياء الهى كسانى هستند كه نه برآينده
آنها خوفى است و نه بر گذشته خويش اندوهى دارند. در پاسخ فرمود:
اينان كسانى هستند كه در باطن دنيا مى نگريستند موقعى كه مردم ظاهر آن
را مى ديدند، اولياء خدا همت بلند خويش را به آينده دنيا معطوف ساختند
موقعى كه مردم همت بلند خويش را به آينده دنيا معطوف ساختند موقعى كه
مردم همت خود را به نعمتهاى موجود آن معطوف داشتند، چيزهايى را از دنيا
اماته نمودند كه خائف بودند موجب مرگ انسانى آنان شوند، و چيزهايى را
از دنيا ترك گفتند كه مى دانستند عن قريب تركشان مى نمايند.
براى آنكه متوجه شويم دنيا در نظر اولياء خداوند چگونه است ، مى توانيم
آن را از سخنان حضرت مولى الموحدّين على عليه السلام بشناسيم و بدانيم
آن حضرت به دنيا با چه ديده اى مى نگرد و از چه بعدى آن را مى بيند.
امام (ع ) و معرفى دنيا
انّ الدنيا دار صدق لمن صدقها ودار عافية
لمن فهم عنها ودار غنى لمن تزوّد منها و دار موعظة لمن اتّعظ بها. مسجد
احبّاءاللّه ومصلّى ملائكة اللّه ومهبط وحى اللّه ومتجر اولياءاللّه ،
اكتسبوا فيها الرّحمة وربحوا فيها الجنّة .
(378)
دنيا خانه صدق و راستى است براى كسى كه صادقانه با آن عمل كند، خانه
عافيت و سلامت است براى آن كس كه بفهمد، و دار غنى و بى نيازى است براى
كسى كه از آن توشه برگيرد، و خانه موعظه و اندرز است براى كسى كه
پندپذير باشد، و مسجد دوستان خدا و نمازخانه ملائكه الهى است ، مهبط
وحى پروردگار و تجارتخانه اولياء بارى تعالى است كه در اينجا كسب رحمت
نمودند و بهشت جاودان منفعت كسبشان بود.
كسى كه دنيا را از ديدگاه على (ع ) مى نگرد، متوجه است كه عمرش سرمايه
نقد او در تجارتخانه دنياست ، بايد از اين سرمايه به نفع عالم آخرت
استفاده كند و براى سفرى كه در پيش دارد، توشه تهيه نمايد. سرمايه عمر
به جبر مصرف مى شود و در هر نفس يك واحد از سرمايه عمر كاهش مى يابد و
در يك شبانه روز به مقدار قابل ملاحظه اى از عمرش صرف مى گردد. تاجرى
كه با محاسبه ، عمل مى كند بايد در مقابل سرمايه اى كه از دست مى دهد
سودى به دست آورد و چون مردم از اين نظر با يكديگر متفاوت اند، بعضى
سود مى برند و بعضى زيان مى بينند. امام (ع ) در حديثى افراد را از جهت
نتيجه كار بيان فرموده است :
نتيجه كار بيان فرموده است :
عن ابيعبد اللّه (ع ): من استوى يوماه فهو مغبون
، و من كان آخر يوميه خيرهما فهو مغبوط، ومن كان آخر يوميه شرّهما فهو
ملعون ، ومن لم ير الزّيادة فى نفسه فهو الى النّقصان ، ومن كان الى
النّقصان فالموت خير له من الحيوة .
(379)
تفاوتهاى مردم در امر
دنيا
امام صادق (ع ) فرموده : كسى كه دو روزش از نظر كمال انسانى و
تجارت اخروى يكسان باشد، او در زندگى مغبون است ، زيرا به قدر يك روز
عمرش از كف رفته و در عوض چيزى به دست نياورده است ، كسى كه روز بعدش
از روز قبل بهتر باشد، او سود برده و مورد غبطه ديگران است ، كسى كه
روز بعدش بدتر از روز قبل باشد، او مطرود درگاه بارى تعالى است ، كسى
كه از جهت رشد معنوى و تجارت روحانى متوقّف مانده و افزايشى در كمال
خود نمى بيند، او در نقص و كاهش است و در مسير كمى و كاستى است و كسى
كه عمرش در جهت نقصان طى مى شود، براى او مرگ از زندگى بهتر است .
امام زين العابدين (ع ) كه دعا مى كند خداوند سختى و مشيّت كسب معاش
را از او كفايت نمايد و رزق من حيث لايحتسب نصيب وى گرداند، به منظور
تحقّق يافتن جمله سوم دعاست :
فلا اشتغل عن عبادتك بالطّلب .
براى آنكه در طلب روزى از عبادتت باز نمانم و ساعاتى كه بايد در بندگى
تو مصروف گردد در راه كسب معاش طى نشود و از قرب روحانى و تعالم معنويم
نكاهد.
حضرت على بن الحسين عليه السلام در جمله چهارم دعا كه موضوع آخرين قسمت
بحث امروز است ، به پيشگاه خداوند عرض مى كند:
ولا احتمل اصر تبعات المكسب .
بار الها! كسب و كار براى معاش پى آمدهايى دارد؛ اگر دعاى اول و دومم
مقبول درگاه مقدّست افتد و مستجاب شود، اولا وقت عبادتم كاهش نمى
يابد و به اداى وظايف بندگيت موفق مى گردم ، و ثانيا دوشم متحمّل بار
سنگين تبعات كسب نمى شود و از عوارض نامطلوب آن مصون مى مانم .
لزوم آگاهى از عوارض كار
افراد عادى كه به كسب اشتغال دارند، اما
احكام الهى را درباره آن بدرستى نمى دانند يا مى دانند، ولى براى دست
يافتن به درآمد بيشتر نمى خواهند طبق آن عمل كنند، ممكن است در خلال
داد و ستد مرتكب گناهانى شوند، دروغ بگويند، خيانت كنند، مشترى را
اغفال نمايند، كم بدهند، قسمتهاى ناروا ياد كنند، و خلاصه ، در جريان
كسب مرتكب اعمالى شوند كه مرضىّ بارى تعالى نباشد. اين قبيل اعمال در
خور افرادى است كه دينشان ضعيف است و نمى تواند آنان را از گناه
بازدارد. اما براى امام معصوم (ع ) چه چيزهايى مى تواند بار سنگين
تبعات كسب باشد كه حضرت سجاد(ع ) از آن نام برده و از تحملش ابا دارد؟
شايد بتوان گفت جواب دادن به سؤ الات بيهوده اشخاص ، زياد حرف زدن ، بى
مورد نفى و اثبات نمودن ، و خلاصه ، عمر شريف را در سخنان غير لازم صرف
كردن از تبعات كسب است ، و حضرت زين العابدين (ع ) آن را براى خود بار
سنگين مى داند.
78: اللهم فاطلبنى بقدرتك
ما اطلب ، و اجرنى بعزّتك ممّا ارهب .
حضرت على بن الحسين عليه السلام در اين قطعه از دعاى شريف
مكارم الاخلاق دو درخواست از پيشگاه حضرت
بارى تعالى مى نمايد: اول ، بار الها! به قدرتت آنچه را كه درخواست
دارم ، برآورده ساز. دوم ، بار الها! به عزّتت از آنچه مى ترسم پناهم
ده .
به خواست خداوند توانا، اين دو جمله از دعاى امام سجاد(ع ) موضوع بحث و
سخنرانى امروز است .
جلب منافع و دفع مضار
نوع بشر و ديگر موجودات زنده روى زمين از انواع حيوانات و
نباتات ، داراى مزيّت طبيعى و خصلت فطرى هستند كه هر چه را براى خود
نافع و مفيد تشخيص دادند، به سوى خويش جذب نمايند و آنچه را براى خود
مضرّ و زيانبار شناختند، از خويشتن دفع كنند و اين وديعه الهى در
موجودات زنده از عوامل مهم حيات و مايه بقاى فرد و نوع آنهاست . درخت
موقعى كه در سايه ديوار واقع مى شود و نمى تواند بدرستى از نور آفتاب
بهره مند گردد، تدريجا خود را خم مى كند و از ديوار دور مى شود تا به
نور آفتاب برسد. حيوانات نيز براى اينكه غذايى به دست آورند يا خطرى را
از خود بگردانند، سخت تلاش مى كنند تا به هدف مورد نظر دست يابند. نكته
شايان ملاحظه اى كه در جلب منافع و دفع مضارّ بين انسان و ساير موجودات
زنده اراضى وجود دارد، اين است كه راهنماى حيوانات و نباتات در شناخت
منافع و مضار، هدايت تكوينى حضرت بارى تعالى است و هدايت الهى هرگز به
خطا نمى رود و منافع و مضارّ واقعى آنها را ارائه مى كند. ولى انسان ،
آزاد آفريده شده و در موارد زيادى راهنماى سود و زيانش انديشه اوست و
بدبختانه افكار و انديشه هاى بشر مصون از خطا نيست ، گاه چيزى را براى
خود مضرّ مى پندارد با آنكه نافع و مفيد است ، و گاه مضرّى را براى خود
نافع گمان مى كند با آنكه زيانبار است . قرآن شريف در اين باره فرموده
:
كتب عليكم القتال وهو كره لكم وعسى ان تكرهوا
شيئا وهو خير لكم وعسى ان تحبّوا شيئا وهو شرّ لكم واللّه يعلم وانتم
لاتعلمون .
(380)
خطاى انسان در شناخت خير
و شر
در عرصه پيكار، قتال با كفّار و مشركين بر شما واجب شده است و
از انجام آن كراهت داريد، چه بسا چيزى را مايل نيستند با آنكه خير شما
در آن است ، و چه بسا نسبت به چيزى ابراز علاقه مى كنيد با آنكه براى
شما شرّ و زيان آور است . خداوند است كه به خير و شرّ، و صلاح و فساد
شما آگاه است و شما نمى دانيد.
در واقع به نظر اين گروه ، زنده ماندن با ذلّت و خوارى بر جهاد در راه
خداوند كه مايه حيات باعزّت يا مرگ افتخار آفرين است ، ترجيح دارد.
بيشتر سربازان على (ع ) در اواخر عمر آن حضرت اينچنين كج انديش و مرده
دل بودند و بر اثر بى رغبتى به جهاد و شانه خالى كردن از فريضه دينى ،
وضع ذلّت بارى در حوزه حكومت آن حضرت به وجود آوردند. از آن جمله ، عده
اى از لشكريان معاويه به شهر انبار هجوم بردند، فرماندار على (ع ) را
كشتند، ماءمورين نگهبان را پراكنده نمودند، به غارت اموال مردم دست
زدند، زيورآلات زنان مسلمانان و غير مسلمان را كه در پناه اسلام بودند
ربودند.
ما تمتنع منه الاّ بالاسترجاع والاسترحام . ثمّ
انصرفوا وافرين . مانال رجلا منهم كلم ولا اريق لهم دم . فلو انّ امرءا
مسلما مات من بعد هذا اسفا ما كان به ملوما، بل كان عندى جديرا.
(381)
ترك جهاد و حيات ذلّت بار
براى باز داشتن آنان از عملشان ، چيزى جز گفتن
انّا للّه و انّا اليه راجعون يا درخواست
ترحّم نبود. پس از انجام كارهايى كه مرتكب شدند به سلامت رفتند، نه كسى
از آنان جراحتى برداشت و نه خونى از آنها ريخته شد. على (ع ) در پايان
سخنان خود مى فرمايد: اگر انسان مسلمانى پس از اين واقعه ننگين و ذلّت
بار از شدّت تعصّب و تاءثّر بميرد، ملامت ندارد بلكه در نظر من مرگى
است بجا و شايسته .
سرچشمه اين حوادث تلخ و شرم آور، خوددارى افراد توانا از انجام وظيفه
سربازى و جهاد در راه خدا بود و علاج آن ، قدم گذاردن در عرصه پيكار و
مقابله جدّى با دشمن حيله گر است .
مردن از اين حيات بتر نيست .
|
قرآن شريف در ابتداى آيه اى كه مذكور افتاد، از فريضه جهاد و بى ميلى
مردم سخن گفت . سپس بى ميلى و علاقه مندى خلاف مصلحت را در سطح وسيعى
خاطر نشان ساخت : فرمود:
وعسى ان تكرهوا شيئا وهو خير لكم وعسى ان تحبوا
شيئا وهو شر لكم .
(382)
چه بسا از چيزى كراهت داريد و نسبت به آن بى غبتيد با آنكه خير شما در
آن است ، چه بسا به چيزى علاقه مند و راغبيد و آن براى شما حاوى شرّ و
زيان است .
سوء تشخيص بر اثر حبّ و
بغض
همانطور كه اشاره شد، راهنماى حيوان و نبات در تشخيص خير و شرّ،
هدايت تكوينى بارى تعالى است كه با وجودشان آميخته است و هدايت الهى
راه خطا ارائه نمى كند. امّا انسان آزاد در موارد زيادى براى تميز خير
و شرّ خود از انديشه و افكار خويش كه تحت تاءثير غرايز و شهوات است ،
راهنمايى مى خواهد، غافل از آنكه فكر مشوب به حبّ و بعض ، واقع بين
نيست و نمى تواند خير و شرّ را آنطور كه هست ارائه نمايد، و اين مطلب
را اولياى گرامى اسلام ضمن تعاليم اخلاقى خود تذكّر داده اند و در
اينجا به طور نمونه پاره اى از آنها به عرض شنوندگان محترم مى رسد.
حيوان و انسان داراى غريزه تفوق طلبى و برترى جويى است . حيوان اين
غريزه را در حدود هدايت تكوينى بارى تعالى و طبق مصلحت بهكار مى برد و
فسادى بر آن مترتّب نمى شود. اگر انسان هدفش از برترى و دست يافتن به
كرسى رياست ، حمايت مظلوم و دفع ظالم و احقاق حق باشد، اين برترى و
رياست مرضىّ خداوند و بر وفق مصلحت است . على عليه السلام در ايام
خلافت و رياست خود، اين مطلب را به ابن عباس فرمود. امام (ع ) در منزل
ذى قار كفش پاره خود را تعمير مى نمود. آن را به ابن عباس نشان داد و
فرمود:
ما قيمة هذا النّعل ؟ فقلت : لا قيمة لها. فقال
عليه السلام : واللّه لهى احبّ الىّ من امرتكم الاّ ان اقيم حقا او
ادفع باطلا.
(383)
قيمت اين كفش پاره چقدر است ؟ عرض كردم : قيمتى ندارد. فرمود: قسم به
خدا، اين كفش بى ارزش در نظر من محبوبتر از رياست بر شماست ، مگر آنكه
بتوانم حقّى را بر پا كنم يا باطلى را دفع نمايم .
برترى طلبى و فساد
اما اگر مقصود از اقناع غريزه تفوق طلبى ، بلند پروازى و خود
بزرگ بينى باشد، خواستن چنين رياستى بر خلاف سجاياى انسانى و كرايم
اخلاقى است . اين برترى طلبى در دنيا مايه فساد است و در آخرت موجب
عذاب و كيفر الهى است . قرآن شريف فرموده :
تلك الدّار الاخرة نجعلها للّذين لايريدون علوّا
فى الارض ولافسادا والعاقبة للمتقين .
(384)
اين دار آخرت و بهشت جاودان را براى كسانى قرار مى دهيم كه در زمين به
فكر تفوق طلبى و فساد نباشند و حسن عاقبت براى اهل تقوى است .
ائمّه طاهرين عليه السلام پيروان خود را از طلب نمودن چنين رياستى بر
حذر داشته و آن را وسيله از ميان بردن دين و مايه هلاكتشان خوانده اند.
عن معمّر بن خلاد عن ابى الحسن عليه السلام انّه
ذكر رجلا فقال انّه يحب الرئاسة . فقال : ما ذنبان ضاريان فى غنم قد
تفرّق رعائها باضرّ فى دين المسلم من الرّئاسة .
(385)
دو گرگى كه به درندگى عادت نموده و در گلّه اى وارد شوند كه چوپانشان
از آنها دور مانده است ، ضرر و زيان اين دو گرگ براى گله بيشتر از ضرر
رياست براى دين يك مسلمان نيست .
عن ابيعبد اللّه عليه السلام قال : من طلب
الرّئاسة هلك .
(386)
امام صادق (ع ) فرمود: كسى كه در طلب رياست است ، راه هلاكت را مى
پيمايد.
تفوق طلبى انسان و حيوان
از آنچه مذكور افتاد، اين نتيجه به دست آمد كه تفوق طلبى و
برترى جويى از تمايلات مشترك بين حيوان و انسان است ، حيوانات با هدايت
تكوينى بارى تعالى آن را اقناع مى كنند، راه خطا نمى روند، و مرتكب عمل
خلاف مصلحت نمى شوند، اما انسان آزاد مى تواند آن غريزه را از ديدگاه
مرضىّ خداوند بنگرد، پيرو مولى الموحدّين على (ع ) باشد، و كرسى رياست
را براى اقامه حق و دفع باطل بخواهد. در اين صورت ، آن رياست عين سعادت
است . و مى تواند آن را از ديدگاه علوّ و خود بزرگ بينى بنگرد،
بلندپروازى كند، رياست را وسيله تحقير و هتك مردم قرار دهد، در اين
صورت كرسى رياست مايه بدبختى او مى شود و دين و دنيايش را تباه مى
سازد. اگر كسى براى نيل به چنين رياستى دعا كند و آن را از پيشگاه الهى
بخواهد، در واقع به هلاكت و سيه روزى خويشتن دعا كرده است .
خير و شرّ مال
مال از جمله چيزهايى است كه بشر به آن دلبستگى و علاقه دارد و
همانند رياست و مقام ، داراى خير و شرّ است . اگر مال را به قدر كفاف و
به منظور تاءمين معاش خود و خانواده خويش بخواهيم و به دگان نيز در
مواقعى بيش و كم كمكهايى كنيم ، آن مال مايه عزّ و آبروست و به دين و
دنياى آدمى آسيبى نمى رساند. اما اگر گرفتار بيمارى و حرص شويم و به
مرض مال اندوزى مبتلا گرديم ، در معرض بلايا و خطرات قرار مى گيريم و
ممكن است به سركشى و عصيان گرايش يابيم . قرآن شريف فرموده است :
انّ الانسان ليطغى ان راه استغنى .
(387)
احساس بى نيازى ، انسان را به طغيان سوق مى دهد و زمينه انحرافش را از
صراط مستقيم فراهم مى آورد.
مالدارى و زمينه طغيان
به شرحى كه در سخنرانى هفتاد و سه توضيح داده شد، امام سجاد(ع )
در دعاى
مكارم الاخلاق از پيشگاه الهى
درخواست مى كند:
ولا تفتنّى بالسّعة .
بار الها! با سعه مالى و ثروتمندى مرا مورد آزمايش قرار مده .
و در همان سخنرانى درباره خوبى كفاف و زيان سرمايه دارى توضيح داده شد،
و رسول اكرم صلى الله عليه و آله براى حضرت محمد و آل محمد از پيشگاه
خداوند درخواست كفاف مى نمود. امام زين العابدين (ع ) در بيان مطالب
دينى و در مدرسه عالى انسان سازى معلمى است بزرگ و گزيده الهى ، او مى
داند كه چه چيزهايى به صلاح دنيا و آخرت بشر است و چه چيزهايى براى دين
و دنيايش ضرر دارد. چنين انسانى آگاه ، وقتى دعا مى كند و از پيشگاه
الهى درخواستهايى مى نمايد، قطعا تمنّيّاتش حاوى خير و خوبى و بر وفق
صلاح فرد و اجتماع است . امام سجاد(ع ) در جمله اول دعا كه موضوع بحث
امروز است ، عرض مى كند:
اللهمّ! فاطلبنى بقدرتك ما اطلب .
بار الها! به قدرتت آنچه را كه درخواست دارم ، برآورده ساز.
ملاحظه مى كنيد كه امام (ع ) در دعاى خود، كلمه قدرت را به كار برده
است ، راغب مى گويد:
تفاوت قدرت خدا و خلق
القدرة اذا وصف بها الانسان فاسم لهيئة
له بها يتمكّن من فعل شيئى ما، واذا وصف اللّه تعالى بها فهى نفى العجز
عنه ومحال ان يوصف غير اللّه تعالى بالقدرة المطلقة .
(388)
وقتى انسان به
قدرت توصيف مى شود، معنايش
اين است كه او داراى وضع و هيئت خاصّى است كه مى تواند عملى را انجام
دهد، و چون خداوند به
قدرت توصيف شود، به
معناى نفى عجز از دات مقدّس اوست و محال است كسى غير از خداوند به
قدرت مطلقه توصيف گردد.
قدرت نامحدود خالق
هر صاحب قدرتى در اين عالم آفريده حضرت بارى تعالى است ، وجودش
محدود است و قدرتش نيز محدود، تنها خداوند است كه قدرتش همانند ذات
مقدّسش حدّ و اندازه ندارد. ما نمى دانيم كه امام سجاد (ع ) چه
درخواستهايى از حضرت بارى تعالى نموده است ، اما مى دانيم خداوند
تواناست كه مى تواند بى قيد و شرط همه خواسته ها را برآورده سازد و با
قدرت نامحدود خويش ، موانع را از سر راه بردارد و به همه تمنّيّات جامه
تحقّق بپوشاند. از اين رو، امام (ع ) با استمداد از قدرت او، اجابت
دعوات خود را تمنّى كرده است .
حضرت زين العابدين (ع ) در جمله دوم دعا كه مورد بحث امروز است ، به
پيشگاه الهى عرض مى كند:
واجرنى بعزّتك ممّا ارهب .
بار الها! به عزّتت از آنچه مى ترسم ، پناهم ده .
كسى كه از شخصى يا چيزى مى ترسد و از ضرر زدن و زيان رساندش خائف است ،
خود را به صاحب قدرتى مى رساند و از وى درخواست پناهندگى مى نمايد تا
در پرتو حمايت او از خطر مصون بماند.
پناه دهنده زمانى مى تواند شخص نگران و مضطرب را پناه بدهد كه از نظر
نيروى مادى يا اقتدار معنوى آنقدر قوى باشد كه بتواند پناهنده خود را
از شرّ دشمنش محافظت نمايد و خطر را از وى دفع كند. اين توانايى بى قيد
و شرط به ذات اقدس الهى اختصاص دارد، اوست كه مى تواند پناهنده خود را
از شرّ جنّ و انس محفوظ دارد و از بلاياى ارضى و سماوى نگاهدارى نمايد.
امام سجاد(ع ) در جمله اول دعا براى قضاى حوايج خويش ، خداوند را به
وصف قدرت نام برده و از توانايى ذات اقدسش استمداد نموده است ، و در
جمله دوم كه پناه خواستن از خداوند است ، براى مصون ماندن از چيزهايى
كه مايه ترس و اضطراب است ، پروردگار را با وصف عزّت ياد نموده و در
واقع از خداوند عزيز پناه خواسته است .