موضع زبان عاقل و احمق
قال اميرالمؤ منين
عليه السلام : لسان العاقل وراء قلبه و قلب الاحمق وراء لسانه .
(151)
زبان انسان عاقل بعد از قلبش قرار دارد، اما قلب احمق بعد از زبان اوست
.
انسان عاقل ، اول مى انديشد بعد مى گويد، اما شخص احمق ، اول مى گويد
بعد مى فهمد كه نابجا گفته است . سخنان احمقانه كه ناشى از كوتاه فكرى
است ، موافقت و مخالفت گوينده را از اثر مى اندازد و ارزش آنها را از
ميان مى برد.
بدبينى افراد بد
عن على عليه السلام قال : الشرير لايظن
باحد خيرا لانه لايراه الا بطبع نفسه .
(152)
على (ع ) فرموده : انسانى كه با شر و بدى بار آمده است ، به احدى گمان
خوب نمى برد، زيرا همه مردم را مانند خودش مى پندارد و اعمالشان را حمل
بر نادرستى و زشتى مى نمايد. چنين فرد آلوده ، جامعه را از ديدگاه
ناپاكى و بدى مى نگرد و زبانش درباره مردم جز به شرّ و بدى نمى گردد.
علاوه بر عللى كه مذكور افتاد، حبّ و بغضهاى اجتماعى ، انتسابهاى
خانوادگى و فاميلى ، تعصّبهاى قبيله اى و نژادى ، و ديگر امورى همانند
اينها نيز مى تواند منشاء موافقتها و مخالفتهاى غير واقعى شود و افراد
را به تصديقها و تكذيبهاى ناصواب وادار سازد. بنابراين هيچ كس ولو امام
معصوم باشد، از شرّ زبان مردم و مدح و ذمهاى دروغ و غير واقعى آنان بر
كنار نيست . اين رو، امام سجاد(ع ) در جمله اول دعاى خود از پيشگاه
الهى درخواست نمى كند كه مرا از اين قبيل تعرضها مصون و محفوظ بدار،
بلكه مى گويد:
واكفنى موونة معرة العباد.
بار الها! عوارضى را كه از عيبجويى هاى مردم نسبت به من در جامعه پديد
مى آيد، كفايت كن و آنها را دفع نما.
نمونه اى از كفايت خداوند
اگر كسى مشمول فيض بارى تعالى شود و خداوند او را از ذمّ و
عيبجويى هاى اين و آن مصون دارد، گفته هاى غير واقعى آنان بى اثر مى
شود و گرفتارى هاى ناشى از آن گفته ها دفع مى گردد. مسئله غدير خم و
نصب على (ع ) براى امر ولايت و خلافت مى توانست براى رسول اكرم (ص )
مشكلات سنگينى به بار آورد و آن حضرت را متهم كند كه تعصّب قومى به خرج
داد و پسر عمّ خود را زمامدار جامعه نمود؛ بگويند از داماد خويش حمايت
كرد و او را به فرمانروايى مسلمين گمارد؛ بگويند از مردم سلب آزادى كرد
و نگذارد خودشان درباره مقدّرات خود تصميم بگيرند، و از اين قبيل سخنان
. خداوند براى تسكين خاطر پيشواى اسلام (ص )، در همان آيه اى كه
ماءموريتش را ابلاغ فرمود، وعده داد:
واللّه يعصمك من الناس .
(153)
خداوند تو را از شرّ زبانهاى مردم و تهمتهاى ناروايى كه ممكن است به تو
نسبت دهند محافظت و نگاهدارى مى نمايد.
امام سجاد (ع ) در جمله دوم اين قطعه دعا كه موضوع بحث و سخنرانى امروز
است ، به پيشگاه مقدس حضرت بارى تعالى عرض مى كند:
وهب لى امن يوم المعاد.
پروردگارا! با موهبت و بخشش خود، مرا از ايمنى روز معاد بهره مند فرما.
ملاحظه مى كنيد كه حضرت على بن الحسين عليهما السلام با اين دو جمله از
كلام خود، دنيا را در كنار معاد ذكر نموده و از خداوند توانا براى حلّ
مشكلات و ناملايمات هر يك از آن دو چاره جويى خواسته است .
تشويش مردم در روز حساب
به شرحى كه توضيح داده شد، در دنيا كسى از شرّ زبان بدگويان و
ايذاى عيبجويان ايمنى و مصونيّت ندارد. به همين جهت امام (ع ) از
پيشگاه بارى تعالى خواست كه او با قدرت لايزال خود، شرّ اشرار را كفايت
كند و عيبجويى آنان را دفع نمايد. اما روز معاد، روز عدل و داد است ؛
روز حساب و ميزان است ؛ روز رسيدگى به اعمال است ؛ روز مجازات ظالم و
احقاق حق مظلوم است ؛ آن روز، همه در فكر خود هستند و از مصائب و
مشكلاتى كه در پيش دارند، مضطرب و نگران اند. با خود مى گويند: وضع ما
چه خواهد شد؟ و كار ما به كجا مى انجامد؟ گاه فكر مى كنند كسانى كه به
مال و عرضشان تجاوز نموده ايم با ما چه خواهند كرد و حسابشان چگونه
تسويه خواهد شد؛ گاهى به خاطر مى آورند كه چه مقدار به مردم تعدّى
نموده ايم كه فراموشمان شده و امروز مورد رسيدگى قرار مى گيرد؛ گاهى با
خود مى گويند آيا ممكن است صاحبان حق از ما بگذرند و از حقشان چشم پوشى
نمايند؛ گاهى مى گويند اگر از حقشان نگذرند ما چگونه مى توانيم تسويه
حساب كنيم ؛ گاه با خود مى گويند آيا ممكن است خداوند از گناهان ما
بگذرد و مشمول عفو و اغماضمان قرار دهد؟
خلاصه ، در آن روز هيچ كس آرامش فكر و ايمنى خاطر ندارد، ترس و هراس ،
تمام وجود مردم را فرا گرفته و همه در شديدترين حالت نگرانى و دهشت به
سر مى برند.
امام (ع ) و درخواست
ايمنى
حضرت زين العابدين (ع ) براى آن روز از ذات اقدس الهى درخواست
امنيت ضمير و آرامش خاطر مى نمايد، و در واقع مى خواهد عرض كند: بار
الها! در آن روز كه به فرمان تو ،ب خلق اولين و آخرين در عرصه محشر گرد
مى آيند، مشاهده مناظر قيامت ، ياد موقفهاى حساب ، اعمالى كه مورد
موآخذه و پرسش قرار مى گيرند، و خطراتى كه بر آنها مترتّب مى شود موجب
شديدترين ناراحتى و اضطراب فكر است . بار الها! تو در آن روز جانكاه و
طاقتفرسا بر على بن الحسين منّت بگذار و براى او موجباتى را فراهم آور
كه از ايمنى و آرامش خاطر برخوردار گردد.
امام سجاد(ع ) در جمله سوم دعاى مورد بحث امروز، به پيشگاه مقدس بارى
تعالى عرض مى كند:
وامنحنى حسن الارشاد.
بار الها! نعمت حسن ارشاد و هدايت مردم را به من اعطا فرما.
تمناى هدايت خلق
گويى امام سجاد (ع ) مى خواهد عرض كند: بار الها! دنياى مردم بر
اثر عيبجويى و بدزبانى به تلخى و رنجش خاطر مى گذرد و در روز قيامت نيز
گناه زبان ، آنان را مورد موآخذه و كيفر قرار مى دهد.
براى آنكه تا حدّ ممكن ، اين گناه كاهش يابد، بايد موجبات هدايت و
ارشاد مردم فراهم شود و خطرات اين معصيت بزرگ خاطر نشان گردد، از اين
رو به عرض بارى تعالى مى رساند:
وامنحنى حسن الارشاد.
بار الها! به گونه اى موفقم نما كه بتوانم به بهترين و مؤ ثرترين وجه ،
مردم را هدايت و ارشاد نمايم و عوارض ناشى از زبان را به آنان بفهمانم
. نه تنها حضرت زين العابدين (ع ) خواهان اين خدمت بزرگ اسلامى بود،
بلكه جدّ گراميش ، رسول اكرم (ص ) و ائمه معصومين پيش از آن حضرت و بعد
از آن حضرت ، همه در اين راه كوشا و جدى بودند و درباره اصلاح زبان
مردم و مبارزه با گناه بدزبانى ، سخن بسيار گفته اند و در اينجا به
مناسبت جمله درخواست حضرت على بن الحسين عليه السلام ، بعضى از رواياتى
كه از آن حضرت و ديگر اولياى گرامى اسلام رسيده ذكر مى شود، اميد است
ثمر بخش و مفيد باشد.
هدايت در حفظ زبان
عن النبى صلى اللّه عليه و آله قال :
امسك لسانك فانها صدقة تتصدق بها على نفسك . ثم قال : ولا يعرف عبد
حقيقة الايمان حتى يحزن لسانه .
(154)
رسول اكرم (ص ) فرمود: زبانت را نگه دار، بى گمان حفظ زبان ، صدقه اى
است كه براى خودت مى پردازى . سپس فرمود: هيچ بنده اى به حقيقت ايمان
عارف نمى شود، مگر آنكه زبان را از سخن باز دارد.
عن ابيجعفر عليه السلام قال : ان هذا اللسان
مفتاح كل خير و شر، فينبغى للمؤ من ان يختم على لسانه كما يختم على
ذهبه و فضته ، فان رسول اللّه صلى اللّه و آله قال : رحم اللّه مؤ منا
امسك لسانه من كل شر.
(155)
امام باقر (ص ) فرمود: زبان ، كليد هر خير و شرى است . شايسته است كه
افراد با ايمان زبان خود را مهر كنند، همانطور كه محفظه طلا و نقره
خويش را مهر مى نمايند. رسول اكرم (ص ) فرموده است : رحمت خداوند
شامل مؤ منى باد كه زبان را از گفتن هر سخن شرى نگاه مى دارد.
ارزش سكوت در جامعه
عن ابى الحسن الرضا عليه السلام قال : من
علامات الفقه الحلم و العلم و الصمت . ان الصمت باب من ابواب الحكمة ،
ان الصمت يكسب المحبة ، انه دليل على كل خير.
(156)
حضرت رضا (ع ) فرمود: از علائم مردم فقيه و دانا حلم است و علم است و
سكوت . بى گمان سكوت يكى از درهاى حكمت است ، سكوت جلب محبت مى كند، و
سكوت راهنماى انسان به هر خوبى و خير است .
سخن گر چه هر لحظه دلكش تر است
|
چو بينى خموشى از آن بهتر است
|
در فتنه بستن ، دهان بستن است
|
كه گيتى به نيك و بد آبستن است
|
قال امير المؤ منين عليه السلام : ما من شى ء
احق بطول السحن من اللسان .
(157)
على (ع ) فرموده : هيچ چيز براى زندگى شدن در مدت طولانى شايسته تر از
زبان نيست .
كسانى كه بر زبان خود حاكم اند و عنان سخن را در اختيار دارند، مى
توانند با اراده و عمد، لب فرو بندند و از عز و بزرگى ناشى از سكوت
بهره مند شوند. برعكس ، كسانى كه زبان بر آنان حاكم است و خود اسير
شهوت كلام اند، با پر گفتن و سخنانى بى حساب به زبان آوردن ، ارج و
ارزش خود را از دست مى دهند، خويشتن را در بند ذلّت و خوارى اسير مى
نمايند.
عنْ على عليه السلام قال : هانت عليه نفسه من
امر عليها لسانه .
(158)
على (ع ) فرموده : دچار حقارت و ذلّت نفس است ، آن كس كه زبانش را بر
دل حكومت دهد.
قدرت سخن گفتن انسان و ظاهر ساختن آنچه را كه در باطن دارد، از مزاياى
اختصاصى انسان و از نعمتهاى گرانقدرى است كه آفريدگار حكيم به بشر اعطا
فرموده است . على (ع ) نعمت تكلم را رد كنار نعمت عقل ذكر نموده و
فرموده است :
ارزش عقل و تكلم
للانسان فضيلتان : عقل و منطق ، فبالعقل
يستفيد و بالمنطق يفيد.
(159)
آدمى داراى دو فضيلت و برترى است : يكى نيروى خرد و آن ديگر قدرت تكلم
، با عقل حقايق را درك مى كند و بهره مند مى شود، و با سخن مدركات خود
را آشكار مى نمايد و دگران را بهره مند مى سازد.
رواياتى كه از اولياى اسلام در اهميت و ارزش تكلم رسيده ، ناظر به شاءن
تكوينى و نگرشى است از ديدگاه تعالى و تكامل . رواياتى كه در اهميت و
ارزش سكوت رسيده ، ناظر به شاءن اجتماعى و نگرشى است از ديدگاه تربيت .
اگر سخن و سكوت ، منزّه از گناه باشد، البته ارزش سخن بمراتب بالاتر از
سكوت است و اين مطلب را حضرت زين العابدين (ع ) ضمن روايتى بيان فرموده
است :
سئل على بن الحسين عليهما السلام عن الكلام و
السكوت ايهما افضل ؟ فقال لكل ولحد منهما آفات ، فاذا سلما من الافات
فالكلام افضل من السكوت . قيل ذلك يابن رسول اللّه ؟ قال لان اللّه
عزوجل ما بعث الانبياء و الاوصياء بالسكوت ، انما بعثهم بالكلام ،
ولااستحقت الجنة بالسكوت ولا استوجب ولاية اللّه بالسكوت ولا تؤ قيت
النار بالسكوت ، انما ذلك كله بالكلام . ما كنت لاعدل القمر بالشمس .
انك تصف فضل السكوت بالكلام ولست تصف فضل الكلام بالسكوت .
(160)
مقايسه سخن و سكوت
از امام سجاد (ع ) درباره سخن و سكوت سؤ ال شد، و اينكه كدتك يك
از اين دو بر دگرى برترى و مزيّت دارد. حضرت در پاسخ فرمود: براى هر يك
از اين دو آفتهايى است ، اگر از آفت ، سالم و مصون باشند كلام افضل و
برتر از سكوت است . از علت برترى كلام سؤ ال شد. فرمود: براى اينكه
خداوند هيچ يك از پيمبران و اوصياى آنان را به سكوت مبعوث نفرموده ،
بلكه ماءموريّت داشتند با مردم سخن بگويند و با بيان خود، آنان را به
راه فلاح و صلاح دعوت نمايند. همچنين هيچ كس با سكوت مستحقّ بهشت نمى
شود.
سكوت مستوجب ولايت الهى نمى گردد، هيچ كس با سكوت از عذاب دوزخ مصون
نمى ماند. نيل به رحمت و ولايت الهى و محفوظ ماندن از عذاب او بر اثر
كلام است . من هرگز ماه را عديل و نظير آفتاب قرار نمى دهم و در پايان
سخن فرمود: شما خود فضل سكوت را با كلام توصيف مى نمايى و هرگز فضل
كلام را با سكوت توصيف نمى كنى .
امام سجاد (ع ) در جمله اول اين قسمت از ادعا كه موضوع بحث امروز است ،
كلمه
معرّة را به كار برده و به پيشگاه
بارى تعالى عرض مى كند:
واكفنى موونة معرة العباد.
بار الها! عوارضى را كه از عيبجويى مردم نسبت به من در جامعه پديد مى
آيد، تو كفايت فرما.
علامه سيد على خان مى گويد:
عرّ فلان فلانا اذا ساءه والحق به عيبا.
(161)
معرّه در موردى به كار برده مى شود كه
فردى نسبت به فرد ديگرى مرتكب بدى شود و عيبى را به او نسبت دهد،
بدگويى و نسبت عيب دادن از آفات زبان است . امام (ع ) در مورد زبان
گناهكار از خداوند درخواست هدايت و حُسن ارشاد مى نمايد.
سه راه براى اصلاح زبان
هدايت و ارشاد خوب و بجا براى اصلاح چنين زبان گناهكارى از سه
راه ميّسر است : اول ، بيان فوايد و نتايج سكوت از نظر دينى و توضيح
روايات اولياى اسلام كه در اين باره رسيده است . دوم ، تفهيم اين مطلب
كه اگر كسى بخواهد با ايمان باشد، مؤ من زندگى كند، و مؤ من از دار
دنيا برود، لازم است حتما مراقب زبان خود باشد، زيرا زبان بى قيد و
بند، با ايمان واقعى و بستگى به ذات اقدس الهى سازگار نيست . سوم ،
بيان گرفتارى و عذاب قيامت براى كسانى كه در سخن گفتن و تجاوز به عرض و
شرافت مردم باك ندارند و هر چه به زبانشان آمد بى پروا مى گويند. قسمت
اول راجع به سكوت و نفع آن كه در پاره اى از روايات رسيده است توضيح
كافى داده شد. قسمت دوم درباره رابطه ايمان و زبان به استناد بعضى از
روايات است .
عن النبىّ صلى اللّه عليه و آله قال : لايستقيم
ايمان عبد حتى يسقيم قلبه ، ولايسقيم قلبه حتى يسقيم لسانه .
(162)
رسول اكرم (ص ) فرمود: هيچ بنده اى از تعادل و توازن ايمان برخوردار
نمى شود تا قلبش متعادل باشد، و قلب كسى به تعادل نمى رسد تا زبانش
موزون و متعادل باشد.
و عنه صلى اللّه عليه و آله قال : نجاة المؤ من
فى حفظ لسانه .
(163)
و نيز فرموده است : نجات مؤ من از عذاب الهى در اين است كه زبان خود را
از سخنان غير مشروع محافظت نمايد.
عن على عليه السلام قال : من استطاع منكم ان
يلقى اللّه تعالى و هو نقى الراحة من دماء المسلمين و اموالهم ، سليم
اللسان من اعراضهم فليفعل .
(164)
رابطه ايمان و حفظ زبان
كسى از شما كه مى تواند با دستى منزّه از خون و مال مسلمين خدا
را ملاقات كند، همچنين زبانش از تجاوز به عرض آنان سالم باشد، البته
بايد اين عمل سعادت بخش را جدا انجام دهد.
جاء رجل الى النبى صلى اللّه عليه و آله فقال يا
رسول اللّه ! اوصنى . فقال احفظ لسانك . قال يا رسول اللّه ! اوصنى .
قال احفظ لسانك . قال يا رسول اللّه ! اوصنى . قال احفظ لسانك . ويحك !
وهل يكب الناس على مناخرهم فى النار الا حصائد السنتهم .
(165)
مردى حضور نبىّ معظم شرفياب شد. عرض كرد: يا رسول اللّه ! به من سفارشى
بنما. حضرت فرمود: زبانت را نگاه دار. او دوباره درخواست توصيه نمود.
فرمود: زبانت را نگاه دار. مرتبه سوم درخواست سفارش كرد. گويى توقع
داشت كه رسول اكرم (ص ) چيز ديگرى را جز حفظ زبان به وى سفارش فرمايد.
حضرت همان دستور اول و دوم را تكرار نمود و فرمود: زبانت را نگاه دار.
سپس با تندى او را مخاطب ساخت و فرمود: واى بر تو! مگر چيزى جز محصول
زبان موجب عذاب مردم مى گردد و آنان را به رو در آتش دوزخ مى افكند؟
بسط و توسعه گناه هر يك از جوارح اندازه اى دارد. گناه چشم و گوش در
شعاع محدودى گسترش مى يابد، گناه دست و پا نيز داراى حدّ محصورى است ،
و همچنين گناه ساير جوارح ، ولى گناه زبان مى تواند در بعضى از مواقع
عالمگير شود، امواج فتنه و فسادش در سراسر جهان پخش گردد، شرق و غرب را
تحت تاءثير قرار دهد، مردم جهان را دچار ضلالت و عقايد باطل نمايد، با
مصائب سنگين و بدبختى هاى غير قابل جبران به بار آورد و اين مهم ضمن
حديثى آمده است :
خطر بزرگ زبان
عن ابيعبد اللّه عليه السلام قال : قال
رسول اللّه صلى اللّه عليه و آله : يعذب اللّه اللسان بعذاب لايعذب به
شيئا من الجوارح فيقول : اى رب ! عدبتنى بعذاب لم تعذب به شيئا. فيقال
له : خرجت منك كلمة فبلغت مشارق الارض و مغاربها فسفك بها الدم الحرام
وانتهب بها المال الحرام وانتهك بها الفرج الحرام وعزتى وجلالى لاعذبنك
بعذاب لااعذب به شيئا من جوارحك .
(166)
امام صادق (ع ) از سوى اكرم (ص ) حديث نموده كه فرمود: خداوند در قيامت
زبان را به عذابى معذّب مى كند كه ديگر جوارح بدن را آنچنان كيفر نمى
دهد. زبان عرض مى كند: بار الها! مرا به عذاب معذّب نمودى كه ساير
جوارح به آن عذاب مبتلا نشدند. به زبان گفته مى شود. از تو كلمه اى
صادر شد كه به شرق و غرب عالم رسد، بر اثر آن كلمه خون حرام ريخته شد،
مال محترم به غارت رفت ، موجبات بى عفتى و تجاوز فراهم آمد. قسم به
عزّت و جلالم ، تو را عذاب خواهم داد كه هيچ يك از جوارح تو را آنچنان
معذّب نخواهم نمود.
عذاب بى نظير زبان
خلاصه ، امام سجاد (ع ) در جمله سوم دعا عرض مى كند:
وامنحنى حسن الارشاد.
بار الها! براى نجات مردم بد زبان و عيبجو نعمت حسن ارشاد را به من عطا
فرما تا بتوانم آن مردم منحرف را هدايت كنم ، مسير صحيح را به آنان
ارائه نمايم و زبانشان را به درستگويى و صراط مستقيم سوق دهم . براى
نيل به اين هخدف مقدّس ، بايد امام سجّاد (ع ) روش تربيتى جدّ گراميش
رسول اكرم (ص ) را به كار بندد، اول ارزش سكوت را از نظر دينى به مردم
بفهماند و آنان را به خاموشى تشويق نمايد. دوم رابطه زبان و ايمان را
توضيح دهد و خاطر نشان كند كه زبان نامتعادل ، موازنه و تعادل ايمان را
بر هم مى زند. سوم كيفر اخروى بد زبانى را شرح دهد و آگاه سازد كه
افراد بد زبان عذاب سنگينى در پيش دارند.
68: اللهم صل على محمد
وآله ، وادراءعنّى بلطفك ، واغذنى بنعمتك .
امام سجاد عليه السلام در اين قطعه از دعاى شريف
مكارم الاخلاق ، پس از آنكه درود مى
فرستد به حضرت محمد و آلش ، دو مطلب را از پيشگاه مقدس حضرت بارى تعالى
درخواست مى نمايد. اول : بار الها! به لطف و عنايت خود هر آنچه زيانبار
و مضر است ، از من دفع كن . دوم : بار الها! با نعمت خود به من قوت و
غذا اعطا فرما.
معنى دراء و لطف
به خواست خداوند توانا، اين دو جمله از كلام حضرت زين العابدين
(ع ) موضوع بحث و سخنرانى امروز است . در آغاز لازم است معناى كلمه
دراء و همچنين كلمه
لطف كه در دعاى امام (ع ) آمده است روشن
شود. علامه سيد على خان مى گويد:
دراء الشى ء دراء دفعه . اللطف الرفق والبر.
(167)
دراء به معناى دفع كردن چيزى است ، و
لطف به معناى
مدارا و نيكى نمودن است .
فى اءسماءاللّه تعالى اللطيف ، هو الذى اجتمع له
الرفق فى الفعل والعلم بدقائق المصالح وايصالها الى من قدرها له من
خلقه .
(168)
لطيف از اسماء حضرت بارى تعالى است . او
كسى است كه در ذات مقدّسش مداراى در عمل ، با علم و آگاهى به دقايق
مصلحتها جمع شده تا آن را به فردى از مخلوق خود كه درباره اش مقدر
فرموده است ، برساند.
بلاياى گوناگون
اگر سؤ ال شود كه چرا امام (ع ) از بلاهايى كه دفع آنها را
خواستار شده است نام نبرده و تنها به اداى يك جمله كوتاه
وادراء عنى بلطفك اكتفا فرموده است ؟ در
پاسخ مى توان گفت : بلايايى كه ممكن است در طول زندگى دامنگير انسانها
شود به قدرى زياد است كه به شمار نمى آيد. اما به طور كلى و نوعى مى
توان قسمتى از آنها را به عنوان بلاياى ارضى و سماوى ، طبيعى و مصنوعى
، تدريجى و ناگهانى ، روحى و جسمى ، حكومتى و مردمى ، همگانى و فردى ،
و از اين قبيل ذكر نمود. با مطالعه در يك آيه و حديثى كه ذيل آن آمده
است تا اندازه اى متوجه مى شويم كه بلايا چقدر وسيع و گسترده است .
قل هو القادر على ان بيعث عليكم عذابا من فوقكم
او من تحت ارجلكم او يلبسكم شيعا ويذيق بعضكم باءس بعض .
(169)
اى پيمبر گرامى ! به مردم بگو: خداوند قادر است كه عذابى را از بالاى
سر شما فرو فرستد يا از زير پا معذّبتان نمايد يا شما را به تفرّق و
پراكندگى مبتلا كند و بعضى را به بلاى بعض ديگر گرفتار سازد.
بلايايى از بالاى سر
عذاب از بالاى سر، مانند فرستادن بارانهاى شديد و به جريان
افتادن سيلهاى سنگين بنيان كن كه مردم را هلاك كند و منازل و مزارع و
دامهاى آنان را با سرعت نابود نمايد، يا طوفانهاى شديد و سريعى را در
فضا به جريان اندازد، ساختمانها را فرو ريزد و مردم زيادى را مقتول و
مجروح نمايد، يا صاعقه فرستد و امواج آن مايه هلاكت افراد و از بين
بردن اموالشان گردد، يا كوههاى آتشفشان از بالاى سر مردم فوران كند و
با مواد مذاب و سنگهاى گداخته كه از دهانه آن خارج مى شود، روستاها و
قراء اطراف آن را ويران نمايد و مردمى را كه نتوانستند فرار كنند، طعمه
مرگ سازد.
عذاب از زير پا مانند زلزله كه گاهى منازل را بكلى ويران مى نمايد، عده
زيادى از زن و مرد و كودك زير سقفها و ديوارهاى فرو ريخته جان مى
سپارند، عده اى مجروح مى شوند و آنان كه زنده مى مانند، اغلب تهيدست و
بى بضاعت گشته و در شدت مضيقه به حيات خود ادامه مى دهند.
بلايايى از زير پا
گاهى دريا از زير پاى مردم پيشروى مى نمايد و منزلهاى اطراف را
خراب مى كند، اهالى را متوارى مى نمايد، و آنان را در زندگى به بلايا و
شدايد گوناگون مبتلا مى سازد. گاهى مردم در جامعه گرفتار به بلايا و
شدايد گوناگون مبتلا مى سازد. گاهى مردن در جامعه گرفتار اختلاف عقيده
دينى و سياسى مى شوند، دسته بندى ها در آن موقع آغاز مى گردد، گروهها
در مقابل يكديگر مى ايستند، و در نتيجه آتش فتنه و فساد كه عذاب بزرگ
الهى است ، بين آنان مشتعل مى گردد و به بلاهاى عظيم مبتلا مى شوند.
عذابهايى كه مذكور افتاد و مى توان از اين آيه برداشت نمود، اغلب
بلاياى طبيعى و مربوط به نظام آفرينش است ، ولى در روايتى كه ذيل اين
آيه آمده ، امام (ع ) از عذابهاى غير طبيعى نام برده است .
عن ابيعبد اللّه عليه السلام قال : من فوقكم من
السلاطين الظلمة و من تحت ارجلكم العبيد السوء و من لا خير فيه ،
اءو يلبسكم شيعا يضرب بعضكم ببعض بما
يلقيه بينكم من العداوة والعصبية و يذيق بعضكم باءس بعض هو سوء
الجوار.
(170)
بلاياى اجتماعى
امام صادق (ع ) فرمود: عذاب از بالاى سر يعنى معذب بودن از
ناحيه سلاطين و زمامداران ظالم ، و از زير پا يعنى عذاب ديدن از افراد
فرومايه و پست اجتماع و آنان كه فاقد خير و خوبى هستند، و گرفتار
انشعاب شدن و تجاوز بعضى به بعض ديگر بر اثر القاى عداوت و عصبيّت ، و
ابتلاى بعضى به عذاب بعض ديگر مانند مبتلا بودن آدمى به همسايه بد است
. در كنار مصائب جمعى و گروهى ، بلاياى فردى و شخصى وجود دارد كه نه
قابل پيش بينى است و نه قابل پيشگيرى ، بى خبر و به طور ناگهان مى آيد
و برق آسا به زندگى خاتمه مى دهد. در روزگار گذشته ، اين قبيل وقايع
بسيار روى داده كه بعضى از آنها در تاريخ ثبت گرديده و برخى به دست
فراموشى سپرده شده است ، و در اينجا يك مورد از حوادث فردى ذكر مى شود:
بلاياى فردى
يعقوب بن داود، وزير مقتدر و نافذ الكلمه مهدى عباسى بود.
برادرى داشت به نام عمر بن داود كه او نيز به اعتبار برادرش مورد توجه
مردم بود. روزى عمر تصميم گرفت با جمعى از دوستان و بستگان خود به گردش
بروند. وسايل آسايش فراهم آمد و مقدار لازم خوراك و ميوه هاى گوناگون
آماده شد. اما در آن روز به طور ناگهانى عمر درگذشت و همه بستگان به
شگفت آمدند. علت مرگ اين بود كه سبدى از انگور نزد وى بردند، اما دو
حبّه از خوشه اى برگرفت و به دهان افكند. بدون اينكه بر حبّه ها دندان
بزند و پوستشان را بشكافد، به پايين فرستاد، اما حبّه ها در گلو
ماندند، نه فرو رفتند و نه بيرون آمدند تا نفس عمر قطع شد و از دنيا
رفت . برادرزاده اش داود بن على در عزاى او ضمن اشعارى گفت : عنر صبح
در كمال سلامتى و خوشى با دوستان و بستگان به سر برد، اما اكنون ميّت
خانواده است و در قبرى نزد آرامگاه پدرش كه از توده هاى سنگ و ريگ
پوشيده شده ، آرميده است .
(171)
مرگهاى ناگهانى
با گسترش تمدن صنعتى و پيشرفت اختراعات ، مرگهاى ناگهانى به
شكلهاى مختلف افزايش يافته و هر روز در گوشه و كنار دنيا وقايع ناگوارى
روى مى دهد، گاه طياره سقوط مى كند و عده اى كشته مى شوند، گاه بر اثر
واژگون شدن ماشين يا تصادف قطار، عده اى بى خبر و به طور ناگهانى از
دنيا مى روند، گاه گروههاى مختلف براى ارعاب مردم يا ايجاد اختلال در
گذرگاههاى پر جمعيت بمبهايى را كار مى گذارند و موقعى كه زنان براى
خريد لوازم منزل به محل مى روند، ناگهان بمب منفجر مى شود و عده اى زن
با كودكانى كه همراه برده بودند، كشته مى شوند. آيا كسى جز خداوند دانا
از آفات و بلاهاى ناگهانى كه هر لحظه ممكن است دامنگير انسانها شود،
اطلاع دارد؟ آيا جز ذات اقدس الهى كسى مى تواند بلاهاى گوناگون را
بگرداند و آدمى را از خطر برهاند؟ پاسخ اين پرسشها واضح است و ملجاء و
پناهى جز پرورگار دانا و توانا وجود ندارد. امام سجاد (ع ) در جمله اول
اين قطعه دعا، از خداوند دفع بلايا را با عبارتى كوتاه درخواست نموده و
عرض مى كند:
وادراء عنّى بلطفك .
بار الها! آفات و خطرات را به لطف خود از من بگردان و دفع فرما.
امام (ع )، متعلّق دفع را توضيح نداده ، زيرا اگر نوع بلايا را مى گفت
، باعث تطويل كلام مى گرديد و اگر مى خواست بعضى از بلايا را توضيح
دهد، قابل احصاء نبود؛ از اين رو، حضرت على بن الحين عليه السلام دفع
آفات را خواسته و متعلق دفع را به علم الهى محوّل نموده است ، مثل
اينكه ضمن دعاى تعقيبات مشتركه آمده است :
اللهم انى اساءلك من كل خير احاط به علمك واعوذ
بك من كل شرّ احاط به علمك .
(172)
علم الهى به همه بلايا
بار الها! از هر خيرى كه علمت به آن احاطه دارد، از تو خواهانم
، پروردگارا! از هر شرى كه علمت به آن محيط است ، به تو پناه مى برم .
مى توان گفت دعاى امام سجاد (ع ) نيز در اينجا چنين مى شود:
وادراء عنى بلطفك كل شر احاط به علمك .
بار الها! هر شرى را كه علمت به آن احاطه دارد، با لطف خود از من دفع
فرما.
دوستداران حضرت زين العابدين (ع ) به پيروى از مولاى خود، شايسته است
روزى چند بار، ولو به فارسى ، يا به هر زبان كه مى دانند، به پيشگاه
الهى عرض كنند: بار الها! به لطف خود هر شرى را كه علم تو به آن احاطه
دارد، از من بگردان و دفع فرما. امام سجاد (ع ) در اين جمله كوتاه ، دو
تقاضا از پيشگاه خداوند نموده است : اول آنكه بلايا و آفات را از وى
دفع نمايد، دوم آنكه دفع آفات از ناحيه بارى تعالى با لطف و رفق انجام
شود. معاشرت و مواجهه با مردم به رفق و مدارا از عوامل پيروزى و
موفقيتهاى اجتماعى است و اولياى گرامى اسلام ، ضمن روايات متعددى ،
ارزش اين خلق پسنديده را به پيروان خود خاطر نشان ساخته اند.
اثر رفق و مدارا
عن النّبى صلى اللّه عليه و آله : ان
الرفق لم يوضع على شى ء الا زانه ، ولا نزع من شى ء الا شانه .
(173)
رسول اكرم (ص ) فرمود: هر چيزى كه رفق و نرمى بر آن قرار داده شود،
مايه جمال و زيباييش مى گردد، و رفق و ملايمت از هر چيزى كه برداشته
شود، او را زشت و معيوب مى نمايد.
آموزگارى كه به نوآموز درس مى دهد، اگر رفق و ملايمت را رعايت نمايد،
به فرموده رسول گرامى (ص )، آن تدريس از جمال و زيبايى برخوردار مى
شود، نوآموز به درس خواندن دلگرم و علاقه مند مى گردد و به قول شاعر:
درس معلم ار بود زمزمه محبّتى
|
جمعه به مكتب آورد طفل گريز پاى را
|
بر عكس ، اگر آموزگار با طفل رفتار تند و خشن داشته باشد، بچه را دلسرد
و بى علاقه به درس مى نمايد. پيمبر گرامى اسلام (ص ) خود معلم جامعه
بود. خداوند او را مبعوث فرمود كه مردم را از جهل برهاند، بلاى عظيم بت
پرستى را كه معلول نادانى بود، دفع نمايد و موجبات سعادت جامعه را
فراهم آورد. براى آنكه در اين راه به پيروزى نايل گردد، خداوند به وى
دستور داد كه در تبليغ دين حق با لطف و مدارا عمل نمايد، به نرمى و
ملايمت سخن گويد و از اين راه پيروزى بزرگى نصيب آن حضرت گرديد.
عن ابيعبد اللّه عليه السلام قال : قال رسول
اللّه صلى اللّه عليه و آله ، امرنى ربى بمداراة الناس كما امرنى باداء
الفرائض .
(174)
امام صادق (ع ) از رسول اكرم (ص ) حديث نموده كه فرموده خداوند مداراى
با مردم را به من امر فرمود، همانطور كه اداى واجبات و فرايض را.
دفع بلا از راه خشونت
خداوند مسبب الاسباب اگر بخواهد بلايى را از كسى دفع نمايد و او
را از خطر محفوظ دارد، مى تواند وسيله نامطبوع و خشنونت آميزى را
مقدّمه دفع بلا قرار دهد و مى تواند از راه پيشامد و رويدادى بسيار
مطبوع و لطيف ، به آن هدف مقدس جامه تحقق بپوشاند و بلا را بگرداند.
مثلا در ميدان فروش ميوه و سبزى بمب نيرومندى كار گذارده شده كه طبق
محاسبه بيست دقيقه ديگر منفجر خواهد شد. مرد محترمى در ميدان ، كار
لازمى دارد و بايد به آنجا برود. فاصله منزلش تا ميدان به قدر پنج
دقيقه پياده رفتن است . از منزل خارج مى شود. اگر در راه با مانعى
برخورد ننمايد، موقعى به ميدان مى رسد كه چند دقيقه بيشتر به لحظه
انفجار باقى نمانده است ، اما خداوندا اراده فرمود كه بلا را از وى دفع
نمايد. چند قدمى از منزل دور نشده به مردى برمى خورد كه با در امر
معامله اى اختلاف حساب دارد. آن دو در رهگذر توقف مى كنند، مطلب اختلاف
حساب را به ميان مى آورند، كلماتى را با هم ردّ و بدل مى نمايند و هر
يك به نفع خود سخن مى گويد و تند مى شود. اين تبادل كلام چند دقيقه به
طول مى انجامد كه ناگهان صداى مهيب انفجار به گوش مى رسد. مردم از پى
صدا مى روند. خداوند براى حفظ جان آن مرد با ايمان و محترم كه عازم
ميدان بود، مانع ايجاد نمود، با مرد طرف معامله خود مواجه گرديد، در
رهگذر توقف نمودند، آنقدر با هم سخن گفتند كه بمب منفجر شد و بلا از
جان آن مرد دفع گرديد.
گرداندن بلا از راه لطف
گاهى همان مرد شريف و با ايمان كه عازم ميدان است ، از منزل
خارج مى شود، چند قدمى بيشتر نرفته كه در راه با يكى از دوستان قديمى
بسيار محترمش برمى خورد، يكديگر را در آغوش مى گيرند و به هم ابراز
محبت مى كنند. مرد با ايمان از دوست قديمى خود درخواست مى كند به منزلش
بيايد تا از وى پذيرايى كند. دوست قديمى مى گويد كار فوت شدنى دارم ،
بايد حتما بروم ، اما به احترام دعوت شما به قدر نيم ساعت در منزلتان
توقف مى كنم . صاحب منزل ميوه و شيرينى مى آورد. با هم گرم صحبت مى
گردند كه متگاه صداى انفجار بمب شنيده مى شود. گويى خداوند آن دوست
قديمى مرد با ايمان را ماءمور نموده بود كه در موقع معين از آن رهگذر
عبور نمايد، دعوت صاحبخانه را بپذيرد، در منزلش قدرى توقف كند، و در
خلال آن ملاقات آميخته به لطف و رفق ، بمب منفجر شود و مرد با ايمان از
خطر مرگ رهايى يابد. امام (ع ) در جمله كوتاه دعاى خود، از خداوند دو
تقاضا مى نمايد. اول مى گويد:
وادراء عنّى .
بار الها! مرا مشمول فيض و عنايت خود فرما و بلايا را از من بگردان .
دوم عرض مى كند:
بلطفك .
بار الها! بلايايى را كه بر سر راه دارم با لطف و رفق از من دفع فرما.
امام سجاد (ع ) در جمله دوم دعا كه موضوع بحث امروز است ، عرض مى
كند:
واغذنى بنعمتك
بار الها! به نعمت خود قوت و غذا به من عطا فرما.
در اين عبارت ئو كلمه شايان ملاحظه است : يكى
غذاء و آن ديگر
نعمت .
معنى غذاء و نعمت
الغداء ما يغتدى به من الطعام والشراب . هو ما به نماء الجسم و
قوامه . والنعمة ما قصد به الاحسان والنفع .
(175)
غذاء چيزى است از خوردنى و نوشيدنى كه با
آن تغذيه مى شود، نموّ جسم و قوام بدن وابسته به آن است .
نعمت آن چيزى است كه اعطا كننده اش قصد
احسان و نفع رساندن داشته باشد.
بشر و ديگر موجودات زنده روى زمين به غذا احتياج دارند. اگر به قدر
كافى تغذيه كنند، نيرومند و توانا هستند و قواى آنها به خوبى انجام مى
كند. اگر تغذيه آنها ناقص باشد، فعاليتشان به نسبت ناقص خواهد بود، و
اگر غذا نرسد، گرسنگى به حياتشان خاتمه مى دهد. از جمله آيات بزرگ حضرت
بارى تعالى ، نظام متقن و محكمى است كه براى تغذيه تمام موجودات زنده
زمين پايه گذارى فرموده و در پرتو آن ، حيات فردى و حيات فردى نوعى همه
آنها محفوظ است و چرخهاى زندگى در خشكى و دريا به گردش خود ادامه مى
دهند نباتات به طور طبيعى از آب و زمين و همچنين از هوا و آفتاب تغذيه
مى كنند، خود زنده مى مانند و براى گياهخواران و دانه خواران غذا مى
سازند. حيوانات گياهخوار و پرندگان دانه خوار از روييدنى ها و دانه ها
تغذيه مى كنند، خودشان زنده مى مانند و غذاى درندگان و پرندگان
گوشتخوار را تهيه مى نمايند. جنين تا در رحم است ، به وسيله جفت از
وجود مادر تغذيه مى كند و پيش از آنكه به دنيا بيايد، كارگاه شير سازى
پستان مادر به طور خودكار به راه مى افتد تا همزمان با ولادت نوزاد،
غذايش آماده و مهيا باشد. جالب آنكه شير مادر كه غذاى طبيعى كودك است ،
عالى ترين و كاملترين غذا براى اوست و اگر از آن تغذيه كند، تمام
نيازهاى كودك برآورده مى شود.
نظام عالم و تغذيه
موجودات زنده
عن النبى صلى اللّه عليه و آله قال : ليس
للصبى لبن خير من لبن امه .
(176)
رسول اكرم (ص ) فرموده : براى طفل ، هيچ شيرى بهتر از شير مادر نيست .
بچه هاى حيوانات برّى و بحرى از خزندگان ، پرندگان ، چرندگان ، درندگان
، و حشرات دو گروهاند، بعضى دورات كودكى ندارند مانند ماهى ها و حشرات
، پس از آنكه تخم ريزى كردند، موقعى كه بچه از تخم بيرون مى آيد به
هدايت تكوينى بارى تعالى ، خود ش از پى غذا مى رود و آنها كه دوران
كودكى دارند، بعضى براى تغذيه و زنده ماندن به مادر احتياج دارند و
بعضى به حمايت پدر نيز محتاجند و اين برنامه ها با قلم قضاى الهى ، در
لوح وجود همه آنها ثبت شده است . خلاصه آفريدگار حكيم از طرفى موجودات
زنده را نيازمند به غذا آفريده و از طرف ديگر نظام حكيمانه جهان را به
گونه اى پايه گذارى فرموده كه به همه آنها غذا برسد و نيازشان بر طرف
گردد.
وما من دابة فى الارض الا على اللّه رزقها.
(177)
هيچ جنبنده اى روى زمين نيست ، مگر آنكه رزقش به عهده خداوند است .
ارتزاق بشر و ساير
موجودات
ارتزاق انسان از منابع طبيعى با ارتزاق نباتات و حيوانات از
جهانى متفاوت است و در اينجا به ذكر دو مورد اكتفا مى شود. اول : تكوين
نبات و حيوان در طبيعت و ارتزاق آنها از يكديگر در حدى است كه بر طبق
آن ساخته شده اند و نمى توانند چيزى بر كمّيّت و كيفيتش بيفزايند، اما
انسان موجودى است عاقل و آزاد، خداوند به مشيّت حكيمانه خود او را از
امتيازات مهمّى برخوردار نموده است . يك جا در قرآن شريف فرمود:
هو الذى خلق لكم ما فى الارض جميعا.
(178)
او خداوندى است كه تمام آنچه را كه در زمين است ، براى شما آفريده .
و در جاى ديگر كتاب مجيد فرموده :
الك تر ان اللّه سخر لكم ما فى الارض .
(179)
نمى بينى كه آفريدگار توانا تمام محتويات كره ارض را مسخّر ارضى در
تاءمين رفاه و بهبودى زندگى خويش بهره بردارى نمايد.
بشر و تسخير طبيعت
درختان جنگل قادر نيستند در خود تغييرات اساسى دهند و وضع خويش
را دگرگون سازند، امام انسان قادر است با حفر چاه يا قنات يا به
وسيله بستن سدّ در رودخانه ها، زمين مرده را احياء كند و آن را به صورت
مزرعه يا باغ ميوه درآورد و از محصولش ارتزاق نمايد.
حيوانات علفخوار فقط از آنچه در طبيعت تكوين شده استفاده مى كنند و نمى
توانند براى خود چراگاه بسازند و از نعمت بيشتر برخوردار گردند، اما
انسان قادر است براى دامهايى كه از آنها تغذيه مى كند، مرتع به وجود
آورد و رزق خود را توسعه دهد. حيوان گوشتخوار مى تواند مرغى را كه در
طبيعت ساخته شده شكار كند، آن را طعمه خود سازد، اما انسان ماشين جوجه
كشى ساخته و تخم مرغهاى طبيعى را به وسيله آن ماشين به مرغ تبديل مى
كند و از گوشتش تغذيه مى نمايد و خلاصه ، ارتزاق انسان از منابع طبيعى
با بهره بردارى تمام موجودات زنده ارضى بسيار متفاوت است .
نبات و حيوات و محدوديت
راهنماى نباتات و حيوانات در گزينش غذاى مفيد و متناسب ، هذايتى
است كه حضرت بارى تعالى در عمق وجودشان قرار داده و با سرشتشان آميخته
است و در آن خطا و انحراف وجود ندارد؛ شاخه گل مى داند كه از چه موادّى
بايد تغذيه كند تا محصولش معطّر و رنگين باشد، و همچنين درخت گلابى و
انگور مى داند چه موادى را جذب كند تا بتواند گلابى و انگور بياورد، و
چون منشاء اعمال نباتات و حيوانات هدايت تكوينى خداوند است ، اولا به
جبر اجرا مى شود و نبات و حيوان در قبول و ردّ آنها از خود اراده و
اختيارى ندارند تا بتوانند از اجرايش سرپيچى نمايند يا در آن تحوّل و
تغييرى ابه وجود آورند، و پانيا هدايت الهى صراط مستقيم است و به
ناپاكى و گناه آلوده نيست ، آنچه را كه انجام مى دهند، بر وفق نظام
حكيمانه آفرينش است . اما انسان ، آزاد آفريده شده و ممكن است بر اثر
لذّت گرايى ، خويشتن رابه خوردنى ها و نوشيدنى هاى مضرّ آلوده نمايد و
به عوارض زيانبارشان مبتلا گردد، و همچنين قادر است غذا را از راههاى
غير مشروع و تجاوز به حقوق دگران تهيه نمايد و مرتكب گناه گردد. از اين
رو، خداوند در كنار هدايت تكوينى ، براى انسانها هدايت تشريعى مقرّر
فرموده و به وسيله پيمبران ابلاغ نموده است تا آنان را به مسير صحيح و
مصلحت رهبرى نمايد. قرآن شريف درباره رهبر بزرگوار اسلام (ص ) فرموده :
ويحل لهم الطيبات ويحرم عليهم الخبائث .
(180)
انسان و غذاى حلال و حرام
پيمبر اسلام آنچه را كه پاك و طيّب است بر مردم حلال مى كند و
آنچه را كه پليد و خبيث است تحريم مى نمايد.
درباره تهيه مال دستور داده شده :
يا ايها الذين آمنوا لا تاءكلوا اموالكم بينكم
باالباطل .
(181)
اى اهل ايمان ! اموال يكديگر را از راه باطل نبريد و نخوريد. اسلام
خوردن گوشت خوك و نوشيدن مشروبات الكى را تحريم نموده و آنها را از
خبائث شناخته است . دنياى پيشرفته امروز، هم اكنون گوشت خوك را مى خورد
و مشرب الكلى را مى نوشد، زيان نوشابه هاى الكلى در دنياى علم روشن شده
و شايد عن قريب عوارض زيانبار گوشت خوك از نظر اخلاقى و معنوى و همچنين
از نظر عوارض جسمى نيز روشن و واضح گردد. به دست آوردن رزق حلال و
اجتناب از غذاى حرام در آيين مقدس اسلام مورد كمال توجه است و در اين
باره روايات متعدّدى از اولياى گرامى دين رسيده كه بعضى از آنها در
اينجا ذكر مى شود.
عن ابيجعفر عليه السلام قال : ليس من نفس الا
وقد فرض اللّه لها رزقها حلالا.
(182)
امام باقر(ع ) فرمود: هيچ انسانى نيست مگر آنكه خداوند براى او رزق
حلال مقرر فرموده است .
اندرز لقمان به فرزندش
و فى وصايا لقمان لابنه : والزم القناعة
والرضا بما قسم اللّه وان السارق اذا سرق حبسه اللّه من رزقه وكان عليه
ائمه ولو صبر لنال ذلك وجاءه من وجهه .
(183)
در وصاياى لقمان به فرزندش آمده است : همواره ملازم قناعت و راضى به
تقسيم خداوند باش . دزد وقتى مرتكب سرقت مى شود، خداوند از رزق او مى
كاهد و گناه دزدى به عهده اش مى ماند. اگر صبر مى كرد و دزدى نمى نمود،
همان مقدار از راه مشروع به وى مى رسيد.
بى صبرى و حرام خوارى
دخل على عليه السلام المسجد وقال لرجل :
امسك على بغلتى فخلع لجامها و ذهب به فخرج على عليه السلام بعد ما قضى
صلوته و يبده در همان ليدفعهما اليه مكافاءة له فوجد البغلة عطلى .
فدفع الى غلمانه الدرهمين ليشترى به لجاما. فصادف الغلام اللجام
المسروق فى السوق قد باعه الرجل بدرهمين فاخذه بالدرهمين و عاد الى
مولاه . فقال على (ع ): ان العبد ليحرم نفسه الرزق الحلال بترك الصبر
ولا يزداد على ما قدر له .
(184)
على (ع ) در رهگذر به مسجدى رسيد. از قاطر پياده شد كه به داخل مسجد
برود، مردى در آنجا بود. قاطر را به او سپرد و وارد مسجد گرديد. آن مرد
لجام قاطر را درآورد و با خود برد. امام (ع ) در مسجد نماز گزارد، دو
درهم در دست گرفته بود تا اجرت آن مرد را بدهد. موقعى كه آمد، ديد كه
قاطر بدون نگهبان و بى لجام است . دو درهم را به كسى كه با حضرت به
داخل مسجد آمده بود داد كه برود و لجامى بخرد. او در بازار آمد، لجام
قاطر را در دكّانى ديد كه مرد سارق آن را به دو درهم فروخته بود.
فرستاده على (ع ) آن را به دو درهم خريد و نزد مولاى خود برگشت و جريان
را به عرض حضرت رساند. امام (ع ) فرمود: آدمى با بى صبرى ، خود را از
رزق حلال محروم مى نمايد و چيزى بيشتر از آنچه مقدر است به وى نمى رسد.