شرح و تفسير دعای مكارم الاخلاق
(جلد ۲)

محقق دانشمند مرحوم حجت الاسلام و المسلمين آقاى محمد تقى فلسفى

- ۱۶ -


براى جلوگيرى از تظنن و اعمال بدگمانى نسبت به مردم ، فكر كردن در قدرت لايزال الهى است . كسى كه به ديگرى گمان بد برده و مى خواهد از راه تجسس و تحقيق ، گمان بد خود را اثبات كند و آبروى شخص مورد سوء ظن را در جامعه از بين ببرد اگر در قدرت خداوند فكر كند و متوجه شود كه خالق توانا مى تواند تمام پرده هاى او را بدرد، اسرارش ‍ را فاش كند و در دنيا و آخرت مفتضحش نمايد از تصميم خود منصرف مى شود و از پرده درى شخص مورد سوء ظن خوددارى مى نمايد.
عن ابيعبدالله عليه السلام قال : من علم ان الله يراه و يسمع ما يقول و يعلم ما يعمله من خير او شر فيحجزه ذلك عن القبيح من الاعمال فذلك الذى خاف مقام ربه و نهى النفس عن الهوى .(444)
امام صادق (ع ) فرموده : كسى كه بداند خداوند او را مى بيند، گفته هايش را مى شنود، و از كارهاى خوب و بدى كه انجام مى دهد آگاه است و اين عقيده ايمانى مانع كارهاى بدش مى شود، او مصداق آيه شريفه قرآن است ، از مقام خداوند خوف دارد و نفس خويش را از اعمال هوى و تمنيات ناروا باز مى دارد.
آنچه مذكور افتاد، مدلول قسمت دوم كلام امام سجاد (ع ) در موضوع سخنرانى امروز است . در واقع ، امام درباره تظنى و فكر در قدرت آفريدگار به پيشگاه خدا عرض مى كند:
اللهم اجعل ما يلقى الشيطان فى روعى من التظنى تفكرا فى قدرتك .
بارالها! آنچه را كه شيطان از تظنى و اعمال بدگمانى نسبت به مردم ، در دل من القا مى كند بر من منت بگذار و تفكر در قدرتت را جايگزين آن فرما.
سومين امرى كه در اين قطعه از دعاى شريف مكارم الاخلاق آمده و امام سجاد (ع ) آن را از القائات شيطانى خوانده حسد است . حسد از جمله خلقيات بسيار مذموم و ناپسند است و اولياى دين ، مسلمانان را اكيدا از آن برحذر داشته اند. در بعضى روايات خاطرنشان گرديده كه حسد مى تواند ايمان شخص مؤ من را كه سرمايه سعادت دنيوى و اخروى اوست نابود نمايد.
عن ابيجعفر عليه السلام قال : ان الحسد لياءكل الايمان كما تاءكل النار الحطب (445)
امام باقر (ع ) فرموده : بى گمان ، حسد ايمان را مى خورد همان طور كه آتش ‍ هيزم را.
حسد عبارت از اين است كه انسانى نسبت به انسان ديگر بدخواه باشد از اين جهت كه خداوند به وى نعمتى عطا فرموده و او از عطيه الهى رنج مى برد و در دل تمنا دارد موجباتى فراهم آيد تا نعمت از صاحب نعمت سلب گردد و آن قدر به تمناى خويش علاقه مند است كه از ميان رفتن نعمت صاحب نعمت را براى خويشتن نعمت مى داند.
عن على عليه السلام قال : الحاسد يرى ان زوال النعمة عمن يحسده نعمة عليه .(446)
على (ع ) فرموده : حسود از نعمتى كه محسود در اختيار دارد آنقدر ناراحت است كه زوال نعمت او را براى خود نعمتى به حساب مى آورد.
حسود در موقعى دشمن نعمت است نه دشمن صاحب نعمت . او از خداوند و تقسيم عطيه اش ناراضى و خشمگين است ، نه از شخص محسود منهاى نعمت . بدون ترديد اين طرز تفكر جسورانه اسائه ادب و بى احترامى به مقام شامخ آفريدگار حكيم است .
عن زكريا عليه السلام قال : قال الله تعالى : و الحاسد عدوا لنعمى متسخظ لقضائى غير راض لقسمتى التى قسمت بين عبادى .(447)
از حضرت زكريا (ع ) است كه خداوند فرموده : حسود به نعمت من دشمن است ، از قضاى من خشمگين است ، و از تقسيمى كه من بين بندگانم نموده ام ناراضى است .
حسود بر اثر افكار نامتعادل خود، نظام حكيمانه جهان را با بدبينى مى نگرد، از نعمتى كه صاحب نعمت در اختيار دارد رنج مى برد و همواره دردمند و معذب است . جالب آنكه حسود با نارضايى درونى خويش ‍ نمى تواند نعمت صاحب نعمت را از ميان ببرد ولى مى تواند با سخنان بى جا و حركات ناموزون خود كه در پاره اى از مواقع به طور ناآگاه مرتكب مى شود و منشاء آن حسد درونى اوست ، خويشتن را رسوا و مفتضح نمايد.
عن ابيعبدالله عليه السلام قال : لما هبط نوح من السفينة اتاه ابليس فقال : ما فى الارض رجل اعظم منه على منك . دعوت الله على هولاء الفساق فارحتنى منهم الا اعلمك خصلتين ؟ اياك و الحسد فهو الذى فعل بى و اياك و الحرص فهو الذى فعل بادم .(448)
امام صادق (ع ) فرمود: وقتى نوح از كشتى پياده شد شيطان نزد او آمد و گفت : در زمين مردى عظيمتر از تو نزد من نيست . درباره اين گناهكاران نفرين كردى و مرا از آنان راحت نمودى . آيا دو خصلت را به تو نياموزم ؟ بپرهيز از حسد كه آن خلق بد، مرا به اين روز انداخت و بپرهيز از حرص كه با آدم آنچنان عمل نمود.
امام زين العابدين (ع ) در سومين قسمت اين قطعه از دعاى شريف مكارم الاخلاق موضوع بحث سخنرانى امروز از حسد نام برده و آن را از القائات شيطانى خوانده است . براى آنكه از عوارض زيانبار و خطرات ناشى از آن مصون بماند از پيشگاه خداوند مى خواهد آن حسد را به گونه اى قرار ده كه در راه برانداختن دشمن خودت به كار برده شود، در واقع مى توان عبارت امام سجاد را در قسمت آخر دعا به اين صورت ذكر كرد:
اللهم اجعل ما يلقى الشيطان فى روعى من الحسد تدبيرا على عدوك .
بارالها! تدبير و مال انديشى به زيان دشمن خودت را جايگزين حسدى قرار ده كه شيطان در ضميرم القا نموده است .
نتيجه آنكه شخص با ايمان موظف است دل را از حسد پاك نگاه دارد، بدخواه مردم نباشد، و خويشتن را به اين خلق ناپسند آلوده ننمايد. اگر به فرض چنين حالتى در كسى پديد آمد و دلش به انديشه زوال نعمت صاحب نعمت گرايش يافت آن تمنا را متوجه دشمنان خداوند نمايد. تدبيرى بينديشد، نقشه اى طرح كند تا در عرصه جنگ يا در محيط عادى از ابوجهل صفتان و دشمنان پابرجاى دين خدا، كه بدبختانه در هر عصر و زمان بوده و هستند سلب نعمت شود و آنان نتوانند به آيين الهى آسيب برسانند و سد راه حق و حقيقت شوند، و چون اين تمنا منزه از پليدى و بدخواهى است به حساب اخلاق مذموم نمى آيد بلكه شايسته پاداش الهى است زيرا هدفش اعلاى حق است ، اگر نتوانست تمناى درونى خود را در زوال نعمت متوجه دشمنان خدا نمايد و همچنان در انديشه بدخواهى برادران خود بود بايد بداند كه در پرتگاه سقوط قرار گرفته و لازم است همواره متوجه باشد كه بدخواهيش از حد انديشه تجاوز نكند و كوچكترين رنگ عمل به خود نگيرد زيرا حسد تا وقتى كه در ضمير حسود زندانى است ، مجازات ندارد اما اگر به فكر افتاد كه براى سلب نعمت از محسود اقدام عملى نمايد، مورد تعدى و تجاوزش قرار دهد، و به مال و جان وى آسيب برساند، بايد بداند هر قدمى كه در اين مسير بر مى دارد راه تباهى و فساد را مى پيمايد و اين مطلب ضمن روايات بسيارى از رسول اكرم (ص ) و ائمه معصومين عليهم السلام آمده است :
قالوا يا رسول الله ! لا يسلم احد منا من الطيرة و الحسد و الظن فما نصنع ؟ قال : اذا تطيرت فامض و اذا حسدت فلا تبغ و اذا ظننت فلا تتحق .(449)
عرض كردند يا رسول الله ! هيچ يك از ما فال بد و حسد و گمان بد سالم نيستيم ، چه كنيم كه از عوارض بد آنها مصون بمانيم ؟ فرمود: وقتى مورد فال بد قرار گرفتى به راه خودت ادامه بده ، وقتى حسد بردى به تعدى و ستم دست مزن ، و وقتى گمان بد بردى تحقيق و تجسس منما.
52- فحش و دشنام - سخنان قبيح - تعرضبه آبروى مسلمان - گواهى باطل - غيبت ازاهل ايمان - بدگويى به افراد حاضر
بسم الله الرحمن الرحيم
و ما اجرى على لسانى من لفظة فحش او هجر او شتم عرض او شهادة باطل او اغتياب مؤ من غائب او سب حاضر و ما اشبه ذلك .
در جلسه گذشته موضوع سخنرانى ، قطعه اى از دعاى شريف مكارم الاخلاق بود كه على بن الحسين عليهما السلام در قسمت اول آن از سه خلق مذموم نام برده و آنها را از القائات شيطانى در قلبها و عقلهاى مردم خوانده است . سپس در قطعه بعد، حضرت سجاد (ع ) از شش قسم كلام مذموم و ممنوع نام برده و فرموده است : اين سخنان را شيطان به زبان مردم جارى مى نمايد. به خواست خداوند بزرگ در سخنرانى امروز راجع به شش قسم كلام ممنوع كه در دعاى امام آمده با استفاده از بعضى آيات و روايات به اختصار، توضيح داده مى شود. عقل واقع نگر و زبان گويا دو خصيصه بزرگى است كه آفريدگار حكيم به بشر اعطا فرموده است . اين دو سرمايه گرانقدر مايه پيشرفت علم و گسترش دانش در جهان انسان گرديده و او را در شئون مختلف مادى و معنوى به راه تعالى و تكامل سوق داده است .
عن على عليه السلام قال : للانسان فضيلتان : عقل و منطق ، فبالعقل يستفيذ و بالمنطق يفيذ.(450)
على (ع ) فرموده : دو برترى و فضيلت از جمله امتيازات اختصاصى انسان است : يكى عقل و آن ديگر منطق ؛با نيروى عقل ، حقايق را فرا مى گيرد و با نيروى منطق فراگرفته ها را به دگران مى آموزد. بدبختانه عقل كه چراغ سعادت بشر است در پاره اى از موارد تحت تاءثير القائات شيطانى قرار مى گيرد و حامل انديشه هاى باطل و ناروا مى شود و به شرحى كه در سخنرانى قبل مذكور افتاد امام سجاد (ع ) با عبارت :
اللهم اجعل ما يلقى الشيطان فى روعى من التمنى و التظنى و الحسد.
از القاى شيطانى نام برده و تمنى و تظنى و حسد را به طور نمونه ذكر كرده است . زبان نيز از نظر تاءثير پذيرى همانند عقل است و در مواقعى از مسير حق منحرف مى شود و به باطل مى گرايد و شيطان منويات نامشروع خود را به وسيله آن به جريان مى اندازد. حضرت على بن الحسين عليهماالسلام در اين قطعه از دعاى رسول خدا مكارم الاخلاق ، موضوع سخنرانى امروز، به طور نمونه شش مورد را ذكر فرموده است . چنانكه در عنوان بحث ملاحظه فرموديد، امام (ع ) سخنان بد و كلمات گناه آلود را از فحش آغاز نموده و به پيشگاه خداوند عرض مى كند:
و ما اجرى على لسانى من لفظة فحش .
با حمايت الهى سخنان بد به همان ترتيب كه در كلام حضرت سجاد (ع ) آمده يك به يك مورد بحث قرار مى گيرد.
الفحش و الفحشاء و الفاحشة ما عظم قبحة من الا فعال و الاقوال .
راغب در مفردات مى گويد: فحش و فحشا و فاحشه به هر عمل يا به هر سخنى كه بسيار قبيح و زشت باشد گفته مى شود.
در عبارت دعا كلمه لسان و كلمه لفظ به كار برده شده و اين خود دلالت دارد كه مقصود امام اداى كلمات قبيح است كه شيطان به زبان دشنامگو جارى مى نمايد. درباره قبح فحش و بدى فحاش ، روايات زيادى در كتب اخبار آمده كه پاره اى از آنها براى مزيد آگاهى شنوندگان محترم ذكر مى شود.
عن النبى صلى الله و آله قال : ان من شر عباد الله من تكره مجالسته لفحشه .(451)
رسول اكرم (ص ) فرموده : از جمله كسانى كه در صف بندگان بد خدا قرار دارند كسانى هستند كه مردم از مجالست با آنان كراهت دارند زيرا زبانشان آلوده به فحش و دشنام است .
و عنه صلى الله عليه و آله قال : اياكم و الفحش فان الله لا يجب الفحش ‍ و لا التفحش .(452)
و نيز آن حضرت فرموده است : بپرهيزيد از فحش كه خداوند فحش و متظاهير به فحاشى را دوست ندارد.
عن موسى بن جعفر عليهما السلام قال : ان الله حرم الجنة على كل بذى قليل الحياء لايبالى ما قال و ما قيل فيه .(453)
حضرت موسى بن جعفر فرموده : خداوند بهشت را حرام نموده بر كسانى كه داراى زبانى فحاش اند، حيا و آزرمشان كم است ، باك ندارد از اينكه خودشان چه مى گويند و باك ندارد از اينكه خودشان چه مى گويند و باك ندارد كه درباره آنان چه گفته مى شود.
اولياى گرامى اسلام علاوه بر آنكه در سخنان خويش حكم الهى را در مورد فحش بيان مى نمودند و قبح آن را خاطر نشان مى ساختند، عملا مراقب دوستان و اصحاب خود بودند، اگر در موردى مشاهده مى كردند يكى از آنان به مسير باطل مى رود و زبانش آلوده به فحش است تذكر مى دادند، او را از آن عمل ناروا كه داشت منع مى نمودند و به استغفار و عذر خواهى از پيشگاه حضرت بارى تعالى وادارش مى ساختند.
عن سماعة قال دخلت على ابيعبدالله عليه السلام فقال لى مبتدئا يا سماعة ما هذا الذى كان بينك و بين جمالك ؟ اياك ان تكون فحاشا او صخابا او لعانا. فقلت : و الله لقد كان ذلك انه ظلمنى . فقال : ان كان ظلمك لقد اربيت عليه ان هذا ليس من فعالى و لا آمر به شيعتى ، استغفر ربك و لا تعد. قلت : استغفر الله و لا اعود.(454)
سماعه مى گويد: بر امام صادق (ع ) وارد شدم . حضرت بدون مقدمه به من فرمود: اى سماعه ! اين چيست كه بين تو و آن كسى كه عهده دار امور شترهاى تو است جريان دارد، بپرهيز از اينكه فحاش باشى ، بپرهيز از اينكه با فرياد حرف بزنى و اين و آن را مورد لعن خود قرار دهى . عرض كردم : به خدا قسم او به من ظلم كرده . فرمود: اگر واقعا به تو ظلم نموده است از نظر معنوى نفعى بيشتر عايدت گرديده است . فحش دادن نه از روش ماست و نه اجازه مى دهيم كه شيعيان ما نسبت به اين عمل گرايش يابند. تو از خداوند طلب مغفرت كن و اين عمل را تكرار منما. عرض كردم : مى روم ، استغفار مى كنم ، و از اين پس به فحش خود را آلوده نمى نمايم .
دومين كلام مذمومى كه امام سجاد (ع ) در دعاى شريف مكارم الاخلاق از آن نام برده و شيطان به زبان اشخاص جارى مى كند، هجر است :
الهجر الكلام القبيح ، المهجور لقبحه ، و اهجر فلان اذا اتى بهجر من الكلام عن قصد و هجر المريض اذا اتى ذلك من غير قصد.(455)
راغب مى گويد: هجر عبارت از كلام قبيح است ، كلامى كه بر اثر قبحش ‍ مردم آن را مهجور و متروك ساخته اند، وقتى مى گويند فلانى هجر گفت يعنى با قصد و اراده ، سخن قبيح به زبان آورد و اگر بگويند مريض هجر گفت يعنى بدون قصد، كلمات قبيح ادا كرد. بعضى از امراض در بيماران موجب اختلالاتى در سخنانشان مى شود و در شدت بيمارى بدون اراده و اختيار هذيان مى گويند. هذيان گفتن بيمار يكى از مصاديق هجر در كلام است و پس از آنكه بيمار درمان شد و بهبود يافت اين عارضه از او برطرف مى شود.
بعضى از نظر طبى سالم اند اما از ديدگاه اخلاقى بيمارند، اينان بر اثر معاشرت با رفقاى بد و رفت و آمدهاى نادرست در محيطهاى فاسد دچار هجر كلام شده اند و در برخورد با افراد، كلمات قبيح و سخنان ركيك و زشت مى گويند. اين قبيل افرادند كه شيطان ، خواسته هاى خود را به زبان آنان جارى مى كند و كلمه هجر كه در دعاى امام سجاد (ع ) آمده است ناظر به گفته هاى لغو و سخنان قبيح اين گروه است . ناگفته نماند كه در پاره اى از مواقع و برحسب بعضى از حوادث ممكن است افرادى از مسير صحيح منحرف شوند، سخنان هجر و كلمات ناروا به زبان آورند. اولياى دين براى مصون داشتن پيروان خود ضمن روايات ، وظايف لازم را تذكر داده اند.
فى الحديث : لا ينبغى للنائحة ان تقول هجرا.(456)
در روزگار گذشته وقتى شخص محترمى از دنيا مى رفت و صاحبان عزا مجلسى را براى زنان داغدار تشكيل مى دادند و بانوان از فاميل و دوستان در آن شركت مى نمودند، زنى را براى نوحه سرايى دعوت مى كردند تا او با گفته ها و نوحه هاى خويش مجلس عزا را گرم كند. ممكن بود زن نوحه سرا براى تهييج حضار و مهم شمردن مصيبت ، سخنان هجر و ناروا به زبان آورد، مثلا به قضاى الهى اعتراض كند و بگويد: آيا از بين بردن چنين جوانى و داغدار ساختن چنين مادرى عدل بود، بارالها! چرا چنين كردى ؟ روايت دستور مى دهد نوحه سرايان در ضمن سخنان خويش هجر نگويند و كلمات باطل و ناروا به زبان نياورند. بموقع است اين نكته تذكر داده شود كه امام سجاد (ع ) در اين قطعه از دعا قسمتى از گناهان زبان را از قبيل فحش و هجر و ديگر گناهان نام برده و آنها را به لسان خود منتسب نموده و در پيشگاه الهى عرض مى كند: و ما اجرى على لسانى من لفظة فحش او هجر؛. مى دانيم كه هدف امام در بيان اين قبيل ، انسان سازى و تربيت مردم است و اينكه آنها را به زبان خود استناد داده به منظور رعايت ادب در سخن و حسن تربيت است و گرنه زبان امام معصوم ، منزه و مبرا از اين قبيل كلمات نارواست ، به همين جهت وقتى على بن الحسين (ع ) در ايام اسارت ، مقابل يزيد بن معاويه جنايتكار قرار گرفت و مقتضى ديد كه براى اتمام حجت چند كلمه اى با يزيد بگويد، فرمود:
اءتاذن لى فى الكلام ؟ فقال : قل و لا تقل هجرا قلت و قد و قفت موقفا لا ينبغى بمثلى ان يقول الهجر. ما ظنك برسول الله صلى الله عليه و آله لو رآنى فى غل .(457)
آيا به من اذن سخن مى دهى ؟ آن جسور پاسخ داد بگو، اما لغو و هذيان مگو. امام (ع ) در كمال صراحت فرمود: من در موقع و مقامى قرار دارم كه براى مثل منى شايسته نيست هجر بگويم و بلافاصله فرمود: چه گمان مى برى به رسول اكرم (ص ) اگر در اين مجلس بيايد و مرا در غل ببيند؟ مقامى را كه امام سجاد و ديگر ائمه معصومين عليهم السلام در آن قرار دارند مقام امامت و جانشينى بر حق پيمبر اسلام است ، مقام رهبرى مردم به امر الهى است . صاحبان چنين مقامى معصوم اند و منزه از سخنان هجر و كلمات ناروا هستند.
سومين كلام مذمومى كه امام سجاد (ع ) در دعاى مكارم الاخلاق از آن نام برده و شيطان به زبان اشخاص جارى مى نمايد، شتم عرض است ، يعنى دشنام گويى به چيزى كه مرتبط به آبروى يك انسان مسلمان است .
العرض موضع المدح و الذم من الانسان سواء كان فى نفسه او فى سلفه او من يلزمه امره .(458)
عرض در لغت ، موضع مدح و ذم انسان است ، خواه آن موضع متعلق به شخص صاحب عرض باشد يا موضع مربوط به اسلاف و پيشينيان او باشد، يا موضع ، كسى باشد كه امرش وابسته و مربوط به اوست .
دشنام گويى و شتم به عرض يك مسلمان همانند تجاوز به جان و مال اوست در اسلام ، اين هر سه ، گناه و حرام است . حضرت رسول اكرم صلى الله عليه و آله ضمن سخنان خود در خطبه حجة الوداع فرمود:
ايها الناس ! ان دماءكم و اموالكم و اعراضكم عليكم حرام الى ان تلقو ربكم كحرمة يومكم هذا فى بلدكم هذا.(459)
اى مردم ! خونتان و مالتان و عرضتان بر شما حرام است تا موقعى كه خداوند را ملاقات نماييد همان طور كه امروز روز حرام است و اين بلد، بلد حرام .
عن على عليه السلام قال : من استطاع منكم ان يلقى الله تعالى و هو نقى الراحة من دماء المسلمين و اموالهم سليم اللسان من اعراضهم فليفعل .(460)
على (ع ) فرموده : هر كس مى تواند خداوند را به گونه اى ملاقات نمايد كه دستش به خون مسلمين و اموال آنان آلوده نباشد و همچنين زبانش از تجاوز به عرض مسلمانان سالم مانده باشد به اين مهم اقدام كند و موجبات پاكى و تنزه خود را فراهم آورد.
در صدر اسلام ، بيش از آنكه رسول اكرم (ص ) به مدينه مهاجرت نمايد، بعضى از مشركين و كفار قريش با آيين الهى و پيشواى دين سخت مخالفت مى كردند و اظهار عداوت مى نمودند. پس از آنكه پيمبر اسلام (ص ) به مدينه مهاجرت فرمود و دين الهى رفته رفته قوت گرفت ، عده اى از معاندين مردند و عده اى در جنگها كشته شدند و سپس پسرانشان به اسلام گرايش ‍ يافتند و دين حق را پذيرا شدند، گاهى مسلمانان در برخورد با آنان پدرانشان را به بدى ياد مى كردند و به عرض آنان با نام بردن اسلافشان اهانت مى نمودند. پيشواى اسلام در مواردى اين عمل را منع نمود و اجازه نمى داد مسلمانى به علت انحراف پدرش مورد اسائه ادب قرار گيرد. عكرمة بن ابى جهل يكى از افرادى بود كه پس از گذشت مدتى از كشته شدن پدرش در جنگ بدر، قبول اسلام نمود و جريان امرش چنين بود.
ركب البحر فاصابته عاصف فعا هدربه ان ياءتى رسول الله صلى الله عليه و آله و يبايعه ان انجاه الله تعالى . فنجى و اتى و اسلم فقام صلى الله عليه و آله فاعتنقه و قال مرحبا بالراكب المهاجر و كان المسلمون يقولون هذا ابن عدو الله ابى جهل . فشكى ذلك الى النبى صلى الله عليه و آله فمنعهم من ذلك .(461)
براى عكرمه سفر دريا پيش آمد. بين راه دچار طوفان گرديد. در همان جا با خداوند بزرگ پيمان بست كه اگر از دريا نجات يافتم نزد رسول اكرم (ص ) بروم و ايمان آورد. حضرت از جا حركت كرد، با او معانقه نمود و به او خوشامد گفت . مسلمانان در برخورد با وى مى گفتند: اين پسر دشمن خدا، ابى جهل است . عكرمه از اين امر به رسول گرامى (ص ) شكايت برد و حضرت مسلمانان را از اين عمل منع فرمود.
نام پدر را در حضور فرزند بردن و او را به بدى ياد كردن هتك به عرض و آبروى فرزند است ، او را تحريك مى كند، مهياى دفاع مى شود و به گفته وى پاسخ مى گويد، و همين امر مى تواند منشاء اختلاف شود، و اگر گسترش يابد وحدت جامعه را بر هم مى زند. به همين جهت پيمبر گرامى مردم را از اين عمل ناروا بر حذر داشته است .
عن ابيجعفر عليه السلام قال : خرج رسول الله صلى الله عليه و آله لعرض الخيل . فمر بقبر ابى احيحة . فقال ابوبكر: لعن الله صاحب هذا القبر فو الله ان كان ليصد عن سبيل الله و يكذب رسول الله صلى الله عليه و آله .فقال خالد ابنه : و لعن الله ابا قحافة فو الله ما كان يقرى الضيف و لا يقاتل العدو. فلعن الله اهونهما على العشيرة فقدا. فالقى رسول الله (ص ) خطام راحلته على غاربها، ثم قال اذا انتم تناولتم المشركين فعموا و لا تخصوا فيغضب ولده .(462)
امام باقر (ع ) فرمود: مركبهاى سوارى را براى مشاهده پيغمبر اكرم (ص ) در خارج شهر مهيا نموده بودند و حضرت براى ديدن آنها مى رفت . بين راه از كنار قبر ابى احيحة عبور نمود. ابوبكر گفت : خدا لعنت كند صاحب اين قبر را كه مانعى بود در سر راه دين خدا و پيمبر گرامى را تكذيب مى نمود. خالد، فرزند صاحب قبر، كه در معيت رسول اكرم (ص ) بود گفت : خدا لعنت كند از اين دو نفر آن را كه مرگش براى عشيره و قومش به پستى و خوارى تلقى گرديد. در اين موقع رسول اكرم (ص ) عنان شتر را به گردنش ‍ افكند و فرمود: وقتى خواستيد از مشركين نام ببريد، به كلام خود جنبه عمومى و همگانى دهيد نه آنكه از شخص معين ياد كنيد و فرزندش را عصبانى و خشمگين نماييد.
چهارمين كلام مذمومى كه امام سجاد (ع ) در دعاى مكارم الاخلاق از آن نام برده و شيطان به زبانش جارى مى كند شهادت باطل است يعنى به دروغ گواهى دادن . اداى شهادت در محكمه قضا براى احقاق حق و اقامه عدل از امور مهم دينى است . در قرآن شريف و همچنين در كتب احاديث ، آيات و اخبار متعددى در اين باره رسيده و تاءكيد شده است وقتى دعوايى نزد قاضى شرع مطرح است و بعضى از آن آگاهى دارند اگر به عنوان گواه خوانده شوند اجابت كنند و از دادن گواهى شانه خالى نكنند و كتمان شهادت ننمايند.
عن ابيعبدالله عليه السلام فى قول الله عزوجل : و لا ياءب الشهداء اذا مادعوا، فقال : لا ينبغى لاحد اذا دعى الى شهادة يشهد عليها ان يقول لا اشهد لكم .(463)
امام صادق (ع ) در تفسير آيه و لا ياءب الشهداء اذا مادعوا
فرموده است : وقتى كسى براى اداى شهادت خوانده شود نبايد بگويد: من شهادت نمى دهم و نمى تواند از وظيفه سرباز زند.
عن الرضا عليه السلام قال : اذا دعى رجل ليشهد على رجل فليس له ان يمتنع من الشهادة عليه من قوله و لا ياءب الشهداء(464)
حضرت رضا (ع ) فرمود: وقتى مردى براى اداى شهادت خوانده شود، حق ندارد از اجابت امتناع نمايد و در پايان حديث ، امام (ع ) همان آيه را كه امام صادق در حديث خود فرموده بود، شاهد آورده است .
امام سجاد (ع ) در اين قطعه دعا زبان را از بعد گناهانش مورد توجه قرار داده و در زمينه شهادت از گواهى باطل نام برده است . شهادت باطل از جرايم مهم و از گناهان بسيار بزرگ است ، گواهى دروغ مى تواند خون مسلمانى را به ناحق بريزد يا به مسلمانى زيانى وارد كند كه براى او غير قابل جبران باشد. خداوند در قرآن شريف گواهى دروغ را قول زور خوانده و فرموده است :
فاجتنبوا الرجس من الاوثان و اجتنبوا قول الزور(465)
از پليدى ها اجتناب كنيد، خواه بت باشد يا غير بت ، و همچنين از گفته زور اجتناب نماييد.
عن النبى صلى الله عليه و آله : عدلت شهادة الزور بالشرك بالله .(466)
رسول اكرم (ص ) فرمود: در اين آيه ، شهادت دروغ معادل شرك به خداوند قرار داده شده است .
درباره شهادت زور و مجازات دنيوى و اخروى آن روايات متعددى رسيده و در اينجا براى اجتناب از تطويل كلام به ذكر يك حديث اكتفا مى شود.
عن هشام بن سالم عن ابيعبدالله عليه السلام قال : شاهد الزور لا تزول قدماه حتى تجب له النار.(467)
هشام بن سالم از امام صادق (ع )، حديث نموده كه فرمود: شاهد زور در قيامت قدم از قدم بر نمى دارد تا آتش دوزخ بر وى قطعى گردد.
پنجمين كلام مذموم كه امام سجاد (ع ) در اين قطعه از دعا ذكر نموده و شيطان آن را به زبان اشخاص جارى مى كند، غيبت مسلمان است از مسلمان . امام در پيشگاه خداوند عرض مى كند:
او اغتياب مؤ من غائب . غيبت از جمله گناهان كبيره است و خداوند در قرآن شريف صريحا آن را نهى نموده و فرموده است : و لا يغتب بعضكم بعضا؛(468) بعضى از شما مسلمانان غيبت نكنيد از ديگر برادران خود و از اين گناه سنگين اجتناب نماييد.
در سخنرانى شماره 30 راجع به غيبت از جهات متعدد بحث شد و در اينجا به ذكر مقدمه اى كوتاه و چند حديث اكتفا مى شود. بسيارى از گناهان كه ارتكاب آنها مستلزم شرايط و مقدماتى است و گاهى گناهكار براى تهيه مقدمات گناه با مشكل روبه رو مى شود و ناچار از آن مى گذرد، اما گناه غيبت با آنكه بسيار عظيم است ، شرايط و مقدماتى لازم ندارد و غيبت كنندگان از مرد و زن به آسانى زبان را مى گردانند و غيبت مى كنند و شنوندگان نيز بدون زحمت و در كمال سهولت ، گفته هاى آنان را استماع مى نمايند. بعضى از گناهان در شرايط مخصوص زمانى و مكانى قابل تحقق اند ولى غيبت نمودن و غيبت شنيدن شرط مكانى و زمانى ندارد. از اين رو گناه غيبت ، روز و شب ، در سفر و حضر، در كوى و برزن ، در اداره و مغازه ، در عروسى و عزا، در منزل و مسجد، و خلاصه هميشه و همه جا قابل تحقق است و همين سهولت غيبت موجب شده است كه پيشواى اسلام خطر آن را حتى در محيط مقدس مسجد گوشزد كند و به مسلمانان خاطر نشان فرمايد.
عن النبى صلى الله عليه و آله قال : الجلوس فى المسجد انتظار الصلوة عبادة ما لم يحدث . قيل يا رسول الله ! و ما يحدث ؟ قال : الاغتياب .(469)
رسول اكرم (ص ) فرمود: نشستن در مسجد به انتظار عبادت است مادامى كه عملى را انجام ندهد. عرض شد يا رسول الله ! چه عملى ؟ فرمود غيبت .
اوحى الله تعالى الى موسى عليه السلام : ما مات تائبا عن الغيبة فهو آخر من يدخل الجنة و من مات مصرا عليهما فهو من يدخل النار.(470)
خداوند به موسى بن عمران وحى فرمود: هر كس بميرد و از غيبت توبه كرده باشد، او آخرين شخصى است كه به بهشت مى رود و اگر بميرد و در گناه غيبت اصرار داشته باشد، او اول كسى است كه در آتش وارد مى شود.
عن الباقر عليه السلا انه قال : وجدنا فى كتاب على عليه السلام ان رسول الله صلى الله عليه و آله قال على على المنبر: و الله الذى لا اله الا هو ما اعطى مؤ من قط خير الدنيا و الاخرة الا بحسن ظنة بالله عزوجل و الكف عن اغتياب المؤ من .(471)
امام باقر (ع ) فرمود در كتاب اميرالمؤ منين يافتيم كه رسول گرامى (ص ) در منبر به خداوند يگانه قسم ياد كرد كه به هيچ مؤ منى هرگز خير دنيا و آخرت اعطا نمى شود مگر آنكه نسبت به حضرت بارى تعالى حسن ظن داشته باشد و از غيبت مردم خوددارى نمايد.
ششمين كلام مذموم كه امام سجاد (ع ) در دعاى مكارم الاخلاق از آن نام برده و شيطان به زبان اشخاص جارى مى كند، دشنام گويى به شخصى است كه حضور دارد و سب را مى شنود. امام (ع ) در پيشگاه خداوند عرض مى كند:
او سب حاضر.
زبان از جوارحى است بسيار ارزشمند و مفيد. زبان مى تواند با سخنان عالمانه و مقالات حكيمانه ، جامعه را عالم بسازد و از فرهنگ و دانش ‍ برخوردار نمايد، زبان مى تواند با مواعظ حسنه و اندرزهاى مشفقانه مردم را تربيت كند و به راه سعادت و رستگارى سوقشان دهد. همچنين زبان از جوارحى است بسيار خطرناك و مضر و آفتش از آفت تمام اعضا و جوارح بيشتر است . از جمله آفات زبان سب و بدگويى به افراد در حضور آنان است . مردم از زبان اين قبيل اشخاص وحشت دارند و تا جايى كه بتوانند از آنان مى گريزند. اين گروه در جامعه مبغوض اند و در پيشگاه الهى مطرود.
عن ابيعبدالله عليه السلام قال : ان ابغض خلق الله عبد اتقى الناس ‍ لسانه .(472)
امام صادق (ع ) فرمود: مبغوضترين خلق خداوند بنده اى است كه مردم از او براى شر زبانش پرهيز دارند.
اگر شخص بدزبان به انسان شريفى سب و شتم نمايد اما او در مقابل ، سكوت كند و چيزى نگويد، عملش مايه خشنودى بارى تعالى و موجب خشم شيطان است ، و خداوند در مقابل سكوتش به وى اجر خواهد داد. اما اگر فحاش بد بگويد و شنونده ، مقابله به مثل نمايد و فحش او را با فحش ‍ پاسخ دهد، آن دو، مصداق اين حديث شريف خواهند بود.
عن النبى صلى الله عليه و آله قال : المتسابان شيطانان يتعاونان و يتهاتران .(473)
رسول اكرم (ص ) فرموده : دو نفر كه به يكديگر دشنام مى گويند دو شيطان اند كه به هم كمك مى كنند و به صورت معامله پاياپاى فحش مبادله مى نمايند.
ناگفته نماند كه مسئوليت آن كس كه فحش را آغاز نموده بمراتب سنگينتر از كسى است كه فحش را پاسخ مى دهد، چه او به وجود آورنده اين صحنه گناه است و اگر پاسخگو در سخنان خويش شتم نكند و در كلام از حد تجاوز ننمايد به موجب روايت ، وزر او نيز به عهده آغاز كننده دشنام خواهد بود.
عن ابى الحسن موسى عليه السلام فى رجلين يتسابان فقال : البادى منهما اظلم و وزر صاحبه عليه ما لم يتعد المظلوم .(474)
حضرت موسى بن جعفر عليهما السلام درباره دو مردى كه به يكديگر دشنام مى دادند فرمود: آن كس كه فحش را آغاز نموده ظالمتر است ، گناه خودش و گناه شخص مقابلش به عهده اوست در صورتى كه شخص مقابل در كلام خود تعدى و تجاوز نكرده باشد.
بدبختانه بعضى از افراد بر اثر معاشرت با اشخاص بد زبان و فحاش آنچنان به دشنام گويى و سب ديگران خو گرفته و عادت كرده اند كه حتى در ملاقاتهاى عادى و ضمن احوالپرسى سخنانشان آميخته به سب و بدگويى است . اينان متوجه باشند كه تمامى كلماتى را كه مى گويند در نامه عملشان ثبت مى شود و در قيامت مورد محاسبه و موآخذه قرار مى گيرند. بعلاوه حضرت رسول اكرم صلى الله عليه و آله به اين گروه اعلام خطر نموده و فرموده است :
سباب المؤ من كالمشرف على الهلكة .(475)
كسانى كه فحاش اند و به مسلمانان دشنام مى گويند بدانند با اين عملى كه انجام مى دهند در پرتگاه تباهى و هلاكت قدم گذارده اند.
يعنى اگر به خود نيايند و روشى را كه در پيش گرفته اند ترك نگويند و همچنان به عمل ناپسند خود ادامه دهند، سقوط مى كنند و سرانجام پرونده اعمالشان در زندگى دنيا به بدبختى و سيه روزى بسته مى شود.
نتيجه آنكه امام سجاد (ع ) در اين قطعه دعاى مكارم الاخلاق از شش گناه زبان نام برده كه در سخنرانى امروز راجع به هر يك از آنها توضيح مختصرى داده شد. اما پس از ذكر شش مورد به پيشگاه الهى عرض مى كند و ما اشبه ذلك يعنى نظاير اين شش مورد.
امام (ع ) با اين عبارت از خداوند استمداد همه جانبه مى نمايد و درخواست مى كند زبانش را نه فقط از اين شش جهت بلكه از تمام جهات محافظت مى فرمايد و ضمنا به مسلمانان مى فهماند كه گناه زبان منحصر در شش مورد ذكر شده نيست و افراد متشرع بايد از جميع جهات مراقب حفظ زبان خود باشند.
53- ستايش بارى تعالى - مدح شايسته خداوند- بيان مجد و عظمت پروردگار
بسم الله الرحمن الرحيم
و ما اءجرى على لسانى ... نطقا بالحمد لك ، و اغراقا فى الثناء عليك ، و ذهابا فى تمجيدك .
به شرحى كه در سخنرانى قبل توضيح داده شد، امام سجاد عليه السلام شش كلام گناه را كه شيطان به زبان مردم جارى مى كند به عرض بارى تعالى رساند. سپس از پيشگاهش درخواست نموده كه شش سخن پاك و منزه را به زبانش جارى نمايد و اين شش كلمه مقدس را جايگزين آن سخنان گناه آلود سازد. سه كلام از شش كلام مورد درخواست حضرت زين العابدين (ع ) به اين شرح است : اول حمد خداوند، دوم اثناى او، سوم تمجيد از ذات اقدسش . به خواست حضرت بارى تعالى موضوع سخنرانى امروز، بحث درباره سه مطلب اول از شش خواسته امام عليه السلام است .
حمد در فارسى به معناى ستايش و سپاس است و در لغت عرب به معناى ثنا و شكر، و همچنين به معناى تعظيم مطلق آمده است . حمد بارى تعالى با آنكه شكر گزارى از تمام نعمتهايى است كه اعطا نموده ، معذلك خود عبادتى است بزرگ كه حمد كننده در پيشگاه مقدس او انجام مى دهد.
تعظيم مطلق در مقابل احسان و اعطاى نعمت ، شايسته آفريدگار جهان است و به ذات اقدس او اختصاص دارد زيرا همه نيكوكاران جهان آفريده بارى تعالى هستند و احسانشان يا به منظور جذب نفع مادى يا معنوى براى دفع ضرر مادى يا معنوى است و احسانى اينچنين در واقع معامله اى است به صورت احسان . اما ذات اقدس الهى كه منزه از جلب منفعت يا دفع ضرر است ، احسانش براى نيل به هيچ يك از اين دو نيست و چنين محسن بى همانندى شايسته تعظيم مطلق است و احسان كننده ديگرى واجد چنين شايستگى و صلاحيت نيست . نكته ديگرى كه در اعطاى خداوند وجود دارد و احسان او را از همه احسانهاى نيكوكاران جدا مى كند و شايسته تعظيم مطلقش مى نمايد اين است كه مالك واقعى تمام موجودات عوالم هستى ذات اقدس الهى است ، همه انسانها مملوك او هستند و كليه نعمتهايى را كه در اختيار دارند متعلق به ذات اقدس اوست ، پس هر انسانى كه احسان نمايد بدين معنى است مملوك خداوند در ملك او تصرفى كرده و قسمتى از داده او را به ديگرى احسان نموده است .
اگر شخصى كه مورد احسان واقع شده از احسان كننده شكرگزارى نمايد، در واقع شكرش از مالك واقعى انسان محسن و مالك آن چيزى است كه در اختيار او بوده و احسان نموده است . از اين رو اهل تحقيق مى گويند: الحمدلله رب العالمين بدين معنى است كه جنس حمد هميشه و همه جا از هر كس و براى هر نعمت كه باشد به ذات مقدس آفريدگار كه مالك عوالم هستى است اختصاص دارد، و اوست كه بر اثر اين كمال بزرگ شايسته تعظيم مطلق است .
عن على عليه السلام قال : لا يحمد حامد الا ربه .(476)
على (ع ) فرموده : هيچ حمد كننده اى زبان به حمد و ثنا نمى گشايد مگر آنكه پروردگار خود را حمد مى كند.
شكر منعم و اداى حق نعمت يكى از خصال حميده و از جمله صفات بسيار ممدوح انسانى و انسانهاست . كسى كه مى خواهد اين وظيفه مقدس ‍ را به شايستگى انجام دهد، در مرحله اول موظف است ذات اقدس الهى را كه مالك واقعى نعمت است حمد نمايد و سپس آن كس را كه واسطه ايصال آن نعمت بوده ، شكر گويد. در اين سخنرانى حمد بارى تعالى مورد بحث است و شكر وسايط نعمت كه در اخبار و روايات تاءكيد شده ، به خواست خداوند در سخنرانى بعد توضيح داده خواهد شد. اولياى گرامى اسلام درباره حمد و اهميت و ارزش آن از جهات متعدد سخن گفته اند و براى مزيد آگاهى بعضى از آن روايات در اين سخنرانى به عرض مى رسد.
عن ابيعبدالله عليه السلام قال : ما انعم الله على عبد بنعمة صغرت او كبرت فقال الحمدلله الا ادى شكرها.(477)
امام صادق (ع ) فرموده است : هر نعمتى را كه خداوند به بنده خود اعطا فرمايد، خواه آن نعمت بزرگ باشد يا كوچك ، اگر دريافت كننده نعمت الحمدلله بگويد، اداى شكر آن نعمت را نموده است .
و عنه عليه السلام قال : ما انعم الله على عبد مؤ من نعمة بلغت ما بلغت فحمد الله تعالى عليها الا كان حمد الله افضل و اوزن من تلك النعمة (478)
معمر بن خلاد از حضرت ابوالحسن (ع ) حديث نموده كه فرموده است : كسى كه براى نعمتى خداوند را حمد كند شكر او را به جاى آورده و حمدى را كه ادا نموده از آن نعمت برتر و افضل است .

 

next page

back page