شرح و تفسير دعای مكارم الاخلاق
(جلد ۲)

محقق دانشمند مرحوم حجت الاسلام و المسلمين آقاى محمد تقى فلسفى

- ۱۱ -


عن ابيجعفر عليه السلام قال : قال رسول الله صلى الله عليه و آله قال الله عزوجل : ان من عبادى المؤ منين عبادا لا يصلح لهم امر دينهم الا بالغنى والسعة و الصحة فى البدن فابلوهم بالغنى و السعة و صحة البدن فيصلح عليهم امر دينهم و ان من عبادى المؤ منين لعبادا لايصلح لهم امر دينهم الا بالفاقة و المسكنة و السقم فى ابدانهم فابلوهم بالفاقة و المسكنة و السقم فيصلح عليهم امر دينهم و انا اعلم بما يصلح عليه امر دين عبادى المؤ منين .(294)
امام باقر از رسول اكرم سلام الله عليهما حديث نموده كه خداوند فرمود: بعضى از بندگان باايمانم دينشان سالم نمى ماند مگر با غنى و توسعه زندگى و سلامت بدن . من آنان را بدين امور آزمايش مى كنم و دينشان سالم مى ماند. بعضى از بندگان باايمان اند كه دينشان مصون نمى ماند مگر با تهيدستى و نادارى و عارضه بدنى ، آنان را بدين امور امتحان مى كنم و دينشان سالم مى ماند، و من عالم به صلاح دينى بندگان مؤ من خود هستم .
از آنچه معروض افتاد، سه مطلب روشن شد: اول آنكه رزق تمام جنبندگان روى زمين و روزى خواران بر اساس نظام خلقت به عهده خداوند است ، دوم براى به دست آوردن رزق ، همه جنبندگان تلاش مى كنند و انسان نيز بايد نيروى خود را به كار اندازد و در راه به دست آوردن رزق كوشش نمايد، سوم آنكه تقسيم رزق و زياد و كم بودن آن وابسته به مشيت حكيمانه خداوند است ، اوست كه بعضى را در رفاه و آسايش قرار مى دهد و بعضى را دچار مضيقه و سختى مى نمايد.
با فرا رسيدن ايام پيرى و كبر سن ، از طرفى قواى بدن به ضعف مى گرايد و آدمى از فعاليت و كوشش براى به دست آوردن رزق باز مى ماند و آنطور كه بايد نمى تواند فعاليت نمايد، و از طرف ديگر نياز به رزق و غذا امرى است ضرورى و آدمى تا آخر عمر به غذا احتياج دارد. امام سجاد (ع ) رزق و روزى ايام كبر سن را در ضمن دعا اينچنين به پيشگاه بارى تعالى عرض ‍ مى كند: و اجعل اوسع رزقك على اذا كبرت . بارالها! وسيعترين رزق خود را براى من در كبر سنم قرار ده .
در واقع ، امام (ع ) مى خواهد بگويد: پروردگارا! در كبر سن ، قواى بدنم ضعيف مى شود و آنطور كه بايد قدرت فعاليت ندارم . در آن موقع تو مرا مشمول فيض مخصوص خود قرار ده و با توسعه دادن رزق خود به من ، ناتوانيم را جبران نما و كمبودم را تقسيم و تكميل كن و مرا از نيازمندى و احتياج به مردم رهايى بخش .
رسول اكرم (ص ) نيز در ايام كبر سن از خداوند درخواست توسعه رزق نموده است :
اللهم اجعل اءوسع رزقك على عند كبر سنى و انقطاع عمرى .(295)
بارالها! وسيعترين رزق خود را براى من در ايام كبر سنم قرار ده ، موقعى كه پايان عمر و قطع رشته حيات نزديك شده است .
خلاصه افراد تا وقتى زنده اند و با وجود كبر سن قدرت كار دارند، هر چند ضعيف باشند، بايد كار كنند و شرافت انسانى خود را محافظت نمايند و اگر زمانى فرا رسد كه ديگر قدرت كار نداشته باشند، در آن موقع لازم است مردم به عنوان مواسات و تعاون عمومى ، يا به عنوان خدمات اسلامى يا انسانى ، زندگى آنان را اداره كنند، يا بيت المال مسلمين متكفل امورشان گردد و نمونه اى از آن در حديث آمده است :
مر شيخ مكفوف كبير يساءل . فقال اميرالمؤ منين عليه السلام : ما هذا؟ قالوا يا اميرالمؤ منين نصرانى . فقال اميرالمؤ منين (ع ): استعملتموه حتى اذا كبر و عجز منعتموه ، انفقوا عليه من بيت المال .(296)
على (ع ) در ايام حكومت خود از نقطه اى عبور مى كرد و جمعى با آن حضرت بودند. بين راه با پيرمرد كور كهنسالى برخورد نمود كه گدايى مى كرد و از مردم درخواست كمك داشت . حضرت از مشاهده اين وضع ناراحت شد، رو كرد به اطرافيان خود و فرمود: اين چيست ؟ نفرمود: اين شخص كيست ؟ خواست بفرمايد اين چه وضع تاءثر بارى است كه من مشاهده مى كنم ؟ عرض كردند: يا اميرالمؤ منين اين پيرمرد سائل ، نصرانى است . حضرت فرمود: يك عمر او را به كار گرفته ايد و به سهم خود در اجتماع خدماتى نموده است ، اينك كه پير و كور شده است تركش ‍ نموده ايد، سپس دستور داد زندگى او را بيت المال اداره نمايند.
نتيجه آنكه خداوند رزق انسانها و همه جنبندگان روى زمين را ضمانت نموده است ، ولى ضمانت بارى تعالى بدان معنى نيست كه مردم از تلاش و كوشش دست بردارند بلكه فعاليت در راه طلب حلال وظيفه قطعى تمام افراد است .
عن ابيمحمد العسكرى عليه السلام قال : لا يشغلك رزق مضمون عن عمل مفروض .(297)
امام عسكرى (ع ) فرموده : رزقى را كه خداوند ضمانت نموده است ترا از وظيفه سعى و كوشش باز ندارد.
با فرا رسيدن كبر سن نيروى فعاليت تدريجا كاهش مى يابد و افراد نمى توانند آنطور كه بايد كار كنند و رزق خود را با عزت به دست آورند. در اين موقع بايد از خداوند طلب رزق وسيع نمايند و از ذات مقدس او استمداد كنند تا رزقشان محفوظ باشد.
جمله اول دعاى امام سجاد (ع ) موضوع سخنرانى امروز ناظر به اين امر است : و اجعل اوسع رزقك على اذا كبرت ؛بارالها! وسيعترين رزق خود را براى من در كبر سنم قرار ده .
امام (ع ) در جمله دوم دعا، موضوع بحث امروز، به پيشگاه خداوند عرض ‍ مى كند: و اقوى قوتك فى اذا نصبت ؛بارالها! قوى ترين نيرو و قوت اعطايى تو به من در ايام فرسودگى و تعبم باشد.
كلمه قوت داراى معانى وسيعى است ، هم قوت روح را شامل مى شود و هم قوت جسم را در بر مى گيرد، و كلام امام سجاد (ع ) تحمل اين هر دو معنى را دارد. موقعى كه در خانواده ها افرادى به پيرى مى رسند و دچار عوارض كبر سن مى شوند و به حمايت و كمك ديگران نيازمند مى گردند به پاداش خدمتهايى كه در گذشته انجام داده اند توقع دارند كه اعضاى خانواده حقوق آنان را محترم بشمرند و بيش از پيش مورد تكريم و احترامشان قرار دهند، به سخنانشان توجه نمايند، خواسته ها و تمنياتشان را بر آورده سازند و موجبات آسايش و رفاهشان را فراهم آورند. بدبختانه در بسيارى از موارد اين وظايف اخلاقى و انسانى آنطور كه بايد رعايت نمى شود، جريان امور و رفتار و گفتار كسان و بستگان بر خلاف انتظارشان صورت مى گيرد، نه فقط تكريمشان نمى كنند بلكه در مواقعى مورد بى احترامى و بى اعتنايى و تحقيرشان قرار مى دهند، از آنان احوال نمى پرسند و در خواستشان را ناشنيده تلقى مى نمايند.
ميانسالان و جوانان خانواده رفتار خلاف انصافى را كه نسبت به پيران انجام مى دهند در مقابل چشمهاى كنجكاو كودكان امروز است ، اينان با روش ‍ نادرست خويش به اطفال خردسال درس بى احترامى و تحقير كهنسالان را مى دهند، طولى نمى كشد كه پيران مى ميرند، ميانسالان خانواده پير مى شوند و جوانان به ميانسالى مى رسند و كودكان امروز جوانان فرداى خانواده خواهند بود. بى احترامى و تحقير به پيران كه در ايام كودكى از پدران و پدر بزرگان خود درس گرفته بودند اينك آن درسها را به ميانسالان ديروز كه پيران امروزند پس مى دهند، امروز همان گونه با اينان عمل مى كنند كه ديروز آنان در ميانسالى با پيران عمل مى كردند و تحقيرشان مى نمودند.
سوزد و گريد و افروزد و خاموش شد هر كه چون شمع بخندد به شب تار كسى
ناملايمات روحى و فشارهاى درونى كه از حق ناشناسى اعضاى خانواده در ضمير پيروان متراكم مى گردد، آثار متفاوت به جاى مى گذارد و سالخوردگان واكنشهاى مختلف از خود نشان مى دهند، بعضى از آنان كه فاقد ذخاير ايمانى هستند يا ضعف دينى دارند و يا از تربيتهاى صحيح اخلاقى بهره مند نبوده اند، سخت ناراحت و خشمگين مى گردند. ممكن است فكر انتقامجويى در سر بپرورند، به پاره اى از اعمال ناروا و زيانبار دست بزنند يا سخنان دروغ و غير واقعى القا نمايند و در خانواده اختلافات و اختلالاتى به وجود آورند و از اين راه غيظ درونى خويش را فرونشانند. اگر سالخوردگان كه در خانواده مورد بى اعتنايى و تحقير واقع شده اند افراد با ايمان و متدينى باشند و خود را در پيشگاه الهى مسئول بدانند، هرگز به اعمال غير مشروع دست نمى زنند، با ناملايمات و رنجهاى درونى خويش ‍ مى سازند، توقعات خود را كاهش مى دهند و ناراحتى ها را با صبر و شكيبايى تحمل مى نمايند. اين گروه با ايمان و درستكار مى توانند در اين مواقع حساس از فرصت شكستگى پيرى و فشارهاى درونى خويش ‍ استفاده كنند و با خضوع و تذلل زيادترى دست نياز به سوى خداوند بى نياز بردارند. از كلام حضرت سجاد (ع ) درس بگيرند و دعاى آن امام معصوم را كه در پيشگاه بارى تعالى عرض نموده ، بازگو نمايند: و اقوى قوتك فى اذا نصبت ؛بارالها! قوى ترين نيرو و قوت اعطايى بو به من در ايام فرسودگى و تعبم باشد.
التماس كند، زارى نمايد، و استجابت آن دعا را از خدا بخواهد. اگر تمنايش ‍ مقبول افتد و دعايش مستجاب شود بى گمان قوت روح و نيروى اراده اش ‍ قوى تر مى گردد و قدرت تحملش بر ناملايمات و مصائب افزايش مى يابد. جالب آنكه دانشمندان دينى امروز در اين مطلب اتفاق نظر دارند كه روح و بدن با هم متحدند و بر اثر اين پيوستگى و اتحاد، حكم هر يك بر ديگرى سرايت مى كند، مثلا خجالت و شرمندگى از حالات انفرادى نفس است ، موقعى كه در روح پديد مى آيد چهره گلگون مى شود. حالت وحشت و ترس از شئون نفس است اما بر اثر عارض شدن اين حالت روانى ، رنگ صورت تغيير مى كند و زبان از سخن گفتن باز مى ماند. تاءثرات شديد روانى و اندوههاى درونى در بدن مؤ ثر است و موجب زخم معده و اثنى عشر مى شود، و خلاصه حالات روحى در بدن اثر مى گذارد. همچنين اعمال بدن در روح مؤ ثر است : تمرينهاى عملى در هنرهايى از قبيل خط نويسى و نقاشى كار بدن است ولى در روح اثر مى گذارد و ملكه نقاشى و خط نويسى پديد مى آيد، اگر دعاى قوت مستجاب شود و خداوند نفس آدمى را از نيروى اعطايى خود برخوردار فرمايد، بدن نيز از اين عطيه الهى بهره مند مى گردد و به نسبت قوت روح ، جسم نيز توانا مى شود و انسان پير بر اثر اين قوت و توان مى تواند پاره اى از نيازهاى خود را شخصا بر آورده سازد و احتياجش از اين و آن كاهش يابد. روايت جالبى درباره قوت نيت و اراده و اثرش در توانايى جسم رسيده است كه به عرض شنوندگان محترم مى رساند:
عن ابيعبدالله عليه السلام قال : ما ضعف بدن عما قويت عليه النية .(298)
امام صادق (ع ) فرموده است : در موقعى كه نيت و تصميم آدمى در انجام عمل قوى باشد، بدن در تحقق بخشيدن به آن نيت اظهار ضعف نمى كند و پابه پاى آن نيت قوى پيشروى مى نمايد.
فرد سالخورده اى را در نظر بگيريد كه براى سلامت خود همه روزه به قدر يك كيلومتر پياده روى مى كند و در پايان راه خسته مى شود، ناچار از ادامه راه خوددارى مى نمايد و بايد بنشيند. اگر اين انسان مسن روزى در راه با خطرى رو به رو شود، مثلا سيلابى تهديدش نمايد يا يا مورد حمله گزنده اى واقع شود و بايد هر چه زودتر خود را از محيط خطر برهاند، براى حفظ سلامت و حيات خود با اراده جدى و تصميم قاطع حركت مى كند، اولا، با سرعت بيش از معمول مى رود و ثانيا، ممكن است به قدر سه كيلومتر يعنى سه برابر توان خود، راه برود و احساس خستگى ننمايد. اين نيروى تن و قوت بدن از قوت اراده و تصميم باطنيش سرچشمه گرفته است .
45- مصونيت از مسامحه در عبادت - محفوظ ماندن از فَقدبصيرت
بسم الله الرحمن الرحيم
و لا تبتلينى بالكسل عن عبادتك و لا العمى عن سبيلك .
امام سجاد عليه السلام در اين قطعه از دعاى شريف مكارم الاخلاق دو درخواست از پيشگاه خداوند مى نمايد: اول عرض ‍ مى كند: بارالها! مرا در عبادت و بندگيت به مسامحه كارى و بى رغبتى مبتلا مكن ؛دوم مى گويد: بارالها! در پيمودن صراط مستقيمت مرا گرفتار نابينايى منما. به خواست خداوند اين دو قسمت از دعا موضوع سخنرانى امروز است . به شرحى كه در سخنرانى گذشته توضيح داده شد، امام (ع ) براى آنكه در كبر سن و ضعف قواى تن از جهت رزق و روزى در مضيقه واقع نشود، به دگران نيازمند نگردد، و به عز اسلاميش آسيب نرسد، دو درخواست از پيشگاه بارى تعالى نموده است : اول آنكه فيض وسعت رزقى را كه به من عنايت مى فرمايى در كبر سنم قرار دهى ، دوم آنكه قوى ترين نيرويى را كه به من مى دهى در ايام فرسودگى و تعبم عطا فرمايى . با توجه به اينكه در دوران پيرى به موازات ضعف قواى مادى ، نشاط روح و بينش ‍ معنوى نيز كاهش مى يابد، در دعاى مورد بحث امروز از خدا مى خواهد كه در كبر سن از عبادت بى نشاط و فقد بصيرت نيز مصون و محفوظ باشد.
در جمله اول دعا، امام (ع ) در زمينه عبادت كلمه كسل را به كار برده و از خدا خواسته است كه به آن حالت زيانبار مبتلايش ننمايد. براى آنكه مقصود امام روشن شود لازم است معناى كسل بخوبى واضح گردد. راغب در مفردات مى گويد: الكسل التثاقل عما لا ينبغى التثاقل عنه و لاجل ذلك صار مذموما كسل عبارت از اين است كه آدمى انجام عملى را ثقيل و سنگين وانمود نمايد، با آنكه شايسته است در اتيان آن عمل از خود نشاط و تحرك نشان بدهد، به همين جهت كسل از صفات مذموم شناخته شده است .
تمام كارهايى كه به دست مردم عمل مى شود، خواه براى زندگى دنيا باشد يا سعادت آخرت ، اگر خواسته باشند بخوبى انجام پذيرد بايد با نشاط و علاقه مندى و منزه از كسل و سستى تحقق يابد. دانشمندان بزرگ جهان كه به اكتشافات و اختراعات حيرت زا موفق گرديدند و به سربلندى و افتخار نايل آمدند براى اين بود كه عاشق كاوشهاى فرهنگى و تحقيقات علمى خود بودند و در محل كار خويش سر از پا نمى شناختند و تمام وجودشان غرق نشاط بود.
اولياى گرامى اسلام كه به تعالى مادى و معنوى مسلمين علاقه داشتند ضمن روايات متعددى توصيه نموده اند كه كارهاى دنيوى و اخروى خويش ‍ را با نشاط و دلگرمى و منزه از فتور و سستى انجام دهند و در اينجا بعضى از روايات ذكر مى شود.
عن ابيعبدالله عليه السلام قال : من كسل عن طهوره و صلاته فليس فيه خير لامر آخرته . و من كسل عما يصلح به امر معيشته فليس فيه خير لامر دنياه .(299)
امام صادق (ع ) فرموده : كسى كه انجام دادن طهارت و اداى نماز براى او ثقيل و سنگين باشد در او خيرى براى امر آخرتش نيست ؛كسى كه كارهاى مفيد براى اصلاح امر معاش در نظرش سخت و ثقيل باشد در او خيرى براى امر دنيايش نيست .
عن ابيجعفر عليه السلام قال : انى لابغض الرجل يكون كسلان عن امر دنياه فهو عن امر آخرته اكسل .(300)
امام باقر (ع ) فرمود: مورد بغض و بدبينى من است مردى كه در امور دنياى خود مهمل و بى رغبت است ، چنين انسانى اهمال و فتورش در امر آخرت بيشتر خواهد بود.
محرك بزرگ مردم در فعاليتهاى دنيوى جلب لذت يا دفع الم و به تعبير ديگر سوديابى و جلوگيرى از زيان و ضرر است . بر اين اساس از پى غذا و لباس و مسكن مى روند، از پى مال و مقام ، جاه و محبوبيت ، و خلاصه براى دست يافتن به هر لذت و دفع هر المى قدم بر مى دارند و همت مى گمارند. بعضى براى رسيدن به لذايذ و منافع دنيوى فعاليت افراطى دارند، زياده روى مى كنند، بعضى معتدل و ميانه رو هستند، و بعضى در انجام وظايف دنيوى سست و مهمل اند. اسلام به پيروان خود توصيه نموده است كه در امر معاش و تاءمين زندگى فعاليت معتدل داشته باشند، نه به حرص و زياده روى گرايش يابند و نه سستى و اهمال را روش خود قرار دهند. كسانى كه به خدا و روز قيامت ايمان دارند اطاعتشان از اوامر بارى تعالى و اجتنابشان از گناه به انگيزه نيل به جلب لذت و دست يافتن به نعمتهاى اخروى و مصون ماندن از آلام دوزخ و عذاب الهى است . البته اولياى بزرگ خدا بر اداى وظايف بندگى محركشان رسيدن به نعمتهاى بهشت يا بركنارى از عذاب دوزخ نيست بلكه بزرگترين محرك و گواراترين نعمت براى آنان در اداى وظايف بندگى ، شكر نعمت خالق و جلب رضاى بارى تعالى است . اولياى گرامى اسلام به پيروان خود توصيه نموده اند كه در عبادات و امور اخروى نيز همانند فعاليتهاى دنيوى معتدل باشند، به در عبادات زياده روى و افراط كنند و نه كاهلى و سستى نمايند.
فى الحديث : اياك و الكسل و الضجر انه من كسل لم يؤ د حقا و من ضجر لم يصبر على حق .(301)
در حديث آمده است كه بپرهيز از اينكه در عبادات مهمل باشى يا تندرو، چه آنكس كه در عمل سستى و اهمال نموده ، حق را ادا نكرده است و آن كس كه زياده روى نموده ، بر اداى حق صبر نكرده است .
عن النبى صلى الله عليه و آله قال : يا على ! ان هذا الدين متين فاوغل فيه برفق و لا تبغض الى نفسك عبادة ربك .(302)
رسول اكرم فرمود: يا على ! اين دين قوى و متين است ، ضعف و سستى در آن راه ندارد، در اعمال عبادى با مدارا حركت كن ، تندروى منما، و در دلت بغض عبادت پروردگارت را به وجود مياور.
اگر مردم موازنه و تعادل دنيا و آخرت را بدرستى حفظ كنند و با اندازه گيرى صحيح و دور از افراط و تفريط براى هر دو سرا فعاليت نمايند و مقررات شرع مقدس در هر دو بعد مورد توجهشان باشد اينان گروه سعادتمندان اند، دنيا و آخرتشان معمور خواهد بود و مشمول الطاف الهى هستند. اما اگر تمام كوشش و همتشان مصروف دنيا گردد و به امور آخرت بى اعتنا باشند آنان گروه سيه روز و بدبخت خواهند بود و به فرموده على (ع ) در معرض ‍ بغض حضرت بارى تعالى قرار دارند.
قال امير المؤ منين عليه السلام : ان ابغض الرجال الى الله تعالى لعبد و كله الله الى نفسه جائرا عن قصد السبيل سائرا بغير دليل ان دعى الى حرث الدنيا عمل و ان دعى الى حرث الآخرة قصر.(303)
على (ع ) فرموده : مبغوضترين مردان نزد بارى تعالى بنده اى است كه خداوند او را ترك گفته ، از حمايت خود محرومش ساخته و او را به خودش ‍ واگذارده است ، از صراط مستقيم منحرف گرديده و بدون راهنماى آگاه طى طريق مى نمايد، اگر به كارهاى دنيوى و سود مادى خوانده شود اجابت مى كند و آن را به كار مى بندد، و اگر به عملى كه بذر افشانى براى آخرت است خوانده شود آن را با اهمال و بى رغبتى تلقى مى نمايد.
بيشتر مردم عالم در جلب منافع و لذايذ دنيوى و دفع زيانها و آلام مادى كوشا و جدى هستند و براى آنها با علاقه مندى و نشاط فعاليت مى كنند، و عده بالنسبه قليلى در امور مادى و انجام وظايف دنيوى سنگين و كم رغبت اند. اما در زمينه امور معنوى و اخروى ، درست مطلب برعكس است ، عده قليلى با نشاط و علاقه مندى به وظايف روحانى و معنوى خود عمل مى كنند و اوامر الهى را به كار مى بندند اما بيشتر مردم جهان يا اساسا به عالم بعد از مرگ عقيده ندارند يا اگر معتقد باشند در عقيده خود آنقدر قوى نيستند كه با علاقه مندى و نشاط به وظايف بندگى عمل كنند و اوامر خداوند را آنطور كه شايسته است اطاعت نمايند. علت تفاوت عمر دنيوى و عمر اخروى اين است كه لذايذ و آلام مادى و سود و زيانهاى مشهود و محسوس است و همه مردم آنها را درك مى كنند اما سود و زيانهاى اخروى مربوط به غيب اين عالم و جهان بعد از مرگ است و مردم تا در اين عالم اند از مشاهده آن عالم محروم و بى نصيب اند و از سود و زيان آن غافل و بى خبرند.
يعلمون ظاهرا من الحيوة الدنيا و هم عن الاخرة هم غافلون .(304)
اينان از سود و زيانهاى دنيا آگاهى دارند و از عالم آخرت و پاداشها و كيفرهاى آن ناآگاه و غافل اند.
سرانجام اين پرده غفلت روزى كنار مى رود و غيب آخرت مشهود مى گردد، افرادى كه در اين دنيا فقط به لذايذ و فوايد مادى فكر مى كردند آن روز به خود مى آيند و متوجه مى شوند اما فرصت از دست رفته و آن توجه ، سودى براى آنان ندارد. قرآن شريف در اين باره فرموده است :
وجى يومئذ بجهنم يومئذ يتذكر الانسان و انى له الذكرى . يقول يا ليتنى قدمت لحياتى .(305)
آن روز جهنم را به عرصه قيامت مى آورند و همان روز، بشر متوجه غفلت خود مى گردد و آن توجه كه سودى به حال او ندارد با حسرت و تاءسف مى گويد: اى كاش براى زندگى امروز در دار دنيا كارى انجام داده بودم .
آنانكه در صف مؤ منين به خدا و روز جزا قرار دارند از جهت ايمان و باور معنوى با هم متفاوت اند، به همين جهت چگونگى عبادات و اعمال اخروى آنان نيز تفاوت دارد، گروهى به روز جزا و پاداش و كيفر الهى در آن روز آنقدر مطمئن اند كه گويى در دنيا عرصه محشر و صحنه ثواب و عقاب الهى را مشاهده مى كنند. توجه اساسى اين گروه به عالم آخرت و تهيه زاد و توشه سراى جاودان است ، براى دنيا فعاليت دارند اما رفاه زندگى يا مضيقه معاش در نظرشان مهم نيست ، آنچه مهم است اطاعت از بارى تعالى و عبادت خالصانه اى است كه با شوق و نشاط به اميد نيل به رحمت الهى و رضوان پروردگار انجام مى دهند. پيشواى گرامى اسلام درباره قدر و منزلت اين گروه و نشاط و عشق آنان به عبادت و طاعت بارى تعالى چنين فرموده است :
قال رسول الله صلى الله عليه و آله : افضل الناس من عشق العبادة فعانقها و احبها بقلبه و باشرها بجسده و تفرغ لها فهو لا يبالى على ما اصبح من الدنيا على عسر ام على يسر.(306)
رسول اكرم (ص ) فرموده : برترين مردم كسى است كه عاشق عبادت باشد، با آن معانقه كند، در دل عبادت را دوست بدارد، با بدن خود در حال فراغت بال و آرامش خاطر آن را انجام دهد، و باك نداشته باشد كه از نظر معاش در مضيقه و تنگى است يا در آسايش و رفاه .
اين گروه بهترين شاگردان مكتب اسلام اند و ارزش معنوى انسان را به شايستگى درك نموده اند.
گروه ديگر افرادى هستند كه به خدا و قيامت ايمان دارند ولى آنقدر مجذوب امور مادى و شؤ ون دنيوى هستند كه موفق نمى شوند عبادتى را با نشاط و شوق انجام دهند و از مسرت درونى آن برخوردار گردند. اينان گرفتار عارضه روحى هستند و تا خويشتن را درمان ننمايند از عبادت بارى تعالى لذت نمى برند. حضرت مسيح (ع ) درباره اين گروه فرموده است : بحق اقول لكم انه كما ينظر المريض الى طيب الطعام فلا يلتذه مع ما يجده من شدة الوجع كذلك صاحب الدنيا لا يلتذ بالعبادة و لا يجد حلاوتها مع ما يجد من حب المال .(307)
بحق با شما مى گويم : همان طور كه مريض به غذاى خوب و مطبوع مى نگرد و بر اثر شدت درد از آن لذت نمى برد، همچنين دنياداران و علاقه مندان به امور مادى با احساس حب مال ، لذت عبادت و شيرينى آن را درك نمى كنند.
گروه ديگر كسانى هستند كه به خدا و روز جزا عقيده دارند اما ايمانشان ضعيف است ، در عبادت ريا كارند، جايى كه دگران ناظر عملشان نيستند در بندگى خدا كسل و بى رغبت اند، اما آنجا كه مردم نماز خواندنشان را مشاهده مى كنند با وجد و نشاط خدا را بندگى مى نمايند، نشاط اينان در عبادات براى مردم است نه براى خدا:
عن على عليه السلام قال : للمرائى ثلاث علامات : ينشط اذا راءى الناس و يكسل اذا خلا و يحب ان يحمد فى جميع اموره .(308)
على (ع ) فرموده : براى رياكاران سه علامت است : وقتى مردم مى بينند، از خود نشاط و شور بروز مى دهد، وقتى تنها مى شود در عبادت كسل و سنگين است ، و سومين علامتش آن است كه دوست دارد در تمام كارها مورد تحسين و تمجيد مردم باشد.
گروه ديگر منافقين خائن و ناپاكدل اند كه به زبان از مسلمانى دم مى زنند و در دل ايمان ندارند. اينان براى آنكه از تعرض مسلمين مصون باشند و در منافع آنان به نام مسلمانى سهيم گردند بظاهر تسليم اسلام شده و در باطن مخالف سرسخت دين خدا هستند. قرآن شريف در معرفى اين گروه چنين فرموده است :
و اذا لقو الذين آمنوا قالوا آمنا و اذا خلوا الى شياطينهم قالوا انا معكم انما نحن مستهزءون .(309)
وقتى اهل ايمان را مى بينيد مى گويند ما ايمان آورده ايم و چون با شياطين خود خلوت مى كنند مى گويند: ما با شما هستيم و مسلمانان را به استهزا گرفته ايم .
منافقين از روى مكر و فريب در صفوف جماعت مسلمين شركت مى كردند و بظاهر اقامه نماز مى نمودند، و چون ايمان واقعى نداشتند نمازشان فاقد رغبت و نشاط بود و خداوند درباره آنان فرموده است :
ان المنافقين يخادعون الله و هو خادعهم و اذا قاموا الى الصلوة قاموا كسالى .(310)
منافقين با خداوند مكر و خدعه مى كنند و خداوند نيز به آنان خدعه مى نمايد و چون به نماز مى ايستند، قيامشان آميخته به كسالت و بى ميلى است .
از آنچه مذكور افتاد اين نتيجه به دست آمد كه مردان الهى ، عاشق عبادت بارى تعالى هستند، با تمام وجود بندگيش مى نمايند، و نمازشان در پيشگاه مقدس او سرشار از وجد و نشاط و منزه از تثاقل و سستى است . امام سجاد عليه السلام در ايام كبر سن كه نيروى جوانى رفته و قواى بدن به ضعف گراييده چهار درخواست از ذات اقدس الهى نموده است : دو درخواست مثبت و دو درخواست منفى ، اولين تقاضاى مثبت امام اين بود كه وسيعترين رزقى را كه به من عنايت مى فرمايى در كبر سنم باشد يعنى موقعى كه نيروهايم كاهش يافته و قواى بدنم ضعيف شده است . دومين تقاضاى مثبت امام (ع ) اين بود كه قوى ترين نيرويى را كه به من اعطا مى فرمايى در ايام فرسودگى و تعبم قرار ده . اين دو خواسته امام در سخنرانى جلسه گذشته توضيح داده شد. امام (ع ) در اولين تقاضاى منفى خود موضوع قسمتى از سخنرانى امروز است به پيشگاه خداوند عرض
مى كند:
و لا تبتلينى بالكسل عن عبادتك ؛بارالها! مرا در عبادت و بندگيت به تسامح وبى رغبتى منما.
بندگان عالى قدر و محبوب خدا عاشق عبادت اند و با نشاط و شوق او را پرستش مى كنند و در بندگى و اطاعتش سربلند و مسرورند. امام (ع ) از پيشگاه حضرت بارى تعالى درخواست مى نمايد كه اين حالت روحى و نشاط عبادت در كبر سن تا آخر عمر در من پايدار بماند و هرگز عبادتم فاقد نشاط و شوق نباشد.
امام سجاد (ع ) در دومين تقاضاى منفى خود، كه موضوع قسمت آخر سخنرانى امروز است به پيشگاه خدا عرض مى كند:
و لا العمى عن سبيلك ؛بارالها! در پيمودن صراط مستقيم مرا گرفتار نابينايى منما.
راغب در كتاب مفردات مى گويد: العمى يقال فى افتقاد البصر و البصيرة عمى گفته مى شود در مورد از دست دادن چشم و نابينايى ظاهرى و همچنين گفته مى شود در مورد از دست دادن بصيرت و فقد بينش ‍ معنوى .
حضرت زين العابدين (ع ) مصونيت از نابينايى را در زمينه پيمودن راه خدا درخواست مى نمايد. مى دانيم كه طى نمودن راه حق به چشم دل و بينش ‍ خرد نياز دارد، كسى كه داراى بصيرت و درك عقلى است مى تواند راه حق را بدرستى طى كند و با وجود بصيرت ، نابينايى ظاهرى به كسى كه حق طلب است آسيب نمى رساند. اسلام دين بصيرت و آيين بينش و آگاهى است . اين امر مهم و شايان تدبر در قرآن شريف خاطر نشان گرديده و خداوند به رسول گرامى (ص ) ماءموريت داده است كه آن را به اطلاع عموم برساند:
قل هذه سبيلى ادعو الى الله على بصيرة انا و من اتبعنى .(311)
پيمبر گرامى ! بگو اين است راه من ، دعوت مى كنم مردم را به سوى خدا با آگاهى و بصيرت . نه تنها دعوت من بر اساس بينش و بصيرت است بلكه پيروان من نيز مردم را آگاهانه به دين حق دعوت مى كنند و براى اثبات سخن خود اقامه برهان مى نمايند.
على عليه السلام برنامه اهل بصيرت را براى شناخت راه حق و پيمودن آن با توجه به پرتگاهها و نقاط سقوطش ضمن يك روايت كوتاه بيان فرموده است :
عن امير المؤ منين عليه السلام قال : فانما البصير من سمع فتفكر و نظر فابصر و انتفع بالعبر ثم سلك جددا واضحا يتجنب فيه الصرعة فى المهاوى .(312)
على (ع ) فرموده : بصير آن كسى است كه سخن را بشنود و در آن فكر كند، نظر افكند و ببيند، از آن به نفع خود استفاده كند، راههاى روشن را بپيمايد و مراقب باشد كه با سر در پرتگاهها سقوط ننمايد.
براى آنكه بينش آدمى از ميان نرود، چشم دل نابينا نگردد، هر فردى بتواند آگاهانه و با بصيرت راه رستگارى و سعادت خود را بشناسد و بدرستى آن را بپيمايد لازم است همواره متوجه عوامل ضد بينش باشد و در تمام ايام عمر عملا و قولا از آنها اجتناب نمايد و براى توضيح مطلب در اين قسمت از سخنرانى ، پاره اى از آن عوامل ذكر مى شود.
شرط اول به كار افتادن بصيرت و بينش براى شناخت راه سعادت اين است كه آدمى طالب سعادت باشد، بخواهد صراط مستقيم را تميز دهد و به راستى و درستى آن را بپيمايد، و از اعمال انحرافى و ضد انسانى دورى گزيند. كسى كه نمى خواهد در زندگى مستقيم باشد حاضر نيست بينديشد و بصيرت و بينش خود را در شناخت صراط مستقيم به كار گيرد، واضح است كه كلام خدا و سخنان پيمبر او براى هدايت چنين انسانى مؤ ثر نخواهد بود، زيرا او خواهان هدايت نيست .
قرآن شريف در اين باره فرموده است :
ان هولاء ذكر للعالمين لمن شاء منكم ان يستقيم .(313)
محتواى اين كتاب براى مردم عالم چيزى جز وسيله ياد آورى و تذكر نيست ، اما كسانى از اين كتاب به خود مى آيند و متذكر مى شوند كه بخواهند مستقيم و پاك زندگى كنند و از انحرافات مصون و محفوظ باشند، يعنى آنان كه نمى خواهند در دنيا پاك و مستقيم زندگى كنند، از اين كتاب آسمانى بهره اى ندارند و نمى توانند به راه سعادت گرايش يابند. نظير اين آيه درباره قوم ثمود آمده است . قرآن شريف مى فرمايد:
و اما ثمود فهديناهم فاستحبوا العمى على الهدى .(314)
ما براى هدايت قوم ثمود پيمبر فرستاديم ولى آنان كوردلى و جهالت را گزيدند، بصيرت و بينش و خرد را واپس زدند و خواستند همچنان به نادانى خويش ادامه دهند.
كسانى كه طالب سعادتند و شرط اول به كار بستن بينش و بصيرت در آنان وجود دارد بايد در قدم اول سخنان پيمبر خدا را در كمال دقت بشنوند، با انديشه هاى آزاد و خالى از لجاج در گفته هاى آن پيمبر بزرگ تعقل و تفكر نمايند، به صحت و اصالت آنها واقف گردند، سپس به وى ايمان بياورند و عملا از وى پيروى كنند تا ضميرشان از نور هدايت روشن گردد و به سعادت واقعى دست يابند.
اگر كسى به انگيزه تعصب قومى يا برترى مالى يا اختلاف خانوادگى يا ديگر عواملى از اين قبيل در سخنان پيمبر خدا فكر نكرد و بصيرت خود را به كار نگرفت ، يا آنكه فكر كرد و به صحت آن سخنان پى برد ولى به علت تعصبها و لجاجتها آيين حق را نپذيرفت ، او همچنان كوردل و محروم از سعادت باقى خواهد ماند. اين قبيل افراد در مكه معظمه پيش از آنكه نبى گرامى هجرت نمايد بسيار بودند، دعوت پيشواى اسلام را اجابت نكردند و همچنان در نادانى باقى ماندند. خداوند در اين باره به پيغمبر اسلام فرموده :
و ما انت بهادى العمى عن ضلالتهم .(315)
تو نمى دانى اين كوردلان را از گمراهى و ضلالت بگردانى و آنان را هدايت نمايى ، اينان مصمم اند از بصيرت و بينش عقلى خود استفاده ننمايند و همچنان نابينا باقى بمانند.
براى آنكه افراد علاقه مند به رستگارى و سعادت بتوانند از بصيرت خويش ‍ بدرستى استفاده كنند و راه تعالى و تكامل را بيابند، بايد به دعوت پيمبر گرامى الهى گوش فرا دارند، سخنان او را دقت بشنوند، شنيده ها را با نيروى عقل بسنجند و اگر ضمن بررسى به مطلبى برخوردند كه نياز به توضيح دارد، از علماى الهى سؤ ال كنند تا واقع بر آنان روشن شود و قانع گردند. اما بايد متوجه باشند كه سؤ الشان به انگيزه تعلم و فهميدن مطلب باشد نه براى بلند پروازى و خودنمايى و نه به منظور معارضه و مجادله كه اين قبيل بحثها منشاء مراء و خصومت است و مايه دشمنى و فساد.
قال على عليه السلام لسائل ساله عن معضله : سل تفقها و لا تساءل تعننا فان الجاهل المتعلم شبيه بالعالم و ان العالم المتعسف شبيه بالجاهل المتعنت .(316)
مردى از على (ع ) سؤ ال مشكلى نمود و منظورش اين بود كه امام را براى پاسخگويى در مشقت و زحمت قرار دهد. حضرت فرمود: براى فهميدن و درك نمودن ، سؤ ال كن نه براى ايجاد صعوبت و سرسختى . سپس فرمود: شخص جاهل كه به منظور يادگيرى سؤ ال مى كند شبيه به عالم است و عالمى كه ظالمانه پرسش مى نمايد مانند جاهلى است كه پاسخ گفتن به سؤ الش مايه مشقت و سختى است .
محرك و انگيزه افرادى كه مهياى تحصيل علم مى شوند و از پى درس ‍ خواندن مى روند متفاوت است ، بعضى درس مى خوانند براى آنكه بتوانند در مجالس ، خود را از نظر لياقت علمى بنمايانند، با اين و آن بحث كنند و توجه مردم را به خود معطوف سازند. اينان در بحثها هدفشان فهم مطلب نيست ، بلكه مى خواهند با مراء و جدال برطرف مقابل خود غلبه كنند و تمايل برترى جويى و تفوق طلبى خود را اقناع نمايند. اسلام اين قبيل بحثهاى خصومت انگيز را ناروا و غير مشروع خوانده و اولياى بزرگ اسلام پيروان خود را از آن برحذر داشته اند. بعضى درس مى خوانند تا بين مردم ارزشى به دست آورند و مورد توجه واقع شوند، در مواقعى به صاحبان مال و مقام نزديك مى گردند و با نظم و نثر، آنها را مدح مى كنند و تملق مى گويند تا از قدرت و مقامشان يا دارايى و ثروتشان بهره مند گردند. گروهى علم را براى خود آگاهى و احياى عقل فرا مى گيرند و از تعاليم معنوى و تكامل روحى لذت مى برند، اينان افرادى بزرگ و ارزشمندند، خودشان از معلومات و اطلاعاتى كه فرا گرفته اند منتفع مى شوند و دگران را نيز بهره مند مى سازند. امام صادق (ع ) در حديثى از اين سه گروه نام برده و خصائص و مميزات هر گروه را بيان فرموده و در اينجا به ذكر قسمت اول حديث اكتفا مى شود:
عن ابيعبدالله عليه السلام قال : طلبة العلم ثلاثة ، فاعرفهم باعيانهم و صفاتهم ، صنف يطلبه للجهل و المراء و صنف يطلبه للاستطالة و الختل و صنف يطلبه للفقه و العقل .(317)
امام صادق (ع ) فرموده : كسانى كه در طلب علم مى روند سه گروه اند: آنان را با مميزات و صفاتشان شناسايى كن ، صنف اول كسانى هستند كه علم را براى جهل و بحثهاى عداوت بار تحصيل مى كنند، صنف ديگر درس ‍ مى خوانند تا به مردم نزديك شوند و با خدعه و مكر از آنان منتفع گردند، و گروه سوم كسانى هستند كه علم را براى فهميدن و رشد عقل خود فرا مى گيرند.
كسانى كه مى خواهند با استفاده از بصيرت و بينش ، راه سعادت را بيابند، بدرستى آن را طى كنند، و به كمال انسانى نايل گردند لازم است در مواجهه با راهنمايان روحانى ، حد خود را بشناسند و با آنان به منظور تعلم و يادگيرى سخن بگويند و در بحثها از مجادله و منازعه جاهلانه و خلاف عقل پرهيز نمايند. اگر كسانى رعايت حدود را ننمايند و به نام شناخت راه حق با هاديان خود به نزاع و مراء پردازند، هدايت كنندگان تركشان مى گويند و در بحثهاى خصومت آميز آنان كه خلاف شرع و عقل است وارد نمى شوند و در نتيجه تا پايان عمر كوردل مى مانند و كوردل از دار دنيا مى روند.
عن على عليه السلام قال : من كثر نزاعه بالجهل دام عماه عن الحق .(318)
على عليه السلام فرموده : كسى كه نزاع و تشاجر جاهلانه اش بسيار باشد هميشه در شناخت راه حق ، كوردل خواهد ماند.
عامل ديگرى كه مى تواند چشم بصيرت را كور كند و آدمى را از شناخت راه رستگارى و سعادت محروم سازد نقشه هاى ماليخوليايى و تمنيات موهومى است كه افراد نادان در سر مى پرورند و خود را به اين توهمات دلخوش مى سازند. كسانى كه به اين درد مبتلا مى شوند از واقع بينى باز مى مانند، بصيرتشان كه چراغ راهنماى حقيقت است خاموش مى گردد و ديگر نمى توانند راه سعادت و صلاح خويش را تشخيص دهند و همواره با تيره دلى زندگى مى كنند تا بميرند.
عن على عليه السلام قال : و الامانى تعمى اعين البصائر.(319)
على (ع ) فرموده است : تمنيات دروغ و موهوم ، چشمهاى بصيرت را كاهش ‍ دهد و رفته رفته بينش را زايل نمايد و سرانجام آنچنان شود كه خداوند در قرآن شريف فرموده :
لكيلا يعلم بعد علم شيئا.(320)
از دانسته ها اثرى به جاى نمى ماند و آنچه در طول عمر ياد گرفته در پيرى نهايى فراموش مى شود.

 

next page

back page