شرح و تفسير دعای مكارم الاخلاق
(جلد ۱)

محقق دانشمند مرحوم حجت الاسلام و المسلمين آقاى محمد تقى فلسفى

- ۱۸ -


عن النبى صلى الله عليه و آله قال : نصرت بالرعب (528)
من به وسيله رعبى كه در دل دشمنان راه يافت از نصرت و يارى برخوردار گرديدم .
قرآن شريف در چند مورد از مرعوب شدن دشمنان سخن گفته و از آن جمله فرموده است :
سنلقى فى قلوب الذين كفروا الرعب بما اشركوا بالله (529)
من عنقريب دل كفار را دچار رعب و هراس خواهم نمود كه اينان مرتكب ظلم بزرگى شده اند و موجود جماد ناچيزى را در پرستش ، شريك آفريدگار بزرگ جهان قرار داده اند.
مورد ديگرى كه قرآن شريف از ((رعب )) سخن گفته درباره يهود بنى قريظه است :
و انزل الذين ظاهروهم من اهل الكتاب من صياصيهم و قذف فى قلوبهم الرعب (530)
شرح جريان در تفسير مجمع البيان ذيل همين آيه و همچنين در ساير تفاسير آمده است . خلاصه آنكه يهود بنى قريظه با رسول اكرم عهد بسته بودند كه دشمنان پيمبر را يارى ندهند، ولى نقض عهد كردند. رسول اكرم صلى الله عليه و آله با مسلمانان به جايگاه آنان آمد و در اطراف قلعه هاى آنان مستقر گرديد.
و حاصرهم رسول الله خمسا و عشرين ليله حتى اجهدهم الحصار ((و قذف الله فى قلوبهم الرعب ))(531)
رسول اكرم بيست و پنج شب آنان را در محاصره نگاه داشت و از اين محدوديت سخت به زحمت افتادند و خداوند در دلشان رعب و هراس افكند.
و اعدوا لهم ما استطعتم من قوه و من رباط الخيل تزهبون به عدوالله و عدوكم (532 )
اى مسلمانان ! شما به مقدار توانايى خود قواى نظامى و مركب جنگى تهيه كنيد و همواره آماده باشيد تا دشمن از نيروى شما مرعوب شود و از قوه و قدرتتان دچار خوف و آميخته به اضطراب گردد و فكر تجاوز به مسلمين را در سر نپرورد.
خوف مؤ منين از عذاب الهى ضامن اجراى قوانين دينى است و مردم را از ارتكاب گناه باز مى دارد و اين خوف ، مرضى ذات اقدس الهى است . رعب مشركين و كفار از رسول اكرم و مسلمانان نيز فيضى است الهى و موجب اعلاى كلمه حق و نشر عدل و دادگرى است و اين نيز مرضى خداوند تواناست . اما در بعضى از مواقع خوف و رعب ظالمانه و ناروا در قلوب افراد شريف و با ايمان از ناحيه اشرار و زورگويان پديد مى آيد، گاهى بر اثر نگاههاى تند و خشم آلود و گاه با تهديد و وعيد و ارعاب و اخافه ، اين قبيل اعمال ، نه تنها مرضى خداوند نيست ، بلكه از گناهان كبيره است و عذاب خدا را از پى دارد و در اين باره اولياى اسلام به مردم تذكر لازم را داده اند:
عن النبى صلى الله ليه و آله : من نظر الى مؤ من نظره ليخيفه بها اخافه الله عزوجل يوم لاظل الا ظله (533)
رسول اكرم فرمود: اگر كسى نظر تندى به مؤ منى بيفكند كه او را بترساند، خداوند او را در روزى كه سايه و پناهگاهى جز سايه او وجود ندارد مى ترساند.
عن ابيعبد الله عليه السلام قال : من روع مومنا بسلطان ليصته منه مكروه فلم يصبه فهو فى النار، و من روع مومنا بسلطان ليصيبه منه مكروه فاصابه فهو فرعون و آل فرعون فى النار(534)
امام صادق (ع) فرموده است : كسى كه مؤ منى را از ايذاء صاحب قدرتى بترساند و آن اذيت به وى نرسد، ترساننده جهنمى است ، و اگر كسى مؤ منى را از ايذاء صاحب قدرتى بترساند و آن اذيت به وى برسد، ترساننده با فرعون و آل فرعون در آتش است .
امام سجاد عليه السلام در جمله دوم اين قطعه از دعاى ((مكارم الاخلاق )) كه موضوع آخرين قسمت سخنرانى امروز است ، به پيشگاه خدا عرض مى كند:
و سلامه ممن توعدنى
بارالها! كسى كه مرا ارعاب مى كند و به اذيت و آزارم تهديد مى نمايد تو مرا از شر او سالم و مصون بدار.
ترساندن و ارعاب نمودن مردم كه مايه سلب امنيت فكرى و آرامش روحى است در اسلام ، عملى مذموم شناخته شده و اولياى دين آن را مهم تلقى نموده اند و براى روشن شدن مطلب به يك مورد تاريخى در اينجا اشاره مى شود.
رسول گرامى اسلام پس از فتح مكه افرادى را ماءموريت داد به اطراف مكه بروند و عشاير نواحى را به اسلام دعوت نمايند، از آن جمله خالد بن وليد را به سوى بنى جذيمه كه از بنى المصطلق بودند فرستاد و نامه اى نوشت و آنان را به اسلام دعوت نمود. خالد بن وليد با نظاميان خود به محل آمد، نامه ، پيمبر را داد، آنان اسلام را پذيرا شدند. خالد اقامه نماز جماعت نمود، آنان به وى اقتدا كردند و نماز گزاردند، اما خالد در باطن از بنى جذيمه خشمگين بود زيرا در جاهليت ، عموى خالد را كشته بودند. موقع نماز صبح كه رسيد مردم دوباره آمدند، اقامه جماعت نمودند، ولى اين بار به فرمان خالد بن وليد نظاميان به خونريزى دست زدند، عده اى كشته شدند و خسارت بسيارى به آنان وارد شد. به جستجوى نامه پيمبر افتادند، نامه را يافتند و هر چه زودتر نزد پيمبر اسلام آمدند و نامه را تقديم نمودند و حضرتش را از جريان امر آگاه ساختند. رسول اكرم سخت ناراحت شد، رو به قبله ايستاد و گفت :
اللهم اين اتبرء اليك مما صنع خالد بن وليد
بارالها! من در پيشگاه تو از عمل ظالمانه خالد تبرى مى جويم .
آنگاه مبلغ قابل ملاحظه اى در اختيار على (ع) گذارد و فرمود نزد بنى جذيمه برود و آنان را از كارهاى ظالمانه اى كه خالد انجام داده راضى سازد. على (ع) به محل ماءموريت رفت و تمام وظايف شرعى را طبق موازين و مقررات انجام داد و سپس حضور پيغمبر اكرم مراجعت نمود.
فلما رجع الى النبى صلى الله عليه و آله قال يا على ! اخبرنى بما صنعت . فقال : يا رسول الله ! عمدت فاعطيت لكل دم ديه و لكل جنين غره و لكل مال مالا و فضلت معى فضله فاعطيتهم لميلغه كالابهم و حبله رعاتهم و فضلت معى فضله فاعطيتهم لروعه نسائهم و فزع صبيانهم و فضلت معى فضله فاعطيتهم لما يعلمون و لما لايعلمون و فضلت معى فضله فاعطيتهم ليرضو عنك يارسول الله (535)
وقتى على (ع) از سفر برگشت و حضور رسول اكرم شرفياب شد، حضرت به وى فرمود على ! بگو با آن مردم ستمديده چه كردى . عرض كرد يا رسول الله ! براى خونها ديه دادم ، براى جنينها پرداختهايى نمودم ، براى هر مال از بين رفته مال دادم ، مقدارى از پولى كه داده بوديد زياد آمد، براى ظرف غذاى سگها و ريسمانى كه در دست چوپانهاست نيز مبلغى پرداختم ، باز هم مقدارى پول زياد آمد، براى خساراتى كه مى دانند يا نمى دانند پرداخت كردم ، باز هم مبلغى زياد آمد، آن را براى اينكه مردم از شما راضى شوند به آنان پرداختم .
ملاحضه مى كنيد كه على (ع)، آن فقيه دين شناس و آگاه به تمام دقايق اسلام ، مبلغى از پول رسول اكرم را بابت ترس زنها و جزع بچه ها پرداخت نموده و از اين عمل روشن مى شود كه ارعاب و اخافه مردم مسلمان تا چه حد مورد توجه اولياى دين است كه على عليه السلام براى جبران آن حالت روحى و ناراحت روانى ، پول پرداخت مى نمايد يا بگوييم خسارت مى دهد.
26- وَ وَفِّقْنِى لِطَاعَةِ مَنْ سَدَّدَنِى ، وَ مُتَابَعَةِ مَنْ أَرْشَدَنِى .
$بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيم
اين دو جمله از دعاى شريف ((مكارم الاخلاق )) به خواست حضرت بارى تعالى موضوع بحث و سخنرانى امروز است . امام سجاد عليه السلام در جمله اول به پيشگاه خداوند عرض مى كند: بارالها! به من توفيق ده تا از كسى كه مرا به راه درستى و صواب وامى دارد اطاعت كنم . در جمله دوم عرض مى كند: بارالها! مرا موفق بدار تا از كسى كه مرا به سعادت و رستگارى هدايت مى نمايد پيروى نمايم .
در شرح جمله اول دعا لازم است كلمه ((توفيق )) مورد بحث و بررسى قرار گيرد. راغب مى گويد:
الوفق المطابقه بين الشيئين : قال ((جزاءا وفاقا)) و يقال ذلك فى الخير و الشر. يقال : اتفق لفلان خير واتفق له شر و التوفيق نحوه لكنه يختص فى التعارف بالخير دون الشر
وقتى عبارت از مطابقت و توافق بين دو چيز است . قرآن شريف فرموده : ((جزايى بر وفق عمل ))، وفق در مورد كار خوب و بد به كار برده مى شود. مى گويند: براى فلانى خوب پيش آمد يا بد پيش آمد، و توفيق به معناى وفق است ، ولى در عرف مردم ، كلمه ((توفيق )) فقط به خير و خوبى اطلاق مى شود و بدى .
مجمع البحرين مى گويد:
التوفيق من الله : توجيه الاسباب نحو المطلوب الخير
توفيق از خداوند عبارت از اين است كه براى تحقق يك امر خوب ، وسايل و اسباب به گونه اى تنظيم شود كه مقصود حاصل گردد. خداوند براى اداره امور زندگى و ادامه حيات مادى و معنوى انسانها نيروى كار و فعاليت در وجودشان قرار داده تا آنها را در جاى خود اعمال نمايند و موجبات سعادت دنيوى و اخروى خويش را فراهم آورند. نكته شايان توجه اين است كه براى به كار افتادن و تحرك نيروهاى فعال انگيزه و محرك لازم است ، در جايى كه هدف فعاليت جلب مال و مقام ،لذت و شهوت ، برترى طلبى و تفوق جويى ، و خلاصه ، اقناع هواى نفس و لذت گرايى باشد غريزه حيوانى ، خود محرك نيرومندى است و افراد را به فعاليت وامى دارد تا در ارضاى غريزه بكوشند و موجبات خشنودى و كامروايى را فراهم آورند. اما اعمال عبادى و كارهاى روحانى كه مايه سعادت ابدى انسان و هدف اصلى پيمبران الهى است ، نه تنها مورد رغبت و ميل غرايز نيست ، بلكه مخالف تمايلات و خواهشهاى نفسانى است .
كان رسول الله صلى الله عليه و آله يقول : ان الجنه حفت بالمكاره و ان النار حفت بالشهوات . و عن على عليه السلام قال : واعلموا انه ما من طاعه الله شى ء الا ياتى فى كره و ما من معصيه الله شى ء الا ياتى فى شهوه (536)
رسول اكرم مى فرمود: بهشت را ناملايمات طبيعت و مكروهات نفسانى احاطه نموده است ولى جهنم محفوف به هوى و شهوات است . على (ع) نيز فرموده است : بدانيد، هيچيك از طاعتهاى الهى انجام نمى شود مگر با كراهت و بى ميلى ، و هيچيك از معصيتهاى خدا تحقق نمى يابد مگر با رغبت و تمايل شهوى .
براى آنكه نيروى كار و فعاليت در مجارى غير غريزى و به منظور تعالى روحانى به كار افتد، بايد از راه ايمان نيت عمل در ضمير آدمى پديد آيد و براى آنكه بتواند نيت مقدس خود را پياده كند، لازم است توفيق بارى تعالى شامل حالش گردد، و براى آنكه نيت موفقش راه صحيح را بپيمايد و عمل ، بر وفق رضاى بارى تعالى واقع شود لازم است احكام دين را بشناسد و عمل را طبق سنت الهى انجام دهد. در اين صورت مى توان گفت كه او راه رستگارى را پيموده است ، و اين مطلب در سخنان حكيمانه امام صادق (ع) آمده است :
ما كل من نوى شيئا قدر عليه و لاكل من قدر على شى ء وفق له و لا كل من وفق اصاب له موضعا، فاذا اجتمعت النيه والقدره و التوفيق و الاصابه فهنا لك تمت السعاده (537)
چنين نيست كه هر كس چيزى را نيت كند به انجامش قادر باشد، چنين نيست كه هر كس قدرت كارى را دارد به آن موفق گردد، چنين نيست كه هر كس واجد توفيق شود عملش به موضع حق اصابت نموده است ، پس وقتى نيت و قدرت و توفيق و اصابت حق به هم پيوسته سعادت كامل نصيب گرديده است .
امام موسى بن جعفر عليهما السلام در حديث دگرى براى بيان ارزش و اهميت توفيق و اينكه قدرت عمل بتنهايى نمى تواند منشاء كار خير شود به مردى چنين فرموده است :
ان رجلا ساءل العالم عليه السلام فقال : يا بن رسول الله : اليس انا مستطيع لما كلفت ؟ فقال (ع) ما الاستطاعه عندك ؟ قال : القوه على العمل . قال له (ع): قد اعطيت القوه ان اعطيت المعونه . قال له الرجل : فما المعونه ؟ قال : التوفيق . قال : فلم اعطاء التوفيق ؟ قال : لو كنت موفقا كنت عاملا و قديكون الكافر اقوى منك ولا يعطى التوفيق فلايكون عاملا(538)
مردى از امام (ع) سؤ ال نمود آيا چنين نيست كه من به تكاليفم مستطيعم ؟ امام فرمود: استطاعت در نظر تو چيست ؟ پاسخ داد: نيروى عمل . امام فرمود: قوه عمل به تو عطا شده است اگر يارى و نصرت نيز عطا شده باشد. مرد پرسيد: يارى چيست ؟ فرمود: توفيق . مرد پرسيد: اعطاى توفيق براى چيست ؟ امام فرمود: اگر موفق بودى عامل عمل خير، خواهى بود، چه گاهى كافر در عمل از تو قوى تر است و چون از توفيق برخوردار نشده ، عامل عمل خير نيست .
كسى كه از نظر قواى طبيعى واجد شرايط تحصيل علم است و خودش براى درس خواندن علاقه جدى دارد، ولى وسايل و اسباب تحصيل از قبيل معلم و كتاب و كاغذ و قلم در اختيارش نيست ، حق دارد از خداوند طلب توفيق كند تا با عنايت او وسايل تحصيلش توجيه گردد، اما كسى كه با داشتن نيروى طبيعى براى تحصيل علم علاقه به درس خواندن ندارد و در آن راه مجاهده نمى كند، اگر از خداوند درخواست توفيق نمايد به فرموده حضرت على بن موسى الرضا عليهما السلام خود را مسخره كرده است . حضرت مى فرمود:
و من ساءل التوفيق و لم يجتهد فقد استهزاء بنفسه (539)
كسى از خداوند طلب توفيق كند، ولى در آن راه مجاهده و كوشش ننمايد، خود را مسخره كرده است .
حضرت على بن الحسين عليهماالسلام ، آن امام معصوم ، آن انسان الهى ، كه علاقه دارد همواره مطيع حضرت حق باشد و در راه درستى و صواب قدم بردارد، در جمله اول دعا كه موضوع بحث امروز است ، با اراده جدى و عزم ثابت از پيشگاه خداوند درخواست توفيق نموده ، عرض مى كند:
و وفقنى لطاعه من سددنى
بارالها! به من توفيق ده تا از كسى كه مرا به راه درستى و صواب مى خواند اطاعت كنم . فيض توفيق بارى تعالى در انجام عمل خير شامل حال كسانى مى شود كه خواهان آن باشد، كسى كه در باطن به انجام عمل خير بى تفاوت است و نسبت به آن علاقه ندارد توفيق در مقابل خذلان آمده است . خذلان به معناى ترك نصرت است و توفيق به معناى يارى نمودن .
عن على عليه السلام قال : التوفيق و الخذلان يتجاذبان النفس فايهما غلب كانت فى حيزه (540)
على (ع) فرموده : توفيق و خذلان در كشاكش جذب نفس آدمى هستند، هر يك از اين دو غلبه كرد نفس به آن ميل مى كند و به سوى آن گرايش مى يابد.
غلبه توفيق و شكست خذلان ، يا برعكس ، بر وفق خواسته درونى ماست ، اگر به كار خير علاقه داشته باشيم و خواهان يارى خدا باشيم توفيق غلبه مى كند، و اگر به انجام كار خير بى علاقه هستيم و نسبت به يارى خداوند بى توجه ، خذلان پيروز مى شود. امام صادق عليه السلام نيز به بيان ديگرى توفيق و خذلان را در مقابل هم قرار داده و چنين فرموده است :
اذا فعل العبد ما امره الله عزوجل به من الطاعه كان فعله وفقا لامر الله عزوجل و سمى العبد به موفقا، و اذا اراد العبد ان يدخل فى شى ء من معاصى الله عزوجل فحال الله تبارك و تعالى بينه و بين تلك المعصيه فتركها كان تركه لها بتوفيق الله تعالى ذكره و متى خلى بينه و بين تلك المعصيه فلم يحل بينه و بينها حتى يرتكبها فقد خذله ولم ينصره ولم يوفقه (541 )
موقعى كه بنده خدا امر الهى را اطاعت مى كند و بر وفق دستور ذات مقدسش انجام وظيفه مى نمايد، او بنده موفق خوانده مى شود. وقتى اراده مى كند كه مرتكب معصيتى شود، خداوند بين او و معصيت حايل مى گردد و بر اثر آن ، گناه را ترك مى گويد، اين ترك نمودن به توفيق بارى تعالى انجام شده است و هر زمان خداوند بين گناه و گناهكار فاصله نشود و او را به حال خودش واگذارد و مرتكب معصيت گردد، خداوند آن بنده را مخذول نموده و از نصرت و توفيقش برخوردار نساخته است .
وسايل و اسباب توفيق براى انجام عمل خير متعدد است و بعضى از آن وسايل در اختيار خود ماست و اگر از آنها در موقع خود استفاده نماييم به توفيق خويشتن كمك نموده ايم . اولياى گرامى اسلام براى راهنمايى پيروان خود بعضى از آنها را در خلال روايات خاطرنشان ساخته اند كه قسمتى از آنها در اينجا ذكر مى شود:
عن على عليه السلام قال : من التوفيق حفظ التجربه (542)
على (ع) فرموده : از جمله امور موثر در توفيق آدمى ضبط تجربه است .
مرد نيكوكارى از جلو منزل شخص محترمى گذر مى كند و مى داند كه او در زندگى تهيدست است . به فكرش مى رسد كه بايد به وى كمك كرد. همان موقع در كيف بغل به قدر لازم پول دارد، دو سه قدمى به طرف او مى رود. ناگهان با خود مى گويد: عجله براى چيست ؟ فردا زودتر مى آيم ، او را ملاقات مى كنم ، قدرى با هم صحبت مى كنيم و در ضمن كمك مى كنم . به طرف منزل خود مى رود. بين راه با جمعى برخورد مى كند كه در نقطه اى گرد آمده اند. نزديك مى شود كه بفهمد چه خبر است و چرا مردم جمع شده اند: در حالى كه مرد نيكوكار تمام توجهش به مردم است . و در جستجوى علت تجمع آنان است ، جيب برى از فرصت استفاده مى كند و كيف را مى زند و او متوجه نمى شود. به منزل مى رود، شب را مى گذراند. صبح در موقع پوشيدن لباس متوجه مى شود كه كيفش نيست ، فكر مى كند يادش مى آيد كه ديروز عصر موقعى كه بين جميعت بود از جيبش درآورده اند، متاءثر مى شود، با خود مى گويد: چرا من ديروز به منزل آن شخص محترم نرفتم و كمك ننموده ام ، ولى افسوس و تاثرش بى اثر است . اگر شخص نيكوكار اين واقعه تجربه آموز را به ذهن بسپرد و تصميم بگيرد از اين پس به دستور قرآن شريف كه فرموده است :
و استبقوا الخيرات
در كارهاى خير پيشى گيريد، هر جا با خيرى مواجه شود فورا اقدام مى نمايد و به انجام آن موفق مى گردد.
و عنه عليه السلام : من التوفيق الوقوف عند الحيره (543)
و نيز فرموده است : از جمله توفيقها اين است كه آدمى در مواقع حيرت توقف كند.
گاهى انسان با امرى مواجه مى شود كه قطعا خوب است و بر وفق حق ، براى تحقق آن اقدام مى نمايد و گاهى انسان با امرى مواجه مى شود كه قطعا نادرست و برخلاف حق است ، از آن اعراض مى كند، اما اگر با چيزى مواجه شود كه درباره اش متحير است ، نمى داند خوب است يا بد، بايد در آنجا توقف كند و اقدامى ننمايد، زيرا توقف در آن مورد از طرفى در آن امر مجهول ، نيروى خود را به هدر نداده است و از طرف ديگر اگر خلاف حق بودنش واضح گردد نادانسته در باطلى واقع نشده است .
رفيق دانا و خيرخواه از جمله عوامل موفقيت آدمى است و اين مطلب در خلال روايات با تعبيرهاى مختلفى آمده است :
عن على عليه السلام قال : اشفق الناس عليك اعونهم لك على صلاح نفسك و انصحهم لك فى دينك (544)
علاقه مندترين مردم نسبت به تو كسى است كه بيش از دگران در اصلاح نفست بكوشد و بيش از هر كس به دين تو خيرخواه باشد.
رفيقى اينچنين زمانى مايه توفيق است كه آدمى به تذكرات خيرخواهانه او گوش فرا دهد و عملا آنها را به كار بندد و اگر از پى زشتى ها برود و نصايح آن دوست ارزشمند را مورد اعتنا و توجه قرار ندهد، به توفيق و سعادت نايل نمى گردد.
عن عليه السلام قال : لم يوفق من استحسن القبيح و اعرض عن قول النصيح (545)
على (ع) فرموده است : موفق نمى شود كسى كه بدى ها را نيكو بشمرد و از گفته دوست خيرخواه و ناصح خود اعراض نمايد.
از آنچه مذكور افتاد معنى توفيق واضح شد و ضمنا روشن گرديد كه به كار بستن نصايح خيرخواهانه دوستان دانا و با ايمان كه آدمى را به راه صلاح و صواب مى خوانند آنقدر ارزش دارد كه امام سجاد (ع) در جمله اول اين قسمت از دعاى ((مكارم الاخلاق )) كه موضوع سخنرانى امروز است به پيشگاه خدا عرض ‍ مى كند:
و وفقنى لطاعه من سد دنى
بارالها به من توفيق ده تا از كسى كه مرا به راه صواب و صراط مستقيم مى خواند اطاعت نمايم .
در جمله دوم اين قطعه از دعاى ((مكارم الاخلاق )) كه موضوع قسمت دوم سخنرانى امروز است ، حضرت سجاد (ع) به پيشگاه خداوند عرض مى كند:
و متابعه من ارشدنى
بارالها مرا موفق بدار تا از كسى كه مرا به راه سعادت و رستگارى هدايت مى نمايد پيروى كنم .
هدايت نمودن به راه خير و صلاح عملى است بسيار شريف و مقدس و اين كار در درجه اول شايسته ذات اقدس الهى است ، چه او از نظر علم صلاح واقعى تمام موجودات را كه خود آفريده است مى داند و از جهت راهنمايى چون منزه از بخل و عجز است ، راه صلاح هر موجودى را آنطور كه بايد و شايد به وى ارائه مى نمايد.
هدايت انسان : خداوند در قرآن شريف راجع به هدايت انسان فرموده است :
انا هديناه السبيل اما شاكرا و اما كفورا(546)
ما راه صلاح و سعادت انسان را به وى ارائه نموده ايم ، او آزاد است در اينكه شكرگزار نعمت هدايت ما باشد و از آن پيروى كند يا كفران كننده نعمت هدايت ما باشد و از آن اعراض نمايد.
هدايت تمام عوامل هستى : موقعى كه موسى و هارون براى دعوت فرعون آمدند پرسيد: اى موسى ! خداى شما دو نفر كيست ؟
قال : ربنا الذى اعطى كل شى ء خلقه ثم هدى (547)
موسى در پاسخ گفت : خداى ما كسى است كه در مجموع جهان هستى آفريده هاى خود را به تمام آنچه لازمه خلقتشان بوده مجهز ساخته و سپس همه آنها را به راه صلاح و كمالشان هدايت فرموده است .
پيمبران الهى نيز با راهنمايى پروردگار، هادى مردم اند.
هو الذى ارسل رسوله بالهدى و دين الحق (548)
اين خداوند است كه پيمبر خود را به منظور هدايت مردم و ارائه دين حق مبعوث فرموده است .
على (ع) درباره هدايت رسول اكرم صلى الله عليه و آله فرموده است :
و اقتدوا بهدى نبيكم فانه افضل الهدى و استنوا بسنته فانها اهدى السنن (549)
به هدايت پيمبرتان اقتدا نماييد كه آن برترين هدايت است و پيرو سنت او باشيد كه در هدايت از تمام سنن كاملتر است .
ائمه معصومين عليهم السلام نيز هر يك در عصر خود هادى مردم اند و راه صلاح را به آنان ارائه مى نمايند.
عن ابيجعفر عليه السلام فى قول الله عزوجل : ((انما انت منذر و لكل قوم هاد)) فقال : رسول الله صلى الله عليه و آله المنذر و لكل زمان مناهاد يهديهم الى ماجاء به نبى الله صلى الله عليه و آله و سلم (550)
قرآن شريف فرموده است : اى پيمبر! تو هشياردهنده مردمى و هر قومى را هادى و راهنمايى است .
امام باقر (ع) در تفسير اين آيه فرموده است : رسول گرامى انذاركننده است و در هر زمان از ما اهل بيت راهنمايى است كه مردم را به آنچه رسول اكرم آورده است هدايت مى نمايد.
عن على عليه السلام قال : بنا اهتديتم فى الظلماء(551)
در تيرگى ها و ظلمتها به وسيله ما راه صلاح را شناختيد و هدايت شديد.
عقل نيز از عوامل موثر در هدايت مردم به راه صلاح و رستگارى است و در اين باره روايات زيادى از اولياى گرامى اسلام رسيده كه در اينجا پاره اى از آنها ذكر مى شود. امام موسى بن جعفر عليهماالسلام ضمن حديث مفصلى كه مخاطب آن هشام بن حكم است ، عقل را حجت باطنى خداوند خوانده و از آن در كنار حجج ظاهرى پروردگار نام برده است :
يا هشام ! ان لله على الناس حجتين : حجه ظاهره و حجه باطنه فاما الظاهره فالرسل و الانبياء و الائمه ، و اما الباطنه فالعقول (552)
براى خداوند در بين مردم دو حجت است : يكى حجت آشكار و آن ديگر حجت نهان . اما حجت آشكار، پيمبران و انبيا و امامان هستند و اما حجت نهان عقلهاى مردم است .
عقل چراغى است فروزان و راهنمايى است روشن بين و مى تواند راه صلاح را از فساد و هدايت را از گمراهى تميز دهد.
عن على عليه السلام قال : كفاك من عقلك ما اوضح سبل غيك من رشدك (553)
على (ع) فرموده : كافى است ترا از عقلت ، كه راههاى گمراهيت را از راههاى هدايتت روشن مى كند.
انسان عاقل پيش از آنكه به كارى دست بزند بايد از نيروى خرد استفاده كند و با هدايت عقل خير و شر آن كار را تميز دهد سپس اقدام كند يا خوددارى نمايد. نقش عقل در راهنمايى انسانها آنقدر مهم است كه پيشواى گرامى اسلام به پيروان خويش توصيه فرموده كه از عقل خود بخواهيد تا در هر مورد، نيك و بد را بگويد و شما را به خير و صلاح هدايت نمايد.
عن النبى صلى الله عليه و آله : استرشدوا العقل ترشدوا ولا تعصوه فتندموا(554)
پيغمبر اكرم فرموده است : از عقل بخواهيد تا ارشادتان نمايد و از دستورش سرپيچى نكنيد كه سرانجام پشيمان خواهيد شد.
به موازات استفاده از عقل خود در مواقعى كه لازم است از عقل دگران نيز استفاده كنيد و به وسيله شور با عقلا بر نيروى درك خود بيفزايد، و اين مطلب نيز در روايات اسلامى آمده است .
عن على عليه السلام قال : من شاور ذوى العقول استضاء بانوار العقول (555)
على (ع) فرموده : كسى كه با خردمندان شور كند از نور عقلها خويشتن را روشن نموده است .
پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله با همان عبارتى كه به مردم توصيه نموده است از عقل خود راهنمايى بخواهند در مورد استفاده از عقل افراد عاقل نيز عبارت را به كار برده است .
عن النبى صلى الله عليه و آله : استرشدوا العاقل ترشدوا ولا تعصوه فتندموا(556)
رسول اكرم فرموده : از عاقل راهنمايى بخواهيد تا به رشد و هدايت دست يابيد و از راهنمايى او تخلف نكنيد كه با ندامت مواجه خواهيد شد.
اين حديث شريف از پيغمبر گرامى اسلام محتواى جمله دوم اين قطعه از دعاى ((مكارم الاخلاق )) است كه در سخنرانى امروز مورد بحث قرار گرفت . امام سجاد (ع) در پيشگاه خداوند عرض مى كند:
ومتابعه من ارشدنى
بارالها! مرا موفق بدار تا از كسى پيروى كنم كه به خير و صلاح ارشادم مى نمايد.
بعضى از مضامين و جملات دعاى شريف ((مكارم الاخلاق )) براى كسانى كه به مبدا و معاد ايمان دارند درس دينى است ، خلوص نيت را در شاءن توحيد و يكتاپرستى مهم مى شمرند، براى تقوا و پاكى ضمير ارزش الهى قائل اند و مى خواهند خويشتن را طبق دستور امام سجاد (ع) بسازند و به تعالى معنوى و سعادت ابدى نايل آيند، اما پاره اى از مضامين اين دعا براى تمام مردم از الهى و مادى ، مسلمانان و غير مسلمانان كه خواهان زندگى خوب و اطمينان بخش اند درس انسانيت و ارشاد است و راهنماى خير و مصلحت ، همه مى توانند از آن دستورها استفاده كنند و مطالبى را كه امام سجاد (ع) فرموده و از پيشگاه الهى براى خود درخواست كرده است آنان نيز به كار بندند و از نتايج آن بهره مند شوند. از جمله مضامينى كه جنبه انسانى و عقلانى دارد و براى تمام مردم جهان مفيد و ثمربخش است ، دو جمله اين قطعه از دعاى ((مكارم الاخلاق )) است كه امروز موضوع سخنرانى قرار گرفت . بى گمان در طول تاريخ براى اشخاص فهميده و دانا بسيار اتفاق افتاده است كه افراد عاقل در مواقعى به خير و صلاحشان سخنانى گفته و راهنمايى هايى نموده اند و آنان پس از مطالعه و دقت به صحت آن پى برده و عملا به كار بسته اند و از خطر و زيانى كه در مخالفت با آن ممكن بود دامنگيرشان شود مصون مانده اند، و در اينجا به طور شاهد يك مورد ذكر مى شود. در هندوستان شاهى بود قوى و مقتدر، در منطقه وسيع و آبادى حكومت مى كرد و مردم زيادى جمعيت كشور او بودند. شاه به جمع مال و اندوختن ثروت علاقه شديد داشت ، اموال زيادى در خزاين خود گرد آورده بود و همواره در ازدياد آن مى كوشيد. وزيرى داشت كه كاردان و عاقل ، او از عمل شاه ناراضى و متاءثر بود و براى آينده احساس خطر مى نمود، روش او را نادرست و خلاف مصلحت مى دانست ، مكرر گفته بود كه شاه اموال خود را از خزاين بيرون بياورد و در راه رفاه مردم و براى رفع نقائض مملكت و به منظور تقويت ارتش به كار گيرد، مى گفت : از مال نمى توان مرد ساخت ولى از مرد مى توان مال بسيار اندوخت . شاه از گفته هاى مكرر وزير رنجيده خاطر شده بود اما به زبان نمى آورد. يكى از روزها كه وزير براى قانع كردن شاه و تحقق بخشيدن به گفته هاى خود اصرار بسيار نمود، شاه دستور داد ظرف عسلى آوردند و نزد وزير به زمين گذاردند. طولى نكشيد كه مگس زيادى گرد انگبين جمع شد.
وزير آن منظره را مشاهده نمود، سپس اجازه مرخصى خواست و گفت : مقصود شاه اين بود كه به من بفهماند زر و پول نقد همانند عسل است ، مردم با عرضه آن جمع مى شوند همانطور كه مگسان به طرف عسل هجوم مى برند.
وزير از حضور شاه رفت ، منتظر ماند تا شب آمد و تاريكى همه جا را فراگرفت . وزير به خادمش گفت ظرف عسلى را بردارد و با آن بيايد. وزير به دربار آمد و پيام داد كار مهمى دارد و اجازه حضور مى خواهد. شاه اجازه داد، وزير وارد شد و به مستخدم خود گفت : ظرف عسل را مقابلش به زمين بگذارد. ظرف عسل را گذاشت ولى چون شب بود و تاريك مگسى نيامد. آنگاه وزير به شاه گفت : مردم با عرضه زر وقتى جمع مى شوند كه بموقع زر را به آنان بدهى ، مانند مگسان كه روز گرد انگبين جمع مى شوند، اما چون وقت بگذرد كسى به زر اعتنا نمى كند، همانطور كه مگس در شب به طرف انگبين نمى آيد. شاه سخت تحت تاثير عمل وزير و گفته وى قرار گرفت ، او را تحسين نمود و تمجيدش كرد و بعلاوه به وى جايزه داد. سپس درهاى خزاين را گشود، اموال را بيرون آورد، صرف عمران و آبادى كشور، آسايش و رفاه مردم ، و تقويت ارتش و تاءمين هر چه بهتر زندگى ارتشيان نمود، و در نتيجه شاه از عزت و محبوبيت زيادى برخوردار گرديد.
اين پيروزى و موفقيت از آن جهت نصيب شد كه شاه به ارشاد و هدايت وزير عاقل خود گوش فرا داد، لجاجت نكرد، و عملا آن را به كار بست . اگر از راهنمايى وزير سرباز مى زد و اموال را همچنان در خزاين نگاهدارى مى نمود طولى نمى كشيد كه بر اثر اقتصاد ناموزون مملكت دچار ويرانى و مردم گرفتار مضيقه مالى مى شدند و قهرا اين رويداد عوارض ندامت بارى را پديد مى آورد و اين عمل خود از مصاديق حديث شريف رسول اكرم است كه مذكور افتاد:
استرشد والعاقل ترشدوا و لا تعصوه فتندموا
از عاقل ، راهنمايى و ارشاد بخواهيد تا هدايت شويد و از دستورش سرپيچى ننمايد كه پشيمان خواهيد شد.
بموقع است اين نكته تذكر داده شود كه پيروى از ارشاد و هدايت افراد عاقل و خيرخواه امرى است بس مهم و براى دست يافتن به اين هدف مقدس بايد از دعاى حضرت على ابن الحسين عليهماالسلام درس بگيريم و از پروردگار بزرگ بخواهيم كه ما را به پيروى از خيرخواهان عاقل موفق و مويد بدارد. امام سجاد (ع) در جمله دوم اين قطعه از دعا به پيشگاه خداوند عرض مى كند:
و متابعه من ارشدنى
بارالها! موفقم بدار كه از كسى كه مرا به راه خير و صلاح ارشاد مى نمايد پيروى كنم .
توفيق بارى تعالى اگر شامل حال شود آدمى به آسانى از ارشاد و هدايت خيرخواهان عاقل پيروى مى كند و به سعادت نايل مى گردد. ولى مهم اين است كه از توفيق الهى كسانى منتفع مى شوند كه داراى تقواى فكرى و آزادى خرد باشند، آنانكه عقل خود را اسير لجاج و عناد، تعصب و تقليد، هوى پرستى و خودخواهى ، و ديگر عوامل اسارت نموده اند، لايق توفيق الهى نيستند و نمى توانند از ارشاد عاقل و خيرخواه آنطور كه بايد استفاده نمايند. قرآن شريف كتاب هدايت انسانها است :
ان هذا القرآن يهدى للتى هى اقوم (557)
اين كتاب آسمانى ، مردم را به استوارترين راه سعادت هدايت مى نمايد.
ولى از هدايت قرآن كسانى بهره مند مى شوند كه عقلشان متقى و منزه از اوصاف جاهلانه باشد. در ابتداى قرآن شريف خاطرنشان گرديده :
هدى للمتقين (558)
اين كتاب راهنماى افراد باتقواست .
ذيل اين آيه ، متقين معرفى شده اند:
الذين يتقون الموبقات و يتقون تسليط السفه على انفسهم (559)
متقين كسانى هستند كه از گناه و نافرمانى بارى تعالى كه فرار از عبوديت و دورافتادن از رحمت اوست پرهيز مى نمايند و همچنين پرهيز مى كنند از اينكه نادانى و سفاهت بر عقلشان چيره شود و از درك حقايق بازمانند.
بنابراين كسانى كه بنده هواى نفس و تمنيات حيوانى خود هستند، كسانى كه در پرستش بت و ديگر معبودهاى ساختگى عقل را واپس مى زنند و از پدران نادان خويش تقليد مى نمايند و خلاصه ، آنانكه از تقواى خرد و آزادى فكر بى بهره اند و عقل خود را در محيط ظلمانى و تعصب و لجاج زندانى نموده اند، شايسته توفيق الهى نيستند و نمى توانند از ارشاد افراد عاقل و خيرخواه برخوردار گردند. از اين رو قسمتى از سرمايه عمرشان در اعمال جاهلانه و خلاف مصلحت مصروف مى گردد و بعلاوه از پى هر عملى ناروا كه مرتكب مى شوند گرفتار افسوس و ندامت آن هستند. اين قبيل افراد نادان در ادوار بعثت پيغمبران گذشته بسيار بوده اند و گفته هاى عاقلانه فرستادگان خدا را با سخنان سفيهانه و هذيان مانند پاسخ مى گفتند و ارشادشان را به باد مسخره مى گرفتند. تعاليم حكيمانه شعيب پيغمبر و پاسخهاى مردم آن عصر كه در قرآن شريف (سوره هود، از آيه 84 به بعد) آمده ، نمونه آن گفتگوهاست و شنوندگان محترم براى آگاهى از آن تعاليم و پاسخها مى توانند به كتب تفسير مراجعه فرمايند.
27- اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، وَ سَدِّدْنِى لِأَنْ أُعَارِضَ مَنْ غَشَّنِى بِالنُّصْحِ
بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيم
اين جمله از دعاى شريف ((مكارم الاخلاق )) به خواست بارى تعالى موضوع سخنرانى امروز است . امام سجاد عليه السلام پس از درود بر محمد و آلش به پيشگاه خداوند عرض مى كند: بارالها! مرا به راه صواب تاءييد كن تا با كسى كه فريبم داده و به من خيانت نموده است با لطف و خيرخواهى مقابله نمايم .
در اين عبارت دو كلمه است كه بايد مورد بررسى قرار گيرد تا معناى كلام امام سجاد (ع ) روشن شود: يكى كلمه ((غش )) است و آن ديگر كلمه ((نصح )). غش به معناى ناخالص و مشوب است و نصح به معناى خالص و غير مشوب . غش و نصح در لغت عرب معانى متعددى دارند:
غشه اظهر له خلاف ما اضمره ، زين له غير المصلحه ، خدعه و خانه
غش نمودن با ديگرى به معناى ظاهر نمودن چيزى است خلاف آنچه پنهان نموده است ، غش به معناى زينت نمودن و زيبا جلوه دادن چيزى است كه خلاف مصلحت مى باشد، غش به معناى خدعه و خيانت است .
نصحه وعده ، اخلص له الموده . الناصح الخالص من العسل و غيره ، ناصح الجيب اى نقى القلب لاغش ‍ فيه
او را نصيحت كرد يعنى موعظه نمود، يعنى مودت خود را درباره او خالص ساخت . ناصح به معناى خالص ‍ است ، عسل خالص باشد يا غير عسل . به كسى كه قلب پاك و خالى از غش دارد مى گويند ((ناصح الجيب )).
اين جمله كه مورد بحث امروز است و چند جمله كه بعد از آن در كلام امام سجاد (ع) آمده از سجاياى انسانى و كرايم اخلاق است . بايد توجه داشت كه به كار بردن كرامت خلق و گذشتهاى بزرگ انسانى جنبه فردى و خصوصى دارد و شامل گناهان عمومى و جرمهاى اجتماعى نمى شود، به عبارت ديگر، كرامت اخلاق در اسلام عبارت از اين است كه اگر فردى نسبت به فرد ديگر ستم نمود و به حق او تجاوز كرد شخصى كه مورد ستم واقع شده از نظر قانون مى تواند او را تعقيب كند و كيفر دهد، ولى اگر شخص متجاوز لايق عفو و اغماض باشد و بر اثر گذشت و چشم پوشى ممكن است اصلاح شود او را مى بخشد و با كرامت خوب از وى مى گذرد. در همين جمله مورد بحث ، امام (ع) عرض مى كند: بارالها! مرا موفق بدار تا با كسى كه به شخص من ستم نموده و فريبم داده است از راه نصيحت و خيرخواهى با وى مقابله نمايم .
براى آنكه مطلب دعاى امام (ع) هر چه بهتر و بيشتر روشن شود و بدانيم كدام غش است كه جنبه خصوصى دارد و دعاى امام سجاد (ع) شامل آن مى شود و كدام غش است كه مشمول دعاى امام سجاد نيست ، لازم است عين احاديثى كه در آنها از ((غش )) نام برده شده ذكر شود تا بدانيم دعاى امام ناظر به كدام غشى است كه مى شود با لطف و خيرخواهى با آن مقابله نمود و كدام غشى است كه دعاى امام سجاد آن را در بر نمى گيرد و نمى توان با لطف و اندرز از آن چشم پوشى كرد. معاملات و دادوستد از جمله امورى است كه در روايات اولياى دين كلمه ((غش )) درباره آنها به كار برده شده است .
عن النبى صلى الله عليه و آله : من غش مسلما فى شراء اوبيع فليس منا و يحشر يوم القيامه مع اليهود لانهم اغش الخلق للمسلمين (560)
رسول اكرم فرموده است : كسى كه با مسلمانى در خريد يا فروش خيانت نمايد و تقلب كند از ما نيست و در قيامت با يهوديان محشور مى گردد زيرا يهودى ها نسبت به مسلمانان خائنترين خلق اند.

 

next page

back page