نيايش در عرفات

آية الله العظمى لطف الله صافى گلپايگانى

- پى‏نوشت‏ها -


(1) - ـ سوره رعد، آيه 15.
(2) - ـ سوره حديد، آيه 4.
(3) - ـ سوره انعام، آيه 40 ـ 41.
(4) - ـ سوره اعراف، آيه188.
(5) - ـ سوره فاطر، آيه15.
(6) - ـ سوره مؤمن، آيه60.
(7) - ـ وسائل الشيعه، ج4، «باب استحباب اختيار اطالة الدعاء فى الصلاة و بعدها على اطاله القراءة» ص1020، حديث1.
(8) - ـ نهج‎البلاغه فيض، حكمت 130، ص1151.
(9) - ـ «بخوانيد مرا، درخواست شما را روا مى‎سازم».
(10) - ـ «كسى كار زشت انجام دهد يا به خود، ستم كند پس از آن از خدا آمرزش بخواهد، خداوند را آمرزنده مهربان مى‎يابد»
(11) - ـ «اگر شكر نعمت بجا آوريد، نعمت شما را افزون مى‎سازيم»
(12) - ـ «خدا توبه كسانى را مى‎پذيرد كه كار زشت و ناشايسته از روى نادانى بجا آورده پس از آن بزودى (پيش از رسيدن مرگ) توبه كنند پس خدا آنها را مى‎بخشد و خدا (به توبه راستى) دانا و (درباره هركس) درستكار است». (نهج‎البلاغه فيض، حكمت130، ص1151).
(13) - ـ نهايه/ابن اثير، ج3، ص403 (باب الغين مع‎الياء).
(14) - ـ سوره فتح، آيه1 ـ 2.
(15) - ـ سوره طور، آيه35.
(16) - ـ سوره آل عمران، آيه64.
(17) - ـ سوره حجرات، آيه13.
(18) - ـ سوره قصص، آيه13.
(19) - ـ سوره نحل، آيه90.
(20) - ـ سوره فصّلت، آيه34.
(21) - ـ تحف العقول، ص25.
(22) - ـ كافى، ج2، باب ان الدعا يردالبلاء والقضاء، ص341، ح7.
(23) - ـ نهج‎البلاغه / صبحى‎الصالح، حكمت 250، ص511.
(24) - ـ لازم به تذكر است كه: فسخ تصميم و عزيمت، گاهى به واسطه اختلال شرايط يا پيدايش موانع صورت مى‎گيرد و گاهى به ملهم شدن شخص، به امورى كه خودبخود در فكر او وارد مى‎شود و سبب فسخ عزيمت او مى‎گردد و اين معنى نيز از بعض آيات و روايات استفاده مى‎شود كه در اينجا محل تفصيل آن نيست.
(25) - ـ سوره ملك، آيه3.
(26) - ـ عدة‎الداعى، (فى تفسير اسماء الحسنى)، ص311.
(27) - ـ سوره آل عمران، آيه195.
(28) - ـ مفاتيح الجنان (بعداز دعاى عديله).
(29) - ـ سوره شعرا، آيه 205 ـ 206 ـ 207.
(30) - ـ تذكرة الخواص / سبط بن الجوزى، فصل فى ذكر الهادى ـ‎عليه‎السلام‎ـ، ص361. البته اين اشعار در كتابهاى مختلفى با اندك اختلاف نقل شده است رك: مرآة الجنان، ج2، ص160، نزهة الجليس، ج2، ص138. الاتحاف بحب الاشراف، ص67. جوهرة الكلام، ص152. در كتاب اخير مى‎گويد: اشعار فوق بر قصر سيف‎بن ذى‎يزن حميرى مكتوب بوده است و قبل از اشعار فوق، اين ابيات نيز بوده است:
انظر ماترى ايها الرجل *** وكن على حذر من قبل تنتقل
وقدم الزاد من خير تسرّبه *** فكل ساكن دارسوف يرتحل
وانظر الى معشرباتوا على دغة *** فاصبحوا في الثرى رهناً بما عملوا
بنوافلم ينفع البنيان وادخروا *** مالاً فلم يغنهم لما انقضى الاجل
يعنى: «اى مرد! نيك بنگر كه چه مى‎بينى و قبل از رفتن بهوش باش».
«و توشه‎اى از اعمال نيك كه خشنودت سازد، پيش فرست. و بدانكه هر ساكن خانه‎اى بزودى خانه را ترك كرده خواهد رفت».
«به گروهى بنگر كه مدتها در آرامش و خوشى زيستند و اينك در زير خاك در بند اعمال خود هستند».
«خانه‎هايى بنا كردند و اموالى گردآوردند ليكن همينكه مدت آنان بسرآمد هيچيك، آنان را سودى نبخشيد».
(31) - ـ سوره ابراهيم، آيه34.
(32) - ـ كافى، ج 1، ص 23.
(33) - يعلمون ـ خ ل.
(34) - يعلمون ـ خ ل.
(35) - ـ مختصر بصائر الدرجات، ص 100.
(36) - ـ سوره انبيا، آيه22.
(37) - ـ عدة‎الداعى، باب الاول في الحث على الدعا و يبعث عليه العقل و النقل، ص25.
(38) - ـ «و از (ميان) اصناف بندگان، تنها مردان دانا مطيع و خداترسند». (سوره فاطر، آيه28.
(39) - ـ چون در هنگام نوشتن اين كتاب ـ چنانچه قبلاً گفتم ـ دسترسى به مآخذ نداشتم لذا به نقل مضمون كلام محقق طوسى اكتفا شد. سپس بعد از بازگشت از سفر، مراجعه شد، حاصل فرمايش محقق ـ بر حسب نقل فروق اللغات جزائرى‎‎ـ اين است:
«ان الخوف والخشية و ان كانا فى‎اللغة بمعنى واحد الا ان بين خوف‎الله وخشيته فى عرف ارباب القلوب فرقاً وهو ان الخوف تألم النفس من العقاب المتوقع بسبب ارتكاب المنهيات، والتقصير فى الطاعات وهو يحصل لاكثر الخلق وان كانت مراتبه متفاوتة جداً والمرتبة العليا منه لاتحصل الاللقليل.
والخشية: حالة تحصل عند الشعور بعظمة الخالق و هيبته و خوف الحجب عنه، وهذه حالة لاتحصل الا لمن اطلع على حال الكبرياء وذاق لذة القرب ولذا قال تعالى: «اِنَّما يَخْشَى الله مِنْ عِبادِهِ الْعُلَماءُ» فالخشية: خوف خاص و قد يطلقون عليهاالخوف انتهى كلامه.
قلت: ويؤيد هذا الفرق أيضاً قوله تعالى يصف المؤمنين: «يخشون ربهم و يخافون سوء الحساب» حيث ذكر الخشية في جانبه سبحانه والخوف فى جانب الحساب». (فروق اللغات، باب الخاء، ص118 ـ 119).
و همين مضمون را با همين عبارات، علامه مجلسى در بحار، ج67، ص360 از اوصاف الاشرافِ محقق طوسى نقل فرموده و ظاهر اين است كه: فروق اللغات، آن را از بحار اخذ كرده است.
(40) - ـ نهج البلاغه فيض، حكمت 79، ص 1123.
(41) - ـ سوره نازعات، آيه 40 ـ 41.
(42) - ـ سوره‎نور، آيه 37.
(43) - ـ سوره دهر، آيه 7.
(44) - ـ سوره الرحمن، آيه 46.
(45) - ـ امالى صدوق. ص 197. بحارالانوار، ج 67، ص 378.
(46) - ـ امالى طوسى، ج 1، ص 206.
(47) - ـ بحار، ج 67، ص 393.
(48) - ـ سوره فاطر، آيه 27 ـ 28.
(49) - ـ سوره يس، آيه 11.
(50) - ـ سوره بيّنه، آيه 7.
(51) - ـ سوره بيّنه، آيه 8.
(52) - ـ بحار، ج 67 ص 394.
(53) - ـ سفينة البحار، ج 1، ص 94 و 95(باب فضل البكاء).
(54) - ـ سفينة البحار، ج 1، ص 94 و 95(باب فضل البكاء).
(55) - ـ سفينة البحار، ج 1، ص 94 و 95(باب فضل البكاء).
(56) - ـ اين حديث اگر چه مشهور است ولى عين اين لفظ را در حدودى كه در كتب حديث فحص شد نيافتيم ولى به اين لفظ: «الشقى من شقى فى بطن امه و السعيد من وعظ بغيره» دركتب عامه مثل صحيح مسلم، باب قدر، و در كتب خاصه مثل روضه كافى، ص81، باب17، ح39 نقل شده است. و به اين لفظ: «الشقى من شقى فى بطن امه والسعيد من سعد فى بطن امه» نيز در توحيد صدوق، باب58، ح3 روايت شده است(مؤلف).
(57) - ـ «چه بسيار شود كه چيزى را شما ناگوار شماريد ولى به حقيقت خير و صلاح شما در آن بوده و چه بسيار شود كه دوستدار چيزى هستيد و در واقع شر و فساد شما در آن است» (سوره بقره، آيه216).
(58) - ـ كافى، ج2، باب من اذى المسلمين واحتقرهم، ص263، ح8.
(59) - ـ سوره هود، آيه 105 ـ 108
(60) - ـ مفاتيح الجنان، دعاى سحرهاى ماه رمضان.
(61) - ـ كافى، ج 2، ص 39، باب خصال المؤمن، ج 2(ط منشورات مكتبة الاسلاميه).
(62) - ـ سوره مائده، آيه 64.
(63) - ـ سوره واقعه، آيه 59.
(64) - ـ سوره واقعه، آيه 63 ـ 64.
(65) - ـ سوره رعد، آيه 39.
(66) - ـ نهج البلاغه فيض، حكمت 279 ص 1225.
(67) - ـ نهج البلاغه فيض، حكمت 22، ص 873.
(68) - ـ سفينة البحار، ج 2، ص 327.
(69) - ـ همان مدرك سابق.
(70) - ـ الجامع الصغير، ج 2 ، ص 131.
(71) - ـ مفاتيح الجنان(مناجات حضرت امير(ع)).
(72) - ـ اللهوف فى قتلى الطفوف، ص 26.
(73) - ـ اللهوف فى قتلى الطفوف، ص 26.
(74) - ـ همان مدرك سابق
(75) - ـ الهوف، ص 42.
(76) - ـ نهج البلاغه فيض، خطبه 184، ص 612.
(77) - ـ كافى، ج 2، ص 44، باب حقيقة الايمان واليقين، ح 2.
(78) - ـ مطلوب كل طالب / رشيد الدين وطواط، ص 28 (ط چاپخانه سلمان فارسى ـ قم).
(79) - ـ نهج البلاغه فيض، حكمت 93، ص 1130.
(80) - ـ الكامل ابن اثير، ج 2، ص 158.
(81) - ـ همان مدرك، ص 154.
(82) - ـ نفس المهموم، ص228 (منشورات مكتبة بصيرتى ـ قم).
(83) - ـ همان مدرك، ص 229.
(84) - ـ همان مدرك.
(85) - ـ در اينجا به مناسبت اين اشعار را كه در اين سفر خطاب به حضرت مولاى متقيان و اميرالمؤمنين ـ عليه السلام ـ عرض و به مجمع اسلامى جهانى هديه نمودم، توسلاً خدمت خوانندگان عزيز تقديم مى‎دارم:
على اى واقف اسرار هستى *** على اى رهنماى حق پرستى
على اى شيريزدان شاه مردان *** على اى عروة الوثقاى ايمان
على اى قاتل شجعان كفار *** على اى دين حق را سيف تبار
على اى سرور ارباب عرفان *** على اى صاحب محراب و ميدان
تو در ملك حقيقت پيشوائى *** جدا از حق نه اى وحق نمائى
الا اى گوهر بحر ولايت *** الا اى زينت عرش امامت
بيا در كربلا اى مير ابرار *** ببين ميزان صبر و اوج ايثار
به بحر خون ببين نور دو عينت *** شهيد خنجر عدوان حسينت
فداكارى ببين و پاكبازى *** زدنيا و زعقبى بى‎نيازى
در آن دشت پر از اندوه و تشوير *** همه خون بود و تيغ و تير و شمشير
در آن صحراى محنت‎بار دلگير *** تن آغشته در خونش به برگير
در آن ميدان پرشور بلاخيز *** به آن حلقوم تشنه جرعه‎اى ريز
قد سروش ببين افتاده بر خاك *** تنش از زخم دشمن گشته صدچاك
زسوز تشنگى و از قحطى آب *** زاطفال صغيرش رفته بُد تاب
گلوى نازنين شيرخواره *** زتير حرمله گرديده پاره
به عهد خويش با يزدان وفا كرد *** فدا خود در ره دين خدا كرد
گذشت از اكبر و عباس و اصغر *** زقاسم نونهال سبط اكبر
بيا در كربلا از راه احسان *** حسينت را ببين در چنگ عدوان
مصيباتش ببين كز حد فزون بود *** دل از داغ جوانان پرزخون بود
ولى آن كوه عزم و پايدارى *** نشد تسليم با صد زخم كارى
بلى مرد خدا و مرد تصميم *** به خصم حق نخواهد گشت تسليم
على اى درگهت را جمله مشتاق *** بيا در كربلا در بزم عشّاق
بيا در محفل انس شهيدان *** ببين حال حضور و قرب ايشان
جهاد و همت و صبر و وفابين *** خلوص نيت و صدق و صفا بين
ببين ايمان و عزم و استقامت *** ثبات و رادمردى و شهامت
حسينت محو ذات ذوالجلال است *** در آن غوغا مهيّاى وصال است
ابوالفضل غضنفر و آن مواسات *** كز آن گرديد عقل آدمى مات
علىّ اكبر آن شبه پيمبر *** سرور سينه زهرا و حيدر
وفاى اهل بيتش بين وانصار *** همه اعلام دين ابطال اخيار
همه رزمنده و مرد و تهمتن *** همه اخوان صدق و دشمن افكن
گذشته از زن و از مال و فرزند *** زجان خويش در راه خداوند
همه دين پرور و حريّت آموز *** چراغ معرفت در عالم افروز
همه خصم ستمكار و بدانديش *** همه حق پيشه و حق گو و حق كيش
فداكارىّ آن آزادمردان *** نگهدارى نمود از دين و قرآن
پيام هر يك از آنها بود اين *** نما تا مى‎توانى يارى دين
تحيّات فزون از حدّ احصا *** زسوى «لطفى صافى» به آنها
(86) - ـ .
(87) - ـ .
(88) - ـ كافى، ج2، ص68 (منشورات مكتبة الاسلاميه).
(89) - ـ «اى رسول! بگو به امت كه من مانند شما بشرى هستم كه به من وحى مى‎رسد كه خداى شما خداى يكتاست و هركس به لقاى (رحمت) او اميدوار است بايد نيكوكار شود و هرگز در پرستش خدا، احدى را با او شريك نگرداند (سوره كهف، آيه110).
(90) - ـ عدة‎الداعى، ص238.
(91) - ـ عدة‎الداعى، ص214.
(92) - ـ بحار، ج69، باب ريا، ص298 و 299، ح31.
(93) - ـ الجامع الصغير، ج2، حرف الشين، ص42 (ط دارالكتب العلميّه ـ بيروت).
(94) - ـ نهج‎البلاغه، محمد عبده، حكمت 228، ج 4، ص 50.
(95) - ـ بحار، ج67، ص249 باب اخلاص، ح25. عدة‎الداعى، ص218.
(96) - ـ «حقيقتاً ياور شما تنها خدا و رسول و آن مؤمنانى هستند كه نماز بپا داشته و به فقيران در حال ركوع زكات مى‎دهند (به اتفاق مفسرين عامه و خاصه مراد از اين آيه شريفه على ـ عليه السلام ـ است)». (سوره مائده، آيه55).
(97) - ـ «طه (اى مشتاق حق وهادى خلق) اى رسول ما قرآن را از آن براى تو نازل نكرديم كه خويشتن را به رنج افكنى» (سوره طه، آيه2).
(98) - ـ بحار، ج20، ص215.
(99) - ـ نهج‎البلاغه فيض، خطبه 234، ص812.
(100) - ـ «بگو اى پيغمبر! همانا نماز و طاعت و كليّه اعمال و حيات و ممات من همه براى خداست كه پروردگار جهانهاست» (سوره انعام، آيه 162).
(101) - ـ مقتل / خوارزمى، ج1، ص247 (منشورات مكتبة المفيد).
(102) - ـ «اى پدر! هرچه مأمورى انجام ده» (سوره صافات، آيه102).
(103) - ـ «هرگز به هواى نفس سخن نمى‎گويد، سخن او هيچ غير وحى خدا نيست» (سوره نجم، آيه3 ـ 4).
(104) - ـ سوره روم، آيه30.
(105) - ـ نهج‎البلاغه فيض، حكمت424، ص1287.
(106) - ـ سوره اسراء، آيه72.
(107) - ـ سوره طه، آيه124 ـ 126.
(108) - ـ سوره كهف، آيه109.
(109) - ـ سوره لقمان، آيه27.
(110) - ـ سوره انفال، آيه 42.
(111) - ـ سوره نساء، آيه 165.
(112) - ـ سوره يس، آيه 70.
(113) - ـ سوره يس، آيه11.
(114) - ـ سوره غافر، آيه60.
(115) - ـ سوره طه، آيه 49 ـ 50.
(116) - ـ سوره احزاب، آيه56.
(117) - ـ سوره بقره، آيه 255.
(118) - ـ سوره بقره، آيه255.
(119) - ـ سوره مريم، آيه 57.
(120) - ـ سوره مريم، آيه 50.
(121) - ـ سوره زخرف، آيه 4.
(122) - ـ المعجم الاوسط، ج3، ص89، ح2177.
(123) - ـ همان مدرك، ص76، ح2146.
(124) - ـ كافى، ج2، ص358، ح16 (منشورات مكتبة الاسلامية).
(125) - ـ سوره زمر، آيه71.
(126) - ـ مكارم الاخلاق، (منشورات مؤسسة الاعلمى للمطبوعات ـ بيروت) باب 12، فصل5، ص460.
(127) - ـ سوره انفال، آيه17.
(128) - ـ «قال ابوعبدالله عليه‎السلام: من قال: «لا اله الا الله» مائة مرّة كان افضل الناس ذلك اليوم عملاً الا من زاد» (ثواب الاعمال و عقاب الاعمال، منشورات مكتبة الصدوق، ص18، ح1).
(129) - ـ ثواب الاعمال و عقاب‎الاعمال (منشورات مكتبة الصدوق) ص21، ح1.
(130) - ـ سوره اعراف، آيه201.
(131) - ـ التفسير الكبير/فخر رازى (منشورات دارالكتب العلمية)، ج1، ص205.
(132) - ـ همان مدرك، ص204.
(133) - ـ همان مدرك، ص207.
(134) - ـ سوره زمر، آيه45.
(135) - ـ سوره انفال، آيه2،
(136) - ـ سوره لقمان، آيه25.
(137) - ـ چنانكه همه مى‎دانند انگليسى‎ها براى تفرقه در عالم اسلام از اين حربه، مذهبهاى اختراعى پرورده دست سياست، استفاده بسيار نموده و عامل بزرگِ تفرقه و اختلاف بودند.
در ايران اگر چه بابيگرى و ساختن اين مذهب كه بعد و بزودى منقسم به ازليگرى و بهائيگرى و غير اينها گرويد، ساخته روسيها بود و آنها عامل پيدايش آن شدند ودر مكتب شيخيگرى خصوصاً در پيرامون شخصى به نام «سيد كاظم رشتى» و شاگردانش نفوذ كردند و اين مذهب را اختراع نمودند، اما سرانجام سياست انگليس اين فرقه را زير چتر حمايت خود گرفت و خصوص از فرقه بهايى در كارهاى سياسى و جاسوسى استفاده كرد و در فتح فلسطين در جنگ بين‎الملل اول اين فرقه بهايى بر عليه اسلام و بر ضرر مسلمين به نفع انگليس، خدمات مهمّى كرد كه وقتى انگليسى‎ها اين كشور اسلامى را غصب كردند «عباس افندى» پسر حسنعلى بهاء را با اعطاى لقب «سرى» (از القابى است كه دولت انگليس به خدمتگذاران خود مى‎دهد) به وسيله ژنرال «النبى» پاداش دادند. بعد هم كه ـ چنانكه مى‎دانيم ـ اين فرقه بهايىِ جاسوس، در اختيار امريكا قرار گرفت و در مقاصد استعمارى و ضد اسلامى آمريكا همه گونه خوش خدمتى را به ارباب خود در نقاط مختلف انجام دادند مخصوصاً در ايران جواسيس بهايى از دربار شاه خائن گرفته تا جاهاى ديگر نفوذ يافته و خيانتهاى بزرگى را به كشور و مردم ايران نمودند. و لذا وقتى در اثر انقلاب اسلامى و
تشكيل جمهورى اسلامى ايران، آنها از اين مشاغل جاسوسى كنار گذارده شده و تا حدّى به حساب خيانتها و سرقتهاى آنها از بيت‎المال و غيرها رسيدند، كسى كه براى آنها اشك تمساح مى‎ريخت و از جريان، سخت نگران بود رژيم
آمريكا و شخص ريگان رئيس جمهورى وقت آمريكا بود! چون مى‎فهميد كه با قطع ايادى بهائيش از نفوذ در امور كشور، چه منافعى را از دست مى‎دهد. و اگر بگوييم نگرانى آمريكا از جلوگيرى از ادامه جاسوسى بهائيها به نفع غرب و خصوص صهيونيسم در كل منطقه خاورميانه و كشورهاى اسلامى و عربى بيشتر از نگرانى آن از جهت گروگانهاى آمريكايى بود، شايد مبالغه نباشد.
بارى اين فرقه و فرقه قاديانيها و اسماعيليهاى آقاخانى ـ اگر چه سابقه پيدايش فرقه اخير بيشتر از بهائيها و قاديانيهاست ـ همه از عمّال انگليس و آمريكا بوده و هستند.
و فرقه وهّابى و رژيم سعودى نيز به وسيله انگليس در عربستان روى كار آمدند و براى خوش خدمتى‎هايى كه به انگليسى‎ها در قبال حكومت عثمانى و در مسير تجزيه اين حكومت ـ كه مانعى در راه تسلط كامل استعمار بر سرزمين‎هاى زير نظام عثمانى بود ـ كرده بود «شريف حسين را» با اينكه به او هم وعده‎هايى داده بودند و چون ديدند او باز همه نغمه احياى خلافت مى‎زدند و با «لامركزى» (بى‎مركزى) باطناً موافق نيست و اينها با آن مسلك ساختگى و استعمارى بيشتر از شريف حسين آماده خيانت مى‎باشند و براى ويرانگى در حرمين شريفين و محو آثار تاريخى و خالى كردن سرزمينهاى حرمين از شواهد غيرقابل انكار بر تاريخ اسلام، هرجنايتى را به مصلحت استعمار مرتكب مى‎شوند، لذا آنها را در حرمين شريفين حكومت دادند و تا اين زمان كه ارتش آمريكا، انگليس و فرانسه و ديگر غربيها و طرفداران صهيونيست براى حمايت از سعوديها و در واقع حفظ موقعيت و نفوذ خود در منطقه، عربستان را اشغال نموده و به طور رسمى تحت‎الحمايه بودن رژيم سعودى را ـ كه اگر حمايت امريكا نباشد دو ساعت هم در حرمين دوام نخواهد آورد ـ به جهانيان اعلام كردند كه عربستان پايگاه دولتهاى كفّار عليه اسلام و مسلمين گرديد «انا للّه و انا اليه راجعون».
(138) - ـ سوره كهف، آيه110،
(139) - ـ سوره كهف، آيه110،
(140) - ـ سوره كهف، آيه110،
(141) - ـ سوره كهف، آيه 110.
(142) - ـ سوره مؤمنون، آيه91.
(143) - ـ سوره قصص، آيه71 ـ 72.
(144) - ـ سوره قصص، آيه71 ـ 72.
(145) - ـ سوره انبياء، آيه22.
(146) - ـ تفسير اسرار القران، ج2، ص34 (طـ دوم).
(147) - ـ سوره بقره، آيه125.
(148) - ـ نقل شده است كه: مرحوم آيت‎الله آخوند خراسانى پس از سالها بعداز فوت آيت‎الله ميرزاى شيرازى ـ رحمة‎الله عليهما ـ به سامره مشرف شده بود، حلقه دَر خانه مرحوم ميرزا را بوسيده و گريسته بود.
(149) - ـ با اينكه اين اعمال نيز تحت عنوان تعظيم شعائر يا تقدير از استاد يا ترحم به فرزند و غير اينها مشروع و سنت است.
(150) - ـ اين شعر يا از مجنون است و يا از زبان او گفته شده است.
(151) - ـ «در خانه‎هايى (مانند معابد، مساجد، منازل انبيا و اوليا) خدا رخصت داده كه آنجا رفعت يابد و در آن ذكر نام خدا شود و صبح و شام تسبيح و تنزيه ذات پاك او كنند» (سوره نور، آيه36).
(152) - ـ الدر المنثور، ج5، ص50 شواهد التنزيل، ج1، ص410.
(153) - ـ سوره انبيا، آيه87،
(154) - ـ سوره اسراء، آيه44.
(155) - ـ سوره نور، آيه41.
(156) - ـ سوره بقره، آيه74.
(157) - ـ «و (اى رسول) اگر ما اين قرآن (عظيم‎الشأن) را بر كوه نازل مى‎كرديم مشاهده مى‎كردى كه كوه از ترس خدا خاشع و ذليل، متلاشى مى‎گشت» (سوره حشر، آيه21).
(158) - ـ «در روى زمين براى اهل يقين ادله قدرت الهى پديدار است و هم در نفوس خود شما» (سوره ذاريات، آيه 20 ـ 21).
(159) - ـ «و اين مردم بى‎خرد چه بسيار بر آيات و نشانه‎هاى قدرت حق در آسمانها و زمين مى‎گذرند و از آن روى مى‎گردانند» (سوره يوسف، آيه105).
(160) - ـ نهج‎البلاغه فيض، خطبه 108، ص327.
(161) - ـ سوره طه، آيه50.
(162) - ـ سوره آل عمران، آيه33.
(163) - ـ سوره فاطر، آيه32.
(164) - ـ سوره نساء، آيه79.
(165) - ـ سوره نساء، آيه78.
(166) - ـ سوره مائده، آيه64.
(167) - ـ سوره زمر، آيه67.
(168) - ـ سوره فجر، آيه22،
(169) - ـ سوره فتح، آيه10،
(170) - ـ سوره توبه، آيه40.
(171) - ـ سوره طور، آيه48.
(172) - ـ سوره زمر، آيه42،
(173) - ـ سوره نحل، آيه32.
(174) - ـ سوره نساء، آيه97.
(175) - ـ سوره سجده، آيه11.
(176) - ـ سوره انعام، آيه61.
(177) - ـ سوره آل عمران، آيه49.
(178) - ـ نفس المهموم (منشورات مكتبة بصيرتى ـ قم)، ص239.
(179) - ـ سوره بقره، آيه30.
(180) - ـ سوره طلاق، آيه12.
(181) - ـ سوره انعام، آيه59.
(182) - ـ سوره رعد، آيه 8 ـ 9.
(183) - ـ سوره غافر، آيه19.
(184) - ـ سوره بقره، آيه255.
(185) - ـ حقير، فعلاً چون رساله را بدون مراجعه به كتابى مى‎نويسم لذا رقم بيان شده در نظرم نيست.
(186) - ـ حقّ اليقين / شبّر، ج1، ص47 (مركز انتشارات اعلمى ـ تهران).
(187) - ـ وافى، ج1، باب 34، ح9.
(188) - ـ ستمكاران، علم و حلم او را انكار مى‎نمايند يا مثل بعض فلاسفه منكر علم او به جزئيات مى‎شوند يا سخنان ديگر كه با تنزّه و تقدّس حضرت او منافات دارد.
(189) - ـ كافى، ج5، باب الحث على الطلب و التعرض للرزق، ص78، ح6.
(190) - ـ كافى، ج5، من كدّ على عياله، ص88، ح1.
(191) - ـ كافى، ج5، باب الصناعات، ص113، ح1.
(192) - ـ احياء الميت بفضائل اهل‎البيت، ح44. كنزالعمال، ج14، ص379، ح39013 (با اندكى اختلاف).
(193) - ـ طبرانى كه يكى از بزرگترين محدثين اهل سنت در قرن سوم و چهارم است از ابى‎الطفيل محامى و از ابى‎برزه كه او نيز از مشاهير اصحاب پيغمبر ـ صلّى الله‎عليه وآلهـ است روايت نموده است كه پيغمبر فرمود:
«لا تزول قدما عبد حتى يسأل عن اربعة عن جسده فيما ابلاه و عمره فيما افناه و ماله من اين اكتسبه و فيما انفقه و عن حبّ اهل البيت فقيل: يا رسول الله فما علامة حبّكم فضرب بيده على منكب على ـ ـ‎عليه‎السلام‎ـ» (المعجم الاوسط، ص104 ـ 105، ح2212).
يعنى: «قدم بنده‎ى از مكان خود برداشته نخواهد شد تا از چهار چيز از او سؤال شود از جسدش كه در چه آن را كهنه و فرسوده كرده و از عمرش كه در چه آن را فانى نموده. و از مالش كه از كجا آن را كسب كرده و در چه صرف نموده است و از دوستى اهل بيت. گفته شد: يا رسول الله علامت دوستى شما چيست؟ پيغمبر ـ صلّى الله‎عليه وآله ـ دست بر شانه على ـ ـ‎عليه‎السلام‎ـ ـ زد «يعنى دوستى اين».
و شريف سمهودى يكى ديگر از علماى بزرگ اهل سنت در كتاب جواهر العقدين در قسم دوم آن مشحون به فضائل اهل بيت ـ ـ‎عليهم‎السلام‎ـ ـ است اين حديث را به اين لفظ در دو مورد از ابى‎برزه روايت كرده است:
«قال: قال رسول‎الله صلّى الله‎عليه وآلهوسلّم و نحن جلوس ذات يوم: والذى نفسى بيده لاتزول قدم على قدم يوم‎القيامة حتى يسأل الله عزّوجل عن اربع: عن عمره فيما افناه، و عن جسده فيما ابلاه، و عن ماله مما كسبه و فيما انفقه، و عن حبّنا اهل‎البيت فقال له عمر: يا نبىّ‎الله ما آية حبّكم فوضع يده على رأس على و هو جالس الى جانبه و قال: آية حبى حبّ هذا من بعدى».
(194) - ـ عدة‎الداعى، ص128.
(195) - ـ بحارالانوار، ج 2، ص 33.
(196) - ـ سوره نجم، آيه3.
(197) - ـ نهج‎الفصاحه (با ترجمه)، ص191.
(198) - ـ سوره قلم، آيه4.
(199) - ـ بحارالانوار، ج43، ص331، ب16، ح1.
(200) - ـ سوره نحل، آيه32.
(201) - ـ سوره يونس، آيه64.
(202) - ـ كافى، ج3، باب ان المؤمن لايكره على قبض روحه، ص127، ح2.
(203) - ـ سوره انبياء، آيه 103.
(204) - ـ كافى، ج2، باب ادخال السرور على المؤمنين، ص152، ح8.
(205) - ـ سوره بقره، آيه15.
(206) - ـ سوره آل عمران، آيه54.
(207) - ـ سوره روم، آيه10.
(208) - ـ المفردات فى غريب القرآن، ص471 (ماده مكر).
(209) - ـ عدة‎الداعى، ص154، كافى، ج2، باب الاوقات و الحالات التى يرجى فيها الاجابه، ص347، ح8.
(210) - ـ كافى (با ترجمه)، ج4، باب البكاء ص233، ح1.
(211) - ـ همان مدرك، ح2.
(212) - ـ .
(213) - ـ .
1 و 5 ـ كافى، ج 2، ص 482.
(214) - ـ كافى (باترجمه)، ج4، باب البكاء، ص235، ح8.
(215) - ـ همان مدرك، ص236، ح11.
(216) - ـ عدة‎الداعى، ص163 ـ 164.
(217) - ـ سوره احزاب، آيه56.
(218) - ـ كافى (باترجمه)، ج4، باب الصلاة على النبى مُحَمَّد واهل بيته عليهم‎السلام، ص249، ح7.
(219) - ـ همان مدرك، ص250، ح8.
(220) - ـ همان مدرك، ص252، ح15.
(221) - ـ همان مدرك، ح17.
(222) - ـ كافى (باترجمه)، ج4، باب الصلاة على النبى محمد و اهل بيته عليهم السلام، ص247، ح1.
(223) - ـ همان مدرك، ص250، ح10.
(224) - ـ همان مدرك، ص252، ح16.
(225) - ـ سوره حج، آيه2.
(226) - ـ سوره شعراء آيه 88 ـ 89.
(227) - ـ سوره قارعه، آيه 4 ـ 5.
(228) - ـ سوره عبس، آيه 34 ـ 36.
(229) - ـ سوره ابراهيم، آيه 48.
(230) - ـ سوره ابراهيم: آيه 49 ـ 50.
(231) - ـ سوره كهف، آيه 47 ـ 49.
(232) - ـ سوره همزه، آيه 6ـ 7.
(233) - ـ سيد ابن طاوس عليه‎الرحمه در كتاب اقبال براى اين دعا پس از جمله: «يا رب يا رب» بخشهاى ديگرى نيز بيان كرده است كه همه جمله‎هاى آن معرفت‎آموز و بينش افزا و در اوج بلندى و مشحون به حقايق عرفانى است. اميد است اگر به فضل و عنايت خداوند متعال توفيق رفيق گرديد پيرامون اين بخشها در جلد دوم اين كتاب در حدّ فهم خود (نه در حدّ شأن دعا و معانى بلند آن) مطالبى را به عرض اهل دعاو معرفت برسانيم. والله هوالموفق والهادى الى الصواب.