كميل و دعايش

حاج شيخ عباس مخبر دزفولى

- ۱ -


مقدّمه دفتر

بسمه تعالى

كميل شخصيتى جليل القدر و از ياران خاص اميرالمؤ منين - عليه السلام - است . و در اوقات مخصوصى كه نصيب همه نمى شده است ، مورد عنايت خاص آن حضرت قرار مى گرفته است . مؤ لف محترم در اين كتاب بخشى از حالات و روايت هاى او از آنحضرت را مورد استضائه قرار داده است . اين دفتر بعد از بررسى كامل و ويراستارى و استخراج و غيره آن را طبع و در اختيار علاقه مندان به آن حضرت قرار داده است . اميد است مورد قبول صاحب ولايت كبرى اميرمؤ منان - عليه السلام - قرار بگيرد.

دفتر انتشارات اسلامى

وابسته به جامعه مدرسين حوزه علميه قم

مقدمه

بسم الله الرحمن الرحيم

الحمدالله رب العالمين وصلى الله على محمد و آله الطاهرين .

قال النبى (صلى الله عليه و آله ) الدعاء سلاح المؤ من (1)

يكى از سنگرهاى مهم انقلاب اسلامى مراسم پرشكوه مذهبى - مانند حج ، نماز جمعه ، دعاى كميل و ساير شعائر اسلامى - است كه قبل از انقلاب در بيدارى و آگاهى مردم و بعد از انقلاب در تثبيت و تداوم انقلاب نقش ‍ سازنده و مؤ ثرى داشته و دارند و هميشه دشمن از اين دژهاى محكم خائف و درصدد بر هم زدن و تضعيف آنها بوده است ، و امروز هم بيش از پيش ‍ درصدد از هم پاشيدن اين اجتماعات است ؛ گاهى به وسيله ترور ائمه جمعه و يا در مراسم حج بوسيله بى محتوا كردن آن از خاصيتش كه همان بيدارى مسلمين و مستضعفين است .

يكى از آن مراسم دعاى كميل است كه برنامه اى معنوى و سازنده است كه بعد از انقلاب برنامه اى بسيار با شكوه و ملجاء اكثريت مردم و جايگاهى روحانى براى راز و نياز با خدا گرديده است . دشمن زخم خورده براى درهم ريختن و تضعيف اين مراسم نيز توطئه كرده و مى كند، به خصوص از راه تشكيك و وسوسه اندازى ، از آن جمله اين كه اين دعا مدرك و سندى ندارد. لذا بعضى از برادران و جوانان عزيز از اين حقير خواستند كه درباره كميل و دعايش جزوه اى تهيه و در اختيار ايشان قرار دهم تا اين شبهه رفع بشود و اين دژالهى ، يعنى مراسم دعايى كميل از وسوسه هاى شيطانى محفوظ بماند - و الله الموفق للصواب .

1 - كميل كيست 2 - مدرك دعاى كميل 3 - سخنان على (عليه السلام ) به كميل 4 - فضيلت و اهميت دعا و آداب آن .

كميل كيست ؟

دانشمندان علم رجال و درايه درباره كميل چنين گفته اند:

شيخ طوسى در كتاب رجال خود كميل را از اصحاب اميرالمؤ منين و امام حسن مجتبى (عليهماالسلام ) ذكر كرده است .

ابن ابى الحديد كه از علماء بزرگ اهل سنت است درباره كميل مى گويد: كان من شيعة على و خاصته (1)

كميل از شيعيان خاص اميرالمؤ منين بود. و حجاج بن يوسف او را با كسانى كه با او در پيروى از اميرالمؤ منين شريك بودند - به جرم شيعه بودن به قتل رسانيد. او مى گويد: كميل عامل و فرماندار اميرالمؤ منين بود در شهرى به اسم هيت كه گويا در كنار فرات بود، ولى كميل در اداره كردن حوزه ماءموريتش تسلط كافى نداشته بطورى كه لشكر معاويه بعضى از آباديها و روستاهاى او را مورد حمله قرار داد و كميل نتوانست از آنها دفاع بكند و اين براى او نقطه ضعفى بود و براى جبران كردن آن به بعضى از قرائى كه تحت تصرف معاويه بود حمله نمود. اميرالمؤ منين به او اعتراض كرد و اين جمله ارزنده را فرمود:

ان من العجر الحاضر اءن يهمل الوالى ما وليه و يتكلف ماليس من تكليفه (2)

يكى از دلائل ضعف يك مسؤ ول اين است كه موارد وظيفه خود را انجام ندهد و چيزى كه وظيفه او نيست آن را انجام دهد.

ذهبى كه يكى از علماى بزرگ اهل سنت است درباره كميل چنين مى گويد: كان شريفا مطاعا ثقة عابدا على الشيعة قليل الحديث قتله الحجاج

كميل مردى شريف و در ميان قومش مورد احترام بود و دستورات او را اطاعت مى كردند. مردى مورد اطمينان و در پيروى اميرالمؤ منين و اطاعت خدا مى كوشيد و كم سخن ، مى گفت قاتل او حجاج بن يوسف بود.

علامه معاصر صاحب قاموس الرجال در توثيق كميل مى گويد: سيد بن طاووس كه از علماى بزرگ است در كتاب كشف المحجة كه آن را براى فرزندش نوشته و وصاياى خود را باو مى نمايد مى گويد: بعد از جنگ نهروان مردم از اميرالمؤ منين راجع به خلفاء سؤ ال نمودند، حضرت به عبدالله بن عباس فرمود كه ده نفر از اشخاص مورد اطمينان را براى گواهى احضار كن ، يكى از آنها كميل بود كه حضرت او را مورد اطمينان قرار داد.

مرحوم حاج ميرزا هاشم خراسانى در كتاب منتخب التواريخ ، معاصرين اميرالمؤ منين را به سه دسته : حواريين ، ياران ، و خواص اصحاب آن حضرت تقسيم مى نمايد.

حواريين اميرالمؤ منين را چهار نفر: عمر و بن حمق خزاعى ، ميثم تمار، محمد بن ابى بكر و اويس قرنى ذكر كرده . و خواص اصحاب حضرت بسيارند، از جمله آنها كميل بن زياد را ذكر نموده . سپس مى گويد: كميل از بزرگان تابعين بود كه حجاج بن يوسف در سال هشتاد و سه هجرى در سن نود سالگى او را به قتل رسانيد.

شيخ مفيد كه از بزرگان شيعى متوفى 413 و مورد توجه ولى عصر بوده است ، در كتاب ارزنده اش الارشاد مى گويد: هنگامى كه حجاج فرماندار كوفه شد كميل بن زياد را طلبيد، جناب كميل چون خون آشامى حجاج را مى دانست مدتى متوارى شد. حجاج حقوق و مزاياى طائفه و قوم كميل را قطع كرد. وقتى كميل فهميد با خود انديشيد كه من در سنين پيرى هستم و شايسته نيست كه خوشاوندانم به واسطه من در مضيقه و ناراحتى قرار گيرند، لذا خود را به ماءموران حجاج معرفى نمود. وقتى چشم حجاج به كميل افتاد گفت من خيلى دوست داشتم كه به تو دست يابم . كميل گفت : از عمر من چيزى باقى نمانده ليكن موعد خداى تعالى است و بعد از قتل نيز حسابى است و مولايم اميرالمؤ منين (سلام الله عليه ) به من خبر داده كه تو قاتل منى . حجاج گفت : آرى ، تو در كشتن عثمان شركت داشته اى . سپس حجاج ملعون امر كرد گردن اين پير مرد صحابى را با شمشير زدند.

صدوق (عليه الرحمه ) كه از بزرگان علماى شيعى و در حدود دويست كتاب و تاءليف از او به جاى مانده در كتاب امالى خود گويد: اميرالمؤ منين دست كميل را گرفت و به صحرا برد و آهى كشيد و فرمود:

الناس ثلثة عالم ربانى و متعلم على سبيل نجاة و همج رعاع اتباع كل ناعق يميلون مع كل ريح لم يستضيئوا بنور العلم يلجاؤ ا الى ركن ، يا كميل العلم خير من المال العلم يحرسك و انت تحرس المال و المال تنقصه النفقة و العلم يزكو بالانفاق . يا كميل العلم دين يدان به يكسب الانسان الطاعة فى حياتة و جميل الا حدوثة بعد وفاته و العلم حاكم و المال محكوم عليه با كميل هلك خزان الاموال و هم احياء و العلماء باقون ما بقى الدهر اعيانهم مفقودة و امثالهم موجودة . (2)

(مردم سه دسته اند: گروهى عالم ربانيند (در معارف حقه و علم مبداء و معاد دانا هستند) و گروهى متعلم اند، و دسته سوم مردم فرومايه اند كه مانند مگسان بهر طرف باد وزيدن گيرد به آن طرف حركت مى كنند از روشنايى علم بهره نيافته اند و متكى به يك تكيه گاه محكم نيستند. كميل ! علم بهتر از مال است ، زيرا تو مال را نگهدارى مى كنى در صورتى كه علم تو را نگهدارى مى نمايد، مال به واسطه بخشش كم مى شود، اما علم بوسيله انفاق زياد مى گردد.

اى كميل ! علم برنامه اى است كه انسان به آن عمل مى كند، به وسيله علم به دين است كه انسان در حال حيات مى تواند خدا را اطاعت كند و بعد از مرگ اثر خير او باقى بماند - اى كميل ! علم حاكم است و مال محكوم عليه است . اى كميل ! خزانه داران مال و ثروت هلاك شدند و خزانه داران علم و دانشها زنده اند، و علماء و دانشمندان تا روزگار باقى است جاودانند. بدنهاى آنها از نظر پنهاست اما نشانه هاى آنها در دنيا موجود است .

طريحى صاحب كتاب معروف مجمع البحرين مى گويد: كميل از بزرگان اصحاب اميرالمؤ منين و صاحب سر آن حضرت . بعد از آن در ماده نفس مى گويد: كميل از اميرالمؤ منين سؤ ال كرد از شما تقاضا دارم كه نفس مرا به من معرفى فرماييد. حضرت فرمود مقصود شما كدام نفس ‍ است . عرض كرد مگر انسان بيش از يك نفس دارد. حضرت مفصلا بيان كرد كه انسان داراى چهار نفس است : 1 - ناميه نباتى 2 - حسيه حيوانى 3 - ناطقه قدسى 4 - كليه الهى . و هر يك از اينها داراى پنج قوه و نيرو و دو خاصيت هستند.

ناميه نباتى داراى پنج نيرو است :

1 - ماسكه 2 - جاذبه 3 - هاضمه 4 - دافعه 5 - مربيه ؛ يعنى نيروى نظم دهنده در اعضاء.

اما دو خاصيت ، كم و زياد شدن آنها است . و منشاء اين نيروها كبد مى باشد و اين دو خاصيت نزديك به حيوانيت است .

حسيه حيوانى نيز داراى پنج نيرو است :

1 - بينايى 2 - شنوايى 3 - بويايى 4 - چشايى 5 - لامسه . كه همان حواس ‍ پنجگانه مى باشند. و دو خاصيت آن ، رضا و غضب است و منشاء آنها قلب است و اين دو صفت شبيه به درندگانست .

ناطقه قدسى نيز داراى پنج نيرو است :

1 - فكر 2 - ذكر 3 - علم 4 - حلم 5 - آگاهى ، و اينها منشاء جسمى ندارند بلكه انسان از اين بعد شبيه ترين مخلوقات به ملائكه است . و دو خاصيت اين نفس ، پاكيزه بودن و حكمت است .

كليه الهى داراى پنج نيرو است :

1 - بقاء درفنا 2 - نعمت در سختى و شقاء 3 - عزت در ذلت 4 - فقر در غنا 5 - صبر در بلاء. و اين نفس داراى دو خاصيت است : 1 - حلم و بردبارى 2 - كرم و بزرگوارى . و اين نفس كليه الهيه است كه مبداء آن خداى تعالى است كه مى فرمايد: و نفخت فيه من روحى (3) و بازگشت آن به سوى خداى تعالى است چنانچه مى فرمايد: ارجعى الى ربك راضية مرضيه (4)

سپس اميرالمؤ منين به كميل فرمود. عقل و خرد در وسط اينهاست تا هر كس هر چه بگويد يا قضاوت كند از روى قياس و ميزان معقول باشد.

بعد از بيان اين مطالب صاحب روضات الجنان گويد: اين جريان كميل با اميرالمؤ منين از حكمتهايى است كه كمتر در كتابهاى حديث نظير آن ديده مى شود و خود دلالت دارد كه كميل داراى معرفتى كامل و منزلتى بزرگ و در معنويات داراى مقامى رفيع و قدرى منيع بوده است .

نيشابورى در رجال خود گويد كه : كميل از خواص اصحاب اميرالمؤ منين است كه حضرت او را رديف خود بر شتر سوار كرد سپس كميل از اميرالمؤ منين سؤ ال كرد:

يا اميرالمؤ منين ما الحقيقة فقال مالك و الحقيقة فقال اولست صاحب سرك قال بلى ولكن يرشح عليك ما يطفح منى فقال او مثلك تخيب سائلا فقال الحقيقة كشف سبحات الجلال من غير اشارة فقال زدنى بيانا قال (عليه السلام ) محو الموهوم و صحو المعلوم فقال زدنى بيانا قال هتك السر لغلبة السر فقال زدنى بيانا قال نور يشرق من صبح الازل فيلوح على هيا كل التوحيد آثاره فقال زدنى بيانا فقال اطف السراج فقد طلع الصبح ).

از اميرالمؤ منين سؤ ال مى كند كه حقيقت چيست ؟ - ظاهرا مقصود كميل سؤ ال از حقيقت ذات مقدس است - لذا اميرالمؤ منين به او مى فرمايد (تو كجا، حقيقت ذات كجا؟ به قول شاعر

برد خرد پى به كنه ذاتش *** اگر رسد خس به قعر دريا

( كميل اصرار مى كند كه آيا من صاحب سر تو نيستم ؟ حضرت فرمود بلى تو صاحب سر من هستى ولى رشحه هايى كه از اسرار درونى من سرريز مى كند به تو مى رسد.

عرض مى كند آيا شخصى مثل شما سائل را ماءيوس مى كند؟ با اين اصرار حضرت شروع مى كند به بيان اين مطالب كه حقيقت كشف سبحات جلال است بدون اشاره ، يعنى حقيقت ذات را جز از طريق كشف نمى شود درك كرد. يا اين كه حقيقت ذات را جز از طريق تنزيه نمى شود شناخت - يعنى ذات مقدس را منزه دانستن از تمام چيزهايى كه ما آن را تصور مى كنيم . عرض كرد بيش از اين بيان فرماييد. فرمود: انسان بايد بداند كه خدا در وهم او نيايد. همان طورى كه در جايى ديگر اميرالمؤ منين فرمود كلماميز تموهم باوها مكم فى ادق نظر فهو مخلوق مثلكم مردود اليكم يعنى آنچه در وهم شما بايد خدا نيست و مخلوق شما است . وصحو المعلوم يعنى علم با آگاهى يا مقصود آنست كه معلومات انسان به كشف و روشنائى كامل برسد، كه تقريبا جمله دوم بيانى است براى جمله اول كه محوالموهوم باشد.

يعنى هنگامى كه انسان از عالم موهومات رها شد و علم خالصى پيدا كرد كه در او هيچ گونه وهمى نباشد آنجاست كه علم كشف حقيقت مى كند. چون صحو در لغت به معنى بر طرف شدن ابر، و صاف شدن هوا است كه تقريبا موهومات به منزله ابر است كه جلو معلومات را مى گيرد، وقتى آن ابر موهومات برطرف شد آفتات حقيقت ظاهر مى شود كه صحوالمعلوم است .

عرض كرد بيشتر بيان فرماييد. حضرت فرمود پاره نمودن حجاب به واسطه غلبه سر. بعد كميل عرض كرد بيشتر بيان فرماييد. حضرت فرمود: نورى است كه از صبح ازل تابيدن مى گيرد و آثار آن بر هيكلهاى توحيد پرتو مى افكند. عرض كرد بيشتر بيان فرماييد. فرمود چراغ را خاموش كن كه صبح طالع گرديد.

اين جملات از فرمايشات اميرالمؤ منين (عليه السلام ) جزء جمله هاى عميق و پرمعنى و شايد جزء اخبار متشابهات باشد. عرفاء درباره آنها خيلى بحث و تحقيق كرده اند، از آن جمله فيلسوف ارجمند ملا عبدالرزاق لا هيجى صاحب شوارق در تحقيق اين فرمايشات گويد:

چون كميل از اصحاب دل بوده و در خواست مقام ولايت كه مقام فناء در ذات است مى نمود و حال او اقتضاى سؤ ال از حقيقت نمود، لذا حضرت جواب او را طورى فرمود كه دلالت داشت كه آن مقام مقامى عيالست ؛ يعنى اميرالمؤ منين به ديگرى اين طور مطالب را نفرمود، اولا او را ترغيب مى كند به سير و سلوك لايق به اهل حال ، كميل عرض مى كند آيا من صاحب سر تو نيستم حضرت فرمود بلى تو صاحب سر من هستى ولى چون ديگ سينه من بجوش آيد آنچه از او سرريز مى كند به تو مى رسد. كميل اصرار مى كند و عرض مى كند شخص كريمى مثل شما سائل را ماءيوس مى كند؟ حضرت فرمود الحقيقة كشف سبحات الجلال من غير اشارة يعنى حقيقت آنست كه كثرتها كه وجود موهوم دارند در هنگام روشن شدن چراغ علم محو و متلاشى شوند و غير حق چيزى باقى نماند و تجلى نكند.

قاضى نورالله شوشترى در كتاب مجالس المؤ منين مى گويد: شيخ كامل مكمل : كميل بن زياد نخعى (قدس سره ) تكميل كننده موحدين يار و همدم اميرالمؤ منين على (عليه السلام ) است . آن حضرت را رسم بودى كه چون علوم و اسرار در باطنش موج زدى و خواستى كه گوهر عرفانى بيرون اندازند كميل را پيش خواندى و بر او جواهر اسرار افشاندى ، سپس ‍ جريان خطبه مالحقيقة را كه گذشت ذكر مى كند.

اعثم كوفى در تاريخ خود گويد: عثمان در زمان خلاقش دستور داد كه مالك اشتر و دوستان وى را از كوفه به شام نزد معاويه ببرند وقتى به نزد معاويه رسيدند سلام كردند و نشستند. معاويه جواب سلام داد و ايشان را احترام كرد و گفت : اى قوم از خدا بترسيد ولا تكونوا كالذين تفرقوا واختلوا من بعد ما جائهم البينات

نباشيد از كسانى كه ايجاد تفرقه و اختلاف نمودند بعد از آن كه دلائل حق برايشان روشن شده بود يعنى معاويه سوء استفاده از آيه كرد. كميل كه از همراهان مالك اشتر بود فورى به معاويه جواب داد: اى معاويه ! فهدى الله الذين امنوا بما اختلفوا فيه من الحق باذنه

خداى تعالى راه راست را نشان آن قومى داد كه درباره پيدا كردن حق اختلاف كردند والله اى معاويه ما آنها هستيم .

معاويه گفت : اى كميل چنين نيست كه تو مى گويى . اين آيه درشاءن جماعتى است كه ايشان اطاعت خدا و رسول و اولى الامر را نمودند و كارهاى نيكويى كه اولى الامر نموده مخفى نكردند و معائب او را آشكار ننمودند. و مقصودش از اين حرفها خودش بود. كميل گفت اگر عثمان بر تو اعتماد نداشت تو را نگاهبان نمى كرد و ما را نزد تو نمى فرستاد. مالك گفت اى كميل بگذار تا بزرگتر از تو سخن بگويد، چون اشتر از او بزرگتر بود. كميل خاموش شد و اشتر شروع به سخن گفتن نمود و گفت : اى معاويه ! تو نيكو مى دانى كه خداى تعالى اين امت را به واسطه رسالت پيغمبر اسلام گرامى داشت و همچنين به سبب او اين امت را بر ديگران برگزيد. پيغمبر اكرم (صلى الله عليه و آله ) به اندازه اى كه مقدر بود در ميان مردم زندگى كرد و چون اجل حتمى او فرار رسيد به جوار رحمت الهى انتقال يافت ، بعد از وفات او جماعتى مردمان صالح مدتى بر كتاب خدا و سنت رسول الله عمل كردند - خدا به ايشان جزاى خير بدهد - بعد از ايشان چيزهايى حادث شد كه نه بر قانون خدا بودند و نه مؤ منين آن را پسنديدند، بلكه آنها را انكار نمودند و امروز اگر چنانچه حكومتهاى ما به راه حق بروند از ايشان خشنوديم اگر بر خلاف حق بروند خداى تعالى از اعمال ايشان خبر داده كه مى فرمايد:

واذ اخذ الله ميثاق الذين اوتوا الكتاب لتبيننه للناس ولا تكتمونه فنبذوه و راء ظهورهم و اشتروا به ثمنا قليلا فبس مايشترون (5) يعنى خداى تعالى از مؤ منين پيمان گرفته يعنى كسانى كه احكام خدا را پشت سر انداخته و به پول كمى آنرا خريدارى كردند، هان اى معاويه ما آنها نيستيم .

گفتگوى مالك و معاويه طولانى است ما به قدر حاجت كه مربوط به كميل بود از آن نقل كرديم .

صوفيه كميل را يكى از چهار ولى مى دانند كه از چهار امام خرقه گرفته اند.

صاحب طرائق الحقائق چنين مى گويد:

مرحوم ميرزا محمد تقى ملقب به مظفر على شاه كرمانى در كتاب بحر الاسرار مى گويد: طريقه حقه از چهار امام به وساطت چهار ولى از شيعيان خاص اهل بيت جارى و در ميان مردم منتشر گرديده .

1 - از مولانا اميرالمؤ منين ، اسدالله الغالب ، على بن ابى طالب (عليه السلام ) به واسطه كميل بن زياد.

2 - از سيد الساجدين به واسطه ابراهيم ادهم .

3 - ار مولينا جعفر بن محمد صادق به واسطه با يزيد بسطامى .

4 - از حضرت رضا (عليه السلام ) به واسطه معروف كوفى .

مدرك دعاى كميل

برخى از مدارك دعاى كميل و يا كتابهاى كه اين دعا را نقل كرده اند عبارتند از:

1 - ابوجعفر محمد بن حسن على شيخ طائفه حقه شيعه معروف به شيخ طوسى (رضوان الله عليه ) متولد 385 و متوفى 460 كه به عقيده كليه علماى رجال از اكابر علماى شيعه و مرجع فضلاى زمان بوده و دو كتاب از كتب اربعه (تهذيب و استبصار) از آثار آن بزرگوار است . و بسيار جليل القدر و عظيم المنزله و در تمام علوم دينى خبير و در علم و عمل و كمالات نفسانى بى نظير بوده است . وى در كتاب مصباح المتهجد درباره دعاى كميل چنين گويد: روايت شده كه كميل بن زياد اميرالمؤ منين را ديد كه : در شب نيمه ماه شعبان در حال سجده اين دعا را مى خواند سپس ‍ شروع مى كند به دعاى مشهور كميل .

2 - علامه بهبهانى (معروف به استاد الكل فى الكل ) متوفى 1206 كه در حدود دويست تاءليف دارد، در تعليقات خود راجع به كميل مى گويد: و هو المنسوب اليه الدعاء المشهوره

كميل كسى است كه دعاى مشهور منسوب به او است .

3 - علامه مجلسى (ملا محمد باقر متوفى 1111 صاحب كتاب بزرگ بحار الانوار كه چاپ جديد آن يكصدو ده جلد شده است ) در كتاب زاد المعاد كه كتابى است در ادعيه در اعمال شب نيمه شعبان چنين مى گويد: چون دعاى كميل بن زياد كه از خواص اصحاب حضرت اميرالمؤ منين (عليه السلام ) است بهترين دعاهاست و از دعاهاى اين شب است و در اوقات ديگر نيز مى توان آن را خواند با ترجمه ، در اينجا ايراد مى نمايد كه در وقت خواندن يادآور معانى آن باشند تا فائده اش تمامتر و ثوابش عظيم تر باشد.

نكته اى كه بايد ذكر شود اينست اين قسمت از روى نسخه خطى زاد المعاد نوشته گرديده كه در آخر نوشته شده : كه اين نسخه از روى دستخط خود مجلسى نوشته شده است كه تاريخ آن 1107 است ، كه تقريبا چهار سال قبل از وفات مجلسى بوده .

4 - سيد بن طاووس متوفى سال 665 كه از بزرگان علماى شيعه و بعضى گفته اند جزوكسانيست كه به زيارت حضرت مهدى (عليه السلام ) مشرف شده در كتاب اقبال الاعمال روايت كرده كه كميل بن زياد گفت : روزى با مولايم حضرت اميرالمؤ منين على (عليه السلام ) در مسجد بصره نشسته بودم ، شب نيمه شعبان را يادآور شديم ، حضرت فرمود هر بنده اى آن شب را به عبادت و احياء بگذارند و دعاى حضرت خضر (عليه السلام ) را در آن شب بخواند البته دعاى او مستجاب گردد. چون حضرت به منزل آمد شب به خدمت او رفتم ، چون مرا ديد پرسيد اى كميل براى چكار آمده اى . عرض كردم براى دعاى خضر آمده ام ، فرمود بنشين ، اى كميل ! چون اين دعا را حفظ نمايى و هر شب جمعه يك مرتبه و يا در هر ماهى يك مربته و يا در هر سالى سك مرتبه ، يا در هر عمرى يك مرتبه بخوانى شر دشمنان از او دفع و خدا تو را يارى مى كند و رزق و روزى تو زياد مى گردد و گناهان تو آمرزيده گردد، اى كميل ! چون مدتى زياد در مصاحبت من به سر بردى تو را شايسته آن ديدم كه با اين دعاى مبارك ممتاز و سرافراز گردانم . پس فرمود بنويس و خود حضرت املاء فرمودند و من نوشتم . سپس سيد بن طاووس شروع مى كند به نقل دعاى معروف .

5 - محدث قمى (حاج شيخ عباس ) صاحب مفاتيح الجنان در منتهى الآمال در شرح حال كميل گويد: دعاى مشهور كه در شب نيمه شعبان و شبهاى جمعه مى خوانند منسوب به آن جناب است .

لازم به تذكر است كه مرحوم حاج شيخ عباس قمى جزو علماء رجالى است كه معروف است . مرحوم آيت الله العظمى بروجردى گاه گاه در علم رجال به ايشان مراجعه مى كرد.

6 - مرحوم حاج ميرزا هاشم خراسانى كه خود محققى كم نظير بوده در كتاب ارزنده اش منتخب التواريخ در شرح حالات كميل بعد از آن كه جريان شهادتش را به دست حجاج نقل مى كند مى گويد: دعاى كميل كه در شبهاى جمعه و شب نيمه شعبان خوانده مى شود منسوب به ايشان است .

7 - علامه معاصر حاج شيخ محمد تقى شوشترى در كتاب قاموس ‍ الرجال در شمن حالات كميل مى گويد: صاحب دعاى منسوب به او كار در شبهاى جمعه و نيمه شعبان خوانده مى شود. البته در ضمن روايت سيد بن طاووس را نقل مى كند كه مذكور شد.

8 - شيخ كفعمى (ابراهيم بن على بن الحسن جبل عاملى ) از علماى قرن هشتم كه در اكثر علوم اسلامى ماهر و مردى زاهد و با تقوى بوده است و داراى كتابهاى متعددى از آن جمله كتاب بلدالامين و مصباح كفعمى كه جزو كتب دعا و بسيار معروف است در اعمال نيمه شعبان در ضمن دعاهاى آن شب مى گويد: ثم ادع بماروى ان اميرالمؤ منين يدعوا به ليله النصف من شعبان و هو ساجد (6)

يعنى در نيمه شعبان اين دعا را كه از اميرالمؤ منين روايت شده بخوان كه حضرت در حال سجود آن را مى خواند.

محدث قمى تاريخ وفات كفعمى را نقل نمى كند ولى مى گويد تاريخ تصنيف كتاب مصباح 895 است . بعد در كتاب هدية الاحباب گويد: كفعم بر وزن زمزم قريه اى است از جبل عامل .

نويسنده اين اوراق گويد: از مطالب گذشته اين طور نتيجه مى گيريم كه : 1 كميل از شخصيتهاى بزرگ مورد اطمينان بلكه صاحب سر اميرالمؤ منين بوده است و علماى رجال همه او را مورد اطمينان دانسته اند.

2 - بزرگانى كه ذكر شدند اين دعا را به كميل نسبت داده اند.

3 - اصطلاحى در ميان علماى ما است تحت عنوان تسامح در ادله سنن ؛ يعنى آن طورى كه در ادله واجباب بحث و تحقيق و دقت مى كنند كه اين روايت يا روايات بايد با چه شرائطى باشد تا يك حكم واجب يا حرام را از آن استتباط كنند، آن شرائط را در مستحبات لازم نمى دانند چون مستحبات امرى جزمى نيستند.

4 - بزرگانى كه شرح بر دعاى كميل نوشته اند - مانند حاج كلباسى كه از بزرگان محدثين و علماء بوده است و همچنين علامه سبزوارى كه شرحى علمى بر آن نوشته - تكيه بر شهرت دعا نموده و اصلا آن را مستغنى از بيان سند دانسته اند، و در خيلى از كتب ادعيه سندى براى دعا ننوشته اند يعنى شهرت آن به قدرى بوده است كه احساس نياز به ذكر سند نكرده اند.

5 - فقرات دعا و جامعيت آن جهات فصاحت و بلاغت آن كاشف است كه از منشآت اميرالمؤ منين (عليه السلام ) است .

6 - سنخيت دعا با دعاهاى اميرالمؤ منين .

7 - يك عمل مستحب كه مناجات با خدا است و در هر حال مطلوبست چنانكه خطاب به موسى شد اذكرنى على كل حال

يعنى موسى ! در هر حالى مرا ياد كن - و بيش از اين نياز به دليل ندارد به خصوص اگر به رجاء ثواب خوانده شود - و الله العالم .