دعا معراج مؤمنين و راه زندگى

آيت الله سيد محمد تقي مدرسي

- ۵ -


دعا و پاكسازى نفس‏

"ما زالت نعمة ولا نضارة عيس إلّا بذنوب اجترحوا، إنّ اللَّه ليس بظلّام للعبيد،ولو أنّهم استقبلوا ذلك بالدعاء والإنابة لم تنزل، ولو أنّهم إذا نزلت بهم النقم وزالت‏عنهم النعم فزعوا إلى اللَّه بصدق من نيّاتهم، ولم يهنوا ولم يسرفوا لأصلح اللَّه لهم كلّ‏فاسد، ولردّ عليهم كلّ صالح". )بحار الانوار، ج‏93، ص‏289)
"نعمت و شادابى زندگى از ميان نمى‏رود، مگر به سبب گناهانى كه انسانهامرتكب مى‏شوند. خداوند بر بندگانش ستمگر نيست و اگر آنان با دعا و انابت به‏رويارويى بلا روند بلا نازل نمى‏شود و اگر بلا نازل شود و نعمت زايل گردد و آنان ازسر صدق نيّت به خدا پناه برند و نه سستى كنند و نه افراط، خداوند هر امر فاسدى‏را براى آنان اصلاح مى‏كند و هر امر صالحى را به آنها بازمى گرداند."

چرا سختيها و بلاها پى درپى رو مى‏آورند؟

از دشوارترين امورى كه انسان در زندگيش با آن رو برو مى‏شود اين است كه‏پس از بهره‏ورى از نعمتها، بر او سختى و بلا نازل شود؛ همچنانكه زيباترين چيزى‏كه انسان در زندگى با آن مواجه مى‏شود آن است كه بعد از گذراندن دوره‏اى طولانى‏كه گرفتار سختى و مصيبت بوده، نعمتهاى خداوند بر او پى درپى وارد شوند.
اوضاع مردم در اين مورد متفاوت است، برخى گرفتار مشكلى و يا مصيبتى‏مى‏شوند، امّا به سرعت شخصاً و يا از طريق اقدام اجتماعى بر آن غلبه مى‏كنندوباز به زندگى عادى خود ادامه مى‏دهند، بعضى ديگر پيوسته گرفتار اندوه،سختى، مصيبت و مشكل مى‏شوند آنچنانكه با وضعى بسيار دشوار رو برومى‏گردند، اينان از هيچ مصيبتى نجات نمى‏يابند، مگر آنكه گرفتار مصيبتى بزرگترشوند، بهتر است اين دسته از مردم از خود بپرسند كه: چرا؟ به چه علّت مشكلات‏و مصايب فقط گريبانگير اينان مى‏شود؟ پاسخ را در سخن امام على‏عليه السلام مى‏يابيم‏آنجا كه سبب مصيبتهاى پى درپى انسان را، پياپى گناه كردنِ او مى‏داند، انسان‏همچنانكه گناهان را يكى پس از ديگرى مرتكب مى‏شود، مصايب نيز يكى پس ازديگرى به او روى مى‏آورند. اگر در خانه‏اى جاى آلوده‏اى باشد كه حشرات در آنجاجمع مى‏شوند راه حل، آن نيست كه فقط به نابودى كردن حشرات اقدام كنيم، زيراهر قدر از آنها بكشيم باز فوجى ديگر از حشرات در آن نقطه آلوده جمع مى‏شود،پس در اين صورت چه بايد كرد؟ چاره در پاك كردن خانه از آلودگيهاست.
هم‏چنين وقتى مصايب، سختيها و مشكلات، پى درپى بر تو واردمى‏شوند، بايد بدانى كه ناپاكى معنويى كه با آن به سر مى‏برى سبب همه اين‏گرفتاريهاست و بايد به پاكسازى نفس خود از آن آلودگى، اقدام كنى.

نقش سستى و اسراف‏

امام على‏عليه السلام در آن حديث شريف مشخّص مى‏كند كه پاكسازى نفس و درامان ماندن از مشكلات و سختيها فقط با توبه از گناه، توسّل به دعا، ترك سستى‏واسراف و پيش گرفتن راهى ميانه، كامل مى‏شود. پس نه سستى، بى نشاطى‏وكسالت در انجام واجبات درست است و نه زياده روى؛ برخى از گناهان از سستى‏و برخى ديگر از زياده روى ناشى مى‏شوند. هنگامى كه انسان در خوردن و نوشيدن‏و تن پرورى، زياده روى و اسراف مى‏ورزد محتاج آن مى‏شود كه جاى آنچه را كه‏مصرف مى‏كند پُر كند و براى خرج خود دخلى بتراشد، و اين احتياج معمولاًبا دزدى، و غصب و بهره كشى نامشروع بر آورده مى‏شود. و هم‏چنين وقتى انسان‏سستى مى‏كند و تن به كار نمى‏دهد و بى نشاط است، محتاج حيله، مكر، فريب‏ونوع ديگرى از دزدى است. كارگرى كه به سبب سستى و تنبلى به شكل منظّم كارنمى‏كند از كار و زمان كار خود دزيده است. كسى كه در كار امر به معروف و نهى ازمنكر تنبلى و سستى نشان مى‏دهد گناهكار است و اين است كه مى‏بينيم سستى‏وتنبلى و بى نشاطى باعث ارتكاب گناهان مى‏شود. امام على‏عليه السلام مى‏فرمايد:
"و اگر بلا بر آنان نازل شود و نعمت زايل گردد و آنان از سر صدق نيّت به خداپناه برند و نه سستى كنند و نه اسراف، خداوند هر امر فاسدى را براى آنها اصلاح‏مى‏كند و هر امر صالحى را به آنان باز مى‏گرداند."

پناه بردن به خدا

هنگامى كه سختى و نقمت نازل مى‏شود و نعمت رخت بر مى‏بندد، انسان‏بايد به خدا پناه برد و از او كمك بخواهد. پناه بردن به خدا، با يكبار دست به‏آسمان بلند كردن و از خدا دفع سختى را خواستن، صورت نمى‏پذيرد، بلكه بايددر نيايش پا فشارى كرد تا خدا دعا را مستجاب كند، در حديث آمده است:
"من أكثر طرق الباب أوشك أن يسمع الجواب من لجّ ولج".
"هر كه در را بسيار بكوبد بزودى جواب مى‏شنود و هر كه پا فشارى كندداخل مى‏شود."
و هم‏چنين در حديث ديگر آمده است:
"إنّ اللَّه يحبّ الدّعَّاء المُلِحّ".
"خداوند نيايشگر پر اصرار را دوست مى‏دارد."
پس خدا را بخوان و او را به اسماء حُسنى و اولياى راستينش سوگند ده و به‏ناتوانى خود اعتراف كن تا دعايت را مستجاب كند. هم‏چنين واجب است كه پناه‏به خدا بردن "با صدق نيّت" باشد؛ وقتى كه نيّت انسان، صادق باشد خداى‏سبحان از آنجا كه عالم، آگاه و بينا به نيّات انسانها است دعاى او را مستجاب‏مى‏كند، آنگاه شرط ديگر آن است كه انسان اهل اسراف و سستى نباشد و تنبلى‏وكسالت را از زندگى خود دور كند و همچنين اسراف و افراط را فرا راه زندگى‏خود، قرار ندهد.

دعا ابزار است‏

در حديثى از امام على‏عليه السلام آمده است:
دعا قضاى پا برجا را بر طرف مى‏كند، پس آن را ابزارى براى خود قراردهيد. كسى كه دعا دارد ابزار و سپرى دارد كه با آن بلا را وقتى نازل مى‏شود، دفع‏مى‏كند. دعا سلاح و ابزار نبرد توست كه بر آن براى دفع بلا تكيه مى‏كنى، امام‏صادق‏عليه السلام فرمود:
"ثلاثة لا يضرّ معهنّ شي‏ء: الدعاء عند الكربات والاستغفار عند الذنب،والشكر عند النعمة". )بحار الانوار، ج‏93، ص‏289)
"سه چيز است كه در آنها هيچ ضررى نيست: دعا هنگام گرفتاريها، استغفارهنگام گناه، و شكرگزارى هنگام نعمت."
پس انسانى كه هنگام گرفتارى و مصيبت، خدا را نمى‏خواند و آنگاه كه گناه‏مى‏كند، استغفار نمى‏كند و وقتى نعمتى دارد شكر نمى‏گزارد، خيرى در او نيست،همه چيز مايه ضرر اوست و از چيزى سود نمى‏برد، در حاليكه آن كس كه وقتى‏مصيبتى بر او نازل مى‏شود خدا را مى‏خواند و خداوند مصيبت را از او دفع مى‏كندوكسى كه وقتى گناه مى‏كند از خدا آمرزش مى‏طلبد و خدا گناهش را مى‏آمرزدوبالآخره كسى كه خدا را وقتى به او نعمت عطا مى‏فرمايد شكر مى‏گزارد، نتايج‏منفى نعمت را از خود دفع مى‏كند.
در اينجا نكته مهمّى هست كه سزاوار است بدان اشاره شود و آن اين است كه‏نعمت همانطور كه نتايجى مثبت به بار مى‏آورد براى انسان برخى امور منفى نيزپديد مى‏آورد و بر انسان است كه اين نتايج منفى را با شكرگزارى دفع كند. پس‏مال، فرزند، مقام و قدرت، همه نعمتهايى هستند كه در كنار منافع چندين نتيجه‏منفى‏اش نيز با خود همراه دارند، و كسى كه شكر نعمت نمى‏كند و متوجّه جوانب‏منفى نمى‏شود و فريفته نعمت مى‏گردد... اسراف و تبذير در پيش مى‏گيرد، حقوق‏ديگران را ادا نمى‏كند و سرانجام آثار منفى آن رفتارها را متوجّه خود مى‏سازدونعمت بر او نقمت )عذاب( مى‏گردد. بسيارى از مردم وقتى خداوند نعمتى بدانان‏عطا مى‏فرمايد از آن به نيكى و درستى استفاده نمى‏كنند در نتيجه نعمت وبال آنان‏مى‏شود. امام صادق‏عليه السلام "شكر نعمت" را شرط در امان ماندن انسان از ضرر ونتايج‏منفى نعمت دانسته است.

دعا و روزى‏

امام صادق‏عليه السلام مى‏فرمايد:
"إنّ اللَّه عزّ وجلّ جعل أرزاق المؤمنين من حيث لم يحتسبوا، وذلك أنّ العبد إذالم يعرف وجه رزقه كثر دعاؤه". )بحار الانوار، ج‏93، ص‏289)
"خداى عزّ وجلّ روزيهاى مؤمنان را از جاهايى كه گمان نمى‏كنند مى‏رساندو از اينرو بنده اگر راه روزيش را نداند دعايش افزون مى‏شود."
خداوند دوست دارد كه دعاى انسان مؤمن را بشنود و دوست دارد كه‏پاداش دعاى او را بدهد، زيرا دعا علاوه بر آنكه از استجابت الهى، نتايجى براى‏وى حاصل مى‏كند تأثيرات واقعى ديگرى نيز دارد، دعا دل انسان را خاشع و روح‏او را پاك مى‏دارد، همچنانكه حسنات و ثواب او را چندين برابر مى‏كند. پس ازاينروست كه خداوند روزى مؤمن را در جايى كه خود گمانش را نمى‏كند، قرارمى‏دهد و بدون آنكه بگذارد بر منبع ثابتى براى روزى تكيه كند به او روزى مى‏دهدتا دستش پيوسته به دعا بلند باشد، خداوند از راه دعا اورا روزى مى‏دهد وپاداشى‏عظيم به او عنايت مى‏كند.

بهترين سخن دعاست‏

"مردى شامى از امام على‏عليه السلام پرسيد: كدام سخن بنزد خداوند بهتر و برتراست؟
امام پاسخ داد:
ذكر بسيار، تضرّع به خدا و دعا." )بحار الانوار، ج‏93، ص‏159)
پس خدا دعا را دوست دارد و دعا بهترين چيزى است كه انسان بدان لب بازمى‏كند.
در احاديث آمده است كه خداوند به حضرت موسى‏عليه السلام وحى كرد:
"يا موسى، ادعني لملح طعامك".
"اى موسى براى نمك خوراكت، دعا كن."
زيرا اين نوعى از تضرّع در پيشگاه خداست، نوعى از ارتباط و اتّصال ميان‏بنده و خداوند است و خدا اين پيوند و ارتباط را دوست دارد و پيداست كه وقتى‏خدا كسى را دوست بدارد دعايش را مستجاب مى‏كند و به او پاداشى عظيم‏مى‏دهد، در تفسير اين آيه:
(إِنَّ إِبْراهِيمَ لأَوّاهٌ حَلِيمٌ(، عن أبي جعفرعليه السلام: الأوّاه: المتضرّع إلى اللَّه في‏صلاته، وإذا خلا في قفرة من الأرض وفي الخلوات".
)بحار الانوار، ج‏93، ص‏290)
"ابراهيم "أوّاه" و بردبار بود.
امام باقرعليه السلام گفته است:
أوّاه يعنى آنكه در نمازش و در خلوت به خدا تضرّع كند."
پس "أوّاه" كسى است كه در نمازش و در تنهايى خود، يا آنگاه كه در بيابان‏است به خدا تضرّع مى‏كند پس از راه تضرّع و نيايش، رابطه و پيوند با خدا راجانشين تنهايى و هراس خويش مى‏سازد.

برترى امّت پيامبر به سبب دعا

در حديثى از پيامبر آمده است:
"از آنچه خدا به امّت من عنايت كرده و آنها را بدان سبب بر امّتهاى ديگربرترى داده اين است كه به آنها سه خصلت بخشيده كه فقط به پيامبران عطا فرموده‏است، خداوند هرگاه پيامبرى را بر مى‏انگيخت مى‏فرمود: در دينت بكوش‏وحرجى بر تو نيست و اين را به امّت من داده كه مى‏فرمايد: "در دين بر شماحرجى نگذاشت."
هرگاه پيامبرى را بر مى‏انگيخت مى‏فرمود: هرگاه چيزى كه آن را ناپسندمى‏دارى تو را غمگين كرد مرا بخوان تا براى تو استجابت كنم و اين را به امّت من‏داده كه مى‏فرمايد: "مرا بخوانيد تا براى شما استجابت كنم."
و هرگاه پيامبرى را بر مى‏انگيخت او را گواه قوم خود قرار مى‏داد، خداوندامّت مرا گواهان مردم كرد كه مى‏فرمايد:
"تا پيامبر گواه شما باشد و شما گواهان مردم."
(بحار الانوار، ج‏93، ص‏290)
در اين حديث مى‏بينيم كه بر اهمّيت دعا تأكيدى بزرگ صورت گرفته است؛دعا در امّتهاى پيشين سهم بارز و بزرگى، آنچنانكه در امّت اسلامى دارد، نداشته‏است.

آنانكه از دعا كردن عاجزند

از پيامبر روايت شده است كه:
"إنّ أعجز الناس مَن عجز عن الدعاء، وأنّ أبخل الناس من بخل بالسلام".
)بحار الانوار، ج‏93، ص‏291)
"عاجزترين مردم كسى است كه از دعا كردن عاجز باشد و بخيلترين مردم آن‏است كه در سلام كردن بخل ورزند."
تضرّع به خدا و ارتباط با او و كوفتن درِ آستانه الهى، هيچيك نيازمند اسباب‏و وسيله نيست، جز اين نيست كه بايد زبان را بجنباتى و دل را به خدا بپيوندى.پس اگر كسى را بيابيم كه گرفتار مصيبتى شده و مبتلاى رنجى گشته. امّا در همين‏حال براى دفع رنج و مصيبت خود خدا را نمى‏خواند، همانا او از عاجزترين مردم‏به شمار مى‏آيد.
هر كدام از ما مقدار زيادى از اين ناتوانى و درماندگى را با خود داريم، زيرا مادر زندگى خود از مشكلات بسيارى رنج مى‏بريم و با كمبودها و نقاط ضعف فراوانى‏روبرو هستيم وكسى هم نيست كه‏ادّعاى كمال كند وبگويد كه‏از هيچ‏مشكلى گله‏مندنيست. پس ناتوانى در ما وجود دارد و از همه طرف بر ما احاطه يافته است امّا بااينهمه مى‏بينيد كه ما خدا را نمى‏خوانيم. پس اگر اخلاق تو بداست خدا را بخوان تاآن را اصلاح كند، اگر عملت كم است از خدا بخواه تا زيادش كند، اگر از سست‏ارادگى رنج مى‏برد خدا را بخوان تا اراده‏ات را قوى سازد و اگر وضع اقتصاديت‏دچار تنگناست يا صاحب فرزند نمى‏شوى خدا را براى رفع مشكلت بخوان.
دعا را بايد از حضرت سليمان بياموزيم كه از خداوند خواست او را آنچنان‏ملك و سلطنتى دهد كه شايسته هيچكس پس از وى نباشد و خدا دعايش رامستجاب كرد و آنچه خواست به او عطا فرمود.

زيانى در دعا نيست‏

امام صادق‏عليه السلام از پدرانش نقل مى‏كند كه امام على‏عليه السلام فرمود:
"أربعة للمرء لا عليه -أي أنّ اُموراً أربعة هي لمصلحة الإنسان وليس في‏مضرّته-: الإيمان والشكر، فإنّ اللَّه تعالى يقول: )مَا يَفْعَلُ اللَّهُ بِعَذَابِكُمْ إِن شَكَرْتُمْ‏وَآمَنْتُمْ(، والاستغفار فإنّه قال: )وَمَا كَانَ اللَّهُ لِيُعَذِّبَهُمْ وَأَنْتَ فِيهِمْ وَمَا كَانَ اللَّهُ مُعَذِّبَهُمْ‏وَهُمْ يَسْتَغْفِرُونَ(، والدعاء فإنّه قال تعالى: )قُلْ مَا يَعْبَؤُا بِكُمْ رَبِّي لَوْلاَ دُعَاؤُكُمْ(".
)بحار الانوار، ج‏93، ص‏291)
"چهار چيز براى انسان هست كه بر ضدّ او نيست )چهار چيز هست كه براى‏مصلحت انسان است و به ضرر او نيست(: ايمان، شكر، استغفار و دعا، زيرا خدامى‏فرمايد: "اگر شما شكر كنيد و ايمان آوريد خدا چه غرضى دارد كه عذابتان كند.".
خداوند نيازى به عذاب شما ندارد شما خود عذاب را به خود جلب‏مى‏كنيد، پس اگر شكر گزار باشيد و ايمان آوريد خدا عذابتان نمى‏كند...
و استغفار، زيرا مى‏فرمايد: "خداوند آنها را در حاليكه تو در ميان ايشان هستى‏و آنان آمرزش بطلبند، عذاب نمى‏كند."
عذاب فقط وقتى بر انسان نازل مى‏شود كه او مرتكب عصيان و گناه گرددواستغفار نكند.
و دعا، زيرا مى‏فرمايد: "بگو خداوند من، اگر دعاى شما نبود، به شما اعتنانمى‏كرد."
پس شكر، ايمان، استغفار و دعا، چهار امرى هستند كه مصلحتهاى انسان راتثبيت مى‏كنند و به هيچ حال، ضدّ مصالح او نيستند.
)بحار الانوار، ج‏93، ص‏291)