آداب راز ونياز به درگاه بى نياز
با ترجمه عدة الداعى و نجاح الساعى ابن فهد حلى (ره )
همراه با شرح اسماء الله

ترجمه و تحشيه :محمد حسين نائيجى نورى

- پى‏نوشت‏ها -


1- اعيان الشيعه /ج 3، ص 147،سيد محسن امين .
2-مقصود ازاينكه دعا بلاى نازل شده را باز مى گرداند اين است ، كه وقتى بلا نازل شد دعا آنرا آسان مى كند مثل آنكه اصلا بلايى در كار نبوده است .
3-25 / فرقان ،77.
4- 40 / غافر،60.
5-7 / اعراف ،56 .
6-2 / بقره ، 186.
7-34 /سبا ،39.
8-10 / يونس ،11
9-2 / بقره ، 216.
10- 10 / يونس ،11.
11-51 / ذاريات ،56.
12-مولوى گويد :

ناله مومن همى داريم دوست
پس تضرع كن كه اين اعزاز اوست
حاجت آوردش زغفلت سوى من
آن كشيدش موكشان تاكوى من
گر برآورم حاجتش او را زود
هم در آن بازيچه مستغرق شود
13-15 / حجر، 56.
14-اين اشعار مولوى مناسب اين روايت است .
خلق را با تو همه بد خو كند
تا تو را رو جانب آنسوكن د
اين جفاى خلق بر تو در جهان
گر بدانى گنج زر آمد نهان
بنده مى نالد به حق از درد خويش
صد شكايت مى كند از رنج و نيش
حق همى گويد كه آخر رنج و درد
مر ترا لابه كنان و راست كرد
در حقيقت هر عدو داروى تست
كيمياى نافع و دلجوى تست
كه از او اندر گريزى در خلا
استعانت جويى از فضل خدا
ونيز مناسب اين روايت اين ابيات است
هست حيوانى كه نامش اسغر است
كو بزخم چوب زفت و لمتر است
تا كه چوبش ميزنى به مى شود
او ز زخم چوب فربه مى شود
نقس مومن اسغرى آمد يقين
كو بزخم چوب زفت است و سمين
زين سبب بر انبيا رنج و شكست
از همه خلق جهان افزونتر است
15-مولوى مى گويد
پوست از دارو بلاكش مى شود
چون اديم طايفى خوش مى شود
ورنه تلخ و تيز ماليدى در او
گنده گشت و ناخوش و ناپاك بو
آدمى را نيز چون آن پوست دان
از رطوبت ها شده زشت و گران
تلخ و تيز مالش بسيار ده
تا شود پاك و لطيف و با فره
ور نمى يابى رضا ده اى عيار
كه خدا رنجت دهد بى اختيار
كه بلاى دوست تطير شماست
علم او بالاى تدبير شماست
16-در امتحان خلق مولوى مى گويد:
آن شغالى رفت اند خم رنگ
اند آن خم كرد يك ساعت درنگ
پس بر آمد پوستين رنگين شده
كه منم طاووس عليين شده
تا آنكه به اينجا مى رسد:
همچو فرعون مرصع كرده ريش
برتر از عيسى پريده از خريش
او هم از نسل شغال ماده زاد
در خم مالى و جاهى در فتاد
هر كه ديد آن جاه و مالش سجده كرد
سجده افسوسيانرا او بخورد
گشت مستك آن گداى ژنده دلق
از سجود و از تحيرهاى خلق
مال ، مار آمد كه در وى زهرهاست
و ان قبول و سجده خلق اژدهاست
هان اى فرعون ناموسى مكن
تو شغالى هيچ طاووسى مكن
سوى طاووسان اگر پيدا شوى
عاجزى از جلوه و رسوا شوى
موسى و هارون چو طاوسان بدند
پر جلوه بر سر و رويت زدند
زشتيت پيدا شد و رسواييت
سرنگون افتادى از بالاييت
چون محك ديدى سيه گشتى چو قلب
نقش شيرى رفت و پيدا گشت كلب
اى سگ گرگين زشت از حرص و جوش
پوستين شير را بر خود مپوش
غره شيرت بخواهد امتحان
نقش شير و آنگه اخلاق سگان .
17-40 / غافر، 60.
18-11 / هود، 75.
19-40 / غافر،60.
20-40 / غافر،60.
21- 12 / يوسف ،98 .
22-40 /غافر،60 .
23-2 / بقره ، 198.
24- حضرت استاد حسن زاده آملى روحى له الفدا در ديوانش در مورد اسم اعظم مى فرمايد :
نهفته گر چه مى بايد بود راز
سخن از اسم اعظم گشت آغاز
ترا اين جدول آمد اسم اعظم
كه هر موجود هم داراست فافهم
تو از اين حصه سر وجودى
همى يابى مقامات شهودى
امام صادق از اين اسم اعظم
عجب نقشى زده بر آب و آدم
يكى پرسيده از آن قطب عالم
كدامين اسم باشد اسم اعظم
جواب فعلى از قولى به تاثير
بسان لفظ اكسير و اكسير
مثالش داد نزد جمع اصحاب
كه مى رو اندرين حوض پر از آب
هم آنانرا به منع از نجاتش
كه تا مايوس گرديد از حياتش
زسر سر او توحيد فطرى
مبرى از ترويهاى فكرى
طلوع كرده است چون خورشيد خاور
كه حكم حق بر او گرديد داور
به يا الله اغثنى ندا كرد
جوابش را امام آندم عطا كرد
بدو فرمود اين است است اعظم
كه يعنى خود تويى اى ابن آدم
چو ا زهر در در آيد نا اميدى
به اسم اعظمت آنگه رسيدى
چو از هر جا اميدت قطع گرديد
بيابى دولت سلطان توحيد
آنگاه مى فرمايد :
چو ذات واجبى حى است و قيوم
ترا پس اسم اعظم گشت معلوم
25-19 / مريم ،65.
26-27 / نمل ،38.
27-27 / نمل ،38.
28-27 / نمل ،40.
29-3 / آل عمران ،36و37
30-بابا افضل كاشى مى گويد:
گر مهر على در دل وجانت نبود
از دين محمدى نشانت نبود
اثنا عشرى اگر نباشى به يقين
از دوزخ سوزنده امانت نبود
ديوان بابا افضل بيت 298 ص 98
31-9 / توبه ،104 .
32-22 / حج ، 36 .
33-4 / نساء ،114.
34- 65 / طلاق ،12
35-51 / ذاريات ، 56.
36- 26 / شعراء 94.
37-3 / آل عمران / 18.
38-39 / زمر 9/.
39-35 / فاطر ،28.
40-39 / زمر،9.
41- 5 / مائده ،82.
42-35 / فاطر ،28 .
43-17؟ اسراء ،27.
44-19 / مريم ،6.
45- علت اينكه فرمود شپش گيرنده اند ،آنست كه چون انبيا و ائمه اطهار عليهم السلام براى تربيت به اندازه فهم مردم سخن مى گفتند لذا براى القاى محبت در مردمى كه دختران را زنده بگور مى كردند وقدر اين موهبت الهى را كه بقاى نوع به آن است نمى دانستند به آن اعرابى كه از مدنيت بويى نبرده بود اندكى از محبت هاى دختران را كه مشهود وى بود بيان فرمود.
46-18 / كهف ،81.
47-62 / جمعه ، 9.
48-2 / بقره ، 282.
49-65 / طلاق ،3.
50-3 / آل عمران ،173 .
51-7 / اعراف ،18 .
52-12 / يوسف ،106
53-بابا افضل كاشى در همين مورد مى فرمايد:
هرگز پر طاووس به كركس ندهند
وان را كه گليم بايد اطلس ندهند
گويى كه فلان مرد و خيرات نكرد
خيرات عزيز است به هر كس ندهند
ديوان ص 105
54-76 / انسان ، 20 .
55-32 / احزاب ،70.
56-75 / قيامت 36 تا 38.
57-78 / سوره نبا،17.
58- الدهر ساومنى عمرى فقلت له
ما بعت عمرى بالدنيا و مافيها
ثم الشتريه بتدريج بلا ثمن
تبت يدى صفقة قد خاب شاديها
59-64 / سوره تغابن ، 9.
60-7 / اعراف ،32.
61-28 / قصص ، 24 .
62- 2 / بقره ،156.
63-26 / شعرا ،111.
64-11 / هود، ،27.
65-11 / هود، 93.
66-7 / اعراف ، 76.
67-12 / يوسف ، 88.
68-43 / زخرف ، 53.
69-/25 فرقان ،8.
70-17 /اسراء 91.
71-43 / زخرف ،31.
72-مولوى در ذم مال و ثروتمندان و مدح فقرا گويد:
مال و زر سر را بود همچون كلاه
كل بود آن كز كله سازد پناه
آنك زلف جعد و رعنا باشدش
چون كلاهش رفت خوشتر آيدش
مرد حق باشد بمانند بصر
پس برهنه به كه پوشيده نظر
وقت عرضه كردن آن برده فروش
بركند از بنده جامه عيب پوش
ور بود عيبى برهنه اش كى كنند
بل بجامه خدعه باوى كند
گويد اين شرمنده است از نيك و بد
از برهنه كردن او از تو رمد
خواجه در عيبست غرقه تا بگوش
خواجه را مالست و مالش عيب پوش
كز طمع عيبش نبيند طامعى
گشت دلها را طمعها جامعى
ور گدا گويد سخن چون زركان
ره نيابد كاله او در دكان
كار درويشى وراى فهم تست
سوى درويشان بمنگر سست و سست
زانك درويشان وراى ملك و مال
روزيى دارند ژرف از ذوالجلال
فقر فخرى نز گزافست و مجاز
صد هزاران عز پنهانست و ناز
خلاصه آنكه مردم دنيا وقتى به قدرتمندان و مالداران رسند همه خوبيها را به آنها نسبت دهند و اخلاق زشت و خوى پليد آنها را نديده مى گيرند. چه بسا افرادى كه به آنها اعتنايى نمى شد وقتى به مال و ثروت و قدرت رسيدند همه خوبيها عالم را دروى جمع كردند و چه بسا انسانهاى اهل كمال كه از ثروت افتادند و قدرت راكه از دست دادند همه بديها به آنها منسوب گرديده وكمالات آنها به هيچ گرفته مى شود اما آفريدگار همه :
حق تعالى عادلست و عادلان
كى كند استمگرى بر بيدلان
دفتر اول از بيت 2400 تا 2414
73-مولوى در مثنوى در مورد اشك و آه گويد:
زانك آدم زان عتاب از اشك رست
اشك تر باشد دم توبه پرست
بهر گريه آمد آدم بر زمين
تابود گريان و نالان و حزين
آدم از فردوس و از بالاى هفت
پاى ماچان از براى عذر رفت
گر ز پشت آدمى و زصلب او
در طلب مى باش وهم در طلب او
زآتش دل و آب ديده نقل ساز
بوستان از ابرو خورشيد ست تاز
تو چه دانى ذوق آب ديدگان
عاشق نانى تو چون ناديدگان
گر تو اين انبان زنان خالى كنى
پرز گوهرهاى اجلالى كنى
طفل جان از شير شيطان باز كن
بعد از آنش باملك انبار كن
تا تو تاريك و ملول و تيره
دانكه با ديو لعين همشيره
لقمه كان نور افزود وكمال
آن بود آورده كسب حلال
روغنى كايد چراغ ما كشد
آب خوانش چون چراغى را كشد
علم و حكمت زايد از لقمه حلال
عشق ورقت آيد از لقمه حلال
چون زلقمه تو حسد بينى و دام
جهل وغفلت زايد آنرا دان حرام
هيچ گندم كارى و جو بر دهد
ديده اى اسبى كه كره خر دهد
لقمه تخمست و برش انديشها
لقمه بحر و گوهرش انديشها
زايد از لقمه حلال اندر دهان
ميل خدمت عزم سوى آنجهان
در اين ابيات علت قساوت قلب به خوبى گفته آمد چند روزى حلال را تجربه كن و از غذاى ناپاك و شبهه ناك و حرام پرهيز كن آنگاه قلب را مشاهده نما.
74-95 / التين ، 6.
75-طلاق ،3.
76-25 / فرقان / 66.
77- اى يكدله صد دله ، دل يكدله كن
صراف وجود باش و خود را چله كن
يك صبح به اخلاص بيا بر در ما
گر كام تو بر نيامد ،آنگه گله كن
78-58 / مجادله ، 13.
79-2 / بقره ،181.
80-7 / اعراف ، 56.
81- حق تعالى گفت قارون زار زار
خواند يا موسى تو را هفتاد بار
تو ندادى هيچ بار او را جواب
گز بزارى يك رهم كردى خطاب
شاخ شرك ا زجان او بركند مى
خلعت دين در برش افكند مى
كردى اى موسى بصد دردش هلاك
خاك راهش كردى و دادى نجات
گر تو او را آفريده بوده اى
در عذابش آرميده بوده اى
آنكه بر بى رحمتان رحمت كند
اهل رحمت را ولى نعمت كند
هست درياهاى فضلش بى دريغ
عذر خواه جرم ما اشك است و ميغ
هر كه را باشد چنان بخشايشى
كى تغير آرد از الايشى
هر كه او عيب گنه كاران كند
خويش را از خيل جباران كند
منطق الطير عطار ص 133 به تصحيح حميد حميد
82-46 / محمد،19.
83-/5 مائده ،23.
84-3 / آل عمران ،174.
85-3 / آل عمران ،159 .
86-33 / فتح ،6.
87-11 / هود،75.
88-7 / اعراف ، 53
89-7 / اعراف ،53.
90-چرا دعاى جمعى اثر بيشترى دارد؟ مقدمه اول : اگر حكمت اجابت دعوات را مناسبت نفس نيايشگر با عالم ملكوت بدانيم ،بنابراين هر چه اين مناسبت بيشتر باشد،دعا بهتر اجابت مى شود. مقدمه دوم : آنكه جمعيتى كه با همديگر دعا كنند، چون هر كدام داراى صفات كمالى هستند!اگر چه تك تك داراى تمام كمالات ممكن در حق تعالى نيستند اما باهمديگر و به طور دسته جمعى باعث جمعيت كمال شده و مناسبت بيشترى پيدا مى شود و به همين خاطر ثواب نماز جماعت از شمارش بيرون است . نتيجه : دعاى جمع زودتر به اجابت مى رسد.
91-18 / كهف ،28.
92-10 / يونس ،89.
93-80 / عبس ، 37.
94- هر چه روييد از پى محتاج رست
تا بيابد طالبى چيزى كه جست
هر كه جويا شد بيابد عاقبت
مايه اش ورد است واصل مرحمت
هر كجا دردى دوا آنجا رود
هر كجا پستى است آب آنجا رود
آب كم جو تشنگى آور بدست
تا بجوشد آبت از بالا و پست
تا نزايد طفلك نازك گلو
كى روان گردد ز پستان شير او
95-از ثقات اصحاب امام صادق و كاظم و رضا عليه السلام مى باشد و به خاطر بزرگى وعلو شان وى ،مناسب با حالش فرمود كه دعاى وى صد هزار برابر است .
96-42 / شورى ، 26.
97-43 / زخرف ، 67.
98-39 / زمر،8.
99-10 / يونس ، 12
100- 19 / مريم ، 4.
101-10 / يونس ،89.
102-9 / توبه ، 73.
103-68 / قلم ، 17.
104-13 / رعد، 11.
105-4 / نساء، 59.
106-5 / مائده ، 55.
107-42 / شورى ، 23.
108- 
18 / كهف ، 110.
109- من از بيگانگان هرگز ننالم
* هر آنچه كرد با من آشنا كرد
110- دشمنى بدخواه تر نبود ترا از خويشتن
رهروا غافل مباش از ديو نفس راهزن
شيطانى است ، از شيطان نيايد كار راست
اول اى جان پنجه ديو قوى درهم شكن
حكمتى آموز تا شيطان نگردد زورمند
فكرتى انديش تا دشمن نگردد پيلتن
111-18 / كهف ، 110.
112-10 / يونس ،58.
113-26 / شعرا، 88.
114-31 / لقمان ، 33 .
115-39 / زمر، 61 .
116-30 / روم ، 44 .
117-حضرت استاد آيه الله حسن زاده آملى مى فرمايد:
از مردم ديو و دد بريدن چه خوش است
در گوشه خلوت آرميدن چه خوشست
بى ديدن چشم و راه پيمودن پا
سير دو جهان كردن و ديدن چه خوشست
118-32 / سجده ، 17 .
119-40 / غافر، 40.
120-79 / نازعات ، 2 .
121- آفرينش را همه پى كن به تيغ لا اله
تا جهان صافى شود سلطان الا الله را
در مرصاد العباد آمده (ص 149) به لا اله نفى ما سواى حق مى كند و به الا الله اثبات حضرت عزت مى كند تا چون بر اين معالجت مداومت نمايد بتدريج مرض ‍ تعلقات روح از ماسوى حق به مقراض الا الله منقطع و زايل شود و جمال سلطان الا الله در پيش تتق عزت متجلى گردد بر حكم وعده فاذكرونى اذكركم از لباس ‍ حرف و صوت مجرد شود و در تجلى نور عظمت الوهيت و خاصيت كل شى هالك الا وجهه آشكار گردد، روح و ذكر و ذاكر و مذكور يكى شود ذكر بى شركت اينجا دست دهد شعر :
تازخود بشنود نه از من و تو
لمن الملك واحد القهار
122-6 / انعام ، 91.
123-7 / اعراف ،204 .
124-2 / بقره ، 152
125-33 / احزاب ،40 و41
126-33 / احزاب ، 41
127- هر كه در اين راه مقرب تراست
جام بلا بيشترش مى دهند
128-37 / صافات ، 180.
129-13 / رعد، 13.
130-13 / رعد، 13.
131-4 / نساء ،142.
132-92 / ليل ، 10.
133-47 / محمد، 33.
134- 47 / محمد، 19.
135-غده اى سفت كه در گردن بيرون مى آيد و در سطح گردن مشخص و برجسته مى شود.
136-7 / اعراف ،185 .
137-6 / انعام ،38 .
138-10 / يونس ،57.
139-17 / اسراء ،110 و 111
140-7 / اعراف ،54.
141-مريم / اول
142-20 / طه ، 111 .
143-17 / اسراء ،45 .
144-45 / جاثيه ،23 .
145-16 / نحل ،108 .
146-18 / كهف ، 57.
147-48 / فتح ، 1.
148-26 / شعراء، 78
149-26 / شعراء،79.
150-26 / شعراء،82.
151-26 / شعراء،83.
152-26 / شعراء،84.
153-26 / شعراء،85.
154-26 / شعراء،86.
155-18 / كهف ،110.
156-5 / مائده ،27.
157-4 / نساء ،131.
158-3 / آل عمران ،186 .
159-3 / آل عمران ،120 .
160-2 / بقره ،194.
161-33 / احزاب ،71 .
162-9 / توبه ،4.
163-5 / مائده ،27.
164-49 / حجرات ، 13 .
165-10 / يونس ،63.
166-19 / مريم ،72.
167-3 / آل عمران ،133 .
168-6 / انعام ،69.
169- 65 / طلاق ،2.
170-44 / دخان ، 51 .
171-79 / نازعات ، 37 .
172-مناسبت آن اين ابيات حضرت علامه حسن زاده آملى روحى فدا است .
الله اكبر ،الله اكبر از نفس كافر كافر
چون گاو سركش ما را كشاند گاهى به اين ور گاهى به آن ور
در خواب و در خور دستى نگه دار!
تا را م گردد نفس ستمگر
جز آه و ناله نبود دوايى
بهر جلاى جان مكدر
شرمى كن اى دل از خود پسندى
آواره گردى همچو قلندر
ديوان حضرت استاد ص 75
و نيز در ديوان حضرت استاد دام ظله الوارف :
من كان ذا دراية و هوش
شبها بالاستر الچموش
فالقرب منها لگد و گاز
و الحرف فى ركوبها دراز
173-12 / يوسف ،53 .
174-7 / اعراف ،180
175-ن ل القهار
176-20 / طه ، 68
177-46 / احقاف ، 9.
178-92 / ليل 15و17.
179-آخر / صف .
180-2 / بقره ، 269.
181-4 / نساء .34
182-17 / اسراء ،14 .
183-89 / فجر ،28.
184-21 / انبياء 107.
185-5 / مائده ، 48 .
186-7 / اعراف ، 89 .
187-26 / شعراء، 63.
188-2 / بقره ، 30.
189- 50 / ق ، 16 .
190-31 / زمر، 67 .
191-6 / انعام ، 73 .
192-82 / انفطار، 19.
193-17 / اسراء، 23.
194-17 / اسراء، 4.
195-41 / فصلت ، 12.
196-81 / بروج ،21.
197-2 / بقره ، 257 .
198-34 / سباء، 3.
199-120 / مائده / 5.
200-40 / غافر، 64 .
201-65 / طلاق ،2.
202- 19 / مريم ، 96 .
203-8 / انفال ، 42.
204- 41 / فصلت ، 17 .
205-30 / روم ، 30.
206-3 / آل عمران ، 173.
207-30 / فاطر، 3.
208-3 / آل عمران ، 49 .
209-35 / فاطر ،34.
210-26 / شعراء ،80.
211-شعراء 78 تا 82
212-رياض السالكين ، ص 30، سيد على خان مدنى ، چاپ سنگى .
213-الميزان ص 31 ج 2 ،علامه طباطبايى ،انتشارات جامعه مدرسين
214-38 / ص ،60.
215-56 / واقعه ، 85.
216-14 / ابراهيم ، 34
217-55 / الرحمن ، 29.
218-25 / فرقان ، 77.
219-6 / انعام ، 41.
220-6 / انعام ، 64.
221-40 / مومن ، 60 غافر.
222-6 / انعام ، 40.
223-2 / بقره ،40.
224-مراة العقول ،ج 12 ص 160 چاپ اسلاميه .
225- مرآة العقول ، جلد 12، علامه مجلسى .
226-5 / مائده ، 27 .
227-الميزان ، ج 2 ص 43، چاپ انتشارات جامعه مدرسين ، قم
228-24 / نور ،37 .
229-الميزان ، ج 2.
230-48 / فتح ،26.
231-زلها:ته مانده سفره .
232-خوان :سفره
233-ناديده :مراد اين مثل است :نديد بديد وقتى كه ديد
234-عزازيل :شيطان
235-25 / فرقان ،76 .
236-73 / مزمل ، 19.
237-36 / يس 20 .