سلمان فارسى استاندار مداين

احمد صادقى اردستانى

- ۱۷ -


فصل 16: به آخرين سفر

به آخرين سفر

از سال 16 هجرى، كه «مداين‏» به عنوان بخشى از كشور آن روز ايران، به‏سرزمين اسلام پيوست، و پس از مدتى سلمان حكيم، تا حيات داشت امارت آن راعهده دار گرديده بود، مدت امارت او را، حدود بيست‏سال مى‏توان تخمين زد.

در اين مدت حدود بيست‏سال، سلمان، به جاى اينكه «امارت‏» را «طعمه شكم‏و شهوت و ثروت‏» قرار دهد، با الهام از منشور مولاى خويش، آن را «امانت گردن‏گير» يافت (1) و با زهد و پارسايى فوق العاده خويش، برگ زرينى بر تاريخ حكومتى ومديريتى اسلام افزود، و با دعوت و هدايت و پيشوايى دينى و اجتماعى، وخدمات فراوان، ميراث درخشانى از خود به يادگار گذاشت، تا جايى كه «زهد وعمل سلمان‏» در ادبيات ما، ضرب المثل و ملاك ارزشها قرار گرفت.

همچو سلمان، در مسلمانى بكوش اى مسلمان! تا كه سلمانت كنند (2)

البته شيوه‏هاى حكومتى سلمان، آن روز مورد توجه دستگاه خلافت واقع نشد،از او تقدير و تشويقى هم به عمل نيامد، و بلكه مورد اعتراض و تنقيد هم قرارگرفت، اما به هر حال، تاريخ خصلتهاى بزرگ اخلاقى و عمل ارزشمند و ماندگار اورا، به عنوان يك سند زنده و يك ملاك ارزنده، به ما منتقل كرده است.

ابو نعيم اصفهانى مى‏نويسد: حسن بصرى، روايت كرده است: حقوق سلمان‏پنج هزار درهم بود، او فرماندهى حدود سى هزار مسلمان را به عهده داشت، اماوقتى خطبه (نماز جمعه) براى مردم مى‏خواند، عباى فرسوده‏اى به تن داشت، كه‏از نصف آن براى فرش و از نصف ديگر براى روپوش خود استفاده مى‏كرد.

سلمان، حقوق دريافتى خويش را (به نيازمندان) مى‏داد، و از راه زنبيل بافى،زندگى خويش را تامين مى‏نمود (3) .

جابربن عبدالله انصارى، روايت كرده: سعد فرزند «ابى وقاص‏» در روزهاى‏بيمارى سلمان، به عيادت وى رفت و (پس از احوالپرسى) گفت: اى ابو عبدالله! اين‏براى تو مژده بزرگى است، كه وقتى رسول خدا(ص) وفات مى‏يافت، از تو راضى‏بود، اما سعد، مشاهده كرد سلمان گريه مى‏كند!

پرسيد! چرا گريه مى‏كنى؟ در حالى كه (با رفتن از اين جهان، در جهان آخرت) به‏ياران خود ملحق خواهى شد، و كنار حوض كوثر هم، به رسول خدا(ص) خواهى پيوست.

سلمان گفت: من از ترس مرگ و براى علاقه به دنيا گريه نمى‏كنم، بلكه از اين‏جهت ناراحت هستم، كه رسول خدا(ص) با ما عهد و قرار گذاشت، كه وسايل‏زندگى ما به اندازه توشه يك مسافر بيشتر نباشد، در حالى كه اكنون مشاهده مى كنى‏در اطراف من، وسايل بيشترى وجود دارد!

سعد مى‏گويد: مشاهده كردم، در اتاق سلمان و در كنار او، غير از يك طشت‏لباسشويى، يك كاسه بزرگ (باديه) و يك آفتابه بيشتر وجود نداشت (4) .

خلاصه، ارزش همه دارايى استاندارى را كه حدود بيست‏سال بر «مداين‏»فرمانروايى داشت، طبق روايت «انس بن مالك‏»، عامربن عبدالله و ديگران، پانزده‏دينار، يا حدود «ده درهم‏» يا «بيست درهم‏» برآورد كرده‏اند! (5) .

عيادت كنندگان

در عين حالى كه از پارسايى و زهد و ساده زيستى سلمان، سخن فراوان گفتيم، ومعنا و تفسير «زهد» را در فصل 14 بيان كرديم، بايد توجه داشت، بالاخره سلمان‏حكيم و استاندار «مداين‏» در امور شخصى نهايت پارسايى و صرفه جويى را به كارگرفته است، اما آنچه مربوط به جنبه «شخصيتى‏» وى مى‏باشد، اگر به خاطرمعاونت و دست‏يارى هم شده، تاريخ براى او دو غلام معرفى كرده است.

ابن اثير جزرى، مى‏نويسد: سويد، غلام سلمان فارسى بوده، بخارى از «ابن‏قهزاز» بازگو مى‏كند كه «سويد» مصاحبت رسول خدا(ص) را درك نموده، و درخدمتگزارى سلمان فارسى بوده. (6) چنانكه «سويد» در فتح مداين هم همراه سلمان‏بوده، و براى او مواد خوراكى تهيه مى‏كرده است (7) .

«زاذان‏» را نيز «اردبيلى‏» با كنيه «ابو عمره فارسى‏» راوى حديث‏شمرده (8) كه وى‏نيز خادم و غلام سلمان بوده، پيوسته در كنار سلمان حضور داشته، و بسيارى ازروايات مربوط به سلمان، به خصوص داستان مربوط به وفات و غسل دادن او را -چنانكه خواهيم خواند - وى روايت كرده است (9) .

غير از اين دو خدمتگزار بزرگوار كه در كنار سلمان بوده‏اند، در روزهاى بيمارى‏سلمان حكيم و صحابى بزرگ رسول خدا(ص) و استاندار جليل القدر «مداين‏»صحابيان و فرماندهان و افراد بزرگى، در مداين از سلمان عيادت كرده‏اند، كه ازجمله آنان: سعيد بن سوقه، سعد بن ابى وقاص، سعد بن مالك، عبدالله بن مسعود،عامر بن عبدالله و انس مالك را مى‏توان نام برد (10) .

تاريخ وفات

درباره تاريخ وفات اين شخصيت‏بزرگ، و استاندار منصوب از جانب خليفه‏دوم، بر مداين، ميان مورخان اختلاف نظر وجود دارد، كه عمده‏ترين آن را در سه‏محور زير مى‏توان مطرح نمود:

الف - در زمان خلافت عمر.

ب - در آخر خلافت عثمان، سال 35 هجرى.

ج - در آغاز خلافت امام على بن ابى طالب(ع) سال 35 هجرى.

نظريه اول را عموم مورخان، بى اساس شمرده‏اند، زيرا مدت خلافت‏خليفه دوم‏را ده سال و هشت ماه دانسته‏اند (11) و مورخانى چون: يعقوبى (12) و ابو حنيفه دينورى،تاريخ درگذشت عمر را، چهارشنبه 26 يا 28 ذيحجه سال 23 هجرى شمرده‏اند (13) وسال 23، با سال 35 هجرى كه به عنوان تاريخ وفات سلمان، مورد اتفاق نظر، ابن‏اثير جزرى، در اسد الغابة، ج 2، ص 333، ابن عبدالبر اندلسى، در الاستيعاب، ج‏2، ص 161، ابن ابى الحديد، در شرح نهج البلاغة، ج‏18، ص 37، سيد على خان،در الدرجات الرفيعة، ص 216، علامه محمد تقى تسترى، در قاموس الرجال، ج 4،ص 433، و علامه مجلسى، در بحار الانوار، ج 22، ص 391، مى‏باشد، مغايرت‏دارد، و وفات سلمان را در زمان خلافت عمر نمى‏توان پذيرفت.

درباره نظريه دوم، يعنى اينكه سلمان فارسى، در آخر خلافت «عثمان‏» به سال‏35 هجرى وفات يافته باشد، با توجه به اعتراف مسعودى و يعقوبى، كه مدت‏خلافت «عثمان‏» دوازده سال هشت روز كم، با مرگ او، در جمعه بيستم ذيحجة‏سال 35 هجرى، پايان يافته باشد (14) ، با نظريه ابن اثير جزرى، ابن عبدالبر اندلسى،ابن ابى الحديد، سيد على خان و علامه مجلسى، كه همگان وفات سلمان را سال‏35 هجرى دانسته‏اند، سازگار است و مى‏توان آن را مقرون به صحت دانست.

اما در مورد نظريه سوم، يعنى اينكه وفات سلمان در آغاز خلافت امام على(ع)به سال 35 هجرى رخ داده باشد، با توجه به اينكه خلافت آن بزرگوار، به اعتراف‏يعقوبى (15) بيست و سوم ذيحجه سال 35 هجرى آغاز گرديده، و ابن اثير جزرى، ابن‏عبدالبر اندلسى، ابن ابى الحديد، و علامه مجلسى، سال 36 هجرى را هم به عنوان‏سال وفات سلمان ياد كرده‏اند، سال 35 كه 23 ذيحجه آن على(ع) به خلافت‏رسيده، تقويت مى‏گردد، و احتمال داده مى‏شود، كه سلمان در فاصله جنگ‏«جمل‏» كه پنج‏شنبه دهم جمادى الاول سال 35 هجرى، يعنى پس از پنج ماه ويازده روز گذشته از خلافت على‏واقع شده (16) سلمان هم چنان در منصب استاندارى‏«مداين‏» باقى مانده باشد، و به همين دليل، نتوانسته در جنگ جمل هم شركت كند.

براى تقويت اين احتمال، سه دليل هم وجود دارد:

1 - در تاريخ مى‏خوانيم، على(ع) سلمان فارسى را، به منصب سرپرستى ونظارت بر صنف «آرايشگران‏» منصوب داشته است! (17) .

البته اين دليل ضعيفى است، سند معتبر تاريخى هم ندارد، و بسيار بعيد به نظرمى‏رسد، كه سلمان حكيم، با آن عظمت و توانايى براى استاندارى، على(ع) او رابه منصب كوچك و محدودى گمارده باشد.

2 - طبق روايت «علامه مجلسى‏» و «محدث نورى‏» با تعبير «سند معتبر» اصبغ‏ابن نباته، مى‏گويد: من در كنار سلمان فارسى بودم، او از جانب امير المومنين(ع)استاندار «مداين‏» بود، در حالى كه وى اين منصب را از زمان عمربن خطاب، داشت.. (18) .

3 - شيخ صدوق، روايت مى‏كند: گروهى از مردم كوفه به حضور على بن ابى‏طالب(ع) رسيدند، و از آن حضرت تقاضا نمودند، براى آنان دعا كند، تا باران ببارد.

امام على(ع) به حسن و حسين(ع) دستور داد، آنان براى آمدن باران دعا كنند،پس از دعاى آنان خداوند باران فراوانى بارانيد.

اين موضوع براى برخى موجب شگفتى واقع شد، و خطاب به سلمان فارسى‏گفتند: اى ابو عبدالله! ما چيز عجيبى مشاهده مى‏كنيم!

سلمان پاسخ داد: واى به حال شما! مگر نشنيديد، كه رسول خدا(ص)مى‏فرمود: خداوند حكمت را به زبان اهل بيت من جارى مى‏گرداند؟ (19) .

چنانكه ملاحظه كرديم، سلمان در زمان خلافت على(ع) حضور و حيات‏داشته، و علامه محمد تقى تسترى، هم از اين روايت نتيجه مى‏گيرد، كه سلمان درعصر خلافت امام على(ع) - (كه پس از گذشت چهار ماه و يازده روز از آن، جنگ‏جمل شروع شد و امام على(ع)، يك ماه بعد از شروع جنگ جمل، ماه رجب سال‏35 هجرى به كوفه وارد گرديده (20) ) سلمان حيات داشته است (21) .

البته، اينكه سلمان در كوفه حضور داشته، با ابقاى او از سوى على(ع) بر منصب‏استاندارى مدانى، منافاتى ندارد، زيرا ممكن است، سلمان در عين حالى كه‏استاندار مداين بوده، فقط براى ديدار امام على(ع) و مولاى خويش به كوفه آمده، وباز به محل ماموريت‏خويش، يعنى مداين، برگشته باشد.

نتيجه

از آنچه تا كنون براى تاييد نظريه سوم، يعنى وفات سلمان در عصر خلافت امام‏على(ع) بيان كرديم، دو مطلب به دست آمد:

الف - سلمان در زمان خلافت على(ع) وفات يافته است.

ب - تا مادامى كه امام(ع) به كوفه وارد شده، يعنى تا حدود شش ماه از خلافت‏آن حضرت گذشته نيز، سلمان حيات داشته است.

آرى، مطلب اول، يعنى وفات سلمان در عصر خلافت على‏قابل توجيه است،اما براى موضوع دوم، يعنى حيات سلمان تا زمان حضور على(ع) در كوفه، دو مانع‏وجود دارد:

1 - دنباله روايت معتبر «اصبغ بن نباته‏» كه مى‏گويد: شركت على(ع) براى تجهيزسلمان فارسى، قبل از آن كه آن حضرت به كوفه رود، صورت گرفته (22) موضوع درمدينه بودن على(ع) راه مطرح مى‏كند، و ثابت مى‏گرداند، وفات سلمان در عصرخلافت على(ع) قبل از رفتن به كوفه صورت گرفته است.

2 - در دو روايت (23) كه يكى از آنها روايت «جابر بن عبدالله انصارى‏» است‏مى‏خوانيم: امام على(ع) نماز جماعت را خواند، خبر وفات سلمان را اعلام كرد. ودر دنباله روايت هم، «زاذان‏» خادم سلمان به او مى‏گويد: چه كسى كار تجهيز تو راانجام مى‏دهد؟ سلمان پاسخ مى‏دهد: كسى كه كار تجهيز رسول خدا(ص) را انجام داد.

زاذان مى‏گويد: آخر او (على - ع) كه در مدينه است (24) .

بنابراين، روايت‏شيخ صدوق، كه حيات سلمان را تا زمان استقرار على(ع) دركوفه باقى مى‏دانست (25) با توضيحاتى كه داديم تضعيف مى‏گردد، و مى‏توان موضوع‏وفات سلمان را كه «محدث نورى‏» هم گفته است: پس ظاهر مى‏شود، سلمان درزمان خلافت امير المؤمنين(ع) وفات يافته (26) مورد تاييد قرار داد.

زيرا خلافت امام على(ع) از بيست و سوم ذيحجه سال 35 هجرى، آغازگرديده (27) عموم مورخان هم سال 35 هجرى را سال وفات سلمان دانسته و نظريه‏معتبرتر شمرده‏اند (28) .

نويسنده «وقايع الشهور» هم وفات سلمان را هشتم صفر سال 35 هجرى‏شمرده (29) و در اين صورت، پس از گذشت 55 روز از خلافت امام على(ع) در حالى‏كه آن حضرت هنوز در مدينه اقامت داشته، وفات سلمان صورت گرفته، و چنانكه‏بعد هم‏توضيح خواهيم داد، آن حضرت كار تجهيز سلمان را در «مداين‏» انجام داده است.

مدت عمر

درباره مدت عمر سلمان هم، چون تاريخ وفات وى، اختلاف نظرهاى تاريخى‏زيادى وجود دارد، كه مواردى از آن را آورده، و مورد بررسى قرار مى‏دهيم:

1 - شيخ طوسى، سلمان را از معمرينى دانسته، كه حضرت عيسى(ع) را درك‏نموده (30) و در اين صورت، سلمان 500 سال عمر كرده است (31) .

2 - در روايتى كه ازپيامبر(ص) وارد شده، سلمان داراى 450سال عمر، معرفى شده است (32) .

3 - سيد مرتضى، و شيخ طريحى مى‏نويسند: از آثار و اخبار استفاده مى‏شود، كه‏سلمان 350 سال زندگى كرده است (33) .

4 - مورخان زيادى، مدت حيات سلمان را 250 سال دانسته‏اند (34) .

5 - شيخ عبدالله سبيتى، مى‏گويد: براى من ثابت‏شده: سلمان بيش از هشتادسال زندگى نكرده است (35) تا با اين نظريه بتواند سلمان را در سن و سالى معرفى كند،كه قابليت ازدواج را داشته باشد، زيرا به نظر «ابن اثير» در كتاب «الكامل‏» ازدواج‏سلمان، با سنينى كه در بالا آمده بود، بعيد به نظر مى‏رسد (36) .

اما به نظر «محدث نورى‏» نظريه 250 سال معتبر تر به نظر مى‏رسد (37) چنانكه «ابن‏عبدالبر» در كتاب «الاستيعاب‏» ج 2، ص‏195، ابن اثير جزرى، در اسد الغابة، ج 2،ص 322، السيرة الحلبية، ج 1، ص 195، صفوة الصفوه، ج 1، ص 555، مجالس‏المؤمنين، ج 1، ص 208، الاصابة، ج 2، ص 62، الغدير، ج 7، ص‏282، و الدرجات‏الرفيعة، ص 220، نظريه 250 سال را، معتبرتر و قابل قبول‏تر شمرده‏اند.

البته، 250 سال زندگى كردن هم، چيز فوق العاده است، و به همين جهت‏موضوع طول عمر سلمان، مانند تاريخ وفات و ساير مسايل زندگى وى، براى‏افرادى چون پروفسور «لوئى ماسينيون‏» شگفت انگيز و موضوع درهم پيچيده‏بوده، و او را به قضاوتهاى ناروا كشانده است (38) .

اما با توجه به دو موضوع، شگفتى «ماسينيون‏» و ديگران بر طرف مى‏شود:

الف - اين تنها «سلمان فارسى‏» نيست كه عمر طولانى داشته است، بلكه به‏گواهى قرآن كريم و اعترافهاى تاريخى، افراد زيادى «معمرين‏» و دراز عمرها معرفى‏شده‏اند، كه از جمله آنان، افراد زير را مى‏توان نام برد:

به بيان قرآن كريم، حضرت نوح پيامبر(ع) 950 سال در ميان امت‏خويش‏زندگى كرد (39) .

در تاريخ هم مى‏خوانيم: آدم(ع) 930 سال، سليمان بن داود 712 سال (40) ، ابراهيم(ع) 200سال (41) ، شيث(ع) 912 سال، لوط(ع) 732 سال و ادريس(ع) 300 سال (42) .

انوش بن شيث 960 سال، متوشلح 960 سال (43) و جمشيد 1000 سال عمر كرده‏اند (44) .

شيخ طوسى هم از افراد فراوانى نام مى‏برد، كه عمرهاى طولانى بيش از 200 سال‏داشته‏اند (45) .

ب - موضوع ديگر اين است كه، همانطور كه در خلال فصلهاى گذشته اين كتاب‏مطالعه كرديم، سلمان فارسى يك شخصيت از هر جهت فوق‏العاده‏اى بوده، و شيخ‏الرئيس، بوعلى سينا هم در كتاب «اشارات‏» باب «مقامات العارفين‏» مى‏گويد: براى‏عارفان، خوارق عاداتى هست، كه آنانكه عارف به آن نيستند، آن را ناممكن‏مى‏شمارند، ولى آن كس كه عارف است، آن خوارق عادات را دليل عظمت وبزرگى مى‏داند (46) .

آرى، سلمان حكيم از اين عارفان بوده، خصوصيات فوق العاده‏اى داشته، وامام صادق(ع) هم فرموده است: پيوسته پيامبر(ص) و امير مؤمنان(ع) به سلمان‏مطالبى مى‏آموختند و سخنانى از اسرار پنهانى علوم خدايى را در ميان‏مى‏گذاشتند، كه ديگران از فهم آن ناتوان بودند، و طاقت تحمل آن را نداشتند (47) .

بنابراين، با توجه به اينكه از تاريخ ولادت سلمان فارسى، هيچگونه اطلاعى به‏دست نياورديم، اما با استناد به نظريه عموم مورخان مدت عمر او را 250 سال‏پذيرفتيم، و تاريخ وفات آن بزرگوار را، هشتم ماه صفر سال 35 هجرى در «مداين‏»انتخاب كرديم، بسيارى از اختلافها به وحدت نظر تبديل مى‏شود.

اضافه بر اين، با توجه به فوق العاده بودن شخصيت‏سلمان حكيم، چون‏بسيارى از معمرينى كه در بالا معرفى شدند، اشكال «شيخ عبدالله سبيتى‏» و «ابن‏اثير» در مورد «شگفتى از توانايى سلمان براى ازدواج‏» برطرف مى‏گردد.

در بستر مرگ

صحابى كبير، سلمان حكيم با يك جهان خاطره و خدمت، در «بالا خانه كوچك‏ابى قره كندى‏» در مداين، در بستر مرگ خوابيده بود (48) و در عين حالى كه رسول‏خدا(ص) به او فرموده بود: بهشت مشتاق‏تر به ملاقات سلمان است، تا سلمان به‏بهشت (49) وى گريه مى‏كرد! سعد بن ابى وقاص، كه در «مداين‏» از سلمان عيادت‏كرده، مى‏گويد: وقتى گريه سلمان را مشاهده كردم، علت آن را جويا شدم.

سلمان گفت: به خاطر وابستگى و علاقه به دنيا گريه نمى‏كنم، بلكه از اين جهت‏نگرانم كه رسول خدا(ص) با ما عهد و قرار گذاشته بود، كه وسايل زندگى ما بيش ازتوشه يك مسافر نباشد، در حالى كه اكنون من وسايل و اثاث بيشترى دارم، وبيمناكم كه مبادا از دستور آن حضرت تخلف كرده باشم! (50) .

به انتظار ميهمانان

بيمارى سلمان همچنان شدت مى‏يافت، زاذان، خادم سلمان مى‏گويد: من براى‏مرگ سلمان نگران بودم، وقتى آثار مرگ در او نمودار شد، گفتم: چه كسى بايد تو راغسل دهد؟

سلمان پاسخ داد: همان كسى كه رسول خدا(ص) را غسل داد.

گفتم: تو در مداين هستى، و او در مدينه به سر مى‏برد.. (51) .

«بقيره‏» همسر سلمان مى‏گويد: وقتى مرگ سلمان نزديك شد، در حالى كه دربالا خانه‏اى خوابيده بود، كه چهار در داشت، مرا نزد خويش خواند، و گفت: بقيره!همه درها را باز بگذار، زيرا رسول خدا(ص) به من خبر داده: به هنگام مرگ‏ميهمانانى به ديدار من مى‏آيند، كه بوى خوش را احساس مى‏كنند، اما غذانمى‏خورند، و من نمى‏دانم آنان از كدام در وارد مى‏شوند.

بقيره، ادامه مى‏دهد: من درها را باز گذاشتم، بعد سلمان دستور داد: كيسه‏كوچك «مشكى‏» را كه رسول خدا(ص) به او هديه كرده بود، و سلمان آن را جايى‏پنهان نموده بود، براى او حاضر كنم.

وقتى كيسه مشك را آوردم، دستور داد مشك را خيس كنم، و در اطراف اوبريزم. بعد گفت: حركت كن، درب را به‏پوش، من حركت كردم و درب را پوشيدم،اما وقتى كنار بدن سلمان برگشتم، متوجه شدم وى وفات كرده است (52) .

حضور امام على (ع)

طى روايتى آمده: امام على(ع) صبح روزى به مسجد مدينه وارد شد، و اعلام‏كرد: ديشب رسول خدا(ص) را به خواب ديدم، آن حضرت به من فرمود: سلمان‏در مداين از دنيا رفته است، به من سفارش فرمود: بروم و او را غسل بدهم، كفن كنم،نماز بر او بخوانم و جسد او را به خاك بسپارم، و من اكنون به سوى مداين مى‏روم (53) .

جابربن عبدالله انصارى، مى‏گويد: امير مؤمنان(ع) نماز جماعت صبح را براى ماخواند، سپس روى خود را به طرف ما برگردانيد و فرمود: اى مردم! خداوند شما رادر مرگ برادر خود سلمان پاداش دهد. آن‏گاه عمامه رسول خدا(ص) را به سر،پيراهن بلند آن حضرت را روى لباس پوشيد، شمشير و عصا همراه برداشت، و برشتر «غضباء» سوار شد، و از مدينه بيرون رفت و به غلام خويش «قنبر» فرمود: ده‏قدم بردار.

قنبر مى‏گويد: با برداشتن ده قدم، ما خود را در «مداين‏» جلو درب خانه سلمان‏يافتيم.. (54) .

زاذان، خادم سلمان مى‏گويد: سلمان از قبل به من گفته بود: اى زاذان! هر وقت‏چانه مرا بستى، صداى سقوط چيزى را مى‏شنوى، وقتى من چانه سلمان را بستم،صداى سقوط چيزى را شنيدم، پشت در خانه آمدم، ديدم اميرمؤمنان(ع) وارد شد.

على(ع) فرمود: اى زاذان! سلمان از دنيا رفت؟

گفتم: آرى، اى مولاى من.

آن‏گاه على(ع) وارد بالا خانه شد، پارچه را از روى سلمان كنار برد، سلمان هم به‏روى على(ع) لبخندى زد (55) بعد على(ع) فرمود: اى ابوعبدالله! خوش درگذشتى،وقتى رسول خدا(ص) را ملاقات كردى، آنچه را از سوى مردم نسبت‏به برادر توصورت گرفت، براى آن حضرت بيان كن.

آن‏گاه على(ع) غسل و كفن سلمان را انجام داد، نماز بر بدن او خواند، ولى ماصداى تكبير شديدى را شنيديم، وقتى دقت كرديم، دو مرد نيز همراه آن حضرت‏بودند، كه فرمود: يكى برادرم جعفر طيار، و ديگرى خضر پيامبر(ص) است، وهمراه هر يك از آنان فرشتگان زيادى براى تجهيز سلمان شركت كرده بودند (56) .

آرى، على(ع) از مدينه (با اعجاز و طى الارض) به مداين رفت، تجهيز سلمان راصورت داد، و قبل از ظهر همان روز، به مدينه بازگشت، و اعلام كرد: كار كفن و دفن‏سلمان را انجام دادم، اما بيشتر افراد اين سخن را باور نكردند، تا اينكه پس از مدتى‏نامه‏اى ا ز«مداين‏» به مدينه رسيد، كه در آن نوشته بود: سلمان در فلان روز وفات‏يافت، مرد عربى هم آمد او را غسل داد، كفن كرد، بر جنازه او نماز خواند و جسد اورا به خاك سپرد.

آن‏وقت، مردم از اين داستان شگفت زده شدند (57) .

امامان(ع) در كنار محتضر

موضوع حضور امامان(ع) در كنار محتضر چيزى است، كه در اخبار و احاديث‏فراوان آمده است، از باب نمونه به اين موارد مى‏توان اشاره نمود:

1 - امام جعفر صادق(ع) كنار «مسمع كردين ابو سيار» رييس ايل «بكر بن وائل‏»به هنگام احتضار حضور يافت، حضور آباء خود را در حال احتضار به وى خبر دادو به ملك موت سفارش نمود، با مسمع مهربانى كند (58) .

2 - امام موسى بن جعفر (ع)، بر كنار «شطيطه‏» بانوى مؤمن و عارف، در«نيشابور» حاضر شد و بر جنازه آن بانو نماز گزارد (59) .

3 - امام محمد تقى(ع) با اعجاز الهى، از مدينه به «طوس‏» رفت و كار تجهيز وتدفين پدر خود امام رضا(ع) را انجام داد (60) .

4 - زراره مى‏گويد: امام باقرع) كنار جنازه مردى از قريش حضور يافت، و من نيزهمراه آن حضرت بودم (61) .

5 - امام على(ع) به حارث بن اعور همدانى، كه از شيعيان مخلص و پاكباخته‏بود، و به هنگام بيمارى به عيادت آن حضرت رفته بود، فرمود:

يا حار همدان! من يمت‏يرنى من مؤمن او منافق، قبلا

يعرفنى طرفة و اعرفه بنعته و اسمه و ما فعلا (62)

اى حارث همدانى! هر كس مى‏ميرد، خواه مؤمن يا منافق، مرا مى‏بيند، او مرامى‏شناسد، و من هم او را با نام و صفات و اعمالى كه انجام داده، مى‏شناسم.

حسين بن معين‏الدين ميبدى هم، در توضيح اين اشعار سروده است:

هركس كه به‏جان،محب حيدر باشد وز مهر على(ع) دلش منور باشد

روزى كه از اين سراى ويران، به رود در باغ بهشت، اهل كوثر باشد (63)

اى كه گفتى، فمن يمت‏يرنى جان فداى كلام دلجويت

كاش روزى هزار مرتبه، من مردى، تا به ديدمى رويت

اما ديدار امامان(ع)، چگونه خواهد بود، و افراد محتضر آن بزرگواران را چگونه‏مى‏بينند؟ ممكن است مثل حالت‏خواب ديدن، يا به صورت زنده‏تر باشد.

اما موضوع فاصله زمانى چگونه قابل حل است؟ اين هم با اعجاز و عنايت‏خداوندى صورت مى‏گيرد، چنانكه خداوند اين توانايى را به «آصف بن برخيا» كه‏يكى از وزيران و اطرافيان سليمان(ع) بوده مى‏دهد، و «آصف‏» به تعبير قرآن كريم،مى‏تواند «تخت‏بلقيس‏» را با يك چشم به هم زدن، از شهر «سبا» با راه بسيار دور،نزد حضرت سليمان(ع) حاضر گرداند (64) .

به هر حال، امام صادق(ع) فرموده است: شخص مؤمن هر گاه در حال احتضارقرار گيرد، رسول خدا(ص) و اهل بيت او، كه اميرمؤمنان (ع)، حسن، حسين(ع) وهمه امامان(ع) باشند، در كنار او حضور مى‏يابند (65) .

اعتراض مستنصر عباسى

ابو جعفر منصور، با عنوان «مستنصر» خليفه عباسى، متوفاى‏640 هجرى، هم‏وقتى با «عز الدين حسن بن حمزه اقساسى‏» كه مردى فاضل و اديب و شاعر و ازاشراف بود، براى زيارت قبر سلمان فارسى، مى‏رفت، در راه به «عز الدين‏» گفت:يكى از دروغهايى را كه غلات شيعه و دوستداران على بن ابى طالب(ع) مطرح‏مى‏كنند، اين است، كه مى‏گويند: على(ع) طى يك شب به هنگام وفات سلمان،براى غسل دادن وى، از مدينه به مداين رفت و باز به مدينه برگشت!

اما «عز الدين حسن بن حمزه اقساسى‏» يا به قول صحيح‏تر «ابو الفضل تميمى‏»در جواب «مستنصر عباسى‏» بدون مقدمه اشعارى را سروده‏اند كه ترجمه آن چنين است:

تو چيزهاى كمى از كارهاى عجيب على(ع) را از من شنيدى، اما اين را بايدبدانى، كه همه كارهاى على(ع) عجيب و فوق العاده است.

تو از رفتن «وصى‏» طى يك شب، از مدينه به مداين تعجب مى‏كنى، در حالى كه‏او براى غسل دادن سلمان پاك اين عمل را انجام داده است.

اما بايد بدانى، داستان على(ع) مثل داستان «آصف بن برخيا» است، كه همه‏حجابها را دريد، و توانست‏با يك چشم به هم زدن «تخت‏بلقيس‏» را، نزد حضرت‏سليمان(ع) حاضر گرداند.

چگونه است كه، داستان «آصف بن برخيا» را «غلو» و تند روى نمى‏دانى؟ اماوقتى سخن به «حيدر» و عقيده به عظمت او مى‏رسد، آن را غلو مى‏شمارى؟!

اگر احمد(ص) خير المرسلين باشد، پس على(ع) هم خير الوصيين است، و اگرنه همه ادعاهاى ما بى‏اساس خواهد بود!

تو گفتى، اين گفته غلات است و خلاف مى‏باشد، اگر غلات دروغ نگفته باشند،چه گناهى را مرتكب شده‏اند؟ (66) .

بارگاه سلمان(ره)

طبق تحقيقى كه به عمل آورديم، سلمان فارسى، هشتم ماه صفر سال 35هجرى در اوايل خلافت اميرمؤمنان (ع)، در «مداين‏» چشم از جهان فرو بست.

آن طور كه از شواهد تاريخى استفاده مى‏شود، و «زمخشرى‏» هم در كتاب «ربيع‏الابرار» بيان داشته: سلمان روى كفن خود اين رباعى را نوشته بود:

و فدت على الكريم بغير زاد من الحسنات و القلب السليم

و حمل الزاد اقبح كل شى‏ء اذا كان الوفود على الكريم (67)

به پيشگاه كريم، بدون توشه‏اى از حسنات و قلب سالمى، وارد شدم.

همراه برداشتن هر گونه توشه‏اى، براى ورود به پيشگاه كريم، زشت‏ترين چيزهاخواهد بود.

به هر حال، سلمان فارسى، كه حدود بيست‏سال بر «مداين‏» فرمانروايى كرده، ومردم آن سرزمين را با معارف اهل بيت(ع) آشنا نموده و پرورش داده بود، به سال‏35 هجرى، به آغوش خاك همان سرزمين آرميد.

بعد از آن، «حذيفة بن يمان‏» كه در عصر خلافت‏خليفه دوم، از امارت مداين‏معزول شده بود - آن طور كه به دست مى‏آيد - پس از وفات سلمان، از سوى‏على(ع) به امارت «مداين‏» منصوب شد، و اين صحابى بزرگ پيامبر(ص) و على(ع)به سال 36 هجرى، زندگى را به درود گفت، و در «مداين‏» به خاك سپرده شد (68) .

مداين، به بركت تبليغات سلمان و تربت پاك وى در آن سرزمين، عظمت ورونقى يافت، پيروان و علاقه‏مندان، نسبت‏به او احترام زيادى مى‏گذاشتند، و اين‏احترام و اكرام نسبت‏به قبر و مدفن او هم اعمال مى‏گرديد، تا جايى كه همه مردم‏«مداين‏» به وسيله سلمان، از علاقه‏مندان به اهل بيت(ع) گرديدند، اما «نوبختى‏»قبل از سال 127 هجرى، يعنى قرن دوم، وقتى سخن از مردم «مداين‏» به ميان‏مى‏آورد، با توجه به وجود فرقه «اسحاقيه‏» يا «حارثيه‏» در آن جا، همه مردم مداين‏را از غلات شيعه شمرده است! (69) .

خلاصه، تحولات و سير تاريخى مداين و بارگاه سلمان را، از قرن سوم هجرى به‏بعد، به طور فشرده، اين طور مى‏توان مورد اشاره قرار داد:

1 - بين سالهاى 204 هجرى، كه «مامون الرشيد» از خراسان به عراق آمد، تاآخر عهد معتصم عباسى، و «واثق‏» تا آخر سال 232 كه نوبت‏به خلافت «متوكل‏» واذيت و آزارهاى او نسبت‏به شيعيان نرسيده بود، آرامش و آزادى نسبى براى‏شيعيان به وجود آمد، كه توانستند براى امام على(ع) و حضرت حسين(ع) قبروبارگاهى برپا كنند، و در آن زمان در «مداين‏» براى سلمان فارسى هم، قبر و بقعه‏اى‏ساختند» (70) .

2 - ابوبكر، احمد بن على، معروف به «خطيب بغداد» مى‏نويسد: مقدسى(يعنى، شمس الدين، ابو عبدالله محمد بن احمد)، جهانگرد و جغرافى دان مشهور،كه بيشتر كشورهاى اسلامى را سياحت كرد، و كتاب «احسن التقاسيم فى معرفة‏الاقاليم‏» را در سال 375 هجرى را نوشته. (71) به زيارت سلمان رفته است (72) .

هم چنين «خطيب‏» مداين را در قرن چهارم هجرى، مركز «اسحاقيه‏» يكى ازفرقه‏هاى غلات، معرفى كرده است (73) .

3 - ابوبكر، احمد بن على، از ادباء و خطباى معروف، كه به سال 392 هجرى درعراق متولد شده، مسافرتهايى به نيشابور و اصفهان و بيت المقدس و مكه وطرابلس نموده، در اواخر سال 462 هجرى به بغداد برگشته، و به سال 463هجرى، در همان شهر وفات كرده است (74) .

وى مى‏نويسد: اكنون قبر سلمان نزديك «ايوان مداين‏» قرار دارد، ساختمانى‏براى آن تاسيس شده، خادمى براى حفاظت و عمارت و اداره امور آن جا فعاليت‏مى‏كند، من آن بقعه را ديده‏ام، و چند بار به زيارت آن رفته‏ام (75) .

4 - ابوالفرج، عبدالرحمن بن على بغدادى، معروف به «ابن جوزى‏» متولد سال‏508 هجرى در بغداد، و متوفاى سال 597 در همان شهر، از دانشمندان مشهور درعلوم فقه و فلسفه و طب و تاريخ، و نويسنده آثار مختلف، از جمله «المنتظم فى‏اخبار الامم‏» (76) مى‏گويد: ما (در همان قرن ششم هجرى) قبر سلمان را زيارت كرديم‏و به بغداد برگشتيم (77) .

5 - درباره وضع قرن هفتم مداين و بارگاه سلمان فارسى، ابوعبدالله، شيخ شهاب‏الدين، معروف به «ياقوت حموى‏» متولد سال 575 هجرى در «روم شرقى‏» ومتوفاى سال 626 هجرى در «حلب‏» كه براى تجارت به ايران و هندوستان و مصر وشام و بعضى از ممالك اروپا سفر كرده، پس از مطالعات خويش، به سال 621هجرى كتاب مهم «معجم البلدان‏» را نگاشته (78) و از مداين و زيارت سلمان از سوى‏مسلمانان، سخن به ميان آورده است.

6 - هم چنين، جمال الدين، ابويحيى زكريا بن محمد قزوينى، متولد سال 600 ومتوفاى سال 682 هجرى (79) ، مى‏نويسد: در قرن هفتم، هنوز مداين به صورت‏دهكده‏اى كه كشاورزان در آن سكونت داشته، و جز شيعيان تندرو، در آن جا كسى‏نبوده، و زنان مجاز نبودند قبل از غروب آفتاب از خانه بيرون بيايند، برقرار و آبادبوده است (80) .

سارو هرتسفلد، دانشمند باستان شناس، مى‏نويسد: تا به حال دو طايفه ايران به مداين مى‏آيند: اصناف سلمانى‏ها، حجامتگران و شكسته بندها از اهل سنت‏بغداد، در مراسم ساليانه نيمه شعبان (قرن هفتم) و هم چنين شيعيان از گروههاى‏مختلف در اوقات مختلف، به هنگام بازگشت از نجف و كربلا، به زيارت سلمان‏فارسى، مى‏آيند (81) .

هم اكنون نيز بقعه و بارگاه «سلمان فارسى‏» برقرار مى‏باشد. در نقشه جغرافيايى‏عراق، شهركى به نام «سلمان پاك‏» ترسيم شده، تصويرى را هم كه دوستان سال‏1375 هجرى شمسى از آن بقعه و بارگاه گرفته‏اند، براى اينجانب آورده‏اند، كه درصفحه آخر همين كتاب ثبت‏شده، و عالمان و دوستان عراقى هم، كه در سالهاى‏اخير به زيارت «سلمان‏» رفته‏اند، بارگاه او را در دهكده‏اى كه كشاورزى و آبادانى‏و افراد ساكن دارد، توصيف مى‏كنند.

زيارت نامه سلمان فارسى(ره)

فقيه بزرگ و نامدار شيعه، ابو جعفر محمد بن حسن طوسى، متول سال 385هجرى و متوفاى 460، در كتاب عظيم فقهى «التهذيب‏» در باب زيارتهاى روايت‏شده از امامان معصوم (ع)، زيارت نامه‏اى را براى سلمان فارسى آورده است (82) .

هم چنين، سيد رضى الدين، على بن موسى بن طاووس حسينى حلى، متوفاى‏سال 664 هجرى (83) ، علامه محمد باقر مجلسى متوفاى 1111 هجرى (84) و حسين بن‏محمد تقى، معروف به «محدث نورى‏» متوفاى 1320 هجرى (85) هر كدام چهار نوع‏زيارت نامه براى سلمان فارسى(ره) آورده‏اند، كه ما مناسب‏ترين آن را انتخاب‏نموده، به اميد تقرب به ذات خداوند و دريافت پاداش الهى، در زير قرائت مى‏كنيم:

السلام على سيدنا محمد النبى خاتم النبيين و على آله الائمة الطاهرين،السلام على انبياء الله اجمعين و ملائكته المقربين و عباده الصالحين،السلام عليك ايها العبد الصالح المؤمن المخلص الناصح، السلام عليك يامن خلطه ايمانه باهل البيت الطاهرين و باعده اسلامه من جملة الكفار والمشركين، السلام عليك يا عبدالله و وليه و صاحب رسول الله و صفيه،السلام عليك ايها الطائع العابد الخاشع الزاهد، السلام عليك يا سلمان ورحمة الله و بركاته.

اشهد انك عشت‏حميدا و مضيت‏سعيدا، لم تنكث عهدا و لا حللت من‏الشرع عقدا، و لا رضيت منكرا ولا انكرت معروفا، و لا واليت مخالفا ولا خالفت مؤالفا و لا بعت دينك بدنياك، و لا آثرت على ما يبقى ما يفنى،و اشهد انك مضيت على سنة خاتم النبيين و ولاية اميرالمؤمنين و اهل‏بيت الطاهرين، و انك صرت الى احمد جوار و اسعد قرار، فهناك الله‏انعامه المؤبد و اكرامه المجدد، و جعلك فى زمرة مواليك الطاهرين وائمتك الاكرمين، و نفعنى بزيارتك و اخلاصى فى محبتك، و جمع بيننافى مستقر الرحمة و محل النعمة انه على ذلك قدير.

اللهم انى اسالك بحق محمد و اهل بيته الطاهرين الهادين ان تصلى‏عليهم اجمعين و ان تضاعف انعامك و اكرامك و ترادف احسانك و امتنانك‏على عبدك سلمان، الذى شرفته بالاسلام و الايمان و القرب من نبيك ووصيه عليهماالسلام، و ان تجعل زيارتى له كفارة‏لذنوبى و ممحصة‏لعيوبى و زيادة فى يقينى و مؤكدة لايمانى، و ان تحمدنى عاقبة امرى‏فى دنياى و دينى، و تغفرلى و لوالدى و اهلى انك على كل شي‏ء قدير،حسبى الله و نعم الوكيل نعم المولى و نعم النصير.

پس از پايان زيارت، هر گاه خواستى برگردى، بايست و بگو:

السلام عليك يا ابا عبدالله، انت‏باب الله المؤتى منه و الماخوذ عنه، اشهدانك قلت‏حقا و نطقت صدقا و دعوت الى مولاى و مولاك علانية و سرا،اتيتك زائرا و حاجاتى لك مستودعا، و ها اناذا مودعك دينى و امانتى وخواتيم عملى و جوامع املى الى منتهى اجلى، والسلام عليك و رحمة الله‏و بركاته و صلى الله عليه و آله الاخيار.

سپس هر چه مى‏توانى دعا كن، و به يارى خداوند راه بازگشت را پيش بگير.

مزار حذيفه

حذيفة بن يمان، از اصحاب بزرگ رسول خدا(ص) بوده، در جنگ «احد» و«احزاب‏» و ساير جنگهاى زمان آن حضرت شركت نموده، پس از وفات رسول‏خدا(ص) در فتح نهاوند، بعد از كشته شدن فرمانده سپاه اسلام «نعمان بن مقرن‏»پرچم را به دست گرفت، و فتح همدان و «رى‏» و دينور (بخش صحنه كرمانشاه‏كنونى) به دست او صورت گرفته است (86) .

حذيفه، همانطور كه در فصل 14 خوانديم، از سوى خليفه دوم حاكم مداين‏شد، اما بعد عزل گرديد و سلمان به جاى او حاكم مداين شد، ولى پس از وفات‏سلمان از سوى عثمان باز به استاندارى مداين برگزيده شد، و پس از قتل عثمان‏هم، امام على(ع) طى حكمى حذيفه را در استاندارى مداين ابقا نمود و دستوراتى‏هم براى مردم مداين صادر كرد (87) .

محدث قمى مى‏نويسد: حذيفه بعد از حركت اميرالمؤمنين(ع) از مدينه به سوى‏«بصره‏» براى دفع شر اصحاب «جمل‏» و قبل از نزول آن حضرت به كوفه وفات كرد،و در همان مداين به خاك سپرده شد (88) .

ابن اثير جزرى متوفاى 630 هجرى هم، وفات حذيفه را به سال 36 هجرى،چهل روز بعد از قتل عثمان نوشته است (89) .

محدث قمى هم، ضمن اينكه وفات و مدفن حذيفة بن يمان را در مداين تاييدمى‏كند، وصيت او را به فرزندش مى‏آورد، و براى زيارت جناب حذيفه توصيه مى‏نمايد (90) .

پايان

قم - حوزه علميه: احمد صادقى اردستانى

6/10/1375 - 15 شعبان 1417

منابع مورد استفاده

قرآن كريم، كلام الله مجيد

اخلاق و شخصيت، جان ديوئى، ترجمه: مشفق همدانى، تهران، 1339ش .

ارشاد القلوب، حسن بن ابى الحسن، محمد ديلمى م 448ق، 2جلد، قم، 1416ق.

اسد الغابة فى معرفة الصحابة، على بن محمد بن عبدالكريم جزرى م 630ق، تهران .

امالى المفيد، محمد بن محمد بن نعمان عكبرى، المفيد م 413ق، قم.

ايرانيان مسلمان در صدر اسلام و سير تشيع، محمد محمدى اشتهاردى تهران 1371ش.

بحارالانوار الجامعة لدرر الاخبار، علامه محمد باقر مجلسى م 1110ق، بيروت.

بهجة‏الآمال فى شرح زبدة المقال، ملا على عليارى تبريزى م 1327ق، تهران 1371ش.

بين يدى رسول الاعظم(ص)، محمد بحرالعلوم، 2 جلد بيروت، 1392ق.

پيامبر(ص)، زين العابدين رهنما، چاپ نوزدهم، تهران، 1345ش.

پيغمبر(ص) و ياران، محمد على عالمى، 5 جلدى قم 1386ق.

تاريخ اليعقوبى، احمد بن ابى يعقوب م 284ق، بيروت، 1379ق.

تاريخ الخلفاء، جلال‏الدين، عبدالرحمن بن ابوبكر سيوطى م 911ق، مصر 1371ق.

تاريخ الامم و الملوك، ابوجعفر محمد بن جرير طبرى م 310ق، 6 جلد بيروت.

تاريخ پيامبر اسلام، دكتر محمد ابراهيم آيتى، چاپ چهارم، دانشگاه تهران، 1366ش.

ترجمه و شرح نهج‏البلاغه، على نقى فيض‏الاسلام، تهران.

تفسير فرات الكوفى، فرات بن ابراهيم بن فرات كوفى، قرن سوم هجرى، نجف.

تفسير نور الثقلين، عبد على بن جمعه عروسى حويزى م 1112ق، قم 1413ق.

التنبيه و الاشراف، ابوالحسن بن على بن حسين المسعودى م 345ق، قاهره 1357ق.

الاحتجاج، احمد بن على بن ابى طالب طبرسى، قرن 6ق، 2جلد، نجف 1386ق.

حدود العالم من المشرق الى المغرب، مؤلف ناشناخته، تهران، 1403ق.

حلية الاولياء و طبقات الاصفياء، ابونعيم، احمد بن عبدالله الاصبهانى م 430ق، قم 1387ق.

حياة الصحابة، محمد بن يوسف الكاندهلوى، 3 جلدى بيروت.

الاخبار الطوال، ابو حنيفة احمد بن داود دينورى م 281ق، بغداد، افست.

الاختصاص، محمد بن محمد بن نعمان عكبرى، المفيد م 276ق، قم.

خدمات متقابل اسلام وايران، استاد شهيد مرتضى مطهرى شهادت 1358ش، تهران 1349ش، قطع جيبى.

الدر المنثور فى التفسير بالماثور، جلال الدين سيوطى م 911ق، بيروت.

الدرجات الرفيعة فى طبقات الشيعه، سيد على خان مدنى شيرازى م 1120ق، قم، 1397ق.

دلائل الامامة، محمد بن جريربن رستم طبرى امامى، قرن چهارم هجرى، قم 1413ق.

ديباچه‏اى بر رهبرى، دكتر محمد حسن، ناصرالدين صاحب الزمانى، تهران 1348ش.

ديوان اميرالمؤمنين(ع)، ترجمه: استاد مصطفى زمانى م 1369ش، قم 1369ش.

ديوان حافظ، خواجه شمس‏الدين محمد حافظ شيرازى، چاب پنجم، حافظ نوين، 1373ش.

الذريعة الى تصانيف الشيعة، علامه شيح محمد محسن، آقا بزرگ طهرانى م 1389ق، قم،28 جلدى.

رجال النجاشى، احمد بن على بن عياش نجاشى م 450ق، قم، مكتبة الداورى.

روان‏شناسى رشد، على اكبر شعارى نژاد، چاپ دهم، تهران، 1372ش.

روزبه، يا سلمان محمدى(ص)، على مهاجرانى، تهران 1351ش.

الاستيعاب فى معرفة الاصحاب، ابن عبدالبر نمرى قرطبى م 463ق، در حاشيه الاصابه، بيروت،1328ق.

سفينة البحار و مدينة الحكم و الآثار، عباس بن محمد رضا القمى، م 1395، 2جلدتهران.

سلمان الفارسى، شيخ عبدالله سبيتى، چاب سوم، بيروت، 1977م.

سلمان پاك، لوئى ماسينيون فرانسوى، ترجمه: دكتر على شريعتى، تهران 1343ش.

سلمان فارسى، احمد صادقى اردستانى، تهران 1348ش.

السيرة النبوية، عبدالملك بن هشام حميرى م 218ق، مصر، 1355ق.

الاصابة فى تمييز الصحابه، احمد بن على بن حجر عسقلانى م 852ق، بيروت، 1328ق.

شرح نهج‏البلاغة، عزالدين، ابوحامد هبة‏الله، ابن ابى الحديد م 655ق، 20جلد مصر.

الشيعة و فنون الاسلام، سيد حسن صدر م 1354ق، صيدا، 1331ق.

صحيح مسلم، مسلم بن حجاج قشيرى نيشابورى م 261ق، 5جلد مصر.

علل الشرائع، محمد بن على بن حسين بن موسى بابويه قمى م 381ق، نجف، 1385ق.

الغدير فى الكتاب و السنة و الادب، علامه عبدالحسين امينى م 1390ق، تهران، 1396ق.

الغيبة، ابوجعفر محمد بن حسن طوسى م 460ق، قم.

فتاوى صحابى كبير سلمان فارسى، شيخ خليل كمره‏اى م 1362ش، تهران، 1351ش.

فتوح البلدان، احمد بن يحيى بن جابر بلاذرى، ترجمه: دكتر محمد توكل، تهران، 1337ش.

فرحة الغرى، غياث الدين، سيد عبدالكريم بن طاوس م 693ق، افست قم.

فرهنگ عميد، تاريخ و جغرافيا، حسن عميد، تهران 1346ش.

فرهنگ فارسى، دكتر محمد معين، 6جلد، چاپ چهارم، تهران، 1360ش.

فرهنگ فرق اسلامى، دكتر محمد جواد مشكور م 1374ش، مشهد، 1368ش.

الفهرست، ابوجعفر، محمد بن حسن طوسى م 460ق، قم.

قاموس الرجال، علامه شيخ محمد تقى تسترى م 1374ش، قم، 1379ق.

الكافى (اصول وفروع وروضه)، محمد بن يعقوب كلينى م 329، تهران.

كتاب الاوائل، محمد مقدس اصفهانى م 1378ق، اصفهان، 1381ق.

كنزالعمال، علاءالدين متقى هندى م 975ق، 16 جلد بيروت، 1405ق.

الكنى و الالقاب، عباس بن محمد رضا القمى، م 1395ق، 3جلد نجف، 1376ق.

لغت‏نامه دهخدا، علامه على اكبر دهخدا، 50 جلد، تهران.

متن كامل ديوان شيخ اجل سعدى، تصحيح دكتر مظاهر مصفا م 695ق، تهران، 1340ش.

مثنوى معنوى، جلال‏الدين محمد بلخى م 672ق، تهران، خط ميرخانى.

مجمع‏البيان فى تفسير القرآن، فضل بن حسن طبرسى م 548ق، تهران.

مروج الذهب ومعادن الجواهر، على بن حسين بن على المسعودى م 346ق، بيروت، 1385ق.

الامامة والسياسة، محمد بن عبدالله بن مسلم دينورى م 276ق، مصر، 1388ق.

المعارف، ابن قتيبه دينورى، م 276ق، بيروت، 1390ق.

معالم العلماء، محمد بن على بن شهرآشوب مازندرانى م 588ق، نجف، 1380ق.

مقتضب الاثر، احمد بن محمد بن عبيدالله بن عياش م 401ق، قم.

مكاتيب الرسول، على بن حسينعلى الاحمدى الميانجى، چاپ سوم، 1363ش، قم.

مكارم الاخلاق، حسن بن فضل طبرسى، م قرن چهارم‏ق، بيروت، 1392ق.

من لا يحضره الفقيه، محمد بن على بن بابويه قمى م 381ق، 4 جلد تهران.

مناقب آل ابى طالب، محمد بن على بن شهرآشوب م 588ق، 4 جلد قم.

المناقب للخوارزمى، الحافظ موفق بن احمد الحنفى م 568ق، تهران.

ناسخ التواريخ خلفاء، ميرزا محمد تقى لسان الملك سپهر م 1297ق، تهران، 1385ق.

نفس الرحمن فى فضائل سلمان، ميرزا حسين بن محمد تقى النورى، تحقيق جواد قيومى‏م 1320ق، تهران، 1411ق.

نهج‏البلاغه، دكتر صبحى صالح، بيروت، 1387ق.

آثار ديگر مؤلف

الف: عقايد و احكام

- آشنايى با خداى جهان ...چاپ سوم.

- آيين نامه حج ...چاپ دوم.

- در جهت وحدت امت اسلامى ...چاپ دوم.

- زندان در اسلام ...چاپ دوم.

- عبادت در اسلام ...چاپ اول.

- كشيش تازه مسلمان ...چاپ اول.

- مناجات و نغمه‏هاى توحيد ...چاپ اول.

- جلوه‏هاى نماز در قرآن و حديث ...چاپ دوم.

- الجعفريات (تصحيح) ...چاپ اول.

- قرب‏الاسناد (تصحيح) ...چاپ اول.

ب: اخلاق و مسايل تربيتى

- اخلاق خانواده، ج 1 ...چاپ هشتم.

- اخلاق خانواده، ج 2 ...چاپ دوم.

- اخلاق خانواده، ج 3 ...چاپ سوم.

- اخلاق زن و شوهر و تنظيم خانواده ...چاپ سوم.

- اخلاق زندگى ...چاپ اول.

- اخلاق و روابط اجتماعى ...چاپ اول.

- اسلام و مسايل جنسى و زناشويى ...چاپ دهم.

- پانصد حديث اعتقادى و اخلاقى ...چاپ چهارم.

- جاهليت از ديدگاه قرآن و نهج‏البلاغه ...چاپ اول.

- داستانهاى كودكى مردان بزرگ ...چاپ دوم.

- داستانهاى كودكى بزرگان تاريخ 5 جلد ...چاپ دوم.

- راه جوان ماندن با غذا و دواهاى گياهى ...چاپ سوم.

- روشهاى تبليغ و سخنرانى ...چاپ دوم.

- شخصيت زن مسلمان ...چاپ دوم.

- شيعه على(ع) ...چاپ اول.

- صفات مؤمن راستين ...چاپ اول.

- صفات شهيد ...چاپ اول.

ج : تاريخ و يادنامه‏ها

- بانوى شجاع، زينب كبرى(س) ...چاپ سوم.

- حضرت محمد(ص) و خديجه(س) ... چاپ اول.

- درسى از مكتب حسين(ع) ...چاپ دهم.

- زنان دانشمند و راوى حديث ...چاپ اول.

- زندگانى امام جواد(ع) ... چاپ اول.

- زندگانى حضرت ابوالفضل(ع) ...چاپ سوم.

- زندگانى حضرت عبدالعظيم(ع) ...چاپ دوم.

- زندگينامه شهيد محمد منتظرى ...چاپ دوم.

- زينب قهرمان دختر على(ع) ...چاپ سوم.

- سخنان على بن الحسين(ع) ...چاپ اول.

- فاطمه(س) الگوى زن مسلمان ...چاپ سوم.

- فاطمه دختر امام حسين(ع) ...چاپ اول.

- فرزندان موسى بن جعفر(ع) و آقا على عباس ...چاپ اول.

- مستضعفين زمين ...چاپ دوم.

- ميثم تمار بر چوبه دار ...چاپ پنجم.

- نهضت امام حسين(ع) و قيام توابين ...چاپ اول.

- يادنامه شهيد آية‏الله سعيدى ...چاپ اول.

د : مسايل اقتصادى و مالى و ادبى

- توازن ثروت در حكومت اسلامى ... چاپ دوم.

- طرحهايى از اقتصاد اسلامى ...چاپ ششم.

- مبانى اقتصادى ضد استكبارى ...چاپ اول.

- نقش ثروت در پيشرفت اسلام ...چاپ هشتم.

- مشاعره جديد ...چاپ دوم.


پى‏نوشتها:

1. ان عملك ليس لك بطعمة، ولكن فى عنقك امانة، نهج‏البلاغه دكتر صبحى صالح، نامه 5، ص 466.

2. سيد عباس حسينى جوهرى.

3. حلية الاولياء، ج ، ص 198، فتاوى صحابى كبير سلمان، ص 610، شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد،ج‏18 ، ص 35، سفينة البحار، ج 1، ص 647.

4. حلية الاولياء، ج 1، ص 195، الدرجات الرفيعة، ص 219، فتاوى صحابى كبير سلمان، ص 222،الاحتجاج، ج 1، ص 151.

5. حلية الاولياء، ج 1، ص 195، الدرجات الرفيعة، ص 219، فتاوى صحابى كبير سلمان، ص 222،الاحتجاج، ج 1، ص 151.

6. اسد الغابه، ج 2، ص 378.

7. فتاوى صحابى كبير سلمان، ص 65.

8. جامع الرواة، ج 1، ص 324.

9. فتاوى صحابى كبير سلمان، ص 224، بحار الانوار، ج 22، ص 384.

10. حلية الاولياء، ج 1، ص 197 - 207.

11. تاريخ اليعقوبى، ج 2، ص 159.

12. تاريخ اليعقوبى، ج 2، ص 159.

13. تاريخ اليعقوبى، ج 2، ص 159، المعارف، ص 79.

14. مروج الذهب، ج 2، ص 346، تاريخ اليعقوبى، ج 2، ص 159.

15. تاريخ اليعقوبى، ج 2، ص 178.

16. تاريخ اليعقوبى، ج 2، ص 178 - 182.

17. تجلى امامت، ص 385، الاصناف فى العصر العباسى، ص 184.

18. بحار الانوار، ج 22، ص 374، نفس الرحمن، ص 607.

19. نفس الرحمن، ص 618، من لا يحضره الفقيه، ج 1، ص 339.

20. مروج الذهب، ج 2، ص 252.

21. قاموس الرجال، ج 4، ص 433.

22. نفس الرحمن، ص 617.

23. نفس الرحمن، ص 605، الخرائج و الجرائح، ص 85.

24. نفس الرحمن، ص 606، بحار الانوار، ج 22، ص 373.

25. من لا يحضره الفقيه، ج 1، ص 339.

26. نفس الرحمن، ص 619.

27. تاريخ اليعقوبى، ج 2، ص 178.

28. اسد الغابة، ج 2، ص 332، الاستيعاب، ج 2، ص 61، شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد، ج 18، ص 36.

29. وقايع الشهور، ص 48.

30. الغيبة، ص 79.

31. نفس الرحمن، ص 649.

32. نفس الرحمن، ص 650.

33. نفس الرحمن، ص 650، مجمع البحرين، ص 309 - فرس.

34. نفس الرحمن، ص 650.

35. سلمان الفارسى، ص 136.

36. سلمان الفارسى، ص 136.

37. نفس الرحمن، ص 650.

38. رجوع شود به: سلمان پاك، ص 105 - 118.

39. سوره عنكبوت، آيه 14.

40. كمال الدين، ج 1، ص 202.

41. تاريخ الامم و الملوك، ج 1، ص 160.

42. مروج الذهب، ج 1، ص 49 - 57.

43. مروج الذهب، ج 1، ص 49 - 57.

44. ترجمه تاريخ طبرى، ج 1 ص 807.

45. الغيبة، ص 79 - 88.

46. فتاوى صحابى كبير سلمان، ص 647، الاشارات و التنبيهات، ج 3، ص 364، ترجمه قديم‏الاشارات والتنبيهات، ص 173.

47. سفينة البحار، ج 1، ص 646.

48. الاستيعاب، ج 2، ص 61.

49. الدرجات الرفيعة، ص 208.

50. الدرجات الرفيعة، ص 219.

51. بحار الانوار، ج 22، ص 373.

52. الدرجات الرفيعة، ص 219، مجمع الزوائد، ج 9، ص 344، قاموس الرجال، ج 4، ص 418، فتاوى‏صحابى كبير سلمان، ص 223، حلية الاولياء، ج 1، ص 208.

53. بحار الانوار، ج 22، ص 368، نفس الرحمن، ص 607.

54. بحار الانوار، ج 22، ص 373، مناقب آل ابى طالب، ج 2، ص 131، الدرجات الرفيعة، ص 219، نفس‏الرحمن، ص 606.

55. طبق برخى از اخبار: سلمان لبخندى زد و خواست‏بنشيند... بحار الانوار، ج 22، ص 384.

56. بحار الانوار، ج 22، ص 373.

57. فتاوى صحابى كبير سلمان، ص 647، بحارالانوار، ج 22، ص 368.

58. بحار الانوار، ج 22، ص 373.

59. فتاوى صحابى كبير سلمان، ص 647.

60. بحار الانوار، ج 27، ص 288.

61. بحار الانوار، ج 2، ص 282.

62. بحار الانوار، ج 6، ص 160.

63. ديوان اميرالمؤمنين، على بن ابى طالب(ع)، ص 354، ترجمه مرحوم استاد مصطفى زمانى.

64. سوره نمل، آيه 40.

65. بحار الانوار، ج 6، ص 162.

66. الغدير، ج 5، ص 14 و 15، الدرجات الرفيعة، ص 220، فتاوى صحابى كبير سلمان، ص‏224، نفس‏الرحمن، ص 637.

67. نفس الرحمن، ص 545.

68. سفينة البحار، ج 1، ص 237.

69. فرق الشيعه، ص 32 - 34، فرهنگ فرق اسلامى، ص 147.

70. فتاوى صحابى كبير سلمان، ص 610.

71. فرهنگ عميد، تاريخ و جغرافيا، ص 824.

72. تاريخ بغداد، ج 1، ص 164.

73. تاريخ بغداد، ج 6، ص 378.

74. فرهنگ عميد، تاريخ و جغرافيا، ص 394.

75. الغدير، ج 5، ص 184، تاريخ بغداد، ج 1، ص 163.

76. فرهنگ عميد، تاريخ و جغرافيا، ص 60.

77. الغدير، ج 5، ص 184.

78. فرهنگ عميد، تاريخ و جغرافيا، ص 949 - 688.

79. فرهنگ عميد، تاريخ و جغرافيا، ص 949 - 688.

80. عجايب المخلوقات، ج 2، ص 302.

81. فتاوى صحابى كبير سلمان، ص 611.

82. التهذيب، ج 6، ص 118.

83. مصباح الزائر و جناح المسافر، ص 261 - 263.

84. بحار الانوار، ج 99، ص 287 - 294.

85. نفس الرحمن فى فضائل سلمان، ص 637 - 641.

86. اسد الغابة، ج 1، ص 391.

87. سفينة البحار، ج 1، ص 568، چاپ آستان قدس رضوى.

88. مفاتيح الجنان، ص 887.

89. اسدالغابة، ج 1، ص 392.

90. مفاتيح الجنان، ص 887.