مردان علم در ميدان عمل (جلد ششم)

سيد نعمت الله حسينى

- ۹ -


اشاره اى كوتاه به زندگى پربركت امام خمينى قدس سره
رهبر كبير انقلاب و بنيان گذار جمهورى اسلامى ايران حضرت آيت الله العظمى فقيه بصير حكيم و عارف كم نظير آقاى حاج آقا روح الله موسوى خمينى اعلى الله مقامه در روز بيستم ماه جمادى الثانى كه مطابق است با روز ولادت جده سادات حضرت فاطمه زهرا سلام الله عليها در سنه هزار و سيصد و بيست هجرى در شهرستان خمين ديده به دنيا گشود و در سايه پدرى عالم عامل و مجاهد ظلم ستيز فخر المجتهدين مرحوم شهيد سيد مصطفى و در دامن مادرى پاكدامن و پاكدل هاجر گونه به نام هاجر تربيت يافته .(180)
در حوزه هاى علميه در نزد اساتيد بزرگ مانند مؤ سس حوزه علميه قم آيت الله العظمى حاج شيخ عبدالكريم حائرى اعلى الله مقامه و عالم بزرگوار و حكيم و عارف عاليمقدار آيت الله مرحوم شاه آبادى قدس الله روحه پس ‍ از تكميل علوم عقلى و نقلى و طى مراتب سير و سلوك و خودسازى خود به ارشاد و هدايت ايتام آل محمد عليهم السلام و به دستگيرى مستضعفين امت و مبارزه و مجاهده با مستكبرين پرداخت تا اينكه به يارى خداوند قادر متعال و به همت ملت قهرمان ايران كه بحق مؤ لف در قصيده اى طولانى در مدحشان گفته است :
 
صد آفرين به همت اين خلق قهرمان
 
با مشت كار تيشه فرهاد مى كنند
 
ريشه استبداد و مايه ظلم و فساد يعنى حكومت ظالمانه و رژيم دو هزار و پانصد ساله سلطنتى را برانداخت و پس از استقرار حكومت اسلامى عمر با بركتش پايان يافته با اطمينان خاطر به نداى ((يا ايتها النفس المطمئنه ارجعى الى ربك راضية مرضية )) و ((داخلى جنتى ))را پاسخ گفته در 14 خرداد 1368 شب يكشنبه 29 شوال به جوار پروردگار و حضور اجداد طاهرينش رهسپار گرديد ((عاش سعيدا و مات سعيدا كما قال : الان طاب لى الموت ))
دو نفر از علماى بزرگ اين پيروزى بزرگ را پيشگوئى و پيش بنى كرده اند يكى مرحوم آيت الله حاج سيد محمود حسينى امام جمعه اسبق زنجان كه به فرزندش آيت الله سيد عز الدين فرموده كه به جلد پنجم اين كتاب ص ‍ 209 مراجعه شود، و ديگرى مرحوم آيت الله بهبهانى كه به امام فرموده است تنها تو هستى كه مى توانى محمد رضا را از تخت پائين بكشى به صفحه 217 همان جلد مراجعه شود.

 
شعرى از مولف در ميلاد امام خمينى قدس سره




 
يافت نوزادى تولد در خمين
 
تربيت آموخت نزد والدين
 
زاده موسى ابن جعفر در نسب
 
مصطفى و مرتضى را نور عين
 
رفت اندر قم اقامت كرد و خواند
 
علم قرآن گشت مبسوط اليدين
 
كرد با نفس خود اول او جهاد
 
تا كه شد پاكيزه از هر عيب و شين
 
بعد از آن آمد به جنگ ظالمان
 
برد يكسر پادشاهان را ز بين
 
فتح و پيروزى نصيبش بود چون
 
فتحهاى خيبر و بدر و حنين
 
گفت سارش با ستمكاران خطاست
 
زندگى بايد نمودن چون حسين
 
مى شود آخر براى ما نصيب
 
اندر اين پيكار احدى الحسنيين
 
جمله هيهات منا الذله گفت
 
داد بر اسلام و كشور زيب وزين
 
آمد و رفت از جهان چون انبياء
 
كرد الحق او ادا از خويش دين
 
او ز شرق و غرب بيزارى نمود
 
بست تنها دل به رب المشرقين
 
رفت و با همراه خود از خلق برد
 
جان و دل نيروى زانو نور عين
 
گر حسينى بر خمينى سر بباخت
 
سر بلندى يافت اندر نشاتين
 

 
استخاره اى كه به حاج احمد آقا نيروى تازه بخشيد
حجة الاسلام و المسلمين مرحوم حاج احمد آقاى خمينى مى گويد: (هنگامى كه امام - قدس سره - از عراق به قصد كويت حركت كرد) در مرز عراق نماز ظهر به امامت امام خوانده شد... از مركز شخصى آمد خلاصه صحبت يك ساعته اش اين بود كه ورود ممنوع ...
امام شديدا خسته شده بودند و من شديدا براى ايشان متاءثر بودم امام از قيافه من فهميدند كه من از اينكه ايشان را اين همه معطل كردند، ناراحتم ، گفتند: تو از اين قضايا ناراحت ميشوى ؟ گفتم براى شما شديدا ناراحتم ، گفتند: ما هم بايد مثل بقيه در مرزها بلا سرمان بيايد تا يكى از هزارها ناراحتى كه بر سر برادرانمان مى آيد لمس كنيم ، محكم باش . گفتم : چشم ، در حالى كه ما توى اتاق كثيفى در مرز كويت و عراق گرد امام كه دراز كشيده بودند جمع شده بوديم تفالى به قرآن زدم اين آيه آمد:
((اذهب الى فرعون انه طغى ، قال رب اشرح لى صدرى ويسر لى امرى ))
باور كنيد كه نيروى تازه اى گرفتم ...(181)

 
پيشگوئيهائى در مورد آمدن امام امام خمينى
پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله فرمود به خدا سوگند من روزى را مى بينم كه همين ايرانيان كه شما با آنان مى جنگيد با شما بجنگند.
1 - در كتاب آينده بشريت ص 52 آيت الله المجاهد الكبير حاج سيد محمود طالقانى مى نويسد:
حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام در خطبه اى از نهج البلاغه راجع به وقايع آخر الزمان فرمود شخصى مانند چراغ پر نورى آشكار و همگام مى شود با نمونه هاى مردان نيكوكار و صالح و بندهائى را بگشايد و گردنهائى را از بند آزاد كند و مردم را بهم پيوسته كند و پراكنده گان از هم گسيخته را بهم پيوند آنگاه گروهى از آنان صيقلى و رزمنده شوند و بصيرت و قلوب آنان با آيات پى در پى قرآن مجيد جلا مى گيرد... و طرزى مى شود كه همه مردم به پاى خود براى جنگ و رزم از جا حركت كنند... و از طرف مهاجمين كشتار فراوان و خانه هائى خراب و شيرازه زندگانى ها را گيسخته كنند كه كام همه را تلخ نمايند و آن رهبر دستورات به آنان دهد او از جزو سران كشورى و لشكرى نيست و ستمگران را بر حسب مقدار كج رفتارى كه كردند به كيفر و جزا برساند و دست متجاوزان و جنگ افروزان و روشنگرفتنه ها را كوتاه كند... و آن رهبر چگونگى عدالت را نشان دهد و قرآن و دستورات اسلام كه از بين رفته بود زنده گرداند ((فير بكم كيف عدل السيرة )) و به طرزى قوانين عدالت و آسايش را گسترش دهد كه مردم جهانيان بخوبى آن قوانين چشم دوزند.
2 - در كتاب ملاحم ص 74 آيت الله سيد على مولانا از كتاب ملاحم ابن طاوس مى نويسد رسول خدا (ص ) فرمود: فتنه ها بر پا شود تا اينكه خانه اى باقى نماند مگر آنكه از آن فتنه ها به آن برسد و مورد هتك و بى احترامى و زدن واقع گردد و بعد سيدى از عترت من خروج كند و آسايش را آزادى دهد.
3 - در ص 85 آن كتاب بحار الانوار علامه مجلسى مى نويسد: رسول اكرم (ص ) فرمود:
((سياتى زمان تكون بلدة قم و اهلها حجة على الخلايق ... الخ ))
يعنى زود است زمانى بيايد كه شهر قم و اهل آن حجت بر مخلوقات جهان گردند و از برنامه هاى آنجا استفاده كنند و مورد عمل قرار دهند.
4 - در كتاب بحار الانوار جلد 60 و كتاب انتظار الامام ص 145 و كتاب غيبت نعمانى ص 273 و كتاب المهدى الموعود باب 24 احاديثى نقل مى كنند و مفادشان را چنين مى توان ترجمه كرد...
آنقدرها مبارزه كنند تا آنكه ديكتاتور زمان را كنار زده و خودشان قوانين حقه اسلام را اجراء نمايند و شهر قم مركز علم و فضل شود و از آنجا به كليه اهل زمين در مشرق و مغرب از جن و انس صداى آن برسد و هيچ ستمگرى نسبت به قم قصد سوئى نمى كند مگر آنكه هلاك خواهد شد.
در مجله هفتگى قم شماره 6 سال 58 متذكر شده كه عده اى از دانشمندان پس از بررسى اين روايت آن را مطابق با امام خمينى نموده اند.
5 - در كتاب بحار الانوار جلد 52 ص 243 و كتاب غيبت محمد بن ابراهيم نعمانى ص 273 مى نويسد: حضرت باقر(ع ) فرمود:
((كانى بقوم قد خرجوا بالمشرق يطلبون الحق فلا يعطونه ثم يطلبونه فلا يعطونه فاذا راوا ذلك وضعوا سيوفهم على عواتقهم فيعطون ما سئلوه فلا يقبلونه حتى يقوموا ولا يدفعونها الا الى صاحبكم قتلاهم شهداء... الخ ))
يعنى مى بينم عده اى در مشرق زمين خروج كنند و طلب حق نمايند ولى به آن حق نرسند و دو مرتبه دنبال گيرند باز نرسند نسبت به حقى كه درخواست مى كنند و در اين هنگام اسلحه خود را بر شانه گذارند و ستمگران در اين حال مجبور شوند و گويند كه ما خواسته هاى شما را انجام يم دهيم و مبارزه نكنيد و آنان قبول نكنند و نهضت را ادامه بدهند و كوشاتر گردند و كشتگان آنان شهيد محسوب مى باشند.
6 - در كتاب اصول كافى جلد 1 ص 54 نگارش نموده حضرت صادق (ع ) از رسول خدا (ص ) نقل فرمود:
((ان عند كل بدعة تكون من بعدى يكاد بها الايمان وليا من اهل بيتى موكلا به يذب عنه ينطق بالهام من الله و يعلن الحق و ينوره و يرد كبد الكائدين يعبر عن الضعفاء فاعتبروا يا اولى الابصار و توكلوا على الله )).
يعنى به تحقيق هر بدعتى كه پس از من بدعت كنندگان نسبت به احكام و دستورات من مى آورند و آنان در آن كيد و مكر كنند و بعد سيدى از سادات جلوه كند و او مامور دفاع و جلوگيرى مى شود و گفتار او به الهام خداوند متعال مى باشد و حق را روشن سازد و كيد و مكر و خدعه را دور كند و از جانب مستضعفين دفاع كند پس عبرت بگيريد اى روشن فكرها و بر خداوند توكل كنيد.
اين دو حديث شريف نزد آيت الله سيد كاظم مرعشى خوانده شده و ايشان چنين نظريه داد كه ممكن است با امام خمينى تطابق كند.
7 - در كتاب وسلية النجاة فاضل بسطانى و كتاب منتحب التواريخ ص 53 و كتاب مستدرك الوسائل علامه نورى و كتاب جامع الاصول ابن اثير مى نگارد:
((ان الله يبعث لهذه الامة فى كل ماة ستة من يجدد لها دينها))
يعنى به درستى كه پروردگار عالم بر مى انگيزاند شخصى را بر نفع مسلمانان در هر صد سال (كه يك قرن است ) ترويج دين اسلام نمايند و بعد براى صدق اين حديث بزرگانى كه در هر صد سال جهش و نهضت كرده اند و سبب آسايش و رفاه و نجات مردم شده اند ذكر مى كنند.
((على فلسفى )) گويد به طورى كه برخى از دانشمندان متذكرند مجدد قرن پانزدهم كه زمان ما مى باشد امام خمينى مى باشد و در تاييد اين روايت مولف كتاب سفينة البحار در جلد 1 ص 55 مى نگارد رسول خدا (ص ) فرمود:
((يحمل هذا الدين فى كل قرن عدول ينفون عنه تاويل المبطلين و تحريف الغالين و انتحال الجاهلين ... الخ )).
8 على فلسفى گويد حجة الاسلام شيخ حبيب الله گلپايگانى كه زهد و پرهيز كارى او زبانزد بود در سال 1342 خورشيدى ايشان فرمود تا سال 1357 كه 1399 قمرى باشد همين نحو شورش و شكنجه مى باشد و بشارات باد به آنانى كه در سال 1399 مى باشند زيرا محمد رضا پهلوى سرگردان و بيچاره گردد و در سال 1360 خورشيدى به بعد انشاء الله نجات و آسايش خواهد بود.
9- در كتاب عقائد الاميه الاثنا عشر حجة الاسلام سيد ابراهيم موسوى ص ‍ 270 مى نويسد حضرت اميرالمؤ منين (ع ) فرمود:
يهود از اطراف جهان به فلسطين گرد آيند و براى خود دولت قرار دهند... و عده اى از زمامداران كشورها با آنان جنگ كنند ولى شكست نصيب يهود نگردد آخر الامر مسلمين با اعراب متحد شوند و رمز وحدت در همه آنان ايجاد گردد و يگانگى در آنها حكمفرما شود و با يهود فلسطين رزم كنند و سرانجام پيروز شوند و كشور فلسطين در اختيارشان آيد و يك يهودى در آنجا جايگزين نشود.
نگارنده گويد ما انشاء الله شعار طنين اندازى كه گوش جهانيان را پر كند مى گوئيم :
((الشرق لنا و الغرب لنا و القدس لنا و النصر لنا)).

10 - در كتاب غرر الحكم ص 644 مى نويسد حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام فرمود:
((من اتخذ الحق لجاما اتخذه الناس اماما)).
يعنى هر كس حق را پيشه كند مردم او را امام قرار و امام گويند. و در كتاب مجمع البحرين مى نويسد لجام به كسر باء و بعضى گويند معرب لگام است .
ذات ذوالجلال جهان آراء كه با انگشت مشيت نظام عالم را تمشيت بخشيده و حفظ كيان اسلام و قرآن را خود تعهد فرموده هر يكصد سال طبق روايات متواتره براى اسلام راستين تجديد گرى را فرستاده كه غالب موحدين شناخته گرديده اند تا نوبت به مجدد بزرگى كه طلايه دار قرن پانزدهم هجرى قمرى است رسيد و نام طلايه دار جز روح الله الموسوى الخمينى نيست كه هر صاحب تذكره اى شمه اى درباره شخصيت عظيم جهانى ايشان به رشته تحرير كشيده و عبارتى به اين مضمون :
((لا يليق الزعامة الابه و لا يصلح القيادة الامة و اصلاحها غيره و اشبه العلماء بالحجة الكبرى )).
و روزنامه لبنانى عرب زبان چنين مى نويسد:
((... ان الخمينى حير الشرق و از عج الغرب و احوج العرب و اخص ‍ العالم ...))
يعنى : حضرت امام خمينى شرق را به شگفت واداشته و غرب را متحير و برخى از اعراب را در تنگنا افكنده و خود مسئله روز جهان شده ، حضرت ايشان در سنه 1320 هجرى قمرى در خمين ديده به جهان گشور و ميلاد پر بركتشان مقارن با ميلاد مسعود فاطمه زهرا سلام الله عليها بوده .
 
با هم مصادف است دو ميلاد با شكوه
 
زين اتفاق غرق نشاط است روزگار
 
ميلاد عصمت حق و ميلاد روح حق
 
يعنى خمينى آيت محبوب كردگار
 
جاويد باد نام خمينى به لوح دهر
 
همواره باد جلوه اين مهر برقرار
 

 
در اشعار شاه نعمت الله ولى
در روزنامه خراسان شماره 8607 سه شنبه 7 فروردين 1358 مى نويسد على اكبر نوروزى مدير كتابخانه احمدى شهر شيراز اشعار زير را از كتاب ديوان شاه نعمت الله ولى چاپ بمبئى سنگى در سال 1261 هجرى حدود 700 سال قبل كه آنهارا شاه نعمت الله سرائيده استنساخ و از شيراز به مشهد مقدس براى ثقة الاسلام سيد علينقى طبسى ارسال و آقاى طبسى آن را به نظر امام خمينى در شهر قم رسانيد و نيز آقاى معين الدين اسلامى سردبير مجله سپيد و سياه اين اشعار را از كتاب ديوان چاپ سر بى اقتباس و در روزنامه شماره 1102 اول ديماه 1357 درج و آقاى شيخ محمد حسين دانشمند نگاشتند و به اينجانب (على فلسفى ) و اصل نمودند.
 
روز شنبه ز شهر دو القعده
 
تن او برقرار مى بينم (احمد شاه )
 
شه چو بيرون رود ز جايگهش
 
شه ديگر بكار مى بينم (رضاشاه )
 
چون فريدون به تخت بنشيند
 
پسرانش قطار مى بينم
 
علماى زمان او دائم
 
همه را تار و مار مى بينم
 
چون دو دهسال پادشاهى كرد
 
شهيش را كنار مى بينم
 
پسرش چون به تخت بنشيند
 
بو العجب روزگار مى بينم (محمدرضا)
 
غارت و قتل مردم ايران
 
دست خارج بكار مى بينم
 
اعتصاب و حساب در عهدش
 
سخت بى اختيار مى بينم
 
ظلمت ظلم ظالمان ديار
 
بى حد و بى شمار مى بينم
 
ظلم پنهان خيانت و تزوير
 
بر اعاظم شعار مى بينم
 
جنگ و آشوب و فتنه بسيار
 
در كمين بى شمار مى بينم
 
بر سو كوى و هر سر برزن
 
نام او زشت و خوار مى بينم
 
كم ز چل چونكه پادشاهى كرد(182)
 
سلطه اش تار و مار مى بينم
 
سيدى را ز نسل آل رسول
 
نام او برقرار مى بينم (خمينى )(183)
 
نائب مهدى آشكار شده
 
قامتش استوار مى بينم
 
پيشواى تمام دانائى
 
رهبرى با وقار مى بينم
 
رهنما و امام (184) هفت اقليم
 
حالت روزگار مى بينم
 
عدل و دادى كه مى شود پيدا
 
دولتش پايدار مى بينم
 
هر كجا رو نهد به فضل الاه
 
دشمنش خاكسار مى بينم
 
بعد از اين شاهى از ميان برود
 
عالمى چون نگار مى بينم (185)
 
غم مخور ز آنكه من در اين تشويش
 
خرمى وصل يار مى بينم
 

 
شعرى از مولف در استقبال از اشعار شاه نعمت الله ولى


نويسنده سيد نعمت الله حسينى كه خود ناظر و شاهد تحقق پيشگوئيهاى مرحوم شاه نعمت الله ولى بوده است در استقبال اشعار آن مرحوم گفته است :
 
وه عجب روزگار مى بينم
 
دين حق برقرار مى بينم
 
سختى و سردى زمستان رفت
 
پيش رو خوش بهار مى بينم
 
سال پنجاه و هفت و ماه صفر
 
شاه را در فرار مى بينم
 
آخرين دولتى كه شد بدبخت
 
دولت بختيار مى بينم
 
دولت حق و عدل اسلامى
 
جاى او استوار مى بينم
 
شاه و ياران شاه روى سياه
 
همه را خوار و زار مى بينم
 
به سزاى جنايت بسيار
 
يك به يك را دچار مى بينم
 
طبق دستور شرع اسلامى
 
سر دشمن به دار مى بينم
 
عزت حق و ذلت باطل
 
همه جا آشكار مى بينم
 
بهر يارى ملت ايران
 
دست غيبى به كار مى بينم
 
يادگار على خمينى را
 
وارث ذوالفقار مى بينم
 
بهر اين ملت ستمديده
 
رهبرى غمگسار مى بينم
 
مرجع دينى و فقيه بزرگ
 
هم سياستمدار مى بينم
 
نائب بر حق امام زمان
 
رهبرى هوشيار مى بينم
 
پيشگام جهاد با اعدا
 
پور دلدل سوار مى بينم
 
تا ظهور حكومت مهدى
 
دولتش پايدار مى بينم
 
ارتش بيست مليونى زن و مرد
 
در صف كارزار مى بينم
 
نقشه دشمن است نقش بر آب
 
چون خداون يار مى بينم
 
در جهان دولتى چو آمريكا
 
آن جهان خوار خار مى بينم
 
شوروى ، انگليس و آمريكا
 
هر سه را زخمدار مى بينم
 
در تمام جهان ايران را
 
صاحب افتخار مى بينم
 
در ره انقلاب حسينى را
 
شاعرى حق شعار مى بينم (186)
 

 
پيشگوئيهائى درباره دودمان پهلوى
1 - در كتاب تفسير برهان جلد 4 ص 184 علامه سيد هاشم بحرانى و كتاب تفسير صافى ملا محسن فيض ص 467 و كتاب ملاحم آيت الله سيد على مولانا و كتاب تفسير قمى جلد 2 ص 307 مى نويسند:
سلمان فارسى عرض كرد: يا رسول الله اين پيشگوئيهائى كه براى آخر الزمان مى فرمائى واقع مى گردد؟ حضرت فرمود: به آن پروردگارى كه جان من به دست قدرت اوست بلى بعد فرمود:
عندها يتكلم الرويبضه فقال و ما الرويبضه يا رسول الله فداك ابى وامى ؟ قال يتكلم فى امر العامة من لم يكن يتكلم ... (الخ ).
يعنى تلكم مى كند رويبضه ، سلمان گفت : پدر و مادرم فدايت رويبضه كيست ؟ فرمود: زمامدارى است كه در امور كشورى و لشكرى مردم فرمان دهد در حالى كه چنين لياقت و اين مقام را دارا نيست .
و در حاشيه كتاب تفسير صافى ص 568 و كتب فراوان ديگرى متدكرند الرويبضه تصغير الرابضة و به معنى مرد پست و رذل كه خود را فرمانفرما و حكمفرما بداند مى باشد.
((على فلسفى )) گويد الرويبضة به علم ابجد 1054 و رضا پهلوى هم به علم ابجد 1054 و شگفتر اين است كه در حروف اين دو اگر دقت شود مطابق و برابر هم مى باشند.
2 - در كتاب بحار الانوار جلد 52 ص 213 و كتاب غيبت شيخ طوسى ص ‍ 270 متذكرند حضرت رسول (ص ) فرمود:
يخرج بقزوين رجل اسمه اسم نبى يسرع الناس الى طاعته المشرك و المومن بملاء الجبال خوفا.
يعنى خروج مى كند به كمك مردم قزوين مردمى كه نام او اسم پيغمبرى از پيغمبران مى باشد و مى شتابد به فرمان او كافر و مسلمان و پر مى كند اهل كوهها را خوف و ترسش .
((على فلسفى )) گويد اين حديث شريف را نزد خطيب توانا و فاضل ارجمند آقاى حاج شيخ مجتبى سليمى كه هميشه جديت و كوشش فراوان در جمع روايات و بررسى در احاديث دارند مخصوصا روايات ذكر شده از اين كتاب و چون حديث بالا را مشاهده كرد فرمود يكى از محدثين والامقام روايت را ذكر كرد ولى عوض اسم نبى اسم ابنى نقل نمود و دانشمند ديگرى اين حديث را مطالعه كرد و فرمود عوض اسم نبى اسم ولدى از نظر من گذشته و هردوشان توجيه به نام ((رضا)) نمودند.
در كتاب دائرة المعارف فريد و جدى جلد 4 ص 608 و كتاب دائرة المعارف اعلمى جلد 19 ص 41 و كتاب مجمع البحرين طريحى ص 399 و كتاب منتهى الارب جلد 1 ص 518 صفى پور و كتاب كشاف اصطلاحات الفنون جلد 1 ص 682 و كتاب فرهنگ عميد ص 564 مى نويسند زنديق مشتق از زند است و زند نام كتاب فهلويه بوده كه زردشتيان به دستورات او رفتار مى كردند و هر كس به آن كتاب عمل كند او را زنديق مى گفتند و بعد نام گذاشته شد به هر كس كه در باطن كافر و در ظاهر مؤ من باشد و فهلويه در لغت فارس پهلويه تلفظ مى گردد و نام كتاب آتش پرستان مى باشد و كسى كه به دستورات آن كتاب رفتار مى كرده او را پهلوى مى گفتند و فيلسوف نامى حاج ملاهادى سبزوارى در كتاب منظومه قدرى از عقائد آنان را ذكر مى كنند:
 
الفهلويون الوجود عندهم
 
حقيقة ذات تشكك يعم
 
3 - در كتاب منتخب الاثر حجت الاسلام لطف الله گلپايگانى ص 44 و كتاب مجموعة الاخبار آقاى محمد حسن جلالى ص 163 و كتاب غيبت طوسى ص 269 و كتاب بحار الانوار جلد 52 ص 212 مى نويسند:
و لم يقم الزنديق من قزوين و يذهب فيهتك ستورها و يكفر صدورها و يغير سورها و يذهب بهجتها من فر منه ادركه و من حار به قتله و من اعتزله افتقر و من تابعه كفر حتى يقوم باكيان باك يبكى على دينه و باك يبكى على دنياه .
يعنى هنوز زنديقى از شهر قزوين قيام نكرده كه پاره كند پرده هاى عفت را و سينه هاى آنان را پر نمايد از كفر و تغيير بدهد شهر را و بر طرف بكند نشاط و زيبائى آنان را و هر كس فرار كند دچار او خواهد شد و هر كس كه با او بجنگد او را بكشد و شخصى كه كناره گيرى كند از او فقير شود و كسى كه او را پيروى كند كافر گردد تا آنكه دو دسته برخيزند در حالى كه گريانند فرقه اى براى دنياشان و عده اى هم براى دينشان .
((على فلسفى )) گويد اين حديث شريف را به حجت الاسلام آقاى حاج سيد رضا رفائى عرضه داشتيم معظم له پس از بررسى با دلائلى تذكر دادند كه زنديق با رضاشاه تطابق دارد زيرا زمانى كه به شهر قزوين آمد عده اى از امراء ارتش او را كمك كردند و تاكتيك هاى جنگى در اختيار او قرار و با قشون فراوانى به تهران رهسپار دادند و او احمد شاه قاجار را خلع و زمام مملكت و فرمانفرمائى ايران را به دست خود گرفت .
4 - در كتاب ارشاد مفيد جلد 2 ص 345 و كتاب اجوبة المسائل ج 4 ص ‍ 190 آيت الله سيد عبدالرضا شهرستانى مى نويسد: حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام فرمود:
خلع العرب اعنتها و تملكها البلاد و خروجها على سلطان العجم .
آيت الله مجاهد حاج سيد محمود طالقانى در كتاب آينده بشريت ص 66 ترجمه مى كند يكى از نشانه هاى علائم ظهور آنست كه عرب افسار و دهنه هائى را كه بر دهانشان زده اند خلع و پاره كنند و كشورها دست يابند و بر ضرر شاه عجم سخن گويند و به او حمله نمايند.

 
زندگانى رضا شاه :
در كتب فراوان مى نويسند رضا شاه فرزند عباسعلى در 24 اسفند 1252 خورشيدى در قلعه آلاشت مازندران متولد و در سال 1300 شمسى به مقام فرمانده كل قوا منصوب و در سوم اسفند 1304 برابر با هشتم شوال 1344 هجرى بر تخت و آن روز مصادف بود با خراب كردن طايفه و هابيها قبور ائمه بقيع عليهم اسلام و حدود ده هزار قبر از امام زادگان و بزرگان دين كه همه بقعه و صحن در كشور حجاز داشتند ويران و محافل سوگوارى در همه جا از طرف شيعيان بر پا و مجلس با شكوهى هم در مسجد گوهرشاد نزديك حرم مطهر حضرت رضا عليه السلام تشكيل شد.
رضاشاه از سال 1306 كه كاملا مستقر شد به شكنجه و فساد در زمين مشغول و امام خمينى او را مفسد فى الارض ملقب نمود و شگفت اين است كه مفسد فى الارض به علم ابجد وزبر 1306 مى باشد:
 
مفسد فى الارض در علم زبر
 
شد هزار و سيصد و شش اى پسر
 
در 25 شهريور 1320 از تخت سلطنت او را بر كنار و در بخشى از جزيره سيبريا كه بسيار سرد بود جايگزين و پس از گذشت مدتى در جزيره موريس ‍ كه گرمترين امكنه است تبعيد و در 4 مرداد سال 1323 برابر با 5 شعبان سال 1363 در جزيره موريس با ذلت تمام از دنيا رفت و جنازه او به شهر مصر انتقال و پس از مراسم غسل يكى از قضاوت اهل سنت بر او نماز ميت خواند و سپس جسد او را موميا و در آرامگاه ملك فاروق مصر به گرو گذاردند و به محمد رضا تذكر دادند چون فوزيه خواهر فاروق كه زن تو بوده و او را طلاق داده اى تا تمام حقوق از مهريه و جهازيه را رد نكنى جنازه پدر را دريافت نخواهى كرد و محمد رضا در مدت هشت سال پرداخت و بعد جنازه را با طى تشريفاتى به شهر قم آوردند و قبل از ورود جنازه برخى از مراجع تقليد تمارض و عده اى به مسافرت - و ناچار خدمت آيت الله العظمى حاج آقا حسين بروجردى نمايندگان رسيدند و گفتند آريامهر شاهنشاه شما را براى نماز ميت خواندن نامزد كرده و به آيت الله تذكر دادند، كه اقشار مردم به اختلاف سخن مى گويند ولى نظاره كنان ديدند جنازه را بدون نماز خواندن به طرف تهران حركت و در آرامگاه نزديك شاه عبدالعظيم دفن و آگاه شدند كه آيت الله بروجردى در پاسخ در خواست كنندگان فرموده كه قاضى القضاة اهل تسنن هشت سال قبل در مصر بر او نماز خوانده اگر من نماز بخوانم از آنجا فورا به من اعتراض مى كنند كه نمازى كه خواندم اگر صحيح بوده چرا شما خوانديد و اگر باطل بوده چرا از من در خواست شد و بدانيد اگر من نماز بخوانم روشنگر فتنه ها خواهد بود و اين پاسخ سبب شد شنوندگان شليك احسن احسن را طنين انداز كنند.

 
زندگينامه محمد رضا پهلوى :

محمد رضا شاه در سال 1399 هجرى به سلطنت شاهنشاهى 2500 ساله خاتمه داد و عجيب اين است 1399 به علم ابجد با محمد رضا شاه كه 1399 به علم ابجد است برابر مى باشد:
 
در هزار سيصد و نه با نود
 
رفت از ايران به صد خوارى و بد
 
و رضا شاه در سال 1304 خورشيدى از فراز تخت و محمد رضا پسرش در سال 1357 از نظام شاهنشاهى سقوط كرد پس مدت سلطنت پدر و پسر 53 سال مى گردد و شگفت اين است كه پهلوى هم به علم ابجد 53 مى شود:
 
پهلوى اندر حساب ابجدى پنجاه و سه
 
سلطنت كردى پسر با باب اندر روزگار
 
و يكى از هزارن جنايت رضاشاه آن است كه در دهم ربيع الثانى 1354 هجرى كه برابر با دهم ربيع الثانى 1330 هجرى بوده و روسها حرم مطهر حضرت رضا عليه السلام و مسجد گوهر شاد را به توپ بستند و سبب كشتار فراوان شدند رضا شاه هم مثل آنان چنين كرد و در اين واقعه حدود پنج هزار نفر هدف گلوله قرار گرفته به شهادت رسيدند، و محمد رضا هم در شب نوزدهم ذى الحجة سال 1398 هجرى حرم مطهر آن حضرت را به رگبار مسلسل و گازهاى خفه كن بست و سبب شكنجه زيادى گرديد.

 
محمد رضا گفت : خمينى چطور مى تواند مرا بيرون كند
آيت الله امام خمينى در 13 آبان 1342 سخنرانى باشكوهى در مدرسه فيضيه قم نمود و اعلاميه اى هم نشر داد و در هر دو تذكر داد اى محمد رضا كارى نكن كه مثل پدرت زمانى كه او را از ايران بيرون كردند كلمات زشت و ننگين كه درباره اش به در و ديوار و در روزنامه ها نگارش كردند براى تو هم بنويسند و بگويند...
و در روزنامه خراسان شماره 8607 مى نويسد و مفاد آن را مى توان چنين نوشت : سيد جلال الدين تهرانى استاندار خراسان گفت در كاخ نزد محمد رضا بودم يك مرتبه گفت : اى سيد جلال اين نوار را گوش فرا ده ببين خمينى درباره من چه ادعائى مى كند كاملا گوش دادم و چون به كلام ذكر شده بالا رسيده ديدم محمد رضا قاه قاه خنديد و گفت بدان در كشور ايران حدود پنجاه هزار اهل علم زيست مى كنند و مسلما در نزد همه آنان بيست تفنگ يافت نمى شود در حالى كه بر جهانيان روشن است تمام زمامداران كشورها پشتيبان من مى باشند و همه كشاورزان ايران را مالك آب و زمين نمودم و دانش آموزان را بواسطه تغذيه به خود مهربان كردم و كارگران كارخانجات را در كارخانه ها سهيم و ارتش ايران پانصد هزار نفر و آنان مجهز به تاكتيك هاى جنگى و همه در حفاظت من كوشا مى باشند و از همه گذشته خودم يكى از اول ثروتمندان دنيا بشمار مى آيم و خمينى چطور احتمال مى دهد مرا از اين كشور 2500 ساله نظام شاهنشاهى خارج كند!!؟(187)
 
روح روح الله را نازم كه بادست تهى
 
كرد آخر سرنگون از تخت شاهى شاه را
 

 
نامه مرحوم حاج سيد احمد خمينى (ره ) به آيت الله پسنديده در باره ملى گراها و نهضت آزادى
خدمت حضرت آيت الله آقاى پسنديده هم بزرگوار و عزيزم دامت بركاته .
با عرض سلام و ارادت و دعا براى سلامتى وجود مبارك .
حضرتعالى خود بهتر از هر كسى مى دانيد كه چقدر به شما علاقه مندم من خود را فرزند كوچك جنابعالى مى دانم و دوست دام هميشه در كنار شما و از شما استفاده معنوى بنمايم . حال كه مرادم و جان جانانم حضرت امام سلام الله عليه تنهايم گذاشته است بعد از خدا تنها شما را دارم و بس .
نامه حضرتعالى در مورد آزادى يكى از ملى گراها به دستم رسيد چند جمله مزاحمت مى كنم ، اولا به اطلاعات كشور نظر شما و خود را منتقل مى كنم و اميدوارم فرد مذكور آزاد گردد تا به وظيفه اى كه بر گردنم نهاديد عمل كرده باشم .
ثانيا اين نكته را گوشزد مى نمايم كه مساءله ملى گراها مساءله اى خطر ناك است ملى گراها در مقابل اسلام گرايى است و اسلام گرايى خط محكم و استوار امام است . ملى گراها بهاى اول برايشان ميهن است و به انقلاب و نظام و اسلام يا اهميتى نمى دهند و يا اهميت بسيار ناچيزى برايشان دارد. اينها اصل و اساس برايشان رياست است اگر به ميهن هم علاقه دارند ميهنى است كه رئيسش آنان باشند، اگر بعضى از آنان به اعمال فردى در چار چوب اسلام پايبند باشند ولى وقتى پاى منافعشان پيش بيايد از هيچ دروغ و تهمت و ناسزا فروگذار نيستند.
آنان بعد از انقلاب لحظه اى در كنار امام نماندند متلك و فحش و ناسزا به امام از كارهاى رايج اين از خدا بى خبران بود. تنها يكى از كارهاى آنها را برايتان مى فرستم تا خود قضاوت فرمائيد. اينان اعلاميه اى را كه امام - قدس سره - با خط مباركشان خطاب به آقاى محتشمى نوشته اند، مجعول دانسته و در عين اينكه نسبت جعل را مستقيما به من نداده اند ولى با قرار دادن خط من بالاى نامه امام به آقاى محتشمى ، جعل را از من دانسته اند و خطى از امام كه شعر ((من به خال لبت اى دوست گرفتار شدم )) است را آورده اند و ادعا كردند كه خط امام اين است در صورتى كه حضرت امام - قدس سره - در موقع قدم زدن شعر مى گفتند و خط مذكور خط امام در موقع راه رفتن و يا ايستاده است از اين گذشته اينقدر خط امام روشن است كه احتياج به اين حرفها ندارد من يك صفحه از وصيت نامه امام و نامه مورد بحث را مى فرستم خود قضاوت فرماييد آيا من اينقدر بى دين و بى عقل هستم كه چيزى آن هم چنين مساءله مهمى را به امام نسبت دهم و از آتش ‍ قهر خدا در دنيا و آخرت نترسم .
اگر من بناست بدين خاطر جهنمى شوم چرا چيزى را كه به نفع خودم است به امام نسبت ندهم ؟
عموى بزرگوار و عزيزم ! قربانيان گردم من معتقدم كه حق با امام راحلمان است آن مرد بزرگى كه با هوش و استعداد سرشار خود عمق ماهيتهاى كثيف ضد انقلاب را بسيار عالى تشخيص مى داد. نامه اى را كه نهضت آزادى براى فرار از تنبيه ملت تشريف ايران به اينجانب نسبت داده است و فكر مى كرده بعد از وفات امام ، من دست به چنين خيانتى زده ام ، در زمان حيات امام و با دستور ايشان براى آقايان خامنه اى ، هاشمى ، موسوى ، اردبيلى ، موسوى نخست وزير، رى شهرى وزير اطلاعات وقت فرستاده شد فقط اجازه ندادند كه در همان موقع منتشر كنيم . فرمودند اين براى بعد از مرگ من است تا اگر آنها خواستند ايران را به سوى غرب به خصوص ‍ آمريكا سوق دهند منتشر كنيد. من اين نامه را برايتان فرستادم تا معلومتان گردد اينها از چه قماشى هستند و براى رسيدن به دنيا حاضرند به هر كسى هر تهمتى بزنند و از خدا باكى نداشته باشند.
از شما تقاضا دارم براى دفاع از امام و آرمانهاى پاك او و براى خاطر دفاع او از اسلام عزيز و به خاطر تحمل رنج و زحمت و مرارتهاى بسيارى كه از آخوندهاى در بارى و متحجرين و مقدس نماها و ملى گراها و چپها و منافقين كشيد، حضرتعالى طى نامه اى آنان را محكوم كرده و صحت خط امام و پيشوارى ملى و دينيمان را اعلام فرماييد و روح بزرگ امام را از خودتان شاد كنيد و مطمئن باشيد كه با اين كار اجر بزرگى را خواهيد داشت و نامه را من منتشر نمى كنم ولى براى ثبت در تاريخ نگه مى دارم .
آنان كه اين نامه را جعلى مى دانند از همه بهتر مى دانند كه اين خط امام است ولى آنها چند مطلب را با اين كار دنبال مى كنند كه مهمترين آن اين است كه فكر مى كردند نفوذ امام در بين مردم از بين رفته است و امام محبوبيتى ندارد و با رفتن او نظام مى پاشد و آنان روى خون و اجساد مطهر شهدا و اسلام به حكومت مى رسند بعد از ارتحال امام - قدس سره - بيش ‍ از ده ميليون نفر امام را بدرقه كردند و مرقد و حرم آن بزرگوار پناه محرومان شد و كسانى كه با اين امام بد بودند مسلما مورد نفرت هستند، لذا آنها با دادن نسبت جعل به من ، خود را و گروه خود را مى خواهند از اين مغلطه نجات دهند، هر چه از در گذشت امام عزيز مى گذرد مردم بهتر مى فهمند كه چه گوهر گرانبهايى را از دست داده اند اين شبها حرم امام ديدنى است .
مساءله ديگرى كه نهضت آزادى دنبال مى كند اين است كه اعتماد مردم را نسبت به امام كم كنند، بدين معنا كه هر چه از امام باشد مردم احساس كنند كه اين از امام نيست بلكه از اطرافيان امام و يا كسى ديگر است و اين خط و امضاء امام نيست بلكه خط و امضاء امام را جعل كرده اند.
القاى اين مطلب بسيار خطر ناك است و خداوند كسى را كه اينگونه حركت مى كند هرگز نمى بخشد مى بينيد كه اگر اين مساءله جا بيفتد كه عده اى بوده اند و هستند كه خط امام را جعل مى كردند و يا امروز مى كنند، چه ضربه هولناكى به اسلام و انقلاب و آرمانهاى اسلامى امام عزيزمان خواهد خورد. ديگر فتواهاى تاريخى امام رنگ مى بازد، مبارزات امام زير سؤ ال مى رود و حيثيت رهبر انقلاب بزرگ جهان اسلام ضربه مى خورد. آيا نهضت آزادى و مصدقى ها هنوز آدمهاى درستى هستند كه بعد از ارتحال ملكوتى برادر عزيزتان امام بزرگ فرموديد آنها كه مى گفتند امام محبوب نيست تشييع جنازه امام را ديدند و فهميدند اشتباه مى كنند ملى گراها با برادر، امام ، مرجع تقليد و رهبر شما سرناسازگارى داشتند و دارند اينها دل امام راحلمان را خون كرده اند و آدمهاى بى دينى هستند كه در قالب دين به اسلام و مسلمين ضربه مى زنند مقصودم از دين ، دين امام است نه دين مخالفان امام كه يزيد و معاويه هم دين داشتند اما دين مقابل دين امام حسين عليه السلام .
تقاضايم اين است كه شما در مقابل آنان بايستيد و از آرمانهاى امام دفاع كنيد و از تمامى مصدقى ها كه امام آنان را مسلمان نمى دانست تبرى جوييد و دل امام را شاد فرماييد.
از اينكه نامه اى طولانى شد معذرت مى خواهم ، من حضرتعالى را شديدا دوست مى دارم و بسيار شما را عزيز مى دانم ، خداوند بزرگ شما را براى فاميل حفظ فرمايد و اگر خداى ناكرده رنجشى پيدا كرديد معذرت مى خواهم .
در مورد ملى گراها حرف بسيار است ولى نه وقت من اجازه اين حرفها را دارد و نه حوصله شما، بار ديگر تقاضامندم كه اگر اين نامه يعنى نامه امام به آقاى محتشمى خط امام است كه هست مرقوم فرمائيد و كسانى كه به دروغ چنين نسبتى را به من داده اند خائن بدانيد.(188)
مخلص شما احمد خمينى

 
نقش آيت الله كاشانى در انقلاب اسلامى 1920 عراق
بعد از اينكه انگليسى ها عراق را اشغال كردند و حكومت انگليس در عراق مستقر شد آيت الله كاشانى براى مقابله با انگليسى ها در صدد بر پا كردن يك جنگ مسلحانه بود و چون اين كار مستلزم يك برنامه ريزى مفصل و تماس با سران عشاير بود مخفيانه با والدشان (آيت الله سيد مصطفى كاشانى ) از نجف به كاظمين مهاجرت كردند و مورد استقبال و توجه قرار گرفتند.
آيت الله كاشانى تصميم گرفت كه عشاير عراق را كه غالبا مسلح بودند با مردم شهرهاى مختلف متحد ساخته و يك انقلاب مسلحانه عليه ارتش ‍ انگليس برپا نمايد براى اين منظور بامنشى خود طرحى براى سازماندهى عشاير و مردم عراق تهيه كرد و بدين منظور يك مهر بزرگ كه نام (حمية العربية الاسلامية العراقيه ) بر روى آن نقش و حك نمودند.
و نامه هائى به سران عشاير فرستاد و آنها را به شركت در نبرد با انگليسيها دعوت نمود كه در مدت كوتاهى بسيارى از سران عرب اطاعت خود را از آيت الله كاشانى ابراز كردند...
در شهرهاى پر جمعيت نيز مردم مسلمان و بخصوص طلاب براى مبارزه مسلحانه بسيج شدند. حتى نقل شده كه بعضى از رؤ ساى عشاير كه مى خواستند مسامحه كنند با سيلى هاى خرد كننده آيت الله كاشانى مواجه مى شدند.
(انگليسيها خواستند بوسيله پول بلكه آيت الله كاشانى را از اين مبارزه منصرف كنند كه داستان جالبى دارد، به جلد سوم اين كتاب صفحه 252 مراجعه شود).
مولف كتاب ((الحقائق الناصعه )) كه در اين انقلاب شركت داشته و مدت 25 سال در زمينه اسناد و مدارك و تدوين تاريخ انقلاب كار كرده است مى گويد: اين انقلاب شكوهمند از جهات مختلفى مورد تحريف قرار گرفته است ولى بزرگترين تحريفى كه انجام شده اين است كه پاره اى از نويسندگان تاريخ انقلاب چنين وانمود كرده اند كه اين نهضت در اصل از بغداد بوده است . در حالى كه تنها فعاليتها و كانون انقلاب در منطقه فرات يعنى شهرهاى مقر روحانيت و علماى اسلام است بلكه حتى سرنخ فعاليتهائى هم كه در بغداد صورت گرفته است سر انگشت روحانيت و علماى اسلام و رهبرى انقلاب و حوادث بغداد نيز در دست رجال دين است و اولين حركت در نهضت انقلابى از ناحيه آيت الله كاشانى در كاظمين صورت گرفته و بيانيه هائى بطور سرى و مخفيانه پخش ‍ مى كرد.
ستاد ارتش انگليس جاسوسان بسيارى را براى شناسائى افراد اين جمعيت ماءمور كرد ولى اين جاسوسان هيچيك از افراد اين جمعيت را به جز اشخاصى كه ذيل اعلاميه ها را امضا كرده بودند يعنى رئيس جمعيت كه سيد ابوالقاسم كاشانى و منشى جمعيت كه شيخ جواد زنجانى بود نتوانستند كشف كنند و بعد از آنكه اين اعلاميه ها كار خود را ساخت و انقلاب خاتمه يافت حقيقت بر انگليسى ها فاش شد كه جمعيت مزبور هيچ عضوى ندارد و فقط از كاشانى و منشى او تشكيل شده است بدين ترتيب انقلاب رهائى بخش 1920 شاخه اى از درخت فتوا بود.
و حتى قبل از اينكه فكر انقلاب در سر ساكنين بغداد خطور كند اين انقلاب به طرف كاظمين حركت كرد تا بذر انقلاب را در بغداد و كاظمين بپاشد، آيت الله كاشانى با نامه زير از نجف به كاظمين (كه مجاور بغداد است ) حركت مى كند، اين نامه مشتركا از طرف كليه رؤ سا و رهبران و شيوخ عرب و يكى از علماء و مراجع بزرگ تقليد يعنى آيت الله شيخ فتح الله معروف به شيخ الشريعه نوشته شده است متن نامه رؤ سا چنين است .
بسم الله الرحمن الرحيم : آرى ما رؤ ساى عراق كه ذيل اين ورقه را امضاء كرده ايم به كليه ملل و امم مختلف اعلام مى كنيم كه جناب سيد عامل علامه بزرگ ما مولانا حجة الاسلام حضرت حاج سيد ابوالقاسم فرزند مرحوم آيت الله سيد مصطفى كاشانى قدس سره مورد وثوق و اعتماد در مورد مطالب و خواسته هاى كشور عراق و امور حقوقى مربوط به مردم عراق است و ايشان از طرف ما حق گفتگو و دفاع از خواسته هاى ما را كه موجب اصلاح عراق و پيشرفت مادى و معنوى عراق است دارند ما اين سمت را به ايشان واگذار كرديم تا بتوانند براى مردم عراق خير و سعادتى را كه آرزوى اين ملت است و استقلال تام عراق را فراهم آورند و اين نامه را به عنوان عهد و پيمان خود با ايشان نوشتيم تا وثيقه و سندى در اختيار او براى مقابله با ملل مختلف و سفراى دول بيگانه باشد، خداوند براى ما و او بهترين كمك و ياور است .

 
نامه مرحوم شيخ الشريعه
مخفى نيست كه جناب عالم فاضل كامل سيد محققين و عمدة العلماء و المجتهدين حاج ميرزا ابوالقاسم كاشانى كه خداوند بزرگى و برترى او را دوام بخشد در حالى كه از علماى روحانى است و حق دفاع و مطالبه حقوق ملت عراق را دارد و همچنانكه ايشان مورد اعتماد شيوخ و رؤ سا و رهبران قبائل است مورد اعتماد و اطمينان من نيز مى باشد بايد همه كس قدر و منزلت و شان عالى و علو مقام ايشان را بشناسد و از خداوند تعالى اميدوارم كه او را در راه جلب خير و سعادت مردم عراق موفق بدارد.(189)
شيخ الشريعه اصفهانى