مردان علم در ميدان عمل (جلد ششم)

سيد نعمت الله حسينى

- ۳ -


ضرورت پيراستن كتابهاى درسى
از امور زيانبار در حوزه ها عدم تهذيب و تنقيح كتب درسى و پيچيدگى عبارتهاى آنهاست ، عبارتهايى كه بسيارى از استادان هم در فهم آنها در مى مانند؛ نيز عدم حذف زوايد و حذف مطالبى كه مربوط به علوم ديگرى است كه هنوز طلبه نياموخته يا اصلا نمى آموزد. مثلا شرح قطر الندى يكى از بهترين و روانترين كتابهاى نحوى و جامع فوايد بسيار است ، و مى بينيم كه مؤ لف در ابتداى آن مى گويد: ((لفظ جنس بعيد است و قول جنس قريب ؛ و استعمال اجناس بعيد در تعاريف نزد اهل نظر روا نيست )).
بديهى است كه اين مساءله از مسائل علم منطق است و چه بسا براى استاد نيز ناماءنوس باشد و نبايد در كتابى كه براى مبتدى در نحو تدوين شده درج گردد.
كتابهاى صرفى معمول در حوزه ها شرح تصريف تفتازانى بر متن عزى (منظور كتاب تصريف تاءليف عز الدين زنجانى است كه به تصريف عزى معروف است ). و شرح جابردى يا نظام - معروف به شرح نظام - بر شافيه است ؛ كتاب اولى مفصل و دوتاى ديگر نيز مفصل و نيز داراى عبارتهاى پيچيده اند كه مبتدى نمى تواند از آنها علم صرف را فرا گيرد.
كتاب مطول با اينكه كتابى نفيس و مؤ لف آن را عالمان محقق است داراى عبارتهايى مغلق و مختلط با مسائلى از علوم ديگر است ؛ مثلا مى گويد: ((ملكه از مقوله كيف است ، و كيف عرضى است كه به اقتضاى اولى اقتضاى قسمت و لاقسمت ندارد)) فهم اين مطلب ، مبتنى بر شناخت مقولات عشر و بحث جواهر و اعراض در فلسفه است .
نقص ديگر اينكه عبارتهايى از صدر الافاضل و ديگران نقل كرده سپس ‍ مفصلا در تحليل و تفسير و نقض و ابرام آنها سخن گفته است . طلبه مبتدى را چه نيازى به تفسير عبارتهاى امثال صدر الافاضل ؟ كلام صدر الافاضل و امثال او آيات وحى نيست كه ارزش داشته باشد و فرصتهاى ارزشمند طلاب صرف آن گردد؛ فرصتهايى كه مى توان در زمينه هاى مهمتر و بهتر به كار گرفت و از آن در كسب مهارت بيشتر در مسائل مربوط به فصاحت و بلاغت - كه موضوع كتاب مطول است - بهره برد، از اين روست كه طلبه حدود دو سال وقت خود را صرف خواندن اين كتاب مى كند ولى از نوشتن حتى جملات كوتاه فصيح و بليغ عاجز است .
كتابهاى اصول متداول در حوزه ها مانند معالم ، قوانين ، رسائل و كفايه نيز محتاج به تهذيب است مثلا معالم با اينكه مؤ لف آن خطيب اصوليان بوده و ستاره اقبال آن درخشيده ، حاوى مطالبى است كه اكنون به كهنه گى گراييده و متاءخران به مطالب جديدى در دانش اصول دست يافته اند كه متقدمان از آنها بى بهره بوده اند. لذا بايد مطالب غير لازم آن حذف و افكار پخته اين علم جايگزين آنها گردد. قوانين نيز چون عبارتهايى پيچيده دارد، صلاحيت درسى بودن ندارد و نيازمند تهذيب است . و رسائل با اينكه فضيلت بزرگى براى مؤ لف آن به حساب مى آيد به خاطر اينكه در آن نوآورى داشته و مسائل اصولى مهم را تحقيق كرده است باز در موضوعاتى چون دليل انسداد و مانند آن نيازمند تهذيب و حذف و تلخيص است و بخشهاى مختصر آن نيز محتاج شرح است .
كفايه نيز گر چه مؤ لفش تبحر كافى داشته و حذف بسيارى از زوايد و تحقيق و تنقيح مسائل اصولى فضيلت مهمى برايش به حساب مى آيد، باز عبارتهايى پيچيده اى دارد و نيازمند به تهذيب است .
به هر حال ، اين مؤ لفان - كه سعيشان مشكور باد - نهايت تلاش را در تحقيق و تعميق مطالب به كار گرفته ، خالى از هر تقصيرى محصول تلاش خود را به آيندگان عرضه كرده اند ولى دانشمند، هر چند بلند مرتبه باشد باز محصول انديشه اش قابل استدراك و بازنگرى است . از طرفى ديگر محدوديت عمر اجازه نمى دهد هر مؤ لفى همه آنچه را كه مى خواهد، بيان كند، ممكن است او تنها به استخوانبندى مطالب و شكل گيرى مسائل و تسهيل مشكلات بپردازد و ديگران به تكميل انديشه او بپردازند، نقيصه ها را جبران و با حذف و تغيير عبارتها، عنوان گذارى و فصل بندى و... نوشته اى نو را عرضه كنند.
امروزه اگر محققين چنين كارى را بر عهده بگيرند بهتر از اين است كه وقت خود را صرف تدوين شروح و تحشيه كتابها كنند كه جز افزودن پيچ و خمها و افكندن طلاب در مشكلات و بازداشتن آنها از مقصود ثمره ديگرى نخواهد داشت .
بنابراين ، به نظر اينجانب - و هر آشناى منصفى - تبديل اين كتابها به كتب مفيدتر براى تدريس ضرورى است ؛ به اين صورت كه گروهى از خبرگان ، كه در بين آنان متبحرين در ادبيات عرب نيز وجود داشته باشد، گروهى تشكيل دهند و كار تدوين كتابهاى درسى حوزه را به عهده بگيرند و در هر علمى سه نوع كتاب : مختصر، متوسط و مطول نگارش شود و محتواى اين كتابها را از همان كتابهاى مشهور قبلى استخراج كنند، و پس از عرضه بر بزرگان از علما و تصويب آنها، محور تدريس در حوزه بزرگ نجف و سپس حوزه هاى ديگر گردد. البته كتابهاى قبلى نيز از دور خارج نمى شود و مى توان به عنوان كتابهاى مرجع نه آموزشى از آنها استفاده كرد.

 
فقدان طرح و برنامه در حوزه
يادآورى اين نكته ضرورى است كه بر حوزه نجف هرج و مرج شكننده و زيانبارى سايه افكنده است : طلبه در آنجا هر وقت كه خواست در درس ‍ شركت مى كند، هر كتابى خواست مى خواند، پاى هر درسى كه خواست مى نشيند و به دلخواه خود، هر استادى را انتخاب مى كند. براى تدريس ‍ طلاب ضابطه اى نيست و به اصطلاح ((پروگرام )) و طرح و برنامه اى كه اساس مشى آنان قرار بگيرد وجود ندارد، جز همان روش آزاد كه عادت گذشتگان بوده است . مى دانيم كه همه آنان انبياى مرسل و انسانهاى كامل نبوده اند كه به همه منافع و مضار خويش آشنا باشند و گرنه نيازى به طلب علم نداشتند؛ لذا براى بسيارى از آنان بهره ها اندك بوده است آنهم پس از تحمل مشقتهاى بسيار و صرف اوقات گرانبها.
پس بر علماى مسؤ ول وذى نفوذ فرض است كه :
1 - در صدد تدوين ضوابطى براى تدريس باشند، ضوابطى كه هيچ طلبه اى نتواند از آنها تخطى كند و اگر احيانا زير بار نرفت ، طرد و از درس محروم شود تا ضررش بيشتر از نفعش نباشد و مايه زيان رسانى به دين و مردم نشود.
2 - براى گزينش طلاب و سنجش ميزان معلومات آنان جهت شركت در درسها آزمونى ورودى ترتيب دهند.
3 - هر سه ماه يك بار و آخر هر سال امتحانى بگيرند و بر اساس آن انتقال از كتابى به كتاب بالاتر و از علمى به علم ديگر يا ابقا در درس قبلى تنظيم شود، آن گونه كه مرحوم آيت الله العظمى حاج شيخ عبدالكريم حائرى قدس سره در حوزه قم چنين مى كند. اما اگر وضع به همين منوال باشد جز نابودى علوم اسلامى چيزى به دنبال نخواهد داشت فان دام هذا الوجد لم تبق عبرة يعنى اگر اين اندوه دوام يابد ديگر اشكى نخواهد ماند).

 
نبود درس اخلاق در حوزه ها
از مسائل زيانبار ديگر، نبود تدريس علم اخلاق و آداب تعليم و تعلم در حوزه هاست ؛ علمى كه از حساسيت ويژه برخوردار است و بدون آن هيچ علمى از علوم دين نافع نيست ، هر چند انسان به مراتب بالاى علمى دست يابد. لازم است تدريس چنين دانشى در حوزه ها الزامى شود و هر طلبه و مدرسى موظف به خواندن كتابى همچون ((منية المريد فى ادب المفيد و المستفيد)) تاءليف شهيد ثانى قدس سره باشد و كتابهاى سودمندى در علم اخلاق و آداب تعليم و تعلم تدوين و تدريس آنها اجبارى شود تا طلاب با محتواى آنها خود گرفته متخلق به اخلاق فاضله گردند و ميزان بهره دهى علمى و اخلاقى آنان به مردم بيشتر شود.
اين سخنى بود بين الهلالين ، برگرديم به اصل بحث ؛ گفتيم كه اشرف علوم ، پس از دانش توحيد، علم فقه است علمى كه در سايه آن ، احكام الهى از طريق اجتهاد شناخته مى شود. ظاهر رواياتى كه در باره فقيه و تفقه در دين آمده همين است ، گر چه ممكن است تفقه در دين شامل شناخت احكام از راه تقليد نيز بشود و بلاشك آن هم مايه شرافت و فضيلت است . ولى تقليد به شرافت و برترى اجتهاد نمى رسد؛ چون هم مشقت اجتهاد بيشتر است و هم نفعش زيادتر.
اجتهاد شرع را حفظ و ستون دين را استوار مى سازد، اجتهاد اصل و تقليد فرع آن است . لذا بالاترين دانشها اجتهاد است و شرافت ساير علوم مانند حساب ، هندسه ، طب ، هيئت ، جغرافيا، تاريخ ، فن شعر و عروض و جز آن ، به اعتبار اهداف و فوايد مترتب بر آنهاست . بخشى از اين علوم بر شناخت علوم فاضله كمك مى كند و موجب قوت و افزايش مهارت در آنها مى گردد، گر چه نياز چندانى به آن احساس نشود؛ مانند فنون شهر و شناخت كلام عرب كه بر فهم كتاب و سنت كمك مى كند، بلكه سزاوار نيست فقيه از آن غافل گردد و بايد، مخصوصا در اوقات فراغت و ملال روحى و خستگى و كندى طبع ، به آن بپردازد نه آنچنان كه از مسائل اصلى و مهمتر باز ماند و نبايد فريب بى رغبتى عده اى يا مضر دانستن عده اى ديگر را بخورد كه يا از باب عجز و جهل است ، و ((الناس اعداء ما جهلوا)) يا از باب حسد (43).

 
اخبار امام صادق (ع ) از تاءسيس حوزه علميه قم
قال الصادق عليه السلام : ((ستخلوا الكوفة من المومنين و ياءزر عنها العلم كما تاءزر الحية فى حجزها ثم يظهر العلم ببلدة يقال لها القم و تصير معدة للعلم و الفضل حتى لايبقى فى الارض مستضعف فى الدين حتى المخدرات فى الحجال و ذلك عند ظهور قائمنا فيجعل الله قم و اهلها قائمين مقام الحجة و لو لا ذلك لساحت الارض باهلها فيفيض العلم منها الى سائر البلاد فى المشرق و المغرب فيقم حجة على الخلق حتى لا يبقى احد على الارض لم يبلغ عليه الدين و العلم ثم يظهر القائم و يصير سببا لنقمة الله و سخطه على العباد لان الله لا ينتقم العباد الا بعد انكار الحجة )).(44)
حضرت امام جعفر صادق عليه السلام فرموده است : بزودى كوفه از مؤ منين خالى شده و علم و دانش از آن برچيده شده و در شهرى ظاهر شود كه نام آن را قم گويند و قم پذيراى علم و فضل گردد و مركز دانشمندان شود بحدى كه در روى زمين مستضعف در دين و دانش باقى نمى ماند حتى زنان پرده نشين و نوعروسان در حجله گاه اهل دين و دانش گردند و اين در نزديكى ايام ظهور قائم ما خواهد شد. خداوند قم و اهل قم را قائم مقام حجة خود قرار مى دهد و اگر چنين نمى شد زمين اهلش را فرو مى برد. پس ‍ از شهر قم علم و دانش به ساير بلاد مشرق و مغرب منتشر خواهد شد تا اينكه حجت خدا بر خلق تمام شود و احدى بر روى زمين باقى نماند كه احكام دين و علم و دانش به او نرسيده باشد پس در اين هنگام قائم عليه السلام ظاهر شود و همين باعث نقمت و غضب خداوند عالم گردد بر بندگان چون خداوند از بندگان انتقام نكشد مگر پس از انكار كردند آنان حجت خدا را.

 
بخش دوم : استقامت و پايدارى در تعليم و تعلم
همان گونه كه براى رفع تشنگى و گرسنگى تنها از آب و غذا بايد استفاده كرد، براى مبارزه با بى سوادى و جهل و نادانى ، و براى رسيدن به عظمت و استقلال فردى و اجتماعى هم بايد از راه خود وارد شد و مبارزه كرد و اين با درس خواندن و مطالعه كردن و فكر و تحقيق نمودن و پشتكار و استقامت نشان دادن ممكن خواهد شد چنان كه افرادى در اثر زحمت و مجاهدت و در سايه تحصيل و پايدارى و كوشش در آن به موفقيت هائى رسيده اند و افرادى در اثر تنبلى و سستى و ناپاكى شكست خورده و عقب مانده اند. چنانكه اين شاعر عرب گفته است :
 
و لم اجد الانسان الا ابن سعيه
 
فمن كان اسعى كان بالمجد اجدر
 
و لم يتقدم من اراد تاخرا
 
و لم يتاخر من اراد تقدما
 
آدمى را نديدم جز فرزند كوشش هر كس كوشش بيشترى داشت به بزرگى سزاوارتر آمد و هرگز جلو نيفتاد آنكه خواست عقب بماند و عقب نيفتاد آن كس كه خواست جلو بيفتد. و آن شاعر فارسى زبان نيز مى گويد:
 
تو چون اختر خويش را خود كنى بد
 
مدار از فلك چشم نيك اخترى را
 
آن نويسنده بزرگ هم در اين موضوع آنقدر مبالغه كرده كه مى گويد: ((خواستن توانستن است ))(45).

 
در پى تحصيل عمل بايد هر گونه سختى راتحمل كرد
كسانى كه مى خواهند عالم شوند و مدارج رفيع ترقى و كمال را بپيمايند بايد مشقت درس خواندن را تحمل كنند با زحمت مطالعه و مباحثه بسازند خويشتن را با سختيها و مشكلات برنامه هاى درسى تطبيق دهند از اتلاف وقت بپرهيزند و از تن آسائى و استراحت چشم پوشى نمايند.
اولياى گرامى اسلام براى آنكه ارزش علم را به مردم بفهمانند و آنان را به فرا گرفتن دانش ترغيب كنند با تعبيرهاى گوناگون سخن گفته و به پيروان خود خاطرنشان ساخته اند كه در راه تحصيل علم بكوشند و از مشكلات نهراسند و براى يافتن اين گوهر گرانبها و پر ارج به مشقتها تن در دهند.
((عن ابى عبدالله عليه السلام قال : لو علم الناس ما فى العلم لطلبوه و لو بسفك المهح و خوض اللج ))(46).
امام صادق عليه السلام فرموده : اگر مردم به فضيلت و كمالى كه در علم نهفته است آگاهى مى داشتند از پى آن مى رفتند و در طلبش هر زحمت و مشقتى را تحمل مى نمودند هر چند به ريختن خونهاى دلشان و فرو رفتن در اعماق آبهاى متراكم باشد.
 
به گيتى بهتر از دانشورى نيست
 
بجز دانش به گيتى مهترى نيست
 
براه دانش اى مرد خردمند
 
زيانى بدتر از تن پرورى نيست (47)
 

 
چند حديث
((من كلف بالادى قلت مساويه )) هر كه درباره علم و ادب رنج برد بديها و زشتيهايش كم و ناچيز است .
((من سئل فى صغره اجاب فى كبره )) هر كه در كوچكى بپرسد در بزرگى پاسخگو خواهد بود.
من اشتهر بالادب فقد زان نفسه )) هر كه شيفته و دلباخته كمال و ادب باشد خود را وزين و سنگين ساخته است .
((من اكثر مدارسته العلم لم ينس ما علم و استفاد ما لم يعلم )).
هر كه گفتگو و مباحثه علمى را ادامه دهد آنچه را كه دانسته فراموش نكند و آنچه را نمى داند بياموزد و استفاده كند.
((من اكثر الفكر فيما تعلم اتقن علمه و تفهم ما لم يكن يفهم )).
هر كه در آنچه آموخته است زياد فكر كند علمش را استوار سازد و آنچه را كه نياموخته است بياموزد.
((اكتسبوا العلم يكسبكم الحياة )) كسب دانش كنيد تا شما را به زندگى جاويد كشاند.
((اطلبوا العلم تعرفرا به تكو نوامن اهله )) دانش طلب كنيد كه به آن معروف مى گرديد و به آن عمل كنيد تا از اهل آن باشيد.
((الا لا تستحيين من لا يعلم ان يتعلم فان قيمة كل امرء ما يعلم )).
آگاه باش آنكه نادان است نبايد از آموختن و يادگرفتن شرم كند زيرا كه بهاى هر مردى به آن است كه بداند.

 
بالهاى ملك فرش طلبان علم
مروى است كه يك نفر صبحگاهان به منزل حضرت امام زين العابدين عليه السلام آمد امام عليه السلام پرسيد به چه منظور در اين موقع اينجا آمده اى ؟ گفت : آمده ام از حديث شما بهره مند شوم امام فرمود: بشارتت بدهم كه ملائكه بالهاى خودشان را زير پاى تو پهن كرده اند.
كثير بن قيش گويد: روزى در شام در منزل ابودرداء بودم عربى وارد شد ابودرداء از او پرسيد كيستى ؟ گفت : از مدينه پياده به شام آمده ام چون شنيده اى ، ابودردا بشارتش مى دهد كه گفت : خودم از رسول خدا صلى الله عليه و آله شنيدم كه فرمود: هر كس براى طلب علم حركت كند ملائكه بالهايشان را زير پاى او پهن مى كنند.

 
نتيجه استهزاء به حديث پيغمبر (ص ) درباره طالب علم
مرحوم شهيد ثانى اعلى الله مقامه نقل كرده است كه روزى چند نفر از طالبين علم مى خواستند بروند نزد محدثى در منزلش استماع حديث كنند، دير شده بود گفتند تند برويم كه موقع بحث دير شده است ، يك نفر آدم كم ظرفيت و جاهل گفت : آقايان تند نرويد بال ملائكه را ناراحت نكنيد، چون اين سخن را از روى مسخره گفت : در همان جا سر جايش خشك شد و نتوانست حركت كند و تا آخر عمر هر دو پايش خشك گرديد چون به حديث پيامبر اكرم مسخره كرد.
حديث ديگر نيز شنيدنى است : روزى در مجلس امام سجاد عليه السلام جمعى حاضر شدند گفتند: ما آمده ايم شما حديثى بفرمائيد حضرت مى دانست كه در مجلس از منافقين هست از آن جمله ضمرة بن ضرار از منافقين بود، حضرت فرمود: چه كنيم اگر ساكت شويم و چيزى نگوئيم ، مى گويند بخل كرد و علمش را آشكار نكرد و اگر بگوئيم مى ترسيم استهزاء كنند، ولى مى گويم آن وقت حضرت اين حديث را ذكر كرد كه فرمود: جدم رسول خدا صلى الله عليه و آله فرموده است : هر كس مى ميرد روحش ‍ بالاى نعش او روى به اهل خود مى كند و مى گويد: اى اهل من تو مثل من گول دنيا را مخور، ديدى كه من گول خوردم و از حلال و حرام جمع كردم و همه را براى ديگران گذاشته و وزر و بالش را همراه خود بردم .
((اذا مات المرء رفرف روحه فوق نعشه ثم يقول يا اهلى وولدى لاتغرنكم الحيوة الدنيا كما غرت بى جمعت من حله و غير حله فالمهناء لغيرى و الوزر على ))(48).
پس شما حرص نزنيد از حرام فرار كنيد. وقتى اين را فرمود ضمره جاهل اين سخن را استهزاء كرد و از روى سخريه گفت : اگر حرف مى زند خوبست از دوش آنهائى كه او را مى برند فرار كند.
حضرت ساكت شد ضمره بدبخت بلند شد و رفت ، چند روز گذشت روزى ابوحمزه ثمالى از خانه در آمد كه نزد حضرت سجاد بيايد در اثناء راه يكى از دوستانش به او خبر داد كه ضمره مرد و خودش نقل مى كند گفتم بروم ببينم چه مى شود وقتى رفتم ديدم مى خواهند جنازه اش را به خاك بسپارند، گفتم بروم نزديك ، رفتم نزديك : بگذاريد من صورتش را به خاك بگذارم ، پس به اين بهانه داخل در گور او شدم به خداى واحد قسم مى خورم كه ديدم لبهاى او مى جنبد و مى گويد: ويل لك و يل لك واى بر، راى بر تو ضمره ديدى آنچه را كه امام مى گفت و تو مسخره ميكردى . بدنم لرز گرفت نتوانستم قرار بگيرم ، زود از گورش بيرون آمده خدمت امام سجاد رسيدم و داستان او را به حضرت عرض كردم (49).

 
درس اخلاق همراه درس فقه و اصول و غيره
تحصيل علوم مقدمه تهذيب نفس است و هر كس كه در آغاز كار و در مقدمه بازماند از قافله رهروان راه كمال و امانده است . و همتى بايد تا خود را به وسيله راهبرى به رهروان برساند.
تحصيل اين علوم در واقع مقدمه تهذيب نفس و تحصيل فضائل و آداب و معارف الهيه است تا پايان عمر در مقدمه نمانيد كه نتيجه را رها سازيد (50).
فرو رفتن در اصطلاحات و توجه كردن به بعضى از فروعات و يك بعدى حركت كردن در (تفكرات ) از آفات عالمان بشمار مى رود و گاه مى شود كه (علم و انديشه ) مانع رسيدن انسان به مراتب بالاتر مى شود و علم بين از و حقيقت انسانيتش مانع ايجاد مى كند و در نتيجه بى هدف و سرگردان او را در نيمه راه رها مى سازد.
طالب علم و عالم طالب حقيقت كسى است كه همپاى مطالعه و مباحثه كتاب درس خود، توجه به (كتاب نفس ) نيز داشته باشد بدين جهت است كه دلسوزان حوزه و مربيان وارسته اينگونه توصيه كرده اند:
(علمى كه انسان ساز است علم عرفان است ، اخلاق است كه به آدم مراقبت و حضور تعليم مى دهد، كتاب وجود انسان را بر آدم مى شوراند اگر انسان كتاب وجود خودش را درست بخواند كامل است ).
 
مرا به هيچ كتابى مكن حواله دگر
 
كه من حقيقت خود در كتاب مى بينم
 
مگر نه اين است كه فقه حكم را نشان مى دهد و (اخلاق ) راه را مشخص ‍ مى كند و تا راه هموار نگردد راهرو به سلامتى به مقصد نخواهد رسيد بنابراين بنا به فرموده يكى از بزرگان حوزه علميه : اين فقه رائج ما كه اولش ‍ (معرفة المياه است و آخرش تفويض التركه الى الورثة ) اگر در كنار آن مسائل اعتقادى ، اخلاقى نباشد انسان نورى احساس ‍ نمى كند.(51)
مرحوم شهيد مطهرى مى گويد: درس اخلاقى كه به وسيله شخصيت محبوبم در هر پنجشنبه و جمعه گفته مى شد و در حقيقت درس معارف و سير و سلوك بود مرا سرمست مى كرد، بدون هيچ اغراق و مبالغه اى اين درس مرا آنچنان به وجد مى آورد كه تا دوشنبه و سه شنبه هفته ديگر خودم را شديدا تحت تاءثير آن مى يافتم ، بخش مهمى از شخصيت فكرى و روحى من در آن درسها و سپس درسهاى ديگرى كه در طى 12 سال از آن استاد الهى فرا مى گرفتم انعقاد يافت و همواره خود را مديون او دانسته و مى دانم راستى كه او روح قدس الهى بود. (52)

 
راهنمائيهاى مهم آيت الله خامنه اى مدظله راجع به حوزه
بسم الله الرحمن الرحيم الحمدلله رب العالمين و الصلاة على سيدنا و نبينا محمد و آله الطاهرين و لعنة الله على اعدائهم اجمعين .
ما بر حسب آنچه كه معمول و معهود است ، در روز شروع سال تحصيلى جديد مطالبى را عرض مى كنيم و مخاطب ما در اين عرايض ، طلاب عزيز و فضلا و علماى محترم حوزه هاى علميه هستند. البته سال گذشته هم به همين گونه ، مطالبى عرض شد.
امسال تفاوتهاى زيادى را در وضع حوزه مقدسه قم ، نسبت به سال گذشته مشاهده مى كنيم ، كه انشاء الله ساير حوزه هاى علميه هم از حركت مباركى كه در آن حوزه شروع شده متاءثر بشوند.
قبل از شروع عرايضمان بايد از آقايان علماء و فضلايى كه دست اندر كار اين كارهاى جديد در حوزه قم هستند چه از لحاظ مديريت ، كارهاى تشكيلاتى و اداره حوزه و چه از لحاظ بعضى از كارهاى جزئى از قبيل بيمه و امثال آن كه براى كمك به طلاب انجام شده است ، تشكر كنم .
ميدان دادن به تحقيق و پژوهش در حوزه ها
مطلب اول كه بايد در باب حوزه هاى علميه عرض كنم ، يك امر محتوايى است و مربوط به ميدان دادن به كار تحقيق و پرورش محققين در حوزه علميه قم و ديگر حوزه هاى فقاهتى مى شود. در اينجا به عنوان برائت استهلال و ذكر يك نمونه كامل ، بايد ياد نيكى از عالم بزرگوار و مرجع عظيم الشانى كه اخيرا رحلت كردند يعنى مرحوم آيت الله العظمى آقاى خويى بكنيم . ما به ايشان نه از ديد يك مرجع ، بلكه از ديد يك محقق ، مؤ لف و مدرس موفق نگاه مى كنيم .
آنچه كه درباره اين بزرگوار و امثال ايشان غالبا بعد از وفات صحبت مى شود، جنبه هاى مربوط به مرجعيت اين بزرگواران است . در حالى كه آنچه در زندگى اين افراد و شخصيتهاى برجسته ، اهم است ، خصوصياتى است كه مستقيما به مرجعيت آنها مربوط نيست ، بلكه همان جنبه علمى ، تحقيقى ، تدريسى و كار موفق و پيگير آنان در اين زمينه است . اگر شما به زندگى اين بزرگوار نگاه كنيد، مى بينيد حداقل در سه رشته علمى و درسى مهم ، داراى فرآورده هاى تحقيقى هستند كه يكى فقه ، ديگرى اصول و سومى رجال است . اين همه كتابهاى فقهى و اصولى كه شاگردان ايشان نوشته اند. همه از كلمات ايشان است و شما به اينها اضافه كنيد آنچه را كه از قلم خود ايشان مستقيما صادر شده است . كتاب بزرگ كم نظير رجالى ايشان - كه ظاهرا آنرا در سالهاى اواخر عمرشان نوشته اند چون ذكر مى كنند كه من اين كتاب را با اشتغال زياد و در دوران پيرى مى نويسم - يك فرآورده علمى عظيم است . حال شما ببينيد، يك عالمى كه اين مقدار فرآورده علمى دارد، چقدر مى تواند تاءثير در حوزه هاى علمى نه فقط در زمان خود، بلكه حتى بعد از زمان خود، بگذارد، اصلا آنچه كه مربوط به بعد از زمان او مى شود، همين جنبه است والا مرجعيت تقليد ايشان - يا هر كس ديگرى مثل ايشان - پس از گذشت مدت كمى از وفاتشان ، از بين خواهد رفت .
چقدر مراجع بزرگى در نجف بوده اند كه دايره مرجعيت شان از ايشان هم ، اوسع بوده ولى امروز از آنها حتى اسمى هم باقى نمانده است ، ممكن است كسى آنها را بشناسد اما در حوزه ها و اوساط علميه از آنها نامى نيست . شما اگر مثلا در طبقه اساتيد آيت الله العظمى خويى ملاحظه كنيد، مى بينيد كسانى مثل مرحوم آقا شيخ محمد حسين اصفهانى و مرحوم آقا ضياء عراق مرجع نبودند و به مرجعيت نرسيدند اما بطور وسيع در حوزه هاى علميه وفقاهت حضور دارند. كدام حوزه علميه است كه در آن ، شخصيتهاى برجسته فقه و اصول باشند ولى از مرحوم آقا شيخ محمد حسين اصفهانى و آقا ضياء عراقى ، اين دو ملاى بزرگ ، نامى و بحثى و سخنى و كتابى و رد و ايرادى نسبت به مبانى آنها وجود نداشته باشد. در حالى كه در عصر همان بزرگوارها و اندكى پيش از آنها هم ، مراجعى بودند كه اكنون از آنها در حوزه ها حتى اسمى هم نيست و تاءثيرى در پيشرفت فقه و اصول ندارند در حالى كه مراجع بزرگى هم بوده اند. آنچه كه در نهاد حوزه ها باقى مى ماند و به عنوان يم صدقه جاريه مطرح است ، همين تحقيقات و تاءليفات و بعد از آن هم ، پرورش و تربيت شاگرد است .
اين مطلب به ما و حوزه ها و مسئولين و مديران آنها و بخصوص به خود طلاب مى فهماند كه كار اول طلاب و فضلا، تحقيق ، تعلم و تدريس است كه همه بايد در اين جهت ، اهتمام ورزيده و نيروى خود را بكار بندند. مسئله تحقيق در همه رشته هاى مربوط به فقاهت لازم است كه عمده آنها همين سه رشته اى است كه عرض شد - فقه ، اصول و رجال - و غير از آنها هم البته مطالبى هست .
تلاش براى پيشرفت فقاهت
نكته دوم براى حوزه هاى كنونى اين است كه مدرسين ، فضلا و طلاب بايد در كار پيشرفت فقاهت تلاش كنند. بزرگترين حوزه فقهى شيعه يعنى حوزه علميه قم ، از نيم قرن پيش تا امروز، در دو مقطع گسستگى پيدا كرده و كار فقاهت در آن ، با وقفه روبرو شده است . يكى از اين دو مقطع ، مقطع نا مبارك دوران رضاخانى است كه حوزه قم را تعطيل كردند.
امام بزرگوار (ره ) مى فرمودند: ((ما و همان عده كمى كه آن روزها در قم بوديم ، جرات نمى كرديم روزها در شهر قم و همين مدرسه فيضيه ظاهر شويم . روز را در باغات اطراف قم مى گذرانديم و آنجا مباحثه و درس و بحث مى كرديم .)) اين يك مقطع بود كه البته تاءثير زيادى هم گذاشت و حدود هشت - نه سال حوزه علميه قم را تقريبا متوقف كرد. براى يك حوزه البته 8، 9و 10 سال توقف درسى ، يك ضايعه بزرگ است .
مقطع دوم كه مقطع مباركى است ، مقطع مبارزات اسلامى بود.
در چند سال اول دوران مبارزات كه شدت عمل دستگاه بخصوص در قم خيلى زياد بود، فضلا و طلاب جوان دنبال كارهاى مربوط به مبارزات بودند. البته همانطور كه عرض كرديم اين يك مقطع مبارك است و به خاطر اين مقطع ، بركاتى به حوزه هاى علميه و عالم فقاهت و تشيع و به كل جامعه اسلامى رسيد كه از آنچه كه با درس و بحث بدست مى آمد، به مراتب بزرگتر و مهمتر است .
به هر حال در اين مقطع هم يك گسيختگى و انفصالى پيدا شد. در اين چند سال فضلا و طلاب مستعد زيادى بودند كه مى توانستند كار عملى و تحقيقى بكنند، درس بخوانند و پيشرفت كنند و با ابتكارها و قوت ذهن و استعداد خود، فكر علمى و فقهى را پيش ببرند ولى به كارهاى ديگر مشغول شدند و نتوانستند اين كار را انجام بدهند. بنابراين حوزه قم حداقل در نيم قرن اخير، دو مقطع انفصال و گسست دارد كه بايد آنها را جبران بكند.
جبران اين عقب ماندگى ها به اين است كه امروز طلاب و فضلايى كه در حوزه علميه قم هستند، درس و بحث و تحقيق را جدى تر بگيرند و بيش از آنچه كه طبيعت حوزه اقتضاء مى كند، درس بخوانند و كار كنند. طلاب بايد به درس و بحث بيشتر اهتمام ورزيده ، تعطيلى ها را كم و حجم كار را زياد كنند و از هر فرصتى براى تحقيق و تعلم استفاده كند.
سنت بحث هاى فقهى را كه در اوقات شور و اشتغال حوزه ها به چشم مى خورد، زنده بكنند. طلاب نبايد از درس خواندن خسته بشوند. بايد بطور دائم درس بخوانند و آنچه را كه لازمه و آداب درس خواندن است رعايت كنند. مثلا همه درس را بنويسند و به دقت نظر و نشان دادن نوشته ها به اساتيد، اهتمام كنند. فرض بفرماييد در يك حوزه درسى كه ممكن است 200 تا 500 نفر و حتى بيشتر باشند - الان شنيده ام در بعضى از درسهاى قم نزديك به 1000 نفر طلبه شركت مى كنند - اگر نيمى از اينها هم درس را بنويسند - البته ما عرض مى كنيم همه درس را بنويسند و به كمتر اكتفا نمى كنيم - و نوشته هاى آنها، مهذب منقح و خوب باشد و با نظرات اساتيد اصلاح و تكميل بشود و به بازار علم بيايد، شما ببينيد چه حادثه اى اتفاق مى افتد.
يكى از عواملى كه مرحوم آيت الله العظمى آقاى خويى را در كار گسترش ‍ علم فقه و اصول موفق كرد، اين بود كه درسهاى ايشان به شكل منظمى نوشته مى شد. سبك درس ايشان خيلى منظم و مرتب بود. ما در سال 1336 كه حوزه درس ايشان را درك كرديم ، ديديم كه كسى در درس ايشان اصلا اشكال نمى كرد. ايشان درس را مى گفتند و كسانى آن را مى نوشتند و بحث مى كردند و بعد هم منتشر مى شد، پس اينكه طلاب درس را بنويسند و فضلا آنها را تنقيح كنند و احيانا به نظر استاد برسانند، خيلى مهم است .
احياء سنت اجازه اجتهاد
در اينجا پيشنهاد مى كنم كه سنت اجازه اجتهاد را كه سالهاست در حوزه ها منسوخ شده ، آقايان دوباره زنده كنند. اجازه اجتهاد در گذشته چيز خوبى بود. در سابق طلاب بعد از آنكه مقدارى درس مى خواندند براى اينكه مى خواستند به مراكز و شهرها بروند و مشغول تبليغ و خدمت علمى بشوند، احتياج به گواهينامه اى داشتند كه معلوم كند اين آقا اهل علم و فضل است لذا مى رفتند پيش علماى بزرگ ، يك مسئله فقهى را مطرح و بحث مى كردند و آن عالم تشخيص مى داد كه ايشان مجتهد است و براى او اجازه اجتهاد مى نوشت و به او مى داد.
در دوره قبل از ما، علما و بزرگان زيادى از علماى قبل از خودشان ، اجازه اجتهاد داشتند. الان سالهاست كه اين كار منسوخ شده است . اينكه چرا منسوخ شد، شايد عللى داشت ، مثلا بعضى از بزرگان مراجع عادت نداشتند اجازه اجتهاد بدهند. جهاتى را رعايت مى كردند. الان اجازه افراد فقط براى امور حسبيه است . اين كافى نيست چقدر خوب است كه اجازه اجتهاد در حوزه ها زنده بشود منتهى پيشنهاد من براى ترتيب آن اين است كه طلبه فاضل بعد از آنكه مقدارى درس خواند و در خود قوت و نيروى اجتهاد را احساس كرد، نزد استاد برود و استاد يك موضوع و مسئله مهم را - كه سعى كنند از مسائل جديد و بحث نشده انتخاب شود - براى طلبه تعيين كندو او برود روى اين موضوع كار كند و مثل جزوه هاى تزى كه در دانشگاهها معمول است نتيجه بررسى هاى خود را ارائه بدهد. ما البته به آقايانى كه انشاء الله قرار است تشكيلات مديريت حوزه را راه بياندازند، قبلا اين پيشنهاد را كرده بوديم كه در يك دوره اى از تحصيل ، به طلاب موضوع بدهند و از آنها بخواهند كه تز بنويسند، حالا عرض مى كنم كه طلاب اين تز را براى اجتهاد بنويسند.
اگر به طلاب موضوع داده شود و آنها هم آنرا تنقيح كنند، گاهى دو سه نفرى پيرامون آن بحث كنند و استاد راهنما هم داشته باشند، شما خواهيد ديد ظرف چند سال ، هزاران تز فقهى جالب و مسائل بحث نشده بدست خواهد آمد. اين ، راه تحقيق را باز خواهد كرد. البته عرض نمى كنيم طلبه جوان تازه مجتهدى كه در باره مسئله اى تحقيق كرده ، حرف آخر را در آن مورد خواهد زد. شما بگذاريد حرف اول را بزند و اولين گام را بردارد. بنابراين اين كار را ما حوزه قم و به تبع آن در ديگر حوزه ها بايد شروع كنيم . اجازه اجتهاد را هم ممكن است نخواهيم مراجع بزرگ بدهند، يك يا دو نفر از همين فضلا و مدرسينى كه در حوزه به فضل وقوت علمى و تحقيقى شناخته شده اند، اگر اجازه اجتهاد بدهند، كافى است . در اين صورت اگر طلبه بخواهد به يك شهر يا دستگاهى برود و يك شغل تبليغى انتخاب بكند، ورقه اجتهادى كه نزد اوست مراتب فضل او را نشان مى دهد. اين عمل راه را باز و طلاب را به تلاش بيشتر در تبليغ و ترويج اسلام تشويق خواهد كرد.
اجتهاد بايد مطابق نيازهاى روز باشد
تكيه من در اينجا اين است كه اجتهاد و فقاهتى كه طلبه ها به سمت آن مى روند، زنده و مطابق نيازهاى روز باشد. اينجور نباشد كه ما بخواهيم بحثهاى گذشته و گفته شده را دوباره تكرار كنيم .
امروز مباحث زيادى در بسيارى از مسائل و ابواب فقهى وجود دارد كه محتاج بحث و بررسى است . آنچه كه امروز به آن حقوق مدنى و احوال شخصيه مى گويند و نيز بعضى از مسائل معاملات ، موضوعاتى است كه حقيقتا به تنقيح ، بحث و پى گيرى علمى نياز دارد و چقدر خوب است كه اين كار به وسيله تلاش متقابل اساتيد و فضلاى جوان انجام بگيرد.
اهميت تبليغ و رسالت حوزه ها
مسئله سوم كه در برنامه هاى حوزه بايد منظور بشود مسئله تبليغ است . برنامه هاى تبليغى حوزه علميه قم در راس و به تبع آن بقيه حوزه هاى علميه ، در شرايط فعلى كه ميدان براى تبليغ اسلام باز است و دست و صداى ما به اقصى نقاط عالم مى رسد. بايد با گذشته فرق داشته باشد. آنوقت كه حوزه كار تبليغى ما، جلسه اى يا 50، 100 و يا حداكثر 500 نفر در يك مسجد و مجلس بود و يك عالمى هم در كسوت امام جماعت و يا منبرى ، حرفى براى آنها مى زد با امروز كه در كل اقطار عالم و در كشور و جامعه خود ما، كسانى منتظر كار تبليغى هستند، فرق مى كند. چقدر جوانها هستند كه مشتاق فهم دين مى باشند. چقدر افراد فهميده و تحصيل كرده هستند كه تا ديروز، آنها را از دين و معرفت دينى جدا نگه مى داشتند ولى امروز دستگاه حكومتى آنها را به فهم دين و گرايش به آن تشويق مى كند. اينها مى خواهند از دين چيز بفهمند.
اگر امروز كسى به شما بگويد من مى خواهم يك دوره معارف اسلامى را به صورت خلاصه ، موجز و علمى - نه به معنى فنى و استدلالى بلكه به معناى اينكه عوامانه نباشد - بدانم و شما به من كتاب معرفى كنيد، شما چه كتابى را به او ارائه خواهيد كرد؟ اگر فرض كنيم كتابهاى جامعى هم وجود داشته باشد كه ما بتوانيم آنها را براى معرفى حقيقت اسلام ارائه بدهيم ، خيلى كم هستند. از طرف ديگر بين افراد، اختلاف سطح و سليقه وجود دارد. شما با يك دانشجور يك جور، و يا يك استاد دانشمند كه مى خواهد از دين چيزى بفهمد، جور ديگرى حرف مى زنيد. با يك استاد علوم انسانى يك جور، و يا يك استاد علوم طبيعى و رياضى ، جور ديگرى سخن مى گوئيد. با يك آدمى كه مسائل و فرهنگ خارج را نديده يك جور، و يا آنكه ديده است ، جور ديگرى برخورد مى كنيد، همچنين يا طبقات متوسط يك جور و يا طبقات عامى كه براى فكر كردن ، وقت و حوصله ندارد به نحو ديگرى عمل مى كنيد. براى همه افراد، من در سطوح مختلف كتاب لازم است .
من الان اگر از شما كه با كتاب و معارف اسلامى آشنا هستيد بخواهم چند كتاب مناسب معرفى كنيد، شايد به تعداد انگشتان هم افرادى پيدا نشوند كه بتواند اينهمه كتاب معرفى كند. اصلا شايد اين مقدار كتاب لازم و خوب ، وجود نداشته باشد. علاوه بر اينها، ما احتياج به بحثهاى موضوعى داريم . مثلا فرض كنيد كسى تنها راجع به حجاب ، حقوق زوجين يا حقوق بشر - كه در دنيا اينقدر مورد جنجال است - يا سياست خارجى اسلام و حقوق كارگر مى خواهد بينيد نظر اسلام بطور ساده و خلاصه چيست ؟ آيا ما براى همه اينها كتاب داريم معرفى كنيم ؟ حالا ممكن است يك نفر از يك نويسنده اى كتابى را ترجمه كرده باشد ولى ترجمه كافى نيست و درباره اين مسائل بايد كتاب نوشت و تاءليف و تحقيق كرد. يكى از فضلاى بزرگوار و شايسته امروز قم كه از چهره هاى برجسته است ، چند سال قبل به من مى گفت : من رفتم به يكى از كتابخانه هاى انگليس - حالا ترديد دارم كه انگليس يا كشور ديگرى بود - بخشى از اين كتابخانه درباره اخلاق بود. تعداد كتابهايى كه ظاهرا در ده بيست سال اخير، درباره اخلاق نوشته شده و بخش عظيمى از اين كتابخانه را پر كرده حدود ده هزار جلد بود - شايد هم بيشتر از اين كه حالا من احتياط مى كنم و كمتر مى گويم - شما ببينيد همه كتابهاى كه ما در باب اخلاق از اول اسلام تا حال به زبان فارسى و عربى نوشته ايم ، چقدر است ؟ آيا كتابهاى اخلاق كه شناخته شده و در دسترس مردم يا فضلا باشد - غير از كتب خطى كه ممكن است در يك كتابخانه اى موجود باشد - از صد تا بيشتر است ؟ آنها در چند سال اخير، در باب اخلاق ، اين همه كتاب نوشته اند كه حالا من عرض نمى كنم همه آنچه نوشته شده ، خوب و درست است ، من عرض مى كنم يك تلاش علمى و فكرى در كشورهاى پيشرفته وجود دارد با اينكه آنها مادى هستند و غالبا گرايشات مادى دارند و خيلى از معنويات دور هستند. ما انصافا تاءليف و نوشته در باره اخلاق و همينطور موضوعات ديگر در سطوح مختلف و براى مخاطبين مختلف ، كم داريم ، مردمى كه تازه با اسلام آشنا شده اند نياز به اين كتابها دارند. در همين كشورهائى كه وقتى سال گذشته ما با هم صحبت مى كرديم ، جزو شوروى بودند. امروز ميليونها انسان مسلمان وجود دارند كه تا ديروز در زير سيطره كمونيسم بودند و امروز از ما معارف دين را طلب مى كنند.
در سال گذشته چنين كشورهايى وجود نداشت ولى امروز وجود دارد. و اين سرعت تحولات جهانى را نشان مى دهد، اينها مى گويند: ((ما 60 - 70 سال زير سيطره كمونيسم بوديم و كمونيسئم براى ما در تمام مباحث ، كتاب ، جزوه ، نوشته ، بروشور، فيلم ، نمايشنامه و چيزهاى ديگر در باره مسائل اقتصاد، تاريخ ، فلسفه و انواع و اقسام مفاهيمى كه در كمونيسم مطرح است ، فراهم كرده بود، حالا اسلامى و مسلمان هستيم و به اسلام برگشته ايم ، شما كه به قول خودتان ام القراى اسلام هستيد بياييد به ما كتابهاى اسلامى بدهيد.)) شما به آنها چه پاسخى خواهيد داد؟ شما چه چيزى را ترجمه كرده يا نوشته ايد كه به آنها بدهيد؟ باز هم مجبوريم بگوئيم : آثار شهيد مطهرى (ره ) را مى دهيم ! البته حقيقتا آثار اين بزرگوار، بهترين آثار است . گويا، منطقى ، داراى اول و آخر، قوى و خوب است ولى آخر تا كى ؟ ما بايد بر حسب مناسبات و شرايط مختلف كتاب توليد بكنيم . باب تبليغ شامل اينهاست . البته مسائل هنرى ، فيلم و چيزهاى ديگر هم بجاى خود، ولى ما براى تبليغ بايد باب جديدى را در اداره حوزه بوجود بياوريم .
درست است كه ما بر روى فقاهت تكيه مى كنيم و آن را اصل مى دانيم ، اما اينجور نيست كه رشته تبليغ را در حوزه علميه قم ، كم اهميت بدانيم . يك مبلغ كارى مى كند كه صد فقيه نمى توانند بكنند. مرحوم حاج آقا رضا همدانى واعظ - غير از حاج آقا رضا همدانى صاحب مصباح الفقيه - كه هم ملا بود و هم واعظ و اهل تبليغ ، در زمانى كه يكى از مسالك باطله رواج پيدا كرده و در راس آن ملايى وجود داشت كه واقعا هم ملا، تحصيل كرده و درس خوانده نجف بود - كرمى بود كه از داخل درخت بوجود آمده و رشد كرده بود - و به تدريج داشت در حوزه هم نفوذ مى كرد، به در خواست مرحوم ميرزاى شيرازى منبر رفت و عليه اين مسلك سخنرانى كرد همان منبر كتابى شد بنام ((هدية النملة الى رئيس الملة )) كه الان هم اين كتاب وجود دارد.
گاهى يك مبلغ چنين كار عظيمى را انجام مى دهد كه خود ميرزاى شيرازى يا امثال ايشان اگر مى خواستند چنين كارى بكنند، تسلط نداشتند و ممكن بود با زحمات زياد اين كار را بكنند ولى اين آقا داراى فن تبليغ بود. قبل از پيروزى انقلاب و اوايل آن هم وعاظ و شخصيتهاى تبليغى بودند - امروز هم بحمدالله بعضى از آنها در جامعه ما حى و موجود هستند و جامعه از بركات وجود آنها بهره بردارى و استفاده مى كند - كه گاهى يك منبر در تهران يا قم مى رفتند و يك دنيا روشنگرى مى كردند.
اينكه در روايات متعدد مطرح شده ((بعالم ناطق مستعمل علمه )) بخاطر قوت نطق است . نوشتن هم مثل نطق است لذا باب تبليغ را در حوزه علميه نبايد كم گرفت . اينجور نباشد كه طلاب خيال كنند حالا كه ما اينقدر روى فقاهت تكيه مى كنيم پس رشته تبليغ مهم نيست . البته يك مرحله اى از فقاهت مثل علوم مادر و پايه را همه بايد بخوانند و استفاده كنند تا حتى براى تبليغ هم ، شايستگى لازم را پيدا كنند و كار آمد باشند ولى بعد كه دروس به شعب مختلف تقسيم مى شود، بعضى از طلاب بايد به كار تبليغ مشغول بشوند. هدف از تبليغ هم عبارت است از: رشد معرفت دينى مردم و آماده كردن مطلب ، كتاب ، گفتار و وسايل تبليغ ، براى هدايت افراد.
اهميت تبليغات در خارج كشور
مطلب چهارم كه باز در باب تبليغ تست ، تربيت مبلغ براى خارج از كشور و سطح عالم است . تبليغ دو طبيعت دارد: تبليغ در داخل و تبليغ در خارج . طبيعت تبليغ در داخل ، با طبيعت تبليغ در خارج متفاوت است . كسانى كه براى تبليغ به خارج از كشور رفته باشند، متوجه هستند كه عرض من چيست . ما الان در بسيارى از نقاط عالم دچار كمبود مبلغ هستيم . ما كسانى را كه بتوانيم براى تبليغ به خارج از كشور بفرستيم ، متاءسفانه كم داريم . اين همه امروز در دنيا عليه اسلام در يك سطح ، و عليه شيعه در سطحى ديگر، و عليه مبنا و روش انقلاب در يك سطح ديگر كار تبليغى مى شود. طبيعى است كه جوانان ، دانشگاهيان ، روشنفكران و آحاد مردم خارج از كشور داراى سؤ ال هستند و از ما مى خواهند كسى را بفرستيم تا عقده هاى اينها را باز، دل اينها را آرام كند و به سؤ الهاى آنها پاسخ بدهد و آنها را خوشحال كند، ولى ما كسى را نداريم بفرستيم . ما الان براى فرستادن مبلغين كه بروند در خارج اقامت كنند، مشكل داريم . بعضى از كشورهاى خارجى هستند كه اگر ما بتوانيم ده نفر عالم فاضل مبلغ كار آمد را به آنجا بفرستيم كه بطور دائم آنجا باشند، آثار زيادى خواهد داشت ولى متاءسفانه ما حتى يك نفر هم نداريم . گاهى با زحمت زياد موفق مى شويم يك نفر را پيدا كنيم كه برود به يك كشور، شش ماه ، سه ماه يا يك سال بماند. آيا اين واقعا كمبود نيست ؟ شما ببينيد مبلغين مسيحى از دو سه قرن پيش حداقل از - صد سال پيش - رفتند مناطق دور دست آفريقا يا آمريكا، در اعماق جنگلها، جايى كه حتى آدمهاى معمولى و تجار هم نمى رفتند و مشغول تبليغ شدند. انسان گاهى از اينكه اينها به جاهايى رفتند كه اميد مسيحى شدن مردم آنجا اصلا وجود نداشت (مثل ايران ) متعجب مى شود. يك وقت در صحبتى عرض كردم كه مبلغين مسيحى مكرر به ايران آمدند كه شرح حالشان موجود است . اينها از زمان نادرشاه - بلكه قبل از نادر شاه - براى تبليغ مسيحيت ، خانه و زندگى و اهل وطن ماءلوف خود را رها مى كردند و با وسايل سفر آن موقع ، به كشورى مثل ايران مى آمدند و سالهاى دراز مى ماندند كه مسيحيت را تبليغ كنند! شما امروز سوار هواپيما مى شويد و در ظرف سه يا چهار يا پنج ساعت به هر نقطه دنيا كه بخواهيد مى رويد آنهم با امكانات وسيع مثل تلفن و ديگر وسايل ارتباطى ، اما در عين حال باز هم كمبود داريم . الان ما از فضلاى بر جسته و شخصيتهاى آماده خواهش مى كنيم كه براى مدتى بروند به خارج و تبليغ كنند، در حالى كه بايد براى اين كار، اشخاص مهيا و آماده اى باشند، كسانى كه اصولا درس و دوره اين كار را ديده باشند، روانشناسى كشورهاى خارجى را بدانند، ملتها و زبان آنها را بشناسند و بتوانند با آنها حرف بزنند و تفاهم بكنند ولى ما متاءسفانه چنين افرادى را نداريم . اين خلاء بايد توسط چه كسى بر طرف بشود؟ آيا درست است كه ما منتظر بمانيم تا يك دانشكده اى كه مفاهيم اسلامى در آنجا در سطح نازلى نسبت به حوزه هاى علميه ، تدريس مى شود براى ما مبلغ تربيت كنند؟ جاى تربيت مبلغ ، قم و حوزه هاى علميه است . كجا غير از حوزه قم و در درجه بعد، ديگر حوزه هاى علميه ، مى توانند اين كار را انجام بدهند؟
آگاهى طلاب و روحانيون از تحولات و مسائل جهانى
موضوع پنجم اين است كه حوزه ها نبايد از تحولات عالم بر كنار بمانند. كسانى كه تدبير امور حوزه را به دست دارند بايد ترتيبى بدهند كه طلاب در جريان مسائل عالم قرار بگيرند. اينجور نباشد كه طلاب از پيشرفتها، حوادث ، موضوعات علمى و نظريات و اكتشافات جديد در زمينه علوم طبيعى و بخصوص علوم انسانى بر كنار و دور باشند.
يك ركن مهم براى صدور حكم و فتوا، اطلاع از موضوع است . اگر چنانچه فقيه ، موضوع را نشناسد نخواهد توانست كما هو حقه ، از دليل شرعى ، حكم الهى را استنباط كند. شما فرض كنيد كسى كه مثلا مى خواهد در باب آب كر فتوا بدهد، اگر نداند آب كر چيست ، چطور مى تواند فتوا بدهد؟ فرض كنيد كسى كه در يك گوشه اى بوده و با ليوان به او آب داده باشند و آب كر نديده باشد - كه البته فرض بسيار مستبعدى است ولى مى توان آن را تصور كرد، چطور مى تواند در مورد ميزان و نحوه تطهير آب كر يا آب جارى فتوا بدهد؟ چطور مى تواند حكم موضوعى را كه نمى داند، استنباط كند؟ اگر فقيه موضوع را نداند بسيار مشكل است بتواند حكم صحيح را استنباط كند.
بسيارى از اوقات انسان فتاوى را ملاحظه مى كند كه رسا و كامل نيست . وقتى بررسى مى كند مى فهمد موضوع براى فقيه درست روشن نشده است . ما در بسيارى از مباحث فقهى ، به چنين مسئله اى بر مى خوريم . مثلا مى بينيم اغلب فقها در يك مسئله ، فتوايى داده اند، وقتى واقعيات زندگى را ملاحظه مى كنيم مى بينيم حكم شرعى در اين قضيه ، نمى تواند اين باشد. بعد كه تاءمل مى كنيم مى بينيم شقوق موضوع درست روشن نبوده است . شقوقى بوده كه آن عالم و فقيه از آن مطلع نبودند يا اصلا در زمان آنها وجود نداشته و بعدا بوجود آمده است .
پس اگر طلبه و جوان فاضل ما از مسائل عالم مطلع شد و در جريان امور قرار گرفت ، اين در فهم احكام الهى و شرعى و استنباط فتواى صحيح و نزديك به واقع ، به او كمك خواهد كرد. طلاب نبايد از حوادث و مسائل بر كنار بمانند، حوزه قم و ديگر حوزه ها بايد روشهايى را انتخاب كنند تا طلاب از مسائل آگاه شوند. براى اين جهت مى توان كمك كرد تا معلومات آنها گسترده تر شود، يا مجلات اختصاصى در حوزه منتشر كرد كه بعضى از مسائل روز در آنها مطرح شود، يا از كسانى كه مطالعات روز دارند استفاده كرد.
لزوم حفظ استقلال حوزه
موضوع ششم در باب تنظيم حوزه ها اين است كه بايد كوشش شود حوزه ها حتى در دوران جمهورى اسلامى مستقل بمانند. الان بحمدالله اين معنا حاصل است ، منتها چون گاهى انسان از گوشه و كنار حرفها يا شبهه هايى را مى شنود، بايد بر اين مساءله تاكيد شود. مثلا برخى مى گويند: ((جدا بودن حوزه علميه قم و نظامات روحانى از تشكيلات مملكتى و دولتى مربوط به دوران حكومتهاى غير اسلامى و ضد اسلامى بود، حالا كه بحمدالله حكومت ، دينى و اسلامى است و بعضى از علماى دين و روحانيون ، در مراكز حساس و مصادر امور هستند، ديگر نبايد حوزه ها از حكومت جدا باشند)).
براى اينكه اين شبهه از ذهنها خارج شود عرض مى كنم : حوزه ، يك نهاد هزار ساله و متكى به ريشه هاى مستحكم است . اين نهاد، مستحكم و بالنده را با اين سابقه عظيم هزار ساله و با اين تاءثير عميق ، نمى توان به چيزى غير از خودش متكى كرد. وابستگى حوزه چيز خطرناكى است و مى تواند آينده حوزه را تهديد كند. حوزه بايد با تكيه بر درون خود، اداره بشود و بايد، هم از لحاظ مالى و هم از لحاظ مديريتى ، استقلال داشته باشد. استقلال حوزه منافاتى با كمك و همكارى حوزه با دستگاههاى مسئول كشور ندارد. حوزه البته بايد از نظام و هر دستگاه ديگرى كه محتاج كمك و همكارى است ، حمايت و پشتيبانى كند. همكارى و كمك لازم است . استقلال حوزه به معناى انعزال حوزه از دستگاههاى جارى كشور، يا عدم برقرارى ارتباط عناصر حوزه با كارهاى خارج از حوزه نيست . مستقل بودن حوزه به اين نيست كه حوزويان در قبال نظام و دستگاههاى حكومت اسلامى احساس ‍ مسئوليت نكنند و در امور حكومتى شركت نداشته باشند. معناى استقلال حوزه اين است كه همچنان كه روحانيت شيعه تاكنون مستقل و به خود متكى بوده است و مديريت آن از درون حوزه ها جوشيده و به طور طبيعى انجام شده نه بصورت تحميلى و خارج از حوزه ، از اين به بعد هم بايد همين استقلال ادامه پيدا بكند. همه كسانى كه در داخل حوزه هستند بايد خود را آماده كنند تا در حال يا آينده ، در اداره حوزه شركت داشته باشند. لازمه اين امر اينست كه فضلا و بزرگان حوزه از كارهاى مربوط به اداره حوزه ، شانه خالى نكنند. اين جور نباشد كه ما، هم بخواهيم حوزه ها بطور مستقل اداره بشود و هم وقتى پاى عمل به ميدان آمد، هر كس بگويد: به من ارتباطى ندارد! چنين چيزى امكان ندارد. معلوم است كه اگر اينطور باشد، كارها زمين خواهد ماند. نتيجه اينكه نه از خارج حوزه ، افراد بر جسته و صالح وارد بشوند، چيست ؟ نتيجه ، زمين ماندن كارهاست .
اين چه عادت و فكرى است كه وقتى مسائل مهم و اداره تشكيلات حوزه به كسانى پيشنهاد مى شود. خود را كنار بكشند يا كارهاى شخصى را بر اين كار مهم و عمومى ، ترجيح بدهند؟ ما اعتقاد به چنين روشى نداريم و مى گوئيم : فضلاى طراز اول حوزه ، اولى هستند كه مديريت و تنظيمات امور حوزه را بر عهده بگيرند. روشى كه براى اداره حوزه علميه قم پيشنهاد شد و بحمدالله امروز در جريان است ، اين است كه مجموعه اى از فضلاى طراز اول قم ، كليه امور سياست گذارى را در امور حوزه به عهده بگيرند و يك مدير اجرائى كه داراى اختيار كافى و قدرت تصرف باشد هم كارهاى اجرائى را انجام بدهد. آنها سياست گذارى كنند و يك مدير اجرا كند. اينجور نباشد كه در اجرا هم ، شركت بوجود بيايد كه ((لو كان فيهما الهة الا الله لغسدتا)). در امر اجرا اگر چند نفر با سلايق مختلف بخواهند دخالت كنند و حتى بخواهند با هم مشورت كنند و آراء شان را روى هم بريزند و كار بكنند، غير ممكن است . كار دسته جمعى قبلا تجربه شد و ما در امور كشور دارى و دولت و امثال ذلك هم ديديم كه عملى نيست ، لذا در اواخر حيات مبارك امام (رضوان الله تعالى عليه ) ديديد كه هر جا كه اشتراك و توازى و تداخل بود، ايشان قاطعانه يك طرف را معين كردند و همه به اينجا رسيديم كه بايد مديريت واحده بر كار مسلط باشد، چه رسد به حوزه كه كار دسته جمعى در آن ، خيلى تجربه نشده است .
بنابراين كار مشترك و دسته جمعى عملى نيست . كار مشترك بايد در مشاوره و سياستگذارى باشد اما در اجراى برنامه ها - حتى برنامه ريزيهاى عملى - بايد يك نفر مسئوليت كار را به عهده بگيرد و ديگران كمك كنند.
بايد عده اى برنامه ريزى ، مقدمه چينى ، مشورت و هماهنگى كنند و تصميم را يك نفر بگيرد و خود او هم اجرا كند، منتها براساس خط مشى سياستها و كلياتى كه آن جمع معين كرده اند.
بحمدالله اين كار دارد انجام مى گيرد. بايد فضلاى بنام و شخصيتهاى بر جسته حوزه و كسانى كه از نظر همه مورد قبول و احترام هستند، پيشقدم بشوند و از مسئوليتها استقبال كنند. مسئوليت ، سنگين است . مسئوليت پذيرى كه آنقدر ما مطرح مى كنيم يعنى پذيرش همين مشكلات .
در زمان حضرت امام (رضوان الله تعالى عليه ) گاهى ما و ديگران خدمت ايشان مى رسيديم و مى گفتيم : ((آقا ما خسته شديم و اگر اجازه بدهيد كنار برويم )) ايشان مى فرمودند: ((من از همه شما اولى به خسته شدن هستم )) و راست هم مى گفتند. ايشان پيرمردى بودند كه تقريبا از هشتاد سالگى بار انقلاب با اين عظمت را بر دوش گرفتند، سينه سپر كردند و به ميدان آمدند. ايشان نگفتند: ((من اين كار را نمى كنم يا بايد استراحت كنم و باز نشسته بشوم )). ايشان وارد ميدان شد و در اين راه هم . به ملكوت اعلى پيوست و روح مطهرش به اعلى عليين پرواز كرد.
مسائل مالى و معيشتى طلاب
مطلب هفتم مسائل مالى و معيشتى طلاب است . وضع معيشتى طلاب انصافا بسيار بد است شايد مردم ما ندانند كه بالاترين حقوق ها در حوزه علميه قم - كه بزرگترين و بالاترين حوزه هاست - از پائين ترين حقوقهاى دولتى هم پائين تر است . يعنى الان يك نفر طلبه و فاضل كه سالها در حوزه درس خوانده ، مقدار حقوقى كه از حوزه مى گيرد، از حقوق يك مستخدم معمولى در دستگاههاى ديگر كمتر است . ممكن است يك طلبه اى منبر برود و كارهاى جنبى ديگر داشته باشد، اين بحث ديگرى است ولى آن مقدار كه حوزه علميه به او حقوق مى دهد - بطورى كه اگر بخواهد خود را از ديگر راهها فارغ كند، غير از آن هيچ در آمدى ندارد - از حقوق يك مستخدم معمولى كمتر است . وضع معيشتى طلاب فاضل واقعا بد است چه برسد به طلابى كه در طبقات پائين تر هستند.
الان بحمدالله آقايانى زحمت كشيده اند و كارهايى كرده اند و مختصر بنيان هاى عمومى براى وضع زندگى طلاب انجام شده لكن اينها خيلى كم است . صندوق قرض الحسنه تاءسيس كرده اند و بيمه درمانى طلاب بوجود آمده است . اينها اقداماتى است كه در همين يكسال اخير انجام شده است . برادرانى در فكر تشكيل يك تعاونى براى طلاب هستند و همچنين تلاش ‍ مى كنند بلكه بتوانند خانه هاى سازمانى درست كنند كه طلابى كه در حوزه مشغول تحصيل هستند مجبور نشوند براى پيدا كردن يك اتاق با زن و بچه و اثاث سرگردان شوند و دست آخر هم نتوانند يك خانه اى كه با حقوق و در آمد آنها تطبيق بكند، پيدا كنند.
بعضى از اين كارها (مثل خانه سازمانى ) تا رسيدن به نتيجه ، سالها طول خواهد كشيد منتهى بحمدالله در فكر آن هستند معيشت طلاب مسئله مهمى است كه بايد واقعا براى آن حساب خاصى باز بشود و هر چه مى توانند در حوزه هاى علميه بر آن تكيه كنند. البته كسانى كه در خارج از حوزه هستند هم در اين مورد مسئوليت دارند و اينجور نيست كه بگوئيم كسانى كه خارج از حوزه ها هستند، نسبت به اين قضيه مسئوليتى ندارند، انشاء الله آنها هم به مسئوليتشان عمل بكنند تا وضع معيشتى طلاب عزيز كه واقعا قشر زحمت كشى و محرومى هستند، شكل مناسبترى پيدا كند.
حق امام و انقلاب بر حوزه هاى علميه
مسئله هشتم اين است كه نبايد در حوزه علميه قم و حوزه هاى ديگر، حق انقلاب و امام (ره ) بر حوزه ها فراموش شود. حقيقتا انقلاب و امام (رضوان الله تعالى عليه ) بر حوزه هاى علميه ما حق حيات دارند. اگر چنانچه اين انقلاب و اين حركت عظيم نبود، دستگاههاى ضد دينى حوزه ها را پوك مى كردند و از بين مى بردند و حتى بعد از آنكه محتواى حوزه را از بين بردند، به تدريج عين حوزه ها را هم زائل مى كردند.
در دوران گذشته واقعا حركت دستگاه به اين سمت پيش مى رفت . گرايش ‍ به طلبه شدن كم بود و در ارزش گذاريهاى جامعه ، ارزش حوزه نزديك به صفر بود. آنها اين جور حركت و عمل مى كردند. انقلاب و امام بزرگوار (ره )، حوزه را احياء كردند، به آن آبرو بخشيدند و در دنيا و جامعه ، به آن شخصيت دادند و ناصيه آن را بلند و منور كردند. حق انقلاب بايد در حوزه ها محفوظ باشد. طلاب و فضلا و تشكيلات حوزه نبايد به افرادى كه به واسطه سيطره و هيبت انقلاب جرات نمى كردند نفس بكشند، در گوشه و كنار پيدا شوند و بخواهند مانند موريانه ، پايه ايمان افراد را نسبت به انقلاب و اسلام انقلابى و مبانى انقلاب ، ضعيف و سست كنند. چهره هاى انقلابى در حوزه ها بايد محترم باشند. طلبه هاى جبهه رفته و كسانى كه سوابق جبهه دارند يا جانباز هستند و آنها كه در حال خدمت به انقلابند و بارى از انقلاب را بر دوش دارند، ارزشمند هستند. اينجور نباشد كه در داخل حوزه ها اگر كسى چند سالى مشغول خدمت به انقلاب بوده يا الان هست ، اين نقطه ضعف او به حساب بيايد، نه اين نقطه قوت است . خدمت به انقلاب نقطه ضعف نيست . همچنين بايد براى كسانى كه در ميدان جنگ بودند، هم در اعتبار و هم در عمل ، ارزش قائل بشوند. بايد براى اينها حساب خاصى را باز كنند.
ميدان دادن به افكار جديد در حوزه ها
موضوع نهم اين است كه حوزه بايد به افكار جديد در همه زمينه ها ميدان داده شود. البته منظور ما، افكار انحرافى و التقاطى و خروج از اصول نيست ، بلكه مقصود افكار نو براساس پايه ها و مبانى فقاهت است . اگر چنانچه حرف و فكر جديدى مطرح شد، به آن اعتنا و احترام كنند. بنده يك وقت پيشنهاد كردم يك مجله تخصصى فقه در حوزه علميه قم بوجود بيايد تا فضلاى نام آور يا فضلاى جوان و نورس فرصت پيدا كنند افكار نور و برداشتهاى جديد فقهى خود را در اين مجلات مطرح كنند.اينجور افراد بايد شناخته بشوند. اگر كسى چيز جديدى را فهميد، روى يك كاغذ بنويسد و در حوزه پخش كند تا همه بدانند چنين برداشت جديدى در حوزه وجود دارد. خلاصه به جوانها، نوآوريها، ابتكاريها و افكار جديد بايد اهميت داده شود.
معنويت و اخلاق در حوزه ها
مطلب دهم كه مطلب آخر ماست همان چيزى است كه ما هميشه بر روى آن تكيه كرده ايم و آن ، مايه معنوى حوزه هاى علميه يعنى تقوى ، اخلاق اسلامى ، زى طلبگى ، فريفته نشدن به ظواهر و زرق و برق دنيا، تقليد نكردن از اهل دنيا و قدر سمند قناعت را دانستن و به آن ارزش دادن است . اينها چيزهايى است كه مايه هاى حقيقى و معنوى حوزه است . اگر چنانچه ما هم در حوزه قم ، خداى نكرده به دام مسابقات ماديات ، زندگى رنگين و ماشين و وسائل خانه و زندگيهاى آنچنانى بيفتيم - مثل مسابقه اى كه بين اهل دنيا هست - اين با طبيعت كار و وضع ما سازگار نيست . بايد در حوزه قم به اين معنا توجه بشود و كسانى كه اهل معنويت و تقوى هستند، جوانها را نصيحت بكنند. جوانها حرف پذيرى و نصيحت پذيرى بيشترى دارند.
اميدواريم خداى متعال انشاء الله كمك كند و همه بتوانيم به وظايفمان در قبال حوزه عمل كنيم .
والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته (53)