معرفت يافتگان
(از مجموعه شميم عرش )

پژوهشكده تزكيه اخلاقى امام على عليه السلام

- پى‏نوشت‏ها -
- ۳ -


43- به راستى اگر تا كنون تشنه و يا گرسنه نشده بوديد، آيا هرگز مى توانستيد با توصيف گفتارى فردى آن را كاملا درك كنيد؟ اگر چنين نيست ، پس يافت چگونگى مرگ نيز چنين است . كاربرى الفاظ براى يافت حصولى حقايق و انتقال آن است و نه براى حاضر ساختن واقعيت آن ؛ چرا كه الفاظ مردمان عادى در مرتبه مادون از حقايق عينى است ، پس چگونه توانايى حاضر ساختن آن را دارد. بله گاهى الفاظ ايجادكننده حقايق وجودى اند، چنانكه گاهى بيان كننده حداكثر واقعيت حقايق اند، ولى اين توان انحصارا از آن اهل البيت عليهم السلام و واليان مخصوص آنان است و كسى را ياراى ايجادگرى و يا حاضرسازى با بيان لفظى جز آنان نيست :
 

در حريم عشق نتوان دم زد از گفت و شنيد
 
زانكه آنجا جمله اعضا چشم بايد بود و گوش
 
(حافظ)
پس برترين بيان توصيفى در كيفيت و چگونگى مرگ را بايد از كلام معصومين عليهم السلام يافت ، نه از كلام غير معصوم .
بارى ! مرگ خوابى طولانى تا قيامت است :
قيل لمحمد بن على عليه السلام : ما الموت ؟ قال : هو النوم الذى ياتيكم كل ليلة الا انه طويل مدته لاينتبه منه الا يوم القيامة .
به حضرت امام هادى گفته شد:
مرگ چيست ؟ فرمود: مرگ همان خوابى است كه هر شب به سراغتان مى آيد و با اين تفاوت كه اين خواب طولانى تر است و تا روز قيامت ادامه مى يابد.
كه از براى مومنان بويى دل آرا و از بين برنده سختى ها و دردها:
قال العسكرى عن آبائه عن الصادق عليه السلام : صف لنا الموت ، قال عليه السلام : للمومن كاءطيب ريح يشمه فينعس لطيبه و ينقطع التعب و الالم كله عنه ، و للكافر كلسع الافاعى و لدغ العقارب او اشد!...
حضرت امام صادق عليه السلام مى فرمايد:
... مرگ براى مومن خوشبوترين عطرى است كه وقتى به مشامش مى رسد خستگى و درد را فراموش مى كند و خواب او را فرا مى گيرد و براى كافر مانند نيش افعى و عقرب است ، حتى بيشتر.
كندن لباس كثيف و باز كردن غل و زنجيرهاست :
قال على بن الحسين عليه السلام : ما الموت ؟ قال : للمومن كنزع ثياب و سخة قملة ، و فك قيود و اغلال ثقيلة ...
حضرت امام زين العابدين عليه السلام مى فرمايد:
مرگ براى مومن مانند باز كردن قيد و زنجيرهاى سنگين و كندن لباسهاى كثيف و شپش دار است .
ولو از براى كافران و گناهكاران حقيقى بسيار وحشتناك است .
اشارات :
1. واقعيت آن است كه درگذشتگان در بيان ديده ها و چشيده ها براى انسانهاى داراى حيات دنيوى آزاد نيستند:
 
آنجا كه وصف آن قد و بالا نوشته ايم
 
اقرار عجز خويش همانجا نوشته ايم
 
دانيم راه راست ولى بهر مصلحت
 
خط الف به عادت ترسا نوشته ايم
 
(رضى ارتيمانى ).
چنانكه به فرض كه ، بيان نيز كنند، برخى از صاحبان دل ، آن بيان را از براى آنان در عالم برزخ نقمت مى دانند.
2. ارتباط روح انسانهاى اين دنيايى با ارواح برزخى ترديدناپذير است ، ولو چگونگى و كيفيت و مقدار آن بستگى به شرايط خاصى دارد.
3. بهره گيرى از زبان كنايه و اشاره در بيان حقايق از سوى ارواح نشانه حد وسع وجودى آنان در آن جهان و يا ميزان قابليت طرف مقابل است .
44- اگر همانطورى كه دنيا براى آخرت آفريده شده است ، انسانها نيز براى اين دنيا آفريده نشده اند:
قال اميرالمومنين عليه السلام : ان الله سبحان جعل الدنيا لما بعدها، و ابتلى فيها اهلها، ليعلم ايهم احسن عملا، و لسنا للدنيا خلقنا، و لا بالسعى فيها امرنا.
حضرت اميرالمومنين امام على عليه السلام مى فرمايد:
خداوند متعال دنيا را براى آخرت آفريد و اهل آن را به انواع بلاها مبتلا نمود تا بداند نيكوكارترين آنان كدام است . بنابراين ما را براى دنيا خلق كرده ، و براى تلاش در آن امر ننموده است .
 
چنين است دوران ناپايدار
 
نپرورده داند نه پروردگار
 
(فردوسى طوسى )
و اگر خروج قلبى انسانها از دنيا قبل از خروج بدنى شان مطلوب شارع دينى است :
قال اميرالمومنين عليه السلام : اخرجوا من الدنيا قلوبكم قبل ان تخرج منها ابدانكم ففيها اختبرتم و لغيرها خلقتم .
حضرت اميرالمومنين امام على عليه السلام مى فرمايد:
علاقه به دنيا را از قلب خود خارج سازيد قبل از اينكه بدنهايتان از آن خارج شود چرا كه دنيا محل آزمايش شماست و براى امر ديگر خلق شده ايد.
و اگر به خاطر خصوصيات خاص دنيا:
قال اميرالمومنين عليه السلام : متاع الدنيا حطام ، و تراثها كباب ، بلغتها افضل من اثرتها، و قلعتها اركن من طمانينتها، حكم بالفاقة على مكثرها و اعين بالراحة من رغب عنها.
حضرت اميرالمومنين امام على عليه السلام مى فرمايد:
توشه دنيا تباه و فانى و ميراث آن خوارى است ، قناعت در آن از حرص بهتر، و خروج از سكنى گزيدن در آن مطمئن تر است . فقر و نيازمندى براى كسانى است كه در طلب آن زياده روى مى كنند و آسايش و راحتى ياور كسانى است كه در آن زهد مى كنند.
زندگى ساده در حد كفاف :
قال اميرالمومنين عليه السلام : لاتساءلوا (فيها) فوق الكفاف ، و لاتطلبوا منها اكثر من البلاغ .
حضرت اميرالمومنين امام على عليه السلام مى فرمايد:
در دنيا بيشتر از نياز درخواست ننماييد و بيشتر از آنچه به شما رسيده طلب نكنيد.
مطلوب ترين زندگى هاست :
قال النبى صلى الله عليه و آله و سلم : ما من احد من الاولين و الاخرين الا و هو يتمنى يوم القيامة انه لم يعط من الدنيا الا قوتا.
پيامبر عظيم الشاءن اسلام صلى الله عليه و آله و سلم مى فرمايد:
روز قيامت آرزو مى كنند كه اى كاش چيزى بيشتر از روزيشان به آنها نمى رسيد.
و اگر تاءسف سلمان فارسى به عنوان برترين صحابى غير معصوم تنها از آن دارايى حداقل خود در دنيا آن هم در آخرين لحظات زندگى است :
قال اميرالمومنين عليه السلام : تحسر سلمان الفارسى رضى الله عنه عند موته ، فقيل له : علام تاءسفك يا اباعبدالله ؟ قال : ليس تاسفى على الدنيا و لكن رسول الله عهد الينا و قال : ليكن بلغة احدكم كزاد الراكب و اخاف ان نكون قد جاوزنا امره و حولى هذه الاساود و اشار الى ما فى بيته ، و قال : هو دست و سيف و جفنة .
حضرت اميرالمومنين امام على عليه السلام مى فرمايد:
سلمان فارسى رحمت الله عليه به هنگام مرگ آهى كشيد. به او گفته شد، اى اباعبدالله براى چه تاءسف مى خورى ؟ گفت : تاءسف من براى دنيا نيست وليكن رسول خدا با ما عهد بسته فرمود: توشه شما به هنگام مرگ بايد به اندازه توشه مسافر باشد و مى ترسم كه با داشتن اين وسايل بيشتر از آن برداشته باشم و به آنچه در خانه اش بود اشاره كرد و گفته شد در آنجا يك زيرانداز، يك شمشير و يك خمره بيشتر نبود.
و اگر در اين دنياى منافقان ، بايد به تاءمين حداقل زندگى شخصى كه بتواند عزت نفس آدمى را و استحكام محيط خانواده را به دنبال آورد، بسنده كرد و بيشتر به جمع آورى زاد و توشه آخرتى پرداخت :
قال اميرالمومنين عليه السلام : ان الدنيا دارالمنافقين و ليست بدار المتقين ، فلتكن حظك من الدنيا قوام صلبك ، و امساك نفسك ، و تزو دلمعادك
حضرت اميرالمومنين امام على عليه السلام مى فرمايد:
دنيا خانه منافقان است نه خانه متقيان ، بنابراين بهره تو از دنيا بايد به اندازه اى باشد كه صلب تو را پايدار كند و بدنت را سالم نگهدارد و توشه آخرت را زياد كند.
پس مى توان چنين گفت :
1. اين رويا هشدارى از براى آن مرجع بزرگ - به عنوان رهبر فقهى جامعه دينى - بود تا دنيا و مواهب اندك آن از براى او دل مشغولى پديد نياورده :
قال اميرالمومنين عليه السلام : ان الدنيا مشغلة للقلوب و الابدان ، و ان الله تبارك و تعالى سائلنا عما نعمنا فى حلاله فكيف بما نعمنا فى حرامه .
حضرت اميرالمومنين امام على عليه السلام مى فرمايد:
دنيا باعث سرگرمى انسان مى شود و خداوند تبارك و تعالى از نعمتهاى حلالى كه به ما داده سوال خواهد كرد چه برسد در مورد چيزى كه از راه حرام به ما رسيده است .
و او را از حساب و كتاب سخت آخرتى برحذر دارد:
قال اميرالمومنين عليه السلام : احذرو الدنيا فان فى حلالها حساب ، و فى حرامها عقاب ، و اولها عناء و آخرها فناء...
حضرت اميرالمومنين امام على عليه السلام مى فرمايد:
از دنيا حذر كنيد كه در حلال آن حساب است و در حرام آن كيفر و عقاب ، ابتداى آن سختى و مشقت و انتهاى آن فنا و نابودى است .
2. شايد آن خانه بهشتى از آن صبر بر ندارى ها، بغض بر دنيا و مواهب فنايافتنى آن :
قال اميرالمومنين عليه السلام : ... فهؤ لاء انبياء الله و اصفيائه ، تنزهوا عن الدنيا، و زهدوا فيما زهدهم الله جل ثنائه فيه منها، و ابغضوا ما ابغض ، و صغروا ما صغر.
حضرت اميرالمومنين امام على عليه السلام مى فرمايد:
آنان پيامبران خدا و برگزيدگان او هستند، از دنيا بريدند و در آنچه خداوند ايشان را امر به زهد نموده زهد كردند و از آنچه خداوند دشمن مى دارد بيزارند و كوچك مى شمارند آنچه را خدا كوچك مى شمارد.
بود كه با تهيه شدن خانه اى هر چند كوچك زمينه آن ثوابها از بين رفته و در نتيجه خانه آخرتى به خرابى مى گرايد. بنابراين درست است كه سعادت مومن داشتن خانه وسيع است ، ولى سعادتمندتر از آن سعادتمند، كسى است كه ضمن تلاش براى يافت خانه اى خوب از براى اعضاى خانواده اش ، اگر مقدرات الهى بر دارا نبودن وى از خانه ، رقم خورد، از آن نقمت دنيوى ، براى ثواب اخروى خويش بهره گيرد.
 
بستان و باغ ساخته و اندر آن بسى
 
ايوان و قصر سر به فلك بركشيده گير
 
تو همچو عنكبوتى و مال جهان مگس
 
چون عنكبوت گرد مگس برتنيده گير
 
روز پسين چو سود و به جز آه حسرتت
 
صد بار پشت دست به دندان گزيده گير
 
(سعدى ) تو نيز از اين قفس تنگناى دهر
 
روزى قفس بريده و مرغش پريده گير
 
(سعدى )
3. اگر گاهى ثروت شخصى دنيايى باعث فقر آخرتى است :
قال اميرالمومنين عليه السلام : ثروة الدنيا فقر الاخرة .
حضرت اميرالمومنين امام على عليه السلام مى فرمايد:
ثروت دنيا فقر آخرت است .
و اگر درآمد و مالكيت هاى دنيا سبب فقدان بيشتر بهره هاى اخروى است :
قال اميرالمومنين عليه السلام : من ملك فى الدنيا شيئا فاته من الاخرة اكثر مما طلب .
حضرت اميرالمومنين امام على عليه السلام مى فرمايد:
هر كس در دنيا مالك چيزى بدست آورد در آخرت بيشتر از آن از دست مى دهد.
پس بايد نداشته هاى شخصى دنيايى را غنيمت و سود آخرتى شمرده :
قال اميرالمومنين عليه السلام : كلما فاتك من الدنيا فهو غنيمة .
حضرت اميرالمومنين امام على عليه السلام مى فرمايد:
هر چه در دنيا از دست بدهى غنيمت است .
و ثروتمندى آخرتى را بر فقر اين جهان ترجيح داد:
قال اميرالمومنين عليه السلام : اغنى الناس فى الاخرة افقرهم فى الدنيا، اوفر الناس حظا من الاخرة اقلهم حظا من الدنيا.
حضرت اميرالمومنين امام على عليه السلام مى فرمايد:
ثروتمندترين افراد در آخرت فقيرترين آنها در دنيا و بهره مندترين در آخرت كم بهره ترين آنان در دنياست .
4. مقامات دينى همچون مرجعيت و رهبرى اقتضامند دورى از مواهب مباح غير ضرورى دنيوى است ، بنابراين اگر پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم از آويخته شدن پرده اى بر در خانه فاطمه عليهاالسلام برمى آشفت :
عن جابر الانصارى : راءى النبى صلى الله عليه و آله و سلم فاطمة عليهاالسلام و عليها كساء من اجلة الابل و هى تطحن بيديها و ترضع ولدها، فدمعت عينا رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم فقال : يا بنتاه تعجلى مرارة الدنيا بحلاوة الاخرة ، فقالت : يا رسول الله ! الحمد الله على نعمائه و الشكر لله على آلائه فانزل الله : ولسوف يعطيك ربك فترضى .
جابر انصارى :
پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم حضرت فاطمه عليهاالسلام را در حالى ديد كه لباسى از پوست شتر بر تن داشت و با دستش گندم آرد مى كرد و فرزندانش را شير مى داد. اشك در چشمان ايشان جمع شد و فرمود: دخترم تلخى دنيا را به اميد شيرينى آخرت تحمل كن ، فاطمه فرمود: اى رسول خدا ستايش خداى را بر نعمتهايش و شكر و سپاس خدا بر حجتها و برهانهايش ، پس خداوند اين آيه را نازل كرد: و پروردگار تو به زودى زود تو را چندان عطا كند كه راضى شوى .
به خاطر مقام و موقعيت رهبرى خويش و مقام عصمت فاطمه عليهاالسلام است كه آن را بر خود و او نمى پسندد. بنابراين مرجع دينى نيز بايد از حداقل زندگى ممكن بهره داشته و عمر يك ساعتى خويش را به صورت ميهمان بگذراند:
قال النبى صلى الله عليه و آله و سلم : الدنيا ساعة فاجعلوها طاعة .
پيامبر عظيم الشاءن اسلام صلى الله عليه و آله و سلم مى فرمايد:
دنيا ساعتى بيش نيست ، آن را در طاعت سپرى كنيد.
قال النبى صلى الله عليه و آله و سلم : كونوا فى الدنيا اءضيافا.
پيامبر عظيم الشاءن اسلام صلى الله عليه و آله و سلم مى فرمايد:
در دنيا ميهمان باشيد.
45- محمود شاهرخى .
46- حافظ.
47- اى عزيز! سردار حزب اللهى ، فردى همچون آية الله حاج آقا نورالدين اراكى رحمت الله عليه است كه روزها شير ميدان رزم در جبهه هاى جنگ با روسيه بوده و شبها به نماز و مناجات مى ايستاده است و با استفاده از مقامات محمود خويش ، بر برخى از اصول ملكى عالم احاطه داشته است . ادعاى حزب اللهى بودن آسان است ، خود بر خويشتن بنگر كه آيا مانند حاج آقا نورالدين اراكى رحمت الله عليه هستى ، تا بر حزب اللهى بودنت افتخار كنى ؟!
معنويت و بزرگى معنوى ، هرگز با مكنت مالى و امكاناتى سر ناسازگارى ندارد، چنانكه مرحوم حاج آقا نورالدين اراكى رحمت الله عليه نيز عليرغم دارا بودن از آن حالات معنوى ، بر خلاف بسيارى از علماى هم طرازش ، از مكنت مالى فراوانى برخوردار بوده است . پس با مال نيز نمى توان حزب اللهى بودن كسى را سنجيد؛ زيرا كه بايد با معنويت و قدرت روحى ناشى از رياضتهاى مشروع ، آن را يافت .
كجاست آن مناجاتها؟ كجايند مناجات طلبان ؟ و بالاخره كجايند شب بيداران كوى عشق ؟
 
دعوى چه كنى ؟ داعيه داران همه رفتند
 
رو بار سفر بند كه ياران ، همه رفتند.
 
(ملك الشعراء بهار)
اميد حزب الله آن بوده و هست كه شايد در دوران بازسازى معنوى آن خواص از عالمان نستوه و عارفان پنهان حزب الله در حوزه هاى علمى و شهرستانها، پرده ها را كنار گيرند، تا شايد عاميان از حزب الله نيز الگوهايشان را بهتر بشناسند و هر چه زودتر از زمانها، مكانها و افراد پنهان و آشكارشان در حزب خدا بهره گيرند، شايد كه به مقاماتى اخروى كه شايسته و بايسته حزب الله است ، دست يابند.
اعلام ملكى مرگ از انحصارات ايمان مومن واقعى و حزب اللهى متدين به شريعت ولوى است ، اگر اعلام براى اخبار است ؛ و اگر قوام اخبار به شناخت از پيش است ، پس بايد اعلام ملكى مرگ مومنان را در واقع نشانه شناخته بودن مومنان ميان اهل آسمان ؛ و تعزيت آنان نسبت به فقدان دنيوى اينان و يا خوشحالى برخى ديگر از اهل آسمان از ورود سعادتمندانه اينان به عالم برزخ باشد، كه چنين هست :
آرى ! ميان اعلام برزخى و عالمان دينى ، ارتباط تنگاتنگى است كه تنها صاحبان دل را ياراى درك آن پيوند است . پس بايد كوشيد تا ضمن يافت عالمان وارسته و پيوندهاى پنهانشان ، خود نيز دل را از دنيا بركند و بر آخرت سپرد، ولو دل كندن از دنيا به معناى بى بهرگى از نعمتهاى دنيوى و واسطه قرار ندادن آنها نيز نيست .
48- انصارى .
49- ناصر خسرو.
50- فقيه عارف دينى هرگز از براى خويش شاءنيتى خاص قائل نيست . او هر جا كه علم باشد، به دنبال آن است :
قال الصادق عليه السلام : اطلب العلم ، ولو بخوض اللجج و شق المهج
حضرت امام صادق عليه السلام مى فرمايد:
علم را طلب كنيد اگر چه با تحمل زحمات و رنج بسيار باشد.
و هر جا معرفت الهى بيابد، در آنجا سكنى مى گزيند و هر مكانى كه بويى از حضرت صاحب الامر عجل الله تعالى فرجه الشريف استشمام كند، آن را مى جويد. پس حزب اللهيان ! قدر فقيهان عالم و عالمان عارف خويش را بدانيد، كه آنان نزديكترين مردمان به انبياء الهى اند:
قال النبى صلى الله عليه و آله و سلم : اقرب الناس من درجة النبوة اهل العلم و الجهاد.
پيامبر عظيم الشاءن اسلام صلى الله عليه و آله و سلم مى فرمايد:
اهل علم و اجتهاد نزديكترين مردم به درجه نبوت مى باشند.
و بر زيارت و نظر كردنشان همت گماريد كه نگاه بر آنان عبادت است :
قال النبى صلى الله عليه و آله و سلم : النظر الى وجه العالم عبادة
پيامبر عظيم الشاءن اسلام صلى الله عليه و آله و سلم مى فرمايد:
نگاه كردن به صورت عالم عبادت است .
مشكل خويش بر پير مغان بردم دوش كو بتاءييد نظر حل معما مى كرد
ديدمش خرم و خندان قدح باده بدست وندران آينه صد گونه تماشا مى كرد
گفتم اين جام جهان بين به تو كى داد حكيم گفت آن روز كه اين گنبد مينا مى كرد.
(حافظ)
صاحبان دل ، حكمت شان اشراقى است ، پس اشراقيان را دريابيد كه آنچه درك نشدنى است ، نزد آنان يافتنى است . به ديگر سخن اگر حكمت ، نور قلب است :
قال عيسى عليه السلام : ان الحكمة نور كل قلب
حضرت عيسى عليه السلام مى فرمايد:
حكمت براى هر قلبى نور است .
و اگر سرچشمه حكمت ، از خزائن غيبى است :
قال اميرالمومنين عليه السلام : من خزائن الغيب تظهر الحكمة .
حضرت اميرالمومنين امام على عليه السلام مى فرمايد:
حكمت از گنجينه هاى غيب ظاهر مى شود.
و اگر درك يك كلمه از حكمت ، بهتر از عبادت يك سال است :
قال النبى صلى الله عليه و آله و سلم : كلمة الحكمة يسمعها المومن خير من عبادة سنة
پيامبر عظيم الشاءن اسلام صلى الله عليه و آله و سلم مى فرمايد:
شنيدن حكمت براى مومن از يك سال عبادت بهتر است .
و اگر حكمت گمشده مومنان است :
قال اميرالمومنين عليه السلام : كلمة الحكمة ضالة المومن فحيث وجدها فهو احق بها.
حضرت اميرالمومنين امام على عليه السلام مى فرمايد:
حكمت گمشده مومن است ، هر كجا آن را بيابد مستحق آن است .
و اگر حكمت از براى زاهدان در دنياست :
ميثم بن واقد حريرى عن الصادق عليه السلام : من زهد فى الدنيا اءثبت الله الحكمة فى قبله و انطق بها لسانه ...
حضرت امام صادق عليه السلام مى فرمايد:
هر كس در دنيا زهد كند خداوند قلبش را به حكمت استوار و زبانش را به آن گويا مى كند.
پس حكمت را و حكيمان واقعى را دريابيد و از ثمره آن دين خود را حفظ:
قال اميرالمومنين عليه السلام : حفظ الدين ثمرة المعرفة و راس الحكمة
حضرت اميرالمومنين امام على عليه السلام مى فرمايد:
ثمره معرفت و اصل حكمت حفظ و نگهدارى دين است .
و بر حق و اطاعت آن التزام عملى داشته باشيد:
قال اميرالمومنين عليه السلام : راس الحكمة لزوم الحق و طاعة المحق .
حضرت اميرالمومنين امام على عليه السلام مى فرمايد:
اصل حكمت پيروى از حق و اطاعت از طرفداران آن است .
بارى ! اگر هر چيزى را حقيقت است :
قال النبى صلى الله عليه و آله و سلم : ان لكل شى ء حقيقة ، و ما بلغ عبد حقيقة الايمان حتى يعلم ان ما اصابه لم يكن ليخطئه و ما اءخطاه لم يكن ليصيبه .
پيامبر عظيم الشاءن اسلام صلى الله عليه و آله و سلم مى فرمايد:
براى هر چيزى حقيقتى است و بنده به حقيقت ايمان نمى رسد اينكه بداند آنچه برايش اتفاق افتاده بهر حال اتفاق مى افتاده است و آنچه برايش اتفاق نيفتاده هرگز برايش اتفاق نمى افتاده است .
و اگر ايمان را نيز حقيقتى است :
قال الصادق عليه السلام : ان لكل ايمان حقيقة ، فما حقيقة ايمانك ؟ قال : عزفت نفسى عن الدنيا و اسهرت ليلى و اظمات نهارى .
حضرت امام صادق عليه السلام مى فرمايد:
پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم از حارثه پرسيد: براى هر ايمانى حقيقتى است . حقيقت ايمان تو چيست ؟ گفت : خودم را از دنيا دور كرده شب را به عبادت و روز را به روزه سپرى كرده ام .
و اگر حقيقت ايمان يافت واقعيات پنهان عالم وجود است :
قال الصادق عليه السلام : كيف اصبحت يا فلان ؟ قال : اصحبت يا رسول الله موقنا، قال : ان لكل يقين حقيقة يقينك ؟ فقال : ان يقينى يا رسول الله هو الذى احزننى و اسهر ليلى و اظما هو اجرى فعزفت نفسى عن الدنيا و ما فيها، حتى كانى انظر الى عرش ربى و قد نصب للحساب و حشر الخلائق لذلك و انا فيهم ... فقال رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم لاصحابه : هذا عبد نور الله قلبه بالايمان
حضرت امام صادق عليه السلام مى فرمايد:
... پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم از جوانى در مسجد پرسيد: براى هر يقينى حقيقتى است ، حقيقت يقين تو چيست ؟ گفت : اى رسول خدا يقين من همان است كه مرا غمگين نموده و شب زنده دارم كرده و ظهر هنگام مرا تشنه گردانيده و نسبت به دنيا و آنچه در آن است بى علاقه نموده تا جائى كه بر عرش خدا نگاه مى كنم در حالى كه براى حساب آمده شده و خلائق براى حساب محشور شده اند و من با آنها هستم ... بعد از آن رسول خدا به اصحابش فرمود: اين بنده اى است كه خداوند قلبش را با ايمان نورانى كرده است .
و اگر از جمله حقايق پنهان عالم امكان ، عالم برزخ است :
قرآن كريم : ... و من ورائهم برزخ الى يوم يبعثون
خدا در قرآن مى فرمايد:
و از عقب آنها برزخى است تا روزى كه برانگيخته شوند.
پس شنيدن صداهاى برزخى و ديدن تصاوير آن واقعيتى كاملا طبيعى و عادى از براى سالكان طريق حق است . چرا فقيه دينى نتواند به مقام حارثه :
قال النبى صلى الله عليه و آله و سلم : لما قال حارثة لرسول الله صلى الله عليه و آله و سلم : انا مومن الحقا فقال : و ما حقيقة ايمانك ؟ فقال : عزفت نفسى عن الدنيا فاستوى عندى حجرها و ذهبها، و كانى بالجنة و النار، و كانى بعرش ربى بارزا فقال صلى الله عليه و آله و سلم : فالزم ، هذا عبد الله قلبه بالايمان
حارثه به رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم گفت :
من حقيقتا مومن هستم فرمود: حقيقت ايمان تو چيست ؟ گفت : از دنيا كناره گرفتم و در نزد من سنگ و طلاى آن يكسان است و بهشت و جهنم را مى بينم ، و مى بينم عرش خداى را كه آشكار شده است . رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: دست نگهدار، بدرستيكه او بنده اى است كه خداوند قلبش را با ايمان نورانى نموده است .
و يا به مقام آن جوان عابد زاهد دست نيابد، عرش خدا را نبيند، حساب و كتاب خلايق را نيابد؟ و صداهاى برزخى را نشنود؟
51- اگر هر موجود زنده اى را مرگى است :
قال اميرالمومنين عليه السلام : لكل حى الموت
حضرت اميرالمومنين امام على عليه السلام مى فرمايد:
براى هر موجود زنده اى مرگى است .
و اگر مرگ براى مومن ، ريحان :
قال النبى صلى الله عليه و آله و سلم : الموت ريحانة المومن
پيامبر عظيم الشاءن اسلام صلى الله عليه و آله و سلم مى فرمايد:
مرگ ريحان مومن است .
و تحفه الهى است :
قال النبى صلى الله عليه و آله و سلم : تحفة المومن الموت
پيامبر عظيم الشاءن اسلام صلى الله عليه و آله و سلم مى فرمايد:
تحفه مومن مرگ است .
و اگر برترين مرگ شهادت در راه خداوند است :
كنانى عن الصادق عليه السلام قال : اشرف الموت قتل الشهادة .
حضرت امام صادق عليه السلام مى فرمايد:
شريف ترين مرگها شهادت است .
و اگر آمادگى و استعداد بر يافت مرگ ضرورى است :
قال الباقر عن آبائه عن اميرالمومنين عليه السلام : استعدوا للموت فقد اظلكم غمامه .
حضرت اميرالمومنين عليه السلام مى فرمايد:
براى مرگ آماده شويد كه ابر آن بر سرتان سايه افكنده است .
 
چنين قفس نه سزاى چو من خوش الحانيست
 
روم به گلشن رضوان كه مرغ آن چمنم
 
(حافظ)
و اگر اين استعداد و آمادگى به دورى از گناهان و گرايش به خيرات است :
سفيان بن عيينه عن على بن الحسين عليه السلام قال : انما الاستعداد للموت تجنب الحرام و بذل الندى فى الخير.
حضرت امام زين العابدين عليه السلام مى فرمايد:
همانا آماده شدن براى مرگ ، دورى كردن از گناهان و بذل و بخشش اموال در خير است .
و اگر برترين چيز نماز است :
قال الصادق عن آبائه اميرالمومنين عليه السلام : اوصيكم بالصلوة و حفظها فانها خير العمل و هى عمود دينكم .
حضرت اميرالمومنين امام على عليه السلام مى فرمايد:
شما را به نماز و حفظ آن توصيه مى كنم چرا كه نماز بهترين عمل و ستون دين شماست .
و اگر مجاهدان راه خدا با هر نماز وداع مى كنند:
قال النبى صلى الله عليه و آله و سلم : صل صلوة مودع فان فيها الوصلة و القربى .
پيامبر عظيم الشاءن اسلام صلى الله عليه و آله و سلم مى فرمايد:
نماز را به نحو وداع بگذار چرا كه در آن وصل و تقرب است .
و اگر با قرب الهى يافت خطاب :
قرآن كريم : يا ايتها النفس المطمئنة ارجعى الى ربك راضية المرضية فادخلى فى عبادى و ادخلى جنتى .
خدا در قرآن مى فرمايد:
اى نفس مطمئن و آرام . به سوى پروردگارت باز آى در حالى كه خشنود هستى و او نيز از تو راضى است . و در صف بندگان من درآى . و در بهشت من داخل شو.
ميسور است ، پس معرفت حضورى شهيدان عابد بر پيام خدا و يافت خدا ضرورى است و اخبارشان نيز هشدارى بر سالكان طريقت علوى و بازماندگان جنگ است كه آنان نيز بر سلوك شان تبعيت كنند تا به فلاح و رستگارى دست يابند.
 
آنان كه به خاك و خون تپيدند همه
 
حقا كه به كام خود رسيدند همه
 
بر كشته گلگون كفنان اشك مريز
 
كانان گل عشقند و شهيدند همه .
 
(سيروس اسدى ).
52- حافظ.
53- حافظ.
54- اگر كتمان اسرار از سنن الهى است :
حارث بن دلهاث عن الرضا عليه السلام قال : لايكون المومن مومنا حتى يكون فيه ثلاث خصال : سنة من ربه ، و سنة من نبية و سنة من وليه ، فالسنة من ربه كتمان سره ، قال عزوجل : عالم الغيب فلا يظهر على غيبه احدا، الا من ارتضى من رسول
حضرت امام رضا عليه السلام مى فرمايد:
مومن به حقيقت ايمان نمى رسد مگر خصلتى از پروردگارش و خصلتى از پيامبرش و خصلتى از وليش در او باشد. اما خصلت پروردگار آن است كه راز خود را كتمان كند چرا كه خداوند عزوجل فرمود: عالم غيب است و كسى را بر غيب خود آگاه نمى كند مگر آن رسولى كه شايسته بداند.
و اگر با كتمان اسرار است كه خيرات در اختيار آدمى است :
قال اميرالمومنين عليه السلام : من كتم سره كانت الخيره فى يده .
حضرت اميرالمومنان امام على عليه السلام مى فرمايد:
زمام امور به دست كسى است كه راز خود را كتمان مى كند.
و اگر افشاء اسرار سبب سقوط آدمى مى شود:
قال الصادق عليه السلام : افشاء السر سقوط.
حضرت امام صادق عليه السلام مى فرمايد:
فاش نمودن راز باعث سقوط مى شود.
و اگر از جمله مهم ترين موارد امتحان الهى ، اسرار است :
قال الصادق عليه السلام : امتحنوا شيعتنا عند ثلاث ... و عند اسرارهم كيف حفظهم لها عند عدونا...
حضرت امام صادق عليه السلام مى فرمايد:
شيعيان ما را به سه چيز بيازماييد... به واسطه اسرارشان كه چگونه آن را از دشمن حفظ مى كنند.
پس بايد كه در هنگام تفضل خداوندى در عرضه ودايع ويژه ، اسرار را حفظ كرد و از اظهار بى موقع آن پرهيز نمود:
قال الهادى عليه السلام : اظهار الشى ء قبل ان يستحكم مفسدة له .
حضرت امام صادق عليه السلام مى فرمايد:
فاش نمودن امر قبل از حتمى محكم شدن ، باعث تباهى آن مى شود.
 
چون دل آن آب زينها خاليست
 
عكس روها از برون در آب جست .
 
پس تو را باطن مصفا ناشده
 
خانه پر از ديو نسناس و دده
 
اى خرى ز استيزه مانده در خرى
 
كى ز ارواح مسيحى بو برى
 
كى شناسى گر خيالى سر كند
 
كز كدامين مكمنى سر بر كند
 
چون خالى مى شود در زهد تن
 
تا خيالات از درونه روفتن
 
(مولوى )
اشارات :
1. لزوم نااميد نشدن دوستداران بى استعداد دانش دينى ، به دليل امكان يافت استعداد مورد نياز.
2. مطلوب نبودن دورى از طيبات جهت يافت استعداد و قدرت برتر از راه رهبانيت ، از ديد شارع دينى .
3. حرم امامزادگان ، پايگاه اصحاب حضرت بقية الله عجل الله تعالى فرجه الشريف .
4. بى نيازى صحابيان حضرت بقية الله عجل الله تعالى فرجه الشريف از خانه هاى شخصى و امكان اقامت آنها در مكانهاى عمومى .
5. ايجاد ارتباط معنوى از راه افشاى رفتارهاى پنهان
6. تحقير ثروتهاى دنيا از راه ريختن آنها در گوشه اتاق .
7. از بين بردن انگيزه هاى مادى در انجام عبادات دينى از سوى حضرت بقية الله عجل الله تعالى فرجه الشريف .
8. توجه حضرت بقية الله عجل الله تعالى فرجه الشريف به حوزويان و توصيه آن حضرت براى رشد معرفتى خواستاران معرفت دينى .
9. امكان تغيير توانمنديهاى جسمى مطلوب براى يافت معرفت دينى بر اثر اعمال خاص نادرست و ضرورت دورى از آن اعمال .
 
اى كه از ما نيستى با ما دم از يارى مزن
 
شرط يارى چون ندانى لاف همكارى مزن
 
در طريق دوستى ما و منى كفرست كفر
 
كفر از ايمان چون ندانى كوس ديندارى مزن
 
(صادق سرمد)
10. امكان يافت قدرت برتر معرفتى از راه اعمال عبادى :
قال الصادق عليه السلام : اليقين يوصل العبد الى كل حال سنى و مقام عجيب .
حضرت امام صادق عليه السلام مى فرمايد:
يقين ، انسان را به احوال نيكو و مقامات عجيب مى رساند.
11. تلاش شيطان براى سلب توفيق .
12. تلازم سلب توفيق معرفتى با خذلان :
قال اميرالمومنين عليه السلام : التوفيق و الخذلان يتجاذبان النفس فايهما غلب كانت حيزه .
حضرت اميرالمومنان امام على عليه السلام مى فرمايد:
توفيق و خذلان هر دو نفس را جذب مى كنند، هر كدام غلبه كند نفس در حيطه آن خواهد بود.
13. تلازم توفيق معرفتى مطلوب با ديندارى :
قال اميرالمومنين عليه السلام : كما ان الجسم و الظل لايفترقان ، كذلك التوفيق و الدين لايفترقان .
حضرت اميرالمومنان امام على عليه السلام مى فرمايد:
همان گونه كه سايه از بدن جدا نمى شود توفيق نيز از دين جدا نمى شود.
55- اگر از جمله اسامى روز قيامت تغابن است :
قرآن كريم : يوم يجمعكم ليوم الجمع ذلك يوم التغابن و من يومن بالله و يعمل صالحا يكفر عنه سياته و يدخله جنات تجرى من تحتها الانهار خالدين فيها ابدا ذلك الفوز العظيم .
خدا در قرآن مى فرمايد:
ياد آريد روزى را كه خدا همه شما را بر عرصه محشر براى حساب جمع مى گرداند و آن روز غبن و پشيمانى بدكاران است و هر كه در دنيا به خدا ايمان آرد و نيكوكار شود خدا گناهانش بپوشاند و در باغهاى بهشتى كه زير درختانش نهرها جارى است داخل گرداند كه در آن بهشت جاودان متنعم باشند و اين به حقيقت رستگارى بزرگ خواهد بود.
و اگر از باب تفاعل بودن تغابن ، شاهد صدق اين واقعيت است كه در روز قيامت به عدد هر ساعت از 24 ساعت زندگى و حيات روزانه ، خزينه اى از خزائن در نظر گرفته شده كه خود فرد بايد آن را باز كند:
قرآن كريم : اقرا كتابك كفى بنفسك اليوم عليك حسيبا.
خدا در قرآن مى فرمايد:
به او خطاب رسد كه خودت كتاب اعمالت را بخوان و بنگر تا در دنيا چه كرده اى كه خود تنها براى رسيدگى خود كافى خويش هستى .
تا از شادى و فرح به اوج و يا از الم و درد و ناراحتى به حضيض وجود دست يابد و اگر غبن قيامت جبران پذير نبوده ولى پيشگيرى شونده است و اگر پيشگيرى به عرضه معارف دين ، فراگيرى و عمل مردمان است ! اگر عرضه كنندگى دين در حيطه كار حوزويان است و اگر اجر بيان دين ، معيت زندگى را با اهل البيت عليهم السلام در قيامت براى آنان پديدآور است :
قال العسگرى عليه السلام عن آبائه عن النبى صلى الله عليه و آله و سلم : فمن هداه و ارشده و عمله شريعتنا كان معنا فى الرفيق الاعلى .
پيامبر عظيم الشاءن اسلام صلى الله عليه و آله و سلم مى فرمايد:
هر كس انسان جاهلى را هدايت كند و او را رشد داده به شريعت ما آگاه نمايد، در رفيق اعلا همنشين ما خواهد بود.
و اگر عرضه دين بايد از زاويه نگرش بر اهل البيت عليهم السلام و از راه و طريقت آنان صورت پذيرد زيرا كه آنان هزينه وحى الهى اند:
فى قوله تعالى : جعلت حسينا خازن و حيى .
كلام خداوند:
حسين را گنجينه وحى قرار دادم .
همان وحى اى كه از علم آدم :
قرآن كريم : و علم آدم الاسماء كلها ثم عرضهم على الملائكه فقال انبئونى باسماء هولاء ان كنتم صادقين .
خدا در قرآن كريم مى فرمايد:
و خداى عالم همه اسماء را به آدم تعليم داد آنگاه حقايق آن اسماء را در نظر فرشتگان پديد آورد و فرمود اگر شما در دعوى خود صادقيد اسماء اينان را بيان كنيد.
شروع شده و تا:
قرآن كريم : فاوحى الى عبده اوحى (10) و ما ينطق عن الهوى (3) ان هو الا وحى يوحى .(4)
خدا در قرآن كريم مى فرمايد:
پس خدا به بنده خود وحى فرمود (10) و آنچه را كه هيچكس درك آن نتواند كرد (3) و هرگز به هواى نفس سخن نمى گويد سخن او هيچ غير وحى نيست . (4).
اوليه يافته است پس بايد كه حوزويان براى هدايت مردمان تلاش مى كنند تا ضمن ارشاد مردمان و پديدآوردن سعادتمندى دنيوى از برايشان ، آنان را به هزينه هاى فرح و شادمانى اخروى نيز هدايت نمايند تا در روز تغابن ، غبنى براى آنان پديد نيايد.
بارى ! درست است كه معرفت مطلوب ذاتى است ولى مهم شكوفايى معرفت هاى فطرى دينى و پديد آوردن و به وديعه سپردن معرفت هاى عرضى دين در جوهره انسان هاست ، مهم شيوه بروز حقايق درونى و تثبيت باورمندانه حقايق عرضى است ، مهم تبديل كردن معرفت ها به رفتارها و يا بروزهاى رفتارى است كه اين امور مهم تنها و تنها از راه شناخت و معرفت بر معارف اهل البيت عليهم السلام و عرضه دقيق آنها به مردمان از سوى حوزويان ميسور است ولو آنان براى عرضه دين بايد با شياطين تاريخى و تاريخ عملكردها و باورها و آداب و سنن شيطانى برخورد كنند و در اين راه نيز صدمات فراوانى را بر خود هموار سازند كه در صورت خالصانه بودن از امدادهاى غيبى نيز بهره خواهند برد.
اشارات :
1. فداكارى حوزويان در عرضه معارف دين حتى با تحمل خطرات
2. شكننده بودن مقاومتهاى شيطانى به هنگام عرضه معارف دينى و حوزويان
3. لزوم احترام حوزويان و استقبال مردمى از آنان
4. تاثير امدادهاى مقاوم ولايت دينى در هدايت و ارشاد مردمان جاهل .
5. لزوم سيستم امداد تبليغى از براى حوزويان در معرض خطر.
6. تاثير توسل به اهل البيت عليهم السلام در موفقيت اجرائى وظائف دينى .
56- با توجه به حرام بودن صدقه بر سادات به عنوان فرزندان پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم ، بايد تقاضاى آن دو نفر را صرفا امتحان ، آماده سازى و بالاخره نجات اعضاى آن خانواده از صدمات دانست . آنانى كه اين چنين آينده را مى دانند نيازمند يك مشت و يا دو مشت گندم خانواده هاى فقير نيستند. آنان تقاضايشان عرضه حجت درست گفتارى شان بود تا آن مرد دل درد نمى گرفت ، قدرتشان را نمى دانست و بر گفتارشان باور نمى كرد. بسيار شنيده شده است كه قبل از وقوع حوادث خطرناك از طرف حضرت بقية الله عجل الله تعالى فرجه الشريف پيامهايى براى صالحان فرستاده مى شود تا آنان از حوادث تلخ آينده نگرانى نداشته باشد كه اين حادثه نيز يكى از همان موارد است .
اشارات :
1. زمينه سازى بقا و حيات بدنى و تربيت روحى از راه وادار كردن افراد به دادن هديه در راه خدا، آن هم در تنگدستى محض :
احمد بن عبدالجبار عن جده عن الصادق عليه السلام قال : الهدية على ثلاثة وجوه : هدية مكافاة ، و هدية مصانعة ، و هدية لله عزوجل .
حضرت امام صادق عليه السلام مى فرمايد:
هديه سه نوع است : هديه پاداش ، هديه همكارى و هديه براى خداوند عزوجل .
 
ببخش و بياراى و فردا مگوى
 
چه دانى كه فردا چه آيد بر اوى
 
بر ايشان ببخش آن همه خواسته
 
برافراز جان و روان كاسته .
 
(فردوسى .)
2. اشاره لطيف بر پاكى غذا و روزى آن خانواده به دليل اصرار ظاهرى آن دو در گرفتن هداياى آنان و نرفتن آنان به خانه هاى ديگر آن منطقه .
3. آماده سازى صالحان براى تحمل وقايع دردناك و سخت از راه بيان پيشگويانه آن وقايع .
4. تقديرى بودن آن حوادث تلخ طبيعى و ماءموريتى بودن اجرا و يا جلوگيرى از آن حوادث از سوى خداوند.
 
بنوش باده كه قسام صنع قسمت كرد
 
در آفرينش از انواع نوش دارو و نيش .
 
(حافظ)
5. علم صالحان روزگار به حوادث مقدر در تاريخ بشرى - انقلاب اسلامى و حوادث درونى آن -.
6. صلاحيت برخى از عاميان جامعه از براى حمل اسرار الهى :
 
منم كه شهره شهرم به عشق ورزيدن
 
منم كه ديده نيالوده ام به بد ديدن
 
به پير ميكده گفتم كه چيست راه نجات
 
بخواست جام مى و گفت راز پوشيدن
 
(حافظ)
حارث بن دلهاث عن الرضا عليه السلام قال : لايكون المومن مومنا حتى يكون فيه ثلاث خصال : سنة من ربه ، و سنة من نبيه ، و سنة من وليه ، فالسنة من ربه كتمان سره ...
حضرت امام رضا عليه السلام مى فرمايد:
مومن ، به حقيقت ايمان نمى رسد مگر اينكه خصلتى از خدا و خصلتى از پيامبر و خصلتى از وصى در او باشد اما خصلتى كه از خداى دارد، كتمان سر است .
7. تاثير تكوينى ضيافت و ميهمانى از افراد ناخوانده و يا خوانده در ايجاد روزى و از بين بردن گناهان :
قال اميرالمومنين عن النبى صلى الله عليه و آله و سلم : الضيف ينزل برزقه ، و برتحل بذنوب اهل بيت
پيامبر عظيم الشاءن اسلام صلى الله عليه و آله و سلم مى فرمايد:
ميهمان با روزى خود وارد و با گناهان ميزبان خارج مى شود.
و برطرف شدن خطرات :
قرآن كريم : هل اتيك حديث ضيف ابراهيم المكرمين # اذ دخلوا عليه فقالوا سلاما قال سلام قوم منكرون # فراغ الى اهله فجاء بعجل سمين # فقربه اليهم قال الا تاكلون
خدا در قرآن كريم مى فرمايد:
اى رسول ما آيا حكايت مهمانان گرامى ابراهيم و فرشتگان به تو رسيده است ؟ هنگامى كه آنان بر او وارد شدند و سلام گفتند و او جواب سلام گفت و فرمود كه شما مردمى ناشناسيد، آنگاه نزد اهل بيت خود رفت و كباب گوساله فربهى نزد مهمانان باز آورد غذا را نزد آنان گذاشت و فرمود آيا شما غذا نمى خوريد.
 
پس زانو منشين و غم بيهوده مخور
 
كه ز غم خوردن تو، رزق نگردد كم و بيش
 
(حافظ)
8. لزوم تكلف آور نبودن نحوه پذيرايى از ميهمان :
قال النبى صلى الله عليه و آله و سلم : لاتكلفوا للضيف
پيامبر عظيم الشاءن اسلام صلى الله عليه و آله و سلم مى فرمايد:
براى ميهمان خود را به تكليف نيندازيد.
9. پاسخ داده شدن مادى آن خانواده به واسطه برترين هديه (موعظه و يا حكمت آن مردان ناشناخته ):
قال النبى صلى الله عليه و آله و سلم : ما اهدى مسلم لاخيه هدية افضل من كلمة حكمة يزيده الله تعالى بها هدى او يرده بها عن ردى .
پيامبر عظيم الشاءن اسلام صلى الله عليه و آله و سلم مى فرمايد:
كلمه حكمت آميزى كه باعث هدايت و يا مانع گمراهى مى شود بهترين هديه اى است كه يك مسلمان مى تواند به برادر خود بدهد.
57- نقش كلام و گفتار انسانى تنها بيانگرى از جوهره فكرى و فطرى انسانها نيست بلكه علاوه بر آن نقش تاءثيرى را نيز داراست ، نقش تاءثيرى نيز تنها در مخاطب نيست بلكه از براى خود گوينده نيز هست به ديگر سخن نقش ‍ تاثيرى گفتار به نحو اضافى و دو سويه است كلام هم بر گوينده و هم بر مخاطب آن تاثير دارد. بنابراين همان طورى كه غيبت بيانگر پستى گوينده است :
قال اميرالمومنين عليه السلام : من اقبح اللوم غيبة الاخيار.
حضرت اميرالمومنان امام على عليه السلام مى فرمايد:
غيبت خوبان از زشترين پستيهاست .
بر مخاطب و گوينده نيز تاءثيرگذار است ، كلام حق و نورانى نيز چنين است اگر خداوند عين نور و مافوق نور است :
دعاى جوشن كبير: يا نور النور يا منور النور يا خالق النور يا مدبر النور يا مقدر النور يا نور كل نور يا نورا قبل كل نور يا نورا بعد كل النور، يا نورا فوق كل نور يا نورا ليس كمثله نور.
دعاى جوشن كبير:
اى نور روشناهى ها، اى روشنى بخش نورها، اى آفريننده نور، اى نظام بخشنده نور، اى اندازه بخشنده نورها، اى روشنى هر نور، اى پيش از وجود هر نور، اى نور فوق هر نور، اى نورى كه همانند او نورى نيست .
و اگر امامت و اهل بيت نورند:
قال الباقر عليه السلام : فى قوله تعالى : فامنوا بالله و رسوله و النور الذى انزلنا # النور و الله الائمة من آل محمد صلى الله عليه و آله و سلم الى يوم القيامة ، و هم و الله نور الله الذى انزل ، و هم و الله نور الله فى السماوات و فى الارض ، و الله ... لنور الامام فى قلوب المومنين انور من الشمس المضيئة بالنهار...
حضرت امام محمد باقر عليه السلام مى فرمايد:
در تفسير آيه # به خدا و رسول و نورى كه نازل نموده ايم ايمان بياوريد # آمده است كه منظور از نور، ائمه مى باشند، بخدا قسم آنان نور خدايند كه نازل فرمود، آنان نور خداوند در آسمانها و زمين هستند، بخدا قسم روشنايى نور امام در قلب مومنان از روشنائى خورشيد تابان بيشتر است .
پس بيان محبت آميز به آنها و تبرى جستن از دشمنان آنان ، خود نورى است كه از براى خود گوينده نورافشانى كرده و بر مخاطبان نيز پرتو افكنى مى كند.
اگر طينت شيعيان نورى و نورانى است اگر نورانيت نورانى طينت شيعى انسانها، كه خود از عالم ذر و ميثاق به ارث رسيده است از آن اهل البيت عليهم السلام است ؛ پس بايد زيارت عاشورا را بيان حقايق نورى ، و موثر در جلاء نورى جوهره طينتى انسانهاى شيعى پنداشت . زيارت عاشورا زنگارزدا از ذات انسانهاى گوينده و شنونده است زيارت عاشورا طردكننده كثافات مادى و شيطانى از جوهره تمام نورانى انسانهاى محب اهل البيت عليهم السلام است زيارت عاشورا، تلقين دوباره محبت اهل البيت عليهم السلام در ذات انسانى است ، زيارت عاشورا، تزريق نورى ارادت ولايتى در پاره هاى قلب انسانى است ، زيارت عاشورا رمز تماميت عشاق گرى در رواق حريم اهل البيت عليهم السلام است . زيارت عاشورا كليد بازگشايى اسرار نورانى ، عرفانى كائنات و مصلاى قدسيان و غمزدگان است . زيارت عاشورا يافتن صباى عرش الهى به بوى اهل البيت عليهم السلام است .
زيارت عاشورا تسلاى شبهاى محبس حسرت انسانى از آستان غبارين وجود است . زيارت عاشورا بيان حاجت نورى انسان ها از زاويه يك نگاه به ديدگاه لطيف اهل البيت عليهم السلام است . زيارت عاشورا جواز حضور دل انگيز در حصن توحيد است . زيارت عاشورا آمدن مستى با دستان تهى ، سينه اى سياه ، دلى سوخته به نزد محسنان است .
آرى ! زيارت عاشورا، پذيرفته شدن در محرم محرم حرم حريم دار الهى است .
اشارات :
1. تلاش مرجعيت دينى در ايجاد و يا تجلى نورى ذات انسان هاى پاك طينت .
2. قابل درك حسى بودن تجلى هاى نورانى زيارات ماءثور دينى .
3. جلاءبخش بودن بيانات ولايتى از جوهره ذات انسانى .
4. لزوم تكرار بيانى حقايق نورى در هر روز براى تداوم نورانيت وجودى .
5. نقش ابتلاءات روزمره در زنگار بسته شدن حقيقت نورى انسانها.
58- اگر ورزش ، بهينه سازى توانهاست و اگر توان انسانى تنها در بعد جسمانى خلاصه نشده و شامل امور روانى و معنوى نيز مى شود پس ورزش ها نيز گاه روانى ، گاه معنوى و گاه جسمى است . ورزش مطلوب ورزشى است كه بهينه سازى همه توان آدمى را به ارمغان آورد چنانكه ورزشكار متدين كسى است كه در هر سه بعد توان آدمى ، داراى مقام و موفقيت باشد.
ورزش يكسويه جسمى آنهم به نحو آماتورى فاقد ارزش دينى است . دين ، انسان ورزيده در صحنه هاى جسم ، روح و روان مى خواهد. دين ورزشكار حرفه اى و نه آماتور آنهم به نحو پهلوانى و نه قهرمانى مى طلبد، پهلوان كسى است كه علاوه بر توانمندى خاص جسمى و قهرمانى در صحنه هاى رزمى و يا جسمى بدنى ، داراى بصيرت معنوى نيز باشد او با چشم دل اش ناديده هاى ديگران را به آسانى ببيند و با گوش قلب اش ، ناشنيده هاى ديگران را بشنود. و از ديده ها و شنيده ها، پندها بگيرد و در مسير صلاح و هدايت رشد يابد:
قال اميرالمومنين عليه السلام : فانما البصير من سمع فتفكر و نظر فابصر، وانتفع بالعبر ثم سلك جددا واضحا يتجنب فيه الصرعة فى المهاوى .
حضرت اميرالمومنان امام على عليه السلام مى فرمايد:
بينا كسى است كه در مورد آنچه كه مى شنود فكر مى كند و از آنچه مى بيند پند مى گيرد و از پندهاى خود براى پيمودن راهى واضح استفاده مى كند تا به هلاكت نيفتد.
پهلوان كسى است كه معرفت ناشى از بصيرت را دارا باشد، هر صاحب بدن ورزيده اى ، پهلوان نيست ، پهلوان كسى است كه ورزيدگى چشمان و گوشهاى جسمانى اش خطا نداشته باشد:
قال اميرالمومنين عليه السلام : ليست الروية مع الابصار، فقد تكذب العيون اهلها و لا يغش العقل من استنصحه .
حضرت اميرالمومنان امام على عليه السلام مى فرمايد:
تفكر و انديشه همچون ديدن با چشم نيست ؛ چرا كه گاهى چشم به صاحبش دروغ مى گويد، ولى عقل سليم نسبت به كسى كه از او راهنمايى بخواهد غش و خيانت نمى كند.
آرى ! چشمان پهلوان ، نورانى است و نورها را خوب مى يابد بدنهاى نورى سلاله زهرا عليهاالسلام را خوب مى شناسد آنان را از ساير بدنها خوب تشخيص مى دهد بر احترامشان سخت همت مى كند شايد كه در دنيا و آخرت از راه پهلوانى به سعادت و هدايت ابدى دست يابد.
اشارات :
1. نقش ولايت پذيرى در پيدايش نورانيت بعدى و ديد بصيرتى .
2. تعريف خاص داشتن پهلوانى در فرهنگ دينى .
3. تلاش ، همت پهلوانان در سنگردارى حرمت خاندان على عليه السلام و آل البيت عليهم السلام .
4. تفاوت جوهرى بدنهاى سادات با ساير بدنهاى جسمى .
5. انتقال ژنتيك نورانيت جسمى از نسلهاى اولى ولايت به فرزندانشان
59- حافظ.
60- اگر از نام دنيا، مى توان به چيستى و نسبت آن با ساير حقايق و مراتب وجودى دست يافت :
على بن محمد عن اميرالمومنين عليه السلام قال : انما سميت الدنيا دنيا، لانها ادنى من كل شى ء، و سميت الاخرة آخرة ، لان فيها الجزاء و الثواب .
حضرت اميرالمومنين امام على عليه السلام مى فرمايد:
دنيا را به اين سبب دنيا ناميدند كه مادون همه اشياء و آخرت را به اين دليل آخرت ناميدند كه محل كيفر و پاداش است .
و اگر به دليل تعارض ذاتى مطلوبيت هاى استقلالى دنيا با مطلوبيت هاى عالم آخرت ، بايد بر اين باور بود كه خلقت دنيا، خلقت غيرى از براى عالم آخرت است :
قال اميرالمومنين عليه السلام : الدنيا خلقت لغيرها و لم تخلق لنفسها.
حضرت اميرالمومنين امام على عليه السلام مى فرمايد:
دنيا براى چيز ديگرى خلق شده نه براى خودش .
و اگر نقش اين دنياى پست ، صرفا محل كشت :
قال اميرالمومنين عليه السلام : الدنيا مزرعة الاخرة
حضرت اميرالمومنين امام على عليه السلام مى فرمايد:
دنيا مزرعه آخرت است .
يافت :
قال اميرالمومنين عليه السلام : بالدنيا تحزر الاخرة .
حضرت اميرالمومنين امام على عليه السلام مى فرمايد:
آخرت از طريق دنيا به دست مى آيد.
و ذخيره سازى :
قال اميرالمومنين عليه السلام : الدنيا ذخر و العلم دليل .
حضرت اميرالمومنين امام على عليه السلام مى فرمايد:
دنيا ذخيره ، و علم دليل است .
است ؛ و اگر بهره گيرى غيرى و واسطه اى از نعمتهاى دنيا:
اسماعيل بن بشر بن عمار عن الكاظم عليه السلام قال : اجعلوا لانفسكم حظا من الدنيا باعطائها ما تشتهى من الحلال ...
حضرت امام موسى كاظم عليه السلام مى فرمايد:
در دنيا از نعمتهاى حلالى كه دوست داريد بهره مند شويد.
و پى جويى امور اخروى در ظرف اين جهان ، دنياطلبى نيست :
قال النبى صلى الله عليه و آله و سلم : ليس من حب الدنيا طلب ما يصلحك .
پيامبر عظيم الشاءن اسلام صلى الله عليه و آله و سلم مى فرمايد:
طالب صلاح بودن ، دنيا دوستى نيست .
و اگر مطلوب ترين نگرش بر اين جهان ، نظر زاهدانه و سايه وار:
قال اميرالمومنين عليه السلام : الدنيا ظل الغمام و حلم المنام .
حضرت اميرالمومنين امام على عليه السلام مى فرمايد:
دنيا مانند سايه ابر و رويا زودگذر مى باشد.
است :
قال اميرالمومنين عليه السلام : انظروا الى الدنيا نظر الزاهدين فيها، فانها عن قليل تزيل الساكن ، و تفجع المترف فلا تغرنكم ...
حضرت اميرالمومنين امام على عليه السلام مى فرمايد:
به دنيا زاهدانه بنگريد و به هوش باشيد شما را نفريبد چرا كه بزودى ساكنان خود را از بين برده ، خوشگذرانان را با فاجعه روبرو مى سازد.
و اگر عالمان و فقيهان دينى ، زاهدان واقعى امت نبوى صلى الله عليه و آله و سلم هستند كه دنيا را جز سايه نمى يابند:
جابر عن باقر عليه السلام قال : فان الدنيا عند العلماء مثل الظل .
حضرت امام محمد باقر عليه السلام مى فرمايد:
دنيا در نظر علماء سايه اى بيش نيست .
پس بايد نگرش آنان را بر اين جهان را نگرش زاهدانه :
قال اميرالمومنين عليه السلام : انظر الى الدنيا نظر الزاهد المفارق ، و لا تنظر اليها نظر العاشق الوامق .
حضرت اميرالمومنين امام على عليه السلام مى فرمايد:
به دنيا مانند زاهد مفارقت كننده بنگريد، نه مانند عاشقى شيدا.
و وجودشان را بايد زندانى در اين جهان :
قال الكاظم عن الصادق عليه السلام : الدنيا سجن المومن و القبر حصنه و الجنة ماءواه ، و الدنيا جنة الكافر و القبر سجنه و النار ماءواه .
حضرت امام صادق عليه السلام مى فرمايد:
دنيا براى مومن زندان ، قبر حصن و بهشت پناهگاه است چنانكه براى كافر بهشت ، قبر زندان و آتش جايگاه است .
دانست :
قال حسن المجتبى عليه السلام : يا اهل لذات الدنيا لابقاء لها ان اغترارا بظل زائل حمق .
حضرت امام حسن مجتبى عليه السلام مى فرمايد:
اى اهل لذت ! دنيا بقائى ندارد و اطمينان نمودن به سايه اى زودگذر كارى احمقانه است .
آرى ! آنان از راه فقاهت دينى و يافت كمال ايمانى :
قال الصادق عليه السلام : لايستكمل عبد حقيقة الايمان حتى تكون فيه خصال ثلاث : الفقه فى الدين ، و حسن التقدير فى المعيشة ، و الصبر على الرزايا.
حضرت امام صادق عليه السلام مى فرمايد:
ايمان بنده را سه چيز كامل مى كند: فقاهت در دين ، تدبير نيكو براى معاش و صبر بر مشكلات عظيم . به هنگام احتضار و معرفت بر جايگاه رفيع ابدى خويش :
محمد بن مسلم عن الباقر عليه السلام قال : ...انه ليس احد من الناس تفارق روحه جسده حتى يعلم الى اى المنزلتين يصير، الى الجنة ام النار...
حضرت امام محمد باقر عليه السلام مى فرمايد:
قبل از مفارقت روح از بدن انسان جايگاهش (بهشت يا جهنم ) را مى بينيد.
هرگز حاضر به بازگشت به اين خانه بلايا:
قال اميرالمومنين عليه السلام : دار بالبلاء محفوقة ، و بالغدر معروفة ، لاتدوم احوالها، و لايسلم نزالها.
حضرت اميرالمومنين امام على عليه السلام مى فرمايد:
دنيا خانه اى است كه بلا آن را احاطه كرده و به غدر و نيرنگ معروف است ، به يك حال باقى نمى ماند و ساكنان آن در امان نيستند.
نيستند مگر آن كه بتوانند در راه خداوند كارى را و يا در ركاب حضرت بقية الله عجل الله تعالى فرجه الشريف وظيفه اى را انجام دهند:
قال الصادق عليه السلام : اذا ان قيام القائم مطر الناس جمادى الاخرة و عشرة ايام من رجب مطرا لم ترالخلائق مثله فينبت الله به لحوم المومنين و ابدانهم فى قبورهم ...
حضرت امام صادق عليه السلام مى فرمايد:
در جمادى آخر و ده روز از رجب كه هنگام قيام حضرت قائم است بارانى فرو خواهد آمد كه خلائق مانند آن را نديده اند، به واسطه آن ، خداوند گوشت و بدن مومنين را در قبرشان مى روياند.
اشارات :
1. بى تعلقى ذاتى مرجعيت دينى نسبت به دنيا.
2. علاقه شديد مرجعيت دينى براى احياء دين نبوى صلى الله عليه و آله و سلم و ولايت ولوى حتى در دوران برزخ .
3. امكان توفيق بازگشت به دنيا از براى فقيهان عادل دينى .
4. نشان داده شدن جايگاه برزخى از براى عالمان دين جهت به دوش كشيدن وظيفه مندند مسؤ وليت هاى خطير دينى .
 
جانا گر از حقيقت خود با خبر شوى
 
سر تا به پاى ذره صفت بال و پر شوى
 
بشناسى ار حقيقت تجريد بى گمان
 
جهدى كنى كزين قفس تن بدر شوى
 
بيرون شو از سراى طبيعت مسيح وار
 
كز فرق تا به سر همه سمع و بصر شوى .
 
(على اكبر برقعى .)
61- بر خلاف اين انديشه كه حوادث از بين رفتنى هستند واقعيت آن است كه حوادث ، وقوعشان زمانى است . در حالى كه ظبطشان فناناپذير مى باشد به ديگر سخن اگر حادثه بودن حوادث نشان از زمانى بودن وقوع آنهاست ؛ و اگر بر اساس ‍ اصل معدوم نشدن هر وجود نمى توان موجوديت حادثه ها را معدوم شدنى دانست - ولو قابل پرده پوشى است - پس بر اساس مبانى دينى علم فيزيك ت بايد فضاى حوادث را گنجينه حفاظت از آنها پنداشت ! به همين دليل چه بسا روزى خواهد آمد كه بشر به جاى بازسازى تصويرى حوادث تاريخى ، بتواند به اصل خود حوادث دست يابد و عناصر اصلى حوادث را ولو در تاريخ نيز ثبت نشده باشد را مورد معرفت و شناخت قرار دهد؛ چه بسا روزى خواهد آمد كه بشر با استفاده از تكنولوژى مدرن بسيارى از ناگفته هاى تاريخ را با بررسى فضاى جوى آنها را به دست آورد. و پرده از روى بسيارى از حقايق مجهول بردارد؛ مردمان آينده آنچه را كه در تاريخ شنيده و يا خوانده اند را به همان طورى كه در واقعيت است مجددا بيابند عناصر اصلى را با بيان شكل و نمايش رفتارى و صورى بشناسند. آيا سخن فوق بدان معنا نيست كه موضوع معرفت شناسى در فرهنگ دينى ، گاه وقايع عينى تاريخى است كه از بين رفتنى نيست ؟ آيا معرفت شناسى دينى برد معرفتى آدميان را به نحو شهودى - و نه به نحو خبرى - تا اعماق واقعيات تاريخى نمى برد؟ آيا معرفت شناسى دينى واقعيات را آن چنان كه بوده است در محضر بشر حاضر نمى سازد؟ آيا نبود خطا از مختصات معرفت شناسى دينى نيست ؟ اگر چنين است پس بايد بر اين فلسفه شناخت شناسى خويش مباهات كرد و براى يافت فيزيكى آن بدنبال تكنولوژى متناسب با آن برآمد.
بارى ! اگر شنيده مى شود كه اوتاد صالحى در ميان مردم حضور داشته اند كه وقتى از آنان پيرامون روايتى سوال مى شد آنان بلافاصله محفل آن روايت ، شنوندگان آن روايت ، شنوندگان آن روايت ، متن اصلى آن روايت ، سوال و پاسخ ‌هاى مطوى در آن روايت را بيان مى كرده اند! اگر شنيده مى شود كه برخى از خانه ها و مناطق ، از بين برنده صاحبان خود مى باشند به طورى كه هر كس در آنها زندگى كند و يا آنها را خريدارى نمايد بلافاصله مبتلا به بيمارى و يا حوادثى ديگر مى شود! و يا اگر شنيده مى شود كه برخى از مكانها بركت آفرين و روزى آور بوده و خوش يمن است همه نشان از اين واقعيت است كه درون آن فضاهاى مكانى حواثى به وديعه سپرده شده است كه آثار مثبت و منفى آن همچنان باقى است .
بديهى است حفظ فيزيكى وقايع به معناى نفى توبه نيست ؛ زيرا ثبت وجودى غير از ثبت تكليفى است چه بسا ممكن است كه در دفتر ثبت اعمال ت بر بسيارى از اعمال و رفتارها قلم عفو كشيده شده باشد و در محاسبه هاى برزخى و قيامتى به حساب نيايند، ولى بتوان وجود آنها را در واقعيات عينى و فيزيكى همچنان باقى يافت - ولو گاه ممكن است به خاطر برخى از امور حيثيتى برخى از آنها در حجاب خاصى استتار شده باشند كه بشر و حتى ملائك را توانايى دست يابى به آنها نباشد - به همين دليل است كه صفت غفار بودن خداوند با صفت ستار بودن خداوند تفاوت دارد. وصف غفار بودن ، نانوشته شدن اعمال در دفتر ثبت تكليفى انسانها و يا قلم خوردن اشتباهات و جرمها است در حالى كه ستار بودن ، پرده پوشى اعمال در حجابهاى دست نايافتنى است .
اشارات :
1. عظمت معرفتى فقيهان و مراجع بزرگ حوزه هاى دينى در شناخت وقايع ناپيداى گذشته تاريخ .
2. ساده زيستى فقيهان دينى و پرهيز از پذيرش ملك هاى مسئوليت آفرين .
3. بقاء آثار منفى و مثبت اعمال در فضاهاى مكانى خود براى آينده تاريخ .
4. گستره غير قابل اندازه گيرى موضوعات معرفتى در معرفت شناسى دينى .
5. انزجار ذاتى فقيهان عارف حوزه هاى دينى از مكانهاى مبتلا به گناه .
6. نقش مخرب رباهاى بانكى در تبديل فضاهاى سالم مكانها به فضاى آلوده .
62- عالم ربانى و فقيه صمدانى آية الله حاج ميرزا على غروى در صبحگاه روز جمعه 12 ماه مبارك رمضان در سال 1319 در خانواده اى باتقوا و روحانى و بافضيلت قدم به عرصه گيتى نهاد، وى در سن طفوليت در حالى كه 4 سال بيشتر سن نداشت ، پدر بزرگوارش را از دست داد و تحت پرورش و سرپرستى نياك خود قرار گرفت . پدرش مرحوم آية الله ميرزا محسن در آن دوران به عنوان يكى از نوابغ فقه و اصول و از بهترين شاگردان آخوند خراسانى رحمت الله عليه تلقى مى شد و خود در آن دوران صاحب رساله هاى متعدد اصولى و فقهى بود. مرحوم غروى پس از گذراندن دوران كودكى و فراگيرى خواندن و نوشتن به اقتضاى شوق فطرى و پيروى از سيره خانوادگى به تحصيل علوم دينى روى آورد و نزد جد بزرگوارش آية الله شيخ محمد حسن تا سطوح عاليه دروس حوزوى را خواند، آنگاه در سن 22 سالگى عازم حوزه علميه نجف اشرف شد و پس از چندى در مدرسه بخارا سكونت ورزيد، آنگاه ساليان سال در محضر حضرات آيات عظام : سيد ابوالحسن اصفهانى رحمت الله عليه ، آقا ضياءالدين عراقى رحمت الله عليه ، ميرزاى نائينى رحمت الله عليه ، شيخ اسدالله زنجانى رحمت الله عليه ، زانوى ادب به زمين زد و از چشمه فيوضات آنها كسب فيض نمود و به مبانى علمى مهمى در اصول ، فقه ، كلام ، رجال ، حكمت و فلسفه دست يافت . وى در جوانى به دريافت اجازت متعدد روايى و اجتهادى از اساتيد معظمش نايل آمد. معظم له در سال 1350 ه .ق به درخواست جد بزرگوارش آية الله شيخ محمد حسن عليارى به تبريز بازگشت و به تحقيق ، تدريس و تاءليف و پرورش شاگردان اشتغال ورزيد.
فقيد سعيد از فضايل اخلاقى والايى برخوردار بود. تقوا، تواضع ، فروتنى و زهد و سادگى زندگى اش مشهود همگان بود به طورى كه اقامت 67 ساله در تبريز را برگزيد و از همه مناصب چشم پوشى كرد.
به كوچك و بزرگ احترام مى گذاشت و از تمام وقت خود جهت مطالعه دريغ نمى ورزيد. حافظه اش دقيق بود و بر تمام مسائل و دقايق فقه آگاهى داشت .
سرانجام آن فقيه بزرگ پس از عمرى تلاش بى وقفه و رنج و مشقت فراوان در سن 98 سالگى بدرود حيات گفت و پيكر پاكش از تبريز به قم انتقال داده شد و در اين شهر مقدس به خاك سپرده شد. روحش شاد.
از آن مرد بزرگوار آثار و نوشتارى به يادگار مانده است كه عبارتند از:
1. شرح فرائد الاصول
2. شرح كفاية الاصول
3. رساله در تربت
4. رساله در وضع
5. كتاب الصوم
6. كتاب طهارت
7. الكواكب الحسينه
8. منهاج الرشاد
9. حل مشكلات اخبار
10. شرح عروة الوثقى
و صدها اثر نفيس و ارزنده ديگر كه در حوصله بحث ما نمى گنجد.
63- اگر جن موجودى واقعى و ساخته شده از آتش است :
قرآن كريم : والجان خلقناه من قبل من نار السموم .
خدا در قرآن مى فرمايد:
و جنيان را پيشتر، از آتش گداخته خلق نموديم .
و اگر ميان انسان و جن در طول تاريخ بشر رابطه اى تنگاتنگ وجود داشته ، به طورى كه گاه انسان جن را تسخير مى كرده :
قرآن كريم : و حشر لسليمان جنوده من الجن و الانس و الطير فهم يوزعون .
خدا در قرآن مى فرمايد:
و سپاهيان سليمان از جن و انس و مرغان تحت فرمان رؤ سان خود در ركابش حاضر آمدند.
و گاه آن موجودات به نحوى شيطنت آميز درصدد نفوذ بر آدميان برمى آمده اند:
قرآن كريم : و قل رب اعوذبك من همزات الشياطين .
خدا در قرآن مى فرمايد:
و بگو بارالها من از وسوسه و فريب شياطين به سوى تو پناه مى برم .
و اگر جنيان كافر، و يا شيعه اند و گروه سوم ندارند، و اگر جنيان شيعه سخت مورد احترام ائمه عليهم السلام بوده اند:
جابر بن جعفى عن على بن حسين عليه السلام قال : ...و هذا موضع قوم من الجن هم لنا اولياء و لنا شيعة ...
حضرت امام زين العابدين عليه السلام مى فرمايد:
اين مكان قومى از جن است كه ياران و شيعيان ما هستند.
و اگر جنيان شيعه به دنبال كسب احكام دينى از ائمه عليهم السلام - در دوران حضور آنان - بوده اند:
قال الباقر عليه السلام : عن ابى حمزه الثمالى كنت استاءذن على ابى جعفر عليه السلام فقيل : ان عنده قوما فاثبت قليلا حتى يخرجوا فخرج قوم انكرتهم و لم اعرفهم ثم اذن فدخلت عليه فقلت : جعلت فداك هذا زمان بنى اميه و سيفهم يقطر دما؟ فقال يا اباحمزه هولاء و قد شيعتنا من الجن جاء وا يساءلوننا عن معالم دينهم .
اجازه گرفتم كه بر حضرت ابى جعفر عليه السلام وارد شوم به من گفته شد كمى صبر كن تا كسانى كه در نزد تو هستند خارج شوند. پس از ساعتى گروهى خارج شدند كه آنها را نشناختم بعد از آن به من رخصت داده شد تا وارد شوم به محض ‍ ورود چنين گفتم : فدايت بشوم اين زمانه زمانه بنى اميه مى باشد كه خون از شمشيرشان مى چكد؟ فرمود: اى اباحمزه اينان پيروان ما از جن مى باشند آماده اند كه در مورد دينشان از ما سوال كنند.
و اگر در دوران غيبت ، آنان همانند انسانها از فقيهان دينى تقليد مى كنند؛ و اگر درك هر واقعيتى بدون امكان استعدادى و قوت روحى نيست ، پس درك جنيان نيز چنين است . از اين جهت كسانى كه چنين توانايى را ندارند، بايد از اصرار بر يافت آنها جدا پرهيز كنند:
با توجه به قابليت انقباض و انبساط جسمى جنيان ، تمثل حسى آنان را به صور گوناگون جلوه گر مى سازد. به همين است كه گاه به صورت گربه و گاه به صورت مار بروز حسى مى كنند، ولو حضرت اميرالمومنين عليه السلام فرمود كه : رسول گرامى اسلام صلى الله عليه و آله و سلم از آنها پيمان گرفت كه به صورت مار ظاهر نشوند، ولى كفارشان همچنان به آن صورت تمثل مى يابند، به همين دليل انسانها مى توانند آنها را بكشند:
قال اميرالمومنين عليه السلام عن النبى صلى الله عليه و آله و سلم : عن على بن ابى طالب عليه السلام قال رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم اذا رايت حيه فى الطريق فاقتلها فانى قد شرطت على الجن ان لايظهروا فى صورة الحيات ، فمن ظهر فقد احل بنفسه .
پيامبر عظيم الشاءن اسلام صلى الله عليه و آله و سلم مى فرمايد:
اگر مارى ديدى آن را بكش چرا كه من بر جن شرط كردم به صورت مار ظاهر نشوند هر كدام به صورت مار ظاهر شود مرگ خود را خريده است .
64- اگر چه زندگى انسانها در سه دوران تولد، مرگ و بعث در روز قيامت از ويژگيهاى خاصى برخوردار است به طورى كه به طور مكرر از آن با جمله :
قرآن كريم : سلام عليه يوم ولد و يوم يموت و يوم يبعث حيا.
خدا در قرآن مى فرمايد:
سلام حق بر او باد در روز ولادتش و در روز وفاتش و روزى كه براى زندگى ابدى برانگيخته خواهد شد.
ياد شده است ، ولى به نظر مى رسد كه لحظه مرگ براى بسيارى كه لحظه از دست دادن فرصتها و حمل اندوخته ها به جهان برزخ براى انتقال ابدى به قيامت است ، بسيار سخت تر از ساير لحظات جهان بشرى است . اگر دنيا مزرعه آخرت است و وسيله اى براى شكل دهى زندگى ابدى است ؛ و اگر لحظه لحظه زندگى در اين جهان را بايد قدر دانست و از آن براى آخرت خويش بهره گرفت ؛ و اگر برداشت و ذخيره نكردن اعمال عبادى رشدآفرين ، در زندگى معنوى بشر - بر خلاف مفاهيم حقوقى و اقتصادى - ضرر است و نه عدم نفع ؛ و اگر در آخرين لحظات زندگى ، آدميان ضمن مبتلا شدن به ناراحتى هاى شديد در از دست دادن فرصتهاى رشد و ارتقاء معنوى ، نيز به حملات شياطين عديله نيز مبتلا مى شوند، همانان كه تلاش دارند آن چه را كه محبان و صالحان براى آخرت خويش ذخيره كرده اند را با استدلالهاى مغالطه آميز بربايند و بشر را به خسران و كفر و شرك ابدى در عالم برزخ مبتلا نمايند.
عزيز حزب اللهى ! لحظه مرگ ، لحظه بار بردن است ، از يك طرف ناراحتى كه چرا بارت اينقدر سبك و كم وزن است و از طرف ديگر بايد با آن بحران هاى روحى ناشى از فراق و از دست دادنها، هشيار باشى كه بتوانى از همان اندوخته ها حفاظت كنى ! شياطين عمرى انسانها را به انحراف كشانند تا مبادا از براى آخرت خويش بهره گيرند آنان را دچار بحران هاى فكرى ، كسالت روحى و بى هويتى در عبادت و بالاخره ، آلوده به كثافات و فحشاء مى كنند تا شايد بشر از كسب مواهب اخروى به بهره مانده و سعادت آخرتى و دنيايى شان را از دست بدهند؛ و اگر عليرغم تلاشهايشان ، قدر مردانى يافت شوند كه در دوران حيات دنيايى شان به جمع آورى بارهاى گران سنگ پرداخته اند؛ آنان باز در آخرين لحظه ها تلاش مى كنند، تا آنان را دچار بحران فكرى و اعتقادى نمايند، شايد آنان با ذخيره هاى معنوى به عالم برزخ پرواز نمايند.
آرى ! اگر زندگى بشر، از نخستين لحظه حيات دنيايى ، تلاش براى بدست آوردن و حفاظت كردن است در آخرين لحظه آن نيز چنين است . برنامه ريزى و كادرسازى بسيار عجيب و حيرت آور است او براى هر كس ، شيطانى متناسب با توانايى هاى او مى گمارد و براى تمامى رفتارهايش ابزار انحراف و فساد را آماده مى سازد گاه ماهها برنامه ريزى و تلاش مى كند تا شايد به مقصود دست يابد آنگاه اگر انسانى در طول زندگى در چنگال او گرفتار نشده و يا پس از گرفتارى ، نجات يافته باشد سپاه قدرتمندى را به نام سپاه شياطين عديله ، در آخرين لحظات زندگى به نزد آنان حاضر مى سازد، تا آنان را در يكايك عقايد و انديشه حق شان با استدلال جدلى و مغالطه آميز به مبارزه محكوم سازند، شايد آن انسان بدون دست يابى به ثمره اى ، عمرش را به فنا دهد، تا او نيز به مقصود اصلى اش دست يابد.
شياطين عديله از راهها و شيوه هاى عجيبى بهره مى گيرند، براى بسيارى از محبين و علاقه مندان اهل البيت عليهم السلام از روش تهديد به نابود ساختن دوست داشتنى هاى دنيوى بهره مى گيرند يكى را به كشتن فرزند تهديد مى كنند تا ايمان را، از او بستانند ديگرى را بر آتش كشيدن خانه و كاشانه و وسايل عتيقه و زيبا تهديد مى كنند تا اعتقادات او را به عنوان وجه المصالحه دريافت كنند، سومى را براى سيراب كردن و يا دادن مواهب دنيوى گول زده و ثمن بخس آن داده ها، را ايمان مى طلبند و بالاخره كسانى را كه كوچكترين تعلقى به دنيا و مواهب آن نداشته اند را به مبارزه علمى دعوت مى كنند، تا با طرح ساختن انديشه هاى انحرافى ، آنان را دچار ترديد و شك كرده شايد باورهاى دينى شان را در آخرين لحظات از دست بدهند.
در اين جا چه بايد كرد؟ چگونه و با چه ابزارى بايد از دين و عقايد خود تا لحظه آخر زندگى حفاظت كرد، تا به سلامتى به مقصود برسد؟
اشارات :
1. شناخت كافى از نقاط نفوذ شياطين به جوهره وجود آدميان .
2. از بين بردن تعلقات و وابستگى هاى روحى به ماديات و امور دنيوى ، عليرغم تلاش براى كسب آن مواهب جهت به كارگيرى در امور معنوى .
3. هدفدار كردن زندگى دنيايى و ابزارهاى آن براى آخرت و تعريف كردن آن در راستاى زندگى اخروى .
4. باوراندن هيچ كارگى شياطين به خود از راه تقويت حس توكل و توسل به اهل البيت عليهم السلام .
5. تقويت بنيادهاى ولايى در درون براى بهره گيرى از آنها در لحظات خطر.
6. بهره گيرى دائم از ادعيه ماءثور در حيات دنيوى براى استجابت نجات يافتگى در لحظات آخر زندگى ؛ همانند:
دعاى عديله : اللهم يا ارحم الراحمين انى اودعتك يقينى هذا و ثبات دينى و انت خير مستودع و قد امرتنا بحفظ الودائع فرده على وقت حضور موتى به رحمتك يا ارحم الراحمين .
دعاى عديله :
پروردگارا اى مهربانترين مهربانان عالم من ايمان و اين يقين خود را كه در اين دعا اظهار نمودم و ثبات در دين و ايمانم را به تو امانت مى سپارم و البته تو مرا به حفظ امانت كردى پس اين امانت را تو در وقت حضور مرگ به من بازگردان به حق رحمتت اى مهربانترين مهربانان .
7. استدلالى و يقينى كردن باورهاى اساسى و ريشه اى دينى با تلمذ و شاگردى در نزد اساتيد فن .
8. بهره گيرى از ياورى ياوران اعتقادى در لحظات آخرين زندگى در صورت امكان .
65- الهى قمشه اى .
66- آرى اى عزيز! اين است مقام مرجعيت و فقاهت دينى و شاگردان مكتب جعفرى . مرحوم خوانسارى رحمت الله عليه آن عالم بزرگى كه با دعايش كوير قم را سيراب و سربازان تا دندان مسلح متفقين را منكوب نمود، از اين قدرت عظيم الهى نيز برخودار بود كه نه تنها ارواح مومنان گذشته را ببيند، بلكه از آنان تقاضاى توت نيز كند و از آن توت ، خود و ساير صالحان را نيز بخوراند. امام قدس سره آن حقايق را ديده بود كه توانست اينچنين بر قدرتهاى جهانى بطوفد و دودمان رژيمى مسلح را در هم بپيچد و شيعه را و بلكه مسلمانان را براى قيام مهدى عجل الله تعالى فرجه الشريف آماده سازد.
هر روز زين جهان غم آباد مى روند جمعى كه هفته دگر از ياد مى روند
(گلشن آزادى )
مرحوم خوانسارى رحمت الله عليه اهل ريا، نيرنگ ، خودنمايى و بلوف نبود، تا در مقابل بزرگانى همچون مرحوم امام قدس سره و يا آية الله بهجت دامت بركاته بر آن اقدام كند، او واقعا چيزهايى را مى ديد، مى يافت و بيان مى كرد و از او نيز درخواست مى نمود. پس بر حفظ و احترام مرجعيت دينى و مقام فقاهت حوزوى سخت كوشا باشيد تا دنيا و آخرت خويش را تضمين كرده باشيد.
اشارات :
1. امكان ارتباط سمعى و بصرى با ارواح مومنان صالح گذشته .
2. امكان بهره گيرى از مواهب بهشت برزخى و استفاده از آن .
3. لياقت مراجع دينى و مقام فقاهت حوزوى در بهره گيرى از مواهب بهشت برزخى .
4. ارزش جاودانه صالحان پنهان در آن جهان .
5. معنادار بودن توجه و ارتباط روحى بزرگان با برخى از عوام از مردمان متدين .
6. زيبايى چهره مومنان صالح در آخرت برزخى و قيامتى .
7. تقيد بزرگان دين به ديدار از قبرستانها و زيارت قبور درگذشتگان ، بخصوص صالحان امت علوى براى يافتن حقايق ناپيدا.
67- ارزش فقاهت فقيهان دينى به آن است كه علاوه بر فهم درست و باور بر معتقدات دينى ، توانايى عرضه استدلالى ، جدلى و بلكه حسى و يا شهودى را دارا باشند. اگر انسانها متفاوت اند؛ و اگر تفاوت انسانها در اصل باور، ميزان باورها و بارورى باورها، ابزارهاى متفاوت مى طلبد؛ و اگر ابزارها، گاه حسى ، گاه شهودى و گاه عقلى است ؛ و اگر تنوع ابزارها، وظايف مبلغان وحى و بخصوص حوزويان و فقيهان دينى را مشكل تر و سخت تر مى نمايد، تا در انجام وظيفه هدايت ، از تمامى ابزارها بهره بگيرند، پس بايد در حوزه دينى ، فقيهانى وجود داشته باشند، تا اگر مردمانى براى هدايت يافتن نياز به شهود حسى دينى داشته باشند. آنان ، توانايى احضارشان را دارا باشند. اين حادثه گذشته از بيان ارزش و مقام فقاهت دينى و بخصوص شخص مرحوم جهانگير خان گوياى اين واقعيت نيز هست كه فقيهان دينى در دوران نيابت عام تنها به دروس متداول حوزوى اكتفا نمى كرده اند و از توانايى ها و ابزارهاى غير متداول براى عرضه و دفاع از دين نيز بهره داشته اند. معرفت استدلالى ، تاريخى و جدلى از معروفات و معروفان دينى و ضد دينى همانقدر نزد فقيهان دينى ارزش دارد كه معرفت شهودى قلبى و يا بصرى !
امروز در دوران غيبت امامت و ختم نبوت ولو تصدى تبليغ و دفاع از دين بر عهده فقيهان دينى است ، ولى اين طور نيست كه مقام امامت با نبوت بيكار باشند و نقشى در هدايت فعلى بشريت نداشته باشند، اين آنانند كه پديدآورنده زمينه هاى رشد و تعالى ايشان اند كه در امداد تبليغى فقيهان دينى حتى با حضور و ظهور بصرى مايه مى گذارند اين آنانند كه نه تنها در دوران قيام مهدى عليه السلام حاضر شده و شهادت بر حقانيت او و مكتب اش مى دهند بلكه هر زمان كه بيان استدلالى براى كسانى كه واقعا بدنبال حق اند قانع كننده و يا باور كردنى نباشد، خود به امداد تبليغى مى پردازند آنان حاضر و ناظر بر رفتارها و حوادث ريز و درشت بشرند آنان حريم دارند شهادت دهنده اند، راهبرند ولو رهبريت دينى در اختيار صاحب عصر عليه السلام و فقيهان نائب است .
اشارات :
1. ضرورت توانايى فقيهان دينى در عرضه استدلالى و شهودى دينى حق از براى عالمان ساير اديان و فرق 2. حاضر و ناظر بودن ائمه عليهم السلام و انبياء بزرگ الهى در تمامى امور و حوادث .
3. استجابت فورى دعاى فقيهان دينى در حاضر ساختن حقايق غيبى .
4. در خدمت شيعه بودن انبياء بزرگ الهى .
5. امكان حضور جسمانى حضرت مسيح عليه السلام در دوران غيبت .
6. پذيرفته بودن احتجاج به خود انبياء الهى براى تثبيت موقعيت و حقانيت شيعه .
7. ضرورت بهره گيرى از شهود حسى براى تثبيت حقانيت شيعه به جاى بهره گيرى از روش استدلالى عقلى .
8. ميزان باور و اعتقاد فقيهان دينى به حقانيت تشيع علوى .
9. توانايى فقيهان دينى در احضار انبياء بزرگ الهى .
68- محمد على مردانى .
69- اگر چه اثبات صغروى واقعيت داستان فوق از راه حجيت اخبار حسى فقيه دينى ضرورى است ، ولى از حيث كبروى نيز مى توان بر اين نكته اشارت كرد كه اگر معرفت انسانها از روح در حداقل ممكن است :
قرآن كريم : و يسئلونك عن الروح قل الروح من امر ربى و ما اوتيتم من العلم الا قليلا.
خدا در قرآن مى فرمايد:
و از تو در مورد حقيقت مى پرسند بگو روح به فرمان خداست و شمااز حقيقت آن آگاه نمى شويد زيرا آنچه به شما آموخته اند بسيار اندك است .
و اگر دو حالت انس و نفرت ، از واقعيات جوهرى ارواح انسانى است :
قال النبى صلى الله عليه و آله و سلم : الارواح جنود مجندة فما تعارف منها ائتلف و ما تناكر منها اختلف
پيامبر عظيم الشاءن اسلام صلى الله عليه و آله و سلم مى فرمايد:
ارواح با هم ملاقات مى كنند و همديگر را حس مى كنند آنهايى كه يكديگر را مى شناسند با هم انس مى گيرند و آنهايى كه يكديگر را نمى شناسند از هم متنفر مى شوند.
و اگر دوستى ها سرمايه ارتباط و انس ارواح است :
قال اميرالمؤ منين عليه السلام : المودة تعاطف القلوب فى ايتلاف الارواح
حضرت اميرالمومنين امام على عليه السلام مى فرمايد:
ايجاد ائتلاف بين ارواح و ارتباط عاطفى دلها باعث مودت و دوستى مى شود.
و اگر حوادث و واقعيات فراوان مربوط به اهل البيت عليهم السلام ، آل البيت عليهم السلام و حتى نشان از اين واقعيت است كه سلطه ملكوتى انسان عارف بر جوهر ناسوتى خود به گونه اى است كه بازگشت اختيارى و يا تجسم متعالى مجدد وى را امكان پذير مى سازد، پس پذيرش ارتباط ميان عالم دينى با ارواح ديگر از فقيهان امكان پذير و بلكه ضرورى است .
70- او هميشه در كنار درب ايوان طلاى صحن عتيق مى نشست .
71- اگر به دليل واسطه فيض ربوبى بودن اهل البيت عليهم السلام ، فيضان وجودى آنان منحصر به ظرف وجودى دنيا نيست و علاوه بر آن ، برزخ و قيامت را نيز شامل است ؛ و اگر از جمله فيوضات ، اطعام براى خداوند در دنيا و آخرت است :
قرآن كريم : و يطعمون الطعام على حبه مسكينا و يتما و اسيرا # انما نطعكم لوجه الله لانريد منكم جزاء و لاشكورا.
خدا در قرآن مى فرمايد:
و هم به دوستى (خدا) به فقير و اسير و طفل يتيم طعام مى دهند. فقط براى رضاى خدا به شما اطعام مى دهيم و از شما هيچ پاداش و سپاسى هم نمى طلبيم .
و اگر وظيفه بهره مندان از فيض ربوبى و ولوى ، معرفت از چيستى ، خاستگاه ، لوازم و آثار فيض و بالاخره رضايت به فيوضات و از خدا شروع و به خدا ختم كردن رفتارهاى غريزى و انتخابى است :
قال المجتبى عليه السلام : فى المائدة اثنتى عشرة خصلة يجب كل مسلم ان يعرفها: اربع منها فرض ، و اربع سنة ، و اربع تاءديب ، فاما الفرض : فالمعرفة ، و الرضاء، و التسمية ، و الشكر.
حضرت امام حسن مجتبى عليه السلام مى فرمايد:
آداب غذا دوازده مورد مى باشد چهارتاى آنها فرضى و چهارتاى آنها سنت و چهارتاى ديگر ادب است ، چهارتاى فرض عبارتند از آگاه بودن به حرام و حلال بودن غذا، راضى شدن به غذا، بسم الله گفتن و به جاى آوردن شكر است .
و اگر خواستگاه و سريان فيض رحيميتى خداوند، منوط به رضايت اهل البيت عليهم السلام و باور بر آنان و ارادت انگيزشى و رفتارى به آنان است ؛ و اگر عكس نقيض نقش غذاى حرام كه خود مانع از پذيرش عبادات الهى از درگاه ربوبى :
قال النبى صلى الله عليه و آله و سلم : من اكل لقمة من حرام لم تقبل له صلاة اربعين ليلة .
پيامبر عظيم الشاءن اسلام صلى الله عليه و آله و سلم مى فرمايد:
نماز چهل شب كسى كه غذاى حرام بخورد قبول نمى شود.
است اين است كه ميل كردن غذاى حلال آنهم از نوع برزخى و مربوط به خاندان وحى و امامت ، خود چقدر مايه رشد و تعالى عبوديتى انسانها و لذت و فرح و شادمانى انسانهاى بهره گيرنده است ، پس بايد تلاش كرد تا به فيض ربوبى و ولوى دست يافت .
آرى ! اگر در اين حادثه آن كسى كه معرفت دهنده است ، دوستى صالح و سفر كرده به آخرت است ؛ و اگر معرفت يابنده ، فقيهى عارف است كه با تمام وجود به اهل البيت عليهم السلام عشق مى ورزد، پس چيستى معرفت ، معرفت بر پذيرفته شدن در دستگاه ولايت و ارتزاق از برترين و براندازه ترين نوع غذاهاست علت اين معرفت ، همان ارتباط دوستانه دنيايى است ، علت ارتزاق ، عشق به مقام ولايت و امامت است ، ابزار ولايت ، ارتباط روحى و شهودى است كه در آن خطائى راه ندارد. پس بايد بر اين نوع معرفت الهى غبطه خورد و تلاش كرد كه همانند آن عارفان ، سالك مقام ولايت اهل البيت عليهم السلام شد.
اشارات :
1. تاءثير تعلقات و علائق دنيوى افراد در تجلى رفتارهاى برزخى .
2. نقش خبرى ارواح گذشتگاه از آينده فقيهان صالح .
3. كم بودن پذيرفته شدگان در درگاه اهل البيت عليهم السلام ، به دليل خلوت بودن جايگاه پذيرايى .
4. تسكين و آرامش روحى صالحان و فقيهان دينى وارسته با ديدن جايگاه خويش در آينده برزخى .
5. وظيفه دوستان در تداوم دوستى ها حتى پس از حضور در برزخ .
6. بهره گيرى از ميز و صندلى در مراكز پذيرايى رسمى اهل البيت عليهم السلام .!
7. اعتبار صالحان از براى دعوت كردن از فقيهان براى ميهمانى در دربار امامت و ولايت .
72- واقعيت آن است كه گاه انسانهاى صالح آن چنان دچار بحران ارتباط مى شوند كه ديگر موجودات باهوش و وظيفه مند هستى ، با درك از جوهره حقايق وجودى آن آدميان ، تلاش مى كنند بحران فوق را كاهش دهند و تا جايى كه مى توانند براى جبران ستم آدميان ، تلاش كنند. مرحوم قزوينى از جمله آن گروه از صالحان بود. او كه براى تبليغ دين ، عزم سفر كرده و تحمل سختى سفر را بر خويش هموار ساخته است اين چنين مورد بى مهرى ميزبان خويش واقع مى شود كه ميزبانش او را در كهولت سن يارى نمى دهد. اگر وظيفه شيعيان به هنگام ديدن عالمان دين ، خدمت كردن به آنان است :
قال اميرالمؤ منين عليه السلام : اذا رايت عالما، فكن له خادما
حضرت اميرالمومنين امام على عليه السلام مى فرمايد:
اگر عالمى را ديدى ، براى او خدمتگزار باش .
و اگر احترام و تكريم عالمان دين ، احترام به خداوند است :
قال اميرالمؤ منين عليه السلام : من و قر عالما فقد وقر ربه .
حضرت اميرالمومنين امام على عليه السلام مى فرمايد:
احترام نمودن به عالم به منزله احترام نمودن به خداست .
و اگر وظيفه متعلمان جامعه ، تعظيم عالمان دينى است :
قال النبى صلى الله عليه و آله و سلم : حق سائسك بالعلم : التعظيم له ، و التوقير لمجلسه ، و حسن الاستماع اليه ، و الاقبال عليه ، و ان لاترفع عليه صوتك ، و لاتجيب احدا يساءله عن شى ء حتى يكون هو الذى يجيب ، و لاتحدث فى مجلسه احدا، و لاتغتاب عنده احدا، و ان تدفع عنه اذا ذكر عندك بسوء، و ان تستر عيوبه ، و تظهر مناقبه و لا تجالس له عدوا، و لاتعادى له وليا، فاذا فعلت ذلك شهد لك ملائكة الله بانك قصدته و تعلمت علمه لله جل اسمه لا للناس .
پيامبر عظيم الشاءن اسلام صلى الله عليه و آله و سلم مى فرمايد:
اين است كه : او را بزرگ بدارى و احترامش را نگهدارى ، و به سخنان او خوب گوش دهى ، و به حضورش بشتابى ، و صدايت را بر او بلند نكنى ، و در حضور او سوالى را پاسخ نگوئى ، و در مجلسش با كسى سخن نگوئى ، و نزد او غيبت نكنى ، و از او دفاع كنى ، و عيبهاى او را بپوشانى ، و خوبيهايش را آشكار كنى و با دشمن او همنشين نشوى و با دوستان او دشمنى نكنى . اگر اين كارها را انجام دادى ملائكه گواهى مى دهند كه تو به قصد آموزش و در راه خدا گام برداشتى .
پس چرا برخى آنچنان معرفت يافتگان بر فرهنگ دينى را مورد بى مهرى قرار مى دهند كه مريدان جنى بايد به كمك شان بشتابند؟ چرا بايد عالمان مهاجر و مهاجران صالح ، صالحان پنهان اين چنين مهجور باشند كه رفيقان امدادگرشان از اقوام غير انسانى باشند تا به فريادشان برسند؟ در حالى كه از آنان گفتن ، چيزى جز در بند كردن حقيقت هاى نورانى ، به اسارت گرفتن باورهاى آسمانى ، خورشيد را در آينه شمع ديدن و ابديت را و لحظه ها به تصوير كشيدن و بالاخره همه تاريخ را در يك سطر نگاشتن نيست !
آه كجايند شفيره هاى معرفت ولوى ؟ كجايند ملكوتيان خسته در دهليزهاى تنگ و تاريك زندگى ؟ كجايند آن رادمردان رسته از خاك اسيرى ؟ چرا بايد جامعه اى چنين زندانى خاك باشد تا پنجه برگهاى پائيزى جهلشان گلوهايشان را بفشرد و خاكها در چشمانشان مانع از دين عالمان نستوهى همچون مرحوم قزوينى باشد؟ جنيان را بنگريد كه چگونه پروانه وار دنبال معرفت يافته هاى حزب اللهى مى دوند، او را تسلى مى بخشند، اظهار خدمتگزارى مى كنند او را از واقعيات پنهان زندگى اش خبر مى دهند تا اطمينان اش را جلب كنند آنگاه با بشارت او را به تداوم راهش استحكام مى بخشند.
پس اى حزب اللهيان درس آفرينش را با تفسير زندگى معرفت يافته خت دريابيد هجاى واژه خليفة الله بودن را با يك دم معرفت يافته حوزه دينى تكرار كنيد آنگاه آيه تبارك الله را بر صحيفه فطرتهاى پاكتان مشق كنيد شايد بتوانيد زيباترين تنديس هاى عشق دين را از سجده گاه فرشتگان زمينى دريابيد. اشارات :
1. باز شدن چشم ملكوتى انسانها به هنگام مرگ و ديدن معرفتهاى ناپيداى زندگى از زاويه ديد برزخى .
2. حضور شيرين يكايك اهل البيت عليهم السلام به هنگام جان دادن شيعيان معرفت يافتگان دينى .
3. از تبليغ معارف دينى دست برنداشتن فقيهان حوزه ها حتى با تحمل فشارهاى روانى و روحى .
4. ضرورت خدمتگزارى عاملان دينى .
5. تابعيت و خدمتگزارى جنيان صالح از انسانهاى معرفت يافته .
6. معرفت جنيان به حقايق پنهانى زندگى آدميان .
7. واقعى بودن ارادت و تابعيت جنيان نسبت به معرفت يافته ها به خاطر اطلاع دقيق آنان از بسيارى از حقايق زندگى انسانها.
8. تحمل ناپذيرى ديدن برخى از حقايق حتى براى برخى از صالحان معرفت يافته .
73- اگر برترين صدا در نزد خداوند، استغفار است :
قال النبى صلى الله عليه و آله و سلم : ان الله تعالى يحب ثلاثة اصوات : صوت الديك ، و صوت قارى ء القرآن ، و صوت الذين يستغفرون بالاسحار.
پيامبر عظيم الشاءن اسلام صلى الله عليه و آله و سلم مى فرمايد:
خداوند متعال صداى خروس ، و صداى قارى قرآن ، و صداى استغفاركنندگان در سحر را دوست دارد.
و اگر استغفاركنندگان از صابران ، صادقان ، قانتان ، منفقانند:
قال الصادق عليه السلام : ان من استغفر فى وقت السحر فهو من اهل هذه الاية : الصابرين و الصادقين و القانتين و المنفقين و المستغفرين بالاسحار.
حضرت امام صادق عليه السلام مى فرمايد:
كسى كه به هنگام سحر استغفار مى كند از مخاطبان آيه (آنان صابران و راستگويان و فرمانبرداران و انفاق كنندگان و استغفاركنندگان در سحرگاهانند) مى باشد.
و اگر استغفار تقرب آفرين است :
قال النبى صلى الله عليه و آله و سلم : انه ليغان على قلبى و انى لاستغفرالله فى كل يوم سبعين مرة .
پيامبر عظيم الشاءن اسلام صلى الله عليه و آله و سلم مى فرمايد:
بر قلب من حجابى حايل مى شود كه براى رفع آن روزى هفتاد مرتبه استغفار مى كنم .
و اگر حوزويان خواستار تقرب الهى اند پس بايد كه از هر گونه تغيير و تحول غير ارادى كه همراه با استغفار نباشد نگران باشند. زيرا كه آنان استغفار را داروى درمانگر خويش مى پندارند:
قال النبى صلى الله عليه و آله و سلم : لكل داء دواء، و دواء الذنوب الاستغفار
پيامبر عظيم الشاءن اسلام صلى الله عليه و آله و سلم مى فرمايد:
براى هر دردى درمانى است و درمان گناهان استغفار است .
آنان از مرگ نمى ترسند ولى از نبود استغفار ترسانند زيرا كه عطر وجودى خويش را بدون آن ناقص مى يابند:
قال اميرالمؤ منين عليه السلام : تعطروا بالاستغفار لاتفضحكم روائح الذنوب .
حضرت اميرالمومنين على عليه السلام مى فرمايد:
خود را با استغفار عطرآگين نماييد تا بوى گناهان شما را رسوا نكند.
اشارات :
1. امكان خروج غير ارادى روح از بدن صالحان .
2. امكان رجعت روح انسانها به بدن پس از خروج .
3. محوريت نگرانى فقيهان حوزه دينى به نبود تقرب روزانه .
4. تاءثير جسمى خروج روح بر بدن انسانها.
5. سنگينى قدرت و توان نورى روح بر بدن و قابل تحمل نبودن آن براى جسم .
6. بيرون شدن غير ارادى روح از بدن پيش از فرا رسيدن مرگ ، نشان از تحمل ناپذيرى جسم صالحان حوزه دينى در تحمل روح نورانى آنان است .