كرامات مرعشيّه

على رستمى چافى

- ۲ -


بيمارستانها و مراكز درمانى :
معظم له در قسمت امور درمانى و بيمارستانى نيز يا خود شخصاً اقدام مى كرد و يا به افراد خيّر و نيكوكار اجازه مى داد كه وجوهات شرعى خود را در اين راه مصرف نمائند. كه بيمارستان كامكار قم ، درمانگاه جدّا (واقع در بيمارستان نكويى قم )، آسايشگاه معلولين قم ، ساختمان بخش قلب بيمارستان نكويى قم ، مركز توانبخشى و بهزيستى واقع در ميدان امام خمينى رحمة اللّه عليه قم (كه دارالشفاى آل محمّد صلّى اللّه عليه و آله نيز ناميده مى شود.) بهمين ترتيب احداث شده اند.
4 - تاءسيس كتابخانه :
آيت اللّه مرعشى نجفى كه عشقى سرشار به كتاب و كتابخانه داشت ، از همان زمان كه در نجف اشرف مشغول تحصيل بود به فكر گردآورى آثار و تاءليفات دانشمندان جهان اسلام بويژه علما و فقهاى شيعه بود و آنها را ميراث گرانقدر اسلام و شيعه مى دانست . از اين رو آنچه از مال و منال كه به دستش مى رسيد خرج خريد كتاب مى نمود، تا آنجا كه براى خريدارى يك نسخه خطى و يا كتاب چاپى ، سالها نماز و روزه استيجارى به جا مى آورد و گاهى اوقات شبها نيز كار مى كرد تا بتواند سرمايه اى به دست آورد و كتابى و اثرى از آثار علما و فقهاى اسلام را از دست اجانب و دستبرد دلاّلان كتاب خارج ساخته و از خروج اين ميراث عظيم فرهنگى از كشورهاى اسلامى جلوگيرى نمايد. اين كار آسان نبود. زيرا ايشان مال و ثروتى نداشت و خود يك تنه مجبور بود در مقابل سوداگران كتاب قيام كند. كه در اين راه گاهى در اثر بى پولى ، لباس و كفش خود را گرو مى گذاشت و چه بسا روزها گرسنه مى ماند تا بتواند با پول يك وعده غذا كتابى را به دست آورد و آنگاه كه در مقابله با سوداگران كتاب كه بيشتر عوامل مزدور دولتهاى استعمارى بودند، پيروز مى شد، از جانب حكّام استعمار به زندان مى افتاد. اشاره به يك مورد از آنها براى ما و آيندگان مايه عبرت است .(14) ايشان در يكى از خاطرات خويش در اين مورد چنين نوشته است :
خاطره اى از خريد كتاب در بازار نجف اشرف
آن وقتها من در مدرسه قوام ، كه در محله مشراق نجف اشرف واقع است ، حجره اى داشتم . يك روز به قصد بازار از مدرسه خارج شدم . در ابتداى بازار ناگهان چشمم به زنى تخم مرغ فروش افتاد كه در كنار ديوار نشسته بود و از زير چادر وى گوشه كتابى پيدا بود. حسّ كنجكاوى من تحريك شد، به طورى كه مدتى خيره به كتاب نگاه مى كردم . طاقت نياوردم ، پرسيدم اين چيست ؟ گفت : كتاب و فروشى است . كتاب را گرفتم و با حيرت متوجّه شدم كه نسخه اى ناياب از كتاب رياض العلماء علاّمه ميرزا عبداللّه افندى است كه احدى آن را در اختيار ندارد. مثل يعقوبى كه يوسف خود را پيدا كرده باشد با شور و شعفى و صف ناشدنى به زن گفتم اين را چند مى فروشى ؟ گفت پنج روپيّه (آن زمان در عراق روپيّه رواج داشته است ) من كه از شوق سر از پا نمى شناختم ، گفتم : دارايى من صد روپيّه است و حاضرم همه آن را بدهم و كتاب را از شما بگيرم ، آن زن با خوشحالى پذيرفت . در اين هنگام سر و كلّه كاظم دجيلى ، كه دلاّل خريد كتاب براى انگليسها بود، پيدا شد. او نسخه هاى كمياب ، نادر و كتابهاى قديمى را به هر طريقى به چنگ مى آورد و توسّط حاكم انگليسى نجف اشرف (در زمان تسلّط انگلستان بر عراق ) كه گويا اسمش و يا عنوانش ((ميجر)) (سرگرد) بود، به كتابخانه لندن مى فرستاد. كاظم دلاّل كتاب را به زور از دست من گرفت و به آن زن گفت : من آن را بيشتر مى خرم و مبلغى بالاتر از آنچه من به آن زن گفته بودم ، پيشنهاد كرد. در آن لحظه من اندوهگين رو به سمت حرم شريف اميرالمؤ منين عليه السّلام كردم و آهسته گفتم : آقا جان من مى خواهم با خريد اين كتاب به شما خدمت كنم ، پس راضى نباشيد اين كتاب از دست من خارج شود. هنوز زمزمه من تمام نشده بود كه زن تخم مرغ فروش رو كرد به دلاّل گفت : اين كتاب را به ايشان فروخته ام و به شما نمى فروشم . كاظم دجيلى ، شكست خورده و عصبانى از آنجا دور شد. پس من به آن زن گفتم : بلند شو برويم تا پول كتاب را بدهم . زن همراه من به مدرسه آمد، اما در حجره بيشتر از بيست روپيّه نداشتم . از اين رو تمام لباسهاى كهنه و قديمى را با ساعتى كه داشتم به فروش ‍ رساندم تا پول كتاب فراهم شد و به آن زن دادم و او رفت . طولى نكشيد كه كاظم دلاّل ، همراه چند شرطه (پليس ) به مدرسه حمله كردند و مرا دستگير نموده و پيش حاكم انگليسى بردند. او نخست مرا به سرقت كتاب متهمّ كرد و بسيار عربده كشيد، و بعد چون نتيجه اى نگرفت ، دستور داد مرا زندانى كنند. آن شب در زندان مدام با خدا راز و نياز مى كردم كه كتاب در مخفيگاهش محفوظ بماند. روز بعد مرجع بزرگ آن وقت ، آيت اللّه ميرزا فتح اللّه نمازى اصفهانى معروف به ((شيخ الشريعه )) فرزند مرحوم آخوند خراسانى به نام ميرزا مهدى را با جماعتى براى آزادى من به نزد حاكم انگليسى نجف اشرف فرستاد. بالاخره قرار بر اين شد كه من از زندان آزاد شوم به اين شرط كه ظرف مدت يك ماه كتاب را به حاكم انگليسى تسليم كنم .
پس از آزادى به سرعت به مدرسه رفتم و همه دوستان طلبه ام را جمع كرده و گفتم : بايد كار مهمى انجام بدهيم كه خدمت به اسلام و شريعت است . طلاب گفتند: چه كارى ؟ و من گفتم : نسخه بردارى و استنساخ از روى اين كتاب ؛ و فوراً دست به كار شديم و قبل از مهلت مقرر چند نسخه از روى آن استنساخ گرديد و من اصل نسخه رياض العلماء را برداشتم و به منزل شيخ الشريعه رفتم و گفتم شما امروز مرجع مسلمين هستيد و اين هم كتابى است كه مثل و نمونه اش در جهان اسلام پيدا نمى شود و حالا يك نفر انگليسى مى خواهد آن را تصاحب كند. شيخ الشريعه چون كتاب را ديد، چند بار به احترام آن از جاى خود بلند شد و نشست و گفت : (اللّه اكبر، لا اله الا اللّه ) بعد كتاب را از من گرفت و تا پايان مهلت مقرر نزد خود نگهداشت ، جالب است كه پيش از پايان مقرر، حاكم وقت انگليسى به دست عدّه اى از مردم نجف به قتل رسيد و كتاب نزد شيخ الشريعه باقى ماند و پس از رحلت ايشان ديگر نمى دانم آن كتاب چه شد و به دست چه كسى افتاد. اكنون از روى همان نسخه اى كه استنتاخ كرده بوديم كتاب رياض العلماء توسط كتابخانه چاپ شده است . تاريخ اين واقعه به سالهاى 1341 - 1340 قمرى باز مى گردد.(15)
چند خاطره از معظم له
آية اللّه مرعشى نجفى ، خاطرات بسيارى زيادى از خود و پدر، همدرسان و استادانشان نقل مى نمايد كه نمونه هايى از آن ذكر مى شود:
معظم له مى فرمود: ((من هنوز به سن تكليف نرسيده بودم كه پدرم هميشه من را به همراه خود به درس آخوند خراسانى (صاحب كفايه ) مى برد، من هنوز عظمت آن جلسه و صوت آخوند خراسانى را بياد دارم )).
آية ا... مرعشى بعدها كوشيد كفايه را در نزد شاگردان آخوند خراسانى فرا گيرد.
هرگاه مادر به او مى گفت كه پدر را بيدار كند، آية ا... مرعشى صورت خود را بر پاى پدر مى نهاد و هيچ گاه پدر را صدا نمى زد اين كار باعث خشنودى پدر شده بود و از اين تواضع فرزند بقدرى راضى بود كه او را دعا مى نمود. آية ا... مرعشى بارها مى فرمود: از بركت دعاى پدر و مادر بود كه من در زندگانى موفق شده ام . ايشان مى فرمود: 25 بار پياده از نجف به كربلا به قصد زيارت حضرت سيد الشهداءعليه السّلام رفتم ، در اين سفرها آية ا... حكيم ، آية ا... شاهرودى و آية ا... خوئى نيز با من همراه بودند. اگر ما به جائى رسيده ايم از بركت آن سفرها بوده است .
در آن سفرها هر كدام از ما مسؤ ول كارى مى شد من ((سقاى )) گروه بودم .
آية ا... مرعشى مى فرمود: من براى مرجعيت يك قدم برنداشته ام و آنچه حاصل شده است لطف خداوند و عنايت اهل بيت عليهم السّلام بوده است . ايشان نقل مى فرمود: بعد از پايان درس به همراه استاد روانه مى شدم و سئوالات و اشكالهاى خود را از و مى پرسيدم ، در يكى از روزها استاد با عصبانيت بر سينه من زده ، من را به عقب راند، امّا من دست استاد را گرفته ، بوسيدم ، اين عكس العمل ، استاد را سخت متاءثر نمود، اظهار داشت اى شهاب ! من از تو ادب آموختم .
در ايامى كه قم در زير هجوم موشكها و بمباران بعثى هاى عراق قرار داشت معظم له فاصله خانه تا حرم را جهت اداى نماز جماعت پياده طى مى پيمود و مى فرمود: مى خواهم مردم من را ببينند و بدانند در اين وضعيت بحرانى از شهر خارج نشده ام تا روحيه مردم بالا برود.(16)
مبارزات سياسى
آيت اللّه العظمى مرعشى نجفى درست در دوران حوادث سياسى جهان اسلام و اندكى پس از مبارزات ضد استعمارى آيت اللّه العظمى مجدّد شيرازى ، معروف به ميرزاى بزرگ (متوفى 1312 ق ) عليه استبداد ناصرى و نهضت بيدارگرانه سيد جمال الدين اسدآبادى (متوفى 1314 يا 1315 يا 1316 ق ) در جهان اسلام و در متن نهضت بيدارى ايرانيان و ملتهاى مسلمان عراق ، مصر، تركيه وديگر مناطق اسلامى ديده به جهان گشود و نُه ساله بود كه نهضت مشروطه خواهى در ايران (در 1324 قمرى ) به پيروزى رسيد. در يازده سالگى شاهد به توپ بستن مجلس شوراى ملى مشروطه ايران توسط محمد على شاه قاجار بود. او گرچه در آن زمان نوجوانى بيش نبود، امّا از نزديك با محافل علمى و روحانى نجف اشرف ارتباط داشت و مى شنيد كه آية اللّه العظمى آخوند خراسانى (متوفى 1329 ق ) چگونه فرمان مشروطه را تاءييد كرد و چگونه او و ديگر علماى اسلام محمد على شاه قاجار را عزل كردند.
هنوز از سن هجده سالگى نگذشته بود كه جنگ جهانى اوّل سال (1333 ق / 1914 م ) آغاز شد و بسيارى از كشورهاى اسلامى ، از جمله عراق و زادگاه وى نجف اشرف ، ميدان تاخت و تاز استعمار پير و حيله گر انگليس و ديگر دولتهاى استعمارى قرار گرفت .
آيت اللّه مرعشى الفباى مبارزه و جهاد فى سبيل اللّه و سياست را در ميان خانواده اى آموخت كه امام و راهنما و الگويش ، بزرگترين مرد آزاده تاريخ ، حضرت حسين بن على عليه السّلام و ياران باوفايش بود. در مجلس درس ‍ كسانى مانند آيت اللّه العظمى سيد ابوالحسن اصفهانى ، آيت اللّه شيخ الشريعه اصفهانى و آيت اللّه خالصى زانو به زمين زد كه همگان از پيشتازان مبارزات ضد استعمارى بودند. او با اينكه هنوز نوجوانى بيش نبود، همراه پدر بزرگوار و ديگر اساتيد خويش در جهاد علما و فقها و ملّت عراق عليه دولت استعمارى انگليس ‍ در نجف اشرف شركت كرد. ايشان حدود سه سال پس از كودتاى رضاخان ميرپنج (1339 ق / 1299 ش / 1920 م ) و دو سال بعد از شهادت ميرزا كوچك خان جنگلى (ربيع الثانى 1340 / آذر 1300) وارد ايران شد. ورود ايشان به ايران مصادف بود با دوره سخت كشمكشهاى سياسى روس و انگليس ‍ و ديگر دولتهاى استعمارى در ايران . او از نزديك شاهد مبارزات ضداستبدادى مرحوم آيت اللّه مدرس و ديگر علما با استبداد رضاخان و دسايس انگليس در ايران بود و با مرحوم مدرس آشنايى داشت و از ايشان تجربيات فراوانى كسب كرد و كاملاً در جريان مسائل سياسى كشور قرار گرفت . در يادداشتهاى پراكنده اى كه از ايشان باقى مانده ، بارها رضاخان را عامل استعمار، دست نشانده بيگانگان و فردى فاسد كه عليه اسلام و روحانيت كمر بسته است ياد كرده و در مقابل جريان كشف حجاب و فرنگى مآبى رضاخان سرسختانه ايستاد.
مبارزات وى عليه خاندان پهلوى و عوامل استعمار در داخل كشور، هر روز شكل منظم و منسجم ترى به خود مى گرفت تا آنجا كه به انقلابيونى چون شهيد سيد مجتبى نوّاب صفوى و شهيد سيد عبدالحسين واحدى و ديگر فدائيان اسلام كمك مى كرد. از ميان مكاتبات فراوانى كه انجام مى گرفت برخى از نامه هاى فدائيان ، بويژه شهيد نوّاب صفوى به ايشان هم اكنون موجود است . ارتباط نزديك ايشان با حضرت آيت اللّه العظمى بروجردى و صميميت و دوستى عميقى كه بين ايشان و حضرت امام خمينى رحمة اللّه عليه وجود داشت باعث گرديد كه معظم له كاملاً نسبت به امور سياسى و اوضاع آشفته و نابسامان ايران بويژه در اواخر زعامت روحى و معنوى آيت اللّه بروجردى و مخصوصاً پس از رحلت ايشان ، آگاهى عميق و همه جانبه اى پيدا كند و در جريان قوانين و برنامه هاى اسلام زدايى و ضدروحانى رژيم پهلوى و مزدوران استعمارى نوپاى آمريكا در ايران ، قرار گيرد. در غائله انتخابات انجمنهاى ايالتى و ولايتى كه برنامه آن از جانب آمريكا معيّن و به وسيله نوكر سرسپرده اش ، محمد رضا شاه انجام گرفت ، آيت اللّه مرعشى همگام با امام خمينى رحمة اللّه عليه و ديگر علما و مراجع بزرگ ، شديدترين اعلاميه ها و تلگرافهاى اعتراض آميز را صادر كردند و عملاً در مركزيت مبارزات حق طلبانه و آزاديخواهانه قرار گرفتند و از آن پس به مناسبتهاى مختلف به تنهايى و يا مشتركاً با ساير مراجع به صدور اعلاميه ها و بيانيه هاى اعتراض آميز، روشنگرانه و ضدرژيم پرداختند.
همراه با اوج گيرى مبارزات سياسى مردم ايران و علماى اسلام عليه استعمار جديد و رژيم دست نشانده پهلوى كه نقطه عطف آن در نهضت اسلامى پانزده خرداد 1342 بود و همگام با سخنرانيها و اعلاميه هاى امام خمينى رحمة اللّه عليه ، آيت اللّه مرعشى نيز به عنوان يكى از پايه هاى ثابت مبارزه و جهاد و انقلاب درآمد. دفاعيات ايشان از امام خمينى رحمة اللّه عليه در حادثه پانزده خرداد و دستگيرى امام بسيار معروف است . او با سخنرانيهاى آتشين خود و صدور بيانيه هاى شديد اللحن خواستار آزادى امام خمينى رحمة اللّه عليه و ساير علماى اسلام گرديد. پس از تبعيد امام خمينى رحمة اللّه عليه به تركيه و سپس به عراق ، ايشان طى تلگرامهاى متعدد به علما و مراجع بزرگ نجف اشرف ، از آنها خواست كه نسبت به امام خمينى رحمة اللّه عليه همدردى كرده و به طور شايسته اى از ايشان استقبال نمايند. مكاتبات ايشان با حضرت امام خمينى رحمة اللّه عليه ، كه تعداد بسيارى از آنها از دستبرد رژيم پهلوى دور مانده و اكنون باقى است ، نشانگر صميميّت و همدلى تنگاتنگ بين ايشان و امام مى باشد. در هنگام دستگيرى امام از سوى رژيم فاسد پهلوى ، ايشان كه نسبت به سرنوشت امام از ناحيه عوامل مزدور و دست نشاندگان استعمار شديداً احساس خطر مى كرد، در جواب جمعى از طلاّب و فضلاى حوزه علميه ، سرسختانه اظهار مى دارد كه : ((چنانچه كراراً اينجانب عقيده خود را اظهار كرده ام باز هم به موجب اين سؤ ال عرض مى كنم كه حضرت آيت اللّه امام خمينى رحمة اللّه عليه - دامت بركاته - يكى از مراجع تقليد عالم تشيع هستند و از اساطين روحانيت اسلام و از مفاخر عالم تشيع . اميد است خداوند متعال موجبات رفع نگرانيهاى مسلمين و انجام منويات مقدسه روحانيت اسلام را فراهم فرمايد.))
از اين تاريخ به بعد اعلاميه ها، بيانيه ها و سخنرانيهاى مختلفى در دفاع از اسلام و روحانيت از جانب ايشان صادر گرديد كه كارنامه افتخارآميز مبارزات ايشان را درخشانتر از پيش ساخت . ايشان نه تنها در صحنه مبارزات حق طلبانه داخلى ايران از اسلام و مسلمين دفاع جانانه كرد، بلكه در مواقع حساس از ديگر مسلمانان ساير مناطق اسلامى نيز كه مورد تجاوز و ستم قرار گرفته بودند، شديداً دفاع كرد. معظم له در سال 1352 شمسى عليه خريد و فروش كالاهايى كه سود آن در راه مقاصد شوم استعمارى و تبليغات جاسوسى بهائيت به مصرف مى رسيد، فتواى تحريم صادر كرد. در خرداد 1354 نيز در نامه اى به آيت اللّه آشتيانى ، تهاجم بى رحمانه و خشن عوامل رژيم پهلوى به مدرسه فيضيه قم و دستگيرى جمعى از طلاب و ضرب و شتم آنان را، شديداً محكوم نمود و از ايشان خواست كه در جهت استخلاص زندانيان معجّلاً اقدام كند. در پى اوج گيرى تظاهرات و انقلاب ملت مسلمان ايران و كشتارهاى رژيم منفور پهلوى به مناسبت درج مقاله اى توهين آميز نسبت به امام خمينى رحمة اللّه عليه در روزنامه اطلاعات سال 1356 شمسى ، بار ديگر مبارزات آزاديخواهانه و اسلامى مردم ايران به رهبرى روحانيت شكل تازه اى به خود گرفت و اين بار هم آيت اللّه مرعشى ، قدم به قدم و همگام با امام خمينى رحمة اللّه عليه و ساير مراجع فعاليت خود را تشديد كرد و لحظه اى آرام ننشست . بيانيه ها و اعلاميه هاى مختلفى كه به مناسبتهاى مختلف صادر كرده اند، نمونه هاى بارز اين موضوع است . پس از هجرت امام خمينى رحمة اللّه عليه از عراق و رفتن به پاريس ، ايشان تلگرامهاى اعتراض آميزى به حكام عراق زدند و از سوى ديگر نيز براى رئيس ‍ جمهور فرانسه پيام دادند و از او و ملّت فرانسه خواستند كه مهمان نوازى كنند. همچنين طى تلگرافها و نامه هاى متعدد پشتيبانى خود را نسبت به منويات امام خمينى رحمة اللّه عليه و ساير مراجع ابراز نمودند. در اين دوره پرآشوب ، ايشان همراه با ديگر مراجع عظام قم چندين اعلاميه و بيانيه مشترك صادر كرده و نسبت به حوادث خونينى كه در ايران به وجود آمده بود و ادامه داشت شديداً اعتراض و ملت مسلمان و قهرمان ايران را به استقامت و مبارزه دعوت نمودند. در آستانه پيروزى انقلاب اسلامى و پس از بازگشت امام به ايران ، معظم له از همگامى با ساير مراجع بويژه با رهبر انقلاب اسلامى ايران حضرت امام خمينى رحمة اللّه عليه از هيچ كوششى دريغ نكرد.
و بالاخره در 22 بهمن 1357، روز پيروزى انقلاب اسلامى ، اعلاميه مهمى خطاب به ملت ايران صادر كرد و از عموم طبقات ، كه با فداكاريها و جانبازيهاى خويش در راه اعتلاى كلمه حق و پيشبرد اهداف عاليه اسلامى استقامت كردند و از علماى اعلام و حجج اسلام شهرستانها و مدرسين و طلاب حوزه هاى علميه و افسران و درجه داران و همافران نيرويى هوايى و ديگر اقشار جامعه ، صميمانه تشكر نمود. آيت اللّه مرعشى نجفى پس از پيروزى انقلاب تا آخرين لحظه عمر شريف و با بركت خود در كنار ملت مسلمان و با ايمان و فداكار ايران و همگام با رهبر انقلاب ، امام خمينى رحمة اللّه عليه در تمامى حوادث و مسائلى كه به وجود مى آمد حضورى فعال و روشنگر داشت و در حادثه جنگ تحميلى عراق عليه ايران ، مردم مسلمان ايران را به دفاع مقدس فراخواند. او در كوران حوادث و لحظه هاى حساس سرنوشت ساز انقلاب و كشور، باقى ماند و لحظه اى از منويات اسلام و روحانيت مبارز دور نشد. عاش سعيداً و مات سعيداً.(17)
عطوفت و مهربانى در روابط اجتماعى
يكى از مهمترين مسئوليتها و صفات شايسته مردان دين و عالمان و فقيهان ، گسترش عطوفت ، مهربانى ، ايجاد برادرى و عدالت در سطح جامعه است و اين ميسّر نيست ، مگر اينكه عالم و فقيه مدعىِ رهبرى معنوى و پيشوايى جامعه و اصلاح امور مردم ، خود داراى روابط شايسته و تنگاتنگى با جامعه و مردم بوده و از روابط اجتماعى خوبى برخوردار باشد و نسبت به امور مسلمين و تك تك افراد جامعه اسلامى ، احساس مسئوليت كند كه پيامبر صلّى اللّه عليه و آله فرمود: ((آن كس ‍ كه نسبت به امور مسلمانان بى تفاوت باشد و اهتمامى در حلّ مشكلات آنان نداشته باشد، مسلمان نيست )). عالمى كه از مردم و غوغاى جامعه و محيط اجتماعى دور باشد، نمى تواند شرايط لازم رهبرى را به دست آورد. آيت اللّه مرعشى در روابط خود با جامعه اسلامى و مردم كوچه و بازار چنان گرم و صميمى ، نيكوكار و مهربان و سرشار از عطوفت بود كه براى افراد و آحاد مردم به مثابه برادرى شفيق و مهربان ، پدرى عطوف ، معلمى غمخوار و رهبرى رؤ ف و بخشنده بود. او چنان مهربان و صميمى بود كه مردم ميان خودشان و او فاصله اى احساس نمى كردند. نمونه هاى بسيارى از روابط پدرانه و برادرانه وى را مى توان مثال زد كه نشانگر اخلاق پسنديده و فضيلتهاى انسانى او است . از جمله نقل كرده اند، در هنگام بمباران قم توسط رژيم بعثى عراق كه بيشتر مردم به خارج از شهر و به پناهگاههاى امن رفته بودند، ايشان در قم مانده بود و با اينكه هميشه فاصله بين منزل تا صحن مطهر حضرت فاطمه معصومه رحمة اللّه عليه را براى اقامه نماز جماعت با تاكسى طى مى كرد، در آن روزها و شبهاى بمباران ، اين مسافت را پياده مى رفت و هنگامى كه از ايشان مى پرسيدند چرا پياده مى رويد؟ در جواب فرمودند: ((مى خواهم مردم مرا مشاهده كنند و آرامش ‍ خاطر پيدا نموده و اندكى خيالشان آسوده شود.)) نمونه ديگر را شاگرد ايشان ، حجت الاسلام عادل علوى ، در كتاب قبسات من حياة سيدنا الاستاد آية اللّه العظمى السيد شهاب الدين المرعشى النجفى1 نقل كرده است كه : روزى پيرمردى به نزد ايشان آمد و پس از سلام و احوالپرسى گفت آقا من يك نفر كارگر حمام هستم . داستانى از شما به خاطر دارم كه مى خواهم آن را نقل كنم : در زمانى كه شما جوان بوديد و به حمام عمومى مى آمديد، روزى با كودكان خود به حمام تشريف آورديد و چند كودك را در حمام مشاهده كرديد، سپس درباره آنان از من پرسيديد و من گفتم كه اين كودكان يتيم هستند. شمابلافاصله به فرزندان خود فرموديد دقّت كنيد در حضور آنان به من ((بابا)) نگوييد. سپس مبلغى پول به من را داديد تا براى آنها دفتر و قلم و ديگر وسايل مدرسه خريدارى كنم . اين موضوع نشان مى دهد كه معظم له حتّى در آن ايام كه هنوز به مقام مرجعيّت عامه نرسيده بود نيز به فكر مستمندان و ايتام و از ميان بردن فاصله بين خويش و جامعه بوده است و تصميم داشته كه ارتباط بسيار نزديكى با مردم محروم و مستغضف جامعه اسلامى داشته باشد. در دوران مرجعيّت و زعامت ايشان نيز بين ايشان و مردم حجاب و مانعى وجود نداشت و منزل وى هميشه ملجأ و پناه مستمندان و طلاب حوزه علميه قم بود. در رابطه خود با مردم چنان خودمانى و صميمى رفتار مى كرد كه كوچك و بزرگ و زن و مرد به راحتى با وى سخن مى گفتند. باز هم شاگرد ايشان ، عادل علوى ، نقل كرده كه دو روز پيش از رحلت ايشان پيرزنى جهت پرداخت خمس مالش به حضور ايشان آمد. پس از پرداخت پول ، با خيالى آسوده و آرامش خاطر از معظم له خواست كه روز قيامت در پيشگاه خداوند وى را شفاعت كند و ايشان با كمال فروتنى جواب دادند كه اگر از شفاعت كننده ها باشم ، چنين خواهم كرد. او نه تنها نسبت به دوستان و پيروان خود چنين عاطفه و شفقتى داشت ، بلكه با دشمنانش نيز كه كم نبودند، با مهربانى رفتار مى كرد و در مقابل اذيّت و آزار آنان گذشت مى نمود. او خود گفته بود كه :
((يك بار به مجلسى وارد شدم و در كنار فردى نشستم و او كه با من عداوت و كينه بسيار داشت ، در مقابل جمعيت حاضر در جلسه به من پشت كرد و من در هنگام برخاستن و ترك مجلس به شكلى كه وى متوّحه نشود، مبلغى را در دامن او گذاشتم و از جلسه بيرون آمدم و بعدها شنيدم كه آن فرد براى دوستانش نقل مى كرد كه آن شب آه در بساط نداشته و دستى از غيب به وى كمك كرده و اين را از كرامات خود مى دانست و خبر نداشت كه آن مبلغ را من در دامن او ريخته ام .)) يك بار هم وقتى از حسادت دشمنان و تنگ نظرى آنان كه نمى توانستند شاهد نماز جماعت با شكوه وى در صحن و حرم حضرت فاطمه معصومه عليهاالسّلام باشند، به تنگ مى آيد و به حرم حضرت فاطمه معصومه عليهاالسّلام پناه مى برد و دور از چشم اغيار، در حالى كه عباى خود را به روى سركشيده بود، خود را به ضريح آن حضرت مى چسباند و از حسادت و تنگ نظريهاى حسودان شكوه مى نمايد. در اين هنگام حالت مكاشفه اى به وى دست مى دهد و خود را در محاصره دشمنان مى بيند و مشاهده مى كند كه هر يك از آنان به طرف وى سنگ پرتاب مى كنند. او به جدّ خود اميرالمؤ منين عليه السّلام استغاثه مى كند و طلب يارى مى نمايد. در آن هنگام جدّ وى به كمكش ‍ مى شتابد و او را از روى زمين بلند مى كند و به او مى فرمايد كه مانند جدّ خود شكيبا و بردبار باش . معظم له مى فرمود پس از اين حادثه در خويش حالتى از سكون ، آرامش و شكيبايى در قبال حسودان و دشمنان يافتم .(18)
خوش رفتارى و برخورد شايسته با مردم
يكى ديگر از خصوصيات اخلاقى آيت اللّه مرعشى ، خرشرويى و خوش ‍ برخورد فوق العاده ايشان بود كه دوست و دشمن به آن معترف هستند. او در جلسه درس و محفل دوستان و يا در جلسات مختلف ديگر، بسيار بذله گو و شوخ طبع بود. هنگامى كه در جمع دوستان نزديك خود شركت مى كرد؛ از مطايبات پسنديده و مزاح نيكوپرهيز نمى كرد، زيرا اعتقاد داشت كه بايد در زندگى در ارتباط با مردم ، بشّاش بود و برخوردى شايسته داشت و تا آنجا كه امكان دارد، براى مردم شادى آفريد. از همان دوران جوانى به تجربه و دانش ‍ افراد كهنسال ارج مى نهاد و دوستان خود را در جمع آنان مى يافت و هرگاه پيرمرد غريبى را مى ديد، او را به حجره خود در مدرسه و يا به منزل خويش ‍ دعوت مى نمود و از تجربيات و دانش وى استفاده مى برد.
دلسوزى و مهربانى وى نسبت به مردم زبانزد عام و خاص بود. خوب به درد دل آنان گوش مى داد و پاى صحبت آنان مى نشست و چون پدرى دلسوز و برادرى مهربان به مشكلات آنان رسيدگى مى كرد و در رفع آنها مى كوشيد، بويژه نسبت به طلاب محروم و اهل علم عنايتى خاص داشت . بارها اتفاق افتاد كه وقتى پاى درد دل طالب علمى مى نشست و از حوادث تلخ زندگى وى آگاه مى شد، بسيار محزون ، متاءلم و حتى گريان مى گرديد. ايشان هرگز در تابستانهاى گرم 45 درجه قم ، اين شهر را ترك نمى كرد و همراه و همگام با مردم ، گرما و سرماى اين شهر كويرى و خشك و سوزان را تحمّل نموده و خود را هم رديف فقيرترين افراد جامعه ، كه از وسايل آسايش محروم بودند، قرار مى داد.(19)
سخاوت و بخشندگى و دستگيرى از مستمندان
از ديگر مميّزات اخلاقى ايشان ، سخاوت ، بذل و بخشندگى وى بود كه در دستگيرى از فقرا و كمك به افراد محروم و مظلوم پيشقدم و پيشتاز بود. او قلبى سليم و مهربان داشت و در كَرَم و بخشش ، بسيار دست و دل باز بود. بسيارى از مواقع خود گرسنه مى ماند و به ديگران كمك مى كرد. در اهداى كتب و انفاق انگشترى به جدّ خويش اميرالمؤ منين عليه السّلام اقتدا مى كرد، چنان كه نوشته اند هزاران نفر از دانشمندان ، علماى اعلام ، خطباى عظام و ديگر اصناف جامعه را به بذل انگشتر عقيق و فيروزه و مانند آنها مسرور ساخت . او در بين مراجع شيعه به مبسوط اليد و سخاوتمند بودن شهرت داشت و تا آنجا كه استطاعت داشت به قضاى حوايج مردم مى كوشيد و در اين راه هيچ مانعى ، مانند كهولت ، بيمارى ، اندوه و ناراحتى او را از دستگيرى و كمك به ديگران باز نمى داشت او از مصداقهاى بارز اين آيه شريفه بود: (ثم كان من الذَّينَ آمنَوُا و تَواصَوا بِالصَّبْرِ وَ تَواصَو بِالْرَحْمَةَ).(20)
او فقيه و مرجعى روشن ضمير، انسان دوست و اسلام خواه بود كه در بعد خدمات اجتماعى و دستگيرى از محرومان جامعه تنها به حوزه علميّه ، طلاب و مردم قم بسنده نمى كرد، بلكه نسبت به شؤ ون ديگر مسلمانان ايران نيز اهتمام فراوانى داشت و با احداث مراكز درمانى و كمكهاى مالى از زلزله و بمبارانهاى دوران جنگ ، به كمك مردم مى شتافت و آسيب ديدگان را تسلّى مى بخشيد. او بارها به مهاجران غيرايرانى ، مانند مهاجران عراقى ، افغانى ، لبنانى ، بنگلادشى ، هندى ، الجزائرى ، سوماليايى ، آوارگان فلسطينى و ديگر مسلمانان كمك هاى فراوان مى كرد.
در مورد كمكهاى ايشان به فقرا و مستمندان نمونه ها و خاطرات بسيارى وجود دارد كه اشاره به يك مورد از آن در اين مختصر كفايت مى كند. فرزند ارشد ايشان حجت الاسلام والمسلمين حاج سيد محمود مرعشى نجفى نقل كرده اند كه : پس از رحلت پدرم روزى براى شركت در جلسه ترحيمى كه از طرف مقام معظم رهبرى حضرت آية اللّه خامنه اى برگزار شده بود به تهران رفتم ، پيش از شركت در آن جلسه براى استراحت مختصرى به دفتر يكى از دوستان رفتم . پس از ورود به دفتر آن دوست ، ديدم ايشان شديداً متاءثر است و به من گفت مطلبى را امروز بايستى برايتان بازگو كنم و آن اين است كه : مرحوم آقا به وسيله من و تنى چند از بازاريهاى تهران وجوه قابل توجهى را در اوّل هر ماه حواله مى فرمود، آن وجوه را من و دوستانم مى بايست بر اساس ليستى كه قبلاً به ما داده بودند بين فقرا و مستمندان تقسيم كنيم . در آن ليست فقط آدرس منازلى در جنوب شهر تهران و محلات فقيرنشين بود، امّا نام صاحبان منازل و اشخاص در آن ليست قيد نشده بود. مرحوم آقا ما را مكلّف فرموده بودند كه پولها و وجوهى كه مى فرستادند و در آن ليست معين كرده بودند، به آدرسهاى فوق ببريم و هيچگاه نبايستى سؤ ال كنيم كه آنجا منزل چه كسى است . شايد خيلى از صاحبان آن منازل هم نمى دانستند كه اين پول از كجا حواله شده است . مرحوم آقا ما را قسم داده بودند كه تا من زنده هستم نبايد هيچكس حتى فرزندانم متوجه به اين موضوع بشوند.
بر اساس خاطراتى كه بعدها ديگران نقل كرده اند، معلوم مى شود كه موضوع كمك به خانواده هاى فقير و محروم و دستگيرى از مستمندان و تقسيم پول و لوازم ضرورى زندگى به صورت پنهانى به اين خانواده ها در برخى از شهرستانها و همچنين شهر قم نيز همين منوال انجام مى گرفته است .(21)
زهد و تقوا و بى اعتنايى به دنيا
آيت اللّه مرعشى نجفى از شدت زهد و تقوايى كه داشت ، هيچگاه به فكر جمع مال و گردآورى ثروت برنيامد و پيرامون امور مادى نگشت . بديهى است كسى كه نسبت به امور مادى و زخارف دنيوى تعلق خاطر داشته باشد، نمى تواند اين گونه كه در فرازهاى پيشين ذكر شد، به بذل و بخشش بپردازد و خود تا آخر عمر تهيدست باقى بماند. ايشان با تمايلات مادى قطع رابطه كرده بود. اگر مالى هم بدست مى آورد، صرف خريد كتاب مى كرد و تنها تعلق خاطرى كه داشت به كتاب بود كه اين علاقه هم نزد اهل بصيرت از تعلقات مادى نيست ، سهل است كه همه كتابهايش را چنان كه مى دانيم وقف جامعه اسلامى كرد. ايشان در بخشهايى كه از وصيتنامه خويش به اين مطلب اشاره كرده و نوشته است كه : چون من بعد از خود چيزى از زخارف دنيوى را باقى نگذاشته ام ، به فرزند ارشدم وصيّت مى كنم كه نسبت به ديگر فرزندانم با نيكى رفتار كند و صله رحم در حق آنها به جا آورد اين به آن جهت بود كه معظم له هر وقت چيزى از مال دنيا به دست مى آورد، در حوايج مردم و دستگيرى از اهل علم و نذورات خاصه صرف مى كرد.
بار ديگر در فرازى ديگر تاءكيد مى كند كه : من بزودى از اين دنيا مى روم ، در حالى كه براى ورثه خود جز نامى نيك باقى نگذاشته ام و آنها را به خداوند بزرگ سپرده ام . اگر مى خواستم زراندوزى كنم و براى فرزندانم مال و ثروت به ارث بگذارم ، با موقعيتى كه در ميان جامعه داشتم ، مى توانستم ، اما از اين كار سر باز زدم .
آرى ايشان هر چه داشت ، در راه مستمندان و فقرا و افراد بى بضاعت مصرف مى كرد. بارها پيش آمد كه براى تاءمين مايحتاج مردم فقير، اگر خود دستش تهى بود، به ديگران رجوع مى كرد و در رفع نياز آنان مى كوشيد.
نقل كرده اند كه بسيارى از مواقع دستور مى داد، نابينايان فقير شهر قم يا اطراف را دعوت به صرف شام يا ناهار كنند، ولى نگويند از جانب چه كسى است ، و آن وقت خود به پذيرايى از آنها مى پرداخت و حتى كفشهاى آنها را در جلوى پايشان جفت مى كرد، و آنها مى آمدند و صرف نهار يا شام مى كردند و مى رفتند و نمى دانستند ميزبانشان كيست !(22)
رعايت نظم دقيق در زندگى
آيت اللّه مرعشى عنايتى شديد به ارزش وقت و رعايت نظم در زندگى داشت و از بى نظمى در زندگى ، كه بزرگترين علّت تضييع وقت و هدر دادن عمر گرانبهاست ، به شدت بيزار بود و آن را گناهى بزرگ مى دانست . از اين رو كوشش ‍ مى كرد تا حتّى از ثانيه ها و لحظات عمر نيز در راه به كمال رساندن خود و ارشاد و راهنمايى ديگران سود جويد و بهره گيرد. به مصداق رهنمود امام صادق عليه السّلام ساعات شبانه روز را به سه بخش تقسيم نموده و هر بخشى را براى كارى در نظر گرفته بود. اوقات خويش را در راه تعليم و تعلّم به كار مى گرفت و به درس ‍ و بحث عنايت و اهميّت وافرى نشان مى داد. در راه كسب و دانش و فراگيرى علوم و فنون از سنين جوانى تا لحظه هاى آخر عمر سر از پا نمى شناخت و هرگز ساعتى را به بطالت نمى گذراند.
از اين بخش از اوقات خود كاملاً در راه آموزش و يا تعليم به ديگران سود مى برد و استفاده مى كرد و يا به كار و تلاش علمى و عبادت و نيايش مى گذارند و در راه كمك به ديگران ، دستگيرى از مستمندان و رفع نيازهاى مردم محروم و مسلمان استفاده مى كرد. سرما و گرماى تابستان و زمستان در اراده و تصميم وى تاءثيرى نداشت و به اين نظم دقيق خللى وارد نمى كرد. و براى وعده هاى خود اهميّت خاصى قائل بود، زيرا شاگرد مكتبى بود كه يكى از صفات پيروان خود را وفاى به عهد و وعده قرار داده بود: (المؤ من اذا وعد و فى ). در ايامى كه خود هنوز گرفتار بيمارى و كهولت سن نشده بود و مى توانست در مجالس ترحيم شركت كند، نخستين كسى بود كه درست سر ساعت مقرر در آن مجلس حضور مى يافت . همچنين ساعات درس را دقيق رعايت مى كرد. ايشان براى حضور در اقامه نماز جماعت ، هميشه پيش از وقت حاضر مى شد، تا مردم به كار و زندگى خويش ‍ برسند. حضور وى براى اقامه نماز صبح در حرم مطهر حضرت معصومه عليهاالسّلام هميشه پيش از بازگشايى درهاى صحن مطهر بود و مدتى به انتظار مى نشست تا درها را خدام باز كنند.(23)
عبادت ، تهجّد و نيايش
عشق و علاقه شديد معظم له به عبادت ، تهجّد و دعا از مطالبى نيست كه بتوان آن را ترسيم كرد. زيرا اين موضوع رابطه اى ناپيدا ميان خداوند و بنده اش ‍ مى باشد و عبادت و نيايش به درگاه معبود هم تنها در نماز و روزه و ذكر ظاهرى نيست . شخص موحّد و مؤ من در همه حال خدا را عبادت مى كند و به ياد خدا است . او در لحظه لحظه عمر و با همه سلول هاى خويش تسبيحگوىِ خداى جهان است ؛ بويژه اگر عالمى مجتهد و فقيهى زاهد باشد كه عمرى را در عبادت و نيايش گذرانده باشد. امّا از باب اينكه زندگى بزرگان درس عبرت و آموزش ‍ است ، به نكاتى راجع به عبادت و نيايش اين مرجع عاليقدر اشاره مى كنيم . يكى از مظاهر عبادت و پرستش ، نماز است و آيت اللّه مرعشى سخت مقيد بود كه نمازهاى خويش را در وقت فضيلت و با جماعت برگزار كند.(24)
شصت سال نماز جماعت در حرم حضرت معصومه عليهاالسّلام
در برخى از يادداشتهاى معظم له آمده است : ((هنگامى كه در قم سكونت كردم (1343 ق )، صبحها در حرم حضرت معصومه عليهاالسّلام اقامه نماز جماعت نمى شد و من تنها كسى بودم كه اين سنّت را در آنجا رواج دادم و از شصت سال پيش به اين طرف صبح زود و پيش از بازشدن درهاى حرم مطهر و زودتر از ديگران مى رفتم و منتظر مى ايستادم . اين انتظار گاهى يك ساعت قبل از طلوع فجر بود تا خدّام درها را باز كنند زمستان و تابستان نداشت . در زمستانها، هنگامى كه برف همه جا را مى پوشاند، بيلچه اى كوچك به دست مى گرفتم و راه خود را به طرف صحن باز مى كردم تا خود را به حرم مطهر برسانم . در آغاز خود به تنهايى نماز مى خواندم . تا پس از مدتى يك نفر به من اقتدا كرد و پس از آن كم كم افراد ديگر اقتدا كردند و به اين ترتيب نماز جماعت را در حرم مطهر آغاز كردم و تا امروز كه شصت سال از آن تاريخ مى گذرد، ادامه دارد. آهسته آهسته ظهرها و شبها نيز اضافه شد و از آن پس روزى سه بار در مسجد بالاسر حضرت معصومه عليهاالسّلام و صحن شريف نماز مى خوانم .))(25)
نماز جماعت ايشان در آستانه حضرت معصومه عليهاالسّلام در اين مدت يكى از پرشكوهترين نمازهاى جماعت شهر قم به شمار مى رفت و در عيد فطر و ديگر اعياد اسلامى شكوه آن چند برابر مى گرديد. ايشان مقيد بودند تا در انجام نماز جماعت رعايت حال همه افراد را بنمايند.
نيايشهاى نيمه شب و اوراد و اذكار سنّت هميشگى وى بوده و حتّى از اين نظر صاحب اجازه هم بوده است . او شبهاى بسيارى را با دعا و نيايش به صبح رساند و گرچه خود جز در يك مورد از آن سخن نگفته است ، امّا اطرافيان و اصحاب خاص وى هميشه از نيايشهاى نيمه شب ايشان و اثرات آن سخنها گفته اند. او خود در وصيتنامه خويش به وارثانش توصيه مى كند كه : ((پس از مرگم ، سجاده اى را كه مدت هفتاد سال بر آن نماز شب مى خوانده ام با من دفن كنيد)). از اين توصيه استفاده مى شود كه ايشان از سنين جوانى نماز شب مى خوانده و هيچگاه آن را رها نكرده است . او در وصيتنامه خود به فرزندان ، طلاب و عموم مردم سفارش مى كند كه به خواندن برخى از دعاها مداومت داشته باشند. حتّى در نامه هايى كه به دوستان و يا به علما مى نوشته توصيه مى كرده است كه به فلان دعا اهميّت بسيار بدهند و در خواندن آن لحظه اى درنگ نكنند.
تديّن شديد و پايبندى به احكام الهى
آيت اللّه مرعشى در خانواده اى تربيت يافته بود كه تقيّد شديدى نسبت به دستورات دين و احكام خداوند داشتند. از اين رو ايشان به اجراى مو به موىِ قوانين و فرامين دينى دلبستگى عجيبى داشت . ايشان در تديّن خود تظاهر نمى كرد، بلكه شديداً به دين و مذهب عشق مى ورزيد و از هر حركت ضدّ دينى و يا سخنى كه شائبه سست دينى داشته باشد، پرهيز مى كرد و از كسانى كه از دين براى مقاصد دنيوى استفاده مى كردند، گريزان بود. كوشش مى كرد تا فرزندان ، شاگردان ، مقلدان و دوستان خويش را در پايبندى به مظاهر اسلامى و شعائر مذهبى علاقه مند و مشتاق ساخته و آنها را مقيد به عمل سازد.
ايشان با مظاهر تمدن جديد، كه با دين و شريعت مخالفت داشت و يا باعث سست شدن عقيده مسلمانان مى گرديد، سخت مبارزه مى كرد، تا آنجا كه حتى از پوشيدن لباس خارجى پرهيز داشت و در عمر با بركت خود هيچگاه از لباسى كه پارچه يا نخ و يا دكمه آن از خارج وارد كشو ايران مى شد استفاده نمى كرد. اين نشان مى دهد كه معظم له تا چه اندازه نسبت به امور شريعت و مظاهر دينى مقيد بوده است .(26)
علاقه شديد به خاندان رسالت و ولايت
مُحبّت فوق العاده و عشق شديد وى به خاندان رسالت و اهل بيت عصمت و طهارت عليه السّلام چيزى نيست كه بر كسى پوشيده باشد. اخلاص و علاقه بى انتهاى ايشان به اين خاندان از لحظه لحظه عمر وى و از نوشته ها و كتابها و آثار قلمى و علمى معظم له به خوبى نمايان است . او با دارا بودن مقام مرجعيّت ، هميشه خود را كوچكترين خادم خاندان پيامبر صلّى اللّه عليه و آله معرفى مى كرد و در نوشته هايش هميشه عبارت زيباى ((خادم علوم اهل بيت عليه السّلام به چشم مى خورد. او در اين گفته خويش صادق بود و در تمامى دوران زندگى يك لحظه از دفاع نسبت به مقدّسات و شعائر مذهبى و مساءله ولايت غافل نماند. كتابهاى بسيارى در مناقب و فضايل اهل بيت ، از گوشه و كنار جهان ، جمع كرد و كوشش ‍ فراوانى نمود تا كتابهاى مخالفين شيعه و اهل بيت را كه در مناقب خاندان رسالت و فضايل اهل بيت توسط علماى آنها نوشته شده ، گرد آورد و يكجا در معرض استفاده مخالف و موافق قرار دهد. كتابخانه عمومى ايشان كه حاصل عمرى تلاش پيگير در اين راه است ، خود بهترين دليل و گواه بر اين عشق و محبّت است . جز اين ، آثار و نوشته هاى خود معظم له ، بويژه موسوعه بزرگ و معروف احقاق الحق و ملحقات آن كه تاكنون 27 جلد آن يا بيشتر منتشره شده ، گواه ديگرى بر اين مدعاست كه در طول بيش از شصت سال از عمر خويش چه رنجها كه نكشيد تا اين اثر مستند و علمى در موضوع ولايت را به جامعه شيعى و اسلامى عرضه كند. نگاهى به عناوين آثار ايشان نشان مى دهد كه بيشتر آنها در موضوع ولايت و دفاع از خاندان رسالت است . معظم له محبت فوق العاده اى نسبت به اهل بيت عليهم السّلام داشت كه در مجالس عزا و مواليد به خوبى آشكار بود. عشق سرشار وى به سيدالشهداءعليه السّلام و شهيدان كربلا، چنان در او شورى ايجاد مى كرد كه در مجلس آن حضرت سر از پا نمى شناخت و در عزاى آن سيد مظلومان با صداى بلند مى گريست . در ماه محرم و صفر و ديگر ايام سوگوارى ، كاملاً سياه مى پوشيد. همه ساله دهه عاشورا و ساير ايام عزا و اعياد اسلامى و شيعى در منزل خويش و يا اين اواخر در مدرسه ها و حسينيه خود مجلس ‍ سوگوارى يا مراسم جشن برقرار مى كرد و خود به خدمت به عزاداران مى پرداخت . علاقه شديد ايشان به ساحت مقدس ائمه طاهرين عليهم السّلام و اولاد آنها باعث شده بود كه وى در بسيارى از بقاع متبركه سمت خادم افتخارى آن آستانه ها را به خود اختصاص دهد و به آن مباهات نمايد. برخى از مناصب خدمتگذارى افتخارى ايشان در بقاع متبركه ، در آستان امامزادگان و مشاهد مشرفه در ذيل ذكر مى گردد:
اوّل : منصب خدمتگذارى و خادمى افتخارى روضه منوّره و حرم سيدالشهداء اباعبداللّه الحسين عليه السّلام در كربلاى معلّى كه به وسيله توليت حرمين شريفين امام حسين عليه السّلام و ابوالفضل العباس عليه السّلام و سركشيك و چند تن از خدّام ، مهر و امضا شده است .
دوّم : مناصب پرافتخار نقيب الساداتى و تدريس در حرم حسينى و حضرت ابوالفضل العباس عليه السّلام
سوّم : منصب خدمتگذارى افتخارى حرم حضرت ابوالفضل العباس عليه السّلام در كربلاى معلّى كه توسط رئيس خدّام و چند تن از خدمتگذاران آن حرم شريف امضاء شده است .
چهارم : مقام مدّرسى آستانه حضرت فاطمه معصومه عليهاالسّلام در قم كه به تاريخ 14 آذر 1348 صادر و به وسيله مقام توليت آستانه امضاء شده است .
پنجم : منصب نسّابه افتخارى آستانه مقدّسه حضرت فاطمه معصومه عليهاالسّلام ، در قم كه به تاريخ 13 تير 1316 توسط توليت وقت آستانه امضاء شده است .
ششم : منصب پرافتخار امام جماعت مادام العمرى آستانه مقدسه حضرت فاطمه معصومه عليهاالسّلام كه در 17 شهريور 1360 توسط توليت آستانه مقدسه ، آقاى احمد مولايى ، امضاء و صادر شده است .
هفتم : منصب خدمتگذارى افتخارى آستانه مقدسه حضرت فاطمه معصومه عليهاالسّلام .
هشتم : منصب خدمتگذارى افتخارى بقعه متبركه حضرت سلطان سيد جلال الدين اشرف ، واقع در شهرستان آستانه اشرفيه گيلان كه توسّط مير احمد رفعتى ، توليت وقت آن آستانه مقدسه ، در تاريخ اوّل شوال 1380، مطابق 28 اسفند 1339، امضاء و صادر شده است .
نهم : منصب خدمت افتخارى در حرم حضرت عبدالعظيم حسنى عليه السّلام در شهر رى .
دهم : منصب خدمت افتخارى حرم على بن امام محمد باقرعليه السّلام در مشهد اردهال كاشان .
يازدهم : منصب خدمت افتخارى در حرم احمد بن امام موسى بن جعفرعليه السّلام معروف به شاهچراغ ، در شيراز.
دوازدهم : منصب خدمت افتخارى در حرم حضرت ثامن الحجج على بن موسى الرضاعليه السّلام در مشهد مقدس .
احكام صادره مناصب خدمتگذارى ايشان هم اكنون در ميان اسناد زندگينامه ايشان موجود است .(27)

next page

fehrest page

back page