داستان غدير

جمعى از دبيران

- ۳ -


مشعلداران فضيلت در تمدن مذهبى 
جالبترين مظاهر هر تمدن ، فداكاريهاى مقدس پيشروان آن است كه با اراده هايى آهنين و جانهايى بر كف نهاده ، پرده هاى غليظ حوادث را كنار زده به سوى مقصد تابناك خود پيش رفته اند؛ و طنين شورانگيز پيروزى خود را در فضاى عالم درافكنده اند. در تمدن عظيم اسلامى نيز، كه والاترين تمدن شرق است ، از اين گونه صحنه هاى جالب و اميدبخش ، بسيار به وجود آمده است ، به طورى كه مى توان گفت : از آغاز آن تاكنون هرچه پيش آمده ، مجاهده و فداكارى بوده است . و خوشبختانه تاريخ تشيع از اين افتخار بزرگ سهمى به سزا بوده است ، به حدى كه در هيچ يك از مذاهب سراغى از آن نيست .
زيرا نوع فعاليتها: نهضتهاى اصلاح طلبانه ، خدمات فرهنگى ، اشاعه اصول اخلاقى ، نشر معارف اسلامى ، تاءسيس علوم و تاءليف كتب نفيس ، آزمايشهاى طبى و فنى ، ساختن دانشگاه و رصدخانه و كتابخانه و... به وسيله رجال برجسته شيعه ، كه بيشتر ايرانى بوده اند، انجام گرفته است . بعلاوه داستان پايدارى و تحمل شكنجه هاى طاقت فرسا (در راه اصلاحات دينى و نجات اجتماع ) و پيشكش كردن شهداى بزرگ به تاريخ فضيلت انسانى ، از عناصر اصلى تاريخ ما و ميراث انفكاك ناپذير شيعه است .
البته در محيطى كه جز ايجاد مانع و از بين بردن امكانات و تفتيش عقايد شيعه و نابود ساختن آثار آنان ، موضوعى مطرح نبوده است ، توجه به اين مسئله كمال اهميت را دارد كه چطور تمدنى با اين وسعت فرهنگى و علمى به وجود آمده است ؟ يقين است كه حق سرانجام پيروز مى شود؛ ولى آيا مى توان مجاهدات شبانروزى پيشينيان را در رشد چنين تمدنى ناديده گرفت ؟ آيا مى توان مبارزات خستگى ناپذير دانشمندان و نويسندگان شيعه را در راه اعتلاى مكتب جعفرى به حساب نياورد؟ اگر مردان الاهى را استثنا كنيم ، شايد بتوان به تاءثير متقابل محيط و شخصيت در حوادث بزرگ قائل شد؛ اما در مورد مردان خدا فقط نيروى معنوى و نشاط روحانى و احساسات عميق دينى و عشق پر شور به نجات بخشى و تربيت مردم ، مددكارشان بوده است و بس .
بارى ، اين همه كار و كوشش و اثر و خدمت ، و به وجود آوردن فرهنگى چنين پهناور و غنى ، در خلال تاريخى كه پر از حوادث دشوار بوده است ، در نتيجه پيدايش نوابغ و آزادگانى بوده كه در سايه روشنهاى قرون گذشته ، چون ستارگانى فروزان طلوع كردند و محيط تشيع را از حيث دانشمندان پر حاصل و پيشروان وارسته بى نياز ساختند. با نگرش به طرز كار و برنامه هاى مثبت اين مردان بزرگ مى يابيم كه در ميان خدمات اجتماعى و فعاليتهاى مقدسى كه به افتخار دين و انسانيت انجام داده اند، موضوعى را كه با روشى استدلالى و كم نظير پى گيرى كرده اند، كه خود موجب نهضتهاى علمى و گرايش توده هاى عظيم به تشيع گشته است ، اثبات درستى و برترى مبانى علمى و تربيتى شيعه ، و نشان دادن توجه فوق العاده اى است كه در مكتب ائمه طاهرين (ع ) نسبت به انسان و حقوق انسان وجود داشته است .
بر دانشمندان پوشيده نيست كه نويسندگان اين رساله به دليل پايبندى به اختصار، نمى توانند اين مباحث را به شرح ياد كنند. زيرا اين خود به نوشتن دائرة المعارفى نيازمند است كه در آن ، آراء مذاهب مختلف درباره يكايك مسائل علوم و اعتقادات بررسى شود و مفاخر علمى و تاريخى شيعه ارزيابى گردد؛ تا برترى آنان در علوم و فضايل نمودار شود. ولى تنها مطالعه و بررسى يك سلسله تاءليفات ، كه به دست دانشمندان شيعى پيرامون امامت (46) و تحليل مبانى مذهبى و فلسفه حوادث تاريخ اسلام نگارش يافته است و امروز در رديف بهترين كارهاى علمى اسلامى قرار دارد، كافى است كه اين بحث را روشن و ثابت كند.
آرى ، دانشمندان شيعه به وظيفه الاهى خود قيام كردند و اين مشعل افروخته را فرا راه ملل و اقوام قرار دادند و با خامه هاى مقدسى - كه ارزشش از خون شهيدان راه حق افزون بود - به حيات علم و دين و تمدن مذهب جعفرى خدمتهايى گرانبها نمودند. خواب نوشين شب و راحت روز را بر خود حرام كردند، تا حقايق را با شيره جان خود آميخته در معرض ‍ افكار ملتها در آوردند و ده ها اثر ارزنده در موضوع اساسى امامت همانند كتابهاى :
الارشاد - تاءليف : شيخ بزرگوار محمد بن نعمان مفيد،
الشافى - تاءليف : شريف موسوى علم الهدى سيد مرتضى ،
تجريد الاعتقاد (مبحث پنجم ) - تاءليف : فيلسوف بزرگ خواجه نصيرالدين طوسى ،
منهاج الكرامة - تاءليف : جمال الدين علامه حلى ،
احقاق الحق - تاءليف : دانشمند شهيد قاضى نورالله حسين شوشترى ،
النقض (47) - تاءليف : نصيرالدين عبدالجليل قزوينى رازى ،
كفاية الموحدين (فارسى ) ج 2 - تاءليف : دانشمند بزرگ سيد اسماعيل طبرسى نورى ،
تاءسيس الشيعة لفنون الاسلام (48) - تاءليف : علامه سيد حسين صدر كاظمى ،
المراجعات (49) - تاءليف : علامه مصلح سيد عبدالحسين شرف الدين موسوى ،
اصل الشيعة و اصولها (50) - تاءليف : علامه كبير مرحوم كاشف الغطاء،
عبقات الانوار، اعيان الشيعه ، الذريعه و الغدير به جهان علم و تمدن و دنياى مطالعه و تحقيق ، تقديم كردند.
اكنون چهار كتاب اخير را بيشتر معرفى مى كنيم :
عبقات الانوار 
تاءليف علامه كبير، مجاهد نستوه ، مير حامد حسين موسوى نيشابورى هندى (1246 - 1306 ق ). اين كتاب ، شاهكار علمى شيعه در قرن سيزدهم است (51) كه در اثبات امامت ائمه طاهرين و فضايل آنان با استفاده از مدارك و كتب اهل تسنن در چندين جلد مفصل ، تاءليف شده است . مطالعه اين كتاب ، انسان را در برابر دريايى از كاوش و تحقيق قرار مى دهد كه ساحل و كرانه هايش نيست ؛ و خواننده را در مقابل روح مواج مؤ لف ارجمندش ، قهرمان تحقيق و دانش پژوهى ، مير حامد حسين نيشابورى هندى به تعظيم و تجليل وامى دارد. خواننده به زودى در مى يابد كه شرح شخصيت علمى و دينى اين دانشمند بزرگ و عظمت كتابش ، داستانى است كه خامه را توان نگارش آن نيست .
علامه امينى در مواردى از (الغدير) كه از اين كتاب مطلبى نقل كرده ، مؤ لف عاليقدرش را به سزا ستوده است . از جمله در جلد اول ، ضمن سخن درباره (عبقات الانوار) مى نويسد:
خدا به وسيله ميرحامد حسين ، حجت را تمام كرد و راه حق را روشن ساخت . اما كتابش (عبقات ) پس همانا بوى خوشش از كران تا كران جهان وزيد و داستانش خاور و باختر گيتى را گرفت . هر كس بر اين كتاب آگهى يافت ، آن را معجزه اى آشكار شناخت ...
اعيان الشيعة 
تاءليف علامه بزرگ ، سيد محسن امين عاملى (1284 - 1371 ق ). مفصلترين كتابى كه تاكنون در شرح حال شخصيتهاى برجسته شيعه : رهبران ، مصلحان ، فيلسوفان ، متكلمان ، مفسران ، طبيعى دانان ، ستاره شناسان ، طبيبان ، فقيهان ، محدثان ، نويسندگان شاعران و...نگارش ‍ يافته (اعيان الشيعه ) است كه بيش از 50 جلد است و بيشتر مجلداتش ‍ داراى پانصد تا هشتصد صفحه است .(52)
اين كتاب بجز جنبه تاريخى ، بر فوايد علمى بسيارى مشتمل است ؛ و بيش ‍ از 50 جلد آن به چاپ رسيده است ؛ و جلد چهلم به شرح حال و آثار و موقعيت علمى و اصلاحى مؤ لف عاليقدر اختصاص دارد. پاره اى از مجلات (اعيان الشيعه ) چند بار منتشر شده است . از جمله جلد اول است كه در چاپهاى بعدى ، به ضميمه مطالبى (راجع به مسائل اعتقادى شيعه ، اصل پيدايش آنان ، بزرگان و پيشينيانشان از صدر اسلام ، و رد گفتار نادرست بعضى از نويسندگان سبكسر) در دو جلد به طبع رسيده است . علامه امين عاملى از مفاخر بزرگ ماست و در رديف بزرگترين مردان مصلح اين عصر به شمار مى رود. وى بجز تاريخ كبير (اعيان الشيعه ) در بيشتر علوم اسلامى نيز تاءليفاتى به يادگار گذاشته است . علاوه بر اين به كارهاى اجتماعى و تشكيل سازمانهاى خيريه و مؤ سسات علمى اقدام كرده است .
الذريعة الى تصانيف الشيعة 
علامه جليل ، شيخ آقا بزرگ تهرانى (53) دانشمندى سالخورده و جهانى در گوشه اى بنشسته ، كه هم اكنون هشتاد و هشتمين مرحله عمر پر نتيجه خود را مى گذارند و با جثه نحيف و ضعف پيرى و دست مرتعش ، از نگارندگى و تحقيق باز نمى نشيند، مؤ لف (الذريعه ) است .
الذريعه داراى 26 جلد است و تاكنون 19 جلدش چاپ شده است . جلد نهم آن نيز شامل چهار مجلد است كه تقريبا 10000 ديوان از دواوين شاعران شيعى را برشمرده است . 18 جلد ديگر شامل معرفى 33121 كتاب است در موضوعات مختلف علمى ، فلسفى ، تفسيرى ، فقهى ، رياضى ، ادبى و جز آن . بقيه مجلدات كه ساير تاءليفات شيعه را به ترتيب حروف نام مى برد، آماده چاپ است .
موضوع اين كتاب مفصل فنى ، ضبط نام و شناساندن كتب و فهرست آثار دانشوران شيعه است ، و مرجع بسيار مهمى است براى محققان و دانشمندانى كه بخواهند درباره كتب و تاءليفات اسلامى تحقيق كنند.
مؤ لف (الذريعه ) جز اين كتاب نيز آثار علمى بسيار دارد كه از جمله كتاب (طبقات اعلام الشيعه ) است در شرح حال و آثار دانشمندان شيعى قرن چهارم تا چهاردهم ، در حدود بيست جلد.
شيخ اجل ، استوانه فضيلت و تقوى ، حاج آقا بزرگ تهرانى از مفاخر علمى ما و به گفته علامه امينى ، يادگار دانشمندان شايسته پيشين است .
البته در اين قبيل رساله ها كه براى دانش آموزان و دانشجويان ، بر مبناى اختصار، نگارش مى يابد، اشاره اجمالى به اين موضوعات كافى است و جاى تحليل و تحقيق درباره ارزش علمى اين گونه كتب عميق و بزرگ نيست . ولى ما در اينجا به پاس حرمت علم و خدمتگزاران علم ، و به پيروى از اصول حق گزارى و اخلاق ، و براى دميدن روح فضيلت و فعاليت در كالبد اجتماع ، موظفيم به كتاب عظيم (الغدير) و اهميت اسلامى آن ، اشاره بيشترى كنيم . چه ، ما گوهر مطالب خود را از آن درياى پهناور به دست آورده ايم و شعاع روح مؤ لف بود كه از خلال سطور كتابش در اين خدمت فرهنگى فروغمان بخشيد و سرمنشاء تحقيقاتمان گشت .
الغدير 
غدير يعنى رود، بركه و آبگير كه در دشتها و دامنه كوهها ديده مى شود.
در فصل بهار كه ابرها غرش كنان مى بارند و در و دشت را سيراب مى كنند، دانه هاى باران از روى صخره ها و توده هاى شن به هم مى پيوندند و جويبارهاى كوچكى به وجود مى آيند. اين جويبارها سر به دامن طبيعت نهاده از دامنه كوه سرازير مى شوند و فراز و نشيب به آبگيرها هدايتشان مى كند.
با وزش نسيم بهارى كه پيام زندگى نوين را به گوش طبيعت مى رساند، از كنار آبگير سبزه ها مى رويند و لاله ها سر بر مى كشند.... در هواى گرم تابستان ، پرندگان از نقاط دور صحرا به جستجوى آب پرواز مى كنند، پر و بال مى گشايند، در اطراف آبگيرها مى نشينند و از اندوخته طبيعت سيراب مى شوند.
گاه شبانى ، يا بيابانگرد تشنه اى از آن ها آب مى نوشد، يا سياح شوريده اى كه شام تار بيابان و وحشت صحرا، در طوفان عواطف و افكار گرفتارش كرده است ، از تابش عكس مهتاب بر سطح بركه فروغ اميد در دلش مى تابد و از روى علفها و سبزه ها خود را بدان مى رساند تا بياسايد و با صفاى آب ، خاطر خسته اى را تسكين دهد.
اين غدير طبيعت است ، اما غدير علم ...
اقيانوسى است از دانش بيكران ؛ آميخته با خلوص و صفايى بى پايان ...
ژاله هاى ابر توفيق بر صفحات دلى شايسته و قابل ؛ رشته هاى تابناك فكر و انديشه از افقى نورانى و الهام بخش ؛ حقايق و علومى هدايت كننده در قالب الفاظ و عباراتى شيوا؛ امواج تتبع و تحقيق پيوسته به روحى كانون اشراق ، دلى چشمه سار عواطف هماهنگ با عشقى آرام سوز به هدفى مقدس ، هم صدا با نغمه ورق زدن كتابها، سكوت عميق كتابخانه ها، گرماى آتشبار روز، مهتاب رنگ پريده شب ، بيدارى و دمسازى با ستارگان افق ، رنجها و كاوشها و جوش و خروشها و سرانجام ، سينه اى سوزان و سركشى ريزان در كنار خوابگاه مظهر آسمانى انسان ، جويبار به هم پيوسته اى است كه غدير علم را به وجود آورده است .
آن استاد دانشمند (54) كه گفت : (الغديرش ناميده اند براى تبرك ، و گرنه اقيانوس است ) درست گفت .
آن نويسنده مشهور مصرى (55) كه نوشت : (خواننده الغدير، به سايه اى دامن گستر مى گرايد، مانند راه پيماى خسته اى كه به چمنزار خرمى رسد و در سايه درختانش با سبزه ها انس بگيرد و از سرگردانى بيابانهاى گمراه كننده بياسايد) (56) نيكو نوشت .
(الغدير) چون سرود پيروزى در گوشها طنين انداخت ؛ و چون رمز پايدارى حقيقت در جو جهان علم ارتسام يافت . (الغدير) چون نداى روحانى تا اعماق جانها اثر گذاشت و فروغ اطمينان بخش حقيقت را در دلها تابانيد.
كلمه (غدير) را الف و لامش چون جان شيرين در برگرفته و نام اين كتاب فروزان و مجموعه بى نظير را پديد آورده است . اين (الف و لام ) كه با شكوهى ادبى انسان را به ياد (الكتاب ) سيبويه مى اندازد، به گفته نحويان براى (عهد ذهنى ) است ، پس انگيزه خاطرات مقدس داستان تاريخى غدير است .
(الغدير) مشعل هدايت كننده افكار و سند محكمى است براى حقانيت خلافت بلافصل اميرالمؤ منين و درستى اعتقادات ما.
(الغدير) از برجسته ترين كارهاى علمى قرن چهاردهم اسلامى و مدرك عظمت فرهنگ شيعه است ، كه علوم مختلف اسلامى را در خلال بيان وقايع شرح داده است . الغدير بيش از هر چيز مايه افتخار جوانان غيور شيعى مذهب جهان است و هماره جامعه تشيع از داشتن چنين سرمايه اى به خود مى بالد.
جنبه هاى فنى  
(الغدير) با بيانى شيوا، انشايى بلند، روشى ذوقى ، سبكى ادبى ، سرآغازى درخشان ، بلاغتى فروزان ، گفتارى نغز، منطقى قانع كننده ، استدلالى صحيح ، امانتى سرشار، بى طرفيى صادقانه ، و تاءدبى حكيمانه نگارش يافته است .
(الغدير) در تحليل فلسفه تاريخ اسلام و روشن كردن نتايج حوادث گذشته و علل آنها، حقايق مسلمى را شرح داده ، خود در كلام و عقايد، اخلاق ، فقه ، تفسير، حديث ، رجال ، شعر و لغت داراى بحثهايى مفيد و لازم است ؛ و همه متضمن مطالبى راجع به حقوق و اقتصاد اسلامى و برنامه هاى اصلاحى است .
(الغدير) با روش نوين تحقيقى و انتقادى كه محققان و مورخان معاصر جهان دارند، تاءليف گشته و به بيان و تشريح وقايع و رويدادهايى پرداخته است كه بررسى درباره آنها بر حقيقت جويان و مسلمانان آزادفكر لازم است . (الغدير) داراى حقايق روشن و مآخذ محكمى است كه مى توان آنها را به عنوان اصل قبول كرد؛ و بيش از مراجعه به خود آن كتاب به چيزى ديگر نياز نيست . چه ، مدارك (الغدير)، همه ، كتاب هاى معتبر اهل تسنن است . سخنان استدلاليش را از نوشته هاى متقن آنان گرفت است ؛ و به اصطلاح از خودشان گرفته و به خودشان رد كرده است .
اين رشادت و غناى علمى در ساير مذاهب نيست .
پيروان هيچ مذهبى نمى توانند از كتابهاى مذاهب ديگر، اثبات حقانيت مذهب خويش كنند، تا جايى كه دانشمندان مطلع و منصف آنان نيز نيز تصديق كرده بر آن آفرينها گويند.
در ضمن فصول (الغدير)، موضوعى كه با لطافت خاصى نگاشته شده است ، ذكر شاعران غدير است . مؤ لف ، شاعرانى را كه از آغاز پيدايش واقعه غدير تاكنون ، اين حديث را در شعر خود گنجانده اند، به ترتيب قرنهاى اسلامى - پيوسته - مى آورد. سپس به شرح حال و بيان شخصيت علمى و ادبى آنان پرداخته ، نكاتى سودمند ذكر مى كند و مداركى به دست مى دهد كه از لحاظ تاريخ ادبيات ، بسيار مهم و باارزش است .
(الغدير) به روش فرهنگ نويسان ، كه در تعيين معنى واژه يا تاءييد آن به گفته سرايندگان بزرگ زبان استشهاد مى كنند، به اشعار آنان براى تعيين و تاءييد معنى (مولى ) استناد مى جويد. چه ، آنان از كلمه (مولى ) در خطبه غدير همان معنى ولى ، سرپرست روحانى ، متصرف در امور، و پيشوا را فهميده و در شعر خود به كار برده اند.
البته شاعران و سخنوران هر زبان ، حافظ سرمايه ادبى و ترجمان آن زبانند و هيچ گاه از قواعد دستورى و جاى به كار بردن لغت و فهم معنى خواسته شده از آن ، تجاوز نمى كنند. به خصوص در مورد شعراى غدير، كه ستارگان تابنده آسمان ادبيات عرب و شمارى ، داراى وزنه هاى عالى ادبيند، و در كتابهاى نحو، صرف ، لغت ، معانى و بيان به شعرشان استشهاد شده است .
نويسنده ما تا پايان جلد يازدهم ، شاعران غدير را تا اوائل نيمه دوم قرن دوازدهم ذكر كرده است ؛ و با تشكيل اين گروه ادبى ، استدلالى لطيف و استشهادى زنده بر تحقيقات مفصلى كه در معنى (مولى )(57) كرده افزوده است .
يكى از دانشمندان معاصر(58) ضمن بيان نمونه هاى آثار نفيس شيعه در حديث و علوم اسلامى مى نويسد:
... نمونه ديگر، كتاب پر مايه (الغدير) از علامه خبير ما شيخ عبدالحسين احمد امينى ، كاتب مقتدر توانا، بحاثه محدث امين دانا، دريايى است از حديث كه در غدير خود دارد. از اهل درايه و حديث و شعر و اطلاع بپرسيد! آيت تصميم ، خبرگى ، درايت و ضبط و حوصله و تتبع را در آنجا مى بيند. در تهيه مطالب آن به چهار هزار جلد كتاب و (اصول ) مراجعه شده و از اول تا آخر مطالعه شده است . در جاى خود يك دوره (دايرة المعارف ) است كه در محيط شرق تاريك با فقد وسيله و قيام فردى تاءليف شده است . با آنكه تنها استنساخ و استخراج و مبيضه و مسوده و تصحيح و مقابله و تصدى مطبعه آن ، هر كدام آنها جداگانه فوجى يار و معين و مددكار مى خواهد.(59)
بارى اين دائره المعارف كبير، حاصل تحقيقها و كوششهاى چندين ساله دانشمند و نويسنده بزرگ شيعه ، آيت الله آقاى شيخ عبدالحسين امينى است . معظم له ، پس از سالها كاوش و پژوهش ، موفق شد كه در سال 1364 ق /1324 ش چاپ اول كتابش را در نجف شروع كرده تا نه جلد آن را به طبع رساند و در سراسر ممالك اسلامى و غير آن منتشر سازد. سپس در اثر ناياب شدن كتاب و درخواست استادان و دانشمندان كشورهاى مختلف ، چاپ دومش را در سال 1370 ق /1330 ش در تهران آغاز كرد و تا يازده جلد را انتشار داد. بقيه كتاب ، كه به بيست جلد مى رسد، تنظيم يافته و هم اكنون در دست تجديدنظر مؤ لف است . (60)
جلد اول الغدير، به وسيله دكتر صفا خلوصى ، استاد دانشگاه لندن ، به زبان انگليسى ترجمه و منتشر گشته است ؛ و تا جلد سوم نيز به وسيله استاد احمد على جوهر امروهوى ، كه از اديبان و دانشمندان بزرگ كراچى است ، به زبان اردو برگردان شده است .
تقريظها 
ارزش تحقيقها، مداركهاى فراوان ، شيوايى گفتار، تشخيص صحيح ، امانت مؤ لف ، و قضاوتهاى درستش ، و هم عظمت و زيبايى كتاب ، سبب شد كه اساتيد دانشگاهها، دانشمندان بزرگ ، پادشاهان ، وزيران ، عقايدشناسان ، اديبان و ساير شخصيتهاى مشهور، بر آن تقريظهايى جامع و جالب بنويسند، كه هر يك از آنها در حقيقت ، معرف بخشى از محسنات (الغدير) است .
به استثناى مقالاتى كه در جرايد و مجلات كشورهاى اسلامى ، درباره (الغدير) انتشار يافته و تقريظهايى كه هنوز به چاپ نرسيده است ، بيش از 80 تقريظ، به نظم و نثر، از شخصيتهاى مذكور، بر كتاب (الغدير) نوشته شده است .
تقريظنويسان ، مطالب كتاب و خصوصيات فنى آن و عمق تحقيقات مؤ لف را با قلمفرسايى اديبانه و جذابى مى ستايند. سپس سخن را به توصيف نبوغ و شخصيت علمى نويسنده مى كشانند، و او را به عنوان يك دانشمند روشن راءى اصلاح طلب معرفى مى كنند؛ و با احساساتى پرشور، از خدمت بزرگى كه در راه نشر حقايق مذهب شيعه و نزديك ساختن فرق اسلامى - به معنى صحيح آن - انجام داده است ، تقدير مى كنند؛ و كار او را يك نهضت علمى بى شائبه شناخته ، همراه تمجيد بسيار، بى طرفى و خلوص ‍ نظر و امانتش را يادآور مى شوند.
در ضمن گفتار اينان ، مخصوصا دانشمندان مصرى ، اهميت نشر بحثهاى سودمند كتاب و نتايج پر ارج آن از لحاظ اشاعه اخلاق فاضله و اصلاح جوامع اسلامى كاملا بازگو گشته است ؛ و نسبت به هدف آن كه روشن كردن حقايق و تعظيم مقدسات و نشان دادن مقصود اساسى اسلام از مقررات اجتماعى است ، اظهار هماهنگى شده است . از خلال نوشته هاى آنان ، انقلاب عجيبى كه خواندن (الغدير) در سازمان فكريشان به وجود آورده به خوبى مشهود است .
اينك براى پى بردن به ارزش يك كار شايسته و خالص ، براى اينكه بدانيد جهان انسانيت با اين همه تاريكيها و انحرافها باز به جلوه حقيقت چشم دوخته و تشنه زلال فضيلت است ، براى اينكه ببينيد هنوز از عمل صحيح و ارزنده ، با تقدير و تجليل ؛ استقبال مى شود؛ و به ويژه براى روح پاك شما جوانان كه از هم اكنون بينديشيد و ترقيات و افتخارات خود را در سايه طرفدارى حق و حقيقت بجوييد و به دنياى امروز، چهره رباينده و معنويت خيره كننده تعليمات اسلام را نشان دهيد و على (ع ) آن نمونه تربيت اسلامى را به جهانيان بشناسانيد، خلاصه چند تقريظ از تقريظهاى (الغدير) را در اينجا نقل مى كنيم :
دكتر محمد غلاب (61)  
... جلد اول و دوم كتاب نفيس شما (الغدير) را از پست گرفتم . (الغدير)ى كه در صفا و سود بخشيدن همانند غدير (62) است كه پژوهنده ؛ مقصود و آرزويش را در آن به دست مى آورد؛ آن سان كه مسافر تشنه كام هنگام رسيدن به غدير (63) آنچه كه تشنگيش را برطرف سازد مى يابد. همان كتابى كه شما در آن ، درباره بخشى مهم از ميراث علمى اسلامى رنج برده و اهتمام ورزيده ايد در حالى كه تنها درصدد به دست آوردن حقايق و جستجوى مآخذ و آثار صحيح برآمده و موضوعات شبهه ناك را با تصريح و انتقاد تعقيب كرده ايد.
ما يقين داريم كه جوانان مسلمان اين عصر، از اين ثمره هاى خوشگوار استفاده خواهند كرد؛ به خصوص كه بيشتر نوشته هاى امروز تباه و سبك وزن و بى ارزش است ، و فعاليتهاى علمى و ادبى اكنون به صورت تجارت صرف درآمده است .
كتاب شما در وقتى مناسب به من رسيد، زيرا من دست به كار تحقيق و نگارش پيرامون بسيارى از مباحث اسلامى هستم و برايم اهميت بسيار دارد كه عقايد حقيقى و آراء صحيح شيعه اماميه در نظرم روشن باشد، تا ما ديگر در برابر اين (فرقه جليل ) گستاخى نكنيم ، چنانكه بعضى از نويسندگان نورس تندكار كرده اند...(64)
دكتر صفا خلوصى (65) 
... من نمى توانم اعجاب شديد را كه از شما دارم پنهان كنم ، و هماره اين موضوع را با بسيارى از برادران در بغداد و خاورشناسان در لندن در ميان گذارم . زيرا مردى كه پانزده سال (66) از زندگيش را در راه تاءليف كتابى سپرى سازد، شايسته بزرگداشت و سزاوار تعجب است .
من پايان نامه دكترى (تز) خودم را به دانشگاه لندن رد نكردم تا تمام كتاب شما از چاپ بيرون آيد، و از آن اطلاع يابم . چون دوست دارم در متن پايان نامه خود، به كتاب و رنج پرارزشى كه در راه تهيه آن كشيده ايد اشاره كنم . آرى من به همين زودى تمام شرق شناسان را به اين بخش مهم ادبيات عرب ، توجه خواهم داد. اميدوارم دوستى و ارتباط فكرى ما هماره برقرار بماند...(67)
دكتر عبدالرحمن كيالى حلبى (68) 
... تاريخ عرب همان تاريخ اسلام است ، و عرب در تحليل و نگارش تاريخ خود - نگارشى علمى كه از غرض و هوى پاك باشد - كوتاهى كرده است . بيشتر كسانى كه در عصر امويان و عباسيان تاريخ اسلام را نوشته اند، از اشتباهات و تعصبات مذهبى و پشت كردن به حق به دور نبوده اند. ازين رو محققان اين عصر نتوانسته اند وقايع تاريخى را چنانكه بايد، استخراج كنند؛ و حوادث را با استفاده از اصول مسلم و فلسفه تاريخ به هم ارتباط دهند؛ و اسباب و علل قضايا را روشن كرده نتايجى را كه اين انحراف تاريخى به بار آورد آشكار سازند. حال آنكه اين كار از مهمترين مقاصد تاريخ است .
بدون شك براى دنياى اسلام كه همواره نيازمندى شديدى به تدريس تاريخ خود دارد، بس مهم است كه اين امور را بداند:
1 - تطور حكومت ، قبل از اسلام و بعد از آن .
2 - عواملى كه در روى كار آمدن خلفا دخالت داشته است .
3 - كارهايى كه در دوران خلافت آنان به وقوع پيوسته است .
4 - چرا دولتهاى اسلامى متعدد و متفرق گشت ؛ و چه جنگها و كارهايى در عصر آنها رخ داد؟
5 - چگونه تشكيلات دولتهاى اسلامى از بين رفت ، و دول غير مسلمان جاى آنها را گرفتند؟
6 - دولتهاى اسلامى چه خدماتى به تمدن مسلمين و بنيان گذاران و مشعلداران آن تمدن كردند؟
7 - چه عواملى موجب سرعت و وسعت فتوحات اسلام و انتشار آن به دست ملل مختلف جهان گشت ؟
8 - چرا پس از درگذشت پيغمبر بزرگ ، اختلاف آغاز شد؟
9 - چرا بنى هاشم (خاندان پيامبر) از حق خود، كنار زده شدند؟
10 - چه چيز باعث انحطاط و عقب افتادن مسلمين گشت ، و آنان را به وضعى كه هم اكنون دارند كشانيد؟
11 - راهى كه به يگانگى مسلمانان منتهى مى شود و به وجود آورنده نهضت دينى و سياسى و اقتصادى و ادبى و علمى آنان باشد كدام است ؟
12 - آيا براى باز يافتن آنچه از دست رفته كافى است به تواريخ قديم رجوع و بر آنها اعتماد كرد؟ يا لازم است با بى طرفى و پاك نظرى ، بحث و كاوش ‍ كرد؛ و با توجه كامل ، به حقيقت جويى و پيگيرى پرداخت ، تا استنباط و فهميدن علتها و سببهاى آنچه گفته شد ممكن شود؛ و به دست دادن برنامه اى كه لازم است مسلمانان اين عصر براى به دست آوردن موجبات علم و نهضت و چنگ زدن به نمونه هاى عالى نبوغ و فضيلت ، آماده به كار بستن آن شوند ميسور گردد؟ همان نمونه ها كه در نظر ما مجسم مى كند تعليمات و سيرت رسول را و روش كسانى را كه به سيرتش رفتار نمودند، و طبق رهنماييش كار كردند، و از پرتوش روشن شدند. آنان كه خود چراغ راه دين و سند حق و قبله حيات با سعادت و نمونه پارسايى و پرهيزگارى گشتند.
من اطمينان دارم كه تحقيق درباره مسائلى كه ذكر شد، با اين روش محكم ، بهترين چيزى است كه بر مردان علم و دين و اصلاح واجب است ؛ و معتقدم در كتاب (الغدير) شما، كه آن را در جهان اسلام منتشر ساخته ايد، بحثهايى وجود دارد كه فايده اين تحقيق را با همين روش علمى به دست مى دهد و در آن مطالبى است كه حقيقتى تاريخى را براى ما ثابت مى كند، در صورتى كه مورخان در نقل آن حقيقت ، اغراض را كنار نگذاشتند و نتايجى را كه بر آن مترتب مى شود ناديده گرفتند.
در نتيجه آنچه روى داد، عالم اسلام از فهم حقيقت دور ماند؛ حقيقت آن پيشامد تاريخى ، كه اگر اصحاب پيغمبر به آن عمل كرده بودند و وصيت رسول امين اجرا شده بود اين قضايا واقع نمى گشت ؛ و اين بلاى جدايى انداز و اختلاف شقاوت بار به مسلمين نمى رسيد؛ و وحدت اسلامى چون حلقه هاى زنجير به هم پيوسته مى ماند و از دستبرد هوسها و خواهشها محفوظ بود و مقام خلافت ، همان طور كه رسول الله برنامه اش را معين كرده بود، شروع به كار مى كرد؛ در حالى كه موكب همايون پيروزى گرداگردش به حركت در مى آمد و پرچمهاى هدايت و رستگارى با نيرومندى و هماهنگى بر جوانبش سايه مى افكند.
اگر اين كار عملى شده بود، متصرف خلافت نمى گشت مگر كسى كه صاحب استعداد، كفايت ، علم ، اراده ، شجاعت ، نيرو، دورانديشى و پايدارى بود. كسى كه سياست دين را درست درك مى كرد و به نيروى حكمت ميان دين و دنياى مردم ارتباط مى داد، همان كس كه داراى خوى نبوت و روش مصلحانه بود، رهنماييش مانند قرآن و زندگانيش زاهدانه و كردارش بر پايه رعايت حقوق و محبت به نوع بود، و شمشيرش را چون حكيمى آگاه كه جاى درد را بداند بكار مى برد، و در كار قضاوت هيچ گاه تحت تاءثير سرزنش و سخنى واقع نمى گشت . آرى دستش دست انتقام كشنده از ستمگر و مهرورز با ناتوان بود؛ و علم و دانشش همان بود كه قضايا را با ميزان خرد و حق و مصلحتهاى عمومى بسنجد و از هرچه مخالف امر خداست دورى گزيده در سراسر گفتار و كردارش رضاى او را در نظر گيرد.
هان ! كه حوادث تاريخ در قرون گذشته ، با امورى پسنديده و ناپسند در هم پيچيد. و اين خود بايد درس عبرت و انگيزه اى باشد، كه ما را در راه گسترش حقائق و ارتباط دادن وقايع و بيان علل و اسباب و كشف نتايج ، نشاط بخشد؛ با اعتماد به آنچه علم و عقل و تجربه به ما مى آموزد؛ و با روشى كه پراكندگى و اختلاف را از بين برد و بر جراحتهاى پيكر اسلام مرهم نهد؛ تا بحثهاى ما به آلايش انحراف و كوتاهى و سهل انگارى آلوده نگردد. پس ما بايد سيرت و زندگانى آن (وصى ) را پاكيزه بيان كنيم كه براى خدا و دين خدا زندگى كرد و در راه اعلاى كلمه توحيد و دفاع از حق شهيد شد و پسر عم خود (پيامبر) را از جان و دل با فرمانبردارى و پيروى و دوستى يارى كرد.
همانا كتاب (الغدير) شما، با اين سنت و ادب و عمل و تاريخ و مباحث فنى ، درسهاى اخلاقى و حقايق و تتبعات و اقوالى كه در آن است ، مى سزد كه انسان بر آن اطلاع يافته همه اش را فراگيرد، و وظيفه هر مسلمانى است كه اين كتاب را به دست آورد؛ تا بداند چگونه مورخان در بيان حقيقت كوتاهى كردند و حقيقت كجاست ؛ تا بدين وسيله كوتاهى و سهل انگارى آنان را جبران كنيم و به اجر و پاداشى كه براى پابرجا كردن حقايق و پيروى فرمان خدا و يكى ساختن عقايد و مذاهب و ايجاد اتحاد هست برسيم . شايد در آن صورت بتوانيم نهضت كنيم ؛ و هم كسانى كه وضع كنونى مسلمين ؛ دردناكشان ساخته است ، نهضت كنند. شايد همه بيدار شوند و رستگارى و پايدارى و سرافرازى و نيرويشان بازگردد. و اين كار بر خداوند دشوار نيست ...(69)
شيخ محمد سعيد دحدوح (70) 
... (الغدير) امورى را پى ريزى كرد؛ اوهامى را ريشه كن ساخت ؛ حقايقى را پابرجا كرد؛ چيزهايى را به ثبوت رسانيد كه ما نمى دانستيم و گفته هايى را باطل كرد كه ما چندين قرن را با اعتقاد به آنها سپرى كرديم . آرى حوادث گذشته اين گونه كهنه شده بود كه مى گفتيم : سر منشاء آنها را نمى دانيم . در اسرار آنها نيز فكر نمى كرديم . با اينكه لازم است حوادث و پيشامدها اخبارى به ما بياموزد كه بناى عالى فكر و بررسى را درباره قضاياى تاريخ بر آن بالا بريم .
امروزه بر هر محققى لازم است كه اين مباحث را بداند؛ نه براى اينكه آتش ‍ اختلاف را دامن زند يا كينه ها را برانگيزد، بلكه براى اينكه به مردم جهان بفهماند حق چيست و شيعيان (مرتضى ) كيانند و اين مهر و دوستى نسبت به خاندان پاك نبوت از كجا با جان آنان در آميخته است و سرچشمه اين عواطف كجاست و اين امورى كه به دروغ و ستم به آنان مى بندند كدام است ؟
... ما پيش از اين ، از استادان و مؤ لفان مى شنيديم - اگر نمى دانستند و مى گفتند، خدا از آنان درگذرد - كه حديث غدير، داستانى دروغ بوده ، كه شيعه آن را ساخته است و پادشاهان شيعه براى احتياجات سياسى خود آن را تاءييد كرده اند.
اين ، مقدار دانش ما، بلكه مقدار دانش آنان بود در آن وقت . اما هم اكنون و پس از اينكه پاره اى از فصلها و بخشهاى (الغدير) را خواندم ، خود را نه در كنار رودى جارى بلكه در برابر دريايى سرريز مى بينم كه در آن لؤ لؤ و مرجان و دُرّهاى تابناك است ، آرى در آن دريا، دليل رسا، برهان روشن و دانش ‍ فراوان است ؛ و خلاصه در آن دريا چيزهايى است كه مرا توان شمارش و احصاى آنها نيست . آنچه در (الغدير) مى بينم يكزبان مى گويند: فروغ مهتاب پوشيدنى نيست ، هرچند مردم پرده ها و ابرهايى در برابر آن قرار دهند. همچنين حقايق را نمى توانند كتمان كنند، تا روزى كه مرتضى - عليه السلام - مانند شما شيعيانى به جاى گذارده باشد كه لذتهاى زندگى و خوشگذرانى روزگار را فروخته اند و با تمام نيرو به كمك حق و نشان دادن راه درست و رهنمايى سرگشتگان و ارشاد گمراهان شتافته اند.
چه نيكو پشتيبانى و چه نيكو جانشينانى ! شما در زمره مردانى هستيد كه پيمانى را كه با خدا بستند به راستى به پايان بردند. بعضى درگذشتند و خداى از آنان خوشنود بود و برخى براى خدمت به اسلام مى كوشند؛ تا روزى كه به سوى پروردگار خود با چهره اى گشوده و خندان بازگردند. و در آنجا پيامبر و صديقان و شهيدان و مجاهدان را ملاقات كنند و با آنان به نام بهترين دوست و رفيق ، انس گيرند.
آرى من در برابر بزرگ درياى (الغدير) ايستادم و در ژرفاى آن فرو رفته شنا كردم . در آن هنگام ، برابر خود، مناظر تاريخ و پرده هاى زمان و خامه هاى نويسندگان و فصلهاى كتب را ديدم ؛ آواى اشعار را شنيده بوى خوش ‍ حديث را احساس كردم . اينها همگى رهنمونم گشتند كه واقعه غدير حق است و ساختگى نيست . و مردم ندانسته سخن مى گويند؛ يا براى فتنه انگيزى ، يا براى تقرب به ستمگران ، يا به واسطه ترس از گفتن حقيقت و واقع ، خداى مؤ لف الغدير را جزاى خير دهاد...(71)
استاد يوسف اسعد داغر بيروتى (72) 
سرورا! من پيش از اطلاع از كتاب شما و مدارك فراوان و مآخذ سرشارى كه در آن وجود دارد، به غرور مى پنداشتم در بين خدمتگزاران اخير تاريخ اسلام و علوم عرب ، كمتر كسى در استشهاد به مآخذ و مدارك به پايه من مى رسد، ولى پس از اينكه نظرم به سفينه شما و درياى دانشى كه در آن است افتاد، ناگهان خجلت زده سر به زير انداختم ، و با پرمايگى و غناى وافرى كه در (الغدير) ديدم ، از پندار خود شرمسار شدم ...
به خدا سوگند اگر براى شيعه ، در قرن چهاردهم هجرى ، نمى بود جز امينى بزرگ و (الغدير)ش ، و مرحوم سيد محسن امين و (اعيان الشيعه )اش ، و علامه كبير شيخ آقا بزرگ و (الذريعه )اش در نظر خردمندان ، همين مردان دين براى خدمت به علم و اجتماع و هدايت افكار كافى بودند. (73)
استاد علاء الدين خروفه (74) 
... اى استاد اجل ! هنگامى كه از اشتغالات فراوان درسى (الازهر) مختصرى آسودگى يافتم ، در وقتى كه نمى دانم چگونه پيش آمد و چطور توانستم از آن استفاده كنم ، شش جلد از كتاب (الغدير) شما را خواندم . در اثر اين مطالعه حيرتى مرا فرا گرفت كه آثارش هماره در من هويدا خواهد بود و هرگز از بين نخواهد رفت .
چون گمان نمى كردم زمانه ما محقق علامه اى را بپروراند كه بتواند همت بلند و عزمى را كه در آن ، برندگى شمشير نهفته است تنها در راه دفاع از مذهب خويش قرار دهد؛ و تيرهاى جانگزا و تهمتهاى پيوسته اى را كه از روزگار قديم به مذهبش روآور شده است ، باز پس زند.
آرى من گمان نمى كردم در اين عصر كه ماديات بر آن غلبه كرده و به شتابزدگى در كار تاءليف و سطحى بودن بحث و تحقيق معروف است ، مردى ، كه گويا به تنهايى خود امتى است ، نهضت كند و اين كتاب جليل ، كه مانندش را جمعيتى هماهنگ از دانشمندان عميق در علم نتوانند به دست بدهند، به وجود آورد.
من تشنگى شديد و عشق بسيار و شوق توصيف ناپذيرى داشتم كه فقه شيعه و اصول مذهبشان را بدانم ، تا اينكه اين شش جلد كتاب را خواندم . مطالعه آنها در شناختن حقايق ياريم كرد؛ حقايقى كه در كتابهايى كه در جلد سوم (75) رد كرده ايد، واژگون نشان داده شده است .
از اين رو، اين كتاب براى من در نوشتن مقالاتى كه در آنها از شيعه هوادارى كرده ام و به مجله (الازهر) تاخته ام ، بهترين كمك شد. آن مقالات را در مجله (السعد) كه در قاهره منتشر مى شود، و روزنامه (الاهرام ) كه بزرگترين روزنامه مصرى است ، انتشار دادم . و پس از انتشار با پيشامدهايى ، كه براى هر منصف و هر مدافع از حق و هر كوشنده اى در راه اتحاد مسلمين رخ مى دهد، روبرو گشتم .
اين بود كه از چندى پيش مى خواستم از قاهره نامه بنويسم و اعجاب و سپاسگزاريم را به عرضتان برسانم ، ولى گرفتارى درسها نمى گذاشت . اميد كه روزگار، پس از اينكه از دانش سرشار شما استفاده كرده ام ، ديدارتان را برايم ميسر گرداند و درك حضورتان را پيش آورد....(76)
دكتر بولس سلامه بيروتى (77) 
بخش پنجم (الغدير) را پس از استفاده از چهار بخش پيش ، گرفتم . بر من لازم بود كه در سپاسگزارى از شما شتاب كنم ؛ تا حقى كه بر من ، بلكه بر ادباى عرب ، بلكه بر تاريخ پيدا كرده ايد؛ ادا كرده باشم .
اين مركبى كه از خامه دليل زاى شما مى بارد، هنگامى كه آن را به ذكر فرزندان فاطمه مى گردانيد، به سطرهاى تابناك و سراپا قلم پايدار ماند و زمين و آن چه بر آن است به خداوند بازگردد، به حق آل محمد گوياست .
اى صاحب فضيلت ! اين كار بزرگى كه شما بى مددگار بدان اقدام كرده ايد، كار دشوارى است كه براى جماعتى از دانشمندان هم تاب فرسات . پس ‍ چگونه توانسته ايد به تنهايى آماده انجام آن شويد؟
بى گمان اين روح مقدس ، روح امام عظيم است - بر او و فرزندان پاكش ‍ گراميترين درود باد - كه مشكلات را رام ساخته و روشن بينى شما را به روى گنجهاى دانش گشوده است ؛ كه از آنها برمى گيريد و مى پراكنيد. چنين اندوخته اى براى مورخان ، و ماخذى براى دانشوران ، و آبشخورى براى شاعران باقى خواهد ماند؛ تا هرگاه كشتزار ادب بپژمرد از آن سيرابش ‍ كنند.
اين دوره كتاب نفيس شما فقط مجموعه اى از احاديث نيست ، بلكه دائرة المعارفى است كه مايه استحكام و خرمى بوستان شعر و ادب است . و همانا خواننده را موجى از رشك فرو مى گيرد؛ و بدون اختيار دو كلمه اى را كه بر زبان ، سبك ولى در ميزان حقيقت ، سنگين است بر زبان مى راند و مى گويد: (الله اكبر)!!
بارى ادله عظمت اميرالمؤ منين ، بلكه امير عرب ، بيش از آن است كه به شماره در آيد، و كسى كه بخواهد آنها را برشمارد، مانند كسى است كه بخواهد ذرات اشعه آفتاب را در دست گيرد. من در اين نامه به ذكر يكى از آنها اكتفا مى كنم ، و آن اين است كه در راه دوستى خاندان محمد، دو مرد به هم رسند: نخست شيعه مذهبى جليل كه پانزده سال است قلمش را در راه خدمت به حق وقف كرده است و او تو هستى ، دوم اين مسيحى ناتوان كه تازه به اين حقيقت رسيده است . سبب اين امر آن است كه سرزمين مقدس ‍ حقيقت ، بر كرانه (دجله ) (78) و بر سواحل درياى (مديترانه ) (79) است ، و حق شعله اى است از فروغ عالم برين . و اين شعله ، به خدا قسم ، به خلود و جاودانگى بى پايانى پيوسته است ...(80)
آرى ، حق جاويدان است  
پيكره رويين حقيقت ، هدف پيكان شكسته باطل نيست .
آنجا كه باطل ، ابر مانند در برابر خورشيد حقيقت مى ايستد، باران حوادث مى بارد و توده هاى عظيم ابر از هم مى پاشد، سپس انوار نافذ و پاكيزه حقيقت ، آفتاب سان همه چيز را روشن مى كند. در آنجا كه عفريت باطل ، فرصت يافته ارتباط خود را با دل و مغز ابناى بشر برقرار مى سازد، و با هوس ‍ انگيزى فريباى خود، آنان را گمراه كرده افق افكار را تيره و تار مى كند، باز فرشته حقيقت با چهره نورانى خويش نمايان شده تاريكيها را مى زدايد؛ و نداى ملكوتى فضيلت و معنويت را در گوش جانها فرو مى خواند.
بر اثر نادانى مردمى كه از فوايد تربيت برخوردار نشده اند، ممكن است چندى موانعى به وجود آيد كه از انعكاس فروغ مقدسات مانع گردد، اما به زودى عكس العمل آن به ظهور مى رسد. پس هيچ گاه حقايق پوشيده نمى ماند؛ و پى جويان از اين سرچشمه رستگارى بخش محروم نمى گردند؛ و تاريخ با همه شتابزدگى و انحرافى كه دارد، باز در كرانه آسمان خود، جلوه هاى حقيقت را حفظ مى كند، تا در فرصتهاى مناسب ، با فداكاريهاى دانشمندان مجاهدى كه در راه دفاع از مذهب خويش مى كوشند، هنگامه فكر حق طلبى به پا شود؛ و عظمت آئين آسمانى نمودار گردد.
آرى در طول تاريخ به مردانى بر مى خوريم كه چنان خود را در راه شرافت و عظمت جامعه و آيين خودش فدا كرده اند كه سرگذشت زندگيشان با تاريخ آن جامعه و آيين درآميخته است ، و مهر آنان در اعماق روان فرزندان اجتماع جاى گرفته است ، و تا آنجا خدمات و آثار آنان منشاء تاءثير و تحول بوده است كه با مطالعه تاريخ يك ملت ، گويا داستان زندگى يك يا چند تن از اين گونه مردان بزرگ را از نظر گذرانده ايم .
بى گمان ، نويسنده (الغدير) در رديف اين دسته از مردان تاريخ قرار دارد. او روحانى عظيم القدر، دانشمند پرهيزگار، مصلح متفكر، معلم اخلاق و فضيلت ، و به وجود آورنده جنبش فكرى پر ارجى است كه واكنش ‍ انحرافات و بيراهه رويهاى تاريخ ‌نويسان پيشين است . وى با اين كار علمى و دينى و خدمت خالصانه ، وظيفه شناسى و اخلاص خويش را به ساحت اميرالمؤ منين على (ع ) ثابت كرد، و عهده دار هدايت خلقى فراوان گشت و مسير افكار را دگرگون ساخت .
نبوغ علامه در دانش سرشار خلاصه نمى شود. او در ايمان عميق ، استقامت شگفت آور، تقواى كامل ، قاطعيت منطق ، يقين مطلق ، سوز گفتار، شور اصلاح و درستى پندار، نابغه است .
امينى يك دانشمند حقيقى است كه به وظايف خطير و وجدانى خود عمل كرد.
امينى نويسنده اى است كه جز حق و دفاع از حق مطلبى ننوشت .
امينى يكه تاز در ميدان 1400 سال تاريخ شد، و حق مسلم على (ع ) را احقاق كرد.
امينى دادنامه پيروان على (ع ) را به محكمه قضاوت افكار جهانيان تسليم كرد.
امينى سرپرست محكمه قضايى جنايات تاريخ و دادخواه حقوق مظلومان گشت .
امينى قهرمانى است كه پرده هاى زمان را به كنار زد و با به وجود آوردن يك رنسانس ، حقايق صدر اسلام را جلوه گر ساخت .
امينى دانشمندى است كه ابديت ، بر آثارش سايه افكنده است ؛ در عالمى كه به گفته ويكتور هوگو، (انسان چون شبحى سرگردان از آن عبور مى كند، و سايه اى هم از خود به يادگار نمى گذارد). (81)
امينى فرزندى است كه ما در ايران او را به عنوان خدمتگزارى صادق در دستگاه روحانيت علوى به خدمت واداشت .
امينى نمودار تجليات روح ايرانى و نشان دهنده نبوغ سرشار و حق جويى پيگير ايرانيان است ، و چون اخترى فروزان در آسمان تاريخ ايران معاصر مى درخشد.
امينى ساليان دراز رنج مى برد؛ مبارزه كرد، از همه چيز دست شست ، تا يك حقيقت اصولى را به جهانيان نشان داد و پرچمدار انقلاب فكرى و مذهبى پر دامنه اى شناخته شد.
و خلاصه امينى نابغه اى است كه ميزان شخصيتش ، از گنجينه الاهى شخصيت على (ع ) بار گرفته است ....

next page

fehrest page

back page