از: دكتر قاسم رسا
مى رسد از خم ندايى دلپذير
|
كز ره آمد كاروانى با بشير
|
از دراى كاروان ، خم در خروش
|
دست افشان از نشاط افلاكيان
|
پاى كوبان از طرب برنا و پير
|
با همايون نامه نازل شد سفير
|
تا گشايد پرده از رازى خطير
|
از وداع كعبه چون شد رهسپار
|
خواجه (لولاك
) با جمعى كثير
|
در (غدير خم
) به ختم انبيا
|
گشت فرمان صادر از حى قدير
|
كاى محمد! كن رسالت را تمام
|
كن فضا را روشن از مهر منبر
|
كاو بود شايسته تاج و سرير
|
از جهاز اشتران آماده ساخت
|
خواند بر منبر پس از حمد خداى
|
خطبه اى غرا و نغز و دلپذير
|
بعد من بر خلق ، مولا و امير
|
لطف او افتادگان را دستگير
|
بند غم بگشايد از پاى اسير
|
گرد محبت شويد از روى فقير
|
دست بيعت از صغير و از كبير
|
اى (رسا)
خوش سفت اين رخشنده در
|
از (امينى
) گوش كن اين داستان
|
مؤ لفان اسلامى و حديث غدير
بر طلوع و غروب ستارگان ، ادوارى گذشت . رهگذر طبيعت ، هزاران پيامبر و مصلح و
آموزنده فضيلت را از خود عبور داد. زحمات طاقت فرسا و مجاهدات بهت آور انبيا در
خلال روزگاران كهن ، بشر را به دست تربت سپرد و افق تاريك گيتى را براى تابش فروغ
جهانتاب (قرآن
) آماده ساخت . دين اسلام بر شالوده علم و معرفت پى ريزى شد و با
احكام فطرى و جذبه روحانى خويش پيش رفت و جهان را به روش تربيتى خود توجه داد.
اين همه معارف و علوم ، آموزنده اى مى خواست ؛ و اين همه تعليمات و سنن كه جاى يك
رشته خرافات و جنايات جاهليت را گرفته بود، بدون شك به مرزدارى دانا و توانا
نيازمند بود.
بنيان گذار اسلام ، وحى اكيد خداوندى را امتثال كرد و با به وجود آوردن صحنه غدير
در دامن طبيعت ، اين داستان مقدس را با طبيعت و مناظر خاطره انگيزش در آميخت ؛ و
نشر مكتبى را كه از دامنه (حراء)
آغاز كرده بود، در دل وادى (غدير)
به پايان رساند؛ و از كنار اين بركه ، بر اقيانوس زمان موجى نوسان خيز و پرخروش
(36) بيفكند...
هان اى اقيانوس بيكران زمان ! آيا باز هم چنين موجى بر سطح خود ديده اى ؟
اى كاروان شتابان روزگار! آيا باز هم در چنين منزلگاه حساسى فرود آمده اى ؟
اى امتداد لرزان تاريخ ! آيا چنين صحنه اى را بار ديگر در خود جاى داده اى ؟
نه ، شما هم اى نواميس پنهان گيتى ! اى مظاهر فريبنده طبيعت ! اين روز را نديده
بوديد.
اگر قاموس زندگى بشر را ورق زنيم ، آيا واژه اى مى يابيم كه معنى اين عشق پر شور را
- كه رهبرى سالخورده ، به سعادت آينده امت خود دارد - بفهماند؟
آيا در و دشت و كوهساران شاهد چنين روزى بوده اند كه پيشوايى بدين سان ، شايسته
ترين مرد انساندوست را بر سر دست به جامعه بعد از خود بشناساند؟
آيا سرزمين مقدس انبياء: كلده ، بيت المقدس ، ناصره ، مدين ، و مصر؛ و وطن حكيمان :
ملطيه ، آتن و اسكندريه ، چنين داستانى را از خود به يادگار گذاشته است ؟
روز غدير براى سعادت ابدى انسان و آزادى واقعى بشر و حكومت دادگرى و فضايل بود. اگر
مسير اين هدايت بزرگ انحراف نمى يافت و در جلو اين پرتو عدالت و تربيت ابرهاى تيره
قرار نمى گرفت و تندرهاى خشن از انعكاس اين نداى صفابار جلوگيرى نمى كرد و مانند
على بن ابيطالبى زمام رهبرى و سرپرستى اجتماع اسلامى را در دست مى گرفت ، اصلاح
يكسره جهان عملى مى گشت ، اگر آنان كه سنگ دلسوزى اسلام به سينه مى زدند، مى
كوشيدند تا حكومت عادله على (ع ) استقرار يابد و حق خاندان رسول (ص ) محفوظ ماند،
طولى نمى كشيد كه بانگ عدالت در خاور و باختر طنين انداز مى شد و دين به معناى
واقعيش در اعماق اجتماعات و دورترين نقاط سكونت انسان بسط مى يافت و
(قرآن كريم )
با مبينى چون (نهج
البلاغه ) به جاى
ساير برنامه ها به كار بسته مى شود؛ آنگاه فرشته عدالت بال مى گشود و جهانى
سعادتمند تشكيل مى يافت و از اين همه ظلمها و بدبختيها، جهالتها و رذالتها و
تباهيها، و اين سپرى شدن عمر انسانها بدون تربيت صحيح ، اثرى نبود.
اين است غدير و موقعيت غدير....
پس اگر مى بينيد دانشمندان اهل تسنن ، حديث غدير را نگاشته اند، يا درباره فضايل
على (ع ) تاءليفها به يادگار گذاشته اند، به شگفتى ميفتد. چه ، اين مردان حديث دان
كه اطلاعات سرشارى از گفته هاى پيغمبر عزيز داشتند، خوب مى دانستند كه اين همه
سفارش و پى گيرى ، براى روشن كردن يك حقيقت اصولى بوده است كه سعادت و آسايش دو
جهان و ترقى و پيشرفت مسلمانان ، وابسته به آن است . درست است كه عواطف مذهبى و
شرايط محيط، بيش از اين آزادشان نگذاشت ، ولى باز حق را نوشتند و به دست آيندگان
سپردند و امانتى را كه لازمه شخصيت حديث دان است رعايت كردند.
آرى علماى اهل تسنن به اين اندازه اكتفا نكردند كه حديث غدير را با اسناد و مداركش
در كتابهاى خود نقل كنند - با اينكه نسبت به آن ، چنانكه ديديم ، توجهى بسزا كردند
- بلكه از ديرباز درصدد برآمدند كه جداگانه درباره آن دست به تاءليف زنند؛ تا متن
خطبه غدير را كه آخرين خطابه مفصل و اجتماعى پيغمبر اسلام و دستور جامع نهايى بود،
از فراموش شدن و تحريف مصون بدارند و ابهام گذشت زمان را از سطور تابناكش
بزدايند.
اينك نام چند تن از مورخان و حديث دانان مشهور، و كتابى را كه هر يك ، مستقلا راجع
به حديث غدير نوشته اند ذكر مى كنيم :
1 - حافظ ابوجعفر محمد بن جرير طبرى ، مؤ لف تاريخ و تفسير مشهور (م : 310)
(37)، تاءليفش در اين موضوع ،
(الولاية فى طرق حديث الغدير)
نام دارد.
شمس الدين ذهبى شافعى ، دانشمند و مورخ معروف مى گويد:
(محمد بن جرير در فضائل على كتابى نوشت و بر صحت حديث غدير دليل
آورد... من يك جلدش را ديدم و از فراوانى مدركها و سندهايش به حيرت افتادم
). ياقوت حموى مى گويد:
(طبرى را كتابى است در فضائل على بن ابيطالب كه ابتدا راجع به
صحت اخبارى كه درباره غدير خم رسيده ، سخن گفته است .)
و عمادالدين دمشقى مى گويد: (كتابى
ديدم از طبرى در دو جلد قطور كه در آن ، احاديث غدير را فراهم آورده بود.)
(38)
2 - حافظ ابن عقده همدانى (م : 333)، كتاب
(الولاية فى طرق حديث الغدير)
3 - حافظ ابوبكر جعابى (م : 355)، كتاب
(من روى حديث غديرخم
) .
4 - حافظ دارقطنى بغدادى (م : 385)،
(رساله در اسناد حديث غدير).
5 - حافظ ابوسعيد سجستانى (م : 477)، كتاب
(الدراية فى حديث الولايه
) (در 17 بخش ).
6 - حافظ ابوالقاسم حسكانى (م : پس از 490)، كتاب
(دعاة الهداة الى اداء حق الموالاة
).
7 - حافظ شمس الدين ذهبى (م : 748)، كتاب
(طريق حديث الولاية
).
8 - حافظ شمس الدين ابن الجرزى (م : 883)، كتاب
(اسنى المطالب فى مناقب على بن ابى طالب
).
مجموع دانشورانى كه در اين باره كتاب نوشته اند بيش از بيست و پنج نفرند كه در جلد
اول (الغدير)
صفحات 152 تا 158 به تفصيل ياد شده اند. و از امام الحرمين جوينى (م : 478 ق )
(39)، حكايت شده كه با تعجب مى گفت :
در بغداد كتابى پيش صحاف ديدم كه در آن ؛ روايات غدير خم بود و پشت جلدش نوشته شده
بود: اين جلد بيست و هشتم است از سندهاى قول پيامبر:
( من كنت مولاه ، فهذا على مولاه
) و پس از اين ، جلد بيست و نهم مى آيد.(40)
اين نمودارى از توجه سرشار گذشتگان اهل تسنن به نقل و ثبت فضايل على (ع ).
در اين عصر نيز اگر قصيده ها، رساله ها، و مقاله هاى جذابى در اطراف شخصيت على (ع )
و خاندان رسالت بنگارند، گامى به سوى حقيقت پيش نهاده اند، كتابهايى مانند:
عبقرية الامام - تاءليف : استاد عباس محمد عقاد مصرى ، الامام على بن ابيطالب
(41) - تاءليف : استاد عبدالفتاح عبدالمقصود مصرى ،
حياة على بن ابيطالب - تاءليف : محدث علامه شيخ محمد حبيب الله شنقيطى ازهرى ،
فاطمة الزهراء و الفاطميون - تاءليف : عباس محمود عقاد مصرى ،
ابوالشهداء
(42) تاءليف : عباس محمود عقاد مصرى ،
سمو المعنى فى سموالذات
(43) تاءليف : استاد عبدالله علايلى لبنانى ،
بطلة كربلا
(44) - تاءليف : بانو دكتر بنت الشاطى مصرى ،
الشهيد الخالد الحسين بن على - تاءليف : استاد حسن احمد لطفى ،
الامام على بن ابيطالب - تاءليف : شيخ محمد رضا مصرى ،
تاريخ الحسين
(45) - تاءليف : استاد عبدالله علايلى ،
نويسندگان اين كتابها پاره اى از حقايق دينى و تاريخى را يادآور شده اند و گامى به
سوى حقيقت پيش رفته پرتوى از تابش نافذ معارف آل محمد را نمايان كرده اند و وظيفه
علمى و اخلاقى و اجتماعى خود را انجام داده اند.
اكنون ببينيم دانشمندان ما، در تمدن مذهبى چه كرده اند! زيرا وقتى اين ، نتيجه كار
و فعاليت علماى تسنن براى نماياندن مبانى تاريخ شيعه و خلافت حضرت على (ع ) و نتايج
بزرگ نهضتهاى پيشوايان ما باشد، مى سزد كه دانشمندان ما هرچه بيشتر بكوشند و با
پشتكار و نشاطى عميق ، عمر خود را در راه به پا داشتن پرچم تشيع راستين و نشر روحيه
آزادگى و فضيلت خواهى سپرى سازند.