حكايتهاى تلخ و شيرين (جلدهای ۳ - ۱)
( ۳۱۴ خاطره و حكايت از زبان حضرت امام خمينى قدس سره )

موسسه فرهنگى قدر ولايت

- ۱۲ -


از حال دستفروشى تا حال رياست جمهورى
لازم است كه / من / در اين روزى كه فاجعه نخست وزيرى رخ داد يك يا چند كلمه اى يادى از اين دو نفر شهيد بزرگوار و همين طور آقاى عراقى كه من سابقه طولانى با ايشان داشتم ، بشود. من از خصوصياتى كه در اين آقايان بود، آقاى رجايى ، آقاى باهنر، آقاى عراقى ، آنى كه به نظرم خيلى بزرگ است ، اين است كه آقاى رجايى يك نفر آدمى بود كه ، دستفروشى در بازار از قرارى كه گفتند، من در مطالعاتى كه در ايشان كردم به نظرم آمد كه از حال دست فروشى اش تا حال رياست جمهور، در روح او تاءثيرى حاصل نشد. چه بسا اشخاصى هستند كه اگر كدخداى ده بشوند، تغيير مى كنند به واسطه ضعفى كه در نفسشان هست ، تحت تاءثير آن مقامى كه پيدا مى كنند واقع مى شوند و اشخاصى هستند كه مقام تحت آنهاست از باب قوت نفسى كه دارند. و آقاى رجائى ، آقاى باهنر در عين حالى كه خوب يكى شان رئيس جمهور بود، يكى شان نخست وزير بود، اين طور نبود كه رياست در آنها تاءثير كرده باشد، آنها در رياست تاءثير كرده بودند؛ يعنى آنها رياست را آورده بودند زير چنگ خودشان ، رياست آنها را نبرده بود تحت لواى خودش . و اين يك درسى است كه انسان بايد از اينها ياد بگيرد. (227)

 


از كدام بشنويم ، از خدا يا از آتاتورك ؟!
در هر صورت انحرافاتى كه بعد از غدير خم پيدا شد و ماها هم غفلت كرديم - همه نه - بسيارى از ماها، اكثريت شايد غفلت كردند و ما را كناره گير كردند، نگذاشتند كه در امور مسلمين دخالت بكنيم ، اسباب اين گرفتارى هايى شده است كه الان در سر تا سر كشورهاى اسلامى داريم مى بينيم ، در همه جا اين مسائل هست . باور كردند علماى اهل سنت به اين كه اطاعت از هر قلدرى بايد كرد، اين هم به دست اشخاص قلدر پيدا شده است . امكان دارد يك همچو چيزى پيغمبر اسلام احكام بفرستد و بگويد از آتاتورك كه احكام ما را محو مى كند اطاعت كنيد؟ اين را كدام عقل مى پذيرد؟ پيغمبر اسلام احكام بفرستد، خداى تبارك و تعالى احكام بفرستد بگويد كه نماز بخوانيد، بعدش هم بگويد اطاعت كنيد از آتاتورك كه مى گويد نماز نخوانيد! از كدام بشنويم ، از خدا يا از آتاتورك ؟! اين را چه عقلى باور مى كند؟ اين را اولوالامرى كه در قرآن وارد شده است ، واضح است كه كسى كه تلو (228) رسول خداست ، الله است ، رسول خداست اولوالامر، او بايد يك همچو صفاتى داشته باشد. معقول نيست كه خداى تبارك و تعالى مردم را وادار كند از رضا خان كه همه جهات شرعى و اسلامى را كنار مى گذاشت ، شما اطاعت كنيد. دين بفرستد بعد بگويد از كسى كه لادين است اطاعت كنيد؛ يعنى شما هم لادين بشويد / اين / مى شود اين ؟! (229)

حاصل امر سياسى است ، به ما چكار دارد؟!
انحرافات زياد شده است . بعضى از اهل علم خودمان هم همين معانى را دارند لباس جندى حرام است ، لباس شهرت است ،، به عدالت مضر است . حضرت امير عادل نبوده ؟! حضرت سيدالشهيد هم عادل نبوده ؟! حضرت امام حسن هم عادل نبوده ؟! پيغمبر اكرم هم عادل نبوده ؟! براى اين كه لباس جندى داشتند! اينها را تزريق كردند به ما، به ما آن طور دست هاى توطئه گر تزريق كردند كه ماها هم باورمان آمده است . تو چكار دارى به اين كه چه مى گذرد، تو مشغول درست باش ، تو مشغول فقهت باش ، تو مشغول فلسفه ات باش ، تو مشغول عرفانت باش ، چكار دارى كه چه مى گذرد.
در آن وقت ، اوايلى كه اين مسائل پيش آمد، يكى از رفقاى ما كه بسيار خوب بود، بسيار مرد صالحى بود و اهل كار هم بود، لكن من وقتى يك قضيه را صحبت كردم كه در اين قضيه ما بايد تحقيق كنيم ، گفت به ما چكار دارد، حاصل امر سياسى است به ما چكار دارد. اين طور تزريق شده بود كه يك مرد عالم روشنفكر متوجه به مسائل ، اين طور مى گويد كه به ما چكار دارد. پيغمبر هم مى گفت سياست به ما چكار دارد؟ امير المؤ منين هم كه حكومت داشت ، مى گفت ؟. (230)

كارهائى كه خواجه نصير را خواجه نصير كرد
فرق ما بين علوم اسلامى در همه طرف ، در همه جا با ساير علوم اين است كه يك علاوه در اسلام هست كه اين علاوه در آنجا نيست . آن علاوه اى كه در اسلام هست ، آن جنبه معنويت و روحانيت و الوهيت مساءله است . و اما قضيه خواجه نصير و امثال خواجه نصير را شما مى دانيد اين را كه خواجه نصير در اين دستگاه وارد مى شد نمى رفت وزارت كند، مى رفت آنها را آدم كند نمى رفت كه براى اينكه در تحت نفوذ آنها باشد، مى خواست آنها را مهار كند تا آن اندازه اى كه بتواند كارهائى كه خواجه نصير براى مذهب كرد، آن كارهاست كه خواجه نصير را خواجه نصير كرد، نه طب خواجه نصير و نه رياضيات خواجه نصير. آن خدمتى كه به اسلام كرد خواجه نصير كه رفت در دنبال هلاكو و امثال آنها لكن نه براى اينكه وزارت بكند، نه براى اينكه - يك - براى خودش يك چيزى درست بكند، او رفت آنجا براى اينكه آنها را مهار كند و آنقدرى كه قدرت داشته باشد، آن خدمت بكند به عالم اسلام و خدمت به الوهيت بكند و امثال بكند و امثال او مثل محقق ثانى ، مثل مرحوم مجلسى و امثال مرحوم مجلسى كه در دستگاه صفويه بود، صفويه را آخوند كرد، نه خودش را صفويه كرد. آنها را كشاند توى مدرسه و توى علم و توى دانش و اينها تا آن اندازه اى كه البته توانستند. (231)

در قوطى هيچ عطارى اينها پيدا نمى شود!!
و از امورى كه براى همه ما لازم است ، اين است كه ما يك توجهى به مسائل دنيا بكنيم ، ببينيم وضعش چه جورى است . من فكر مى كردم كه در اين عصر ما، همه الفاظ محتواى خودشان را از دست داده اند. ما در يك عصرى واقع شده ايم كه الفاظ از آن معنى اى كه دارند، فرار كرده اند، يك معانى ديگرى دنبالش آمده . معنى عدالت را انسان نگاه مى كند در دنيا، الان يك جور ديگر است . معنى خلقى بودن را آدم ملاحظه مى كند، مى بيند كه سازمان ناامنى است ، نه سازمان امن ، اما اسمش سازمان امن است . جمعيت هاى طرفدار بشر را انسان نگاه مى كند، مى بيند كه همين جمعيت طرفدار بشر، طرفدار ظالمند، طرفدار بشر نيستند، طرفدار ظلمه هستند. اين كارهائى كه ، اين چيزهائى كه در دنيا الان از اين قدرت هاى بزرگ واقع مى شود، هيچ كس نيست كه از آنها بپرسد كه چرا. گاهى يك جائى ، يك چيزى يك كس مى گويد، اما مساءله ، مساءله اى است كه وقتى بنا باشد كه سازمان هاى بزرگ دنيا اختيارش دست چهار پنج نفر باشد، اين را نمى شود گفت كه اين امنيت بشر، سازمان طرفدار بشر - نمى دانم - سازمان كذا. اين اختيارش دست چهار پنج نفر است ، اين هم مطلب خودش را از دست داده كه بايد براى همه مردم باشد، چهار پنج نفر همه چيزها را دارند. هر كارى همه بكنند يك نفر بگويد نه تمام مى شود. - اين هم بايد از روى - حق وتو يك امرى است كه هيچ آدمى نمى تواند بپذيرد و اين مجالس مثلا عمومى دنيا كه براى اين امور است اين را پذيرفته اند. اينكه هيچ آدمى ، هيچ انسان نابالغى هم نمى تواند بپذيرد كه ما مى خواهيم همه دنيا بر عدالت باشند. لكن اختيار دست اين دو نفر، اين چند نفر باشد! هر جا را اينها مى چاپند اگر چنانچه مثلا سازمان بين المللى كذا بخواهد جلويش را بگيرد فورا وتو مى كنند، مى گويد نه . غلط مى كنيد اين حرف ها را مى زنيد. آن يكى مى ريزد افغانستان ، اگر يك وقت بگويند چرا، مى گويد غلط كردى .

آن يكى مى ريزد به مثلا بيروت و امثال ذلك ، اگر چنانچه بخواهند در آنجا حرفى بزنيد مى گويند غلط كردى .
الان اسرائيل در مقابل همه كشورهاى اسلامى ايستاده مى گويد غلط نكنيد. اين تاسف ندارد؟ انسان نيستند اينهائى كه در راءس امور هستند كه اسرائيل در مقابلشان ايستاده مى گويد فضولى موقوف . آمد و بيروت را گرفت و آنهمه جنايات وارد كرد و سازمان آزاديبخش را به هم زد اوضاعش را و همه را متفرق كرد و بعد هم بدانيد كه شماهائى كه ساكت بوديد و در اين جنايات مقابله نكرديد همين نشستيد و يك كلمه اى گفتيد، آن همه كلمه اى كه - با اين - موافق با آنها بوده ، نوبت شما هم مى رسد. اسرائيل به خدمت شما هم مى آيد.
تاءسف دارد كه اسلام آن وضع را دارد و كسانى كه ادعاى اسلام را مى كنند اين وضع را دارند. اسلام نسبت به متخلفين ، نسبت به متجاوزين آنطور سختگيرى مى كند و اينهائى كه مى گويند ما تابع اسلام هستيم تشويق هم مى كنند. آمريكا كه در راءس تمام جنايتكارهاست و همين جنايت اين چند وقت بيروت با دست مخفى آمريكا و ظاهر اين صهيونيست غلط، اين مجرم واقع شد، آمريكا اساس كارش بود.

خود آنها هم اقرار كردند به اين امر كه قضيه ، قضيه طرح آمريكائى است . اگر آمريكا نبود، به اسرائيل مى گفت غلط نكن برو كنار، مى رفت . اين آمريكا، اين كتكى است كه مسلمان ها از آمريكا مى خورند، آنوقت آقايان ادعاى اسلام مى كنند، ادعاى طرفدارى از مسلمين مى كنند، همه چيزشان را تقديم آمريكا مى كنند، عذر هم از آنها مى خواهند. اين تاءسف ندارد براى ملت ها، براى اسلام ، براى همه ؟! اين ملت ها توجه ندارند به اينكه اينها دارند چه مى كنند؟! آنها با بيروت و با زن و بچه و فقير و بيچاره مردم چه كردند و همه كارها را انجام دادند و به هم زدند همه اوضاع را و همه نشستند و تماشا كردند و يك عده هم طرفدارى كردند و اگر هم يك كلمه اى گفتند، يك كلمه اى بود، گذشتند و رفتند و همه جنايت ها واقع شد. شما خيال مى كنيد اسرائيل قانع به اين امور است ؟ اسرائيل بنايش بر اين است كه همه اين مسلمين را از بين ببرد، آمريكا هم بنايش بر اين است كه اسلام نباشد در كار. اينها براى اينكه جمهورى اسلامى ، اسم اسلام را دارد و مى خواهد به اسلام عمل مى كند، همه با آن مخالفت كردند، مخالفت كردند از حيث تبليغات ، مى گويند كه ماها آمريكائى هستيم ! مى گويند كه ما اسرائيلى هستيم ! مائى كه بيست سال بيشتر است ، بيست سال حتما بيشتر است فرياد زده ايم كه گرفتارى مردم از دست آمريكاست و از اسرائيل ، ما اسرائيلى هستيم اما آنهائى كه نشستند آنجا و اسرائيل دارد مى رود ممالك خودشان را از بين مى برد، آنها نخير، همه مخالف اسرائيل هستند! اگر مخالفيد، چه كرديد؟ چه عملى انجام داديد؟ اينها مصيبت هائى است كه ما در يك عصرى واقع شده ايم كه همه چيز به هم ريخته است .
آن كه مى گويد من مسلمانم يك معناى ديگرى است از اسلام برداشت مى كند. آنى كه مى گويد اسلام راستين ، يك مساءله ديگرى مى خواهد بگويد غير اسلام . آن كه اسلام شناس است يك چيز ديگر را مى شناسد غير اسلام . آن كه طرفدار حقوق بشر است يك مساءله ديگر را مى گويد غير حقوق بشر. اصلا الفاظ بكلى از محتواى خودش خالى شده . شما، اين را من عرض ‍ كردم شما خودتان برويد دنبالش ، ببينيد كجا يك لفظى از قبيل اين الفاظى كه متعارف بوده ، عدالت ، عدالت اجتماعى - نمى دانم - طرفدارى از حقوق بشر است ، سازمان امنيت كذا - نمى دانم - سازمان كذا، شما دنبال برويد، تعقيب كنيد، ببينيد كدام يك از اينها محتواى خودش را دارد. كدام يك از اينها، آن معنائى كه هست ، آن معنا اراده از او مى شود. اسلام وقتى گفته مى شود، اين اسلامى كه ما مى گوئيم اصل نيست ، آن كه اسلام راستين مى گويد، برخلاف همه مقررات اسلام ، اين جنايت را دارد مى كند.

آن كه تروريست است مى گويد كه ما قواى مسلحانه هستيم ، ما قيام مسلحانه كرديم . قيام مسلحانه اين است كه ما در تلويزيون ديديم ؟! قيام مسلحانه اين است مكه بچه هايى را بكشند و آتش بزنند؟! اين قيام مسلحانه است ؟! اين الفاظ عوض شده ، معلوم مى شود قيام مسلحانه عبارت از اين است و تروريسم عبارت از يك چيز ديگر است ! همه چيز اينطور است . حالا من اصل مطلبش را القاء كردم شما دنبالش بكنيد. اگر پيدا كرديد در دنيا يك لفظى را كه مطابق معنايش الان مى شود و عمل مى شود، به من هم اطلاع بدهيد تا من هم استفاده بكنم ، ولى مطمئن باشيد كه در قوطى هيچ عطارى اين چيزهائى كه اينها مى گويند نيست و هر چه اينها مى گويند، هر چه اينها مى كنند، برخلاف آن مسائلى است كه مى گويند. حرفش را مى زنند، عملشان ، كارشان برخلاف اوست . آن كه مى گويد اسلام ، مى گويد اسلام راستين نيست ، آنوقت يك همچو جنايتى را مى كنند به اسم اسلام راستين .

آن كه دم از حقوق بشر مى زند، پايمال مى كند ممالكى را كه بيچاره هستند، ممالكى كه زير پاى اينها دارد پامال مى سود، و اسمش را مى گذارند كذا. آن كه مى گويد ما براى صلح قيام كرديم و مى خواهيم صلح در دنيا باشد، همه جنگ ها را اينها راه مى اندازند. توى همين جنگى كه ما الان مبتلا به آن هستيم و كشور عراق هم مبتلا به آن هست ، همين را آنها راه انداختند، لكن آقايان اين جنگ ها را راه انداخته اند كه صلح در دنيا پيدا بشود! همه جا جنگ راه مى اندازند كه صلح پيدا بشود! شما اگر ملاحظه كنيد، اينكه عرض كردم كه الفاظ چيز خودش را از دست داده يكى اش هم قضيه نطقى است كه چند روز پيش از اين ، مصاحبه اى كه صدام كرده است در حضور عده زيادى از فرماندهان و اشخاصى كه درجه دارند و افسرند،

اين صحبت ها را بايد ببينيد، نمى شود نقل كرد، بايد ديد كه او چه مى گويد، اينها را اولا جمع كرده است كه نشانه پيروزى بدهد به صاحب منصب هايش براى اينكه پيروز شدند، در ايران پيروز شدند، در عراق هم پيروز هستند، نشان پيروزى مى دهد. نشان پيروزى هم محتواى خودش را از دست داده ، اصلا كلمه پيروزى مفاد خودش را از دست داده است . مرديكه عقبش زدند، توى دهنش زدند، بيرونش كردند، مى گويد ما پيروز شديم ! محتوا از دست رفته . در نطقش آنقدر از اسلام تعريف مى كند، مى گويد شماها در طول تاريخ - حالا من الفاظش را خيلى يادم نيست ، اين را بايد هر كس برود ببيند - به اين درجه دارها و اين افسرهائى كه جمع شدند آنجا، مى گويد شما در طول تاريخ ، نه حالا، براى سنل هاى آينده و طول تاريخ ثابت كرديد كه علاقه مند به اسلام هستيد، علاقه مند به مردم هستيد. با مردم خوش رفتارى كرديد! اين اگر الفاظ از دست نرفته باشد، محتوايش از دست نرفته باشد، خوب اين هم مى شود يك آدمى راه برود توى جمعيت و اين حرفها را بزند. (232)


تقليد صدام از ايران !!
ايشان بنا دارد كه تقليد كند در اين امور، تا گفته مى شود كه مردم ايران هديه مى آورند، آن هم درست مى كند يك طايفه اى را كه بياييد هديه بياوريد. در خود آنجا هم آنهائى كه هست حتى در راديوهاى خارجى و در نوشته هايى كه آورده اند، مى گويند كه ماءمورين او خانه به خانه مى روند مى گويند قبض و رسيد بده ، اگر كسى قبض و رسيد نداشته باشد، رسيد طلا، رسيد جواهر اگر نداشته باشد او را مى برند و به عنوان مجرم . آن شنيده كه اينجا طلا مى دهند آن هم مى خواهد صورتش را درست كند، شبيه اش را درست كند، يك صفى از خودشان درست مى كنند كه بيايد بدهيد، لكن ماءمورين مى روند از مردم به زور مى گيرند. اين شنيده است كه بچه هاى ، خردسال هاى ما دعوا مى كنند كه ما مى خواهيم برويم به جنگ ، ما مى خواهيم چه ، آن هم در يك وقتى گفت يك بچه اى به من گفت كه من مى خواهم به جنگ بروم ، فرق است ما بين اينها. (233)

صدام ، اخطب خطباى عرب !!
صدام را ملاحظه مى كنيد در طول اين مدت با اين ملت چه كرده است و با اسلام چه كرده است و با ملت عراق چه كرده است و از آن طرف مشاهده مى كنيد كه او صلح دوست خودش را حساب مى كند و رسانه هاى گروهى هم هر جا هستند او را به همين عنوان معرفى مى كنند. من گاهى ياد آن شاعر مى افتم كه قصه اى دارد، قصه صدام ، به ياد آن شاعر انسان را مى اندازد. نقل شده است كه كسى به يك شاعرى گفت كه اشعر شعراى عرب كى است ؟ گفت بيا برويم من نشانت بدهم . رفت همراهش در يك خانه اى ديد كه يك پير مرد بسيار كثيفى نشسته و پستان يك بزى را به دهنش گرفته است و مى مكد. آن شخص شاعر گفت كه اين شخص كه مى بينى پدر من است ، و اينكه پستان را در دهن گرفته است براى اينكه اينقدر بخيل است كه نمى خواهد يك قطره شير به كاسه ماليده بشود. اشعر شعراى عرب اين است كه در سال هاى طولانى افتخار به عرب كرده براى اين پدر.
من عقيده ام بر اين است كه يعنى عقيده نه ... يا خوب است اينطور باشد كه به صدام بگويند كه اخطب و خطباى عرب كى است در عصر او بگويد كه بياييد من نشان بدهم ، بياورد در خرمشهر و هويزه و سوسنگرد و اينجاها ببيند كه ، نشان بدهد كه ببينيد اينها همه آثار شكستنى است كه ما خورده ايم از ايران . اخطب خطباى عرب اين است كه با اينهمه شكست ها در هر شكستى مدال شجاعت بدهد به ارتش خويش و داد شجاعت ارتش اش را بزند. صدام بيش از اين هم مى تواند بگويد، او بگويد اخطب خطباى عرب آن است كه اين خرابى ها را كه مى بيند به دست ما واقع شده است و هر روز هم دارد به سر مردم موشك ريخته مى شود و هر روز هم من دارم از همه دولت ها كمك براى اين خرابى ها مى گيرم ، اخطب خطباى عرب اين است كه آن خودش را معرفى كرده است به اينكه صلح طلب است . (234)

شاهد عينى !!
امروز هر انفجارى كه در هر جا صورت مى گيرد به ايران نسبت مى دهند و مى گويند ما شواهدى داريم كه مساله به ايران مربوط مى شود و دليلش ‍ اين است كه در ايران هم انفجار واقع شده است . اين چه استدلالى است ؟! مردم از اسرائيل ناراحت هستند به ما چه ربطى دارد؟! البته ما ميل داريم اسرائيل همه اش آتش بگيرد و اگر خداوند توفيق دهد مى رويم و مردم را از شر اسرائيل نجات مى دهيم ، ولى اين بدان معنا نيست كه ما آنجا را منفجر كرده ايم . و يا در مسائل ديگر مى گويند يك شاهد عينى چه گفته است . اين شاهد عينى يك منافق و يا يك دزد فرارى است و يا لابد راديو بغداد مى گويد، و اينها خيلى چيزها مى گويند و اين مى شود شاهد عينى . اصلا دنيا در چه وضعى است . فقط بايد توجه داشت كه بايد با هم باشيم و در مقابل آنها محكم بايستيم و با خودمان رئوف باشيم و در مقابل دشمنانان سر سخت . اين را عقل اقتضا مى كند كه وقتى عده اى مخالف داريم ، خودمان مخالفت مان را كنار بگذاريم تا با وحدت كلمه اين مملكت برسد به آنجا كه همه دلمان مى خواهد. (235)

مدال شجاعت براى صدام !!
و از مطالبى كه امروز به من اطلاع دادند اين بود كه صدام به يكى از فرماندهان خودش كه در جبهه گفته است يك پيروزى اى انجام داده است مدال داده است و اين داءب اوست . همان وقت هم كه خرمشهر را گرفتند و بيرون كردند اينها را، - او به - مدال شجاعت به بعضى ها داده حالا هم كه با افتضاح اينها را بيرون كردند و قريب هفتصد نفر از آنها را در پشت جبهه آوردند و اسير كردند و قريب سه هزار و پانصد نفر آنها را يا كشته يا مجروح كردند كه بسيارى از فرماندهان آنها هم در بين آنها بوده به حسب آنطورى كه گزارش داده اند ايشان باز مدال داده است و بهتر اين است كه يك مدالى به خودش بدهند و آن مدال شجاعت . براى اينكه اين آدم در عين حالى كه اين سبعيت را دارد، اين وضع روحى را هم دارد كه از آن طرف به اين طرف و آن طرف متشبث به اينكه بيائيد و مرا رها كنيد از اين گرفتارى كه پيدا كردم از آن طرف هم عربده مى خواند، از آن طرف هم اين بيچاره هايى كه فرستاده به جبهه اگر يك قصورى بكنند اعدام مى كند آنها را. همين دو سه روز باز به حسب آنطورى كه گفتند يك دادگاه صحرائى درست كرده و بسيارى از اين فرماندهان را كه سستى كردند در اين امر، اعدام كرده است . اين وضع روحى است كه او پيدا كرده يعنى يك وضعى الآن پيدا كرده است كه به هر طرف و هر جنايتى را حاضر است انجام بدهد. (236)

وضع پيروان شريعت هاى معروف !!
و نكته اى كه بايد عرض كنم اين است كه اين شرايع معروفى كه الان بين بشر معروف است ، حالا ما شريعت حضرت موسى ، شريعت عيسى و شريعت اسلام ، وقتى كه ملاحظه مى كنيم حال مشرع را، حضرت موسى سلام الله عليه را، وضع زندگى حضرت موسى و كيفيت تبليغ او و مبارزه اى كه او كرده است با طاغوت ، او را وقتى كه ملاحظه مى كنيم ، بعد مى رويم سراغ امت موسى ، آنهائى كه مى گويند ما امت حضرت موسى هستيم و ما پيرو حضرت موسى هستيم ، موسى معارضه مى كرد با طاغوت و اينها كه مى گويند ما پيرو حضرت موسى هستيم خودشان طاغوتند، در عين حال مى گويند ما پيرو حضرت موسى هستيم . راديو اسرائيل بسيار نصايح حضرت موسى را هم نقل مى كند اما اسرائيل چه جور است ؟ وضع او چى است ؟ آنهائى كه خودشان را انتساب مى دهند به حضرت موسى و موسى وضع زندگى اش آن بود كه يك شبان بود و يك عصا داشت و وضع شبانى اش هم آن وضع بود كه تاريخ مى گويد، آنوقت هم پا شد رفت سراغ بزرگترين قدرتى كه در آنوقت بود و با او معاوضه كرد - و از دنيا - و توجه به دنيا به هيچ وجه نداشت . آنوقت مى بينيم كه اينهائى كه خودشان را از حضرت موسى مى دانند چقدر به دنيا چسبيده اند. سرمايه هاى بزرگ آمريكا در دست آنهاست ، قدرت مادى آمريكا در دست آنهاست و مى گويند ما هم به شريعت موسى معتقديم . از آن بدتر پيروان حضرت عيسى است . حضرت عيسى را خوب ، همه مى گويند كه يك شخص ، (همين طور هم بوده است ) يك شخص روحانى الهى بوده است كه هيچ توجه به اين مسائل مادى نداشته است و به حسب قول آنهائى كه پيروانش ‍ مى گويند هستيم ، اين است كه ايشان به هيچ وجه توجه به اينطور - موارد - مسائل مادى نداشته است ، يك شخص روحانى به تمام معنا، روح الله به تمام معنا، آنوقت مى آئيم سراغ پيروانش . پيروانش كى هستند الان ؟ تمام مفاسدى كه الان ، يعنى نصف كنيد، نصف مفاسدى كه الان در دنيا هست از پيروان حضرت عيسى سلام الله عليه هست ، يعنى پيروان ادعائى . الان دارند خودشان را مهيا مى كنند براى عيد ميلاد حضرت عيسى ، چه اشخاصى ؟ اشخاصى كه با عيسى مخالفت دارند، با خداى عيسى مخالفت دارند، اعتقاد به عيسى ندارند، لكن خودشان را مى چسبانند به او. آن صنف ديگر عالم مال آنهائى است كه ادعا مى كنند كه ما براى توده هاى مردم ، براى ضعفا، براى چى داريم زى (237) مى كنيم ، نمى خواهيم ديگر آن جهات قلدرى در عالم باشد، مى خواهيم همه مردم يك جور باشند. آنها هم آن طايفه اكثرا وقتى سراغ سرانش مى رويم مى بينيم كه كرملين از آمريكا بدتر است . لنين با مردم آن كرد، استالين آن كرد، اينها هم دارند اين را مى كنند. آن ادعا و آن عمل . وقتى مى آئيم سراغ خودمان ، خودمان هم همين . مسلمين هم در عين حالى كه همه سران دول اسلامى ادعاى اسلاميت مى كنند، ادعاى پيروى از پيغمبر اسلام مى كنند، در عين حال مى بينيد كه هيچ شباهتى ما بين سران آنها با اسلام ، هيچ شباهتى نيست ، هيچ ارتباطى نيست . ادعا زياد است ، ادعاها هست ما پيرويم ، ولى پيروى در مقام عمل . سيره پيغمبر چى بوده است ، سيره شماها چى است ؟ پيغمبر در بين بشر چه جور زندگى كرده است ، شما در بين بشر چه جور زندگى مى كنيد؟ پيغمبر با مردم مظلوم چه جور زندگى بوده ، شما با مردم مظلوم چه هستيد؟ پيغمبر با طاغوت ها چه جور بوده و شما علاوه بر اينكه خودتان طاغوتچه هستيد با طاغوت ها چطور هستيد؟ پيغمبر با مستضعفين عالم چه وضع داشته و شما چه وضع داريد؟ پيغمبر وضع زندگى ظاهريش ‍ چى بوده و شما چه هستيد و چه داريد؟ مجرد اينكه من بگويم من تابعم كه درست نمى شود مطلب . سران دولت هاى اسلام همه اينطور هستند. (238)

بافت حكومت در زمان رژيم قاجار و پهلوى
شايد ميان شماها كسى نباشد كه زمان قاجار را درك كرده باشد، اگر هم باشد بسيار كم است . و همين طور اوايل سلطنت پهلوى ، اواخرش را كه بسيار تغيير كرده بود با آن اوايل ملاحظه كرديد. بافت حكومت در آنوقت و بافت كسانى كه در دستگاه دولتى كارى به دست شان بود چه استانداران و چه فرمانداران و چه بخشداران و چه ديگران يك بافت خاصى بود كه مناسب بود با دستگاه شاهنشاهى . ممكن نبود كه يك نفر بخشدار حتى در يك مجمعى كه مردم عادى هستند، كشاورزان هستند، بازارى ها هستند آن هم حاضر بشود، با آنها در صف واحد بنشيند. يك بافت خاصى بود كه هر يك از آنهايى كه در آنوقت حتى فرماندار يك جاى كوچكى بودند اگر مقايسه كنيم با رئيس جمهور امروز ما و نخست وزير نمى توانيد بدانيد كه آنها چه وضعى داشتند و اينها چه وضعى . در رفت و آمدهايشان ، در نشست و برخاست هايشان ، در معاشرتشان يك وضع عجيبى بود. وقتى كه يك حكومتى ولو جاى كوچكى وارد مى شد فراش ها و آنهائى كه اطراف او بودند را كنار مى زدند كه اين آقا مى خواهد عبور كند از اينجا، چه برسد به اينكه يك وزير باشد كه ديگر او بالاتر از همه ، يا يك نخست وزير باشد و آنها همه در پيش خودشان آنطور يال و كوپال داشتند لكن در مقابل كشورهاى ديگر ضعيف و ناتوان بودند. با رعيت آن رفتار غيرانسانى را مى كردند و رعيت را از هر طرف تحقير مى كردند، توهين مى كردند، اذيت و آزار مى كردند، از آنها استفاده هاى مادى مى كردند ولى در مقابل يك سفير همه شان خاضع بودند. (239)

صدراعظم را زد بديوار!!
شماها آقايان اين سفارتخانه ها را يك جورى درست بكنيد كه وقتى دست يك سفارت ديگرى افتاد نتواند اصلا تغييرش بدهد به اين زودى ها و همه جهاتش ، هر جهتى كه در آنوقت بوده عكسش را بكنيد، آنوقت من مى دانم جهت صحيح نبوده در كار، جهت سالم نبوده است يا بست و بندهايى بوده است كه سياسى ها مى كنند غالبا براى استفاده هاى شخصى يا استفاده هاى ديگرى ، غيرمشروع ، حالا بايد وقتى كه مى آيند مى بينند ببينند كه در يك محيطى وارد شده اند كه اين محيط اسلام است . اين محيط ملت اسلام است و نمى توانند در اينجا يك كارى بكنند برخلاف اينكه در سابق يك - سفارت - سفيرى وارد مى شد ايران و اين اشخاصى كه براى ملت مثل گرگ به جان ملت افتاده بودند در مقابل آنها مثل روباه بودند، اين براى اين بود كه به مردم اتكا نداشتند. اينها اتكائشان به يك نقطه بود كه مثلا يا شاه بود كه شاه هم دست نشانده آنها بود يا نخست وزير بود كه همين طور بود يا صدراعظم بود كه اينطور بود.
اينها اتكائشان به آنها بود. از اين جهت وقتى يك سفيرى وارد مى شد به ايران سفير انگليس آنوقت ها و حتى خوب ، اين را در چيز نقل مى كنند كه وقتى كه پاشد صدراعظم را زد به ديوار و مشت تو كله اش زد كه تو اين كار را چرا نمى كنى . اين يك سفير بود اين كار را كرد. خوب ، حالا مى دانيد كه سفيرش نمى تواند، رئيس جمهورى يك كشور ديگرى هم كه بيايد، از انگلستان هم بيايد نمى تواند، سلطان انگلستان هم بيايد نمى تواند - اينجا - يعنى نمى تواند با يك نفر اشخاص عادى اينجا اينطورى رفتار كند. (240)

نماز جمعه شهرهاى جنگى مايه مباهات است
وقتى انقلاب از متن مردم باشد نمى شود با گروهى يا دسته اى و يا حتى لشكرهائى آن را شكست داد. مثلا امريكا و يا يك قدرت بزرگ ديگر مى تواند ايران را اشغال كند، ولى نمى تواند انقلاب را شكست دهد چنانكه در افغانستان ، شوروى با شكست روبرو شد به نظر مى رسد كه پشيمان است . آمريكا مى تواند با هواپيماهايش شهرهاى ما را بمباران كند، ولى وقتى وارد ايران شد چه ؟ مردم آنها را با چنگ و دندان از بين مى برند. آنانى كه خيال كردند مى توانند انقلاب ما را شكست دهند، از باب اين است كه نه اسلام را شناخته اند و نه مردم ايران را.
ما مى بينيم در خوزستان و مكان هائى كه در آنجا جنگ است ، مردم چگونه مقاومت مى كنند. من وقتى نماز جمعه بعضى از شهرهاى خوزستان را مثل آبادان و اهواز و دزفول (241) مى بينم پيش خود مباهات مى كنم كه بحمدالله اسلام چنين مناطقى را داراست ، مناطقى كه هر آن احتمال بمباران دارد، جماعتش با آن قدرت تشكيل مى گردد و امام جماعتش با آن قدرت صحبت مى كند. جمعه ها شهرهاى جنگى غير از جمعه هاى تهران و قم و ساير بلاد است . جمعه هاى اين شهرها به ايران روحيه مى دهد. (242)

حالا نقشه مى كشند كه سى سال ديگر نتيجه بگيرند!!
اينها تجربه ها را دارند، مى دانند قضيه چه جور است ، مى دانند كه يك ملتى كه همه شان در مقابل همه چيزهائى كه درشان وارد مى شود، ايستادگى كردن و مى كنند، ملتى كه بچه اينقدريش ، ديروز يك بچه اى قد اين آقا كوچولو، به حد ده سال و اينها نبود، اينجا گريه مى كرد كه ، گريه مى كرد كه شما دعا كنيد من شهيد بشوم . يك ملتى اينطورى ، زنش اينطور، مردش اينطور، پيرش آنطور، جوانش آنطور، اينها مى دانند با اين ملت نمى شود با فشار و زور و سر نيزه رفتار كرد. قهرا آنها مى خواهند يك نقشه اى بكشند، حواسشان هم خيلى جمع است و خيلى هم حوصله و صبر دارند. آنها براى پنجاه سال ديگر، براى سى سال ديگر حالا نقشه درست مى كنند، حالا نقشه مى كشند كه سى سال ديگر نتيجه بگيرند. (243)

از بس احمق بود پدرش را هم به لجن كشيد!!
اين شاه مخلوع و ملعون اقرار كرد اين معنا را و از بس احمق بود پدر خودش را هم به لجن كشيد، و از بس خودخواه بود حاضر شد كه پدر خودش را هم به لجن بكشد. مى گفت كه اسمائى را مى نويسند از سفارتخانه كه اينها وكيل بايد بشوند، مى آورند پيش ما، ما هم همين كار را مى كرديم . اين را مى خواست بگويد كه نه ديگر ما حالا به دروازه تمدن بزرگ رسيديم . مى خواست مردم را بازى بدهد كه نه ، پيشتر اينجورى بوده ، ما چند سال پيش از اينطور بوديم و حالا اينجور هستيم . و حال اينكه حالاش بدتر از چند سال پيش از اينش بود. (244)

برجهائى از سرهاى مردم درست كرد!!
شما نمى دانيد كه وقتى كه مى خواست حكومت به قاجار برسد و يك انقلابى بود كه يك رژيمى را، رژيم سلطنتى را به يك رژيم سلطنتى ديگرى يعنى يك طايفه اى را از بين ببرند و طايفه اى ديگر بيايند آقا محمد قجر در ايران چه و برج هائى از سرهاى مردم درست كرد و امثال اينها. شما تاريخ انقلاب مشروطه را بخوانيد و ببينيد در انقلاب مشروطه چه بساطى بوده است . چه آنوفتى كه انقلاب شد و مشروطه را بپا كرد، با اينكه انقلاب تغيير رژيم سلطنتى نبود. فقط اين بود كه سلطنت استبدادى يك قشرى محدود بشود و روى قوانين مشروطه باشد. شما توجه كنيد كه در آذربايجان ، در تهران ، در شمال چقدر جنايات واقع شد و چقدر كشتار از مردم صالح و از مردم ديگر واقع شد. اگر مطالعه كنيد در انقلاباتى كه در دنيا واقع مى شود يا در انقلابات كوچكى كه در ايران واقع شده است ، قبل از اين انقلاب بزرگ ، خواهيد ديد كه اين انقلاب از تمام انقلاب هائى كه در طول تاريخ واقع شده است ، يك انقلاب آرام بوده است و يك انقلابى بوده است كه ثمراتش زياد و چشمگير و ضايعاتش نسبت به ثمراتش كم . شما حجم كارهائى كه در اين چند سال كرديد، آنهائى كه مى روند خارج و مسائل را در خارج بررسى مى كنند و مسلمان هائى كه در خارج هستند يا مستضعفانى كه در خارج كشور شما هستند، آنها مى دانند كه در ايران چه شده است و عمق اين انقلاب چه اندازه است .
شما يك سلطنت 2500 ساله جابرانه را بكلى ريشه كن كرديد و يك رژيمى كه تمام قدرت هاى بزرگ دنيا دنبالش بودند و طرفدارش بودند - و آنها - شما تمام قدرت هاى دنيا را كنار زديد و رژيم را بكلى از بين برديد و يك حكومت اسلامى در ايران اعلام كرديد. اين مطلب ، يك مطلبى نيست كه شما خيال كنيد كه يك كار كوچكى شده است و حالا ضايعات دارد. اين كار، كار بسيار بزرگى است . شما يك ملت ، در مقابل تمام قدرت هاى عالم ايستاديد و مقابله داريد با تمام قدرت هاى دنيا و همه بر ضد شما هستند و معذلك شما ايستاديد و همه را كنار زديد. غافل نباشيد از اينكه شما كارى انجام داديد كه در طول تاريخ كم نظير بوده است يا بى نظير بوده است . (245)

بايد فرنگى مآب باشيم !!
و يكى از امور ديگرى كه باز من گفته ام اين است كه ما را جورى بار آورده بودند كه يا بايد فرنگى مآب باشيم يا هيچى . يك نفر جوان ، يك نفر خانم اگر سر تا پايش فرنگى مآب است ، اين معلوم مى شود خيلى عاليمقام است و اگر چنانچه مثل ساير مسلمان ها است ، اين خيلى عقب افتاده است . عقب افتادگى و جلو رفتن را به اين مى دانستند كه فرنگى مآب باشد، يعنى فرض كنيد فرم لباسش چه جور باشد، فرم كفشش چه جور باشد، يا مثلا هر چه كه از خارج مى آيد صرف بكند. مصرفى بار آوردند ما را، براى همين جهت ما را مصرفى بار آورده اند. امثال تقى زاده كه در اين ايران يك قدرت داشته اند، تقى زاده گفته بود كه ما بايد سر تا پامان انگليسى باشد يا فرنگى باشد و بايد اينطور باشيم تا اينكه آدم بشويم . آدم بودن را به كلاه و كفش و لباس و بزك و امثال ذلك مى دانستند. و آن چيزى كه تعليمات انبيا بود كه انسان را با تقوا، قدرت تقوا، قدرت انسانيت ، با علم ، با عمل ، آنها را اينطور مى دانستند، ميزان انسانيت را تقوا و علم مى دانستند، اينها به جورى كرده بودند كه بين ماها اينطور، بين خودشان اينجور نيست ، بين ماها اينطور جلوه داده بودند كه آدم اگر بخواهد پيشرفته باشد - زبان و - حرف وقتى مى زند به حرف خود مادريش نزند، وقتى صحبت مى كند در هر چند كلمه ، دو سه تا كلمه انگليسى هم باشد، دو سه تا كلمه فرض كنيد كه اروپايى هم باشد. - اين - تمام اينها چيزهايى بود كه به ما تزريق كرده بودند، خائن هاى داخلى زيادتر و الهام هم مى گرفتند از - از خان هاى آن - آن خائن هاى خارجى و ما را اينطورى داشتند بزرگ مى كردند. اگر يك مدت ديگرى اين ايران خداى نخواسته به دست اين رژيم فاسد باقى مانده بود، ما ديگر هيچ بايد باشيم ، از بين تمام رفته باشيم . (246)

وضع راديو و تلويزيون در رژيم پهلوى
شما مى دانيد كه از اولى كه اين صدا و سيما در ايران وجود پيدا كرد، آنچه كه از شايد گفت از همه چيزها بيشتر صدمه وارد كرد به هم حيثيت اين ملت و هم در وابسته كردن اين ملت به قدرت هاى بزرگ ، اين دستگاه ها بود. اين دستگاه ها در زمان اين پسر بدتر از پدر مخصوصا خيانت هائى كرد به ايران از حيث تبليغ جهات فساد. شما مى دانيد كه اگر يك مطلبى را در راديو و تلويزيون گفته بشود و پخش بشود، چه نقشى دارد در سر تا سر كشور بلكه در سر تا سر جاهائى كه اين صدا به آنجا مى رسد و اين سيما. در عهد آنها قبل از انقلاب ، اينها و همه مطبوعات و همه گويندگان الا نادر، در خدمت قدرت هاى خارجى بودند و هر عملى را كه انجام مى دادند، آن بود كه آنها مى خواستند و هر فسادى كه آنها مى خواستند در ايران راه بيندازند يكى از عواملش تبليغاتى بود كه در صدا و سيما مى شد. ترويج فساد از همه طرف در مطبوعات و در راديو و تلويزيون ، نشان دادن فيلم هاى مفتضح براى تباهى طبقه جوان ، مصرفى بار آوردن ملت در تبليغ كالاهاى مصرفى خارجى ، همه اينها و بسيارى از چيزهاى ديگر كه در خدمت غرب و شرق بود، از راه تلويزيون و راديو، يكى از راه هاى بزرگشان براى تبليغ اين امور اين بود و اگر خداى نخواسته اين تا چندين سال ديگر دوام پيدا مى كرد، ما بايد فاتحه ايران را بخوانيم و الان شما توجه كنيد كه دستگاهى كه سال هاى طولانى در خدمت غرب و شرق بوده و مسائل آنها را پخش مى كرده و عواملى بودند براى تباه كردن جوان هاى ما، و شما تازه وارد شديد و مى خواهيد كه اين را متحول كنيد، كار ارزنده و مشكلى است . (247)

رندها جمع شده اند دنبال اين بچه كه پولهايش را از جيبش درآورند.
خوب ، ما سابق ديديم كه وقتى كه جنگ عمومى پيش آمد بدون اينكه با ما كار داشته باشند، آنها مى خواستند از اينجا عبور كنند، هيچ هم كار به ما نداشتند، به مجرد اينكه اينها در سر حد وارد شدند، تمام ارتشى ها و ژاندارمرى همه فرار كردند. و در تهران هم من خودم شاهد بودم كه تهران هم چمدان ها را همين ارتشبدها و امثال اينها مى بستند و از تهران فرار مى كردند. كجا مى خواستند بروند نمى دانم . و من ديدم كه اين سربازهائى كه از توى سربازخانه ها آمده اند بيرون مى گردند دنبال اينكه يك چيزى پيدا كنند بخورند. اين براى اين بود كه مردم همراه نبودند، مردم شكر مى كردند كه آمدند اينجا و رضا خان رفت . اين يك واقعيت بود كه ما شاهد بوديم اين معنا را كه شكر مى كردند كه خدا به آنها منتى گذاشته است كه اجنبى ها، آنى كه اجنبى بودند، از روسيه بود، از آمريكا بود، از انگلستان بود، اينها آمدند و پهلوى رفت وضع اينطورى بود، چنانچه ديديد وقتى كه محمدرضا هم رفت مردم ريختند و آنطور جشن بپا كردند، گوئى كه الان سلطنت طلب ها در خارج همين ديشب هم مى گفتند كه همه ايران سلطنت طلبند و اعليحضرت رضاى دوم الان محبوبيتى دارد كه مردم همه با او هستند! خوب ، اينها بگويند. و من اعتقادم اين است كه اين رندها جمع شده اند دنبال اين بچه كه پول هايش را از جيبش درآورند. اينها مى خواهند اين را، پول هائى كه پدر كذايش از مردم گرفته و حالا در بانك ها دست اين است با اين بهانه ها از او درآورند و بعد هم رهايش كنند برود سراغ كارش . و من صلاحش را مى دانم برود سراغ تحصيل و برود سراغ يك كاسبى ، بداند كه ديگر اين كارها گذشته است ، مساءله ، مردم اگر چنانچه جمهورى اسلامى هم نباشد، ديگر سلطنت طلب نيستند اين شكى در كار نيست . (248)

مثل صدام !!
شما ببينيد كه صدام چه كار ناشايسته اى كرد كه امروز در دام افتاده است و نمى داند چه كند. مثل صدام ، مثل آن كسى بود كه ادعاى پهلوانى مى كرد و هر وقت كه مى رفت بيرون يك كسى پيدا مى شد او را كتك مى زد يا زمين مى زد، برمى گشت مادرش را كتك مى زد. صدام در هر جبهه اى كه سيلى خورده است و در هر جبهه اى كه شكست خورده است ، دنبال آن ، يك دسته از اين عراقى هاى بيچاره اى كه در تحت ظلم او هستند و دست و پا مى زنند، از آنجا بيرون كرده است يا به حبس كرده است و با سلاح هاى دورزن خودش - را - اين افراد محروم جامعه را، شهرهاى عربى نشينى كه محروم هستند، اينها را هدف قرار مى دهد، يا شهرهاى ديگر ايران را. اين همان مساءله است . هر وقت شكست مى خورد يك همچو قضيه اى هست . الان هم كه شكست فاحش را خورده است ، منتظر باشيد كه باز اگر خداى نخواسته بتواند او در شهرهاى مرزى يك جنايتى بكند و دوستان و منافقين هم در داخل ، و اين براى اين است كه اذهان را از اين شكست بلكه بتواند منصرف كند. (249)

وقتى اسلام نباشد با يك اردنگى همه را بيرون مى كنند.
پشتيبان مجلس ، پشتيبان قوه قضائى ، پشتيبان دولت يعنى پشتيبان اسلام ، اينها براى اسلام دارند خدمت مى كنند. در زمان حضرت امير سلام الله عليه هم انحرافات بوده است ، انحرافات جزئى بوده است . زمان خود پيغمبر اكرم هم انحرافات بوده است ، شما اگر قرآن را توجه بكنيد مى بينيد كه چقدر از همان مردم شكايت شده است . اختلافات ، يعنى انحرافات يكى چيزى نيست كه مال حالا باشد لكن مقايسه بايد كرد بين انحرافات قبل از اين جمهورى اسلامى و انحرافات حالا. مى گويند خوب است كه به اسم اسلام نباشد. به اسم اسلام نباشد كه وقتى اسلام نباشد با يك اردنگى همه را بيرون مى كنند. چرا به اسم اسلام نباشد؟ مگر اسلام جز اين مى خواهد كه قوه قضائى اش خوب باشد، قوانين اسلامى اش هم عمل بشود. اينها دارند زحمت مى كشند براى اين . حالا يك جايى هم خلاف واقع مى شود كجاست كه ، زمان پيغمبر مگر واقع نمى شد؟ زمان حضرت امير واقع نمى شد؟ مگر مردم با حضرت امام حسن چه كردند؟ همان اصحاب چه كردند با او؟ ملت ايران بهترند يا آنها؟ اسلام در حالا بهتر است يا آنوقتى كه آنها با اسم اسلام پيغمبر را آنطور اذيت مى كردند و اولاد پيغمبر را آنطور كشتند با اسم اسلام ؟ چرا بايد عقده هاى قلبى انسان را منحرف كند و هواهاى نفسانى همه چيز را كنار بگذارد و فقط عيوب را نگاه كند؟ آن هم يك عيب را كه ببيند بگويد اصلا عالم به هم خورد، تمام شد، اسلام تمام شد. اگر يك قاضى يك جايى انحراف پيدا كرد بگويند نخير ديگر اصل اسلام تمام شد، اين اسلام به درد نمى خورد. آن اسلامى به درد مى خورد كه سر تا سر خيابان هايش فحشا بود، فحشاى علنى ؟! به او راضى هستند، به اين راضى نيستند. اگر مهلت داده بود خدا به اينها، خدا مى داند كه با اسلام مى خواستند چه بكنند. اسم اسلام ، اما اسلام را چه جورى معرفى كنند؛ اسلامى كه با مراكز فحشا هم نبايد دخالت بكند، اسلام شاهنشاهى اين بود ديگر. اسلام بود اما مراكز فحشا سر تا سر ايران پر بود، اسلام بود اما مراكز فساد سر تا سر ايران پر بود، اسلام بود اما فحش به اسلام مى دادند. (250)

لرزيد و قلم از دستش افتاد!!
خاصيت حكومت رفاه طلبان است كه در مقابل سفارتخانه هاى خارجى ذليل بودند و در مقابل رعيت خودشان و قشر محرومين با كمال قلدرى رفتار مى كردند. از قرارى كه من شنيدم همين محمدرضا در اواخر سال جنايتش وقتى كه ايران قيام كرد و آن بساط را و آن نهضت را، انقلاب را بپا كرد و ديدند خارجى ها كه نمى توانند اين را ديگر اينجا نگه دارند ديگر اين عروسك به درد نمى خورد گفتند (از بعضى اشخاصى كه نقل كردند كه از خود آنها بودند و حاضر قضيه بودند) كه وقتى كه از طرف آمريكا با او آمدند و گفتند كه شما بايد ديگر برويد، او همانطور كه نشسته بود يك قلم دستش ‍ بود لرزيد و قلم از دستش افتاد. اينقدر عاجز بود اما نسبت به ملت ديديد كه چه كرد.
حكومت محرومان اين خاصيت را دارد كه امروز اگر رئيس جمهور امريكا بيايد اينجا بخواهد به يك نفر از كارمندى ها - اداره - دولت ما يك درشتى بكند يك سيلى مى خورد. (251)