سرمه سعادت
جوان و باید و نبایدهای اخلاقی

سید حسین اسحاقی

- ۱ -


بسم الله الرحمن الرحیم

دیباچه

بدون شک تبلور رفتار مطلوب و متعادل اخلاقی و تجلّی شخصیت عقلانی در گرو آشنایی با بایدها و نبایدهای اخلاقی است. از سویی دیگر، لازمه بینش عمیق مذهبي، به مثابة اصلي‌ترين بستر تبلور رفتارهاي اخلاقي و مطلوب، بهره‌مندي هماهنگ از دو رکن مهم دانش اخلاقي و رفتار اخلاقي است. به عبارت ديگر، باور غني و بينش عميق مذهبي برآيندي است از آميزة دانسته‌هاي اخلاقي و تجلي رفتار اخلاقي.

انسان رشد يافته، در بستر تربيت اخلاقي انساني است که به همة آموزه‌هاي ديني پايبند، در انجام بايدها متعهد و در ترک نبايدها استوار است و به فرمودة قرآن کريم {نُؤْمِنُ بِبَعْضٍ وَنَكْفُرُ بِبَعْضٍ} نيست. چنين برخوردي با آموزه‌هاي اخلاقي مستعدترين زمينة تربيت شخصيت‌هاي متعهد و متعالي را فراهم نموده و بالاترين مصونيت را از کج‌روي‌ها و تندروي‌ها و آسيب‌پذيري‌هاي فردي و اجتماعي فراهم مي‌نمايد.

اثر پيش رو که توسط پژوهشگر ارجمند آقاي دکتر سيد حسين اسحاقي تأليف شده، به بايد‌ها و نبايدهاي اخلاقي پرداخته است و با قلمي شيوا و روان سعي کرده طبع لطيف جوانان جوياي معارف ناب محمدي را ارضا نمايد. باشد که مقبول طبع واقع شود.

انه ولي التوفيق

گروه اخلاق و اسرار

مرکز تحقيقات حج

طلوع سخن

جواني نگه دار كاين مرغ زيبا *** نماند در اين خانة استخواني

پروين اعتصامي

جواني، چون رودي است جاري و بي‌بازگشت؛ ستاره‌اي است كه تنها يك بار در آسمان عمر آدمي طلوع مي‌كند. پس اينك كه مي‌تواني، دامني از گل سرخ پر كن! چراكه عقاب كهنسال زمان، همچنان در پرواز است و اين گُل كه امروز به روي تو مي‌خندد، فردا همه بر باد خواهد رفت. از عمر آدمي، جواني بهترين بخش آن است. آن هنگام كه خون گرم جواني در تن جاري است و چون اين دوران سپري شود، ايامي سخت‌تر و ناخوش‌تر، آن روزگار خوش را در پي خواهد بود. پس، شرم و ناز و بهانه را رها كن و فرصت غنيمت شمار كه چون جواني را بي‌بهره پشت سر نهادي، جز آه و حسرت پيش‌رو نخواهي داشت. اين سخن پيامبر اكرم ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) را آويزه گوش ساز كه: « فرشته‌اي الهي هر شب جوانان بيست ساله را ندا مي‌دهد كه دنيا شما را فريب ندهد ». (1)

بدان، كه موهبت‌هايي چون سلامتي، فراغت، قدرت، امنيت و مانند آن، هشياري و اغتنام فرصت مي‌طلبند. نبي اكرم ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) در سخني ديگر مي‌فرمايد: « كسي كه دَرِ نيكي و خيري بر او گشوده شد، بايد آن را غنيمت شمارد؛ چه اينكه نمي‌داند چه وقت بر روي او بسته خواهد شد ». (2)

جواني، بهاري سبز و خرم است كه در سرزمين عمر آدمي تنها يك بار به گل و شكوفه مي‌نشيند و چون دست خزانِ ميان‌سالي و كهن‌سالي بر آن افتد، اميدي به رويش و شادابي و سرسبزي دگر باره آن نخواهد بود.

بهارا دريغا كه پايا نه‌اي *** دريغا كه پيوسته با ما نه‌اي

دريغا كه چون روزگار شباب *** يك امروز هستي و فردا نه‌اي

رشيد ياسمي

از زماني كه انسان به عرصه وجود پا مي‌نهد، دوره‌هاي گوناگون را پشت سر مي‌گذارد: نوزادي، خردسالي، كودكي، نوجواني، جواني، ميان‌سالي و پيري. هر يك از اين دوره‌ها، شرايط ويژه خود را دارد. در ميان اين دوره‌ها، جواني، بهاري است كه سرنوشت انسان در آن رقم مي‌خورد، شخصيت وي شكل مي‌گيرد و استعدادهايش، بارور و پايه‌هاي ديني و عقيدتي‌اش استوار مي‌شود. جواني، بهار زندگي است؛ بهاري ارزشمند، ولي زودگذر. جواني، فصل رويش‌ها و شكفتن‌ها، دوران درخشندگي و نشاط زندگي، زمان ظهور غريزه‌ها و كشش‌ها و آرزوهاست.

روح كنجكاو و پرخروش جوان، هميشه در جست‌وجو براي آشنايي با پديده‌هاي وجود خود و پيرامون خويش است. بر اساس موقعيت، محيط زندگي، شرايط زماني و هم‌نشيني با دوستان، زمينه‌هاي شكل‌گيري ديدگاه‌ها، باورها، عواطف و شخصيت جوان فراهم مي‌شود. انديشه جوان همواره از مسائل و عوامل دروني و بيروني اثر مي‌پذيرد و هر لحظه به شكلي، توجه وي را به خود جلب مي‌كند و رشته خواسته‌ها و انديشه‌هاي او را به سوي خود مي‌كشاند.

همه اين حالت‌ها و نوسان‌هاي روحي و رواني، از ويژگي‌هاي دوران جواني است. جوان براي درك بهتر خود و آشنايي با پيرامون خويش، به راهنمايي و آگاهي نياز دارد. او همواره در حال رشد است و رشد جسمي‌اش، به طور طبيعي، با حالت‌ها و هيجان‌هاي روحي و عاطفي همراه است. جوان اگر از نظر تربيتي، فكري و اعتقادي در راه درست و الهي و در مسير تكاملي قرار گيرد، بالندگي و كمالش حتمي و عيني است. بنابراين، او به راهنمايي مربيان رستگار و خيرانديش نيازمند است تا چگونه زيستن را بياموزند.

در اين ميان، تربيت اصولي و آموزش درست و مطمئن در جواني، بيشترين اثر را در آينده انسان دارد. پيامبر اكرم ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) نيز بر ارزش و اهميت دوره جواني تأكيد دارد و در سفارشي به ابوذر مي‌فرمايد:« يا اَباذَرٍّ اِغْتَنِمْ خَمْساً قَبْلَ خَمْسٍ... شَبابَكَ قَبْلَ هَرَمِكَ » (3) ؛ « اي ابوذر، پنج چيز را قبل از پنج چيز درياب و غنيمت شمار... و جواني‌ات را قبل از پيري ».

جواني كه به قدر و منزلت جواني آگاه است، هرگز آينده خود را از نظر دور نمي‌دارد و مي‌كوشد تا از رهگذر جواني، توشه‌هاي گران سنگي براي باروري و بالندگي آينده‌اش برگيرد، از جمله گنج‌ها و ذخيره‌هاي دوران جواني، خودسازي و اصلاح نفس است كه پايه انسانيت به شمار مي‌آيد و تلاش در اين زمينه، از سفارش‌هاي پياپي پيشوايان معصوم ( عليهم السلام ) بوده است:

لا تَتْرُكِ الإجْتِهادَ في إصْلاحِ نَفْسِكَ فَإِنَّهُ لا يُعِينُكَ عَلَيْها اِلاّ الْجِدُّ. (4)

كوشش و تلاش در اصلاح درون و خودسازي را رها نكن؛ زيرا جز تلاش و جديت، چيزي تو را در برابر نفست ياري نمي‌كند.

فصل اول : نگاهي به ويژگي‌هاي جواني

1. جوان و پاكي فطرت

جوان، از ضمير خود كه كانون خواسته‌هاي فطري اوست، تنها نداي پاكي و دوستي مي‌شنود و با بهره‌مندي از صفاي باطن و پاكي روح، به رفتار همگان، عادلانه و نيك مي‌نگرد. جوان، شيفته پاكي مطلق است و به آساني به ناراستي‌ها تن نمي‌دهد. حضرت امام خميني ( قدّس سرّه ) درباره اين ويژگي جوانان مي‌فرمايد: « اين تأثير قلبي و تصور باطني، در ايام جواني بهتر حاصل مي‌شود؛ زيرا قلب جوان، لطيف و ساده و صفايش بيشتر است ». (5)

پيامبر گرامي اسلام ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) با اشاره به لطافت قلبي جوانان، همگان را به احسان و نيكي در حق آنان سفارش مي‌كند: « اُوصيكم بِالشَّبابِ خَيراً فَاِنَّهُمْ اَرَقُّ اَفْئِدَةً » (6) ؛ « شما را به احسان و نيكي با جوانان سفارش مي‌كنم؛ زيرا آنان قلبي لطيف دارند ».

2. جوان و زيبايي‌طلبي

زيبايي‌دوستي و آراستگي، از ويژگي‌هاي فطري جوان است. او به دليل داشتن روحيه‌اي پاك، شاداب است. به گفته مقام معظم رهبري:

هرجا جوانان هستند، تر و تازگي، طراوت و صفا و نشاط و خوبي است. وقتي با جوانان هستم و در محيط جوانان قرار دارم، احساس من مثل احساس كسي است كه در هواي صبحگاهي تنفس مي‌كند، احساس طراوت و تازگي مي‌كنم. (7)

در گفتار پيشوايان دين، افزون بر توجه به زيبايي‌هاي طبيعي، به آراستگي ظاهري نيز سفارش شده است. امام حسن مجتبي ( عليه السلام ) درباره دليل آراستن خود هنگام نماز، فرموده است: « اِنّ الله جَميلٌ يحِبُّ الجَمالَ » (8) ؛ « خداوند، زيباست و زيبايي را دوست دارد ».

حضرت علي ( عليه السلام ) نيز هنگام انتخاب لباس براي قنبر، لباس زيبا و فاخري را براي او برگزيد و يكي از دلايل خود را گرايش فطري جوان به زيبايي بيان فرمود: « اَنتَ شابٌّ وَلَكَ شِرّةُ الشَّبابِ » (9) ؛ « تو جواني و براي توست نشاط جواني و رغبت در آن ».

حس زيبايي دوستي جوان، مي‌تواند او را به جستوجوي زيبايي‌هاي معنوي و اخلاقي نيز رهنمون شود. جوانان بايد اين سفارش حضرت علي ( عليه السلام ) را در نظر داشته باشند كه: « مَيزَةُ الرَّجُلِ عَقْلُهُ وَجَمالُهُ مُرُوَّتُهُ » (10) ؛ « امتياز مرد، به عقل او و زيبايي‌اش، به مردانگي و فضيلت‌هاي اخلاقي اوست ».

3. جوان،خلاقيت،نوآوري و پرسش‌گري

در دوره جواني كه رشد عمومي به تكامل مي‌رسد، هوش نيز در بيشترين سطح خود قرار دارد. از اين رو، جوان به يادگيري هر چيزي علاقه نشان مي‌دهد. قدرت انديشه و تفكر، در جوانان بسيار بالاست و در پرتو اين نيرو، بسياري از دشواري‌ها حل مي‌شود. قدرت انديشه، به جوان توان نظريه‌پردازي مي‌دهد و او مي‌تواند جنبه‌هاي گوناگون يك موضوع را بكاود و پيآمدها و دستاوردهاي آن را بيان كند. جوان در پرتو انديشه، دنيايي زيبا را در آينده‌اي نزديك براي خود تصوّر مي‌كند و به خلاقيت و شكوفايي روي مي‌آورد.

اين حالت رواني، قوه تخيل را توسعه مي‌دهد و به ذهن جوانان نيروي خلاقه مي‌بخشد، حس ابداع و ابتكار را در ضمير جوانان بيدار مي‌سازد و آنان را براي نوسازي و به دست آوردن كمال تازه‌تري، آماده مي‌كند. (11)

پرسش‌گري، ويژگي ديگر جوان است. جوان دوره بلوغ را پشت سر گذاشته است، ولي همچنان پرسش‌هاي آن دوره را با خود دارد، بي‌پاسخ ماندن آنها، جوان را به بيهودگي و ازخودبيگانگي دچار مي‌كند.

رهبر معظم انقلاب بر اهميت دادن به پرسش‌هاي جوانان تأکيد دارد. همچنين ديگران را به وارد شدن در اين عرصه تشويق مي‌كند. وي درباره ضرورت مسئله مي‌فرمايد: « در بسياري از موارد، به او پاسخ به هنگام و دلنشين داده نمي‌شود. به همين دليل، جوان، احساس خلأ و ابهام مي‌کند ». (12)

4. حس مذهبي جوانان

همزمان با دگرگوني‌هاي دوران بلوغ، گرايش شديد به سوي مذهب و سلوك در جوان پديد مي‌آيد. « با فرا رسيدن ايام بلوغ، احساسات مذهبي و گرايش‌هاي ديني در وجود نوجوان بيدار مي‌شود و آنان را شيفته فراگرفتن آموزه‌هاي روحاني مي‌سازد. پس از دوره بلوغ، از شدت و تمايل اين خواهش فطري شديد و سوزان كاسته مي‌شود و رفته رفته، خواهش ايمان و اخلاق به يك تمايل عادي درمي‌آيد ». (13)

پيامبر اكرم ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) نيز تمام تلاش خود را براي جذب جوانان به سرچشمه حقيقي به كار گرفت و نيك مي‌دانست كه جوان در مقايسه با ديگران، آمادگي بيشتري براي پذيرش حقايق دارد. امام صادق ( عليه السلام ) درباره اثرپذيري بيشتر جوانان مي‌فرمايد:

مَن قَرأَ القُرآنَ وَهُوَ شابٌّ مُؤمنٌ اِختَلَط القُرآنُ بِلَحمِهِ وَدَمِهِ. (14)

كسي كه قرآن بخواند، اگر جوان باايمان باشد، قرآن با گوشت و خونش آميخته مي‌شود و در همه بافت‌هاي بدنش اثر مي‌گذارد.

مذهب، مايه آرامش دل و رضايت روح است و فرد را از بسياري تشويش‌ها، اضطراب‌ها و ترس‌ها مي‌رهاند و تكيهگاهي مطمئن و مورد نياز براي بشر است. جواني كه سر تسليم در برابر هيچ كس فرود نمي‌آورد و در برابر همه قدرت‌ها عصيان مي‌كند، در درون، متوجه ضعف‌ها و حقارت‌هاي خود هست و عظمت، قدرت و بقاي خود را در مذهب مي‌بيند. فلسفه زندگي و حياتش را در مذهب جست‌وجو مي‌كند و در آن، معنايي براي زندگي خويش مي‌يابد. او مي‌خواهد مذهب و مفاهيم ديني را خود، با نيروي عقل خويش بررسي كند و حقايق را دريابد. پس با واكاوي باورهاي خويش، راه تكامل را براي خود هموار مي‌سازد. (15)

5 جوان و هويت‌يابي

جوان براي آزمودن شيوه‌هاي گوناگون زندگي به تكاپو مي‌افتد. همين تلاش، وي را وادار مي‌کندکه پس از آزمايش الگوهاي رفتاري، بهترين ارزش‌ها و نگرش‌ها را برگزيند. كارشناسان، تلاش جوان براي اين آزمون‌ها را « كشف هويت » مي‌نامند. مقام معظم رهبري حضرت آيت الله خامنه‌اي در اين باره مي‌فرمايد: « جوان، در حال تكوين هويت جديد خود است و مايل است شخصيت جديد او به رسميت شناخته شود ». (16)

جوان اگر بنيان‌هاي محكم پيدا نكند، به هويتي ثابت نمي‌رسد، بلكه حقيقت خويش را از ياد مي‌برد؛ چنان كه امام علي ( عليه السلام ) نيز به او هشدار مي‌دهد كه پيش از هر چيز، به فكر خودشناسي باشد:

عَجِبْتُ لِمَنْ يَنْشُدُ ضالَّتَهُ وَقَدْ اَضَلَّ نَفْسَهُ فَلا يَطْلُبُها. (17)

در شگفتم از كسي كه در جستوجوي گمشده‌اش برمي‌آيد، حال آنكه خود را گم كرده و در جست وجوي آن نيست.

ايشان در جاي ديگر، راه برخورداري از هويت را شناخت موقعيت خويش در هستي و آگاهي از مبدأ و معاد مي‌داند و مي‌فرمايد: « رَحِمَ اللهُ مَنْ عَلِمَ مِنْ اَينَ وَفِي اَينَ وَاِلي اَين » (18) ؛ « خدا رحمت كند، كسي را كه مي‌داند از كجا آمده است، در كجا هست و به كجا مي‌رود ».

با گذشتن از اين دوره سخت و دستيابي به هويت راستين، احساسي آرامشبخش و ارزشمند و اعتمادآفرين در او پديد مي‌آيد. در اين حال، احساس تنهايي نمي‌كند و خود را جزئي هدفمند از عالم هستي مي‌بيند و براي آيه {أَ فَحَسِبْتُمْ أَنَّما خَلَقْناكُمْ عَبَثاً‏}؛ « آيا گمان كرديد كه شما را پوچ و بيهوده آفريده‌ايم ». (مؤمنون: 115)، پاسخي در خور دارد.

6. جوان و تربيت جنسي

ميل جنسي، نيرومندترين غريزه دوران جواني است كه اگر به درستي هدايت نشود، آسيبزا خواهد بود. نگاه‌هاي شهوت‌آلود، آتش غريزه را شعلهور مي‌كند و تماشاي صحنه‌هاي نامناسب، جوان را به بي‌قيدي، هرزگي و ناپاكي مي‌كشاند. مرحوم حجت الاسلام و المسلمين فلسفي درباره ضعف آدمي در برابر غرايز و راه‌هاي مبارزه با آن مي‌نويسد:

اگرچه براي محدود كردن تمايلات نفساني و ايستادگي در برابر هجوم غرايز، عوامل ديگري مانند نظارت، قوانين كيفري و مانند آن وجود دارد، در دنياي متمدن كنوني، عقل، علم و تربيت، سه عامل بزرگ براي رام كردن غرايز شناخته شده و مربيان بر آن تكيه مي‌كنند. (19)

ناگفته نماند، ازدواج به هنگام، خود يكي از راه‌هاي تربيت جنسي است كه نقش قابل ملاحظه‌اي در مهار اين غريزه دارد.

7. جواني را دريابيم

بنا به فرموده امام علي ( عليه السلام ) ، ارزش جواني، تنها با از دست دادن آن، شناخته مي‌شود. آن حضرت مي‌فرمايد:

شَيئانِ لايَعْرِفُ فَضْلَهُما اِلاّ مَنْ فَقَدَهُما: الشَّبابُ وَالْعافِيةُ. (20)

دو چيز است كه ارزش آن را نمي‌داند، مگر کسي که آن را از دست داده باشد: جواني و سلامتي. در آموزه‌هاي ديني، پاكي يكي از ويژگي‌هاي دوره جواني به شمار مي‌رود و سفارش شده است كه با بهره‌گيري از اين دوران ارزشمند،

در راه تزكيه نفس و تقرب الهي كوشش شود. آموزه‌هاي روايي، از جوانان مي‌خواهد كه پيش از فرارسيدن پيري و هجوم دلبستگي‌هاي گوناگون، خود را با اخلاق نيكو آراسته سازند. پيامبر گرامي اسلام ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) مي‌فرمايد:

فَضْلُ الشّابِّ العابِدِ الَّذي تَعَبَّد فِي صباه عَلَي الشَّيخِ الَّذي تَعَبَّدَ بَعْدَ ما كَبُرَتْ سِنُّهُ، كفْضَلِ الْمُرْسَلينَ عَلَي سائِرِ النّاسِ. (21)

برتري جوان عابدي كه در جواني راه بندگي پيش گرفته است، بر پيري كه در بزرگ‌سالي به عبادت روي آورده، همچون برتري فرستادگان الهي بر ديگر مردمان است.

از سوي ديگر، پيشوايان دين ما در برخي روايت‌ها از جوانان مي‌خواهند كه فرصت آموختن را از دست ندهند؛ زيرا ارزش يادگيري در دوره جواني را به دليل ميزان بالاي ثبات و دوام آموخته‌ها در ذهن، با ديگر دوره‌هاي زندگي نمي‌توان مقايسه كرد.

تفاوت آموختن در دوره جواني با فرا گرفتن در پيري، در سخن نبوي چنين بيان شده است:

مَنْ تَعَلَّمَ فِي شَبابِهِ كانَ بِمَنْزِلَةِ الرَّسْمِ فِي الْحَجَرِ، وَمَنْ تَعَلَّمَ وَهُوَ كَبِيرٌ کانَ بِمَنْزِلَةِ الْكتابِ عَلَي وَجْهِ الْماءِ. (22)

هر كه در جواني دانش آموزد، دانش او همچون نقشي است كه بر سنگ جاي گيرد و هر كه در بزرگ سالي بياموزد، كارش همچون نوشتن بر روي آب است.

8. جوان از ديدگاه امام خميني ( قدّس سرّه )

جوانان عدالت‌خواه، آزاديطلب و حقيقتجو همواره در شمار نخستين كساني هستند كه به نداي مناديان حق و عدالت پاسخ مي‌گويند. پيروي جوانان دوران تاريك جاهليت از آرمان‌هاي عالي انساني و الهي حضرت محمد ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) ، از همين نمونه است.آنان باپيوستن به رسول الله ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) در پيشبرد هدف‌هاي الهي آيين اسلام، از هيچ تلاشي فروگذار نكردند و تا مرز شهادت جانفشاني نمودند. اين پيوند الهي، پس از قرن‌ها، بار ديگر تكرار شد. اين بار در ايران اسلامي، امام خميني ( قدّس سرّه ) با بهره‌مندي از سيره پاك نبوي، به عنوان مرجع و رهبري عادل، خداجو و آگاه، به كانون اميد و توجه ايران و جهان تبديل شد و پيوندي استوار ميان جوانان و ولايت برقرار كرد. جوان در نظر امام خميني ( قدّس سرّه ) ، جايگاهي بسيار والا دارد .ميان جوانان و امام، ارتباطي عاطفي و صميمي برقرار بود. حضرت امام ( قدّس سرّه ) ، دوره جواني را بهترين فرصت براي تزكيه نفس مي‌داند و قلب پاك جوانان را پذيراي كلام حق مي‌شمارد:

تأثير قلبي و تصور باطني، در ايام جواني بهتر حاصل مي‌شود؛ زيرا قلب جوان، لطيف و ساده است و صفايش بيشتر است و [واردات] آن، كمتر و تزاحمات و تراكمات در آن كمتر است. (23)

ايشان در بيان اراده نيرومند و استقامت جوانان در برابر قدرت‌ها و دشمنان اسلام، جوانان را معجزه‌گر مي‌خواند و مي‌فرمايد:

شما جوانان عزيز، اثبات كرديد كه مي‌توانيد در مقابل

تمام قدرت‌ها ايستادگي كنيد و مي‌توانيد كشور خودتان را حفظ كنيد. (24)

هشياري در برابر خطر انحراف جوانان و نفوذ فرهنگ بيگانه در انديشه اين نسل، سفارش هميشگي حضرت امام ( قدّس سرّه ) بود. ايشان با اشاره به ضرورت پاكسازي دانشگاه‌ها از فرهنگ بيگانه؛ همه مردم، نسل جوان و مسئولان را به تلاش براي حفظ دانشگاه‌ها از خطر انحراف و آسيب غربزدگي و شرقزدگي فرامي‌خواند:

اين جانب به همه نوجوانان و جوانان در مرحله اول و پدران و مادران و دوستان آنها در مرحله دوم و به دولت مردان و روشن فكران دل‌سوزبراي كشوردرمرحله بعد،وصيت مي‌كنم كه در اين امر مهم (حفظ دانشگاه‌ها از خطر انحراف) كه كشورتان را از آسيب نگه مي‌دارد، با جان و دل كوشش كنيد و دانشگاه‌ها را به نسل بعد بسپريد. (25)

9. جوان از ديدگاه رهبر معظم انقلاب

رهبر فرزانه انقلاب، حضرت آيت الله خامنه‌اي، در تعريف جواني مي‌فرمايد: « جواني يك پديده درخشان و يك فصل بي‌بديل و بي‌نظير از زندگي هر انساني است ».

از ديدگاه ايشان، ويژگي اين دوران بدين قرار است:

الف) شخصيت جديد: جوان در حال تكوين هويت جديد خود است و مايل است شخصيت جديد او به رسميت شناخته شود.

ب) انگيزش و هيجان: جوان احساس‌ها و انگيزه‌هايي دارد، رشد جسماني و روحي دارد و به دنياي تازه‌اي قدم گذاشته است.

ج)پرسش‌گري: جوان با مجهولات بسياري روبه رو است و مسائل جديد براي او سؤالبرانگيز است.

د) پرانرژي بودن: جوان احساس مي‌كند نيروهاي متراكمي در او وجود دارد. توانايي‌هاي جسمي و فكري مي‌تواند معجزه كند، مي‌تواند كوه‌ها را جابهجا كند، ولي وقتي احساس مي‌كند از اين توانايي‌ها بهره برداري نمي‌شود، احساس بيهودگي مي‌كند.

ه‍) نياز به مشاور: جوان براي زندگي در دنياي جديدي که آن را تجربه نكرده است، احتياج به راهنمايي و كمك فكري دارد.

مقام معظم رهبري درباره جوان ايراني مي‌فرمايد:

من اعتقادم اين است كه جوان ايراني، جواني است مؤمن، پاك دامن، پاك گوهر، داراي زمينه‌هاي ديني بسيار زياد و مايل به جنبه‌هاي معنوي.

ايشان از جوانان مي‌خواهد كه حضرت علي ( عليه السلام ) را الگوي خويش قرار دهند:

درخشش اميرالمؤمنين علي ( عليه السلام ) در دوره جواني، همان الگوي ماندگاري است كه همه جوانان مي‌توانند آن را سرمشق خودشان قرار دهند. در دوران جواني در مكه، يك عنصر فداكار، يك عنصر باهوش، يك جوان فعال، يك جوان پيشرو و پيشگام بود. در دوران مدينه، فرمانده سپاه، فرمانده دسته‌هاي فعال، هوشمند، جوانمرد و بخشنده بود. در عرصه حكومت، يك فرد كارآمد بود و در زمينه مسائل اجتماعي نيز، يك جوان پيشرفته به تمام معنا بود. (26)

مقام معظم رهبري، شناخت تهديدها و خطرهاي دوره جواني را شرط پيروزي كشور و نسل پرشور و متعهد آن در صحنه‌هاي گوناگون كار و تلاش مي‌داند:

تهديدهايي متوجه كشور و ملت و به خصوص نسل جوان است. گاهي يك غفلت، يك بي‌توجهي يك سستي، يك سهل انگاری، ممكن است یك محصول عظیم را از دست ملتي بگيرد، نبايد اجازه داد. (27)

فصل دوم : بايسته‌ها و ناشايسته‌هاي اخلاقي

1. بايسته‌هاي اخلاقي جوانان

الف) احترام به والدين

محبت و مهرباني با پدر و مادر، امري است كه عقل و شرع به ضرورت آن اقرار مي‌كنند. خداوند مهربان در قرآن مجيد مي‌فرمايد: {وَ اخْفِضْ لَهُما جَناحَ الذُّلِّ مِنَ الرَّحْمَة}؛ « از روي محبت و مهرباني، بال فروتني را براي پدر و مادرت فرود آور ». (اسراء:24)

بي‌ترديد، اگر انسان به زحمت‌ها و رنج‌هاي بي‌شائبه والدين توجه كند، خود را وامدار آنان خواهد ديد. امام زين‌العابدين ( عليه السلام ) مي‌فرمايد:

حق مادرت آن است كه بداني، اوبه گونه‌اي توراحمل كرد كه هيچ كس كسي رااين‌چنين حمل نكرده است وچنان ثمره‌اي از قلبش را به تو داده است كه هيچ كس به كسي نمي‌دهد. او با جوارحش تو را حفظ كرده و هراسي از آن نداشته است كه باوجودگرسنگي،تورا سيروبا وجود تشنگي، تورا سيراب كند و تو را بپوشاند؛ درحالي كه خود برهنه است، خويشتن را در آفتاب، سايبان تو سازد و براي توازخواب دست بكشد و تو را از گرما و سرما حفظ كند تا براي او باقي بماني و تو نمي‌تواني سپاسش را به جاي آري، مگر به ياري و توفيق الهي. (28)

اگر کسي كوچك‌ترين نيكي و احساني در حق انسان به جاي آورد، عقل، تشكر و قدرداني از او را لازم مي‌داند، حال با توجه به اين كه پدر و مادر نماد نيكي و احسان به فرزند هستند و از جان خود براي پرورش او مايه مي‌گذارند، سزاوارترين انسان‌ها براي احترام و قدرداني‌اند.

بهترين راه براي ابراز محبت به پدر و مادر، نرمگويي و خوشزباني با آنهاست. پيشوايان معصوم ( عليهم السلام ) كه بزرگ‌ترين مربيان بشري هستند، تندي با پدر و مادر را نهي كرده‌اند. حتي صداي ما نبايد از صداي آنان بلندتر باشد (29) چه رسد به اينكه خداي ناكرده به آنان سخنان زشت و ناسزا بگوييم كه ناسزا گفتن به والدين، از گناهان كبيره است. (30)

امام صادق ( عليه السلام ) سفارش كرده است: « حتي هنگامي كه پدر و مادرتان شما را مي‌زنند، از درگاه خدا براي آن دو طلب، غفران و بخشش كنيد ». (31)

در جايي ديگر مي‌فرمايد: « اگر پدر و مادر صدايشان را بلند كردند شما صدايتان را آهسته كنيد و با آرامش با آنان سخن بگوييد ». (32)

حتي نبايد پدر و مادر را به نام كوچك صدا زد. (33) نگريستن از سر مهرباني و عطوفت به روي والدين، عبادت است. امام صادق ( عليه السلام ) مي‌فرمايد: « هيچ گاه چشمانت را از نظر كردن به والدين پر مكن، مگر با رحمت و مهرباني ». (34)

خداوند در قرآن كريم در توصيه‌اي نيكو به همه آدميان مي‌فرمايد: { وَ قُلْ لَهُما قَوْلاً كَريماً }؛ « با آنان با احترام سخن بگوي ». (اسراء: 23)

پس اگر مي‌خواهيم محبت خود را به آنان اظهار كنيم و سپاسگزار و قدردان آنان باشيم، به اين سخن معصوم عمل نماييم که فرمود: « در همه حال سپاسگزار والدين باشيد، حتي در مواقعي كه گفتار و كردار والدين مطابق ميلتان نباشد ». (35)

فرمانبري از پدر و مادر، نشان دهنده محبت به آنهاست.

از آيه‌ها و روايت‌هاي تربيتي برمي‌آيد كه احسان به پدر و مادر در همه حال لازم است. هرگاه يكي از پدر و مادر يا هر دوي آنان پير شوند، فرزند بايد امور آنان را بر عهده گيرد، نه اينكه اداره امور آنان را به ديگران بسپارد و خود از زير بار اين مسئوليت شانه خالي كند. سپردن والدين پير به خانه سالمندان، خلاف مقتضاي انسانيت و وجدان بشري است. پدر و مادر، تنها محتاج خوراك، پوشاك و خدمات معمولي و مادي نيستند، بلكه نيازمند محبت و دست‌گيري و مهربانياند که اين نياز آنان، در خانه سالمندان و آسايشگاه‌ها تأمين نخواهد شد. هيچ فرزندي هرگز نبايد از نگهداري و خدمترساني به پدر و مادر، اظهار انزجار و خستگي كند.

البته نيكي به والدين، نبايد تنها در زمان حيات و زندگي آنان باشد، بلكه پس از مرگ آن عزيزان نيز بايد احسان به آنها را ادامه داد.

رسول اكرم ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) فرموده است: « سرور نيكوكاران در روز قيامت، مردي است كه بعد از فوت والدين، به آنان نيكي كرده است ». (36)

نيكي به پدر و مادر پس از مرگ، در استغفار براي آنان، نماز خواندن، صدقه دادن، حج نمودن، روزه گرفتن از طرف آنان، اداي دين و اطعام فقرا تجلي مي‌كند؛ چنان‌كه احترام به آنان در زمان حيات نيز، در كارهايي چون پيش قدم نشدن از آنان، بر جاي ننشستن پيش از آنان، از جا بلند شدن به احترام آنان، فرو بردن خشم و ناراحتي، صدا را بلند نكردن در حضور آنان، آنان را با نام‌هاي پسنديده صدا زدن شکل ميگيرد.

ب) مهرورزي و دوستي

از ديدگاه اسلام، مهرباني و محبت ورزيدن، مايه قوام و برپايي جامعه انساني است و بدون مهرباني، نظام اجتماع بشري، سرد و بي‌روح و زيبايي‌هاي زندگي به كام انسان تلخ و بي‌معناست.

كسي كه آدمي را براي زندگي اجتماعي آفريده، احساس نياز به اين پيوند و رابطه را نيز در وجود او قرار داده است. او خود رحمان، رحيم، ودود، رئوف و عطوف است و هم بندگانش را بر اين سرشت آفريده است. خداي مهربان، بندگانش را به محبت و مهرورزي تشويق مي‌كند و اهل مهر و عاطفه را جزو اصحاب ميمنه معرفي مي‌نمايد؛ كساني كه نامه اعمالشان به دست راستشان داده خواهد شد يا كساني كه وجودشان سرشار از يمن و بركت براي خودشان و ديگران است. آنگاه مي‌فرمايد:

{ثُمَّ كانَ مِنَ الَّذينَ آمَنُوا وَ تَواصَوْا بِالصَّبْرِ وَ تَواصَوْا بِالْمَرْحَمَةِ (17) أُولئِكَ أَصْحابُ الْمَيْمَنَةِ (18)} (بلد: 17 و 18)

سپس از كساني باشد كه ايمان آورده‌اند و يكديگر را به صبر و استقامت و مهرباني و عطوفت توصيه کرده‌اند؛ اينان اصحاب يمين هستند.

رسول گرامي اسلام ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) نيز استحكام پيوند و مودّت و مهرباني مؤمنان با يكديگر را چنين توصيف مي‌كند:

اِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ في تَراحُمِهِمْ وَتَعاطُفِهِمْ بِمَنْزِلَةِ الْجَسَدِ الْواحِدِ. اِذَا اشْتَكي عُضْوٌ مِنْهُ تَداعي سايرُ الْجَسَدِ بِالْحُمّي وَالسَّهَرِ. (37)

مؤمنان در مقام مهرباني و عطوفت به يكديگر، همانند يك پيكرند. وقتي عضوي از اين گروه بيمار شود، ديگر اعضا در تبداري و شببيداري با او همراهي مي‌كنند.

امام صادق ( عليه السلام ) هم در اينباره مي‌فرمايد: « تَواصَلُوا وَتَبارّوا وَتَراحَمُوا وَتَعاطَفُوا » (38) ؛ « به يكديگر بپيونديد و پيوند محبت را محكم سازيد و به هم نيكي كنيد و با هم مهربان باشيد ».

پيامبران خدا نيز نخست با محبت و مهرباني، مردم را شيفته كردار آسماني خود كردند. آنگاه به ارشاد و هدايت آنان پرداختند. آنان با داشتن عصمت و تقوا، مهربان‌ترين افراد زمان خود بودند.

در رابطه با محبت و مهرباني، مطالب کوتاهي آورده مي‌شود:

يک ـ لذت مهرباني

در حقيقت، ميان لذت‌هاي معنوي و لذت‌هاي زودگذر مادي تفاوت بسيار وجود دارد، لذت‌هاي معنوي نه تنها سبب جذب انسان به ماديات نمي‌شود، كه تا حدود زيادي، دل را از سيطره لذت‌هاي مادي و غريزي آزاد مي‌كند.

كساني كه تسليم لذت‌هاي مادي شده‌اند و از هرگونه رشد معنوي محرومند، نمي‌توانند لذت‌هاي عاطفي را درك كنند. براي مثال، كسي كه با خشم و غضب و خشونت خو گرفته و اين صفت زشت بر روحش حاكم شده، از مهرباني لذت نمي‌برد و آن را نمي‌فهمد، ولي آنان كه در سايه تربيت صحيح، به پرورش عواطف انساني خويش همت گماشته‌اند، از ارضاي آن به لذتي مي‌رسند كه هرگز از اشباع غرايز، بدان دست نمي‌يابند. از اين رو، علي ( عليه السلام ) مي‌فرمايد: « لَذَّةُ الْكِرامِ فِي الإِطْعامِ وَلَذَّةُ اللِّئامِ فِي الطَّعامِ » (39) ؛ « لذت بزرگواران در خوراندن است و لذت فرومايگان در خوراك ».

مولوي در همين زمينه چه زيبا سروده است:

خشم و شهوت، وصف حيواني بود

مهر و رقّت، وصف انساني بود

اين چنين خاصيتي در آدمي است

مهر، حيوان را كم است، آن از كمي است

مهرورزي به ديگران، از معيارهاي بزرگواري و ارزش آدمي و خود، سرچشمه بسياري از بزرگواري‌هاست؛ زيرا در اين صورت، آدمي با تضعيف خواسته‌هاي فردي و حيواني، زمينه را براي گرايش خود به ارزش‌هاي والاي انساني فراهم مي‌آورد. اينجاست كه انسان برخلاف اقتضاي خودخواهي‌اش، قدم از دايره تنگ خودپرستي بيرون مي‌نهد و به ديگرخواهي روي ميآورد.

دو ـ اعتدال در محبت

ميانه‌روي در هر كاري، پسنديده و افراط و تفريط، ناپسند است. بر اين اساس، تأكيد بر ارزش و اهميت مهرباني، به معناي تجويز افراط در آن نيست. مهرباني بيش از حد به كسي كه شايستگي آن را ندارد، سبب مي‌شود که او براي احترام‌كننده، ارج و ارزش متقابل در نظر نگيرد و در نتيجه، حرمت فرد مهربان را بشكند و شخصيت و جايگاه اجتماعي او را خدشهدار كند. بنابراين، مهرورزي به ديگران بايد با نياز، شايستگي و ظرفيت آنان متناسب باشد. مهربان بودن با همه مردم به طور يكسان؛ اعم از فرومايه و بلندپايه، نادان و دانشمند، بدكار و نيكوكار، به معناي ناديده گرفتن ارزش‌ها و تباه ساختن گوهر محبت و مهرباني است. به همين دليل، اسلام از سويي نظارت بر ابراز عواطف را به عقل سپرده است تا انسان، آن را با موازين شرعي و مقتضيات عقلي هماهنگ سازد و از افراط و تفريط جلوگيري كند و از سوي ديگر، در آموزه‌هاي متين خود، پيروانش را به رعايت اندازه در محبت ورزيدن به افراد سفارش كرده است. براي نمونه، خداوند گروهي را شايسته هيچ محبتي ندانسته و از نرمش و مدارا با آنان نهي كرده است:

{مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ وَ الَّذينَ مَعَهُ أَشِدَّاءُ عَلَي الْكُفَّارِ رُحَماءُ بَيْنَهُم‏} (فتح: 29)

محمد، فرستاده خدا و آنان كه با اويند، بر كافران سخت گيرند و ميان خود مهربانند.

گروهي را نيز شايسته محبت بيشتر دانسته و درباره آنان سفارش ويژه كرده است، مانند: ناتوانان، زيردستان، كودكان، يتيمان، تهيدستان و پدر و مادر.

امام محمدباقر ( عليه السلام ) فرمود:

كسي كه چهار ويژگي در وي باشد، خداوند برايش خانه‌اي در بهشت بنا مي‌كند: يتيمان را پناه دهد؛ به ناتوانان مهرباني ورزد؛ با پدر و مادرش به نرمي برخورد كند و با زيردستانش مدارا نمايد. (40)

سه ـ اهميت دوست در اسلام

برخي روايات، يكي از راه‌هاي شناخت دين و مذهب افراد را شناخت دوستان آنان ميداند. رسول گرامي اسلام ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) مي‌فرمايد: « اَلْمَرْءُ عَلي دِينِ خَليلِهِ فَلْينْظُرْ اَحَدُكمْ مَنْ يُخالِلُ »؛ (41) « هر كسي بر دين دوستش است، پس ببينند با چه كسي دوستي مي‌كند ».

همچنين از نخستين راه‌ها براي قضاوت درباره شخصيت افراد، شناخت معاشران و دوستان آنان است. از حضرت سليمان ( عليه السلام ) نقل شده است:

لاتَحْكمُوا عَلي رَجُلٍ بِشَيءٍ حَتّي تَنْظُرُوا اِلي مَنْ يُصاحِبُ فَاِنَّما يُعْرَفُ الرَّجُلُ بِاَشْكالِهِ وَاَقْرانِهِ وَيُنْسَبُ اِلي اَصْحابِهِ وَاِخْوانِهِ. (42)

درباره هيچ كس قضاوت نكنيد تا اينكه ببينيد با چه كسي دوستي مي‌كند. به درستي كه هر كسي به وسيله دوستانش شناخته و به آنها منسوب مي‌شود.

داشتن دوستان بد، قطعه‌اي از آتش است، چنان كه حضرت علي ( عليه السلام ) ‌فرموده است: « صاحبُ السّوءِ قِطعةٌ مِنَ النّارِ » (43) ؛ « هم‌نشين بد، پاره‌اي از آتش [جهنم] است ».

امام علي ( عليه السلام ) در رهنمودي گهربار دراين باره مي‌فرمايد:

لاتَصْحَبِ الشَّرِيرَ فَاِنَّ طَبْعَكَ يَسْرِقُ مِنْ طَبْعِهِ شَرّاً وَاَنْتَ لاتَعْلَمُ. (44)

با انسان‌هاي شرور معاشرت نكن؛ زيرا طبع تو، طبع او را مي‌دزدد در حالي که تو بيخبري.

صفات خوب و پسنديده نيز به راحتي به دوستان فرد منتقل مي‌شود. سعدي اين تأثيرپذيري را بسيار زيبا به نظم درآورده است:

گِلي خوش بوي در حمام روزي

رسيد از دست محبوبي به دستم

بدو گفتم كه مشكي يا عبيري

كه از بوي دلآويز تو مستم

بگفتا من گِلي ناچيز بودم

وليكن مدتي با گل نشستم

كمال هم نشين در من اثر كرد

وگرنه من همان خاكم كه هستم

چهار ـ هم‌سنخي دوستان

اميرمؤمنان علي ( عليه السلام ) در نامه‌اي به حارث همْداني توصيه مي‌كند: « از هم‌نشيني آنكه رأياش سست و كارش ناپسند است بپرهيز، كه هركس را از دوستان او شناسند ». (45)

در حقيقت، زماني ميان دو شخص رابطه دوستي برقرار مي‌شود كه با هم سنخيت و شباهتي داشته باشند. مولوي با اشاره به اين نكته مهم چنين مي‌سرايد:

آن حكيمي گفت ديدم در تكي

مي دويدي زاغ با يك لکلكي

در عجب ماندم، بجُستم حالشان

تا ز قدر مشترك يابم نشان

چون شدم نزديك و من حيران و دنگ

خـود بـديـدم هــر دُوان بودنـد لـنـگ

دوستان هر فرد، بهترين محك براي شناخت شخصيت او هستند. براي مثال، اگر كسي با انسان‌هاي دروغگو، چاپلوس، فريبكار و خيانتپيشه دوستي دارد، اين نشانه خوبي است براي بازشناسي شخصيت او.

انسان‌هاي خوب و طاهر، هيچگاه با افراد ناباب طرح معاشرت و دوستي نمي‌ريزند، و در صورت پي‌بردن به اوصاف ناپسند در دوستان خود، مي‌كوشند آنان را هدايت كنند و اگر نپذيرند، قطع ارتباط مي‌كنند. بر اثر رعايت نكردن همين امر، راه و روش زندگي پسر نوح دگرگون شد و هم‌سنخ گمراهان و كافران گرديد و راه شقاوت را بر صراط سعادت و رستگاري برگزيد.

پاورقى:‌


1. مستدرك الوسائل، ج 2، ص 253.
2. بحارالانوار، محمدباقر مجلسي، ج 77، ص 165.
3. وسائل الشيعه، ج 1، ص 86.
4. غرر الحكم و درر الكلم، ص 237.
5. چهل حديث، امام خميني، ص 499.
6. شباب قريش، عبدالمتعال الصعيدي، ص 1.
7. مقام معظم رهبري حضرت آيت الله خامنه‌اي، ديدار با جوانان، كيهان، 10/8/1379.
8. البرهان في تفسير القرآن، سيد هاشم بحراني، ج 2، ص 532.
9. مستدرك الوسائل، ج 1، ص 210.
10. غرر الحكم و درر الكلم، ص 759.
11. جوان از نظر عقل و احساسات، محمد تقي فلسفي، ج 1، ص 80.
12. مقام معظم رهبري حضرت آيت الله خامنه‌اي، ديدار با جوانان، كيهان 1/2/1379.
13. جوان از نظر عقل و احساسات، ج 1، ص 12.
14. وسائل الشيعه، ج 2، ص 140.
15. مسايل جوان و نوجوانان، خداياري فرد محمد، ص 34.
16. مقام معظم رهبري، ديدار با جوانان، كيهان 1/2/1379.
17. غرر الحكم و درر الكلم، فصل 54، ح 18.
18. اسفار، ملاصدرا، ج 8، ص 408.
19. جوان از منظر عقل و احساسات، ج 1، ص 362.
20. غرر الحكم ودرر الكلم، فصل 42، ح 11.
21. كنز العمال، متقي هندي، ج 15، ح 43059.
22. بحارالانوار، ج 1، ص 222.
23. چهل حديث، ص 499.
24. صحيفه نور، ج 16، ص 18.
25. صحيفه نور، ج 21، ص 185.
26. مقام معظم رهبري، ديدار با جوانان، كيهان 1/2/1379.
27. همان.
28. بحارالانوار، ج 71، ص 6.
29. ميزان الحكمه، محمد محمدي ري شهري، ج 1، ص 715.
30. همان.
31. اصول كافي، ج 3، ص 230.
32. وسائل الشيعه، ج 18، ص 224.
33. اصول كافي، ج 3، ص 231.
34. ميزان الحكمه، ج 10، ص 73.
35. تحف العقول، ص 238.
36. ميزان الحكمه، ج 10، ص 710.
37. سفينة البحار، شيخ عباس قمي، ج 1، ص 13.
38. اصول کافي، ج 2، ص175.
39. شرح غرر الحكم و درر الكلم، ج 5، ص 132.
40. بحارالانوار، ج 71، ص 392.
41. همان، ص 192.
42. همان، ص 188.
43. غرر الحكم و درر الكلم، ج 1، ص 413.
44. شرح نهج البلاغه، ابن ابي الحديد، ج 20، ص 272.
45. نهج البلاغه، سيد جعفر شهيدي، نامه 69.