راه روشن ، جلد ششم
ترجمه كتاب المحجة البيضاء فى تهذيب الا حياء

ملامحسن فيض كاشانى رحمه اللّه عليه
ترجمه : عبدالعلى صاحبى

- پى‏نوشت‏ها -
- ۳ -


401- باب پنجاه و هشت .
402- اعراف / 46: و بر اعراف مردانى هستند كه هر يك از آن دو را از سيمايشان مى شناسند (شماره 144 اشتباه است . - م .)
403- فرقان / 64: بندگان خاص خداوند رحمان آنها هستند كه با آرامش و بى تكبر بر زمين راه مى روند و هنگامى كه جاهلان آنها را مخاطب سازند و به آنها سلام مى گويند (و با بى اعتنايى و بزرگوارى مى گذرند).
404- شعراء / 215: و بال و پر خود را براى مؤ منانى كه از تو پيروى مى كنند بگستر.
405- در اين سخن ايراد هست چون با گفتار امام صادق (ع ) مغايرت دارد كه فرمود: ما من رجل تكبر او تجبر الا الذلة وجدها فى نفسه ، هيچ مردى تكبر و ستم نكرد مگر به خاطر ذلتى كه در خود احساس مى كند)).
406- حديث پيش از اين گذشت .
407- مؤ من / 56: در دل هايشان فقط كبر (و غرور) است ، و هرگز به منظور خود نخواهيد رسيد. (شماره 58 اشتباه است . م -.)
408- طبرانى با سندى حسن و نيز اصفهانى روايت كرده اند چنان كه در الترغيب و الترهيب ، ج 2، ص 566، نقل شده است .
409- انعام / 64: و فرشتگان دست ها را گشوده به آنان مى گويند جان خود را خارج سازيد تا و در برابر آيات او تكبّر ورزيديد.
410- نحل / 29: اكنون از درهاى جهنم وارد شويد در حالى كه جاودانه در آن خواهيد بود، چه جاى بد است جايگاه مستكبران ؟! (شماره آيه 31، اشتباه است . - م .) و طاهر گفته اش ثم قال دليل اين است كه در سياق آيه پيش است ولى چنين نيست و در سوره نحل چنين آمده است . الذين تتوفاهم الملائكة ظالمى انفسهم فاءلقوا السلم ما كنا نعمل من سوء بلى ان اللّه بما كنتم تعملون فادخلوا ابواب جهنم ، تا آخر آيه )) و همچنين است در آيات بعدى .
411- مريم / 70: سپس از هر گروه و جمعيتى كسانى را كه از همه در برابر خداوند رحمان سركش تر بوده اند جدا مى كنيم .
412- نحل / 23: امّا آنها كه به آخرت ايمان ندارند دل هايشان حق را انكار مى كند، و مستكبرند.
413- سباء / 31: مستضعفان به مستكبران مى گويند: اگر شما نبوديد ما مؤ من بوديم .
414- مؤ من / 62: كسانى كه از عبادت من تكبّر مى ورزند بزودى با ذلت وارد دوزخ مى شوند.
415- اعراف / 146: بزودى كسانى را كه در روى زمين به ناحق تكبّر مى ورزند از ايمان به آيات خود منصرف مى سازيم . (شماره 143، اشتباه است . - م .)
416- كمى پيش گذشت .
417- نساء / 172 و 173: هرگز مسيح از اين استنكاف نداشت كه بنده خدا باشد و نه فرشتگان مقرب او (از اين استنكاف داشتند) و آنها كه از عبوديت و بندگى او استنكاف ورزند و تكبّر كنند بزودى همه آنها را به سوى خود محشور خواهد كرد (و در رستاخيز بر مى انگيزد) - امّا آنها كه ايمان آوردند و عمل صالح انجام دادند پاداش آنها را بطور كامل خواهد داد و از فضل و بخشش خود بر آنها خواهد افزود و امّا آنها را كه استنكاف كردند و تكبّر ورزيدند، مجازات دردناكى خواهد كرد و براى خود غير از خدا سرپرست و ياورى نخواهد يافت .
418- فرقان / 61: و هنگامى كه به آنها گفته شود براى خداوند رحمان سجده كنيد مى گويند رحمان چيست ؟ (ما اصلا رحمان را نمى شناسيم ) ما براى چيزى سجده مى كنيم كه تو به ما دستور مى دهى (اين سخن را مى گويند) و بر نفراتشان افزوده مى شود!.
419- مؤ منون / 49: آيا ما به دو انسان همانند خودمان ايمان بياوريم .
420- ابراهيم / 11: شما انسان هايى همانند ما هستيد.
421- مؤ منون / 36: و اگر از بشرى همانند خودتان اطاعت كنيد مسلما زيانكاريد.
422- فرقان / 22: و آنها كه اميدى به لقاى ما ندارند (و رستاخيز را منكرند) مى گويند: چرا فرشتگان بر ما نازل نمى شوند؟ و يا پروردگارمان را با چشم خود نمى بينيم ؟ آنها درباره خود تكبّر ورزيدند و طغيان بزرگى كردند.
423- فرقان / 8: و گفتند: چرا فرشته اى بر او نازل نشده كه همراه وى مردم را انذار كند؟ (و گواه صدق دعوت او باشد).
424- زخرف / 54: يا اين كه چرا فرشتگان همراه او نيامده اند؟ (تا گفتارش را تاءييد كند).
425- قصص / 29: (سرانجام فرعون و لشكريانش بناحق در زمين استكبار كردند.
426- زخرف / 32: چرا اين قرآن بر مرد بزرگى (مرد ثروتمندى ) از اين دو شهر (مكه و طائف ) نازل نشده است ؟!
427- زخرف / 23: آيا آنها رحمت پروردگارت را تقسيم مى كنند؟
428- انعام / 54: تا بگويند آيا اينها هستند كه خداوند از ميان ما (برگزيده و) بر آنها منّت گذارده .
429- انعام / 53: آنها را كه صبح و شام خدا را مى خوانند و جز ذات پاك او نظرى ندارند، از خود دور مكن ، نه حساب آنها بر توست و نه حساب تو بر آنها اگر آنها را طرد كنى از ستمگران خواهى بود.
430- كهف / 29: هرگز چشمان خود را، به خاطر زينت هاى دنيا، از آنها بر مگير.
431- ص / 62: چرا مردانى را كه ما از اشرار مى شمرديم (در اينجا، در آتش دوزخ ) نمى بينيم ؟
432- نمل / 14: و آن را از روى ظلم و سركشى انكار كردند در حالى كه در دل به آن يقين داشتند.
433- اين حديث را حاكم در مستدرك ، ج 1، ص 61، روايت كرده و پيش از اين نقل شد.
434- فصّلت / 26: كافران گفتند: به اين قرآن گوش فرا ندهيد، و به هنگام تلاوت آن جنجال كنيد تا پيروز شويد!
435- بقره / 206: و هنگامى كه به آنها گفته شد از خدا بترسيد (لجاجت آنان بيشتر مى شود) و لجاجت و تعصب آنها را به گناه مى كشاند.
436- اين حديث را مسلم در (صحيح )، ج 6، ص 109، روايت كرده است . نووى گويد: اين مرد بسر بن راعى العبد الاشجعى است و ابن منده نيز چنين نقل كرده است .
437- اعراف / 12، ص 76: مرا از آتش آفريده اى و او را از گل !
438- چند بار پيش از اين با عبارت من سفه الحق نقل شده است .
439- عراقى مى گويد: مصنّف چنين نقل كرده ولى معروف آفة العلم النسيان و آفة الجمال الخيلاء است ،
قضاعى در مسند الشهاب از حديث على به سندى ضعيف چنين روايت كرده است . و ابومنصور ديلمى در مسند الفردوس از او روايت كرده آفة الجمال الخيلاء و در سند روايت ، حسن بن حميد كوفى است كه مجهول مى باشد، ولى به قول صاحب الميزان حديث مجهولى از پدرش نقل كرده است .
440- فاطر / 28: تنها دانشمندان از او مى ترسند.
441- شعراء / 215: بال و پر خود را براى مؤ منانى كه از تو پيروى مى كنند بگستر.
442- آل عمران / 159: و اگر خشن و سنگدل بودى از اطراف تو پراكنده مى شدند.
443- مائده / 59: در برابر مؤ منان متواضع و در برابر كافران نيرومندند.
444- اين حديث را ابن مبارك در الزهد و الرقائق روايت كرده چنان كه در المغنى آمده است .
445- اين حديث را احمد در مسند، ج 5، ص 155، از حديث مردى از ابوذر روايت كرده است .
446- حديث را مسلم در (صحيح )، ج 8، ص 36، از حديث ابوهريره روايت كرده است .
447- اين حديث را احمد و بزار و دار قطنى از حديث انس روايت كرده اند چنان كه در المغنى است .
448- مسلم اين حديث را از حديث ابوهريره روايت كرده و پيش از اين گذشت .
449- شعراء / 215: بال و پر خود را براى مؤ منانى كه از تو پيروى مى كنند بگستر.
450- اول همين كتاب گذشت .
451- عراقى گويد: اين حديث را ابن مبارك در البر و الصله با كمى اختلاف روايت كرده و احمد از حديث او نقل كرده كه پيامبر (ص ) به او فرمود: انظر فانك لست بخير من احمر و لا اسود الا تفضله بتقوى به مجمع الزوائد، ج 8، ص 84، رجوع كنيد.
452- اين حديث را عبداللّه بن احمد در زوائد مسند از حديث ابى بن كعب به سندى موثق روايت كرده چنان كه در مجمع الزوائد، ل ج 8، ص 85، آمده است و صاحب جعفريات بدون ذكر موسى (ع )، ص 164، ز حديث على (ع ) روايت كرده و در كافى ، ج ص 329، از حضرت صادق (ع ) نقل شده است .
453- اين حديث را ابوداوود در (سنن )، ج 2، ص 624، روايت كرده و ابن ماجه نيز روايت كرده است .
454- اين حديث در آفات زبان گذشت .
455- كهف / 33: پس صاحب باغ به دوستش در حالى كه به گفتگو برخاسته بود چنين گفت : من از نظر ثروت از تو برترم و نفراتم از تو نيرومندتر است .
456- كهف / 39 - 41: امّا اگر مى بينى من از نظر مال و فرزند از تو كمترم (مطلب مهمى نيست ) شايد پروردگارم بهتر از باغ تو به من بدهد و مجازات حساب شده اى از آسمان بر باغ تو فرو فرستد، آن چنان كه آن را به زمين بى گياه لغزنده اى تبديل كند؛ و يا آب آن در اعماق زمين فرو رود، آن چنان كه هرگز قدرت جستجوى آن را نداشته باشى !
457- كهف / 42: اى كاش كسى را شريك پروردگارم قرار نداده بودم ! (شماره 40 اشتباه است . - م .)
458- اين حديث را ابومنصور ديلمى در مسند الفردوس از حديث ابوامامه به سندى واقعا ضعيف روايت كرده كه پيامبر (ص ) به بقيع مى رفت و اصحابش پشت سرش بودند پس ايستاد و به آنان امر كرد كه جلو بروند و خود پشت سر آنها به راه افتاد. پس از حضرت راجع به اين كار سؤ ال شد فرمود: انى سمعت خلق تعالكم فاشفقت ان يقع فى نفسى شى من الكبر: صداى كفش هايتان را شنيدم و ترسيدم دچار تكبّر شوم )). ابومنصور گفته : اين حديث منكر است و گروهى از راويان ضعيف در سند آن هستند.
459- پيش از اين در ج 4، ص 129، گذشت و ابن ماجه به شماره 4177، آن را روايت كرده است .
460- كمى پيش گذشت .
461- اين حديث كه پيامبر (ص ) كالا را خود به خانه حمل مى كرد، ابويعلى از حديث ابوهريره در شلوار خريدن حضرت و به خانه بردن او نقل كرده و در جلد 4، گذشت .
462- بحار، ج 9، ص 520، و در آنجا چنين است : لا ينقص الكامل من كماله ماجر من نفع الى عياله
463- اين حديث را احمد در مسند از حديث ابوامامه حارثى روايت كرده و حاكم نيز در مستدرك به سندى صحيح چنان كه در جامع الصغير است و ابوداوود و ابن ماجه به شماره 4118، نقل كرده اند.
464- سيد شريف رضى در نهج البلاغه ابواب حكم ، به شماره 103، نقل كرده است .
465- اين حديث را ابوسعيد مالينى در مسند الصوفيه ، و ابونعيم در الحليه ، از حديث ابن عباس روايت كرده و در سندهاى آن اشكال است چنان در المغنى آمده است .
466- چند بار پيش از اين گذشت و آن ، حديث ثابت بن قيس است كه خواهد آمد.
467- اين حديث را ابن ماجه (در سنن )، به شماره 3605، و نسائى از روايت عمرو بن شعيب از پدرش ‍ از جديش روايت كرده است .
468- اين حديث را ترمذى روايت كرده و آن را از روايت عمرو بن شعيب از پدرش از جدش حسن دانسته است و در متن اين دو حديث را يك حديث قرار داده و همين درست است .
469- عراقى گويد: بر سند اين حديث دست نيافتم ، مى گويم : بعضى از قسمت هاى حديث در روايات به صورت پراكنده از غير ابوسلمه موجود است ، به جلد 4، و كتاب زهد سنن ابن ماجه و مجمع الزوائد، ج 10، ص 312، رجوع كنيد.
470- عبس / 17 - 22: مرگ بر اين انسان ، چقدر كافر و ناسپاس است ؟! (17) (خداوند) او را از چه چيز آفريد؟ (18) از نطفه ناچيزى او را آفريد، سپس اندازه گيرى كرد و موزون ساخت . (19) سپس راه را براى او آسان ساخت . (20) بعد او را ميراند و در قبر پنهان كرد. (21) سپس هر زمان بخواهد او را زنده مى كند. (22)
471- دهر / 1 - 2: آيا چنين نيست كه زمانى طولانى بر انسان گذشت كه چيز قابل ذكرى نبود؟! (1) ما انسان را از نطفه مختلطى آفريديم ، و او را مى آزماييم (لذا) او را شنوا و بينا قرار داديم . (2)
472- يس / 77: آيا انسان نديد (نمى داند) كه ما او را از نطفه بى ارزش آفريديم ، و او (چنان صاحب قدرت و شعور و نطق شد كه ) به مخاصمه آشكار برخاست !
473- روم / 20: از نشانه هاى او اين است كه شما را از خاك آفريد سپس انسان هايى شديد و در روى زمين انتشار يافتيد.
474- بلد / 9 - 11: آيا براى او (انسان ) دو چشم قرار نداديم ؟ (9) و يك زبان و دو لب ؟ (10) و او را به خير و شرّش هدايت كرديم . (11)
475- قيامه / 38 - 40: آيا او نطفه اى از منى كه در رحم ريخته مى شود نبود؟ (38) سپس به صورت خون بسته درآمد، و او را آفريد و موزون ساخت ؟ (39) و از دو زوج مذكر و مؤ نث آفريد. (40)
476- كهف / 49
477- در باب سيره رسول خدا در خوردن و نوشيدن و در كتاب آداب معيشت پيش از اين گذشت .
478- اين حديث را احمد كوتاه يعنى فقط تا جمله ان لا اخر الا قائما)) روايت كرده است و در آن ارسالى پنهان است . المغنى .
479- اگر به پدران بزرگوار خود مى بالى راست مى گويى كه آنها شرافتمند بوده اند ولى بد فرزندانى زاده اند.
480- سجده / 7 - 8: او همان كسى است كه هر چه را آفريده نيكوتر آفريد، و آغاز آفرينش انسان را از گل قرار داد. (7) سپس نسل او را از اعصاره اى از آب ناچيز و بى قدر خلق كرد. (8)
481- اين حديث را بخارى و مسلم از حديث اسامة بن زيد به لفظ يجاء بالرجل روايت كرده و در كتاب علم پيش از اين گذشت .
482- جمعه / 5: كسانى كه مكلف به تورات شدند ولى حق آن را ادا نكردند مانند درازگوشى هستند كه كتاب هايى را حمل مى كند.
483- اعراف / 174 - 175: و براى آنها بخوان سرگذت آن كس را كه آيات خود را به او داديم ولى (سرانجام ) از (دستور) آنها خارج شد و شيطان به او دست يافت و از گمراهان شد. و اگر مى خواستيم (مقام ) او را با اين آيات (و علوم و دانش ها) بالا مى برديم (امّا اجبار بر خلاف سنت ماست لذا او را به حال خود رها ساختيم ) ولى او به پستى گراييد و از هواى نفس خويش پيروى كرد، او همچون سگ (هار) كسى است كه اگر به او حمله كنى دهانش را باز و زبانش را بيرون خواهد آورد و اگر او را به حال خود واگذارى باز همين كار را مى كند (گويى آنچنان تشنه دنياپرستى است كه هرگز سيراب نمى شود).
484- زمر/ 9: آيا كسانى كه مى دانند با كسانى كه نمى دانند يكسانند؟
485- اين حديث را ترمذى در (سنن )، ج 10، ص 157، از حديث ابوامامه باهلى روايت كرده و پيش از اين كتاب علم گذشت .
486- مؤ منون / 62: و آنها كه در انجام طاعات نهايت كوشش را مى كنند امّا با اين حال دل هايشان ترسناك است .
487- مؤ منون / 156: آنان كه از خوف پروردگارشان بيمناكند.
488- طور / 27: (مى گويند): در ميان خانواده خود ترسان بوديم .
489- انبياء / 21: شب و روز تسبيح مى گويند و ضعف و سستى به خود راه نمى دهند.
490- انبياء / 29: آنان از ترس خدا بيمناكند.
491- همان ماءخذ، ج 2، ص 123، به شماره 10.
492- شعراء / 90: مگر كسى كه با قلب سليم به پيشگاه خدا آيد.
493- اين حديث را بيهقى در شعب الايمان از حديث ابو امام به سندى ضعيف روايت كرده چنان كه در جامع الصغير است و در عبارت آن من حمل سلعته دارد.
494- اين حديث را بيهقى در الشعب از حديث ابوهريره با زيارتى كه دارد روايت كرده و در سند آن ابوالقاسم يعمرى هست كه براستى ضعيف است چنان كه در المغنى آمده است .
495- مضمونى است كه از چند حديث گرفته شده و يك حديث نيست ، به سنن ابن ماجه و ديگر كتاب ها، باب تكبّر و باب زهد، رجوع كنيد و در كتاب اخلاق النبوه گذشت .
496- توبه / 26: و در روز حنين (نيز يارى نمود) در آن هنگام كه فزونى جمعيت دشمن شما را به اعجاب آورده بود.
497- حشر / 2: و خودشان نيز گمان مى كردند كه دژهاى محكمشان آنها را از عذاب الهى مانع مى شود امّا خداوند از آنجا كه گمان نمى كردند به سراغشان آمد.
498- كهف / 104: و با اين حال گمان مى كنند كار نيك انجام مى دهند. (شماره آيه 14 كهف اشتباه است . - م .)
499- پيش از اين گذشت كه بيهقى آن را در الشعب روايت كرده است .
500- اين حديث را ابوداوود و ابن ماجه و ترمذى روايت كرده اند و ترمذى آن را حسن داشته و پيش ‍ از اين گذشت .
501- اين حديث را بزار و ابن حبان در الضعفاء و بيهقى در الشعب از حديث انس روايت كرده اند. عراقى گويد: در سند اين حديث سلام بن ابى طهبا است ، بخارى گويد: حديث منكر است . مى گوييم : هيتمى آن را در مجمع الزوائد، نقل كرده و گفته است : بزار آن را از حديث انس به سندى خوب روايت كرده است .
502- نجم / 32: پس خودستايى نكنيد چرا كه او پرهيزگاران را بهتر مى شناسد. (شماره آيه 34 نجم اشتباه است . - م .)
503- كافى ، ج 2، ص 313، شماره 1، 2 و 4.
504- كافى ، ج 2، ص 313، شماره 1، 2 و 4.
505- كافى ، ج 2، ص 313، شماره 1، 2 و 4.
506- همان ماءخذ، ص 313، شماره 5.
507- همان ماءخذ، ص 114، شماره 6.
508- همان ماءخذ، ص 314، شماره 8.
509- باب چهلم .
510- مدثّر / 7: و منّت مگذار و فزونى مطلب .
511- عراقى گويد: براى اين حديث ماءخذى نيافتم و در النهايه آمده مدلا اى منبسطا لا خوف عليه
512- كافى ، ج 2، ص 313.
513- انفال / 17: و اين تو نبودى (اى پيامبر كه خاك و ريگ به صورت آنها) پاشيدى بلكه خدا پاشيد.
514- توبه / 26: و در روز حنين (نيز يارى نمود) در آن هنگام كه فزونى جمعيت دشمن شما را به اعجاب آورده بود ولى هيچ مشكلى را براى شما حل نكرد و زمين با همه وسعتش بر شما تنگ شد سپس پشت (به دشمن ) كرده گريختيد. بيهقى در الدلايل از ربيع روايت كرده كه به مردى گفت : روز جنگ حنين به خاطر كمى عده مغلوب نشديم و آن سخن بر رسول خدا (ص ) گران آمد. پس خداوند اين آيه را نازل فرمود: و يوم حنين اذ اعجبتكم كثرتكم ، درّالمنثور، ج 3، ص ‍ 224، رجوع كنيد.
515- نور / 21: و اگر فضل و رحمت الهى به سراغ شما نمى آمد احدى از شما هرگز پاك نمى شد.
516- حديث را بخارى و مسلم در صحيح ، ج 8، ص 141، از حديث عايشه روايت كرده است .
517- فصّلت / 15: (گفتند) چه كسى از ما نيرومندتر است ؟
518- اين حديث را بخارى از حديث ابوهريره روايت كرده است .
519- حجرات / 13: براستى گرامى ترين شما نزد خداوند باتقواترين شماست .
520- اين حديث را ابن ماجه در سنن ، به شماره 4259 به سندى مجهول از ابن عمر روايت كرده كه گفت : با رسول خدا (ص ) بودم پس مردى از انصار به محضرش آمد و سلام داد سپس گفت : اى رسول خدا كدام مؤ من برتر است ؟ فرمود: خوشخوترين آنها)) گفت : پس كدام يك از مؤ منان زيرك تر است ؟ فرمود: ((آن كه بيش از همه به ياد مرگ باشد و بهتر از همه براى پس از مرگ آماده شود، آنان زيركانند)) ابن ابى الدنيا اين حديث را با همين زيادتى در ياد مرگ آخر كتاب روايت كرده است .
521- اين حديث را ابن منذر و ابن ابى حاتم و بيهقى در الدلائل از ابن ابى مليكه روايت كرده اند كه گفت : چون روز فتح مكه شد بلال بر روى بام كعبه رفت و اذان گفت پس يكى از مردم گفت : اين بنده سياه بر پشت بام كعبه اذان مى گويد و يكى از آنها گفت : اگر خدا خشمگين شود اين شخص را تغيير مى دهد پس آيه شريفه : يا ايها الناس تا آخر آيه ، نازل شد، به درّالمنثور، ج 3، ص ‍ 98، رجوع كنيد.
522- اين حديث را ابوداوود در (سنن )، ج 2، ص 634، روايت كرده است .
523- اين حديث را طبرانى از حديث عمران بن حصين روايت كرده جز اين كه گفته است : يا معشر بنى هاشم و سندش ضعيف است .
524- شعرا / 227: خويشاوندان نزديكت را انذار كن .
525- اين حديث را از احمد و مسلم و ترمذى و ابن جرير و ابن مردويه از عايشه روايت كرده اند، به درّالمنثور، ج 5، ص 95، رجوع كنيد.
526- اين حديث بقيه حديث پيشين است .
527- اين حديث را طبرانى در الاوسط از حديث عبداللّه بن جعفر روايت كرده است المغنى .
528- انبياء / 9: و آنها جز براى كسى كه خدا از او خشنود است (و اجازه شفاعتش را داده ) شفاعت نمى كند.
529- بقره / 3576 كيست كه در نزد او جز به فرمانش شفاعت كند؟
530- طه / 108: (در آن روز) شفاعت (هيچ كس ) سودى نمى بخشد جز كسى كه خداوند رحمان به او اجازه داده و از گفتار او راضى است .
531- مدثر / 48: از اين رو شفاعت كنندگان به حال آنها سودى نمى بخشيد. (شماره آيه 50 مدثر اشتباه است - م .)
532- سباء / 35: (گفتند) اموال و اولاد ما (از همه ) بيشتر است .
533- كمى پيش گذشت .
534- عبس / 34 - 37: در آن روز كه انسان از برادر خود فرار مى كند، (34) و از مادر و پدرش ، (35) و زن و فرزندش (36) در آن روز هر كدام از آنها وضعى دارد كه او را كاملا به خود مشغول مى سازد. (37)
535- اين حديث را احمد در باب زهد (مسند) روايت كرده است .
536- اين حديث را مسلم در (صحيح )، ج 6، ص 148، از حديث ابوهريره روايت كرده است . 537- فاطر / 9: آيا كسى كه عمل بدش براى او تزئين شده و آن را خوب و زيبا مى بيند.
538- كهف / 104: با اين حال گمان مى كنند كار نيك انجام مى دهند!
539- اقتباس از آيه 33، سوره لقمان . - م .
540- اقتباس از آيه 35، سوره نور. - م
541- نور / 40: و كسى كه خدا براى او نورى قرار نداده نورى براى او نيست .
542- لقمان / 33: مبادا زندگى دنيا شما را بفريبد و مبادا شيطان شما را مغرور سازد.
543- حديد / 14: ولى شما خود را به هلاكت افكنديد و انتظار (مرگ پيامبر را) كشديد، و (در همه چيز) شك و ترديد داشتيد، و آرزوهاى دور و دراز شما را فريب داد تا فرمان خدا فرا رسيد.
544- اين حديث را ابن ابى الدنيا در كتاب يقين از قول ابودرداء به همين صورت روايت كرده است . و در بعضى روايات به جاى ابى الدرداء، ابوالورد آمده است ، عراقى گويد: اين حديث را به صورت مرفوع نديده ام .
545- اين حديث را ترمذى و حاكم و احمد و ابن ماجه به شماره 4160: از حديث شداد بن اوس به سندى صحيح روايت كرده اند.
546- بقره / 85: اينها همان كسانند كه آخرت را به زندگى دنيا فروخته اند، لذا مجازات آنها تخفيف داده نمى شود. و كسى آنها را يارى نخواهد كرد.
547- نحل / 99: آنچه نزد شماست فانى مى شود، امّا آنچه نزد خداست باقى مى ماند.
548- قصص / 61: و آنچه نزد خداست بهتر و پايدارتر است .
549- اعلى / 18: در حالى كه آخرت بهتر و پايدارتر است .
550- آل عمران / 183: و زندگى دنيا چيزى جز سرمايه فريب نيست !
551- فاطر / 6: مبادا زندگى دنيا شما را مغرور كند، و مبادا شيطان شما را فريب دهد و به (كرم ) خدا مغرور سازد.
552- مانند ايمان انصار و عمده اهالى مدينه .
553- مانند ايمان ضمام بن ثعلبه ، احمد اين روايت را در مسند، ج 1، ص 246، روايت كرده ، به ج 3، اسدالغابة ، ص 43، رجوع كنيد.
554- به كافى ، ج 1، ص 78، رجوع كنيد، نظير همين حديث از حضرت صادق و حضرت رضا (ع ) در جواب زنديقى روايت شده است .
555- طه / 82: من كسانى را كه توبه كنند و ايمان آورند و عمل صالح انجام دهند و سپس هدايت شوند مى آمرزم .
556- اعراف / 55: زيرا رحمت خدا به نيكوكاران نزديك است .
557- اين حديث را بخارى در (صحيح )، ج 6، ص 144، روايت كرده و در جلد اول گذشت .
558- عصر / 1 - 3: به عصر سوگند (1) كه انسان ها همه در زيانند (2) مگر كسانى كه ايمان آورده و اعمال صالح انجام داده اند...
559- كهف / 35: و ياور نمى كنم قيامت برپا شود به سوى پروردگارم باز گردم (و قيامتى در كار باشد) جايگاهى بهتر از اين جا خواهم يافت .
560- عاص بن وائل سهمى همان شقى ابتر و بدخواه پيامبر (ص ) است كه درباره او نازل شد: ان شانئك هو الابتر، همانا بدخواه تو ابتر است ، او از دشمنان پيامبر (ص ) و ريشخند كنندگان آن حضرت بود، او همان كسى است كه در اسلام به ابتر ملقب شده چون گفت : ((بزودى اين ابتر (يعنى پيامبر كه فرزندى ندارد) فردا خواهد مرد و يادش قطع مى شود))، او از جمله كسانى است كه زينب دختر رسول خدا (ص ) را در كجاوه اش ترساندند تا چنين خود را مرده سقط كرد و چون اين خبر به پيامبر رسيد تمام عاملان آن را نفرين كرد. عاص بن وائل پدر عمرو عاص معروف است كه در روز جنگ صفين (در هنگام روبرو شدن با شمشير على بن ابى طالب (ع )) عورت خود را برهنه كرد! و اين افتخار براى پدر (عاص بن وائل ) كه چنين پسرى داشته و براى عمرو عاص كه چنان پدرى داشته كافى است (لعنت بر آن پدر كه چنينش بود پسر - نفرين بر اين پسر كه چنانش بود پدر. - م .)
561- خباب بر وزن شداد، ابن ارت ، با (راء) بى نقطه و (ت ) نقطه دار مشدد صحابى بدرى و از برترين مهاجران نخستين است . او در جنگ بدر و غزوه هاى پس از آن در كنار پيامبر حضور داشت و در اسلام آوردن قديم و از كسانى بود كه در راه خدا رنج كشيد و بر دين خدا صبر كرد، او وارد كوفه شد و به سال 37 يا 39 هجرى در آنجا بدرود حيات گفت . روايت شده كه قريش برايش آتشى افروختند و او را بر روى آتش كشاندند پس آتش را خاموش نكردند، مگر آنگاه كه پست و بلندى پشتش برابر شد و اثر آتش در جسدش آشكار بود و چون عمر پشت او را ديد گفت : تا امروز پشت مردى را مانند پشت او نديدم . در اسدالغابة است : قريش زره آهنين او را پوشاندند و در برابر خورشيد افكندند و سخت ناراحت شد ولى سخنى را كه كفار قريش مى خواستند به آنها نگفت . روايت است كه آيه شريفه : و لا تطرد الذين يدعون ربهم بالغداة و العشى يريدون وجهه ، درباره خباب و سلمان و ابوذر و عمار نازل شده است . از ابن عبدالبر در الاستيعاب و ابن ابى الحديد در شرح نهج البلاغه نقل شده كه او در جنگ صفين و نهروان حضور داشت ولى از سخن نصر بن مزاحم آشكار مى شود كه نه در صفين حضور داشته نه در نهروان بلكه در كوفه درگذشته در حالى كه اميرالمؤ منين (ع ) در صفين بوده است و چون آن حضرت از صفين برگشت قبر خبّاب را بيرون كوفه ديد. روايت شده كه خباب در مسافرتى بود پس خاندانش به پيامبر (ص ) از تمام شدن مخارجشان شكوه كردند پيامبر (ص ) فرمود: گوسفندانتان را نزد من بياوريد پس دست خود را بر پستان آنها كشيد و تا برگشتن خباب همچنان شير مى دادند. طبرسى گويد خباب مردى ثروتمند بود و از عاص بن وائل مالى طلب داشت به مطالبه مال نزد او آمد عاص گفت : قرضم را نمى پردازم مگر به محمّد (ص ) كافر شوى . خباب گفت : به محمّد كافر نمى شوم تا بميريم و زنده شويم (تا قيامت ). در مناقب است كه خباب بن ارت شمشيرهايى به عاص بن وائل فروخت و به مطالبه پول نزد او آمد او گف : مگر نه اين است كه محمّد (ص ) معتقد است اهل بهشت هر چه طلا و نقره و لباس و خادم بخواهند برايشان هست ؟ خباب گفت : چنين است . عاص گفت : ((مهلتم بده تا در آنجا حقت را بپردازم به خدا تو و يارانت در بهشت بهتر از من نيستيد. پس اين آيه نازل شد: افراءيت الذى كفر بآياتنا - تا آخر آيه . فردا.
در اعلام الورى ، ص 57 از خباب نقل كرده كه گفت : خدمت رسول خدا آمدم و حضرت در سايه كعبه به برد خود تكيه داده بود و ما از مشركان سختى ها ديده بوديم . عرض كردم : آيا خدا را نمى خوانى ؟ پس حضرت نشست در حالى كه صورتش سرخ شده بود و فرمود: پيش از شما كسانى بودند كه با ابزارهاى آهنين نظير شانه ، گوشت و عصب بدنشان را مى كندند و اين عمل موجب نمى شد كه از دين خدا برگردند، بر سر آنها ارّه كشيده و دو نيم مى كردند ولى از دينشان بر نمى گشتند و از خدا اين كار را آرزو مى كردند تا آنجا كه شخص سواره از (صنعاى يمن ) تا حضرموت را مى پيمود و جز از خدا از چيزى نمى ترسيد يا از گرگ بر گوسفند خود بيمناك نبود. اين حديث را بخارى در (صحيح )، ج 5، ص 56، روايت كرده است . پس از ابن ابى الحديد گويد: خباب از فقيران مسلمان و بهترين آنها بود و در جاهليت آهنگرى بود كه شمشير مى ساخت و در اسلام قديم و با سابقه بود. پايان . به گفته طبرسى (ره ) خباب در ابتدا ثروتمند بود و چون مسلمان شد كفار قريش اموالش را گرفتند پس براى حفظ دين خود گريزان شد و به مدينه هجرت كرد و از فقيران مسلمين گرديد، به سفينة البحار، ج 1، ص 372، رجوع كنيد. روايت شده چون اميرالمؤ منين (ع ) از صفين به كوفه روى آورد و در هنگام ورود به كوفه از خانه هاى بنى عوف عبور كرد هفت يا هشت گور ديد. پرسيد: اين گورها چيست ؟ عرض شد: خباب بن ارت پس از بيرون رفتن شما درگذشت و وصيت كرد در پشت كوفه دفن شود در حالى كه (قبلا) مردم در خانه ها و جلو آنها دفن مى شدند و پس از دفن خباب مردم در كنار او دفن شدند. پس حضرت فرمود: ((خدا خباب را رحمت كند، با ميل مسلمان شد و مجاهد زيست و به بدنش آسيب ها رسيد و خدا اجر هيچ نيكوكارى را ضايع نمى كند)). آنگاه آمد و در كنار قبرشان ايستاد و گفت : ((اى مؤ منانى كه در خانه هاى ترسناك خالى هستيد، بر شما درود باد - تا آخر آنچه حضرت (ع ) فرمود)).
562- مريم / 80: آيا نديدى كسى را كه آيات ما را انكار كرد و گفت اموال و فرزندان فراوانى نصيبم خواهد شد! حديث را بخارى در (صحيح )، ج 6، ص 119، روايت كرده است .
563- فصلت / 0: و هرگاه او را رحمتى از سوى خود بعد از ناراحتى بچشانم مى گويد: اين به خاطر شايستگى و استحقاق من بوده و گمان نمى كنم قيامت برپا شود (و به فرض كه قيامتى باشد هرگاه به سوى پروردگارم باز گردم ...
564- مجادله / 9: در دل مى گويند چرا خداوند ما را بخاطر گفته هايمان عذاب نمى كند؟ جهنم براى آنها كافى است ! وارد آن مى شوند و بد جايگاهى است .
565- انعام / 53: آيا اينها هستند كه خداوند از ميان ما (برگزيده ) و بر آنها منت گذارده (و نعمت ايمان به آنها بخشيده ).
566- احقاف / 10: اگر (اسلام ) چيز خوبى بود هرگز آنها بر ما پيشى نمى گرفتند.
567- خداوند چنان كه در گذشته احسان كرده است در باقيمانده عمر نيز احسان خواهد كرد.
568- اين حديث را ترمذى روايت كرده و آن را حسن دانسته است و حاكم (در مستدرك )، ج 4، ص ‍ 309، روايت كرده و آن را از حديث قتادة بن نعمان صحيح دانسته است .
569- فجر / 15 - 18: امّا انسان هنگامى كه خداوند او را براى آزمايش اكرام مى كند و نعمت مى بخشد (مغرور مى شود) مى گويد: پروردگارم مرا گرامى داشته ! (15) و امّا هنگامى كه براى امتحان روزى را بر او تنگ بگيرد ماءيوس مى شود و مى گويد پروردگارم مرا خوار كرده ! (16) چنان نيست ... (17).
570- مؤ منون / 55 - 56: آنها گمان مى كنند اموال و فرزندانى كه به آنها داده ايم ... براى اين است كه درهاى خيرات را بر روى آنها بگشائيم ؟ (چنين نيست ) بلكه آنها نمى فهمند! (شماره 58 نادرست است . - م .)
571- اعراف / 182: (تكذيب كنندگان ) را به تدريج از آن راه كه نمى دانند گرفتار مجازاتشان خواهيم كرد.
572- انعام / 44: هنگامى كه (اندرزها سودى نبخشيد و) آنچه به آنها يادآورى شده بود فراموش كردند درهاى همه چيز (از نعمت ها) را بر روى آنها گشوديم تا (كاملا) خوشحال شدند (و دل به آنها بستند) ناگهان آنها را گرفتيم (و سخت مجازات كرديم ) در اين هنگام همه ماءيوس شدند (و درهاى اميد به روى آنها بسته شد!) (شماره آيه 58 انعام نادرست است . - م .)
573- آل عمران / 178: ما به آنان مهلت مى دهيم كه بر گناه خود بيفزايند. (شماره آيه 173، آل عمران اشتباه است ).
574- ابراهيم / 42 - 43: و گمان مبر كه خدا از كارهاى ظالمان غافل است (نه ، بلكه كيفر) آنها را تاءخير انداخته براى روزى كه چشم ها در آن (از ترس و وحشت ) از حركت باز مى ايستد، گردن ها برافراشته ، سر به آسمان كرده ، حتّى پلك چشم هايشان بى حركت مى ماند (چرا كه به هر طرف نگاه كنند نشانه هاى عذاب آشكار است .) و (لذا) دل هايشان بكلى (فرو مى ريزد) و خالى مى گردد.
575- اعراف / 99: در حالى كه از مكر (و مجازات ) خدا جز زيانكاران ايمن نخواهند بود.
576- نمل / 52: آنها نقشه مهمى كشيدند و ما هم نقشه مهمى ، در حالى كه آنها خبر نداشتند!
577- آل عمران / 54: و (يهود و دشمنان مسيح براى نابودى او و آئينش ) نقشه كشيدند و خداوند (بر حفظ او آئينش ) چاره جويى كرد و خداوند بهترين چاره جويان است . (شماره آيه 48، آل عمران اشتباه است . - م .)
578- طارق / 15 - 17: آنها پيوسته حيله مى كنند و من در مقابل آنها چاره مى كنم حال كه چنين است كافران را اندكى مهلت ده (تا سزاى اعمالشان را ببينند). (شماره آيه 17، طارق ، اشتباه است . - م .)
579- صدوق - رحمة اللّه - در عيون اخبار الرضا (ع ) به سندهايش از وشاء روايت كرده گفت : در خراسان همراه على بن موسى (ع ) در مجلس آن حضرت بودم و زيد بن موسى حضور داشت كه در مجلس به گروهى روى آورده بر آنها افتخار مى كرد و مى گفت : ((ما و ما مى گوييم )) و حضرت رضا (ع ) به گروهى روى آورده و برايشان حديث نقل مى كرد پس گفتار زيد را شنيد به او توجه كرد و فرمود: اى زيد گفتار ناقلان كوفه تو را فريفته است ((همانا فاطمه عفت خود را حفظ كرد و خدا ذريه او را بر آتش حرام كرد به خدا ذريه او فقط حسن و حسين هستند و فرزندانى كه از بطن او متولد شده اند، آيا موسى بن جعفر (ع ) كه خدا را اطاعت مى كند روز روزه مى گيرد و شب به عبادت قيام مى كند و تو معصيت مى كنى آنگاه هر دو در روز قيامت مى آييد و با هم برابر خواهيد بود تو در پيشگاه خدا عزيزترى ، على بن الحسين (ع ) مى فرمود: ((براى نيكوكار ما خانواده دو اجر و براى بدكاران ما دو برابر مجازات هست )) حسن وشاء گفت : آنگاه حضرت رضا (ع ) به من روى آورد و فرمود: اين آيه را چگونه قرائت مى كنيد: قال يا نوح انه ليس من اهلك انه عمل غير صالح ؟ عرض كردم بعضى از مردم مى خوانند: انه عمل غير صالح (به صيغه مصدر) و بعضى از آنها به (صيغه ماضى ) مى خوانند پس كسى كه به صيغه مصدر مى خواند فرزند نوح را از پدرش نفى كرده حضرت رضا (ع ) فرمود: نه چنين است ، او پسر نوح بود ولى چون معصيت خدا كرد خدا او را از پدرش نفى كرد همچنين هر كس از ما خانواده مطيع خدا نباشد از ما نيست و تو هرگاه خدا را اطاعت كنى از ما اهل بيتى .
580- كلمه اب در لغت عرب غالبا بر پدر اطلاق مى شود و گاه بر جد مادرى و عمو و معلم و مربى انسان گفته شده است و چون وراثت نقش اساسى در انتقال روحيات پدر به فرزند دارد پدر پيامبر اولوالعزم نمى تواند بت پرست باشد و در هيچ يك از منابع تاريخى نام ابراهيم ((آزر)) نيامده بلكه همه نام پدرش را ((تارخ )) نوشته اند و در كتب عهدين نيز همين نام آمده است و با توجه به رواياتى كه از پيامبر (ص ) رسيده بدين مضمون كه هرگز به آلودگى هاى دوران جاهليت آلوده نشده ام و از صلب پدران پاك به رحم مادران پاك منتقل شدم و بدترين آلودگى هاى دوران جاهليت شرك است و بت پرستى و محمّد (ص ) فرزند ابراهيم است نمى تواند جد او ((آزر)) بت پرست باشد. براى تفصيل بيشتر به تفسير نمونه ، ج 5، ص 303 - 305، نشر دارالكتب الاسلامى رجوع كنيد. - م .
581- اين حديث را طبرانى در الاوسط و ابونعمى در الحليه ، از حديث واثلة بن اسقع به سندى صحيح چنين روايت كرده است : ان اللّه يقول : انا عند ظن عبدى بى ، ان خيرا فخير و ان شرا فشر
582- اين حديث را ابن ماجه در سنن ، به شماره 4260 روايت كرده چنان كه پيش از اين گذشت .
583- بقره / 218: كسانى كه ايمان آورده اند، و كسانى كه مهاجرت نموده اند، در راه خدا جهاد كرده اند، آنها اميد به رحمت پروردگار دارند، و خداوند آمرزنده و مهربان است . (شماره آيه 219: بقره اشتباه است . - م .)
584- واقعه / 24: اينها پاداشى است در برابر اعمالى كه انجام مى دادند.
585- آل عمران / 183: و شما پاداش خود را بطور كامل در روز قيامت خواهيد گرفت .
586- در كافى به صورت مسند از حضرت صادق (ع ) روايت است كه به حضرت عرض شد: گروهى گناه مى كنند و مى گويند اميدواريم و همچنان هستند تا مرگ به سراغشان مى آيد حضرت فرمود: ((اينان گروهى هستند كه تمايل به آرزوها دارند، دروغ مى گويند اميدوار نيستند، كسى كه به چيزى اميدوار باشد آن را مى طلبد و هر كه از چيزى بترسد از آن مى گريزد)) و در همان كتاب است كه به حضرت عرضى شد: گروهى از دوستانتان گناهان صغيره مرتكب شده و مى گويند اميدواريم ، حضرت فرمود: ((دروغ مى گويند دوست ما نيستند آنان گروهى هستند كه به آرزوها متمايلند، كسى كه به چيزى اميدوار باشد براى آن عمل مى كند و هر كه از چيزى بترسد از آن مى گريز و پرهيز مى كند)).
587- سجده / 12: پروردگارا آنچه وعده داده بودى ديديم و شنيديم ، ما را باز گردان تا عمل صالح به جا آورديم ما به قيامت ايمان داريم .
588- نجم / 39 - 40: و اين كه براى انسان جز سعى و كوشش او نيست (39) و اين سعيش بزودى ديده مى شود (و به نتيجه اش مى رسد).
589- ملك / 8 - 9: هر زمان گروهى در آن افكنده مى شوند نگهبانان دوزخ از آنها سؤ ال مى كنند: مگر انذار كننده الهى به سراغ شما نيامد؟ (8) مى گويند: آرى ، انذار كننده ، به سراغ ما آمد... (9)
590- زمر / 53 - 54: بگو: اى بندگان من كه بر خود اسراف و ستم كرده ايد! از رحمت خداوند نوميد نشويد كه خدا همه گناهان را مى آمرزد همانا او بسيار آمرزنده و مهربان است . (53) و به درگاه پروردگارتان بازگرديد و در برابر او تسليم شويد.
591- طه / 82: من كسانى را كه توبه كنند و ايمان آوردند و عمل صالح انجام دهند و سپس هدايت شوند مى آمرزم .
592- مؤ منون / 1 11: مؤ منان رستگار شدند. (1) آنها كه در نمازشان خشوع دارند. (2) تا (آرى ) آنها وارثانند (10) كه بهشت برين را ارث مى برند، و جاودانه در آن خواهند ماند. (11)
593- در حديث ابن ثعلبه است و پيش از اين گذشت .
594- عراقى گويد: اين حديث را ابومنصور ديلمى در مسند الفردوس از حديث ابن عساب به همين صورت روايت كرده با سندى كه در آن جهالتى موجود است . و من را از حديث معقل نديده ام .
595- اعراف / 169: (مى گفتند) (اگر ما گنهكاريم ) خداوند بزودى ما را مى بخشد.
596- ابراهيم / 14: اين (موفقيت ) براى كسى است كه از مقام (عدالت ) من بترسد و از عذاب (من ) بيمناك باشد.
597- ق / 17: هيچ سخنى را انسان بر زبان نمى راند، مگر اين كه نزد آن فرشته اى مراقب و آماده براى انجام ماءموريت است .
598- شمس / 10: هر كه نفس خود را تزكيه كرده رستگار شده است .
599- اعراف / 176: او همچون سگ (هار) است كه اگر به او حمله كنى دهانش را باز و زبانش را بيرون خواهد آورد.
600- جمعه / 5: كسانى كه مكلف به تورات شدند ولى حق آن را ادا نكرده اند مانند درازگوشى هستند كه كتاب هايى را حمل مى كند.
601- در جلد اول باب علم گذشت .
602- كمى پيش از احمد نقل شد كه در مسند خود روايت كرده است .
603- اين حديث را بزار از حديث معاذ چنين روايت كرده است شرار الناس شرار العلما فى الناس
604- اين حديث را طبرانى در الصغير روايت كرده و عثمان برى در زمره راويان است فلاس گويد: عثمان بسيار راستگوست امّا بسيار اشتباه مى كند و احمد و نسائى و دارقطنى او را ضعيف شمرده اند چنان كه در مجمع الزوائد، ج 1، ص 185، آمده است .
605- فاطر / 28: از ميان بندگان خدا تنها دانشمندان از او مى ترسند.
606- در كتاب نكوهش جاه و ريا گذشت .
607- در كتاب تكبّر و عجب گذشت .
608- در كتاب غصب و كينه و حسد گذشت .
609- در كتاب نكوهش دنيا گذشت .
610- ظاهرا در كتاب عجايب القلب گذشت .
611- توبه / 122: چرا از هر گروهى ، طايفه اى از آنان كوچ نمى كند (و طايفه اى بماند) تا در دين (و معارف و احكام اسلام ) آگاهى پيدا كنند و به هنگام بازگشت به سوى قوم خود آنها را انذار كنند تا بترسند و خوددارى كنند.
612- اصطلاحات منطقى است كه در مبحث جدل مطرح است ، به كتب منطقى رجوع شود. - م .
613- اين حديث را ابن ماجه به شماره 48، روايت كرده و احمد و ترمذى و حاكم نيز به سندى حسن روايت كرده اند
و پيش از اين گذشت .
614- اين حديث را بزار و طبرانى در الكبير با كمى تفاوت از حديث ابوسعيد به سندى ضعيف روايت كرده و در الاوسط از حديث انس و رجال سند ثقه اند چنان كه در مجمع الزوائد، ج 1، ص 156، آمده است .
615- چند بار در اين كتاب نقل شده است .
616- در كافى ، ج 1، ص 48، از حضرت صادق (ع ) از پدرانش (ع ) روايت كرده گويد: مردى به محضر رسول خدا (ص ) آمد و عرض كرد: اى رسول خدا علم چيست ؟ فرمود: سكوت ، عرض كرد: پس از سكوت چه ؟ فرمود: گوش دادن ، عرض كرد پس از آن چه ؟ فرمود: حفظ كردن ، عرض كرد: پس از آن چه ؟ فرمود: عمل كردن به آن ، عرض كرد: پس از آن چه ؟ فرمود: منتشر ساختن آن است .
617- اسراء / 35: از آنچه نمى دانى پيروى مكن .
618- اين حديث را ابن ماجه به شماره 236، از حديث انس و به شماره 230، از حديث زيد بن حارث و غير او روايت كرده است .
619- اين حديث را ترمذى و ابن مالك روايت كرده اند و پيش از اين گذشت .
620- نساء / 4: و اگر آنها با رضايت خاطر چيزى از آن را به شما ببخشند...
621- به سنن ابن ماجه ، شماره 421، رجوع كنيد.
622- اين حديث را بخارى از حديث ابوهريره روايت كرده است .
623- اين حديث را ترمذى در (سنن )، ج 8، ص 91، از بهترين حكيم ، از پدرش ، از جدش روايت كرده و در آن باب از ابوهريره ، ابودرداء، عبداللّه بن عمر و عايشه گفته است .
624- انعام / 76: هنگامى كه (تاريكى ) شب او را پوشانيد ستاره اى مشاهده كرد گفت : اين خاى من است ؟!
625- انعام / 75: اين چنين ملكوت آسمان ها و زمين را به ابراهيم نشان داديم ، تا اهل يقين شود.
626- شيشه و شراب صاف و زلال شد و آن دو شبيه به هم شدند و كار (تشخيص ) مشكل شد؛ پس ‍ گويى شراب است و جامى نيست و گويى جام است و شرابى وجود ندارد.
 

از صفاى مى و لطافت جام
 
به هم آميخت رنگ جام و مدام
 
همه جام است و نيست گويى مى
 
يا همه مى است و نيست گويى جام
 
627- راوندى در لب اللباب روايت كرده چنان كه در مستدرك الوسائل ، ج 1، ص 228، از پيامبر (ص ) نقل كرده كه فرمود: ((لا تزخرفوا مساجدكم كما زخرفت اليهود و النصاراى بيعهم
628- اين حديث را حكيم ترمذى در النوادر از حديث ابودرداء به سندى ضعيف روايت كرده چنان كه در جامع الصغير آمده است .
629- عراقى گويد: براى اين حديث ماءخذى نيافتم .
630- عراقى گويد: حكيم ترمذى اين حديث را در نوادرالاصول ، از روايت طاووس به صورت مرسل روايت كرده و در اول آن قصه اى است و سندهايش ضعيف است و به همين صورت از حديث ابوحميد روايت كرده و آن نيز ضعيف است .
631- اين حديث را خطيب (بغدادى ) در تاريخ خود و در نام كسانى كه از مالك روايت مى كنند روايت كرده و آن را ضعيف دانسته است ، عراقى گويد: من آن را از حديث ابودرداء نديده ام .
632- در باب علم اين حديث از داود بن محبر گذشت . و در كافى از حضرت صادق (ع ) نظير آن نقل شده است .
633- طبرانى در مسند كبير خود از ابودرداء روايت كرده گويد: ((هرگاه از عبادت بسيار مردى به پيامبر (ص ) خبرى مى رسيد از عقل او مى پرسيد پس اگر مى گفتند: عقلش خوب است مى فرمود: به او اميدوارم و اگر جز اين مى گفتند مى فرمود: رفيق شما بجايى كه گمان داريد نمى رسد)) در سند اين حديث مروان بن سالم است كه متروك است چنان كه در مجمع الزوائد، ج 8، ص 28، آمده است .
634- ماءخذ قبلى .
635- چنين است .
636- چنين است ولى در كتاب محبت نيامده است .
637- اين حديث را بيهقى در الشعب از حسن به صورت مرسل روايت كرده چنان كه در الجامع الصغير، آمده است .
638- بقره / 251: و اگر خداوند بعضى از مردم را به وسيله بعضى ديگر دفع نكند زمين را فساد فرا مى گيرد.
639- اين حديث مكرر از ابوعوانه و بخارى و ديگران گذشت .
640- باب سى و ششم .