راه روشن ، جلد ششم
ترجمه كتاب المحجة البيضاء فى تهذيب الا حياء

ملامحسن فيض كاشانى رحمه اللّه عليه
ترجمه : عبدالعلى صاحبى

- پى‏نوشت‏ها -
- ۱ -


1- نجم / 31: تا بدكاران را به خاطر بدشان كيفر دهد، و نيكوكاران را در برابر اعمال نيكشان پاداش .
2- كهف / 49: و كتاب (كتابى كه نامه اعمال همه انسانهاست ) در آنجا نهاده مى شود، امّا گنهكاران را مى بينى كه از آنچه در آن است ترسانند.
3- اين خطبه را سيد رضى (ره ) با اختلاف لفظى به شماره 224، در نهج البلاغه نقل كرده است .
4- اين خطبه را سيد رضى (ره ) در نهج البلاغه به شماره 94، بصورت مشروح تر ايراد كرده است .
5- كافى ، ج 2، ص 135، شماره 21.
6- كافى ، ج 2، ص 135، شماره 21.
7- كافى ، ج 2، ص 134، شماره 20.
8- همان ماءخذ، همان صفحه ، شماره 18.
9- دنيا به منزله خواب يا سايه اى بر طرف شونده است و شخص خردمند به آن فريب نمى خورد.
10- اى كسانى كه از لذت هاى بى دوام دنيا برخورداريد براستى فريب خوردن به سايه اى كه مى رود نادانى است .
11- دنيا همانند سايه ساختمانى است و روزى ناگزير سايه بر طرف مى شود.
12- شخصى كه بيشترين تلاش او دنيايش است در دنيا به ريسمان فريب دهنده اى چنگ زده است .
13- عراقى مى گويد: مدركى براى اين حديث نيافتم .
14- اين حديث را ابن ماجه در (سنن )، به شماره 4109، و ترمذى و حاكم از حديث ابن مسعود نقل كرده اند و احمد آن را روايت كرده و حاكم از حديث ابن عباس آن را صحيح دانسته است ، به مجمع الزوائد، ج 10، ص 320، رجوع كنيد.
15- اين حديث را ابن حبان در الثقات روايت كرده است ، طبرانى در الاوسط از حديث عايشه به سندى ضعيف چنين روايت كرده : من ساءل عنى او سره ان ينظره الى اشعث شاحب مشمر لم يضع لبنة على لبنة - تا آخر حديث ، الترغيب ، ج 4، ص 187.
16- اين حديث را ابوداوود در (سنن )، ج 2، ص 649، از حديث عبداللّه بن عمر روايت كرده و ترمذى نيز آن را نقل كرده و صحيح دانسته است .
17- اين مطلب را سيد رضى (ره )، در نهج البلاغه ، بخش نامه هاى حضرت على (ع ) به شماره 68 چنين نقل كرده است : ليّن مسها قاتل سمّها.
18- در نهج البلاغه ، چنين آمده است : كلما اطمان فيها الى سرور اشخصته عنه الى محذور.
19- اين حديث را ابن ابوالدنيا در الزهد و بيهقى در الشعب از روايت حسن نقل كرده است المغنى .
20- اين حديث را احمد در مسند، ج 4، ص 94، از حديث معاويه روايت كرده و نظير آن را ابن شعبه در التحف ، ص 506 - 507، نقل كرد است .
21- اين حديث را ابن حبان در الثواب و ابونعيم در الحليه و بيهقى از شعب از حديث انس به سندى ضعيف روايت كرده چنان كه در المغنى آمده است .
22- اين حديث را احمد در (مسند)، ج 3، ص 452، از حديث ضحاك بن همين صورت روايت كرده است .
23- اين حديث را ابن حبان روايت كرده و طبرانى در الكبير از حديث ابى (بن كعب ) به سندى حسن روايت كرده چنان كه در الجامع الصغير با كمى اختلاف لفظى آمده است .
24- عبس / 25: انسان بايد به غذاى خوش بنگرد.
25- اين حديث را مسلم در (صحيح ) و احمد در (مسند)، ج 4، ص 229 از حديث مستورد بن شداد روايت كرده است .
26- در تمام نسخه هايى كه در اختيار من است من الا صل وجود دارد ولى در احياء العلوم نيست .
27- اين حديث را ابن ابى الدنيا با همين تفصيل روايت كرده است ، و احمد و بزاز و طبرانى از حديث ابن عباس به گونه اى مختصرتر از آن روايت كرده اند و اسنادش حسن است المغنى .
28- اكمال الدين و اتمام النعمه ، ص 327، مؤ لف نقل به معن كرده است .
29- اين حديث را احمد در (مسند)، ج 3، ص 128، و نسايى (در سنن )، ج 7، ص 71، و حاكم در مستدرك و بيهقى در سنن از حديث انس به سندى حسن روايت كرده اند چنان كه در الجامع الصغير آمده است .
30- اين حديث را طبرانى از حديث عبدالرحمن بن سمره با همين تفصيل روايت كرده است المغنى .
31- چه حالى دارد كسى كه يك محبوب بيش ندارد و آن هم از او دور است .
32- اين حديث را بخارى در صحيح ، ج 8، ص 139، و مسلم در صحيح ، ج 8، ص 164، باب اثبات الحساب روايت كرده اند.
33- اين حديث را ابن ابى الدنيا و بيهقى در شعب الايمان از طريق او در حالى كه در على بن ابى طالب (ع ) متوقف مى شود با سندى منقطع روايت كرده و در آن نقل شده است و مرامها النار عراقى گويد: من اين حديث را به صورت مرفوع نيافته ام . مى گويم : سيد رضى (ره ) در نهج البلاغه ، به شماره 79 از خطبه هاى على (ع ) چنين نقل كرده است فى حلالها حساب و فى حرامها عذاب
34- به الترغيب و الترهيب ، ج 4، ص 195، باب عيش النبى (ص ) رجوع كنيد.
35- اين حديث را ابونعيم در الحليله و بيهقى در الشعب از حديث ابوهريره به سندى ضعيف روايت كرده چنان كه در المغنى است .
36- نازعات / 40 - 41: و نفس را از هوى باز داشته ، بهشت جايگاه اوست .
37- حديد / 20: زندگى دنيا تنها بازى و سرگرمى ، و تجمل پرستى و تفاخر در ميان شما، و افزون طلبى در اموال و فرزندان است .
38- آل عمران / 14: محبت امور مادى ، از زنان و فرزندان و اموال هنگفت از طلا و نقره و اسب هاى ممتاز، چهارپايان و زراعت ، در نظر مردم جلوه داده شده است (تا در پرتو آن آزمايش و تربيت شوند ولى ) اينها (در صورتى كه هدف نهايى آدمى را تشكيل دهند) سرمايه زندگى پست (مادى ) هستند و سرانجام نيك (و زندگى عالى تر) در نزد خداست .
39- اين خرافه و نظاير آن از افسانه ها و دروغ هايى است كه به دست خيال پردازان فاسد نوشته شده است و سزاوار آن است كه در دفتر قصه پردازان نوشته شود. متاءسفم كه يك چنين مطالب خرافى در اين كتاب ارزنده مهم به چشم مى خورد و مؤ لف هيچ اشاره اى بدان ها نكرده است در حالى كه اويس ‍ مردى الهى و پيشگام بود و از راه عدالت و حق منحرف نشد با اميرالمؤ منين (ع ) در صفين حاضر بود و به شهادت رسيد چنان كه گروهى از بزرگان مانند نجاشى و ديگران به آن تصريح كرده اند.
40- عراقنى مى گويد: براى اين حديث ماءخذى نيافتم .
41- جوهرى گويد: مراد: پدر قبيله اى از يمن است ، او مراد بن مالك بن زيد بن كهلان بن سباءبود. و گويند: نامش يحابر - بر وزن مهاجر - بود پس تمرد كرد از اين رو، مراد ناميده شد و بنابراين قول ، مراد، بر وزن فعّال است .
42- به حديث طولانى در رجال كشى ، ص 65، رجوع كنيد كه در آن آمده پيامبر (ص ) روزى به اصحابش فرمود: ((به مردى از امتم مژده دهيد كه به او اويس مى گويند چرا كه او كسانى چون ربيعه و مضر را شفاعت مى كند)) تا آخر حديث و نظير اين حديث در الاختصاص ، ص 7 آمده است .
43- دخان / 38 - 39: ما آسمان ها و زمين و آنچه در ميان اين دو است بى هدف نيافريديم . ما آن دو را فقط بحق آفريديم ، ولى اكثر آنها نمى دانند.
44- اين سخن با اين طول و تفصيل داستانى است خرافى كه بعضى از صوفيان آن را به هم بافته اند.
45- كهف / 7: ما آنچه را روى زمين است زينت آن قرار داديم ، تا آنها را بيازماييم كدامينشان بهتر عمل مى كنند.
46- آل عمران / 45: محبت امور مادى ، از زنان و فرزندان و اموال هنگفت از طلا و نقره و اسب هاى ممتاز و چهارپايان و زراعت ... تا آخر.
47- منافقون / 9: اى كسانى كه ايمان آورده ايد اموال و فرزندانتان شما را از ياد خدا غافل نكند، و هر كس چنين كند زيانكار است .
48- تغابن / 15: اموال و فرزندانتان وسيله آزمايش شما هستند، و اجر و پاداش عظيم نزد خداست .
49- هود / 15: كسانى كه زندگى دنيا و زينت آنها را طالب باشند - تا آخر آيه .
50- تكاثر / 2: تفاخر و تكاثر شما را به خود مشغول داشته (و از خدا غافل كرده ).
51- عراقى گويد: اين حديث را با اين عبارت نيافته ام سپس به جاى ((شرف )) لفظ ((جاه )) را ذكر كرده است .
52- اين حديث را ترمذى در (سن ) ج 9، ص 223، از حديث مالك انصارى روايت كرده و آن را صحيح دانسته است و در روايت او ((شرف )) و نيز ((جائعان )) به جاى ((ضاريان )) آمده است ، و نسايى در السنن الكبرى همين گونه روايت كرده است ولى كلمه فى زريبة )) در روايت او نيست ، و طبرانى در الاوسط از حديث ابوسعيد روايت كرده : ماذئبان ضاريان فى زريبة غنم ، تا آخر حديث )) در سند حديث طبرانى ، خالد بن يزيد عمرى هست و او كذّاب است ، همين حديث را طبرانى از ابوهريره با كمى اختلاف به سندى ديگرى كه خوب و جيّد است روايت كرده ، چنان كه در محمع الزوائد، ج 10، ص 251، آمده است .
53- به صحيح بخارى ، ج 8، ص 116، و مسند احمد، ج 2، ص 428، و ج 3، ص 52، رجوع كنيد.
54- اين حديث را در هيچ ماءخذى با اين عبارت نيافته ام .
55- اين حديث را را بزاز از ابوامامه چنين روايت كرد: سيكون رجال من امتى ياءكلون الوان الطعام و يشربون الوان الشراب و يلبسون الوان الثياب و يتشدقون فى الكلام فاولئك شرار امتى الذين غذوا بالنعيم و نبتت عليه اجسامهم ، و در طريق اين حديث عبدالرحمن بن زياد بن نعم آفريقايى هست و او در حفظ ضعيف است چنان كه ابن حجر گفته است با اين حال توثيق شده است ولى بيشتر محدّثان او را تضعيف كرده اند چنان كه در مجمع الزوائد، ج 10، ص 250، آمده است و براى بقيه حديث ماءخذى نيافته ام .
56- اين حديث را ابوبكر بن لال از حديث انس به سندى ضعيف روايت كرده چنان كه در الجامع الصغير، ج 2، ص 16 آمده است ، و بزار آن را روايت كرده و گفته است : جز من به همين صورت روايت نشده چنان كه در الترغيب ، ج 4، ص 160 آمده است .
57- اين حديث را حاكم در مستدرك ، ج 4، ص 322، و ترمذى در (سنن )، ج 9، ص 207 روايت كرده و پيش از اين گذشت .
58- عراقى گويد: بر اين حديث آگاهى نيافتم .
59- اين حديث را طبرانى در الكبير به سندهايى روايت كرده كه از آنها صحيح است ، و در الاوسط آن را به عبارت ديگرى روايت كرده است به الترغيب ، ج 4، ص 171، و مجمع الزوائد، ج 10، ص 251 - 252، رجوع كنيد.
60- عراقى گويد: اين حديث از سلمان نيست بلكه از حديث ابودرداء است و اوست كه به سلمان نوشته است ، بيهقى در الشعب چنين روايت كرده و به جاى الدنيا) (المال گفته است ولى حديث منقطع است .
61- اين حديث را بيهقى در الشعب از حديث ابوهريره به سندى ضعيف روايت كرده چنان كه در الجامع الصغير آمده است .
62- اين حديث را ترمذى در (سنن )، ج 9، ص 301، از حديث ابن مسعود روايت كرده و در آن اين جمله آمده است فترغبوا فى الدنيا
63- من به درهم دست يافتم و جز اين گمان مبريد براستى پارسايى در مقابل درهم معلوم مى شود هرگاه به درهم دست يابى و از آن صرف نظر كنى بايد بدانى كه همانند يك مسلمان تقوا پيشه اى .
64- جامه مرقع كسى يا لباس كه تا بالاى استخوان ساق پا مى رسد تو را نفريبد يا از پيشانى شخصى كه اثر سجده در آن آشكار است فريب نخورى به او سكه هاى درهم نشان بده و ببين ميزان محبت او به درهم و پرهيز از آن چگونه و تا چه اندازه است .
65- بقره / 180: اگر چيز خوبى از خود به جاى گذارده .
66- عراقى گويد: اين حديث را احمد و طبرانى در الكبير و الاوسط از حديث عمرو بن عاص به سندى صحيح و با لفظ نعما روايت كرده و هر دو للمرء گفته اند.
67- كهف / 82: و گنجشان را استخراج كنند، اين رحمتى از پروردگارت بود.
68- نوح / 12: و باغ هاى سر سبز و نهرهاى جارى در اختيارتان قرار دهد.
69- اين حديث را ابونعيم در الحليه ، از حديث انس به سندى ضعيف روايت كرده چنان كه در الجامع الصغير آمده است .
70- اين حديث را ابن ابى الدنيا در باب مرگ به سندى نيكو روايت كرده چنان كه در المغنى آمده است .
71- حديث مورد اتفاق محدثان است ، ابن ماجه آن را در (سنن ) به شماره 4139، از حديث ابوهريره روايت كرده است .
72- اين حديث را ترمذى در (سنن )، ج 9، ص 213، ابواب زهد، در حديثى از انس رايت كرده و گفته است : اين حديث عجيبى است . ابن ماجه آن را به شماره 4126، روايت كرده است .
73- ابراهيم / 35: و من و فرزندانم را از پرستش بت ها دور نگاه دار.
74- اين حديث را بخارى در (صحيح )، ج 4، ص 41 - 42، در حديثى از ابوهريره روايت كرده است .
75- اين حديث را ابويعلى از حديث جابر روايت كرده و دارقطنى و خرائطى و بيهقى نيز در شعب الايمان در حديثى از جابر به سندى حسن روايت كرده اند چنان كه در المغنى آمده است ، و حاكم در مستدرك به سندى ضعيف روايت كرده چنان كه در جامع الصغير آمده است .
76- اين حديث را بخارى در (صحيح )، ج 8، ص 115، روايت كرده است .
77- اين حديث را احمد در مسند خود، ج 5، ص 219، روايت كرده و ابن ماجه نظير آن را از ابوهريره به شماره 4235؛ روايت كرده است .
78- اين حديث را طبرانى در الكبير به سندى ضعيف از حديث ابن مسعود به لفظ ديگرى روايت كرده چنان كه در مجمع الزوائد، ج 1، ص 135، آمده است .
79- اين حديث را بخارى در (صحيح ) ج 8، ص 110، با كمى اختلاف لفظى روايت كرده و نسايى و احمد نيز از حديث انس به سندى صحيح نقل كرده اند.
80- اين حديث را ترمذى در صحيح خود، ج 9، ص 211، روايت كرده و گفته است : روايت حسن و صحيح است .
81- اين حديث را ابن ماجه در (سنن )، به شماره 4140 به سندهايش از نفيع از انس روايت كرده است ؛ سيوطى گفته است : اين حديث را ابن جوزى در الموضوعات روايت كرده و آن را عليل دانسته چون نفيع در سند بوده و نفيع متروك است ، و در مسند احمد روايت شده و شاهدى از حديث ابن مسعود دارد كه خطيب (بغدادى ) در تاريخ خود روايت كرده است .
82- اين حديث را بخارى در (صحيح )، ج 8، ص 118، از حديث ابوهريره روايت كرده است .
83- نظير اين حديث را حاكم در مستدرك ، ج 2، ص 4، و بيهقى در سنن ، ج 5، ص 264، روايت كرده است .
84- اين حديث را حاكم در مستدرك ، ج 2، ص 4، و ابن ابى الدنيلا در باب قناعت روايت كرده اند.
85- اين حديث را ابن عدى و بيهقى در الشعب ، از ابوهريره به سنيد ضعيف روايت كرده اند چنان كه در الجامع الصغير آمده است .
86- اين حديث را ابن ماجه در (سنن )، به شماره 4217، از حديث ابوهريره به سندى حسن روايت كرده است .
87- اين حديث را ابن ماجه در (سنن )، به شماره 4171، روايت كرده و نظير آن را حاكم در (مستدرك ) ج 4، ص ، ص 326، از حديث سعد بن ابى وقاص روايت كرده است .
88- قلب جوانى را كه به شب در مى آيد در حالى كه مطمئن است مقسّم ارزاق (خدا) او را روزى مى دهد آرام و مطمئن ببين . آبروى او محفوظ و به چه چيزى آلوده نشده و صورتش تازه و (طمع ) صورتش را كهنه و بى آب نكرده است كسى كه به ميدان قناعت وارد شود، در زندگى دنيا با چيزى مواجه نمى شود كه خواب شبانه اش را پريشان سازد.
89- مى بينيم كه ثروت زياد بر حصر تو نسب به دنيا مى افزايد و گويى نمى ميرى ؟ آيا اگر روزى به دنيا برسى برايت پايانى هست كه بگويى مرا بس است و راضى هستم ؟
90- اين حديث مورد اتفاق است و پيش از اين نقل شد.
91- اين حديث را احمد در مسند عبداللّه بن مسعود به سندى حسن روايت كرده چنان كه در جامع الصغير آمده است .
92- اين حديث را ابوالشيخ در التوبيخ و طبرانى در الاوسط از حديث انس به سندى ضعيف روايت كرده چنان كه در جامع الصغير آمده است .
93- اين حديث را ابوداوود در (سنن )، ج 2، ص 548، از ابن عباس روايت كرده و در معناى آن حديث گفته شده : راه درست و خوبى هياءت و ميانه روى در كارها از امورى است كه خداى متعال به پيامبرانش بخشيده پس در آن امور به پيامبران اقتدا كنيد و از آنها پيروى نماييد. معناى حديث اين نيست كه نبوّت چند جزء مى شود يا در هر كس اين خصلت ها گرد آيد در او جزئى از نبوّت هست چرا كه نبوّت اكتسابى نيست ، و تنها كرامتى از سوى خداست براى بندگانى كه خداوند بخواهد به آنها اين كرامت را بفرمايد و اين كرامت در محمّد صلى اللّه عليه و آله ختم شد. طبرانى نيز اين حديث را در الكبر از ابن سرخس به سندى حسن روايت كرده چنان كه در جامع الصغير، آمده است .
94- اين حديث را ديلمى در الفردوس از حديث انس به سندى حسن روايت كرده چنان كه در جامع الصغير آمده است .
95- اين حديث را بزاز از طلحة بن عبيداللّه به سندى ضعيف روايت كرده و جمله من ذكر اللّه احبه اللّه در آن نيست چنان كه در جامع الصغير آمده است .
96- اين حديث را ابن مبارك در باب برّوصّله روايت كرده كه در المغنى آمده است و بخارى آن را در ادب المفرد بيهقى در الشعب از مردى به سندى ضعيف روايت كرده چنان كه در جامع الصغير آمده است .
97- هود / 6: هيچ جنبنده اى در زمين نيست ، مگر اين كه روزى او بر خداست .
98- كسى كه از بيم فقير شدن ساعت هاى عمر خود را صرف جمع آورى مال مى كند، خود اين عمل عين فقر است .
99- اين حديث را ابن ماجه در (سنن )، به شماره 4165، روايت كرده و پسران خالد، حبه و سواء بوده اند.
100- اين حديث را ابونعيم در الحليه از حديث خالد بن رافع روايت كرده چنان كه در المغنى آمده است .
101- اين حديث پيش از اين حاكم و ديگران نقل شد.
102- طلاق / 2 - 3: و هر كس تقواى الهى پيشه كند خداوند راه نجاتى براى او فراهم مى كند. و او را از جايى كه گمان ندارد روزى مى دهد.
103- اين حديث را ابن حبان در الضعفا روايت كرده و مقدسى گويد: اين روايت را احمد بن داوود روايت كرده و در سندش عبدالغفار كه جاعل حديث بوده موجود است ، به تذكرد الموضوعات ، ص 8، رجوع كنيد.
104- اين حديث را حاكم در مستدرك ، ج 4، ص 325، روايت كرده و سندهايش را صحيح دانسته است و ابوالشيخ در كتاب الثواب و ابونعيم در الحليه ، همگى از حديث سهل بن سعد روايت كرده اند كه جبرئيل آن را در ضمن حديثى به پيامبر (ص ) گفت ، در اين حديث زفر بن سليمان از محمّد بن عينيه نقل كرده و هر دو (از نظر اعتبار) مورد اختلافند و قضاعى در مسند الشهاب آن را از قول پيامبر (ص ) قرار داده ، چنان كه در المغنى آمده است .
105- اين حديث را احمد در مسند، ج 5، ص 155، روايت كرده است .
106- اين حديث را احمد و بخارى و مسلم به سندى صحيح از ابوهريره روايت كرده اند چنان كه در جامع الصغير آمده است .
107- اين حديث را دارقطنى در الافراد، و بيهقى در الشعب از على (ع ) و ابن عدى از ابوهريره و ابونعيم در الحليه از جابر و خطيب از ابوسعيد و ابن عساكر از انس و ديلمى در الفردوس از معاويه به سندى حسن روايت كرده اند چنان كه در جامع الصغير آمده است .
108- اين حديث را طبرانى در الاوسط روايت كرده چنان كه در مجمع الزوائد، ج 5، ص 20، آمده است .
109- اين حديث را ابوالشيخ ابن حبان در كتاب الثواب روايت كرده چنان كه در الترغيب ، ج 3، ص 383، آمده است .
110- اين حديث را بيهقى در الزهد، به سندهاى صحيح با زيادتى ، روايت كرده چنان كه در المغنى آمده است .
111- اين حديث را اصفهانى با سلسله روات تا ابن عمر نقل نموده است . و ديلمى از حديث انس به صورت زير روايت كرده است : اذا اراد اللّه بعبده خيرا صبر حوائج الناس اليه چنان كه در جامع الصغير آمده است ، عراقى گويد: در سند اين حديث يحيى بن شبيب است و ابن حبان او را ضعيف شمرده است .
112- اين حديث را طبراين به سندى حسن روايت كرده چنان كه در مجمع الزوائد، ج 8، ص 29، آمده است .
113- اين حديث را خرائطى در مكارم الاخلاق از ابوسعيد به سندى ضعيف روايت كرده چنان كه در جامع الصغير آمده است .
114- اين حديث را دارقطنى در الافراد و طبرانى و ابونعيم و بيهقى از ابن مسعود با لفظ تجاوزوا به سندى ضعيف روايت كرده اند چنان كه در جامع الصغير آمده است و كلينى در كافى ، ج 4، ص 28، روايت كرده و لفظ او اجيزوا است .
115- اين حديث را ابن ماجه در (سنن )، به شماره 3357، بدون و ان اللّه الخ از حديث ابن عباس روايت كرده است ، و از حديث ابن مسعود آن را نيافته ام .
116- اين حديث را بيهقى در الشعب از طلحة بن عبيداللّه و ابونعيم در الحليه از حديث ابن عباس به سندى حسن روايت كرده چنان كه در جامع الصغير آمده است .
117- اين حديث در جلد چهارم در اخلاق پيامبر (ص ) گذشت و مسلم آن را در (صحيح ) ج 7، ص ‍ 74، روايت كرده است .
118- اين حديث را طبرانى در الكبير و الاوسط و ابونعيم روايت كرده اند و در سند آن محمّد بن حسان ستى وجود دارد و در او (در نقل حديث ) نرمشى هست و ابن معين او را موثّق دانسته و آن را از استادش ابوعثمان عبداللّه بن زيد حمصى روايت مى كند و ازدى آن را ضعيف شمرده چنان كه در مجمع الزوائد، ج 87، ص 192، آمده است .
119- اين حديث را علامه مجلسى - رحمه اللّه - در بحار جزء دوم از جلد پانزدهم ، ص 21، از فقه الرضا به صورت مرسل نقل كرده است .
120- عراقى گويد: براى اين حديث ماءخذى نيافتم مى گويم : كلينى در كافى ، ج 4، ص 30، روايت كرده است .
121- كتاب الامامة و التبصره چنان كه در جلد پانزدهم بحار جزء دوم ، ص 21، آمده است . و ابن عدى و دارقطنى در غرائب مالك و ابوعلى صدفى در عوالى خود روايت كرده اند.
122- اين حديث را ابن ابى الدنيا در قضاء الحوائج از حديث عايشه و بيهقى در الشعب از حديث معاذ با سندى روايت ضعيف نقل كرده است چنان كه در الجامع الصغير نيز چنين است با اين لفظ ما عظمت نعمة اللّه ... تا آخر حديث )).
123- اين حديث را ابن عدى و دارقطنى با سندى ضعيف در المستجاد ذكر كرده اند؛ چنان كه در المغنى نيز آمده است و در ص 112 جامع الاخبار به صورت مرسل نقل شده است .
124- اين حديث را ترمذى در جلد 8، ص 140 از حديث ابوهريره نقل كرده و گفته است : اين حديثى عجيب است .
125- دارقطنى اين حديث را در المستجاد از حديث جعفر بن محمّد (ع ) استخراج كرده است كه آن حضرت نيز از پدرش و جدش به صورت مرسل نقل مى كند. كلينى نيز آن را در كافى ج 4 ص 27 با شماره 6 و 9 از جمله احاديث امام صادق عليه السلام روايت كرده است . البته اين روايت بايد بر مواردى حمل شود كه انسان بطور يقين نداند فرد دريافت كننده احسان ، اهل احسان نيست و به عبارت ديگر وضعش در نزد احسان كننده ناشناخته باشد وگرنه اين روايت با آنچه كلينى به صورت مسند از امام صادق (ع ) نقل كرده است ، منافات دارد، آن حضرت (ص ) به مفضل فرمود: ((هرگاه بخواهى بدانى كه كسى شقى است يا سعيد، به بخشش او نگاه كن و ببين به چه كسى احسان مى كند، اگر به اهل احسان نيكى كند بدان كه به سوى خير و نيكى متمايل است امّا اگر به نااهل نيكى كند بدان كه در نزد خداوند هيچ خيرى ندارد)). نيز در حديثى ديگر فرمود:(( اگر مى خواهى بدانى كه انسان به سوى خير گام بر مى دارد يا به سوى شرّ و زشتى ، بنگر كار نيكش را در كجا مى نهد اگر به اهل احسان ، نيكى كند بدان كه به سوى خير مى رود و اگر براى افراد ناشايسته ، كار نيك انجام دهد بدان كه در آخرت هيچ بهره و نصيبى ندارد)). رك به : الكافى ج 5 ص 31.
126- ابوبكر بن لال در المكارم و دارقطنى در المستجاد با سند ضعيف از حديث انس روايت كرده است ، همچنان كه در المغنى نقل شده است .
127- اين حديث را دارقطنى در المستجاد نقل و حاكم در مستدرك ، ج 4، ص 321 از حديث على (ع ) روايت كرده است ، و آن را صحيح دانسته است و كلينى در كافى ، ج 4، به شماره 2، روايت كرده است .
128- اين حديث را ابن عدى و دارقطنى و خرائطى و بيهقى در الشعب از حديث جابر به سندى حسن روايت كرده چنان كه در المغنى است حاكم در مستدرك به سندى ضعيف روايت كرده چنان كه در جامع الصغير است .
129- كلينى در كافى ، ج 4، ص 27، به شماره 4، و دارقطنى در المسجاد روايت كرده اند.
130- اين حديث را خطيب در الجامع از حديث جابر و طبرانى از ابن مسعود به سندى ضعيف روايت كرده چنان كه در الجامع الصغير است .
131- اين حديث را دارقطنى از ابوحمزه از جابر روايت كرده و نام و حال او شناخته نيست .
132- تحف العقول ، ص 225، و حلية الاولياء تاءليف ابونعيم ، ج 2، ص 36، فصول المهمّه ، ابن صبّاغ ، ص 164، البداية و النهاية ابن كثير، ج 8، ص 39، و در تمام اين منابع اين مسائل را اميرالمؤ منين (ع ) از امام حسن (ع ) سؤ ال كرده است .
133- تا همين جا كلينى در كافى ، ج 1، ص 29، به همين صورت روايت كرده است .
134- همانا بخشش ، بخشش (واقعى ) نيست ، مگر با آن به راه صحيح بخشش برسى ، پس هرگاه بخششى كردى براى خدا ببخش يا براى (اداى حق ) خويشاوندان ببخش يا از آن صرف نظر كن .
135- هرگاه مال را نگاه دارى تو براى (حفظ) مال هستى و هرگاه آن را انفاق كنى مال از آن توست .
136- در هيچ منبعى از منابع معتبر بر اين سخن دست نيافتم مگر به صورتى كه اربلى در كشف الغمه به نقل از كنجى شافعى صاحب مطالب السؤ ول به صورت مرسل روايت كرده است . از غزالى عجيب است كه پيش از اين سخن ، نقل كرده كه مصعب بن زبير گفت : معاويه حج بگزارد و در برگشت از مدينه عبور كرد حسين بن على (ع ) به برادرش حسن (ع ) گفت : به ملاقات و سلام او نرو. پس چون معاويه از مدينه بيرون شد حسن (ع ) گفت : دينى بر گردن ماست و ناگزير بايد بپردازيم پس سوار شد و در پى معاويه رفت و او رسيد و سلام كرد و او را از دين خود آگاه ساخت پس شترى كه هشتاد هزار دينار بر او بار شده و خسته شده بود و گروهى آن را مى راندند بر معاويه عبور دادند. معاويه گفت : اين چيست ؟ جريان را برايش نقل كردند، معاويه گفت : شتر را با همان بارش ‍ به حسن بن على برگردانيد. پايان . اى كاش مى دانستم چگونه اين دو قصه با هم سازگارند.
137- مطالب السؤ ول باب جود و كرم امام حسن (ع ) ص 66، و در كشف الغمه ، ص 166.
138- اى جود معن حاجتم را به معن بگو چرا كه جز تو شفيعى در پيش معن ندارم .
139- حشر / 10: كسانى كه خداوند آنها را از بخل و حرص نفس خويش باز داشته رستگارند.
140- آل عمران / 180: آنها كه بخل مى ورزند و آنچه را خدا از فضل خود به آنان داده انفاق نمى كنند، گمان نكنند براى آنها خير است ، بلكه بر ايشان شرّ است ، بزودى در روز قيامت آنچه را درباره آنان بخل ورزيدند همانند طوقى به گردن آنها مى افكنند و ميراث آسمان ها و زمين از آن خداست و خداوند از آنچه انجام مى دهيد آگاه است .
141- نساء / 37: آنها كسانى هستند كه بخل مى ورزند و مردم را نيز به بخل دعوت مى كنند و آنچه را كه خداوند از فضل ((و رحمت )) خود به آنها داده كتمان مى كنند.
142- اين حديث را احمد در مسند و بخارى در الادب المفرد و مسلم در صحيح خود و بيهقى از حديث جابر بن عبداللّه در حديثى روايت كرده است چنان كه در درّالمنثور، ج 6، ص 196، روايت كرده است .
143- اين حديث را احمد در مسند ابوبكر روايت كرده به همين عبارت بدون و لا منان و ترمذى در (سنن ) ج 8، ص 141 - 142، و در سنن ابن ماجه ، به شماره 3691 لا يدخل الجنة سيئى الملكة آمده است .
144- پيش از اين چند بار نقل شده است .
145- در هيچ ماءخذى بر آن دست نيافتم جز اين كه طبراين در الاوسط از حديث على (ع ) روايت كرده : ان اللّه ليبغض الغنى الظلوم و الشيخ الجهول و العائل المختال ، خدا ثروتمند ستمكار و پيرمرد نادان و عائله مند متكبر را دوست ندارد)).
146- حديث مورد اتفاق صحيحين است - و در صحيح بخارى ، ج 2، ص 143، و صحيح مسلم ، ج 3، ص 89 با كمى اختلاف لفظى نقل شده و احمد آن را در (سنن )، ج 2، ص 256، 389 و 522، از حديث ابوهريره روايت كرده است .
147- اين حديث را ترمذى در (سنن 9، ج 8، ص 141، از حديث ابوسعيد روايت كرده و گفته است اين حديث غريب است .
148- اين حديث را نسائى در (سنن )، ج 8، ص 256، از حديث سعد روايت كرده و مورد اتفاق است .
149- اين حديث را حاكم (در مستدرك )، ج 1، ص 11، با كمى اختلاف لفظى از حديث ابن عمر روايت كرده است .
150- اين حديث را ابوداوود در (سنن )، ج 2، ص 12، روايت كرده است .
151- حديث را ابويعلى از حديث ابوهريره به سندى ضعيف روايت كرده . و پيش از اين نقل شده بيهقى نيز از حديث انس با كمى اختلاف روايت كرده چنان كه در درّالمنثور، ج 6، ص 196، آمده است .
152- اين حديث را بخارى روايت كرده و پيش از اين نقل شده و نسائى در (سنن )، ج 6، ص 263، روايت كرده است .
153- اين حديث را مسلم در (صحيح )، ج 3، ص 103، از حديث عمر روايت كرده است .
154- اين حديث را احمد و ابويعلى و بزار به همين صورت روايت كرده اند، ولى احمد نگفته است كه آن دو ساءلاده ثمن بعير. از پيامبر بهاى شتر مى خواستند و بزار از روايت ابوسعيد از عمر روايت كرده و رجال سندهاى آنها مؤ ثرند المغنى و در النهايه گفته : در حديث آمده است امّا و اللّه ان احدكم ليخرج بمساءلته من عندى يتاءبطها يعنى آن را در زير بغلش ‍ قرار مى دهد.
155- اين حديث را ديلمى در الفردوس روايت كرده ولى پسرش در مسند الفردوس ‍ روايت نكرده است ، المغنى كنوز الحقايق مناوى .
156- نظير اين حديث پيش از اين نقل شد و صاحب الفردوس به همين لفظ از حديث على (ع ) نقل كرده و پسرش در مسند الفردوس روايت نكرده است المغنى و نظير اين حديث را بيهقى از حديث ابوهريره روايت كرده چنان كه در درّالمنثور، ج 9، ص 197، آمده است .
157- اين حديث را طبرانى در الاوسط روايت كرده و در سندش ابوربيع سمان است و او ضعيف است چنان كه در مجمع الزوائد، ج 3، ص 126، نقل شده است .
158- مستدرك حاكم ج 3، ص 219 و حاكم گفته است اين روايت بنابر شرايط مسلم صحيح است و كلينى در كافى ج 4، ص 44 آن را نقل كرده است .
159- اين حديث را حاكم (مستدرك )، ج 3، ص 219، به اختصار روايت كرده و گفته است بنابر شروط مسلم صحيح است ولى شيخين روايت نكرده اند. و كلينى در كافى ، ج 4، ص 44، روايت كرده است .
160- اين حديث را خطيب در تاريخ خود روايت كرده چنان كه در جامع الصغير آمده است .
161- اين حديث را ترمذى در (سنن )، ج 8، ص 140، چنين روايت كرده است لجاهل سخى احب ... تا آخر حديث )).
162- اين حديث را حاكم روايت كرده و آن را صحيح دانسته است و نيز ابن ابى شيبه و نسايى و بيهقى در الشعب ، از حديث ابوهريره روايت كرده اند چنان كه در درّالمنثور، ج 6، ص ‍ 196، آمده است .
163- اين حديث را ترمذى در (سنن )، ج 8، ص 141، روايت كرده است و پيش از اين نقل شده و در اين باب تكرار شده است .
164- عراقى گويد: براى اين حديث ماءخذى نيافتم و مى گويم : مضمون اين حديث پيش از اين گذشت .
165- محمّد / 38: و هر كس بخل كند نسبت به خود بخل كرده است .
166- حشر / 10: كسانى كه خداوند آنها را از بخل و حرص نفس خويش بازداشته رستگارند. عراقى گويد: اين حديث طولانى بى اساس است .
167- اين سخن از خطبه هاى على (ع ) نيست و از سخنان كوتاه و حكمت هاى آن حضرت است كه سيد شريف رضى - رحمه اللّه - در نهج البلاغه باب مختار از حكم آن حضرت به شماره 468، نقل كرده است و آيه در بقره / 238، است : و گذشت و نيكوكارى را در ميان خود فراموش ‍ نكنيد.
168- / 4: (پيامبر) قسمتى از آن راز را براى او (حفصه ) بازگو كرد و از قسمت ديگر خوددارى فرمود.
169- يس / 8: ما در گردن هاى آنها غل هايى قرار داديم .
170- اين حديث در آفات زبان گذشت .
171- حشر / 10: و آنها (مهاجران ) را بر خود مقدم مى دارند هر چند شديدا فقير باشند.
172- اين حديث را ابن حبان در الضعفاء و ابوالشيخ در الثواب از حديث ابن عمر روايت كرده و پيش از اين گذشت .
173- پيش از اين بارها نقل شده است .
174- صحيح بخارى ، ج 6، ص 180.
175- قلم / 5: و تو اخلاق عظيم و برجسته اى دارى .
176- بقره / 207: بعضى از مردم (با ايمان و فداكار همچون على (ع ) در ليلة المبيت به هنگام خفتن در جايگاه پيامبر (ص ) جان خود را در براى خشنودى خدا مى فروشند و خداوند نسبت به بندگانش ‍ مهربان است . ثعلبى در تفسير خود اين روايت را نقل كرده و ابن عقيه در ملحمه خود و ابوالسعادت در فضايل العشره و گروهى از اصحاب ما (اماميه ) مانند ابن بابويه و كلينى و شيخ طوسى و ابى رافع و هند بن ابى هاله ، روايت كرده اند. به تفسير البرهان ذيل آيه ، رجوع كنيد، و ابن سعد در طبقات ، 7 ج 1، ص 228، چاپ بيروت ، 1376، به آن اشاره كرده است .
177- صحيح آن بود كه گفته شود فلا نتعرض لذكرها، احوال اولياء را بيان نمى كنيم )) چرا كه كتاب فقر و زهد پس از اين مى آيد و از اين عبارت معلوم مى شود كه مولف (غزالى ) كتاب فقر و زهد را پيش از كتاب ايثار و احوال اوليا تصنيف كرده بوده و در هنگام مرتب ساختن كتاب ، كتاب فقر و زهد را كتاب چهارم از بخش منجيات قرار داده است .
178- اسراء / 29: هرگز دستت را بر گردنت زنجير مكن (و ترك انفاق و بخشش مكن ) و بيش از اندازه آن را مگشا.
179- فرقان / 67: آنها كسانى هستند كه هرگاه انفاق كنند نه اسراف مى كنند و نه سخت گيرى ، بلكه ميان اين دو حد اعتدالى دارند.
180- اين حديث را ابويعلى از حديث ابوسعيد به سندى ضعيف روايت كرده چنان كه در جامع الصغير آمده است .
181- اين عمل شرعا حرام است .
182- به خواست خدا در جلد 7، خواهد آمد.
183- دنيا همانند مارى است كه زهر از دهان مى ريزد اگر چه بدنش نرم است .
184- اين حديث را ابن شعبه در التحف ، با كمى اختلاف نقل كرده است و در آن حتّى يسلماكم آمده يعنى گناهان پيشانى گنهكاران را مى گيرد، و علم از پشت سر مى گيرد تا آنان را به خداوند تسليم كنند.
185- به مجمع الزوائد، ج 10، ص 239، رجوع كنيد.
186- عراقى گويد: حديث مورد اتفاق است و بدون اين زيادتى كه در اول حديث از قول كعب نقل شده و پيش از اين گذشت كه وى پس از مرگ عبدالرحمن بن عوف گفت : كسب طيّبا و ترك طيبا و زشت شمردن ابوذر آن عمل را از عبدالرحمن ، ولى من بر اين زيادتى جز در قول حارث محاسبى آگاهى نيافتم كه به من رسيده چنان كه مصنف (غزالى ) نقل كرده ، و احمد و ابويعلى مختصرتر از اين روايت كرده است و لفظ كعب : اذا كان قضى عنه حق اللّه فلا ياءس به فرفع ابوذر عصاه فضرب كعبا و قال سمعت رسول اللّه (ص ) يقول : ((ما احب لو كان هذا الجبل لى ذهبا... تا آخر حديث )) و در سند اين حديث ابن لهيعه است .
187- اين حديث را حاكم (مستدرك )، به سندى صحيح روايت كرده و پيش از اين گذشت .
188- احقاف / 20: از طيبات و لذايذ، زندگى دنياى خود استفاده كرديد و از آن بهره گرفتيد.
189- اين حديث را رازى در مشيخه خود از ابن عمرو به سندى ضعيف روايت كرده چنان كه در جامع الصغير آمده است .
190- از حارث بن اسد محاسبى است چنان كه منصف آن را ذكر كرده است .
191- اين حديث را بخارى در (صحيح )، ج 3، ص 70، در حديثى چنين روايت كرده است : و من اجتراء على ما يشك فيه من الاثم او شك ان يواقع ما استبان و المعاصى حمى اللّه من يرتع حول الحمى يوشك ان يواقعه )). و مسلم در (صحيح )، ج 5، ص 50 چنين روايت كرده فمن التقى الشبهات استبراء لدينه و عرضه و من وقع فى الشبهات وقع فى الحرام كالراعى يوعى حول الحمى يوشك آن يرتع فيه )).
192- حديث مورد اتفاق است از حديث عاشيه و بارها پيش از اين نقل شده است .
193- عراقى گويد: به ماءخذ اين حديث دست نيافتم .
194- اين حديث را ترمذى در (سنن )، ج 9، ص 213، و ابن ماجه به شماره 4123 و 24، از حديث ابوسعيد و ابن عمر به لفظ فقرا به جاى صعاليك روايت كرده اند.
195- نساء / 70: و همنشين كسانى خواهد بود كه خدا نعمت خود را بر آنها تمام كرده ، از پيامبران و صديقان و شهدا و صالحان و آنها رفيق هاى خوبى هستند.
حديث را صاحب مسند الفردوس از روايت ابو حازم از ابو هريره به اختصار با اين عبارت به طبرانى نسبت داده است . ((ساده الفقرافى الجه ... تا آخر حديث )) و عراقى گويد: اين حديث را در مجمعهاى طبرانى نديده ام .
196- اين حديث را بغوى ، بارودى ، ابن قانع ، ابن سكن ، و ابن شاهين از ابو امامه از ثعلبه بن حاطب به سندى صحيح روايت كرده چنان كه در جامع الصغير، ج 2، ص 88، آمده است . و حسن بن سفيان ، ابن منذر، ابن ابى حاكم ، ابوالشيخ و عسكرى در الا مثال ، ابن منده ، ابونعيم در معرفة الصحابه ، ابن مردويه و بيهقى در الدلائل و ابن عساكر از ابوامامه روايت كرده اند، به درّالمنثور، ج 3، ص 260، رجوع كنيد.
197- توبه / 105: از اموال آنها صدقه اى (زكات ) بگير تا به وسيله آن آنها را پاك سازى و پرورش دهى ، و به آنها (هنگام گرفتن زكات ) دعا كن كه دعاى تو مايه آرامش آنهاست .
198- توبه / 75 - 76: امّا هنگامى كه از فضل خود به آنها بخشيد بخل ورزيدند، و سرپيچى كردند، و روى گردان شدند، اين عمل (روح ) نفاق را در دلهايشان تا روزى كه خدا را ملاقات كنند برقرار ساخت ، اين بدان خاطر است كه از پيمان الهى تخلف جستند و دروغ گفتند.
199- اين حديث را احمد در (سنن )، ج 5، ص 26، از حديث معقل بن يسار به اختصار روايت كرده است . عراقى مى گويد: من آن را در حديث عمران نيافتم .
200- اين حديث را ابن ماجه در (سنن )، به شماره 4205، روايت كرده و در آن بجاى الرّياء)) ((الشرك آمده و آن را به ريا تفسير كرده است .