چهل مثل از قرآن

حسين حقيقت جو

- پى‏نوشت‏ها -
- ۴ -


500- اين حديث را طبرسى در مكارم ، ص 33 به طور مرسل نقل كرده است .
501- اين حديث را مسلم و بخارى از قول ابوسعيد چنين نقل كرده : ((از دختران حجله با حياتر بود.)) و اما غذا نمى خواست يعنى خوراك معينى را نمى طلبيد، اگر نه عايشه نقل كرده كه روزى پيامبر فرمود: ((عايشه ! آيا چيزى موجود است ...)) و در حديث نيامده است كه فرموده باشد: ((اگر از اين گوشت براى من مى پختيد)) و شايد آن سخن براى بيان حكم باشد و نه براى تمايل به خوردن ، غذا بهتر مى داند؛ المغنى .
502- احمد در مسند خود، ج 6، ص 364 حديثى به اين مضمون نقل كرده است .
503- بخارى در ج 7، ص 192 از حديث ابوذر نقل كرده است ، مى گويد: ((خدمت پيامبر (صلى اللّه عليه و اله ) رسيدم ، در خواب بود و جامه سفيدى بر تن داشت ...)) و در ص 182 از حديث حسن بن على (عليه السلام) آمده است : ((على (عليه السلام) فرمود: پيامبر (صلى اللّه عليه و اله ) رداى خود را طلبيد و بر تن كرد و بعد شروع به رفتن كرد...)) و در ص 185 آمده است : ((چون عبداللّه بن ابى از دنيا رفت پسرش خدمت پيامبر (صلى اللّه عليه و اله ) رسيد و گفت : يا رسول اللّه ، پيراهنتان را مرحمت كنيد تا پدرم را كفن كنم و بر پدرم نماز بخوانيد و طلب مغفرت كنيد، پيامبر پيراهنش را مرحمت كرد...)) و در ص 186 ضمن حديثى آمده : ((پيامبر صورت و دستهايش را شست و جامه اى از پشم بر تن داشت ، چون نتوانست دستهايش را از آن بيرون كند از زير جامه بيرون كرد...)) و ابن ماجه به شماره 3551 از حديث عايشه نقل كرده است : پيامبر (صلى اللّه عليه و اله ) روپوشى خشن از نوعى كه در يمن مى سازند و عبايى از آنچه ملبده ناميده مى شود بر تن داشت كه از دنيا رفت .)) و در آن كتاب به شماره 3552 از حديث عبادة بن صامت است : ((پيامبر (صلى اللّه عليه و اله ) در رواندازى كه به خود پيچيده بود نماز خواند)) و در آن جا به شماره 3556 از قول انس آمده است ، رسول خدا (صلى اللّه عليه و اله ) لباس پشمى و كفش چرمى و جامه بسيار خشن مى پوشيد. ابوداوود، در ج 2، ص 366 از قول ام سلمه نقل كرده است : بهترين جامه در نزد رسول خدا (صلى اللّه عليه و اله ) پيراهن بود، و در حديث ديگر از مسور بن مخرمه نقل است : ((رسول خدا (صلى اللّه عليه و اله ) ما را برد و من به همراه او رفتم . فرمود: وارد شوم و او را بخوانم ، مى گويد: او را خواندم و آن حضرت بيرون شد و در حالى كه قبايى بر تن داشت ...)) و حاكم در ج 4، ص 185 از آن حضرت نقل كرده است : ((جامه هاس سفيد بپوشيد و مرده هايتان را در آنها كفن كنيد)) اين حديث را طبرانى و بزاز - همان طورى كه در مجمع الزوائد، ج 5، ص 128 آمده - نقل كرده اند، در ص 129 آمده است كه بزاز و طبرانى در الاوسط از انس نقل كرده اند كه مى گويد: پيامبر (صلى اللّه عليه و اله ) رنگ سبز را دوست مى داشت يا مى گفت : محبوبترين رنگها نزد رسول خدا (صلى اللّه عليه و اله ) رنگ سبز بود. و ابوداوود، در ج 2، ص 370 از حديث انس نقل كرده است : پادشاه روم شنلى از ديبا به پيامبر (صلى اللّه عليه و اله ) هديه كرد و پيامبر آن را پوشيد گويى دستهايش در هوا معلق بود. و در ج 2، ص 374 از ابى رمثه نقل كرده ، گويد: ((با پدرم خدمت پيامبر (صلى اللّه عليه و اله ) رفتم و ديدم دو برد سبز بر تن دارد.))
504- عراقى گويد: محمّد بن طاهر در كتاب صفوة التصوف از قول عبداللّه بن يسير روايت كرده است : جامه و شلوارش روى كعبين (استخوان برآمده روى پاها) و پيراهنش روى آنها و ردايش روى همه بود، سند اين حديث ضعيف است .
505- ترمذى در الشمائل ، ص 5 از روايت معاوية بن قرة بن اياس ‍ از قول پدرش نقل كرده است كه : با گروهى از قبيله مزينه خدمت پيامبر (صلى اللّه عليه و اله ) رسيديم و خريد و فروش كرديم در حالى كه دكمه هاى پيراهنش باز بود. عراقى گويد: بيهقى روايتى دارد كه ابن عمر با دكمه هاى باز نماز مى خواند، دليل آن را پرسيدم ، گفت : رسول خدا (صلى اللّه عليه و اله ) را ديدم كه چنين مى كرد.
506- قسطلانى در المواهب ، ج 1، ص 330، از يحيى بن عبداللّه بن مالك نقل كرده ، گويد: رسول خدا (صلى اللّه عليه و اله ) جامه هاى خود را از قبيل پيراهن ، ردا و عمامه را با زعفران رنگ مى كرد، اين روايت را دمياطى نقل كرده است و ابوداوود با عبارت ديگرى آورده : پيامبر (صلى اللّه عليه و اله ) جامه ها و حتى عمامه اش را با ورس و زعفران رنگ مى كرد. و همچنين از حديث زيد بن اسلم و ام سلمه و ابن عمر نقل كرده ليكن با آنچه در صحيح آمده سازگار نيست كه پيامبر (صلى اللّه عليه و اله ) از زعفرانى كردن نهى فرمود.... مى گويم : به صحيح بخارى ، ج 7، ص 187 مراجعه كنيد.
507- اين حديث را مسلم و بخارى از حديث عمر در داستان كناره گيرى آن حضرت از كسانش نقل كرده اند: ناگاه روپوشى بر تن داشت نه چيز ديگر، و بخارى از روايت محمّد بن منكدر نقل كرده ، جابر با روپوشش كه از پشت سر بسته بود با ما نماز مى خواند در حالى كه ديگر جامه هايش روى جالباسى بود. و در روايت ديگرى ؛ او در جامه به خود پيچيده نماز مى خواند در حالى كه ردايش را كنار گذاشته بود و در آن روايت است : پيامبر (صلى اللّه عليه و اله ) را ديدم كه چنين نماز مى خواند. سنن بيهقى ، ج 2، ص 240.
508- مواهب اللدنية ، ج 1، ص 327، اين حديث را از بخارى از قول انس نقل كرده و به اين مضمون حديثى گذشت .
509- اين حديث را طبرانى در الصغير و الاوسط از قول عايشه - به طورى كه در المغنى آمده - با سند ضعيف نقل كرده است .
510- حديثى به اين مضمون قبلا گذشت و ابوداوود، در ج 1، ص 164 كتاب خود نظير آن را آورده است .
511- در هيچ جا به اين مطلب برخورد نكردم .
512- اين حديث را ابوداوود، در ج 1، ص 164 و مسلم در ج 2، ص 62 از قول عمر بن ابى سلمه نقل كرده است .
513- ابوداوود، در ج 1، ص 147 از عايشه نقل كرده ، گويد: پيامبر (صلى اللّه عليه و اله ) در يك جامه كه قسمتى از آن روى من بود نماز گزارد.
514- عراقى گويد: اين حديث را از قول ام سلمه جايى نديدم . مسلم از عايشه نقل كرده است : پيامبر (صلى اللّه عليه و اله ) با عباى پشمى سياه نقشدارى بيرون آمد، ابوداوود و نسائى نقل كرده اند: براى پيامبر (صلى اللّه عليه و اله ) عبايى سياه ساختم و او بر تن كرد. ابن سعد در طبقات اضافه مى كند: سفيدى پيامبر (صلى اللّه عليه و اله ) را با سياهى آن خاطر نشان كردم . حالم آن را با لفظ جُبّه نقل كرده و مى گويد: با سند بخارى و مسلم صحيح است .
515- اين حديث را بزاز و ابويعلى با اين عبارت نقل كرده اند: در يك جامه اى كه دو طرفش را برخلاف هم انداخته بود، نماز خواند. و بزاز دارد: در مرض موتش با جامه پنبه اى كه بر تن داشت ، با مردم نماز خواند. و اسناد آن صحيح است ، ابن ماجه در شماره 3552 از قول عبادة بن صامت آورده است : با عبايى كه به خود پيچيده بود نماز خواند در كامل ابن عدى آمده است : پيامبر (صلى اللّه عليه و اله ) آن را در گردنش روى لباس ديگر بست . اسناد آن - به طورى كه در المغنى آمده - ضعيف است ، به سنن بيهقى ، ج 2، ص 238 مراجعه كنيد.
516- انگشتر به انگشت كردن پيامبر (صلى اللّه عليه و اله ) را ترمذى در الشمائل ، ص 7 و بخارى ، ج 7، ص 201 و مسلم در ج 6، ص ‍ 105 نقل كرده اند.
517- ابن عدى در الكامل به سند ضعيفى از حديث واثله ، به اين عبارت نقل كرده است : پيامبر (صلى اللّه عليه و اله ) هرگاه مقصدى داشت به انگشترى اش نخى مى بست . ابويعلى از ابن عمر روايت كرده كه پيامبر (صلى اللّه عليه و اله ) هرگاه مايل نبود كه چيزى را فراموش كند به انگشتش ‍ نخى مى بست تا از خاطر نبرد. و همين طور نقل شده در رابع الخلعيات ولى در سلسله سند آن سالم بن عبداللّه الاعلى ابوالفيض ‍ است كه ابن حيان او را متهم به جعل كرده بلكه ابوحاتم نيز او را به جعل اين حديث متهم ساخته است . (به كتاب المواهب اللدنية ، ج 1، ص ‍ 336 مراجعه كنيد.)
518- اين حديث را بخارى در ج 7، ص 202 و مسلم در ج 6، ص 151 نقل كرده اند.
519- در هيچ ماءخذى به اين حديث برخورد نكردم .
520- اين حديث را طبرانى ، ابوالشيخ و بيهقى در الشعب از حديث ابن عمر نقل كرده اند كه : رسول خدا (صلى اللّه عليه و اله ) عرقچين سفيدى را كه گوشهايى داشت در سفر مى پوشيد، به سر مى كرد و چه بسا موقع نماز آن را مقابلش قرار مى داد. سند هر دو روايت ضعيف است ؛ المغنى ، و ابوداوود در ج 2، ص 376 و بغوى در المصابيح ج 2، ص 119 از قول ركانه نقل كرده است : فرق بين ما و مشركان ، عمامه گذاشتن روى عرقچينهاست .
521- اين حديث را ترمذى در الشمائل ، ص 9 از ابن عباس نقل كرده كه : من پيامبر (صلى اللّه عليه و اله ) را با دستمال چربى بر سر ديدم . بخارى در ج 4، ص 248 از ابن عباس در حديث بيماريى كه به رحلت پيامبر (صلى اللّه عليه و اله ) انجاميد، اين مطلب را نقل كرده است .
522- اين حديث را ابن عدى و ابوالشيخ از حديث جعفر بن محمّد از قول پدرش و او به نقل از جدش عليهم السلام نقل كرده است ؛ المغنى .
523- اين حديث را ترمذى در ج 7، ص 266 از سنن - به طورى كه در الجامع الصغير آمده - به سند ضعيفى نقل كرده است .
524- اين حديث را ابن ماجه به شماره 3557 و حاكم در ج 2، ص 193 از حديث عمر بن خطاب نقل كرده اند.
525- اين حديث را ابوالشيخ از حديث ابن عمر چنين نقل مى كند: هرگاه لباسى مى پوشيد با دست راست شروع مى كرد و هنگام بيرون آوردن از طرف راست و در وقت كندن از سمت چپ شروع مى كرد. اين حديث در بخش انتقال در صحيح بخارى و مسلم از حديث ابوهريره از سخن پيامبر نه از روى عملش ، نقل شده است .
526- اين حديث را حاكم در ج 2، ص 193 ضمن حديثى طولانى نقل كرده است .
527- اين حديث را ابوداوود در ج 2، ص 391 بدون ذكر پهنا و درازا نقل كرده و عراقى مى گويد: ابوالشيخ از حديث ام سلمه آورده است : بستر پيامبر (صلى اللّه عليه و اله ) به اندازه گورى بود كه انسان را در آن مى نهند.
528- ترمذى در ص 23 الشمائل از حديث حفصه نقل كرده : پرسيدند: بستر پيامبر چه بود؟ گفت : پارچه خط دارى بود كه آن را دوبار، تا مى داديم و روى آن مى خوابيد. عراقى گويد: ابوالشيخ از حديث عايشه و ابن سعد در طبقات نقل كرده اند: زنى از انصار بر من وارد شد و ديد بستر رسول خدا (صلى اللّه عليه و اله ) عبايى دولا شده است .
529- اين حديث را طيالسى در ص 36 و بخارى در ج 3، ص 166 ضمن حديثى طولانى نقل كرده اند.
530- طبرانى از حديث ابن عباس نقل كرده است كه : رسول خدا (صلى اللّه عليه و اله ) شمشيرى به نام ذوالفقار داشت كه دسته اش از نقره بود و كمانى داشت كه آن را سداد مى گفتند و تيردانى داشت كه جمع نام داشت . و زرهى داشت كه اطرافش از مس بود به نام ذات الفصول ، و سرنيزه اى داشت كه به آن نبعه مى گفتند و يك نوع سپر داشت كه آن را دفن مى ناميدند و سپر سفيدى داشت كه به آن موجز، مى گفتند.
531- صاحب تاريخ طبرى در ج 2، ص 421 به اسناد خويش از محمّد بن سهل بن ابى حثه از پدرش نقل كرده ، مى گويد: نخستين اسبى را كه رسول خدا (صلى اللّه عليه و اله ) مالك شد، اسبى بود كه در مدينه از مردى از بنى فزاره به ده اوقيه (112 رطل ) خريد و نامش در بين مردم بيابان نشين فرس ‍ بود، رسول خدا (صلى اللّه عليه و اله ) آن را سكب ناميد و آن نخستين اسبى بود كه فردى از مسلمانان سوار بر آن جنگيد. كسى از مسلمين جز آن اسب و اسب ابوبردة بن دينار، به نام ملاوح اسبى نداشت . و در آن كتاب به اسناد خويش از محمّد بن عمر نقل است كه مى گويد: از ابن ابى حثه راجع به اسب مرتجز پرسيدم ، جواب داد: اسبى است كه از مرد بيابانى خريدارى كرده كه خزيمة بن ثابت شاهد آن مرد و آن مرد از بنى مره بود. و در آن كتاب از عباس بن سهل از پدرش به نقل از جدش آمده است كه مى گويد: رسول خدا (صلى اللّه عليه و اله ) سه اسب داشت به نامهاى لزّاز، ظرب و لخيف ، اما لزاز را مقوقس (پادشاه مصر) هديه كرد و لخيف را ربيعة بن ابى البراء هديه داده بود كه آن حضرت چندين شتر از شتران بنى كلاب را در برابر آن به او پاداش دادند و اما ظرب را فروة بن عمرو جذامى به او اهدا كرد و تميم دارى اسبى به نام ورد به رسول خدا (صلى اللّه عليه و اله ) تقديم كرد كه آن را به عمر داد و او در راه خدا به كسى داد و بعدها ديد آن را مى فروشند. بعضى معتقدند علاوه بر اسبهايى كه نام برديم ، پيامبر (صلى اللّه عليه و اله )، اسبى به نام يعسوب داشت . و در همان ماءخذ به اسناد خود از موسى بن محمّد بن ابراهيم از قول پدرش نقل شده است كه گفت : دلدل نام استر پيامبر (صلى اللّه عليه و اله ) بود، نخستين استرى كه در اسلام ديده شده آن را مقوقس به پيامبر هديه كرد و به همراه آن الاغى به نام عقير به آن حضرت تقديم داشت و آن استر تا زمان معاويه باقى بود. و در همان كتاب از زهرى نقل است كه دلدل را فروة بن عمرو جذامى به پيامبر (صلى اللّه عليه و اله ) استرى را به نام فضّه هديه كرد كه آن حضرت به ابى بكر بخشيد و الاغش به نام يعفور در بازگشت از حجة الوداع مرد. و در همان ماءخذ از موسى بن محمّد از پدرش نقل شده كه : شتر قصوا از شتران بنى حريش بود كه ابوبكر آن را با شترى ديگرى به هشتاد درهم خريد و رسول خدا (صلى اللّه عليه و اله ) از روى به چهارصد درهم خريد و در نزد آن حضرت بود تا مرد و اين همان شترى است كه پيامبر با آن مهاجرت كرد و موقعى كه رسول خدا (صلى اللّه عليه و اله ) به مدينه وارد شد آن شتر چهارساله بود و نامش ‍ قصوا، جدعا و عضبا بود. و در همان كتاب ، ص 423 از ابراهيم بن عبداللّه نقل شده كه : بخشوده ها به رسول خدا (صلى اللّه عليه و اله ) هفت چيز بود: عجوه ، زمزم ، سقيا، بركه ، ورسه ، اطلال و اطراف . و در همان كتاب ، ص ‍ 434 از مروان بن ابى سعيد نقل است كه : از اسلحه هاى بنى قينقاع سه شمشير؛ به نامهاى قلعى ، بتار و حتف و پس از آنها دو شمشير مخذم و رسوب از قلس در اختيار پيامبر قرار گرفت و بعضى گفته اند: پيامبر (صلى اللّه عليه و اله ) با دو شمشير به نامهاى عضب كه در جنگ بدر همراهش بود و ذوالفقار كه مال منبه بن حجاج بود و روز بدر به غنيمت برد، وارد مدينه شد. و در همان ماءخذ از وى نقل شده است كه به رسول خدا (صلى اللّه عليه و اله ) دو زره از سلاحهاى بنى قينقاع به نامهاى سعديه و فضه رسيد و در آن كتاب از محمّد بن مسلمه است كه مى گويد: روز احد، بر تن رسول خدا (صلى اللّه عليه و اله ) دو زره ديدم : يكى به نام ذات الفضول و ديگرى به نام فضه ، و در روز جنگ خيبر، دو زره به نامهاى ذات الفصول و سعديه را بر تن آن حضرت ديدم .
532- اين حديث را بخارى ، در ج 4، ص 243 و ابوالشيخ بن حيان از حديث ابن عمر با اسناد نيكو نقل كرده اند؛ المغنى .
533- به تاريخ طبرى ، ج 3، ص 390 در شرح غزوه رسول خدا (صلى اللّه عليه و اله ) با قبيله هوازن در حنين مراجعه كنيد.
534- اين حديث را احمد در مسندش ج 3، ص 390 از حديث جابر و بخارى در ج 5، ص 147 نقل كرده اند.
535- اين حديث را مسلم در ج 7، ص 14 و ابن سعد در الطبقات ج 2 بخش اول ص 78 و 83 نقل كرده اند.
536- اين حديث را بخارى ، در ج 7، ص 176 و مسلم در ج 7، ص 14 آورده اند.
537- روضه خاخ ، نام محلى است بين مكه و مدينه لسان العرب ج 3، ص 14 م .
538- اين حديث را ابى عبدالبر در استيعاب ضمن شرح حال حاطب به طور مرسل و بخارى ، در ج 5، ص 184 به اسناد خويش از عبيداللّه بن ابى رافع از على (عليه السلام) نقل كرده است .
539- اين حديث را احمد در مسند و بخارى در صحيح ج 5، ص 202 از قول ابن مسعود به سند صحيح نقل كرده است .
540- اين حديث را ابوداوود، در ج 2، ص 564 و ترمذى در ج 3، ص 262 از حديث ابن مسعود نقل كرده و مى گويد: از اين جهت عجيب است ، و در مسند احمد، ج 1، ص 396 نيز آمده است .
541- اين حديث را صدوق در معانى ، ص 81 و عيون ، باب سى ام ضمن حديثى طولانى از حسن بن على از دايى اش نقل كرده مى گويد: پيامبر (صلى اللّه عليه و اله ) همواره گشاده رو و نرمخو و خوش برخورد بود و هيچ گاه ، خشن و درشتخو نبود - و نيز - در آن حديث آمده است ، هرگاه خشمگين مى شد، صورتش را برمى گرداند و اظهار نفرت مى كرد و هرگاه خشنود مى شد، چشمش را مى بست . و در صحيح بخارى ، ج 4، ص 229 و 230 نظير اين حديث آمده است .
542- اين حديث را ابوالشيخ با سند نيكو - به طورى كه در المغنى آمده - از عايشه نقل كرده است .
543- اين حديث را ابوداوود، در ج 2، ص 550 و ترمذى در الشمائل ، ص 25 نقل كرده اند.
544- اين حديث را نسائى در ج 1، ص 175 و بخارى در ج 1، ص 63 نقل كرده اند.
545- اين حديث را به تفصيل ابوالشيخ و بزاز از قول ابوهريره با سند ضعيف - چنان كه در المغنى آمده - نقل كرده اند.
546- اين حديث را بخارى ، در ج 4، ص 229 و مسلم در ج 7، ص 73 از قول ابن عباس نقل كرده اند.
547- اين حديث را ترمذى در الشمائل ، ص 1 از ابراهيم بن محمّد به نقل از على (عليه السلام) روايت كرده است .
548- اين حديث را مسلم در ج 7، ص 74 از حديث انس نقل كرده است .
549- اين حديث را مسلم در ج 7، ص 74 از قول جابر و دارمى در ج 1، ص 34 از حديث سهل نقل كرده اند.
550- ابوالحسن بن ضحاك در الشمائل به طور مرسل از قول حسن نقل كرده است كه براى رسول خدا (صلى اللّه عليه و اله ) هشتاد هزار درهم بحرين آوردند كه پيش از آن اين مقدار مال كسى نياورده بود، آن روز هيچ كس درخواست نكرد مگر چيزى به او داد و هيچ سائلى را رد نكرد ولى به كسى كه درخواست نكرده بود چيزى نداد. بخارى اين حديث را در ج 4، ص 12 ذيل حديث انس آورده كه مالى از بحرين نزد پيامبر (صلى اللّه عليه و اله ) آوردند؛ بيشترين مالى بود كه تا آن زمان آورده بودند....
551- اين حديث را ترمذى از عمر بن خطاب در الشمائل ، ص 26 نقل كرده است .
552- اين حديث را بخارى ، در ج 4، ص 115 از قول جبير بن مطعم نقل كرده است .
553- اين حديث را دارمى در ج 1، ص 30 از حديث ابن عمر نقل كرده است .
554- طبرى اين حديث را به طور مسند در التاريخ ، ج 1، ص 135 و ابوالشيخ در اخلاق النبى (صلى اللّه عليه و اله ) نقل كرده اند.
555- اين حديث را ابوالشيخ از قول سعد بن عياض ثمالى . چنانكه در مغنى آمده - مرسلا نقل كرده است .
556- مسلم در ج 5، ص 168 از حديث براء نقل كرده است : وقتى كه كار بر ما سخت مى شد به او پناه مى برديم و از ما كسى شجاع بود كه در كنار او مى ماند.
557- اين حديث را به طورى كه در المغنى آمده است ابوالشيخ بن حبان نقل كرده است .
558- اين حديث را طبرى در التاريخ ، ج 2، ص 348 به اسناد خود از براء بن عازب نقل كرده است .
559- اين حديث را ابوالحسن بن ضحاك ، در الشمائل از سخن ابوسعيد خدرى ضمن حديث طولانى در وصف پيامبر صلى اللّه عليه و اله نقل كرده در آن جا گويد: تواضع بدون ذلت داشت ، چنانكه در كنوزالحقايق مناوى آمده است .
560- اين حديث را ترمذى در سنن ، ج 4، ص 136 از قول قدامة بن عبداللّه و ابن ماجه به شماره 3035 و نسائى در ج 5، ص 270 نقل كرده اند.
561- اين حديث را بخارى در ج 7، ص 217 از حديث اسامة بن زيد نقل كرده است .
562- اين حديث را ترمذى در الشمائل ، ص 23 از حديث انس بن مالك نقل كرده است .
563- اين حديث را احمد در مسند از حديث عايشه نقل كرده و قبلا گذشت .
564- اين حديث را ترمذى در سنن ، ج 10، ص 212 باب مربوط به ناپسندى بلند شدن كسى براى كسى نقل كرده است .
565- اين حديث را بخارى ، در ج 8، ص 68 باب سلام دادن به كودكان از انس نقل كرده است .
566- اين حديث را حاكم در ج 2، ص 466 از قول جرير نقل كرده است و مى گويد: بنابر روش بخارى و مسلم اين حديث صحيح است و طبرانى در الاوسط - به طورى كه در مجمع الزوائد، ج 9 ص 20 آمده است - اين حديث را نقل كرده است .
567- اين حديث را ابوداوود، در ج 2، ص 527 از حديث ابوذر نقل كرده است .
568- اين حديث را ابوالشيخ از روايت عبداللّه بن عبيداللّه بن عمير به نقل از عايشه نقل كرده است ؛ المغنى .
569- اين حديث را بخارى ، در ج 7، ص 91 از قول انس روايت كرده است .
570- اين حديث را - به طورى كه در مجمع الزوائد، ج 9، ص 20 آمده - ابويعلى در الكبير نقل كرده است .
571- اين حديث را ترمذى در الشمائل از كلام زيد بن ثابت نقل كرده است .
572- اين حديث را مسلم در ج 7، ص 78 و ترمذى در الشمائل ، ص 17 از قول جابر بن سمره - بدون جمله و لا يزجرهم الا عن حرام يعنى بجز از حرام منع نمى كرد - نقل كرده اند.
573- تا اين جا را ابونعيم در الدلائل ، ص 230 نقل كرده است . به معانى الاخبار، ص 79 و عيون اخبار الرضا، آخر ج 1، و مكارم الاخلاق ، ص 9 و كافى ج 1، ص 443 و الشمائل ترمذى ، ص 1 و صحيح مسلم ، ج 7، ص 83 مراجعه كنيد.
574- اين مطلب را ابن هشام در السيرة النبوية و طبرسى در اعلام الورى به طور مرسل نقل كرده و كلينى در كافى ، ج 1، ص 449 با سند آورده است :
او سفيد رويى است كه به احترام او طلب باران مى كند.
او فريادرس يتيمان و پناه بيوه زنان است .
575- در صحيح مسلم ، ج 7، ص 82 اخبارى وجود دارد كه بر مطالب وارده در متن دلالت مى كند.
576- اين حديث را در الشمائل ، ص 1 نقل كرده است . اين مطلب در حديث مكرر آمده است .
577- به اين عبارت در مصادر موجود دست نيافتم ، آرى ابونعيم در الدلائل ص 231 و مسلم در صحيح خود، در باب پيرى پيامبر (صلى اللّه عليه و اله )، ج 7، ص 84 اخبارى را به اين مضمون نقل كرده اند.
578- در حديث هند بن ابى هاله و على بن ابى طالب عليه السلام كه آخر همين باب ، ص 158 خواهد آمد، چنين است .
579- به كتاب كافى ، ج 1، ص 449، معانى الاخبار، ص 80، عيون الاخبار، آخر ج 1، الشمائل ترمذى ، ص 2، دلائل النبوه ابونعيم ، ج 3، ص 228 و طبقات ابن سعد، ج 1، بخش 1، ص 54 و 156 و بخش 2، ص 121 و 131 مراجعه كنيد.
580- اين حديث را صدوق در المعانى و ترمذى در الشمائل از حديث حسين بن على (عليه السلام) از هند بن ابى هاله نقل كرده اند، در كافى ، ج 1، ص 443 عبارت مقرون الحاجبين آمده است .
581- حاكم در مستدرك ، ج 3، ص 9 و زمخشرى در ربيع الابرار حديث ام معبد كان ابلج الوجه آورده اند، در حالى كه اين سخن ام معبد نيست ؛ زيرا كه ام معبد پيامبر (صلى اللّه عليه و اله ) را در حديث خويش به قرن توصيف كرده است ؛ نهايه .
582- در النهاية راجع به وصف پيامبر (صلى اللّه عليه و اله ) مى گويد: مژگانش بلند بود.
583- در معانى صدوق آمده است : اقنى العرنين يعنى وسط بينى اش برجستگى داشت ، بنابراين معنايى كه مؤ لف اين كتاب كرده ، معناى مستقيم نيست بلكه نقل به مضمون است .
584- در صحيح مسلم ، ج 7، ص 84 و معانى صدوق ، ص 80 و الدلائل ابونعيم ، ج 3، ص 228 و مكارم ص 10 و كافى ، ج 1، ص 443 در وصف پيامبر (صلى اللّه عليه و اله ) آمده است : ضليع الفم يعنى دهان بزرگ و در نهايه آمده است : از اوصاف آن حضرت ، بزرگ دهان و به قولى فراخ دهان بوده است و عرب دهان بزرگ را مى ستايد و دهان كوچك را مذمت مى كند، شاعر در هجو مردى گويد: ان كان كدى و اقدامى لفى جرذ؛ بين العواسج اجنى حوله المصع ؛ يعنى : اگر رنج و تلاشم براى مردى باشد كه دهانش مانند دهان موش صحرايى ميان بوته هاى خار كه ميوه آنها را مى چيند، كوچك است !
585- اين مطلب را ترمذى در سنن ، ج 13، ص 117 آورده است .
586- اين حديث پيش از اين كتاب از كتاب المعانى و كتب ديگر نقل شد و از كافى خواهد آمد.
587- در كافى ، ج 1، ص 443 آمده است : باريكه مويى از گودى گلو تا سر نافش كشيده مانند خط ميان صفحه اى از نقره درخشان ، و از گردن تا شانه مانند ابريقى از نقره بود. و در كتاب المعانى ، ص 80 آمده است : بين گودى گلو و سر نافش با موهايى مرتبط بود.
588- اين حديث را احمد در مسند، ج 1، ص 96 و 116 از حديث على بن ابى طالب (عليه السلام) و مسلم در ج 7، ص 85 نقل كرده اند.
589- اين حديث را بخارى در ج 1، ص 57 و مسلم در ج 7، ص 86 و ابن سعد در طبقات ، ج 1، بخش 2، ص 131 و احمد در ج 2، ص ‍ 226 و 227 نقل كرده اند.
590- اين حديث را ابونعيم در الدلائل ، آخر جزء 1، ص 232 نقل كرده است . و دارمى در مقدمه سنن خويش ، ص 31 و ابن سعد در الطبقات ، ج 1، ق 2، ص 99 و 123 و احمد در مسند، ج 3، ص ‍ 107، 200، 222، 227، 228 و طيالسى در مسند خود، ص 157 به شماره 1248 و هيتمى در مجمع الزوائد، ج 8، ص 282 مطلبى به اين مضمون آورده اند.
591- در بعضى از نسخه ها بجاى جميل ، عبل يعنى ستبر، آمده است .
592- در حديث هند بن ابى هاله آمده است : هرگاه حركت مى كرد از جا كنده مى شد، بى شتاب گام برمى داشت و به آرامى راه مى رفت به گونه اى كه گويى در سرازيرى حركت مى كند و هرگاه به سمتى رو مى كرد با تمام بدن رو مى آورد. در مجمع الزوائد، ج 8، ص 272 به نقل از بزاز در مسند خود آورده است : هرگاه راه مى رفت چنان بود كه گويى در سرازيرى راه مى رود.
593- اين حديث را ابونعيم آخر كتاب الدلائل نقل كرده است و ابويعلى و ابن عساكر از امّ هانى در خبر طولانى آورده اند: ((اما ابراهيم ، به خدا سوگند كه من از همه مردم در خلق و خو شباهت بيشترى به او دارم .)) به درالمنثور، ج 4، ص 188 مراجعه كنيد.
594- به مجمع الزوائد، ج 8، ص 284 و صحيح مسلم ، ج 7، ص ‍ 89 و بخارى ، ج 6، ص 188 مراجعه كنيد.
595- باب 1، فصل 1، در صورت و سيرت و شمايل پيامبر (صلى اللّه عليه و اله ).
596- هند بن ابى هاله برادر مادرى حضرت فاطمه عليهاالسلام يعنى ناپسرى رسول خدا (صلى اللّه عليه و اله ) است ، مردى گشاده زبان و بيانگر اوصاف پيامبر (صلى اللّه عليه و اله ) بود، كه سرانجام در جنگ جمل در ملازمت حضرت على (عليه السلام) به شهادت رسيد.
597- در كتاب الشمائل ترمذى چنين آمده ولى در مكارم الاخلاق و دلائل ابونعيم آمده است : ((اگر حق دست به دست مى شد.))
598- در نظم دررالسّمطين زرندى متوفاى 752، ص 65 آمده است : و يخرجون ادلة ، يعنى از محضر پيامبر (صلى اللّه عليه و اله ) كه بيرون مى آمدند، خود راهنمايان به راه خير بودند.
599- در معانى صدوق آمده : هر كه مسلمان واقعى بود، ثنايش در نزد آن حضرت ارزش والايى داشت ، اما اگر در كسى احساس دورويى و ضعف ديانت مى فرمود، ثنايش را مورد توجه قرار نمى داد و بى اعتنايى مى كرد.