مهماندارى در اسلام

نورمراد محمدى

- ۳ -


بخش سوم: وظايف ميزبان

در مهمانى و مهماندارى، مهمان و ميزبان وظايفى نسبت‏به يكديگر دارند كه‏بايد آنها را مراعات كنند. بعضى از اين وظايف براى راحتى حال مهمان و ميزبان‏است و بعضى به خاطر زياد شدن ثواب مهماندارى و مهمانى رفتن است.

دين مقدس اسلام سفارش مؤكد به مهماندارى و مهمان‏نوازى كرده‏و وظايفى را معين كرده است كه ائمه اطهارعليهم السلام اين وظايف را بيان كرده‏اند.ما مى‏توانيم با عمل كردن به آنها به ثواب‏هاى بسيار زيادى برسيم وبه اين وسيله دنيا و آخرت خود را آباد كنيم.

اما وظايفى كه مخصوص ميزبان و مهماندار است، عبارتند از:

به كار نگرفتن مهمان

امام جعفر صادق‏عليه السلام مى‏فرمايد: يكى از وظايف ميزبان اين است كه‏مهمان را به كار نگيرد. به كار گرفتن مهمان جفا و ظلم در حق او است. (1) .

متاسفانه يكى از عادات بد عده‏اى از مردم اين است كه وقتى براى آنهامهمان مى‏رسد، از فرصت استفاده كرده و او را به كار مى‏گيرند و تا جايى كه‏ممكن باشد، از او كار مى‏كشند در حالى كه اين عادت كاملا مخالف دستور وشؤونات اخلاقى ائمه اطهارعليهم السلام و علماى دين است.

روزى براى حضرت امام رضاعليه السلام مهمان رسيد. حضرت نزد او نشست وبعد از شام تا نيمه شب با او صحبت كرد و صحبت‏هاى او را شنيد. دراين هنگام چراغى كه در آن‏جا روشن بود، خراب شد ونزديك بودخاموش شود.

مهمان دستش را دراز كرد تا آن را درست كند. امام رضاعليه السلام او را نهى كردو نگذاشت مهمان اين كار را بكند و خود چراغ را درست كرد و فرمود:ما قومى نيستيم كه مهمانمان را به كار گيريم و از او كار بكشيم.به همين خاطر نگذاشتم تو چراغ را درست كنى. (2) .

در جايى كه امام‏عليه السلام راضى نمى‏شود مهمانش حتى براى تعمير كردن‏يك چراغ به زحمت‏بيفتد و خودش اين كار را مى‏كند، ما هم كه شيعه‏آن حضرت هستيم، بايد به دستور آن بزرگوار عمل كرده ومهمانانمان رابه كار نگيريم.

ابن ابى‏يعفور مى‏گويد: روزى ديدم براى امام صادق‏عليه السلام مهمان رسيد.در همان شب آن شخص برخاست كه بعضى از كارها را انجام دهد و زحمتى رااز دوش امام‏عليه السلام بردارد. وى مى‏خواست‏به اين وسيله به حضرت خدمت‏كرده باشد.

امام‏عليه السلام تا به اين قضيه پى برد، او را نهى كرد و نگذاشت كارى انجام دهد،و خود بلند شد و كارها را انجام داد و فرمود: پيامبر گرامى اسلام‏صلى الله عليه وآله نهى كرداز اين‏كه كسى مهمان را به كار گيرد. (3) .

غذا خوردن با مهمان

يكى از وظايف اخلاقى ميزبان اين است كه همراه مهمانانش غذا بخورد واز غذا دست نكشد تا همه مهمان‏ها سير شوند و كنار بكشند، زيرا ممكن‏است‏بعضى از مهمان‏ها كمرو باشند و در صورت غذا نخوردن صاحبخانه، آنان هم غذا نخورند و يا هنوز سير نشده، دست از غذا خوردن بكشند.

علت ديگر اين است كه مهمان فكر بدى درباره غذا نكند. چون اگرصاحبخانه غذا نخورد، ممكن است مهمان فكر كند غذا داراى اشكالى بوده ياعيب و ايرادى داشته كه ميزبان همراه مهمان غذا نخورده است.

امام صادق‏عليه السلام مى‏فرمايد: وقتى مهمانى براى رسول‏خداصلى الله عليه وآله مى‏رسيد،همراه او غذا ميل مى‏كرد و دست از غذا نمى‏كشيد تا مهمان سير مى‏شد وكنار مى‏كشيد. (4) .

غذا خوردن با مهمان علاوه بر اين‏كه موجب نزديكى دل‏هاى مؤمنان‏مى‏شود و سوء ظن‏ها را از بين مى‏برد، موجب رضايت و دوستى خدا و رسول‏مى‏شود و اين پاداشى بسيار بزرگ است.

پيامبر گرامى اسلام‏صلى الله عليه وآله مى‏فرمايد: هر كس دوست دارد خدا و رسولش اورا دوست داشته باشند، با مهمانش غذا بخورد. (5) .

و نيز مى‏فرمايد: هر كس غذايش را با مهمانش بخورد، تمام حجاب‏هاى‏ظلمانى بين او و خدا از بين مى‏رود. (6) .

حكايت: غذا خوردن حضرت على‏عليه السلام با مهمانانش

روزى عده‏اى دزد را نزد حضرت على‏عليه السلام آوردند تا حكم شرعى را درباره‏آنها به اجرا در آورد.

حضرت بعد از اجراى حكم شرعى و قطع كردن انگشتان آنها فرمود: حال‏داخل مهمانسرا شويد، و به يكى از اصحاب دستور داد كه دست آنها رامعالجه كند و به آنها روغن و عسل و گوشت‏خورانيد تا اين‏كه بعد از چندروزى خوب شدند.

روزى حضرت آنها را به خانه خود دعوت كرد و فرمود: دست‏هاى شمازودتر از خودتان به آتش جهنم سبقت گرفتند. حال اگر خودتان مى‏خواهيدنجات پيدا كنيد، توبه كرده و از اين غذا بخوريد.

بعد از حاضر شدن غذا، حضرت دستش را به بهانه درست كردن چراغ‏دراز كرد و آن را خاموش نمود و بعد آن را به حضرت زهراعليها السلام داد و فرمود:روشن كردن آن رابه تاخير بينداز تا مهمان‏ها خوب غذا بخورند، بعد كه تو راصدا زدم، آن را بياور!

حضرت كنار مهمان‏ها در تاريكى نشست و بدون اين‏كه غذا ميل كند،دهان مباركش را مى‏جنباند. مهمان‏ها فكر مى‏كردند در حال خوردن است.و آنها هم تا آخر غذا را خوردند و سير شدند و دست از غذا خوردن كشيدند.

حضرت على‏عليه السلام وقتى فهميد مهمان‏ها دست از غذا خوردن كشيده‏اند،حضرت زهراعليها السلام را صدا زد و فرمود: زهرا جان! پس اين چراغ چه شد، چراآن را نمى‏آورى؟

حضرت زهراعليها السلام چراغ را روشن كرد و آن را آورد. وقتى در روشنايى به‏سفره نگاه كردند، ديدند تمام غذا باقى است و چيزى از آن كم نشده است!

اميرالمؤمنين على‏عليه السلام به مهمان‏ها گفت: چرا غذا ميل نكرديد؟!

عرض كردند: ما غذا خورديم و سير شديم، ولى خداى عزيز به غذاى شمابركت داده است.

بعد حضرت على‏عليه السلام از آن غذا ميل كرد و سير شد. حضرت زهرا وحسنين‏عليهما السلام نيز غذا خورده و سير شدند. از آن غذا به همسايه‏ها هم دادند،در حالى كه غذا همچنان باقى بود و از آن كم نمى‏شد.

صبح كه شد حضرت على‏عليه السلام خدمت رسول‏خداصلى الله عليه وآله شرفياب شد.

رسول‏خداصلى الله عليه وآله وقتى چشمش به على‏عليه السلام افتاد، در حالى كه لبخند شادى‏بر لب داشت، فرمود: خداوند تبارك و تعالى از كارى كه ديشب كردى،خشنود شد و به خاطر اين‏كه چراغ را خاموش كردى و غذا نخوردى تامهمان‏ها سير شوند، به غذاى تو بركت داد، به‏طورى‏كه هر چه از آن مصرف‏مى‏كرديد، چيزى كم نمى‏شد.

على‏عليه السلام عرض كرد: يارسول الله! كى تو را خبر داد؟!

حضرت فرمود: جبرئيل‏عليه السلام اين آيه را در شان تو از طرف خدا بر من‏خواند: «ويؤثرون على انفسهم ...». (7) .

علت تاكيد ائمه اطهارعليهم السلام به غذا خوردن با مهمان اين است كه بعضى ازمهمان‏ها كمرو هستند و به همين خاطر غذا نمى‏خورند مگر اين‏كه ابتداميزبان شروع به خوردن كند، و اگر او زود دست از غذا خوردن بكشد، آنهانيز دست از غذا خوردن مى‏كشند، هر چند سير نشده باشند.

دين مبين اسلام براى حل اين مشكل سفارش كرده خوب است ميزبان قبل‏از همه شروع به خوردن كند و بعد از همه دست از غذا بكشد تا كسى گرسنه‏نماند.

امام جعفر صادق‏عليه السلام مى‏فرمايد: رسول‏خداصلى الله عليه وآله وقتى با عده‏اى غذاميل مى‏كرد، اولين كسى بود كه شروع به خوردن مى‏كرد و آخرين كسى بود كه‏دست از غذا خوردن مى‏كشيد. (8) .

امام كاظم‏عليه السلام مى‏فرمايد: وقتى براى رسول‏خداصلى الله عليه وآله مهمان مى‏رسيد، همراه‏او غذا مى‏خورد و دست از غذا نمى‏كشيد تا غذاى مهمان تمام مى‏شد. (9) .

شايان ذكر است غذا خوردن مهمان با ميزبان عموميت ندارد، يعنى اين‏كه‏در زمان‏ها و اماكن عادات و رسومات مختلف است. ممكن است در زمانى‏براى مراعات حال مهمان غذا خوردن با او بهتر باشد، اما در زمان و يا مهمان‏ديگر غذا نخوردن بهتر باشد. لذا در مورد اول بايد با مهمان غذا بخورد و درمورد دوم خوب است او را تنها گذاشت، تا غذايش را ميل كند.

هر طور كه مهمان راحت‏باشد و در سختى قرار نگيرد، اسلام دستورداده است همان‏طور با او رفتار كنيم.

غذا را هر چه زودتر براى مهمان آماده كند

مهمان وقتى از راه مى‏رسد، مخصوصا اگرمسافر باشد، غالبا خسته وگرسنه است. هم نياز به غذا دارد و هم استراحت. لذا بايد هر چه زودترغذاى او را آماده كنند تا بتواند استراحت كند. براى اين كار لازم نيست غذاى‏مفصل درست كنند، بلكه هر غذايى كه آماده و دم دست‏باشد، براى او فراهم‏آورند.

يكى از روش‏هاى بسيار پسنديده حضرت ابراهيم خليل‏عليه السلام همين بود كه‏غذاى مهمان را خيلى زود آماده و نزد او حاضر مى‏كرد، بدون اين‏كه تكلفى‏به خرج داده و خود را به زحمت‏بيندازد; مانند روزى كه ملائكه عذاب‏قوم لوط‏عليه السلام به منزل او وارد شدند. حضرت ابراهيم‏عليه السلام فكر كرد آنها انسان‏هستند. لذا خيلى زود گوساله‏اى را كه دم دست داشت ذبح و بريان كرد و نزدآنها آورد. بعدا فهميد آنان ملائكه هستند وغذا نمى‏خورند (فما لبث ان جاءبعجل حنيذ; (10) چيزى نگذشت كه گوساله‏اى را بريان كرده، نزد آنها آورد).

خود را به زحمت نيندازد

مهمان دو گونه است: مهمانى كه بدون اطلاع و دعوت قبلى به خانه كسى‏مى‏رود و ديگرى كه با اطلاع و دعوت به مهمانى مى‏رود و به منزل برادرمؤمنش وارد مى‏شود.

ميزبان در مورد اول لازم نيست‏براى تهيه غذا و پذيرايى از مهمان، خودرا به زحمت‏بيندازد، بلكه هر غذايى كه آماده داشت، براى او حاضر كرده وبه اين وسيله از او پذيرايى كند.

امام جعفر صادق‏عليه السلام مى‏فرمايد: وقتى برادر مؤمنت‏به مهمانى تو آمد،آنچه غذا حاضر دارى، براى او بياور. اما اگر او را دعوت كردى، آنچه درتوان دارى، براى او حاضر و به اين وسيله از او پذيرايى كن. (11) .

هر كس به خوان قسمت‏خود رزق مى‏خورد از كم بضاعتى خجل از ميهمان مباش

«صائب تبريزى‏».

در اين مورد هم هيچ فرقى بين مهمانان نيست. مهمان هر كس كه باشد،دستور اسلام اين است كه انسان نبايد خود را به خاطر او به زحمت‏بيندازد.

حكايت: پذيرايى اعرابى از خليفه

روزى خليفه مهدى عباسى، به شكار رفته و از لشكر دور افتاده بود.همچنان كه حيران و سرگردان در صحرا مى‏گشت، ناگاه به خيمه اعرابى‏باديه‏نشين رسيد.

هوا گرم و خليفه تشنه و گرسنه بود. خليفه به خيمه اعرابى وارد شد و روبه او كرده، پرسيد: اى اعرابى! آيا مهمان مى‏خواهى؟

اعرابى گفت: مى‏خواهيم، اگر به آنچه هست، قانع شوى و عيب نگيرى!

خليفه گفت: قبول است. حال برو و آنچه حاضر است، بياور.

اعرابى مقدارى ماست و نان داشت. آورد و خليفه ميل كرد. بعد گفت:اى اعرابى! غذاى خوبى بود. ديگر چه دارى؟

اعرابى كوزه آبى داشت. پيش آورد و قدحى پر كرد و به خليفه داد.

خليفه نوشيد. آن‏گاه به اعرابى گفت: آيا مرا مى‏شناسى؟

اعرابى گفت: خير، شما را نمى شناسم. خليفه گفت: من از خواص‏اميرالمؤمنين مهديم!

اعرابى گفت: شايد راست‏بگويى.

خليفه قدحى ديگر نوشيد و گفت: من از جمله سپهسالاران اميرالمؤمنين‏مهديم!

اعرابى باشنيدن اين حرف كوزه را از پيش او برداشت و سر كوزه رامحكم كرد و يك سو نهاد.

مهدى پرسيد: چه مى‏كنى؟!

گفت: و الله ديگر آب به تو نمى‏دهم. وقتى قدح اول را نوشيدى، ادعا كردى‏از نزديكان خليفه‏اى. دوم را كه خوردى، گفتى سپهسالارى. قدح سوم را كه‏بخورى، دعوى خلافت مى‏كنى، و اگر چهارم را بخورى، دعوى نبوت مى‏كنى ومى‏گويى محمد رسول الله‏ام و همى ساعت فرشتگان در آيند و مرا به زحمت‏اندازند!

مهدى از اين سخن بسيار خنديد و بعد از ساعتى لشكر و خدم او آمدند واعرابى را جايزه زيادى داد. (12) .

خنده رويى ميهمان را گل بجيب افشاندن است *** تنگ خلقى كفش پيش پاى مهمان ماندن است

«صائب تبريزى‏».

پيامبر گرامى اسلام‏صلى الله عليه وآله مى‏فرمايد: خود را به خاطر مهمان به زحمت‏نيندازيد، زيرا اين كار موجب ناراحتى مهمان مى‏شود و كسى كه مهمان راناراحت كند، خدا را ناراحت كرده است و كسى كه خدا را ناراحت كند، خدااو را [به عذاب در جهنم] ناراحت مى‏كند.

در روايت آمده است: عده‏اى به مهمانى حضرت يونس‏عليه السلام رفتند. حضرت‏مقدارى باقلا از مزرعه خود چيد و با كمى نان خشك براى آنها آورد وفرمود: اگر خداوند افرادى كه خود را به‏خاطر مهمان به سختى مى‏اندازند،لعنت نكرده بود، من خود را به‏خاطر شما به زحمت مى‏انداختم.

ميزبان در پذيرايى از مهمان بايد طورى رفتار كند كه مهمان احساس‏مزاحمت نكند و اگر بداند ميزبان براى پذيرايى از او به زحمت مى‏افتد وبه وسيله قرض گرفتن و مشقت زياد لوازم پذيرايى را آماده مى‏كند، اين كارموجب دلسردى او شده و براى رفع مزاحمت‏سعى مى‏كند كمتر به ديدن ومهمانى بيايد. اين كار موجب دورى مؤمنان از يكديگر شده و اتحاد و دوستى‏ميان آنها رو به سردى مى‏گرايد. اما اگر تشريفاتى نباشد و ميزبان از آنچه‏خود و خانواده مى‏خورند، بدون تكلف براى مهمان نيز بياورد، ديگر او نيزاحساس مزاحمت و سربار بودن نمى‏كند و دفعات بعد نيز به ديدن ميزبان‏خواهد آمد و دوستى ميان آنها بيشتر خواهد شد.

حكايت: مهمانى دادن دو دوست

گويند در زمان‏هاى قديم دو نفر بودند كه رفاقت و صميميت آنها زبانزدخاص و عام بود و خيلى باصداقت رفتار مى‏كردند.

روزى يكى از آن دو دوست‏به مهمانى دوست‏خود رفت. ميزبان درضيافت او تكلف كرد و انواع غذاها را آماده كرد واگر پول نداشت، ازمغازه‏ها نسيه گرفت، تا به مهمان خوش بگذرد.

بعد از سه روز مهمان عزم رفتن كرد، و وقت‏خداحافظى گفت: واقعا كه‏رسم مهماندارى را بلد نبودى! اگر زمانى به مهمانى من بيايى، به تو آيين‏مهماندارى را ياد مى‏دهم.

ميزبان خجل شد و انديشيد در ضيافت او چه كوتاهى كرده و كدام نكته رافرو گذاشته و انجام نداده‏ام.

مدتى در اين انديشه بود تا اين‏كه روزى او را بدان شهر دوست‏سفرى‏اتفاق افتاد و به خانه دوستش رفت.

آن دوست مقدم او را عزيز داشت و فورا نان و سركه پيش آورد. آن‏گاه‏سفره، كاسه‏اى چوبى و سه نوع خوردنى پيش او نهاد.

مهمان با خود فكر كرد شايد فردا تكلف مى‏كند و پذيرايى اصلى را انجام‏مى‏دهد، اما روز ديگر نيز غذاى سرد پيش او نهاد!

مرد متحير شد و با خود گفت: چندان كه تكلف كردم، در مهماندارى مرامقصر خواند، پس چرا خود تكلف نمى‏كند؟

روزى پرده حشمت از ميان برداشت و شرم و خجالت را به كنارى نهاد واز او پرسيد: دوستان اين‏طور مهماندارى مى‏كنند؟!

ميزبان گفت: آرى، تكلف مال بيگانگان است. وقتى من به منزل تو آمدم،خواستم يك ماه تو را ببينم و در خدمت تو باشم. چون طريق تكلف پيش‏داشتى، دانستم از وجود من به تنگ آمده‏اى. پس كفش در پاى كردم و ازخدمت تو دور شدم. و چون تو آمدى، من از معمول خويش زيادت نمى‏كنم وزياده‏روى نمى‏نمايم، و بر وجود تو منتى نمى‏نهم، و اگر يك سال هم مهمان‏من باشى، مرا هيچ بار گرانى نخواهد بود.

مرد عاقل بود و انصاف بداد و يقين كرد تكلف كردن با مهمان از عادت‏كرام نيست، و روى ترش كردن با مهمانان جز سيرت لئيمان نباشد. (13) .

ميزبان نبايد آنچه را براى مهمان حاضر مى‏كند، كم و حقير شمارد و آن رادر شان مهمان نداند، چون در اين صورت نعمت‏خدا را ناچيز شمرده و اين‏خود نعى ناسپاسى است.

اگر انسان برادر دينى‏اش را دعوت كرد، بايد تا توان دارد، از او پذيرايى‏كند و وسايل رفاه و آسايش او را فراهم نمايد.

امام صادق‏عليه السلام مى‏فرمايد: اگر كسى هزار درهم را صرف طعامى كند ومؤمنى از آن بخورد، اسراف نكرده است. (14) .

اسراف آن است كه كسى غذايى درست كند و بدون اين‏كه خورده شود، آن‏را دور بريزد، اما اگر غذايى گران قيمت درست كند كه خود و خانواده‏اش يامؤمنى از آن بخورند، اسراف نيست. خداوند تبارك وتعالى مى‏فرمايد: ازغذاهاى حلال بخوريد و بياشاميد، ولى اسراف نكنيد، هر نوع غذايى را اين‏آيه در بر مى‏گيرد، مگر غذاهاى حرام يا شبهه ناك را.

متاسفانه عده‏اى از افراد پولدار و ثروتمند، تحت عنوان مهمانى و پذيرايى‏از مهمان، اسراف مى‏كنند و به عنوان عمل كردن به دستور اسلام، اسلام رابد نام كرده و دستورهاى دينى را مسخره نموده، آبروى اسلام را برده و مايه‏ننگ اسلام شده‏اند.

عده‏اى از فرمانروايان با اين بهانه، بيت المال رابه باد فنا داده و حق فقرارا از بين برده‏اند.

نبايد از مهمان پرسيد غذا خورده است‏يا نه

يكى ديگر از وظايف ميزبان اين است كه بدون اين‏كه از مهمان سؤالى كند،هر غذايى را كه در خانه داشت، براى او بياورد تا ميل كند و اگر غذا نخورد،آن را بردارد، چون بعضى از مهمان‏ها كمرو هستند، و اگر از آنها پرسيده شودغذا خورده‏اند يا نه، مى‏گويند: آرى، در حالى كه ممكن است‏بسيار هم گرسنه‏باشند.

امام صادق‏عليه السلام مى‏فرمايد: وقتى برادر مؤمنت‏به خانه‏ات آمد، از او مپرس‏چيزى خورده يا نه. هرچه حاضر دارى، نزد او بياور، كه جواد و جوانمردكسى است كه هر چه دارد، حاضر سازد. (15) .

درباره حضرت ابراهيم‏عليه السلام در قرآن كريم آمده است: وقتى ملائكه‏مى‏خواستند عذاب را بر قوم لوط نازل كنند، اول به خانه حضرت ابراهيم‏عليه السلام‏آمدند، و حضرت بدون اين‏كه از آنها سؤال كند غذا خورده‏اند يا نه، گوساله‏اى‏را براى آنها بريان كرد و نزد آنها حاضر نمود.

اگر حضرت ابراهيم‏عليه السلام ابتدا مى‏پرسيد غذا خورده‏اند يا نه، ديگر غذادرست كردن معنا نداشت; پس معلوم مى‏شود حضرت به وظيفه خود عمل‏كرده است.

حكايت: عرب جوانمرد

هنگامى كه عبدالله بن عباس نابينا شد، از مدينه به شام رفت و غلامى‏به نام خشم همراه او بود.

روزى در اثناى راه باران گرفت. عبدالله گفت: اى غلام! ببين در اين‏نزديكى پناهگاهى هست و خيمه‏اى مى‏بينى!

غلام گفت: خيمه‏اى مى‏بينم، و عبدالله را بدان سو برد. پيرزنى از خانه‏بيرون آمد و عبدالله را در گوشه‏اى جاى داد. وى بزكى در خيمه داشت.در اين اثنا شوهرش رسيد و بر عبدالله سلام كرد.

شوهر به زن گفت: زود اين بز را بياور تا براى مهمان ذبح كنيم.

زن گفت: اين بز سبب معاش ما است. اگر براى مهمان بكشيم،خواهيم مرد.

پيرمرد جواب داد: مرگ نزد من از زندگانى ناجوانمردانه بهتر است،كه مهمان گرسنه در خانه من بماند. كارد را از زن گرفت و بز را ذبح كرد وبريان نمود و نزد عبدالله آورد.

بامداد روز ديگر كه ابن عباس اراده رفتن نمود، به غلام گفت: آن زرهاى‏نقد را كه دارى، به اين پيرمرد بده!

غلام گفت: اگر بهاى ده گوسفند به او بدهى، كافى است.

عبدالله جواب داد: زرها را به او بده، كه هنوز از ما سخى‏تر است، زيرا ماغير از اين، اسباب و اموال ديگرى داريم، ولى او به جز آن بز كه براى ما كشت، چيز ديگرى ندارد. (16) .

امام جعفر صادق‏عليه السلام مى‏فرمايد: وقتى برادر مؤمنت‏بر تو وارد شد، غذانزد او بياور. اگر نخورد، به او آب بده و اگر ننوشيد، به او بگو [با آن آب]وضو بگيرد. (17) .

كسى كه برادر مؤمنش را دعوت مى‏كند، بايد خود را براى پذيرايى ازچند نفر ديگر هم آماده كند، چون ممكن است آن شخص، فرزند، برادر و يارفيق خود را نيز به‏همراه بياورد، مخصوصا اگر مهمان فردى صاحب منصب‏باشد كه در اين صورت چند نفر دوست و آشنا هم به همراه خواهد آورد وميزبان بايد خود را براى پذيرايى از همه آنها آماده كند.

حكايت: مهمانى كريمان

شيخ احمد خضرويه، روزى به عيال خود گفت: مى‏خواهم فلانى را كه ازمعارف شهر است، مهمان كنم.

زن گفت: او مردى بزرگ است. ما اسباب ضيافت او را از كجابه دست آوريم؟ چون اگر بخواهى او را دعوت كنى، بايد گاو، گوسفند و الاغى‏را ذبح كنى!

احمد پرسيد: علت كشتن گاو و گوسفند را مى‏دانم، اما حكمت كشتن الاغ‏چيست؟!

زن گفت: چون كريمان و بزرگان دست در نمك كه زنند، واجب است‏سگان محله را نيز دندانى چرب كنند! (18) .

همراه آوردن ديگران در صورتى درست است كه ميزبان راضى باشد واگر ميزبان راضى نباشد مهمان كس ديگرى را به‏همراه بياورد، اين كارشرعا حرام است.

بدرقه كردن مهمان تا در منزل

خوب است ميزبان مهمان را تا در منزل بدرقه كند و ضمن خداحافظى،از توفيق ميزبان بودن اظهار خوشحالى كند و آرزو كند مهمان دوباره به منزل‏آنها بيايد تا صميميت آنها زيادتر شود.

رسول‏خداصلى الله عليه وآله مى‏فرمايد: يكى از حقوق مهمان بر ميزبان اين است كه‏همراه او برود، تا از منزل خارج گردد. (19) .

يارى كردن مهمان به هنگام آمدن

استقبال از مهمان و خوشامدگويى به او يكى از رسوم پسنديده است.

استقبال از مهمان و به پيشواز او رفتن و گرفتن لوازم و اسباب شخصى اوو رو به رو شدن با خنده و خوشرويى نوعى امر به معروف است، كه مهمان‏نيز تشويق شود با ديگران همين رفتار را داشته باشد و ديگران را به مهمانى‏دعوت كند.

هنگامى كه مهمان مى‏خواهد مهمانى را ترك كند، ميزبان خود راخوشحال نشان ندهد، اما زاد و راحله راه را براى مهمان فراهم آورد وازسوغاتى‏هاى محل براى او بخرد و او را براى دفعات بعد نيز به مهمانى دعوت‏كند و خود نيز به ديدن و مهمانى او برود.

امام جعفر صادق‏عليه السلام مى‏فرمايد: وقتى براى شما مهمانى رسيد، در هنگام‏ورود، او را در پياده كردن زاد و توشه‏اش كمك كنيد و وقتى خواست‏برگردد،به او كمك نكنيد، چون اين كار از پستى انسان است و زاد و توشه‏اش راآماده كنيد كه نوعى سخاوت است. (20) .

حكايت: استقبال و بدرقه عجيب

اسمعى مى‏گويد: روزى در قبيله‏اى نزول كردم. در ميان باديه در هنگام‏وصول، زنان و دختران قبيله پيش آمده و مرحبا گفتند و بار مرا گشوده، به‏منزل بردند و تا وقتى كه در آن قبيله بودم، مرا خدمت مى‏كردند و از پذيرايى‏هيچ‏گونه كمبودى احساس نمى‏كردم.

بعد از سه روز تصميم گرفتم بروم. خواستم شتر خود را بار كنم، اما چون‏بارم سنگين بود، به تنهايى نمى‏توانستم آن را بار كنم. هرچه منتظر و چشم‏به راه ماندم، هيچ‏كس به كمك من نيامد.

از اين رفتار خيلى ناراحت و در عين حال متعجب بودم. درمانده‏صدا زدم: شما در وقت آمدن انواع دلدارى را تقديم كرديد و اكنون مرا تنهاگذاشته، مدد نمى‏كنيد، تا شترم را بار كنم؟! علت اين برخورد چيست؟ مگر ازمن خطايى سرزده است؟

يكى از آنها جواب داد: ما قومى هستيم كه از ورود مهمان خوشحال‏مى‏شويم و هنگام آمدن او را خدمت مى‏كنيم، اما چون دوست نداريم مهمان‏از پيش ما برود و از رفتن او ناراحت مى‏شويم، از اين رو در وقت رحيل براى‏ما عار است او را مدد كنيم.

وقتى اين جواب را شنيدم، متعجب شدم و هر طور بود بارم را به تنهايى‏بر شتر گذاردم و از آنها خداحافظى كردم. (21) .

قدرت مهمانى دادن را داشته باشد

كسى كه نمى‏تواند نان زن و بچه‏هاى خود را بدهد، حق ندارد مهمان‏دعوت كند و اداى افراد سخى را درآورد . از قديم گفته‏اند: چراغى كه به خانه‏رواست، به مسجد حرام است. غذا دادن به خانواده و پرداخت نفقه زن وفرزند واجب است، اما مهمانى دادن مستحب، وهيچ مسلمانى نبايد عمل‏واجب را به‏خاطر انجام كار مستحبى ترك كند. انسان اول بايد زن و اولادخود را سير كرده و در رفاه قرار دهد، آن وقت اگر توانست مهمان‏دعوت كند.

مهمانى دادن ثواب بسيارى دارد، ولى بايد در حد توان انسان باشد. اگربيشتر از يك نفر را نمى‏تواند مهمان كند، بايد همان يك نفر را دعوت كند ودو نفر را دعوت نكند، و اگر توان پذيرايى از دو يا سه نفر را دارد، نبايد بيشتراز آن را دعوت كند و خانواده خود را در مضيقه و تنگنا قرار دهد.

آماده كردن غذاى مورد علاقه مهمان

يكى از اخلاق نيكوى ميزبان اين است كه از مهمان بپرسد غذاى موردعلاقه‏اش چيست. اگر توانست، برايش تهيه نمايد و در غير اين صورت از اوعذرخواهى كند.

پرسش از مهمان اين حسن را دارد كه اگر غذايى براى او ضرر دارد و يادكتر او را از خوردن آن منع كرده است; تهيه نگردد و در عوض غذايى كه باب‏ميل مهمان است‏يا براى او ضرر ندارد، آماده شود.

پيامبر گرامى اسلام‏صلى الله عليه وآله مى‏فرمايد: كسى كه غذاى مورد علاقه برادردينى‏اش را فراهم كند، مورد آمرزش خدا است و خدا او را مسرور مى‏نمايد.

حفظ كردن آبروى مهمان

حفظ آبروى مؤمنان بر يكديگر واجب است و اگر كسى به عيب برادردينى‏اش پى برد، بايد آبروى او را حفظ كند و عيب او را براى ديگران ابرازنكند.

يكى از جاهايى كه معمولا انسان به بعضى از عيوب برادر مؤمنش پى‏مى‏برد و بر آنها آگاهى مى‏يابد، وقتى است كه او براى مهمانى به منزل برادردينى‏اش مى‏رود، چون در اين اوقات مؤمنان بيشتر با يكديگر انس مى‏گيرند،از اين رو بر اسرار و عيوب يكديگر مطلع مى‏شوند.

خدمت كردن به مهمان

يكى ديگر از وظايف ميزبان اين است كه كمر به خدمت مهمان ببندد وكارهاى او را انجام دهد، مثلا قبل از غذا براى او آب آماده كند تا دستش رابشويد، رختخواب اورا براى خواب آماده كند، لباس‏هاى او را آماده كند وكفش‏هاى او را جفت كرده و جلو او بگذارد.

حكايت مهمانان على عليه السلام

روزى مردى با پسرش به‏عنوان مهمان بر حضرت على‏عليه السلام وارد شدند.حضرت با اكرام و احترام بسيار آنها را درصدر مجلس نشاند و خودرو به روى آنها نشست.

بعد از خوردن غذا، قنبر - غلام حضرت - حوله و تشت و ابريقى براى‏شستن دست آنها آورد.

حضرت على‏عليه السلام آنها را از دست قنبر گرفت و جلو رفت تا دست مرد رابشويد!

مرد خود را عقب كشيد و گفت: مگر چنين چيزى ممكن است!

امام‏عليه السلام فرمود: برادر تو، از تو است و از تو جدا نيست. مى‏خواهدعهده‏دار خدمت تو بشود. در عوض خداوند به او پاداش خواهد داد. چرامى‏خواهى مانع كار ثواب بشوى!

باز آن مرد امتناع كرد. على‏عليه السلام فرمود: من مى‏خواهم به شرف خدمت‏برادر مؤمن نايل گردم. مانع كار من مشو.

مهمان با شرمندگى حاضر شد. پس على‏عليه السلام فرمود: خواهش مى‏كنم دست‏خود را درست و كامل بشوى، همان‏طور كه اگر قنبر مى‏خواست دستت رابشويد، مى‏شستى. خجالت و تعارف را كنار بگذار.

وقتى امام از شستن دست مهمان فارغ شد، به پسر خود «محمدبن حنيفه‏»فرمود: دست پسر را تو بشوى. من كه پدر تو هستم، دست پدر را شستم و تودست پسر را بشوى، اگر پدر اين‏جا نبود و تنها اين پسر مهمان ما بود، من‏خودم دستش را مى‏شستم، اما خداوند دوست دارد وقتى كه پدر و پسرى‏حاضرند، در احترام بين آنها فرق گذاشته شود.

محمد به امر پدر برخاست و دست پسر را شست. امام حسن عسكرى‏عليه السلام‏وقتى اين داستان را نقل كرد، فرمود: شيعه حقيقى بايد اين‏طور باشد. (22) .

آمادگى دايم براى پذيرايى از مهمان

كسى كه فاميل و دوستان زيادى دارد، يا شخصى است كه مشهور به‏بخشندگى و مهماندوستى است و هر آن احتمال دارد براى او مهمان بيايد،حتى‏المقدور بايد آماده پذيرايى باشد، تا اگر مهمانى بدون دعوت قبلى وسر زده وارد شد، براى پذيرايى از او در مشقت نيفتد و يا مهمان گرسنه نماند.

آمادگى براى پذيرايى يكى از نشانه‏هاى جود و سخاوت است. فقط افرادسخاوتمند هستند كه هميشه براى پذيرايى از مهمان آماده‏اند و از مهمان‏ناخوانده ناراحت نمى‏شوند.

حكايت: مهمانى با مغز استخوان

على بن هشام مردى با مروت و مهماندوست‏بود، روزى معتصم - به قصدمزاح - گفت: امروز بعد از آن‏كه على بن هشام ناهار خورد، به مهمانى اوبرويم و وى را امتحان كنيم تا حد او در مروت پديد آيد. آنها اين كار راكردند. مامون و عبدالوهاب نيز با ايشان بودند. چاشتگاهى نزد او آمدند.على بن هشام پيش دويد و خدمت كرد. ايشان گفتند: امروز چاشت‏به اميد توخواهيم بود.

على گفت: ياامير المؤمنين! من ناهار خورده‏ام و چيزى نمانده كه لايق‏شما باشد.

مامون گفت: تكلف شرط نيست. هر چه حاضر است، بگو بياورند.

رسم على بن هشام اين‏طور بود كه هميشه چند نوع حلوا درآشپزخانه‏آماده داشت و آشپزهاى او هميشه غذاى آماده و داغ در ديگ داشتند. وقتى‏مهمان مى‏رسيد، فورى غذا مى‏آوردند و هيچ‏وقت مطبخ او خالى از غذا نبود.

على بن هشام دستور داد هر چه آماده بود، آوردند. عبدالوهاب براى‏امتحان، از آشپزى مغز خواست. اوهم فورى مغز آورد. بار ديگر درخواست‏مغز كرد. باز هم آورد وتا چندين مرتبه اين درخواست تكرار شد و آنهامى‏آوردند. چون عادت على بن هشام را مى‏دانستند كه اگر بگويند نيست،ناراحت مى‏شود و آنها را تاديب خواهد كرد.

آشپز هر چه شتر و گوسفند در آغل بود، سر مى‏بريد و مغز آنها را براى‏مهمان مى‏آورد. تا اين‏كه فقط يك شتر ماند كه على بن هشام آن را به ده هزاردينار خريده بود. آشپز چاره‏اى نديد جز اين‏كه آن را بكشد. از اين رو آن راذبح كرد و مغز آن را براى مهمان آورد.

على بن هشام به آشپز آفرين گفت و پرسيد: اين همه مغز را از كجاآوردى؟

گفت: هر چه گاو، گوسفند و شتر بود، كشتم و مغز فرستادم و در پايان هم‏آن شتر گران‏قيمت را كشتم.

على بن هشام گفت: بسيار كار خوبى كردى و اگر جز اين مى‏كردى، تو راادب مى‏كردم.

مهمانان متعجب شدند و پس از آن اسم او جزو سخاوتمندان در جهان‏ثبت‏شد و به يادگار ماند. (23) .

دل و زبانش يكى باشد

كسى كه برادر دينى‏اش را به مهمانى دعوت مى‏كند و يا به او تعارف‏مى‏كند براى غذا خوردن به منزل او برود، بايد حتى‏المقدور قدرت پذيرايى‏داشته باشد و اگر خداى نخواسته براى خودنمايى تعارف كند وگمان كند باتعارف كسى به مهمانى‏اش نمى‏رود، كارى بسيار زشت و ناپسندى انجام داده‏است، چون دعوت بايد بارضايت كامل باشد، تا مورد قبول خداوند عزيز قرارگيرد. اگر كارى يك ذره با ريا باشد، آن عمل را خداوند قبول نمى‏كند. اگردوست ندارد كسى مهمان او شود يا قدرت پذيرايى ندارد، نبايد به كسى‏تعارف و در ظاهر ديگران را دعوت كند.

اگر نيت انسان با عمل او فرق داشته باشد، آن عمل مقبول نيست‏وهيچ‏گونه ثمره‏اى براى او ندارد و فرداى قيامت همين عمل وبال گردنش‏خواهد شد و عذابى دردناك در انتظار او است.

لطيفه: تعارف بى‏جا

گويند: يك نفر روستايى كنار جوى آبى نشسته و سفره خود را گسترده ومشغول خوردن غذا بود.

هنوز چند لحظه‏اى نگذشته بود كه سوارى از كنار او گذشت. دهاتى‏گفت: بسم الله، بفرماييد غذا ميل كنيد!

سوار بدون تامل از اسب فرود آمد و بر سر سفره نشست و مانند كسى كه‏چند روز غذا نخورده باشد، به تندى و ولع تمام مشغول خوردن شد.

مهمان در حين خوردن گفت: ميخ طويله اسبم را كجا بكوبم؟

دهاتى كه از تعارف كردن به مرد پر رو و پر خور پشيمان شده بود، گفت:روى زبان من ببند كه به تو تعارف بى جا كردم! (24) .

طعنه نزدن به مهمان

اگر مهمان، اخلاق به‏خصوصى دارد و يا در او عيبى هست كه اگر كسى آن‏عيب را به رخش بكشد، ناراحت مى‏شود، ميزبان نبايد كوچك‏ترين اشاره‏اى‏به آن بكند; حتى اگر مهمان مؤمن نباشد، نبايد از ايمان او ايراد گرفت و او راناراحت كرد، چون مهمانى دادن به‏خاطر ديندارى افراد نيست; هر چنداولويت در مهمانى باكسانى است كه متقى و مؤمن باشند.

نگاه كردن به دهان مهمان در حين غذا خوردن، اشاره كردن به چگونه‏غذا خوردن و زدن حرف‏هاى ركيك از جمله اخلاق زشتى است كه بعضى ازميزبان‏ها دارند و مهمان خود را به اين وسيله ناراحت مى‏كنند.

حكايت: مهمانى ابراهيم عليه السلام و بت‏پرست

حضرت ابراهيم‏عليه السلام در مهماندارى نمونه بود و از عادات او اين بود كه تامهمان برايش نمى‏آمد، لب به غذا نمى‏زد.

روزى بر او گذشت و مهمانى برايش نيامد. به صحرا بيرون رفت. بعد ازمقدارى جستجو، مرد بيگانه و بت‏پرستى را ديد كه در حال گذشتن از آن‏محل بود.

حضرت فرمود: اى دريغا! اگر مسلمان بودى، تا يك ساعت نزد ما مى‏نشستى وانگشتى بر غذاى ما مى‏زدى و ما را از بى مهمانى بيرون مى‏آوردى!

پيرمرد از كنار او گذشت. در اين هنگام جبرئيل‏عليه السلام بر حضرت نازل شد وگفت: ياابراهيم!حضرت حق سلام مى‏رساند و مى‏فرمايد: اين پير هفتاد سال‏مشرك و بت پرست‏بود، ولى مارزق و روزى او را كم نكرديم، اما يك روزناهار او را به تو حواله كرديم، به تهمت‏بيگانگى به او غذا ندادى؟!

حضرت ابراهيم‏عليه السلام به‏دنبال او رفت و او را صدا زد و دعوت كرد.

پير گفت: رد اول براى چه بود و دعوت آخر براى چه؟!

ابراهيم‏عليه السلام عتاب حق تعالى را به او گفت.

پير گفت: نافرمانى كردن چنين خداوندى از مروت دور است. پس ايمان‏آورد و از جمله مؤمنان گشت. (25) .

دفاع كردن از مهمان

وقتى كسى به مهمانى ديگرى مى‏رود، مانند اين است كه از حيث جان ومال به او پناه آورده و ميزبان با قبول كردن او، پناهش داده است. دفاع ازجان و مال پناهنده به حكم عقل لازم است.

از زمان‏هاى بسيار دور تا به حال رسم بوده كه مردم از مهمان خود دفاع‏مى‏كردند و حتى در زمان جاهليت‏براى دفاع از مهمان خون‏هاى بسيارمى‏ريختند و هر طور بود با جان و مال خود از مهمان دفاع مى‏كردند و جان‏او را نجات مى‏دادند.

وقتى ملائكه عذاب بر حضرت لوط‏عليه السلام به‏عنوان مهمان وارد شدند و قوم‏او به وسيله همسرش باخبر شدند، اطراف خانه حضرت را گرفتند و عده‏اى‏جلوى در ورودى تجمع كردند تا وارد منزل شوند وبه مقصود شيطانى خودجامه عمل بپوشانند.

حضرت لوط‏عليه السلام در مقام دفاع از مهمان‏ها برآمد، اما چون عده كفار زيادبود و قابل هدايت نبودند، خيلى ناراحت‏شد و فرمود: اى كاش قدرت داشتم‏در مقابل شما ايستادگى كنم و از مهمانان خود دفاع نمايم، اما افسوس كه اين‏قدرت و توانايى را ندارم. بنابراين به خدا پناه مى‏برم تا شما را به سزاى‏عملتان برساند!

مهمانى دادن براى فخر فروشى نباشد

حضرت على‏عليه السلام مى‏فرمايد: هر كس سفره احسانى بچيند و مردم را به‏مهمانى دعوت كند و نظرش فخر فروشى و نشان دادن شكوهمندى خود باشدخداوند او را در روز قيامت‏با روى سياه در محشر مى‏آورد. (26) .

پيامبر گرامى اسلام‏صلى الله عليه وآله مى‏فرمايد: هر كس به‏خاطر ريا و خودنمايى‏مهمانى بدهد، خداوند فرداى قيامت از صديد جهنم به او مى‏خوراند و آن غذادر درونش آتش مى‏شود تا زمانى كه قيامت تمام شود. (27) .

و سرانجام از جمله وظايف ميزبان اين است كه درباره مطالبى كه مهمان‏دوست دارد، صحبت كند.

- قبل از مهمان نخوابد.

- در حضور آنها از كمبودها و مشكلات زندگى صحبت نكند.

- در بين سخنان او حرف نزند.

- اگر صحبت‏هاى مهمان باب ميلش نبود، خود را ناراحت نشان ندهد.

- در حضور او به خانواده خود خشم نگيرد.

- خود را خوشحال و مسرور نشان دهد.

- هنگام رفتن او خود را غمگين و ناراحت نشان دهد.

پاورقى:‌


1) وسائل‏الشيعه ، ج 16 ، ص 457 ، ح 2 .
2) همان ، ص 457 ، ح 3 .
3) همان ، ح 1 .
4) همان ، ص 432 ، ح 4 .
5) ميزان الحكمه ، ج 2 ، ص 1721 ، ح 11131 .
6) همان ، ح 11132 .
7) كافى ، ج 8 ، ص 266 ، ح 31; آيه 9 سوره حشر است .
8) وسائل‏الشيعه ، ج 16 ، ص 460 ، ح 1 .
9) همان ، ص 461 ، ح 3 .
10) هود (11) آيه 69 .
11) وسائل الشيعه ، ج 5 ، ص 433 .
12) جوامع الحكايات ، ص 208 ، با اندكى تصرف .
13) همان ، ص 212 ، با كمى تصرف .
14) حلية‏المتقين ، ص 60 .
15) حلية‏المتقين ، ص 60 .
16) زينة المجالس ، ص 519 ، با كمى تصرف .
17) ميزان الحكمه ، ج 2 ، ص 1721 ، ح 11129.
18) جوامع الحكايات ، ص 212 ، با كمى تصرف .
19) وسائل‏الشيعه ، ج 16 ، ص 433 ، ح 4 .
20) همان ، ج 24 ، ص 316 .
21) زينة المجالس ، ص 518 ، با كمى تصرف .
22) بحارالانوار ، ج 9 ، ص 598 .
23) جوامع الحكايات‏ص 207 ، با كمى تصرف .
24) حكايات برگزيده ، ص 231 .
25) جوامع الحكايات ، ص 211 ، با كمى تصرف .
26) عقاب الاعمال ، ص 582 .
27) وسائل‏الشيعه ، ج 16 ، ص 455 ، ح 1 .