مهماندارى در اسلام

نورمراد محمدى

- ۱ -


مقدمه

الحمدلله الاول فلا شى‏ء قبله، و الآخر فلا شى‏ء بعده، و الظاهر فلا شى‏ء فوقه، والباطن فلا شى‏ء دونه، (1) و الصلاة و السلام على رسوله وآله الطاهرين.

اصولا هر آنچه در جامعه بشرى از ارزش و اهميت والايى برخوردار است،انديشه‏اى است كه ريشه در اعتقادات، سنت‏ها وباورهاى مردم دارد و در بين سايرجوامع زبانزد عام و خاص است.

آنچه موضوع بحث و مشترك بين تمامى جوامع است، مهماندارى است، كه اززمان‏هاى بسيار دور و در ميان تمام ملل و اقوام مختلف وجود داشته است و همه‏انسان‏ها با هر خصوصيت و تيره و نژادى، در هر منطقه دنيا كه زندگى مى‏كنند، اين‏خصيصه را در جان و دلشان ثبت كرده و اين كار پسنديده را ارج مى‏نهند و به آن عمل‏مى‏كنند.

اين خصلت‏بسيار خوب و نيك، با ظهور دين مقدس اسلام در بين جوامع و پذيرش‏آن از طرف مردم براى هميشه ثبت و جاودانى شد و دين مبين اسلام، اين خصلت نيك‏را تاييد و بر آن تاكيد كرد.

آداب و چگونگى پذيرايى از مهمان در جوامع متعدد، مختلف است و در هرجامعه‏اى به نوعى، از مهمان پذيرايى مى‏كنند كه بعضى از آن مطابق شرع مقدس اسلام‏است و برخى ديگر مخالف با فرمان‏هاى انسان‏ساز الهى است.

از باب نمونه، در بعضى از جوامع غير اسلامى بهترين پذيرايى از مهمان، اين است‏كه جام شرابى را به وى تعارف كنند و او نيز براى قدردانى از ميزبان جام را سر بكشد،كه اين‏گونه پذيرايى از نظر اسلام مردود، بلكه حرام است.

خداوند تبارك و تعالى براى مهمان و ميزبان ارزش زيادى قايل‏شده و براى آنهاپاداش‏هاى بسيار زيادى در نظر گرفته است; هم براى مهمان كه به خانه برادر دينى‏اش‏مى‏رود و با او ديدار كرده و در خانه او غذا مى‏خورد و هم براى ميزبان كه از او پذيرايى‏مى‏كند و غذا و امكانات رفاهى را در اختيار او قرار مى‏دهد اگر انسان بعد از انجام‏واجبات و ترك محرمات، جز مهماندارى عمل نيك ديگرى را انجام نداده باشد،خداوند به‏واسطه همين عمل، او رابه بهشت مى‏برد.

ما، در اين نوشتار با عنايت‏به مطالب فوق و عجين شدن اين سنت‏حسنه با آيين ناب‏و سرنوشت‏ساز اسلام، به بحث و بررسى درباره آيين مهماندارى پرداخته و با بيان‏احاديث جذاب و نورانى و ذكر حكايات و لطيفه‏هاى شيرين، مسايلى از قبيل فضيلت‏مهماندارى و ثمرات آن و همچنين وظايف مهمان و ميزبان و آداب مهمانى را به‏طورمفصل بيان خواهيم كرد.

اميدواريم تمامى خانواده‏هاى عزيز و مهماندوست‏با رعايت دستورهاى دين وعمل كردن به فرمان‏هاى اهل بيت اطهارعليهم السلام در مورد پذيرايى از مهمان، به ثمرات‏دنيوى و اخروى آن دست‏يابند و به اين وسيله دنيا و آخرت خود را آباد كنند.

بنده با اطمينان عرض مى‏كنم با يك بار خواندن اين كتاب، مجذوب آن‏خواهيد شد، زيرا محتواى آن پرده از سنتى زيبا و حسنه و رايج در بين هموطنان مابرمى‏دارد، كه متاسفانه تاكنون كسى در اين‏باره به تحقيق نپرداخته است.

از تمامى خوانندگان محترم و صاحب‏نظران عزيز انتظار دارم نظريات اصلاحى‏خويش را به نشانى ناشر ارسال دارند، تا در چاپ‏هاى بعدى مورد توجه قرار گيرد. درپايان، از همسرم كه با تحمل سختى‏ها و كمبودهاى زندگى، مرا در تاليف اين كتاب‏يارى كرد، تشكر مى‏كنم. والحمدلله رب العالمين و العاقبة للمتقين.

تيرماه 1378
نورمراد محمدى

بخش اول: فضيلت مهماندارى

يكى از صفات بسيار پسنديده - كه اگر در هر فرد وجود داشته باشد،فضيلتى بزرگ محسوب مى‏شود - مهماندارى و مهماندوستى است.

تمامى پيامبران به اين صفت زيبا و پسنديده آراسته بودند و يكى ازصفات بارز آنان مهماندوستى بود. ما هيچ پيامبرى را سراغ نداريم كه ازمهمان روگردان بوده باشد.

بعضى از پيامبران اگر شب در منزل مهمان نداشتند، لب به غذا نمى‏زدند وگرسنه مى‏خوابيدند!

حكايت: ميزبانى حضرت ابراهيم‏عليه السلام

حضرت ابراهيم‏عليه السلام يكى از پيامبران عظيم‏الشان بود كه هيچ‏وقت‏بدون‏مهمان غذا نمى‏خورد و لب به غذا نمى‏زد. از قضا روزى مهمان براى‏آن حضرت نرسيد و او گرسنه بود. از خانه به جست‏وجوى مهمان‏بيرون آمد. ديد در صحرا جماعتى در حال سفرند.

حضرت ابراهيم‏عليه السلام خود را به آنها كه پانزده نفر بودند، رساند و آنها را به‏مهمانى دعوت كرد.

آنها گفتند: ما گروهى كارگر بيچاره هستيم. هر يك از ما اطفال و عيال‏زيادى داريم. هر گاه خود مهمان شويم، اهل و عيال ما گرسنه خواهند ماند.

حضرت ابراهيم فرمود: اجرت عملگى شما را نيز خواهم داد. به هر حال‏آنها را راضى كرد و به خانه آورد و مهمان نمود.

وقتى كارگران در ضيافت‏شركت كردند و اجرت هم گرفتند، با خودگفتند: حقيقتا دين ابراهيم بر حق است; زيرا مهمان مى‏كند و اجرت هم‏مى‏پردازد.

در همان ساعت نزد حضرت ابراهيم ايمان آوردند و به سوى خانواده خودبرگشتند. (2) .

پذيرفتن دعوت مؤمنان

تمامى مؤمنان وظيفه دارند در حد توان، ديگران را به مهمانى دعوت كنندو اگر كسى آنها را به مهمانى دعوت كرد، بپذيرند; هرچند مسافت دور باشد ومشقت داشته باشد.

پيامبر گرامى اسلام‏صلى الله عليه وآله مى‏فرمايد: به حاضران و غائبان امتم وصيت‏مى‏كنم: دعوت برادر مسلمان خود را اجابت كنند; حتى اگر مسافت آن‏پنج ميل باشد، چون اين عمل جزء ايمان شما است. (3) .

حضرت امام جعفر صادق‏عليه السلام مى‏فرمايد: يكى از حقوق مؤمن بر برادرمؤمنش اين است كه دعوت او را اجابت كند. (4) .

نپذيرفتن دعوت برادر مؤمن ظلم و پايمال‏كردن حق او است، در حالى كه‏اداى حقوق برادر مؤمن واجب است و انسان فرداى قيامت‏بايد جوابگوباشد.

رسول‏خداصلى الله عليه وآله مى‏فرمايد: اگر شخصى برادر دينى‏اش را به غذايى دعوت‏كند و او نپذيرد، در حق او ظلم كرده است. (5) .

وقتى كسى رسول گرامى اسلام را به مهمانى دعوت مى‏كرد، مى‏پذيرفت وبه مهمانى مى‏رفت; حتى اگر ميزبان او غيرمسلمان بود، و از اين راه مردم راارشاد مى‏كرد و به دين اسلام دعوت مى‏فرمود.

حكايت: دعوت به دين در مهمانى

در زمان رسول‏خداصلى الله عليه وآله در ميان مشركان شخصى به نام «عقبه‏» بود. وى‏مردى سخى و بلند نظر بود. هر وقت از سفر برمى‏گشت، سفره مفصلى ترتيب‏مى‏داد و دوستان و بستگانش را به مهمانى دعوت مى‏كرد. در همان حال كه درصف مشركان بود، دوست داشت پيامبر اكرم‏صلى الله عليه وآله را مهمان كند.

او در مراجعت از يكى از مسافرت‏هايش، سفره گسترده‏اى ترتيب داد وجمعى از جمله رسول‏خداصلى الله عليه وآله را دعوت كرد.

دعوت شدگان به خانه او آمدند و كنار سفره غذا نشستند. پيامبر اكرم‏صلى الله عليه وآله‏نيزوارد شد و كنار سفره نشست، ولى دست‏به غذا نزد.

عقبه از حضرت پرسيد: چرا غذا ميل نمى‏فرماييد؟!

پيامبرصلى الله عليه وآله فرمود: من از غذاى تو نمى‏خورم، مگر اين‏كه به يكتايى خداوندو رسالت من گواهى دهى!

«عقبه‏» چون خيلى به آن حضرت علاقه داشت و نمى‏خواست كسى‏گرسنه از كنار سفره او برخيزد، به يكتايى خداوند عزوجل و رسالت‏پيامبر اكرم‏صلى الله عليه وآله گواهى داد و به اين ترتيب اسلام را قبول كرد. اما متاسفانه‏به‏خاطر همنشين بد، از دين اسلام برگشت و مرتد شد و در جنگ احدبه هلاكت رسيد. (6) .

پيامبر گرامى اسلام‏صلى الله عليه وآله فرمود: اگر مؤمنى مرا به [خوردن] شانه گوسفندى‏دعوت كند، دعوت او را اجابت مى‏كنم، چون اين عمل جزو ايمان است. (7) .

نشانه ايمان است

امام جعفر صادق‏عليه السلام مى‏فرمايد: از جمله چيزهايى كه رسول‏خداصلى الله عليه وآله به‏فاطمه زهراعليها السلام، تعليم داد، اين بود: كسى كه به خدا و روز قيامت ايمان دارد،بايد مهمانش را اكرام كند. (8) .

وقتى انسان، اين موجود ضعيف آن‏قدر سخاوت داشته باشد كه همنوعانش‏را دعوت كند و از حاصل دسترنجش به آنها بخوراند، خداوند تبارك و تعالى‏كه سخى‏ترين بخشندگان است، چگونه فرداى قيامت‏با مهمانانش رفتارخواهد كرد.

حكايت ملكشاه و روستايى

آورده‏اند: روزى ملكشاه آلب ارسلان به شكار رفته بود. به دهى از نواحى‏نيشابور رسيد و گرسنگى بر وى غالب شد، مردى را ديد كه كشت‏خود را آب‏مى‏داد. نزديك رفت و پرسيد: اى روستايى! آيا آب ونان همراه دارى؟

كشاورز گفت: دارم، ولى نه براى تو!

سلطان گفت: ياوه مگوى! اگر دارى دو سه تا به من بده.

روستايى جواب داد: ياوه تو مى‏گويى كه به من مى‏گويى نان بده!

سلطان دانست‏سختى و درشتى در وى تاثير ندارد. از اين رو كارد خود رااز ميان باز كرد و گفت: اين را بگير و چند عدد نان بده.

روستايى گفت: به دكان طباخ ببر كه اگر من از سر كشت‏بروم و فرار كنم،از كجا مرا مى‏يابى؟!

سلطان گفت: اين كارد را به تو مى‏بخشم.

روستايى جواب داد: بهتر از اين چيزى ندارى كه به من ببخشى؟ يادست ازسر من بردارى؟!

سلطان ناراحت‏شد و خواست‏برود. روستايى عنان اسب او را گرفت‏و بوسه داد و گفت: مرا ببخش، چون با تو شوخى مى‏كردم! او را فرود آوردو دويد جامى آب حاضر كرد و بره شير مستى را ذبح كرد. آتش افروخت‏و كباب كرد و براى او حكايت‏هاى مضحك مى‏گفت وسلطان مى‏خنديد.

چون لشكر از دنبال او برسيد، روستايى دانست او سلطان است.سر در پيش افكند و به كار خود مشغول شد.

وقتى سلطان غذا خورد، به او گفت: بايد به درگاه ما بيايى تا حق تو رابه جاى آورم!

روستايى گفت: ما در عهد سلطان جهان آسوده‏ايم و اين‏قدر خدمت،ارزش ندارد كسى مكافات آن كند و ما عادت نكرده‏ايم از مهمان مزد بستانيم.

سلطان از آن سخن بسيار خوشش آمد و انتظار كشيد تا شايد روستايى‏به خدمت او بيايد، اما خبرى نشد، روستايى بعدا هم به هيچ كس نگفت‏سلطان مهمان او بوده است. (9) .

ثواب مهماندارى نزد خدا

امام جعفر صادق‏عليه السلام مى‏فرمايد: هر كس مسلمانى را سير گرداند، جزپروردگار عالم هيچ يك از مردمان و فرشتگان مقرب و پيامبران نداننداجر و پاداش او در قيامت چقدر خواهد بود.

سپس فرمود: از جمله چيزهايى كه سبب آمرزش خواهد شد، سير كردن‏مسلمان گرسنه است. (10) .

حكايت مهمان‏نوازى باديه نشين

ابوالحسن مى‏گويد: روزى جمعى با امام حسن مجتبى‏عليه السلام به حج مى‏رفتندو زاد و توشه آنها از پيش رفته بود. آنها گرسنه و تشنه شدند. ناگاه از دورخيمه كهنه‏اى را ديدند. به آن‏جا رفتند. زنى پير در آن‏جا نشسته بود. به اوسلام كردند.

زن باديه نشين پيش دويد و ايشان را اكرام كرد و گوسفندى بسته داشت.فورى آن را دوشيد و شيرش را پيش مهمانان آورد و گفت: اين شير رابنوشيدو گوسفند را ذبح كنيد و طعام سازيد. مهمانان چنان كردند و بعد از غذا به‏پيرزن گفتند: ما از طايفه قريشيم. وقتى بازگرديم، بايد به نزد ما بيايى تاپاداش احسان تو را بدهيم. اين را گفتند و حركت كردند. شب كه شد، شوهرزن از صحرا آمد و گوسفند را نديد.

زن ماجرا را به او گفت. مرد خشمگين شد و گفت: در دنيا يك گوسفندداشتى و آن را به قومى دادى كه ايشان را نمى‏شناختى!

زن گفت: اگر ايشان را مى‏شناختم، بازرگان بودم، نه ميزبان. ميزبان آن‏است كه طعام به كسى دهد كه او را نشناسد.

بعد از چند روز، زن و شوهر از محنت فقر و فاقه به مدينه رفتند. پيرزن‏به كوچه‏اى داخل شد. امام حسين‏عليه السلام كنار در منزل ايستاده بود. آن زن‏راشناخت و به او فرمود: اى زن! آيا مرا مى‏شناسى؟

زن گفت: نه.

حضرت فرمود: من آنم كه آن روز مرا به شير و گوسفند مهمان كردى.امام به او هزار گوسفند و هزار درهم بخشيد و او رانزد امام حسن‏عليه السلام برد.حضرت پرسيد: برادرم به تو چقدر كمك كرد؟

گفت: اين‏قدر گوسفند و درهم.

امام حسن‏عليه السلام دو برابر آن را به زن داد و او رابه نزد عبدالله جعفر فرستاد.او از زن پرسيد: ايشان به تو چقدر دادند؟

گفت: هريك اين مقدار گوسفند و درهم.

عبدالله دو هزار گوسفند و دو هزار درهم به او داد و گفت: اگر تو از اول‏به نزد من مى‏آمدى، تو را مستغنى مى‏كردم.

آن زن و شوهر به خاطر يك گوسفند كه در دنيا داشتند و آن را براى‏مهمان ذبح كردند، با چهار هزار گوسفند و چهار هزار درهم بازگشتند. (11) .

انسان در مهماندارى و پذيرايى از مهمان نبايد خساست‏به خرج دهد،بلكه در حد توان خود بايد پذيرايى كند، چون مهمان حبيب خدا است. خداى‏متعال فرداى قيامت‏به كسى كه عزيزش راخدمت كرده است، آن‏قدر نعمت‏مى‏دهد كه تمامى مردم حسرت حال او را مى‏خورند. در آن روز است كه‏انسان افسوس مى‏خورد اى كاش تمام اموالم را براى مهمان خرج مى‏كردم وتمام وقتم در پذيرايى از مهمان مى‏گذشت، تا الآن جزو زيان‏كاران نباشم.

مهماندارى در جوامع مختلف

مهماندارى و مهمان‏نوازى يكى از صفات برجسته هر خانواده، شهر و ياكشور است، وقتى كسى مى‏خواهد از خوبى‏هاى شخصى ياد كند، مى‏گويد: آدم‏مهمان‏نوازى است و يا مى‏گويد: مردم فلان شهر، آدم‏هاى مهماندوستى هستندو از مهمان، خوب پذيرايى مى‏كنند.

مهمان‏نوازى از سجاياى برجسته اخلاقى است و ملت‏هايى كه بهره‏بيشترى از اين سجيه اخلاقى دارند، به آن مباهات و افتخار مى‏كنند.

يكى از صفات برجسته بت‏پرستان زمان جاهليت كه اسلام نيز آن راتاييد كرده و زبانزد خاص و عام بوده و هست، مهماندوستى و مهماندارى آنهاء;كبوده است; حتى بعضى از طوايف عرب شب‏ها آتش در صحرا روشن مى‏كردندتا اگر غريبه‏اى وارد منطقه‏شان شد، آتش را ببيند و به مهمانى آنها برود.

اعراب به افرادى كه زياد براى آنها مهمان مى‏آمد صفاتى را نسبت‏مى‏دادند; مثلا مى‏گفتند: «فلانى كثير الرماد است‏» يعنى خاكستر خانه‏اش زياداست; كنايه از اين كه چون مهمانش زياد است، پخت و پز بسيار دارد و درنتيجه خاكستر خانه‏اش زياد است.

يا مى‏گفتند: فلانى حياط خانه‏اش در ندارد; كنايه از اين‏كه چون مهمان‏زياد به خانه‏اش رفت و آمد مى‏كند، گويا براى رفاه حال مهمانان، براى‏خانه‏اش در نگذاشته است.

يا مى‏گفتند: سگ‏هاى خانه فلانى زيادند; كنايه از اين‏كه، چون پخت و پززياد دارد، سگ‏ها براى چرب كردن دندان به آن‏جا مى‏آيند.

اين قبيل اوصاف هنوز در بين آنها مرسوم است.

افراد غريبه‏اى كه از كشورهاى ديگر به مملكت ما سفر مى‏كنند و اين‏جارا با ممالك خود مقايسه مى‏كنند، يكى از صفات برجسته مردم كشوراسلامى ما را مهمان‏نوازى مى‏دانند. آرى، ايرانيان چون از امامان خودسر مشق مى‏گيرند و به دستورهاى آنان عمل مى‏كنند، مهمان‏نواز هستند.

در هيچ جاى كشور ما نمى‏توان شهر، روستا و حتى خانواده‏اى را پيدا كردكه از مهمان بدش بيايد. صائب تبريزى در اين باره چه زيبا سروده است:

خانه‏اى از خانه آيينه دارم پاك‏تر هر چه هر كس آورد، با خويش مهمانش كنم

خداوند تبارك و تعالى در حديث قدسى مى‏فرمايد: اى فرزند آدم!مالى كه در دست تو است، مال من است و تو هم بنده من هستى و مهمانى كه‏براى تو مى‏رسد، فرستاده من است. اگر مال مرا از فرستاده‏ام منع كنى، به‏بهشت من اميد نداشته باش و نخواه تو را به بهشت‏ببرم. (12) .

خانه من چون كمان پاك است از اسباب عيش پر درآرد ميهمان چون تير در كاشانه‏ام

«صائب تبريزى‏».

متاسفانه در عصر ما كه عصر ماديگرى است، اين سنت انسانى چنان‏محدود شده كه در بعضى از جوامع غربى تقريبا برچيده شده است. شنيده‏ايم‏هنگامى كه بعضى از آنها به كشورهاى اسلامى سفر مى‏كنند و گستردگى‏مهماندارى و مهمان‏نوازى را كه هنوز در خانواده‏هاى اصيل اين مرز و بوم‏به صورت گرم و مملو از عواطف برقرار است مى‏بينند، شگفت زده مى‏شوندو با خود مى‏گويند چگونه ممكن است افرادى بهترين وسايل موجود در خانه‏و بهترين غذاهاى خود را براى پذيرايى از مهمان‏هايى كه اصلا آنها رانمى‏شناسند و يا گاهى با آنها ارتباط دارند، بگذارند.

عمل كردن به وصيت پيامبرصلى الله عليه وآله است

يكى از وصيت‏هاى پيامبر گرامى اسلام‏صلى الله عليه وآله به حضرت على‏عليه السلام اين بود:تو را وصيت مى‏كنم به خوب همسايه‏دارى و اكرام كردن مهمان و پذيرايى‏از آنها. (13) .

وصيت‏هاى پيامبر گرامى اسلام بر دو گونه است: يكى سفارش‏ها ووصيت‏هاى خصوصى است كه شامل حال ديگران نمى‏شود و فقط منحصر به‏موضوع معينى است و ديگر وصيت‏هايى كه جنبه عمومى دارد كه شامل حال‏تمامى مؤمنان است و همه بايد به آن وصايا عمل كنند تا در دنيا و آخرت‏سعادتمند گردند.

يكى از مواردى كه پيامبرصلى الله عليه وآله وصيت كرده و جنبه عموميت دارد،مهماندارى است كه بارها حضرت على و فاطمه‏عليهما السلام را در جاهاى مختلف به‏آن سفارش كرده است.

مذمت ‏خانه‏اى كه مهمان در آن وارد نشود

اسلام خانه‏اى را كه مهمان داخل آن نمى‏شود و همچنين كسى را كه‏مهماندارى نمى‏كند و از مهمان فرارى است، مذمت كرده است.

يكى از فرق‏هاى اساسى انسان با موجودات ديگر اين است كه او همنوعان‏خويش را در غذا، مسكن و اموال خود شريك مى‏كند، ولى موجودات ديگرمثل حيوانات، همنوعان خود را فرارى مى‏دهند.

رسول گرامى اسلام‏صلى الله عليه وآله مى‏فرمايد: هر خانه‏اى كه مهمان در آن واردنمى‏شود، ملائكه نيز داخل آن نمى‏شوند. (14) .

ملائكه مايه رحمت الهى هستند و با ورود آنها نعمت نيز وارد مى‏شود.پس هر خانه‏اى كه ملائكه در آن نمى‏آيند، نعمت و بركت نيز از آن خانه‏برداشته مى‏شود.

گويند: روزى حضرت اميرالمؤمنين على‏عليه السلام ناراحت و غمگين بود. از اوعلت ناراحتى را سؤال كردند.

حضرت فرمود: هفت روز است مهمان وارد خانه من نشده است! (15) .

رسول گرامى اسلام‏صلى الله عليه وآله مى‏فرمايد: بدترين غذاها، غذايى است كه افراد سيربه آن دعوت شوند و افراد گرسنه از آن منع گردند. (16) .

پاورقى:‌


1) نهج البلاغه (ترجمه دكتر شهيدى) ، خ 96 : سپاس خداى را كه اول است و چيزى پيش از او نيست ،و آخر است و پس از او موجودى نيست . برتر است و ازاو بالاتر چيزى نيست ، نزديك است و از اونزديك‏تر چيزى نيست .
2) آثار و اشعار شيخ بهايى ، ص 157 ، با اندكى تصرف .
3) المحاسن ، ج 2 ، ص 180 .
4) همان ، ج 2 ، ص 179 .
5) قرب الاسناد ، ص 160 .
6) مجمع البيان ، ج 7 ، ص 166 .
7) المحاسن ، ج 2 ، ص 180 .
8) وسائل‏الشيعه ، ج 16 ، ب 40 ، ص‏460 .
9) جوامع الحكايات ، ص 211 ، با اندكى تصرف .
10) همان ، ص 305 .
11) جوامع الحكايات ، ص 213 ، با اندكى تصرف .
12) چهل حديث قدسى ، ح 35 .
13) بحارالانوار ، ج 74 ، ص 411 ، ح 22 .
14) جامع الاخبار ، ص 378 ، ح 1058 .
15) بحارالانوار ، ج 41 ، ص 28 ، ح 1 .
16) كنزالعمال ، ح 25881 .